گفت وگو با فرزانه كرم پور، داستان نويس
شكل شهودي آفرينش
خواستيم با فرزانه كرم پور، نويسنده كتاب هاي «كشتارگاه صنعتي»، «ضيافت شبانه» و «توفان زيرپوست» گفت وگويي خودماني و ساده انجام دهيم . حاصل چنين شد.
فرشاد شيرزادي
* در مجموعه داستان «توفان زير پوست» و در داستان «صدا» - مفاهيم را طوري به خواننده القا مي كنيد كه انگار وجود «صدا»، مهم تر از وجود شخصيت «مرد» است. مثلا مي نويسيد «صدا» از كنار يخچال گذشت و لرزيد.
- آنجا، صدايي كه در فضا وجود دارد يا ندارد، از حضور موجود - شخصيت مرد - عجيب تر است. مثلا صدا، آن مرد را مي شنود. صدا، صداي كسي است كه نيست، ولي آن مرد صداي زني را كه قبلا با او بوده مي شنود.
چنين حركتي به واقع زنده كردن و جان دادن به اشيا است درهمان حالت، و شما حضور صدا را پررنگ تر مي بينيد.
* در همين داستان «صدا» شما مدام به توصيف هاي گوناگون مي پردازيد. نويسندگان بزرگ دنيا، ديگر از چنين آفرينشي در داستانسرايي مي پرهيزند، آيا به گمانتان ديگر دوران توصيف پردازي پي درپي به سر نيامده است؟
- من وقتي داستان مي نويسم، به اين مباحث فكر نمي كنم. ممكن است عده اي كار من را بپسندند و ميان مخاطبان موج ايجاد شود و ممكن هم هست كسي دوست نداشته باشد. مي خواهم بگويم براي داستان نويسي حكم بي بروبرگردي وجود ندارد. يك كلام: هنوز آيه آسماني اي نازل نشده است.
* براي صفت هايي كه مدام به كار مي بريد، چه قضاوتي داريد؟
- خيلي واضح: شايد در جايي بايد صفت مي آمده و من هم نوشته ام. حكم براي هنر وجود ندارد. من ممكن است مرتبه اي را سبك كوبيسم كار كنم و به همان شكل هم كنشي ايجاد شود. من شخصا حسي داستان مي نويسم.
يعني شكل و شمايل آفرينش من، شهودي است. اصلا هم نمي انديشيم كه فلان كس چه گفته و ديگران چه شنيده اند.
* مگر دنياي امروز، دنياي واقعيت و جدال با حقيقت نيست؟
- چيزي را كه شما در چند ثانيه حس مي كنيد، ممكن است در طول ساليان دربيابيد. نگاه كنيد، وقتي كسي پشت فرمان اتومبيل مي نشيند، تقريبا با حسش رانندگي مي كند. اگر همان فرد بخواهد مدام به بدنه ماشين، پدال گاز، ترمز، دنده، كلاچ و... فكر كند، حتما تصادف درپيش خواهد داشت.حتي نگاه كردن به آينه هم حسي است. قصه ها هم زمينه هاي بيروني دارند. منظور من از حسي نوشتن، خلق آثار رمانتيك نيست. هنگامي كه من مي نشينم و مطالبي را روي كاغذ مي آورم، بي ترديد مدتي با آن كار كرده ام و به تصويرهايش انديشيده ام، ولي هنگامي كه پشت ميز كارم مي نشينم، ديگر به همه چيزهايي كه نويسندگان بزرگ گفته اند و فرضا من در طول زندگي ام خوانده ام و آموخته ام، نمي شود فكر كرد. يك مثال مي زنم، شما مثلا داستان هاي فاكنر، همينگوي و كارور را خوانده ايد، اما وقتي مي خواهيد به آنها فكر كنيد، فقط تعدادي از آثار هركدام به شكل فهرست وار به ذهنتان مي آيد. ممكن است من هم داستان هاي ديگري از اين اشخاص را به ذهن سپرده باشم. اما در هرصورت نمي توانيد همه داستان ها و رمان هايشان را در يك لحظه به خاطر آوريد و يا تمام اصول و مباني داستان نويسي را رعايت كنيد.من هم طبيعتا اگر قصد چاپ و ارائه كتاب هايم را نمي داشتم، آنها را نمي نوشتم. اما به واقع وقتي قلم به دست مي گيرم، ديگر نمي توانم به مخاطب هم فكر كنم. اين تأثيري دروني مي گذارد بر كارهاي بعدي من.
* «ريموند كارور» مي گويد: داستان كوتاه، نگاهي است كوتاه، از گوشه چشم در يك لحظه.
- هركس مي تواند براي خودش تعريفي ارائه دهد. شخص ديگري هم گفته است: داستان به مانند كرمي است كه روي ميز حركت مي كند، اگر آن را كف دستتان بگيريد - آن وقت مثل داستان - حركتش آغاز مي شود. اين تعريف ها زيبا هستند، من هم براي همه شان احترام قائلم، ولي در دنياي امروز اصلا نمي شود با تئوري پيش رفت.
تئوري زماني قابل انديشيدن مي شود كه نويسندگان كهنه كار، آن ها را - تمام فوت و فن هنرشان را - پشت سر گذاشته باشند و تعريف خود را ارائه دهند.
من هم به تعريف هاي همينگوي، فاكنر و... فكر كرده ام. با توسل به تئوري نمي توان داستان نوشت. قصه در يك لحظه اتفاق مي افتد و يا گاه در زماني طولاني عين واقعش شكل گرفته، ولي در يك مقطع زماني كوتاه مدت نويسنده به ثبت آن همت مي كند.
نهايت وقتي كارور مي گويد داستان نگاهي است كوتاه از گوشه چشم، در يك لحظه، به واقع جهانبيني خود را بازگو مي كند. صددرصد او به نگاه كردن خيلي اهميت مي دهد. خيلي از آدم ها بدون نگاه كردن از كنارمان مي گذرند، ولي كارور قصد دارد بگويد: من نگاه مي كنم.
* آيا فقط روانشناسي نيست؟ به نظرتان پاسخ شما قانع كننده است؟
- لئون تولستوي،از اشراف بود. غم نان شب را نداشت. اما نويسندگان ما از لحاظ اقتصادي ذهنشان درگير است و در وجه دوم مطالعه مي كنند و مي نويسند. دليلش هم بايد بررسي شود، ولي باوجود محدوديت هايي كه وجود دارد، هركس به اندازه توانايي اش كار كرده و نوشته است.
* كار جديد چه خبر؟
- مجموعه داستاني دردست دارم با عنوان «پست سفارشي» و رماني هم هست كه تا حال دوبار بازنويسي اش كرده ام.
|