مدرسه و آماده كردن دانش آموزان براي زندگي
بابا نان نداد
زير ذره بين
تا زماني كه تكاليف مدرسه براي دانش آموزان زياد و وقت گير و رقابت هاي درسي چون كنكور براي اكثر آنها اضطراب آور باشد، دانش آموزان فكر كنند مدرسه نمي تواند آنها را براي دنياي كار آماده كند و تا زماني كه اكثر دانش آموزان فاقد شادابي و نشاط جواني بوده و بيشتر مواقع نگران اتفاقات بعدي باشند، انگيزه يادگيري در آنها ايجاد نخواهد شد.
|
|
محمد بهرامي
مي خواهم روزهاي اول سال تحصيلي را به ياد بياورم كه ميليونها دانش آموز از سراسر ميهن پهناور اسلامي رهسپار مدرسه مي شوند، هرچند كه هر كدام از آنها دنياي خاص خود را دارند، اما پيام اصلي آمدن آنها به مدرسه مشترك است:
«ما دانش آموزان، ما جوانان و نوجوانان به مدرسه مي آييم تا اعلام كنيم كه ارزشمند هستيم، از نيروي خارق العاده اراده برخورداريم، مي دانيم، مي توانيم، تبسم را ارج مي نهيم و با هم بودن را دوست مي داريم.»
اين پيام، پيام تحسين برانگيزي است كه ريشه در فطرت انسانها دارد. يعني انسانها ذاتاً نيك هستند و نيكي را دوست دارند. هيچيك از آنها دوست ندارند كسي احساس ارزشمند و توانا بودن آنها را لكه دار كند و يا دوست ندارند كسي به آنها بگويد كه كند ذهنند، اجتماعي نيستند و يا بي اراده هستند. اگر نگاهي تاريخي به موضوع داشته باشيم اهميت آن بيشتر مي شود. «جان ديوئي» معتقد است كه در بشر ميل مهم بودن عميق ترين و ريشه دارترين انگيزه هاست. دكتر «رابرت كيگان» روانشناس دانشگاه هاروارد كه درباره رشد اعتمادبه نفس تحقيق كرده، معتقد است كه انسان دو آرزوي بزرگ دارد كه نزد همه كودكان و بزرگان، در ميان تمامي فرهنگها، جوامع سنتي و امروزي وجود دارد:
دكتر كيگان مي گويد: يكي از اين دو خواسته ميل به استقلال است. هر كس در ذات خود دوست ندارد كه او را ببلعند، از كنارش بي تفاوت بگذرند، او همچنين مي خواهد حاكم بر زندگي خويش باشد و درماندگي و وابستگي به ديگران را دوست ندارد. دكتر كيگان در ارتباط با نياز ديگر انسان مي گويد: خواسته ديگر انسان كه تا اعماق وجود او نفوذ كرده ،اين است كه انسان خواهان بهاست. انسان مي خواهد او را به حساب آورند، مورد لطف، عشق و محبت قرار دهند
از ديدگاه وي اينها دو نياز بزرگ انسان است كه هم در كودكان و هم در بزرگترها وجود دارد.
۱
هر دانش آموزي كه وارد مدرسه مي شود به اين فكر است كه در مدرسه وجود اعتبار و ارزش، قدرت اراده ،توانائي ها و اجتماعي بودنش را تأييد و عزم خود را بر رشد و شكوفاتر كردن آنها در عمل ثابت نمايد. هر مدرسه اي كه پيام ورود دانش آموزان به مدرسه را دريافت كند و باور كند كه دانش آموزان ارزشمند هستند، از قدرت خارق العاده اراده برخوردارند، مي دانند، مي توانند، ... آن مدرسه زمينه يادگيري را كاملاً مساعد كرده است. متأسفانه اكثر مدارس قصد و نيت خود را نمي توانند در عمل ثابت كنند زيرا حوادثي اتفاق مي افتد كه اين جريان را مختل مي كند. ازجمله اين موارد مي توان به تنبيه اشاره كرد. شايد هر وقت سخن از تنبيه به ميان بيايد بلافاصله اكثراً به ياد تنبيه بدني مي افتند اما در عمق مفهوم تنبيه واقعيت هاي ديگري نهفته است كه بسيار بدتر از تنبيه بدني است.
اكثر دانش آموزان دوست دارند راجع به سؤال هايي كه مطرح مي شود و نكاتي كه در كلاس مورد تأكيد قرار مي گيرد اظهارنظر كنند وقتي كه اجازه اظهار عقيده به آنها داده نمي شود،يا فرصت كافي براي طرح نظر ندارند و يا مورد كم توجهي قرار مي گيرند، اين به نوبه خود بدترين نوع تنبيه روحي است. تجربيات نشان داده است به موازات اينكه دانش آموزان بزرگتر مي شوند علاقه بيشتري به شركت در كنترل امور مدرسه نشان مي دهند اما در بيشتر مواقع به اين علاقه دانش آموزان توجه نمي شود و يا حتي اگر به آن توجه بشود جنبه نمايشي دارد. نتيجه چنين رويه اي اين است كه قانون و مقررات همواره براي دانش آموزان رنج آور است و روحيه خودانضباطي، استقلال طلبي و خودكنترلي آنها را به شدت تهديد مي كند.
تنبيه جسماني بحث جداگانه اي دارد و سالها است كه ممنوعيت آن رسماً اعلام شده است. به خاطر دارم زماني كه آموزگار يكي از روستاهاي دوردست مناطق محروم بودم نامه محرمانه آموزش و پرورش را در ارتباط با ممنوعيت هرنوع تنبيه بدني دريافت كردم. با وجود اين باز مشاهده مي شود كه در بعضي از مناطق همچنان وجود دارد. به هرحال تنبيه پيامدهاي بسيار نامطلوبي دارد. «جان اسكنير» روانشناس رفتارگراي آمريكايي در ارتباط با تأثيرات منفي تنبيه مي گويد:
۱) تنبيه به جاي اينكه به دانش آموز بگويد كه چه كار بكند به او مي گويد كه چه كار نكند.
۲) آثار هيجاني نامطلوب به بار مي آورد.
۳) صدمه زدن به ديگران را توجيه مي كند.
۴) اغلب يك رفتار نامطلوب را جانشين رفتار مطلوب ديگر مي كند.
۵) در درازمدت بي تأثير است، زيرا زماني كه عامل تهديد وجود نداشته باشد رفتار نامطلوب دوباره بروز خواهد كرد.
تنبيه چه جسمي باشد و چه روحي احساس ارزشمند بودن دانش آموز را تهديد و تخريب مي كند، عقده ها را دامن مي زند و سلامت روحي و رواني فردي و اجتماعي دانش آموزان را به خطر مي اندازد. اگر يك روزي خانم «مارگارت ميد» گفت كه خطر خانواده هسته اي از بمب هسته اي بيشتر است، امروز مي توان گفت خطر تنبيه روحي و جسمي براي سلامت فرد و جامعه بسيار بسيار بيشتر از خطر بمب هسته اي است.
۲
مورد ديگر در رابطه با دانش آموزان نظام پاداش يا دادن جايزه است. به احتمال بسيار زياد مي توان گفت هدف از پاداش ايجاد انگيزه يادگيري در يادگيرندگان است از هر قشري كه باشند. تحقيقات حاكي از آن است دانش آموزاني كه بيشتر پاداشها و جوايز را به خود اختصاص مي دهند از خانواده هايي هستند كه از شرايط اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بهتري برخوردارند و اكثراً دانش آموزان نابرخوردار از اقتصاد، فرهنگ و وضعيت اجتماعي مناسب از پاداش ها بي بهره هستند و خود آنها آن را كاملاً احساس مي كنند. در نتيجه، چنين وضعيتي باعث مي شود اين حجم گسترده از دانش آموزان در اكثر موارد احساس كنند كه آنها ارزش، لياقت و شايستگي دريافت جوايز و پاداش ندارند. درست است كه مدرسه اين موضوع را مستقيماً نمي گويد اما «جو» مدرسه به آنها اينگونه تلقين خواهد كرد. اينها در مجموع سبب مي شود كه محيط براي دانش آموزان نفرت آور شود و انگيزه براي يادگيري نه تنها افزايش پيدا نمي كند بلكه ممكن است كاهش هم پيدا كند.
اگر از زاويه ديگر به سيستم پاداش بنگريم تصديق خواهيم كرد يكي از اصول پاداش اين است كه پاداش براساس ميزان يادگيري باشد نه ميزان توانايي. مثلاً در يك درس كه دو بار امتحان گرفته مي شود دانش آموز الف بار اول ۲۰ ، بار دوم ۱۹ گرفته است و دانش آموز ب بار اول ۱۱ و بار دوم ۱۵ گرفته است. در اينجا توجه به دانش آموزي است كه نمره اش بالاتر است و آن دانش آموزي كه ميزان يادگيريش بيشتر از اولي بوده است مورد غفلت واقع مي شود.
۳
منفعل بار آوردن دانش آموزان ضعف بزرگ نظام آموزشي است كه از همان سالهاي اول ورود به مدرسه به آنها تلقين مي شود. به عنوان نمونه گفتن جمله هايي نظير بابا آب داد، مادر نان داد، ... نتيجه اش اين است دانش آموز از همان اوايل كودكي ياد بگيرد كه ديگران نيازهاي او را تأمين مي كنند و حتي وقتي به سن نوجواني و جواني هم مي رسد باز توقع دارد كه ديگران؛ پدر يا مادر يا كسان ديگر نيازهاي او را برآورده كنند و شايد آن را حق مسلم خودش هم بداند. آيا بهتر نيست به جاي اين عبارات بگويند بابا آب نداد يا مادر نان نداد وحالا اگر تشنه اي يا گرسنه اي خودت براي خودت كاري بكن؟
نكته ديگر در اين زمينه آن است كه اگر هدف مدرسه آماده كردن دانش آموزان براي زندگي باشد و يا خود مدرسه به قول «جان ديوئي» محل زندگي كردن باشد، آيا زندگي اي كه دانش آموزان در ساختن آن و در تهيه سازوكارهاي آن نقش نداشته باشند مي توان انگيزه يادگيري مقوله هاي آن را در آنها ايجاد كرد؟ جواب منفي است. نتايج پژوهش سازمان ملي جوانان بيانگر اين واقعيت است كه حدود ۶۰ درصد از جوانان اظهار داشته اند كه مدرسه آمادگي لازم را به جوانان براي ورود به دنياي كار نمي دهد، ۴۹ درصد اطمينان ندارند كه بتوانند در آينده در رشته مورد علاقه خود كار كنند. در اين گزارش حداقل نيمي از دانش آموزان جوان ايران با برنامه ها و عملكردهاي مدرسه مسئله دارند و از آنچه در مدارس راهنمايي و دبيرستان مي گذرد راضي نيستند. طي همين گزارش ۵۱ درصد از آنان بيشتر مواد درسي را صرفاً براي نمره گرفتن مي خوانند، تأكيد بيش از حدي كه در مدرسه بر كنكور مي شود براي ۶۲ درصد آنان اضطراب آور است، فعاليت هاي فرهنگي و تربيتي در مدرسه براي ۷۴ درصد از آنان كافي نبوده است، با اين اعداد و ارقام و با اين نوع طرز تلقي نسبت به مدرسه و فعاليت هاي آن آيا مي توان گفت كه انگيزه يادگيري و عشق و علاقه به مدرسه در دانش آموزان وجود دارد؟
۴
تخصصي شدن دروس و تفكيك موضوعي مباحث نيز مسئله ساز است. مثلاً در درس جغرافيا از رود نيل و درياچه سودان، رودخانه دجله و فرات و كوه هاي هيماليا و شبه قاره هند سخن به ميان مي آيد و در درس تاريخ از فرعونيان و اهرام ثلاثه، حضرت ابراهيم و ماجراي نمرود و پادشاهي تيپو سلطان داستان هايي مي شنوند، بديهي است كه اين دو موضوع در مجاورت هم قرار دارند؛ ولي چون در قالب دو روش تدريس مختلف و دو سهم جداگانه در دو كلاس گفته مي شود ارتباط آنها با يكديگر مشكل مي شود و در نتيجه يادگيري حاصل نخواهد شد و اگر حاصل شود زود فراموش خواهد شد.
عدم توجه دانش آموزان به مطالب درسي يكي ديگر از دغدغه هاي دست اندركاران تعليم و تربيت است. در اين رابطه نظرها متفاوت است ولي در اين ميان آنچه كه مشخص است اين كه دانش آموزان كم تقصير هستند و شايد هم بي تقصير، زيرا انگيزه براي يادگيري مبنا و اساس يادگيري است. اگر بتوانيم به اين سؤال پاسخ بدهيم كه چرا دانش آموزان براي يادگيري مطالب درسي و سخنان معلمان انگيزه ندارند مي توانيم اهميت گفته بالا را دريابيم. ريشه عدم توجه در بي انگيزگي است كه مي تواند از محتواي كتاب درسي، نحوه تدريس معلمان، نحوه برخورد مسئولان مدرسه و يا عوامل بيرون از مدرسه چون خانه و خانواده ناشي شود.
بنابر گزارش سازمان ملي جوانان ۸۴ درصد از جوانان گفته اند كه در جامعه براي واگذاري مسئوليت به آنها اعتماد نمي شود، يك سوم از آنان گفته اند كه رفتارهاي معلمان شوق يادگيري را در آنها ايجاد نمي كند، شغل كه از مسائل مورد توجه دانش آموزان، به ويژه دانش آموزان دبيرستاني است يكي از عوامل مؤثر بر انگيزه است و طي اين گزارش ۸۸ درصد از جوانان سفارش و پارتي تراشي را تنها راه پيداكردن كار مي دانند، ۵۱ درصد گفته اند كه دانش آموزان در مدرسه نمي توانند آزادانه نظرات خود را اظهار كنند، باز هم تكرار مي كنم ۶۱ درصد از آنان گفته اند كه مدرسه آمادگي لازم را به جوانان براي ورود به دنياي كار نمي دهد، ۶۰ درصد اظهار داشته اند كه در مدرسه نسبت به پوشش ظاهري آنها سخت گيري مي شود، رابطه غيرصميمانه معلمان و دانش آموزان و رفتار غيرمحترمانه مدير و مربيان مدرسه با دانش آموزان از جمله نگراني هاي ديگر آنان بوده است.
تا زماني كه تكاليف مدرسه براي دانش آموزان زياد و وقت گير و رقابت هاي درسي چون كنكور براي اكثر آنها اضطراب آور باشد، دانش آموزان فكر كنند مدرسه نمي تواند آنها را براي دنياي كار آماده كند و تا زماني كه اكثر دانش آموزان فاقد شادابي و نشاط جواني بوده و بيشتر مواقع نگران اتفاقات بعدي باشند ، انگيزه يادگيري در آنها ايجاد نخواهد شد و محيط مدرسه براي آنها ملال آور و رنج آور خواهد بود و به جاي اينكه دانش آموزان از بيرون به مدرسه فرار كنند از مدرسه به بيرون فرار خواهند كرد.
چاره جويي براي اين مسائل و مشكلات توجه به پيام دانش آموزان است. دانستن اينكه دانش آموزان چه مي خواهند، كار دشواري است اما غيرممكن هم نيست. دانش آموزاني كه هميشه قلبشان براي دفاع از دين و ميهن مي تپد و در مواقع حساس زير تانك مي روند و بدن خود را سپر گلوله ها مي كنند حق دارند در ساختن آينده اي كه متعلق به آنان است مشاركت فعال و سهم بيشتري داشته باشند. خارج شدن از چهارديواري سنتي كلاس درس به محيط هاي واقعي و طبيعي اثر پايداري بر يادگيري دارد هرچند هزينه هايي را مي طلبد، با اين حال مزاياي آن بسيار قابل توجه است.
|