پنج شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۳۰- Nov. 20, 2003
به مناسبت سالگرد درگذشت علامه فقيد محمدتقي جعفري
ديده بان حقيقت
محمدرضا جوادي
001392.jpg

اشاره: استاد علامه محمد تقي جعفري در سال ۱۳۰۴ در تبريز چشم به جهان گشود و نخستين آموزشها را از مادر گرامي اش فرا گرفت. زندگاني علامه جعفري توام با رنجها و مشقت هاي زيادي بود ، به طوري كه نقل شده ازبرآوردن كمترين نيازمنديهاي زندگي خود ناتوان بود. با اين حال در سال ۱۳۲۷ ه.ق به اصرار آيت الله ميرزا فتاح شهيدي رهسپار نجف اشرف شد. يازده سال اقامت در آن سامان از وي عالمي برجسته وداناي علوم ديني و عرفاني ساخت. علامه جعفري در سال ۱۳۳۷ ه.ق به ايران بازگشت و علاوه بر تدريس در مراكز علمي و حوزوي به نگارش آثار زيادي (مجموعا ۴۶ اثر)در زمينه هاي معارف و فلسفه اسلامي، عرفان و پژوهش در فلسفه هاي غربي پرداخت .علامه جعفري به عرفان و بخصوص عرفان مولانا و شمس تبريزي توجه وافري داشت كه حاصل آن نگارش چندين كتاب در اين باره است. در دهم مهر ماه ۱۳۷۶ گردهمايي اي در نكوداشت مقام علمي و به پاس قدرداني از زحمات پنجاه ساله استاد برگزار شد كه در آن آقاي خاتمي رئيس جمهور نشان درجه يك دانش را به وي اعطا كرد . درباره ويژگيهاي شخصيتي و اخلاقي استاد آورده اند كه همواره از غرض ورزي و لگد مال كردن شخصيت افراد دوري مي كرد و در تحمل عقايد ديگران مثال زدني بود. چنانچه هميشه نام فيلسوف انگليسي، يعني برتراند راسل را -اگر چه با آراي وي موافقت نشان نمي داد- با احترام و ارج زيادي ياد مي كرد.
استاد جعفري از حافظه نيرومندي برخوردار بود، به طوري كه نزديك به صد هزار بيت شعر از حفظ داشت. علامه محمد تقي جعفري پس از هفتاد و سه سال مجاهدت در زمينه حكمت و دانش سرانجام در ۲۳ آبان ماه ۱۳۷۷ بر اثر ابتلا به سرطان در بيمارستاني در لندن درگذشت.
برخي از آثار استاد علامه از اين قرار است: حيات معقول، فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشرو، مولوي و جهان بيني ها، از دريا به دريا (كشف الابيات مثنوي در چهار جلد) گزيده افكار راسل ، جبر و اختيار، فلسفه علم، زيبايي و هنر، عرفان اسلامي، اخلاق و مذهب، فلسفه و هدف زندگي، طرح ژنوم انساني و...
در پنجمين سالگرد در گذشت شادروان علامه جعفري مطالبي تدارك ديده شده كه از پي مي خوانيد:
گروه فرهنگ و انديشه
كساني كه با افكار استاد علامه آشنايي دارند، مي دانند كه پاره اي از مطالبي را كه ايشان بيان كرده است، بسيار پيچيده و دشوار فهم است. اين پيچيدگي، به دليل دشواري في نفسه موضوعاتي است كه مورد تفكر ايشان واقع شده است. به عنوان مثال، ماهيت بحث فلسفي درباره «فلسفه»، پيچيده و دشوار است و هنر ساده گويي سخنور يا نويسنده، چندان كمكي به درك بحث،  براي شنوندگان يا خوانندگاني كه سابقه مطالعه در آن موضوع ندارند، نمي كند.
در مورد علامه جعفري، دشواري ديگري نيز وجود دارد. پژوهندگان افكار استاد به خوبي مي دانند كه وي، علاوه بر صاحب نظر بودن در فلسفه، علوم ديني و الهيات، در ادبيات، هنر، زيبايي شناسي، جامعه شناسي، روانشناسي و ...، مطالعات و دانش بالايي داشت و نظرات ژرفي را ابراز مي كرد كه منزلت ايشان را تا حد صاحب نظر بودن، رفعت مي داد و همين، يكي از دشواري ها بود.
علاقه مندان آثار استاد به خوبي واقفند كه وي، اغلب، پس از ورود به يك مبحث، بلافاصله يا پس از مدتي كوتاه، مباحث متنوعي را مطرح مي كرد. اين وضعيت، به گونه اي بود كه خواننده عادي، رشته اصلي مطلب را از دست مي داد و حيران و لب گزان، شايد در جست وجوي يافتن ارتباط نهاني، ميان اين مباحث متنوع بر مي آمد. شايد هم اگر كم حوصله تر بود، كتاب را مي بست و در پي كار خود مي رفت. من فكر مي كنم كه عمده علل طرح مباحث متنوع از سوي ايشان، دو علت زير است:
۱. ايشان به محققان و صاحب نظران توصيه مي كرد كه در بررسي يك موضوع، چنانچه آن منظر و ديدگاه خاصي كه از آن بر موضوع مورد تفكر مي نگرند، كمكي به روشن شدن و حل موضوع نمي كند، منظر و ديدگاه را تغيير دهند. تعبير خاص استاد در اين موارد، واژه «عينك» بود.
ايشان معتقد بود اگر «عينك حقوقي» نمي تواند باعث رفع ابهام شود، بايد (به عنوان مثال) «عينك هنري» بر چشم زد. خود استاد، بيش از همه، از چنين قاعده اي تبعيت مي كرد. از اين رو، در طرح يك موضوع خاص، «عينك» هاي گوناگوني بر چشم مي زد و آن موضوع را از مناظر گونه گوني مورد نظر قرار مي داد. از آنجا كه در طول مباحث، اغلب، تعويض «عينك »ها، براي اشخاصي كه مطالعه و آمادگي كمتري داشتند، مشخص نمي شد، توهم خلط مبحث پيش مي آمد. به خصوص، اگر توجه كنيم كه براي بررسي هر موضوع، از هر منظر و با هر عينكي، مقدماتي خاص براي ورود به بحث لازم است.
۲. در شخصيت هايي كه علم ايشان، ثمره آگاهي هاي والاتري است كه «معرفت» نام دارد، كلام، كه نمايانگر تفكراتي جدا از تفكرات معمولي است، تابع قواعد مرسوم طرح موضوعات، در علوم تجربي، منطق و علوم انساني نمي شود. معمول چنين است كه ذهن، براي بيان مطالب مربوط به موضوعات معمولي مورد تفكر، كلمات را به استخدام موضوع در مي آورد. چنين وضعيتي، در بيان آگاهي هاي عميق حاصل از «معرفت»، شكلي دگرگونه مي يابد. در اين موارد، به اين علت كه عظمت موضوع مورد تفكر، ذهن را در فروغ خود خيره مي كند، ذهن، ناچار، حقيقت دريافت شده را بر كلمات تطبيق مي دهد. به همين دليل است كه ذهن در بيان حقيقت ناب توسط الفاظ، كه وسيله انتقال ما في الضمير هست، نارسا مي شود.
آشكارا، «معرفت» نام برده شده، از طريق آموزش و مطالعه به دست نمي آيد. بلكه با درون بيني، درون كاوي، خدابيني و خداشناسي حاصل مي شود و در نهايت، انجذاب در حوزه جاذبه ربوبي را در پي خواهد داشت. چنين علمي آموختني و قابل آموزش نيست. نور است كه تاريكي نشاني از آن ندارد. هر مكتب و مدرسه و متفكري كه آن را قابل آموزش بداند، نيتي جز عالمگير شدن و خودنمايي ندارد. البته آموزش و مدرسه، از دور به «راه» اشاره مي كند، اما اين كه در راه چه خبر است، «راه» نايافتگان خبري ندارند و «راه» يافتگان، «كل لسانه» هستند.
به اين علت، راه آشنايان و ديده بانان حقيقت، چاره اي جز آوردن مثال و نشاني و تطبيق «معقول» بر «محسوس» ندارند. تلاش براي يافتن «نمودهاي محسوس» و تطبيق آن بر «بودهاي معقول»، به خصوص آنجا كه روح به غليان در مي آيد و هيجاني مقدس، درون را مي شوراند، يكي از دلايل تنوع بحث است.
001400.jpg

نكته مهم ديگر در تنوع مباحث،  نارسايي الفاظ از بيان ما في الضمير و شهود معقولات است. الفاظ در خدمت بيان مفاهيم معمولي و روزمره است. هنگامي كه موضوع مورد تفكر يا حقيقت دريافت شده، از سنخي ديگر و داراي ماهيتي ناب باشد، ذهن،  در يافتن الفاظي كه ظرفيت انتقال حتي بخش هايي از حقيقت را داشته باشد، عاجز و ناتوان است. با نظر به اين كه كلام، رصدگاه انديشه است، الفاظي كه باردار معاني عميقي هستند، از پهنا و عمق انديشه صاحب كلام خبر مي دهد.
از سوي ديگر، صاحبان معارف عميق انساني، با مخاطباني در ارتباط هستند كه اغلب، فاقد آن تموجات عميق روحي هستند. از اين رو، براي آشنا كردن ايشان با آن حقيقت، بايد از الفاظ معمولي و قابل فهم و در قالب تمثيل استفاده كنند. از همين رو است كه مولوي، در باره بيان ناقص حقايق، به دليل فهم نارس مخاطب، چنين مي گويد:
هر چه مي گويم به قدر فهم توست
مردم اندر حسرت فهم درست
و در جاي ديگر، درباره استفاده از تمثيلات فراواني كه در مثنوي آورده است، مي  گويد:
خوش تر آن باشد كه سر دلبران
گفته آيد در حديث ديگران
اين نارسايي الفاظ در بيان ما في الضمير، بخصوص آنجا كه صاحب بصيرت، نگران محروم ماندن جمع مخاطب خود از درك حقيقتي است كه توسط او شهود شده، باعث تنوع گويي و خلط مباحث، به دليل آشنا كردن جمع مخاطب با آن حقيقت مي شود. گويي، نگراني ايشان، از بابت طلبي است كه حقيقت از آنان، بابت زكات خود، كه نشر حقيقت دريافت شده است، دارد.
مولوي، مصداق واقعي چنين مطلبي است. او، هر بار كه اوج مي گيرد، حقايقي را مي بيند كه توانايي بازگو كردن آنها را ندارد. لذا، چاره اي جز بيان مثال هاي فراوان كه گاه او را از موضوع اصلي بسيار دور مي كند، ندارد. علامه جعفري نيز چنين بود.
موضوع اغلب تفكرات استاد جعفري، در بردارنده پرسش بزرگ تاريخ بود: انسان كه موضوع خويشتن  است. او از معدود متفكراني بود كه انسان را واقعي نگريست و از او عصاره اي نگرفت. استاد جعفري، انسان را «آنگونه كه هست» در برابر خود نهاده بود. پيچيدگي انديشه و كلامش، براي هر مخاطبي به سرعت قابل درك بود. با اين حال، كلامش، كه تنزل يافته انديشه اش بود، با تبسمي همراه مي شد كه نمايانگر طراوت تفكرات، باردار بودن ذهن،  جوشش مدام معاني، ابتهاج دروني و نشاط پايدار وي بود. از همه مهمتر، اين پيام در لبخندش مستتر بود كه در جمجمه اش، نسيمي از ابديت، مدام در حال وزيدن است. اين تبسم، بر چهره كمتر متفكري نقش مي بندد، زيرا، در ذهن اغلب آنان، سايه شوم و رعب انگيز ناپايداري، نازا بودن تفكرات، غلبه موضوع مورد تفكر بر فكر و ملولي حاصل از يك عمر توقف بر يك ايستادن گاه و سكوت و سكون كامل منظر و چشم انداز، سلطه دارد. او اين مهارت را داشت كه چگونه از لبانش براي ظهور لبخند استفاده كند و نيز اين هنر را كه بر چهره ديگران، تبسم ايجاد كند. هيچ گاه در به كار بردن كلمه «انسان»، بخل نورزيد و سخاوتي رشك انگيز، در بيان اين كلمه داشت. در هر سخنراني، بيش از دهها بار لفظ «انسان» را بر زبان مي آورد. عظمتي كه هنگام بيان اين واژه در كلامش طنين انداز مي شد، از جدي بودن موضوع تفكرش خبر مي داد.
استاد جعفري، عمري معمولي داشت. به تعبير استاد محمد رضا حكيمي: « او مانند فلاسفه عمر كرد، نه همچون فقها».

نگاه امروز
فرياد روزگار
كريستوس س.ولقاريس
دانشكده الهيات دانشگاه آتن
من دو بار با مرحوم استاد علامه جعفري ملاقات داشتم. يك بار در منزل ايشان به همراه گروهي از دانشمندان يوناني به مناسبت سمپوزيوم كليساي ارتدوكس و اسلام و بار دوم باز هم در منزل ايشان و در زمان برگزاري كنفرانس بزرگداشت ايشان در دانشگاه تهران. در هر دو ملاقات بحث هايي طولاني و پرثمر و انگيزه بخش داشتيم و براي من جالب است كه هر دو بار مباحثات ما درباره علم و فلسفه و مذهب بود. گويا اين موضوعات اهميت بسيار زيادي براي استاد جعفري داشته اند. وقتي بعدها در آتن بحث هاي ايشان را دوباره در ذهن مرور مي كردم و شادابي و نيروي فراوان ايشان را به ياد مي آوردم بدين نكته پي بردم كه علامه جعفري در مركز زندگي امروزه در اين جهان مدرن ايستاده بود- جهاني كه نه به وسيله فلاسفه و روشنفكران (چه رسد به انديشمندان) بلكه صاحبان فناوري اداره مي شود. در دنياي امروز فناوري در اوج خود قرار دارد و علامه جعفري نيز گرچه در جامعه اي كاملاً مذهبي مي زيست كه ذره ذره زندگي و فرهنگ آن را اصول مذهبي تعيين مي كند، باز هم توجه زيادي به خطر غلتيدن جهان در دام جابه جا شدن ارزش ها و منحرف شدن از نظم و هماهنگي طبيعت داشت. استاد بارها و بارها تأكيد نمودند كه انسان مهم تر و ارزشمندتر از ماديات و ابزار فناوري است.گويي استاد با فرياد خويش قصد داشت هموطنانش و نيز تمام جهانيان را از خطرات ناشي از سوءاستفاده از فناوري بر حذر بدارد. ما هرگز نبايد اجازه دهيم كه استبداد فناوري ها سبب نابودي منطق بشري گردد. به همين خاطر بود كه استاد اغلب از ارسطو و افلاطون، فلاسفه بزرگ يونان باستان، به عنوان معلمان بشريت ياد مي كردند. او معتقد بود كه چنين ذهن هاي نيرومندي از خداوند الهام مي گيرند و متعلق به كل بشريت هستند نه فقط يك ملت. از گفته هاي شاخص استاد جعفري اين بود كه افلاطون و ارسطو مليت ندارند چون آنها از عميق ترين فطرت ها و عالي ترين خواسته هاي انسان، فارغ از هر مرز و بوم و مذهب سخن مي گفتند. اين نكته بخصوص در مورد افلاطون مصداق داشت كه به اعتقاد استاد، انسان را در ارتباط با خودش و خداوند مورد بررسي قرار مي داد، موجودي بين آسمان و زمين كه بنده اعمال خود نيست.
اين انسان است كه بايد برتر از ماديات اطرافش به شمار رود. از نظر استاد جعفري بزرگترين دشمن انسان خود اوست، آن زمان كه ارتباطش با خدا و جهان از دست برود.
روي هم رفته بايستي گفت كه علامه جعفري از شخصيت هايي بود كه در جهان بسيار نادرند. او مرجعي بود پيامبرگونه. با وجود گرايش شديد مذهبي اش و رسوم و اصول حاصل از آن، نداي استاد جعفري ندايي بود در دل جهان امروز، هشداري بدين مضمون كه جهان از مسير انساندوستي و ارزش هاي مذهبي كه برادري و دلسوزي را تبليغ مي كنند و جهاني مي سازند كه فطرت راستين انسان را پرورش مي دهد منحرف شده است. علامه جعفري هرگز كسي را محكوم نمي كرد. او قاضي نبود بلكه يك معلم بود. به خاطر دارم كه يك بار از ايشان خواستم نظر خود را درباره جوامع غرب برايم بگويند. سؤال براي ايشان غيرمنتظره بود اما در پاسخ گفتند كه انسان غرب در تلاش براي فوق بشر شدن نتيجه اي به جز غير بشر شدن نگرفته زيرا از خدا دور شده و صرفاً بر منطق و توانايي هاي خودش تكيه دارد. استاد جعفري ايمان به خدا را با منطق بشري در هم آميخته بود. روحش قرين رحمت باد.

گفت وگو با خانم پروفسور هيسائه ناكانيشي پيرامون انديشه هاي علامه جعفري
فلسفه جاويدان
001402.jpg

اشاره: خانم پروفسور هيسائه ناكانيشي در شهر سيتزوكواي ژاپن متولد شده است. وي در مارس سال ۱۹۸۲ از دانشگاه اوزاكا در رشته روابط خارجي فارغ التحصيل و در ژوئن ۱۹۹۴ موفق به اخذ درجه دكترا از دانشگاه كاليفرنيا گرديد. از سپتامبر سال ۱۹۸۸ تا مارس ۱۹۹۹، به سمت استادي در كالج بين المللي كوريو منصوب و در آوريل سال ۱۹۹۹ در سمت استادي در دانشگاه روابط بين الملل ناگويا مشغول به تدريس و فعاليت شد.
تأليفات مهم وي عبارتند از: ۱- اسلام و پوشش [زن]، انتشارات كويو، كيوتو ژاپن، سال ۱۹۹۶
۲- اسلام و مدرنيته، كه شامل ترجمه بخش هاي مهمي از كتاب «حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب» تأليف علامه جعفري مي باشد.
۳- فلسفه و صلح جهاني، چاپ دانشگاه توكيو، سال ۲۰۰۳
مطلب زير گفت وگويي است با خانم پروفسور هيسائه ناكانيشي در باب خصلتهاي فكري و ابعاد انديشگي علامه جعفري كه از پي مي خوانيد:

* شما در سال ۱۹۹۸، يكي از آخرين ملاقات كنندگان خارجي با استاد جعفري بوده ايد. موضوع ديدار شما، تمدن شرق و غرب و همچنين مقايسه حقوق زن در فرهنگ اسلام و غرب بود. مطلع هستيد كه استاد جعفري در سال ۱۹۸۲، براي اولين بار ايده «گفتگوي اديان» را مطرح كرد، در آن ديدار شما از استاد جعفري سؤال كرديد كه ايرانيان از چه قسمت هايي از فرهنگ غرب مي توانند استفاده كنند. ايشان در پاسخ گفتند: نظم و جدي بودن جهان مادي. به نظر شما، پاسخ ايشان تا چه حد بازگوكننده نيازهاي واقعي مشرق زمينيان است؟
- به اعتقاد من اين دو عامل اساسي دقيقاً همان چيزي هستند كه كشورهاي مختلف به خصوص كشورهاي خاورميانه بايستي از تمدن غرب الگوبرداري كنند. هنگامي كه اسلام اساس اصول اخلاقي و ارزش هاي اخلاق اجتماعي واقع شود مي تواند نقش بنيادين را در ايجاد نظم در انسان ايفا كند كه به نوبه خود سبب پرورش استعدادها مي شود. بدين ترتيب اسلام قادر است زمينه اساسي پيشرفت هاي مادي و علمي را فراهم نمايد. با اين حال معتقدم هنوز اين اصل به طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته است. بنابراين آنچه كشورهاي خاورميانه بايد از غرب بياموزند، طرز فكر و نظم و انضباط لازم براي جستجوي علم و پيشرفت مادي است. در واقع مي توان اين مسئله را توجه بيشتر به منطق و نظم در اسلام تلقي كرد.
* استاد جعفري معتقد بود كه چشم پوشيدن اغلب ممالك مشرق زمين از توجه معقول به ماديات و سهمي كه اين توجه در شكوفايي فرهنگ و تمدن دارد، باعث عقب ماندگي اغلب كشورهاي مشرق زمين شده است. البته ايشان كشور ژاپن را استثناء مي كردند. شايد بتوان بعضي ديگر از كشورهاي خاور دور را هم نام برد. به اعتقاد شما، چه عواملي باعث شد كه اين پديده همه گير و مشترك كشورهاي شرقي- به خصوص در ميان اعراب و خاورميانه- در كشور شما، يعني ژاپن مانع از تحولات چشمگير اقتصادي نشود؟ و ژاپن چگونه توانست با حفظ اصالت هاي آييني كهن، از پرچمداران تحولات شگرف دنياي تكنولوژي باشد؟
- پسرفت كشورهاي خاورميانه در مسائل مادي را مي توان به دو دليل عمده نسبت داد. نخستين دليل كمبود سختكوشي و پشتكار فراوان است. مردم عادت دارند ديگران را مسبب ناكامي ها و بداقبالي هاي زندگي خود قلمداد كنند؛ اما بهتر اين است كه به جاي گله كردن و نق زدن تلاش و كوشش خودشان را بيشتر كنند. گويا آن ها فراموش كرده اند كه سيدجمال الدين اسدآبادي چگونه يكي از آيات قرآن مجيد را تفسير كرده است: «خدا فقط به ياري آناني مي شتابد كه خود به ياري خود بشتابند.» عامل دوم تلاش دسته جمعي مردم جامعه در جستجوي خير عموم است. ژاپن با داشتن همين دو عامل به خصوص توانست چنين رشد و توسعه اقتصادي و مادي سريعي داشته باشد.
* شما بخش هايي از كتاب حقوق بشر استاد جعفري را به زبان ژاپني ترجمه كرده ايد. آيا اين كتاب در دانشگاه تدريس يا مورد استفاده دانشجويان قرار مي گيرد؟ البته همان گونه كه مطلع هستيد، بخشي از مطالب اين كتاب، حاوي انتقاداتي نسبت به اعلاميه جهاني حقوق بشر است. از نظر شما اين كتاب حاوي چه برجستگي هايي است كه باعث شد تا شما به انجام اين كار مبادرت كنيد؟
- بله! من نكات اصلي كتاب مربوط به اسلام و حقوق بشر را به زبان ژاپني برگردانده و در يك كتاب گردآوري كرده ام كه به عنوان كتاب درسي دانشجويان رشته هاي علوم سياسي و جوامع خاورميانه و نيز علوم تربيتي مورد استفاده قرار گرفته است. از جمله ارزشمندترين نكات اين كتاب استاد جعفري اين است كه انسان ها قادرند استعدادهاي خدادادي خود را شكوفا نموده و به موفقيت هاي گوناگوني دست يابند كه به خاطر آن ها لايق حقوق بشرند. به نظرم اين جنبه از فلسفه استاد با برداشت غربي ها از حقوق بشر متفاوت است و شباهت هايي به فلسفه بودا دارد.
* استاد جعفري معتقد بودند كه اعلاميه جهاني حقوق بشر، در عين حال كه مطالب ارزشمندي دارد- مثل مطالب بسيار عالي كه درباره شرافت و كرامت و حيثيت انسان دارد- ولي داراي ابهاماتي است. از جمله اين ابهامات، درباره موضوع خود اعلاميه كه «انسان» است، توضيحي داده نشده و ارزش فوق طبيعي انسان را در مواد سي گانه منعكس نكرده است. به نظر شما ديدگاه هاي استاد جعفري در كتاب خود تا چه ميزان به رفع ابهامات مورد اشاره كمك مي كند؟
- استاد جعفري به طور بسيار موفقيت آميزي در كتاب خود اين گونه ابهام ها را برطرف نموده است. او به وضوح شرح مي دهد كه فطرت و خصوصيات انسان ها داراي عظمت و اصالتي خدادادي است و به اعتقاد استاد جعفري همين موضوع مي تواند پايه و اساس حقايقي باشد كه حقوق بشر را تشكيل مي دهند.
001404.jpg

* شما يك محقق علوم اسلامي و مذاهب هستيد و حتماً با شخصيت ها و آثار علماي اسلامي در جهان اسلام آشنا مي باشيد. به نظر شما، شخصيت و تفكرات استاد جعفري حاوي چه ويژگي هايي بود كه باعث شد به مرتبتي رفيع در ميان انديشمندان جهان نايل شود؟ و چه خصوصياتي در ايشان، باعث شد تا شما نسبت به ايشان كشش پيدا كنيد؟
- جوانب عظمت استاد جعفري گوناگون و بيشمارند. با اين حال بيش از هر چيز مي توانم به دانش گسترده وي در مورد تمدن هاي اسلامي و نيز ساير تمدن ها و حكمت و بينش عميق وي اشاره كنم كه امكان ايجاد آثاري اين چنين دلسوزانه را درباره انسان هاي معاصر و نيز آينده به وجود آورد. در ديدار و گفتگو با ايشان كاملاً دريافتم كه گرماي ذهن و قلب و عظمت نفس او باعث شده كه اين اندازه به ايجاد يك دنياي پر از صلح و همزيستي مسالمت آميز اهميت دهند و چنين ميراث بزرگي براي ما باقي بگذارند.
* به نظر مي رسد، علت ضروري تدوين اين اعلاميه، جنگ هاي ويرانگر اول و دوم جهاني بود. شايد دولت هايي كه در آن سال ها اعلاميه را به وجود آوردند و صاحب نطراني كه مواد حقوقي اين اعلاميه را تهيه، تنظيم و تصويب كردند، تصور مي كردند كه اين اعلاميه خواهد توانست از تكرار آن فجايع جلوگيري كند. در حالي كه از سال ۱۹۴۸، كه تاريخ تصويب اين حقوق است، شاهد حجم گسترده اي از درگيري هاي خونين بوده ايم. بشر بارها تا لبه يك جنگ همه گير ديگر جلو رفت، اما مصالح سياسي- نه اعلاميه جهاني حقوق بشر- مانع درگيري يك جنگ اتمي مهيب شد.
... و حالا در دنياي جديدي كه پس از ۱۱ سپتامبر ايجاد شده، به نظر مي رسد كه صحبت كردن از اعلاميه جهاني حقوق بشر، بيش از هر زمان ديگر مضحك باشد. در واقع، اين اعلاميه اصلاً ضمانت اجرايي ندارد و اين همان چيزي است كه استاد جعفري به آن معتقد بود. ايشان آشنايي انسان ها را با جان هاي يكديگر، مبناي تفاهم مشترك واقعي ميان انسان ها مي دانست. در حالي كه در دنياي جديد، مرزبندي هاي سياسي، از خود بيگانگي و پوچي، نابودي محيط زيست، غفلت از ارزش هاي انساني، تروريسم و... انسان ها را از همديگر و از خود، بيگانه كرده است. به نظر شما، آيا در دنياي پس از ۱۱ سپتامبر، مي توان اميدي به كارآيي اين اعلاميه داشت؟ و آيا لازم نيست با برجسته كردن «شرافت»، «كرامت» و «حيثيت ذاتي انسان»، آن چنان كه استاد جعفري گفته بود، بازنگري اساسي در اين اعلاميه صورت پذيرد؟
- وقتي به دنياي پس از ۱۱ سپتامبر فكر مي كنم به اين اعتقاد راسخ مي رسم كه امروزه دنيا بيش از هر زمان ديگري نيازمند مرور اعلاميه ۱۹۴۸ حقوق بشر است. از يازدهم سپتامبر تاكنون دنيا دچار تغييرات چشمگيري شد و به سوي شرايطي خطرناك پيش رفته كه ارزش ها و مفاهيم بزرگي از قبيل شرافت و كرامت انساني و ميراث بشري مورد بي اعتنايي و حتي انكار قرار مي گيرند. براي احياي اين مفاهيم حياتي انساني بايستي تمامي آثار استاد جعفري مورد توجه قرار گيرند و سعي شود كه فلسفه ايشان مجدداً تفسير گردد تا بتوان جهاني ايمن تر و صلح آميزتر را از نو ساخت.
* چندي پيش، كتاب استاد جعفري به نام «Pioneer Culture To The Rescue Of Mankind» به شما ارسال شد. نظر شما درباره اين كتاب چيست؟
- اين كتاب دقيقاً سرمنشأ و اساس «برخورد تمدن ها»ي هانتينگتون و «گفت وگوي تمدن ها»ي آقاي خاتمي است. با اين توصيف اين كتاب يك اثر حقيقتاً پيشرو است كه سبب پيدايش ايده گفتگوي تمدن ها گشت. عظمت كار استاد و دلسوزي ايشان نسبت به دنياي امروز و نيز نگاه موشكافانه و عميق در مورد آينده آن در اين كتاب واقعاً نمايان است. بدين دليل است كه نظريات و فلسفه ايشان جاودانه خواهد ماند.

نگاه امروز
نگران آينده انسان
پروفسور موچوپولوس
در خلال ديداري كه در سال ۱۹۹۴ با استاد جعفري داشتم، به طور عميق تحت تأثير دانش و آگاهي وي قرار گرفتم. ايشان در مورد فلسفه اسلام و يونان، ديدگاه هاي عميق و نويني داشت و به سطحي عالي از موضوعات و مقولات فلسفي رسيده و به فكر آينده بشريت بود. من به شدت تحت تأثير ايده هاي پروفسور جعفري در مورد جهان معاصر قرار گرفتم. من با شناختي كه از وي داشتم، مطمئن شدم كه ايشان در اين رابطه، خدمات ارزنده اي ارائه خواهد كرد.
يكي از موضوعات مهم مورد بحث ما اين بود كه فلسفه بايستي براي جامعه بشري و بشري كردن تكنولوژي، تلاش كند. همچنين، درباره اثرات سوء تكنولوژي بر جوامع بشري صحبت كرد و عقيده اش اين بود كه اين عامل پيشرفت و توسعه، در عين حال نيرويي مخرب براي فرهنگ  و تمدن جهان به حساب مي آيد. من به عنوان نقض گفتار وي گفتم: «اتفاقاً كشورهاي صاحب فرهنگ و تمدن با استفاده از تكنولوژي به توسعه دست يافته اند.» پروفسور جعفري در پاسخ گفت: «تكنولوژي يك عامل مؤثر در توسعه جهاني است، مشروط بر اين كه در خدمت فرهنگ و تمدن انساني باشد. در غير اين صورت، عامل مخرب خواهد بود و ما نبايد اجازه دهيم تكنولوژي، بر زندگي فكري و روحي انسان ها، حاكميت پيدا كند.» من اقرار مي كنم كه افكار فلسفي ام هميشه تحت تأثير دانش و معنويت ايشان بوده است.
بسيار خوشحال خواهم شد كه بتوانم در ارائه ديدگاه هاي فلسفي پروفسور جعفري در سطح بين المللي همكاري كنم. اين متفكر وارسته، با مرگ بي هنگامش، موجب خلأ بزرگي در جامعه جهاني فيلسوفان شد. وي فردي با شخصيت، با اخلاق و صاحب فكري صلح آميز بود. هيچ گاه او را نگران، ناراحت و مضطرب نديدم و هميشه با لبخندي مليح كه بر لبش بود، ديگران را شاد مي كرد. در جلسات دانشگاهي، ايشان با خلوص و صفايي كه داشت، تمامي اساتيد و همكارانم را تحت تأثير قرار مي داد.
مايه افتخار من است كه توانستم براي اولين بار ده سال پيش استاد جعفري را ملاقات نمايم. من بعد از آن، بارها وي را ملاقات كردم و شديداً تحت تأثير ايده هاي فلسفي وي قرار گرفتم. ناباورانه، در سالگرد رحلت وي به تهران آ مدم و در مراسم بزرگداشت او شركت كردم. من براي او احترام خاصي قائل بوده و هستم.
ايده همزيستي مسالمت آميز و مسئولانه سه مذهب بزرگ الهي، يعني اسلام، مسيحيت و يهوديت را كه وي مطرح كرد، مورد استقبال من و همگنانم قرار گرفت. اين سه مذهب، مشتركات فرهنگي قابل توجهي دارند كه اگر خوب با يكديگر ارتباط برقرار كنند، قادر خواهند بود انسانيت را نجات دهند.
من پيشنهاد مي كنم كه مؤسسه علامه جعفري، در سال ۲۰۰۴ همايشي را با حضور كليه علاقه مندان وي برگزار نمايد، تا بدين وسيله ايده هاي او فراموش نشود. او ارسطوي دوران معاصر بود.
هيچگاه يادم نمي رود كه با چهر ه اي خندان مي گفت: «اگر مذهب توحيدي و ارزش هاي مربوط به آن در زندگي افراد نقشي نداشته باشد، هيچ فردي خود را در مقابل ديگران مسئول نخواهد دانست.»
من در اينجا اعلام مي كنم كه شيعه، نزديك ترين دين الهي به ارتدكس است.

رويدادهاي انديشه
متافيزيك و زبان
جهاد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران كه قرار است سلسله مباحثي را پيرامون فلسفه و زبانشناسي برگزار كند، هفته گذشته سه شنبه (۲۰ آبان ماه) نخستين نشستش را با دعوت از دكتر فرزان سجودي؛ زبانشناس آغاز كرد.
ظاهراً هدف از برگزاري چنين نشستهايي نحوه ارتباط دوطرف فلسفه و زبانشناسي و مسائل و پرسشهاي مشترك آنهاست.
در اين نشست دكتر فرزان سجودي سخنراني خود را با عنوان «فلسفه متافيزيك و زبانشناسي ساختگرا» آغاز كرد. او در ابتدا با اشاره به سه رويكرد مهم در فلسفه به مقايسه آنها با يكديگر پرداخت و گفت: به طور كلي سه رويكرد اصلي در فلسفه مطرح است:  اول تجربه گرايي. درواقع تجربه گرايان ذهن را در جايگاه دوم قرار مي دهند و كل دنياي عيني را در جايگاه نخستين. از اين رو آرمان بنيادين آنها اين بوده كه ذهن بدون جهت گيري و منفعلانه به مشاهده طبيعت كه مركز حقيقت است، مي پردازد. او با اشاره به اينكه هدف تجربه گرايان برگرداندن و عريان كردن تجربه و رساندن آن به حالت بلافصل داده هاي حسي خاص و ملموسي است كه دريافت شده، اظهار داشت: اما رويكرد دوم كه خردگرايانه است و درواقع دنبال سنت فكري دكارت، كانت و هوسرل است، در مقابل تجربه گرايان معتقد است كه هرگز داده هاي حسي تفسير نشده را نمي توان شناخت. تجربه زماني ملموس است كه از درون صافي نظامي از ايده هاي ذاتي يا مقوله هاي پيشين گذشته باشد؛ اما نكته اين است كه آنها مقوله ها يا نظامهاي پيشين را در درون اذهان سوژه هاي فردي جستجو مي كنند. دكتر سجودي در ادامه به تشريح رويكرد سوم پرداخت و گفت: رويكرد سوم كه همان فلسفه متافيزيك است، ادامه سنت فلسفي افلاطون، اسپينوزا و هگل بوده است. اين فليسوفان كساني بودند كه به وجود نظامهايي از ايده ها كه بي واسطه آنها شناخت ممكن نيست، باور داشتند ولي تفاوت آنها با خردگرايان اين بوده كه از نظر آنها اين نظامهاي ايده ها نه در درون اذهان سوژه هاي فردي بلكه در فضاي بي زمان بيروني قرار دارد.
سپس دكتر سجودي با اشاره به اينكه اين طيف سوم به يك سوبژكتيويته متعالي، متناظر با ذهن فردي انسان ولي بسيار فرارونده و بيرون از آن مي رسند، افزود: زبانشناسي ساختگرا و به طور كلي جنبش ساختگرايي از جهت تداوم راه، فلسفه متافيزيك است، زيرا كه ساختگرايان به وجود نظامهايي اجتماعي و پيشيني مانند زبان كه به واسطه آنها شناخت ممكن مي شود، معتقدند. مثلاً تقابلي كه سوسور ميان زبان و گفتار قائل است، از همين منظر قابل بررسي است. زبان از نظر سوسور يك نظام بيروني همزمان است كه نه در اذهان فردي بلكه از پيش اجتماعي وجود دارد. پس زبان از جهتي در نگاه ساختگرايان وجودي متافيزيكي است. وي در پايان به وجوه افتراق فيلسوفان متافيزيك و ساختگرايان اشاره كرد و اظهار داشت: نقطه افتراق فيلسوفان متافيزيك از ساختگرايان در اين است كه جايگاه متعالي را كه فيلسوفان متافيزيك به وجودي چون روح و عقل كل احاله مي دادند، به نظام زبان و ديگر نظامهاي نشانه اي اختصاص داده اند. نتيجه آنكه فلسفه متافيزيك گام بعدي را در مسير رشد طبيعي خود برداشته و به فلسفه زبان تبديل شده است.

ياد
زندگي و فهرستي از مجموعه آثار استاد محمدتقي جعفري
بيست و پنجم آبان ماه سالروز درگذشت استاد علامه محمدتقي جعفري يكي از انديشمندان بزرگ ايران زمين بود كه در گستره فلسفه، عرفان، ادبيات و... آثار ماندگاري از خود به جاي گذاشته است.
استاد محمد تقي جعفري در سال ۱۳۰۴ هجري شمسي در شهر تبريز به دنيا آمد و پس از تحصيلات عاليه علوم اسلامي در شهر تبريز، تهران، قم، و نجف اشرف در محضر آيات عظام: ميرزا فتاح شهيدي، شيخ محمد رضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي، و سيد محسن حكيم كسب فيض كرد.
استاد جعفري در زمينه هاي مختلف به تأليف پرداخته كه از آن جمله مي توان به «حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب» و «دانش ها و ارزش ها در قوانين علمي» ياد كرد. علاوه بر آثار منتشره، بيش از شصت جلد كتاب و مقاله از وي وجود دارد كه هنوز به چاپ نرسيده اند.
همچنين، استاد با ده ها نويسنده و پژوهشگر از سراسر جهان ديدار و گفت وگوي علمي داشته اند كه بيش از پنجاه گفت و گو در دو جلد كتاب به نام «تكاپوي انديشه ها» منتشر شده است.
سرانجام، پس از سالها تلاش و كوشش كه در جست و جوي حقيقت سپري شد، استاد محمد تقي جعفري در بيست و پنجم آبان ماه ۱۳۷۷ درگذشت.
آثار
(۱) فقه
(۱-۱) رسائل فقهي
(۱-۱-۱) طهارت اهل كتاب، (۲-۱-۱) ذبايح اهل كتاب، (۳-۱-۱) عدم انحصار زكات در موارد نه گانه، (۴-۱-۱) قاعده لاضرار و لاضرار، (۵-۱-۱) حليت و حرمت گوشت انواع حيوانات، (۶-۱-۱) حقوق حيوانات در فقه اسلامي، (۷-۱-۱) كيفر سرقت در اسلام، (۸-۱-۱) مقايسه حقوق بشر در اسلام و غرب، (۹-۱-۱) بحثي درباره امر به معروف و نهي ازمنكر، و (۱۰-۱-۱) مسئوليت مدني ناشي ازجرم كودكان بزهكار در فقه اسلامي ؛(۲-۱) حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب ؛ (۳-۱) الرضاع.
(۲) فلسفه
(۱-۲) جبر و اختيار
(۲-۲) مجموعه مقالات: (۱-۲-۲) برهان كمالي دكارت بر وجود خداوند، (۲-۲-۲) برهان كمالي (وجوبي) در اثبات خدا، (۳-۲-۲) هدف زندگي، (۴-۲-۲) مقدمه اي بر مفهوم فلسفه مالكيت، (۵-۲-۲) حركت و تحول، (۶-۲-۲) حركت و تحول ازديدگاه قرآن، (۷-۲-۲) طبيعت و ماوراي طبيعت، (۸-۲-۲) علم در خدمت اسلام، (۹-۲-۲) رابطه علم و حقيقت، (۱۰-۲-۲) علم و عرفان از ديدگاه ابن سينا، (۱۱-۲-۲) علم ازديدگاه اسلام، و (۱۲-۲-۲) اميد و انتظار ؛(۳-۲) ارتباط انسان و جهان، (۴-۲) ايده آل زندگي و زندگي ايده آل، (۵-۲) نقد نظريات هيوم در چهار موضوع فلسفي: مفاهيم و انديشه هاي مجرد، خويشتن، عليت، استي و بايستي (۶-۲) بررسي و نقد برگزيده افكار راسل، (۷-۲) زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، (۸-۲) حكمت اصول سياسي اسلام (فلسفه سياسي اسلام)، ترجمه و تفسير فرمان امام علي (ع) به مالك اشتر، (۹-۲) بررسي و نقد كتاب «سرگذشت انديشه ها» اثر آلفرد نورث وايتهد، (۱۰-۲) پيام خرد (مجموعه از مقالات و سخنرانيهاي بين المللي)، (۱۱-۲) فلسفه دين، (۱۲-۲) تحقيقي در فلسفه علم، (۱۳-۲) فلسفه و هدف زندگي، (۱۴-۲) فلسفه و نقد سكولاريسم، (۱۵-۲) مقدمه ايبر فلسفه، (۱۶-۲) مولوي و جهان بيني ها، (۱۷-۲) تعاون الدين و العلم، (۱۸-۲) الامر بين الامرين، (۱۹-۲) نهايه الادراك الواقعي بين الفلسفه القديمه والحديثه، (۲۰-۲) آفرينش و انسان، و(۲۱-۲) موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني.
(۳) عرفان
(۱-۳) عرفان اسلامي، (۲-۳)  آيا شريعت، طريقت، و حقيقت با يكديگر متفاوتند، (۳-۳) نيايش امام حسين(ع)، (۴-۳) تفسير، تحليل، و نقد مثنوي معنوي، (۵-۳) حضرت علي (ع) و عرفان، و (۶-۳) علل و عوامل جذابيت سخنان مولوي.
(۴) علم النفس
(۱-۴) آيا جنگ در طبيعت انسان است؟، (۲-۴) وجدان.
(۵) معارف اسلامي
(۱-۵) ترجمه كامل نهج البلاغه، (۲-۵) ترجمه و تفسير نهج البلاغه (۲۷ جلدي)، (۳-۵) انسان از ديدگاه قرآن، (۴-۵) مبداء اعلاء، (۵-۵) امام حسين (ع) شهيد فرهنگ پيشرو انساني، (۶-۵) شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي، (۷-۵) علي ازديدگاه علي، (۸-۵) علم ودين در حيات معقول، (۹-۵) اخلاق و مذهب، و (۱۰-۵) شناخت از ديدگاه علمي و قرآن.
(۶) ادبيات
(۱-۶) سه شاعر(سعدي، حافظ، نظامي)، (۲-۶) حكمت، اخلاق، وعرفان در شعر نظامي گنجوي، (۳-۶) تحليل شخصيت خيام، و (۴-۶) از دريا به دريا (كشف الابيات مثنوي معنوي در چهار جلد).
(۷) مباحث علمي
(۱-۷) عمل تجريد ذهن، (۲-۷) بحثي در قانون تعادل در روش تجزيه اي و تركيبي، و (۳-۷) دانش ها و ارزش ها در قوانين علمي.
(۸) مديريت
(۱-۸) انگيزش مديريت در اسلام و نقد انگيزش هاي معاصر.
(۹) فرهنگ
(۱-۹) فرهنگ پيرو - پيشرو، و (۲-۹) طرحي براي انقلاب فرهنگي.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |