پنج شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۳۰- Nov. 20, 2003
شاد زيستن از درون ما آغاز مي شود
لبخند را از زندگي دريغ نكنيد
زير ذره بين
لبخند نشانه اي از خردمندي انسانهاست و آنهايي كه مي توانند زيادتر به مسائل و مشكلات زندگي لبخندبزنند، باهوش تر از آنهايي هستند كه دائماً  در چنبره افسردگي و نگراني گرفتار مي آيند
001414.jpg
نسيم جعفري بهنام
وقتي شاد هستيم و زندگي مان در مسير مثبت به پيش مي رود دوستان و همراهان شاد را به سوي خود جذب مي كنيم.
چه چيزهايي به انسان شادي و سرور واقعي مي بخشند؟ آيا دارايي، مكان زندگي و افرادي كه با آنان زندگي مي كنيد باعث شادي شما مي شوند يا حالت و وضعيت ذهني خودتان؟
شادي و خرسندي حالتي دروني است كه از آرامش خاطر و رضايت باطن حكايت مي كند و ما هميشه براي به دست آوردن آن نهايت سعي و كوشش خود را به كار مي گيريم. اين حق ماست كه شاد باشيم، ما براي اندوه زاده نشده ايم.
براي آن كه شادي خود را افزايش دهيم ،بايد طوري زندگي كنيم كه اندازه شادي تمام عمرمان بيشينه باشد يعني حاصل جمع شاخص هاي فردي شاديمان حتي الامكان بيشتر و بيشتر شود.
مهمترين و در عين حال مشكل ترين بخش دستيابي به شادي كه همه به دنبالش هستيم، انتخاب و پرورش نظام اعتقادي درست است. همه ما به باورها و نحوه برخوردمان با مسائل مختلف خو گرفته ايم و با آنها به اصطلاح راحتيم، بنابراين براي دستيابي به شادي بيشينه در تمام عمر، بايد باورها و نحوه برخوردمان را با مسائل مختلف بازنگري و چنانچه لازم باشد (كه در غالب موارد نيز چنين است) در آنها تجديد نظر كرده ،باورها و اعتقادات جديدي را جايگزين كنيم.
ما زندگي مي كنيم و در زندگي ،شادي حق ماست. جهان خلقت با عشق، محبت، لطف و بخشندگي بيكرانش امكان دستيابي به شادي را در اختيار ما گذاشته است. اين كه افرادي با وجد، سرور و شادي پايدار زندگي مي كرده اند، به تنهايي نشانگر اين حقيقت است كه ما مي توانيم به اين حد از وجد و شادي برسيم. ولي بسياري از ما علاوه بر اين كه شاد نيستيم، بسيار غمگين و افسرده ايم، زيرا براي دستيابي به وجد و سرور و سرمدي، نظام اعتقادي نادرستي را انتخاب كرده ايم. تا برخوردها و تصورات كهنه مان را دور نيندازيم و گمانهاي جديدي در خود پرورش ندهيم نمي توانيم به خوشبختي و شادي اي كه نظام خلقت برايمان در نظر گرفته است، دست يابيم.
ما فقط به برنامه ريزي و كوشش هر چه بيشتر و مؤثرتر نيازمنديم تا به خواسته هايمان برسيم و بايد ايمان داشته باشيم كه جهان در نظامي زيبا، عظيم و دقيق زندگي، تمام امور را سامان خواهد بخشيد، از بذل نهايت كمك در اين راه دريغ نخواهد كرد و با كارداني هر چه تمامتر آرزوهاي ما را تحقق خواهد بخشيد.
فقط با محبت و عشق ورزيدن، خدمت بي چشمداشت و پاك و درست زيستن (زندگي بدون عناصر منفي شادي) است كه مي توانيم لطف و سخاوت بيشتر جهان آفرينش را در تمام ابعاد زندگي و مهمتر از همه در شادي و نشاط خود به دست آوريم.
ابراز عشق، اساسي ترين دلگرمي هاي بشري است و هنگامي كه بدون اجبار و شرطي بيان شود، قادر است رابطه را محكم تر كند و هدف والاتري به آن بخشد.
يكي از مطمئن ترين راه هاي ابراز عشق، سهيم شدن در افكار و احساس است. دوست داشتن ديگران بدين  معناست كه افكار و احساسي را كه آنان نسبت به خود و دنيايي كه در آن زندگي مي كنند دارند، درك كنيم. جايي كه كلام از عهده برنمي آيد، مايه تسلي است كه بدانيم روش هاي سودمند ديگري براي پيوند با يكديگر در اختيار داريم.
در عشق چيزي عميق تر از پيمان خوشبخت بودن وجود ندارد و براي رسيدن به اين خوشبختي، هيچ چيز مؤثرتر از تفويض كامل و از خودگذشتگي، بدون انتظار داشتن زياد از طرف مقابل نيست.
بخش بزرگي از رشد، چشم پوشي از خطاي ديگران است. ما در مسير زندگي، ديگران را به خاطر رنج هايمان سرزنش مي كنيم و سرزنش كردن هميشه با عصبانيت آغاز مي شود.
گذشت نكردن، رنج و مرارت در پي دارد. بدون گذشت، قرباني جريمه اي مي شويد كه روزي اسباب رنجش شما را فراهم ساخت. با نبخشيدن، انگار سوزش جراحت وارده هر روز بر پيكر شما تكرار مي شود.
بسياري از ما عامل به وجود آورنده ناراحتي هايمان هستيم. البته همه نگراني ها ساخته و پرداخته دست ما نيست، چون شرايط اجتماعي هم سهم بسزايي در برخي آلام و ناراحتي ها دارد. اما بدون ترديد افكار و نگرشي كه نسبت به محيط و اطرافيان داريم سبب مي شود مظاهر حيات را زيبا و يا زشت ببينيم.
كلام، يكي از سرمايه هاي ارزشمند انساني است. كلمات قدرت ساختن، نگاه داشتن و خلق كردن دارند؛ درست به همان اندازه كه نيروي تخريب و ويرانگري در آنها نهفته است. با واژه ها فكر مي كنيم و همه چيز را مي سازيم و با كلمات رابطه ها را برقرار مي كنيم. همانگونه كه واژه هاي خوبي، اميد، خوشبختي، سرور و عشق را آموختيم، به همان ترتيب نيز نمادهاي منفي را فراگرفتيم و كاربرد آنها را، هر جا كه لازم باشد، درك كرده و پي پرده ايم كه كلمات مي توانند موجب آزار گردند.
هيچ واژه اي، هر چند بزرگ، نمي تواند اعجاز انسان بودن را، توضيح دهد. سنجيدن ديگران، از دست دادن آنان به طور كامل است.
واژه ها اغلب ما را دگرگون مي سازند. آنها مي توانند احساس ما را همچون غريزه هاي  بهترمان فلج نمايند. واژه ها نيروي فراواني دارند و ما اغلب آنها را جدي نمي گيريم. آنها براي اين بوجود آمده اند كه به ما در نظم بخشيدن به گرفتاريهايمان كمك كنند. اما تا هنگامي كه دقت كافي نداشته باشيم، آنها دام هايي مي گردند كه ما را به بي اعتنايي، نفرت و تنهايي رهنمون خواهند شد.
نبايد بگذاريم كلمات تسخيرمان كنند؛ آنها ابزار گسترش زندگي هستند نه تنگ و محدود نمودن زندگي!
اگر قرار است بين انسانها آرامشي برقرار شود، نبايد توقع تفاهم كلي داشته باشيم. از آنجايي كه حقيقت از نظر هر يك از ما متفاوت است، راه ديگري وجود ندارد و ما ناگزير به همزيستي مسالمت آميز هستيم.
عدم توافق هاي كوچك، موجب از دست رفتن دوستان و از هم گسستن پيمان ازدواج ها مي شود و در مقياس وسيع و وحشتناكش، موجب بروز جنگ هاي جهاني مي گردد.
اولين گام براي رسيدن به خوشبختي، سركوب كردن احساسات منفي است. اين احساسات عبارت است از: زودرنجي كه به تأثيرپذيري افراطي مي انجامد، كم رويي، نگراني و اضطراب كه انرژي را جذب و فعاليت را فلج مي سازد، بدبيني، كه اگر خوب فكر كنيد جز خودخواهي مضحك چيزي نيست.
موريس مترلينگ مي گويد: «خوشبخت ترين فرد كسي است كه خوشبختي خود را بهتر بشناسد و كسي آن را بهتر مي شناسد كه عميقاً بداند كه آنچه خوشبختي را از بدبختي متمايز مي كند، فقط داشتن يك انديشه بلند، خستگي ناپذير، انساني و دليرانه است. اگر با افراد بدبخت درباره خوشبختي سخن بگوييم و به آنان بياموزيم كه خوشبختي را بشناسند، بسيار سودمند است. آنان گمان مي كنند كه خوشبختي چيزي خارق العاده و دست نيافتني است؛ اما اگر كساني كه خود را خوشبخت مي دانند، دلايل خشنودي خود را بيان كنند، درمي يابيم كه تفاوت ميان اندوه و شادي، تنها در نگرشي كوته بينانه و لجوجانه با نگرشي شايسته و متعالي است. در حقيقت، شما هم از اين موهبت برخورداريد.»
ما بايستي شهامت و نيروي خود را زياد كنيم تا در برابر انتقادكنندگان و بدبين ها بايستيم و بگوييم:
«من با تو موافق نيستم،  زندگي خارق العاده است؛ شادي حق ما پس از زاده شدن است؛ و همه چيز با عشق ورزيدن پيوند دارد و بدان ختم مي شود.»
و به زندگي كردن با اشتياق ادامه دهيم.
آنچه مسلم است اين كه، اساس خوشبختي بر سلامت جسم و روان استوار است و بدون اين دو، سعادت تشخص نمي يابد. هيچ كس نمي تواند معجزاتي را كه از خوش خلقي پديد مي آيد توصيف كند. خلق خوش اغلب بر بيماري چيره مي شود و باعث شادي كانون خانواده مي گردد و موجبات سهولت انجام امور زندگي و موفقيت را فراهم مي آورد. خوش بيني مانند ايمان، كوه را از جاي مي كند. به علاوه خوش خلقي اثر درماني و تقويت كننده دارد. آيا خوش خلقي، خود شكل خوشايندي از جرأت و جسارت نيست؟!  براي قوي بودن بايد خنديد و اين امر، هم به سود خودمان است و هم محبت ديگران را جلب مي كند.و البته بايد به خاطر داشت كه برعكس خنده، «قهقهه» نشانه كم خردي و نيز نشانه آسيب پذيري و واكنش ناخودآگاه در برابر اندوهي پنهان است.
به هرحال هرگز نمي توان ارزش واقعي خنده را به عنوان يك عامل دروني تعيين كرد. قبل از خوشبخت بودن بايد خنديد و بايد خنديد تا خوشبخت و تندرست بود.
انسانها خلق نشده اند كه غمگين باشند و بيشتر از آن كه موجوداتي غمگين و بيچاره باشند، بايد بخندند و از زندگي لذت ببرند. ما مي توانيم با خنديدن به مسائل و مشكلات زندگي اجازه ندهيم كه افكار و احساسات منفي وجودمان را فرا گيرد و ما را از تفكر منطقي و چاره سازي عقل گرايانه بازدارد؛ اين به معناي فرار كردن از مشكلات زندگي نيست، بلكه به معناي برخورد صحيح و مناسب با مشكلات زندگي و بدون تأثيرپذيري منفي از آنهاست.
لبخند نشانه اي از خردمندي انسانهاست و آنهايي كه مي توانند زيادتر به مسائل و مشكلات زندگي لبخند بزنند، باهوش تر از آنهايي هستند كه دائماً  در چنبره افسردگي و نگراني گرفتار مي آيند.
مي توان از لبخند فراتر رفت و خنديد.خنديدن به تفكيك از قهقهه، موهبتي است گرانقدر كه خداوند به ما عطا كرده تا آن را براي مقابله با سختي  ها و نابساماني هاي زندگي به كار گيريم و انرژي هاي منفي را از طريق آن از وجودمان تخليه كنيم.
ما مي توانيم با خنديدن به درمان بيماريهايمان اقدام كنيم، به بهبود و تقويت روابط خانوادگي يا زناشويي مان بپردازيم، به چهره خود زيبايي ببخشيم، طول عمر بيشتري بيابيم، به موفقيت هاي شخصي و شغلي دست يابيم، عضلات و اندام هايمان را ورزش دهيم، فرزنداني شاد و داراي اعتماد به نفس پرورش دهيم، به پيشرفت و شكوفايي جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم كمك نماييم و خلاصه اين كه زندگي شاد و پرنشاطي را براي خودمان و ديگران تدارك ببينيم. ما مي توانيم با خنديدن به درمان كبر و نخوت و جديت بيش از اندازه كه سرمنشأ بسياري از مشكلات ما هستند، بپردازيم. تنش ها و جمود فكري و جسمي حاصل از آنها را برطرف نماييم و به آرامش و تمركز فكري لازم دست پيدا كنيم. ما به خنده به عنوان يك پديده ايمني بخش نيازمند هستيم، زيرا كه نگراني، آشفتگي فكري، احساس گناه، نااميدي و ديگر احساسات منفي سلامت جسماني و رواني ما را به خطر مي اندازند و ما را در معرض ابتلا به انواع بيماري ها و ناهبنجاري ها قرار مي دهند.
خنديدن هنري است كه بايد فرا گرفته شود و اين هنر هنگامي جايگاه واقعي خود را درمي يابد كه در شرايط سخت و مشكل جلوه گر شود. لذا همه بايد كوشش كنيم كه اصول خنديدن و خنداندن را فرا گيريم و همچون دوران كودكي خنده هايي شاد، صميمانه و پرشور سردهيم. زيرا كه با خنده مي توان انس و الفت بيشتري در زندگي خود پيدا كرد.
توانايي خنديدن نه تنها امري بيهوده در انسان نيست، بلكه موهبتي است گرانقدر كه پروردگار عالم به انسان بخشيده است تا آن را براي تخليه غم  و نگراني از وجود خويش به كار گيرد و از آن همچون سپري در برابر سختي ها و ناملايمات زندگي استفاده كند.شادي از طرف خداوند مي آيد.
خنده به ما كمك مي كند كه از تفكرات منفي دور باشيم، ذهنمان را از آلودگي ها پاك كنيم، به مفهوم جديدي از ادراك و تفكر دست يابيم، باورهايمان را تغيير دهيم و امكانات غيرقابل تصور ذهن خود را شكوفا سازيم. خنده، در واقع ، غذاي روح و بالا برنده احساسات روحاني و معنوي است. احساس كسالت، خستگي، فشار كار، نگراني هاي بي مورد، اضطراب، بي حوصلگي، بي اشتهايي، بي خوابي، نااميدي، بدبيني،  آشفتگي فكري، شرمساري، پوچي، تندخويي و ديگر نابهنجاري هايي را كه تعادل روحي و رواني انسان را برهم مي زنند، در برابر خنده سرتسليم فرود مي آورند و با ورود خنده، به سرعت خانه روح شما را ترك خواهند كرد.
ثابت شده است كه بين پير شدن و خنده رابطه تنگاتنگ وجود دارد، به نحوي كه هر چقدر ما بيشتر بخنديم ،ديرتر پير مي شويم و هر چقدر كمتر بخنديم زودتر پير مي شويم. به عبارت بهتر مي توان گفت كه ما به دليل پير شدن خنديدن را متوقف نمي كنيم بلكه به اين دليل پير مي شويم كه خنديدن را متوقف مي كنيم. لذا اگر شما هم قصد داريد كه به اين زودي ها به ملاقات پيري نرويد و همچنان جوان بمانيد،  مي توانيد با خنديدن هر چه بيشتر، وعده ملاقاتتان را با پيري سالهاي سال به عقب بيندازيد ،زيرا معروف است كه خنده همان اكسير جواني است كه حكيمان سالها به دنبالش بوده اند.
آن دسته از افراد كه با چهره اي هميشه عبوس با دنيا برخورد مي كنند، غالباً در عمق درون خويش احساس وحشت مي  كنند. آنها عصبيت دروني و خجالت خويش را در پشت چهره اي نفوذناپذير و جدي پنهان مي  كنند. خجالت در واقع كنار كشيدن از صحنه است، در صورتي كه لبخند زدن و خنديدن، نشانگر شخصيتي دست و دل باز، اجتماعي و خوش قلب است.
هر كدام از ما بايد درك كنيم كه مجبوريم به زندگي بخنديم، در غير اين صورت زندگي غيرقابل تحمل خواهد بود، زيرا وقتي انسانها توان خنديدن را از دست مي دهند، در واقع توان دستيابي به آرامش را از دست داده اند.
گفته «امرسون» را به ياد داشته باشيد كه مي گفت: «دنيا مانند آينه است، اگر به آن دهن كجي كنيد، بدبختي رامنعكس مي كند.»
پس با مهرباني همه درها را به روي خود بگشاييد و اطراف خويش را روشن كنيد. واقعيت اين است كه انسانها تغيير مي كنند و شما هم مي توانيد تغيير كنيد. به عبارت ديگر شما هم اينيد كه هستيد اما نيازي نيست كه همين گونه باقي بمانيد.

حمايت بنيادي از بيماران خاص
001416.jpg
۳ تا ۵ درصد جمعيت ايران را بيماران سرطاني تشكيل مي دهند. تنها يك دوره شيمي درماني هزينه اي افزون بر سه تا ده ميليون تومان بر دوش بيمار تحميل مي كند. اين در حالي است كه براي بسياري از بيماران سرطاني عمل جراحي نيز يك ضرورت به شمار مي رود.
چهار ميليون بيمار ديابتي در كشور وجود دارند كه بيش از ده درصد هزينه هاي بهداشتي و درماني كشور را به خود اختصاص داده اند. بيشتر بيماران ديابتي از پرداخت هزينه هاي سنگين درمان ناتوانند و به ناچار با عوارض اين بيماري مواجه مي شوند. بد نيست بدانيم ۲۵ درصد نارسايي هاي كليه ناشي از عوارض ديابت است.
براساس آمار نزديك به بيست هزار بيمار تالاسمي، شش هزار بيمار هموفيلي، هفت هزار بيمار دياليزي و ده هزار بيمار با كليه پيوندي در كشور زندگي مي كنند.
ناگفته پيداست فردي كه با يكي از اين بيماري ها دست به گريبان است، هم خود و هم خانواده اش با چه مسايل و مصايب روحي و رواني، اجتماعي و اقتصادي روبه رو مي شوند.
سالهاست در دنيا نهادهاي مردمي به حمايت از اين بيماران شتافته اند تا گوشه اي از درد و رنج جانكاهشان را تسكين دهند. «بنياد امور بيماري هاي خاص ايران» نهادي است مردمي، خيريه و غير دولتي كه با شروع فعاليت خود بارقه اي از اميد را در دل اين بيماران رنجديده روشن كرده است.
عصر يكشنبه پانزده رمضان است. همزمان با تولد الگوي احسان و نيكوكاري، امام حسن مجتبي(ع)، شاهد برپايي همايشي از سوي گروه حمايت از بيماران سرطاني وابسته به بنياد امور بيماري هاي خاص هستيم.
كمي زودتر به سالن اجلاس سران مي رسيم. در سرسراي بزرگ سالن، بازارچه خيريه اي برپاست. اينجا و آنجا، در اطراف سالن بروشورهايي كه در آن بنياد امور بيماري هاي خاص را معرفي كرده اند، در اختيار بازديدكنندگان قرار مي گيرد.
رفته رفته ياريگران بنياد مي رسند. فضايي صميمي و دوستانه حاكم است. اينان نيكوكاراني هستند تا با حمايت هاي مادي و معنوي خود، باري از دوش بيماران خاص بردارند. هر سال ماه رمضان، احسان و نيكوكاري اين ياريگران را به نظاره مي نشيند و اين دليلي مي شود تا اينان در ماه اكرام به حركت خداپسندانه و انساني خود، معنايي تازه ببخشند.
در گوشه اي از سالن دكتر اميرعلي معصومي، مسئول روابط عمومي بنياد را كه پرشور و با هيجان سرگرم هماهنگ كردن برنامه هاست، به گفت وگو دعوت مي كنيم. مي گويد: «بنياد امور بيماري هاي خاص» در سال ۱۳۷۵، با رياست خانم فاطمه هاشمي براي ساماندهي امور بيماران صعب العلاج تشكيل شد. در سال ۱۳۷۸، گروه هايي كه اهداف و خط مشي آنها با بنياد همسو بود، در درون بنياد شكل گرفتند و به عنوان زيرشاخه هاي بنياد، فعاليت خود را آغاز كردند. يكي از آنها انجمن حمايت از بيماران سرطاني است كه فعاليت هاي چشمگيري داشته است و براي مثال توانسته سال گذشته مبلغ ۱۹۶ ميليون تومان را براي كمك به بيماران سرطاني جمع آوري كند. مابه التفاوت هزينه هاي بيماران را نيز بنياد تقبل مي كند.
*به چه بيماري اي «خاص» مي گويند؟
- براساس مصوبه سال ۷۵ هيأت دولت، بيماري هاي تالاسمي، هموفيلي، نارسايي كليه كه نياز به دياليز دارد و پيوند كليه بيماري خاص محسوب مي شوند. هزينه هاي درماني اين بيماران تا حد زيادي توسط دولت تأمين مي شود. بنياد در صدد است ديابت و سرطان را نيز در فهرست بيماري هاي خاص قرار دهد و حمايت دولت را مشمول اين بيماران كند.
* حوزه فعاليت بنياد كجاست؟
- بنياد در سراسر كشور فعاليت دارد، اما نماينده اي در شهرستانها ندارد. با اين حال بنياد با شبكه هاي بهداشت، مراكز درماني و بهداشتي، بيمارستان ها و دانشگاه هاي علوم پزشكي ارتباط دارد. بيماراني كه به اين مراكز مراجعه مي كنند، شناسايي شده و به بنياد ارجاع داده مي شوند. هدف بنياد تأسيس مراكز امدادرساني حمايتي نيست، اما به تجهيز مراكز در حال تأسيس كمك مي كند.
* گروه حمايت از بيماران سرطاني با مركز حمايت از كودكان سرطاني (محك) چه ارتباطي دارد؟
- بنياد با «محك» تعامل خوبي دارد، به طوري كه بيماران سرطاني زير ۱۴ سال تحت پوشش محك قرار دارند. ساير گروه هاي سني را بنياد حمايت مي كند.
* بيماران چه خدماتي از بنياد مي گيرند؟
- در حال حاضر تنها خدمات مددكاري به بيماران ارايه مي شود كه در قالب پوشش بيمه هاي مختلف، هزينه هاي بيماران تقبل مي شود. البته مركز سوده در جنوب تهران وشهرك واوان، بيماران را هم از لحاظ درماني و هم ساير خدمات حمايت مي كند. به تازگي هم يك سالن ورزشي در اين مركز براي ورزش بيماران خاص افتتاح شده است.
* بنياد مركز درماني ديگري ندارد؟
- چرا مركز درماني بيماري هاي خاص شهيدستغيب نيز تا يكي، دو ماه آينده راه اندازي مي شود كه خدمات بستري، شيمي درماني و راديوتراپي را ارايه خواهد كرد. در آينده نيز بزرگترين مركز سرطان و سرطان شناسي خاورميانه به جمع مراكز درماني بنياد مي پيوندد. در حال حاضر نقشه اين بيمارستان طراحي شده، زمين آن هم به مساحت ۷۲ هزار متر مربع آماده است و منابع مالي و انساني آن را نيز تأمين كرده اند. تنها موانعي بر سر راه است كه اميدواريم برطرف شود.
* بنياد در زمينه آموزش چه مي كند؟
- يكي از اهداف بنياد بالا بردن سطح آگاهي عمومي نسبت به بيماريي هاي خاص است. چرا كه پيشگيري از اين بيماري ها از درمان راحت تر است و هزينه هاي درماني هم كاهش مي يابد. اين وظيفه برعهده معاونت آموزشي بنياد است. يكي از مهم ترين كارها و افتخارات بنياد، طرح انجام آزمايش تالاسمي پيش از ازدواج است تا از تولد نوزادان مبتلا به تالاسمي ماژور پيشگيري كند. جداي از اين، تصميم داريم آزمايشهاي پيش از تولد (در دوران بارداري) را هم عمومي كنيم تا در صورت ابتلاي جنين به تالاسمي ماژور، دستور سقط داده شود. در حال حاضر اين قانون وجود دارد يعني در صورت ابتلاي جنين به تالاسمي ماژور و وجود برخي از بدشكلي ها در جنين، سقط جنين مجاز است.
گذشته از اين، معاونت امور پژوهشي و آموزشي به تهيه بروشورها، برپايي سمينارها و شركت مداوم و مستمر در نمايشگاه ها، تهيه و توزيع فيلم هاي آموزشي و تعامل با آموزش و پرورش و نهادهاي عمومي ديگر اقدام مي كند.
* از ديگر فعاليت هاي بنياد بگوييد.
- يكي از شاخه هاي بنياد كه فعاليت هاي چشمگيري را آغاز كرده است، انجمن ورزشي بيماران خاص است. در دنيا بيماران پيوند كليه براساس توانايي هاي خود، ورزش هاي خاصي دارند، مانند پارالمپيك. اين انجمن با حمايت بنياد تأسيس شده است. اين انجمن از نظر سازمان تربيت بدني، از زيرمجموعه هاي فدراسيون ورزش هاي همگاني است. اميدواريم با توجه به درخششي كه بيماران پيوندي ما در جهان پيدا كرده اند، اين انجمن بتواند در آينده به عنوان فدراسيوني مستقل فعاليت كند و قهرمان بپرورد. هرچند در حال حاضر نيز در رده زير چهارده سال و بالاي چهل و پنج سال قهرمان جهان داريم.
از طرف ايران به سازمان جهاني ورزش بيماران پيوند كليه پيشنهاد شده تا بيماران تالاسمي و هموفيلي را هم تحت پوشش قرار دهند. چرا كه ورزش نقش مهمي در فرايند درماني آنها دارد و علاوه بر اين بازخوردي كه از اجتماع حاصل خواهد شد،  بيماران را از لحاظ روحي و رواني به جامعه باز خواهد گرداند. طرح جامع سرشماري بيماران خاص هم، براي گردآوري آمار صحيح بيماران سراسر كشور به پيشنهاد بنياد در حال انجام است.
طرح ديگري كه با پيشنهاد بنياد در مجلس تصويب شده است، طرح پيوند اعضا است كه بيش از ۱۵ هزار نفر تاكنون عضو آن شده اند كه بعد از فوت، اعضاي خود را هديه خواهند كرد. در اين رابطه، نگرش خشك و منفي جامعه بايد اصلاح شود.
* بيماران خاص چگونه تحت پوشش قرار مي گيرند؟
- آنها با در دست داشتن مدارك مربوط به بيماري خود به مددكاري بنياد مراجعه مي كنند و با صدور كارت شناسايي مددجو مي شوند.
تهيه كننده: راضيه كباري

زندگي در آن سو
بينوايان در حسرت يك وعده غذاي گرم
در آستانه شروع  فصل  سرما و يخبندان  در آمريكا، قشرهاي  كم  درآمد و فقيرآمريكايي ، بويژه  در نقاط سردسير اين  كشور، دوره  جديدي  از نگراني  و اضطراب را تجربه  مي كنند.
آيا با ورود جبهه هاي  هواي  سرد و توده هاي  سياه  ابر، در«نيويورك »، شهرثروتمندترين  ميلياردر جهان ، با ۴۰ميليارد دلار دارايي ، بينوايان  زيادي  در زمستان  بيرحم  شهر، از سرما و حسرت  يك  وعده  غذاي  گرم ، خواهند مرد؟
هنوز شلاق  بيرحم  زمستان  سرد نيويورك ، چهره  بينوايان  شهر، بينواياني  را كه  اين  روزها در سرماي  چند درجه  زير صفر، در پاركها، در ورودي  كليساها، ايستگاههاي  قطار و در گوشه  و كنار خيابان هاي  شهر و در زير تابلوهاي  نئون  فريبنده  شهر مشغول  تكدي گري  هستند، به  اندازه  كافي  سرخ  نكرده  است ، اما بسياري  از آنها نگران  روزهاي  وخيم تر آينده  هستند.
خانه  بينوايان  محقرتر از تصور بسياري  از مردم  جهان  است : كارتوني  براي زيرانداز، پتويي  مندرس  و اگر بخت  با آنان  يار باشد، كاپشني  كه  روزگار غدار رنگ  اصلي  آن  را كه  زماني  رنگ  شادي  بود، مانند سرنوشتشان  به  رنگ  سياه تبديل  كرده  است .
نيويورك ، شهر بي روح  و ساخته  شده  از آهن  و فولاد، شهر وال  استريت ، شهرميلياردرهاي  جهان ، پايتخت  تجاري  آمريكا و شهر به اصطلاح  مجسمه  آزادي ، سالها است  كه  چهره هاي  محزون  و مغموم  و شكم هاي  گرسنه  آنها را فراموش  كرده است .
اين  فراموشي  در حالي  است  كه  دادگاه  روابط جنسي  يك  سردبير زن  مجله ويژه  زنان ، همجنس بازان  شهر نيويورك  ، قيمت  ۶۰۰ دلاري  آرايش موي  زنانه  هنرپيشه هاي  نيويوركي  و افتتاح  دبستان  ويژه  پسران  همجنس  باز درنيويورك ، از نگاه  تيزبين  خبرنگاران  روزنامه ها دور نمانده  است، در اين ميان  تنها بينوايان  شهر جايي در رسانه ها  ندارند.
001418.jpg

در نتيجه ، ليوان هايي  كه  متكديان  به  اميد سكه اي  به  سوي  عابران  دراز مي كنند روز به  روز خالي  و خالي  تر است  و عابران  عطر و ادوكلن  زده  شهر با اخم  و نگاهي  سرد و تحقيرآميز به  اين  گدايان  از اينكه  آنان  سد معبر ايجاد كرده اند، شكوه  سر مي دهند و براي  خريد از فروشگاههاي  طبقات  متوسط و اعيان  در خيابان  پنجم  منطقه  ثروتمندنشين  «منهتن »، خريد سهام  و رفتن  به  رستوران  و يا ميخانه اي  در تعطيلات  آخر هفته  نقشه  مي كشند.
آنها به  پالتو و شال  گردن  گرمي  مجهزند و سرما را حس  نمي كنند، پالتويي كه  شايد به  تنهايي  برابر ميزان  تكدي  چند ساله  يك  تيره  بخت  نيويوركي  است.  بنابر اين  دليلي  ندارد كه  به اين  افراد كه  به  زيبايي  شهر روياها، با منظرزشت  خود لطمه  زده اند، كمكي  كنند.
در واقع  در سالهاي  قبل  مهمترين  كمكها به  بينوايان ، عمدتاً از سه  ناحيه كمكهاي  دولتي ، كليساها و مؤسسات  خيريه  و سازمانهاي  غيردولتي  تأمين  مي شد، اما اين  سازمانها در حال  حاضر هر كدام  بامشكلات  شديد مالي  رو به رو هستند.
كسري  بودجه  شهرداري  نيويورك  به  قدري  است  كه  سخن  از كاهش  نيروهاي  پليس شهر مي رود، بودجه سازمان هاي  خيريه  و كليساها و ياسازمان هاي  غيردولتي  نيزبه  دليل  ركود چند ساله  بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ميلادي  تقليل  يافته  است  و هزاران  نفر از مردمي  كه  زماني  خود از كمك كنندگان  اين  نهادها بوده اند، بويژه  از دوران  زمامداري  بوش ، شغل  خود را از دست  داده  و به  صف  طبقه  كم درآمد (صفت  محترمانه اي  كه  براي  متكديان  بالقوه  از آن  استفاده  مي شود)پيوسته اند.
شگفت  آنكه ، همين  طبقه  محروم  هستند كه  به  ياري  بينوايان  شهربرخاسته اند و با انداختن  سكه اي  در كاسه  و يا ليوان  آنها لبخندي  تلخ  و زودگذر بر لب  بينوايي  مي آورند و فقر خود را با آنان  تقسيم  مي كنند.
سال  گذشته  به هنگام  سرماي  شديد و بي سابقه  برف  و كولاك  ۱۵ درجه  زير صفرنيويورك  و بارش  بيش  از يك  متر برف  در شهر، بينوايان  حتي  خانه هاي  محقر خود(كارتونها و يا زيراندازهاي  مندرس ) را از دست  دادند و به  دليل  بارش  برف ،حتي  قادر به  خوابيدن  برروي  نيمكت ها و يا پله هاي  اماكن  عمومي  نيز نبودند.
در آمريكا به  مدد رايانه هاي  پيشرفته ، تقريبا براي  هر چيزي  آمار وجود دارد. براي  مثال  سنگين ترين  كدوي  حلوايي  در اين  كشور بيش  از ۱۲۰۰ پوند(حدود ۵۰۰ كيلو) وزن  دارد و شمار سگ هاي  آمريكا حدود ۵۰ ميليون  تخمين  زده شده  است ، اما از شمار تيره  بختان  آمريكا (از جمله  نيويورك ) رقمي  در دست نيست  و در آمارها از بي خانمان هاي  شهر نيويورك  از رقم  «هزاران  نفر» ياد مي شود. هزاران  نفري  كه  روز به  روز بر شمار آنها افزوده  مي شود.
سرماي  زمستان  در راه  است  و امسال  نيز مانند سال  گذشته  بسياري  از مردم فقير در صفهاي  طولاني  غذاي  گرم  (سوپ  و يا غذاي  ارزان  ديگر) پاسخ  منفي  خواهند شنيد.

سايه روشن زندگي
بحران «خانه نشيني» در انتظار مردان
001420.jpg
نتايج پژوهش ها حاكيست كه با افزايش ورود داوطلبان زن به دانشگاه ها در سال هاي آينده با بحران ناشي از كثرت خانواده هايي كه مرد آن خانه نشين و زن فعال است، مواجه خواهيم شد.
به گزارش سرويس «پژوهشي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين تحقيق كه توسط «مصطفي ايماني» عضو هيات علمي دفتر همكاري هاي علمي و بين المللي و «مرتضي مرديها» عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي با هدف بررسي پيامدهاي افزايش زنان دانشجو صورت گرفته، با اشاره به ابراز نگراني برخي مسئولان دانشگاهي در نشست رؤساي دانشگاه ها در ارديبهشت۱۳۸۰، آمده است: مبناي اين نگراني آماري بود كه از افزايش رو به رشد درصد متقاضيان و پذيرفته شدگان زن در آموزش عالي در سال هاي اخير حكايت داشت و از آن به عنوان يك مشكل در چشم انداز آينده آموزش عالي نام برده شده بود.
در گزارش سازمان سنجش آموزش كشور در اين باره آمده است: در اولين آزمون سراسري كه بعد از انقلاب فرهنگي در سال  ۱۳۶۲ برگزار شد، در مجموع  ۳۱۲ هزار و  ۶۸۵ نفر شركت كردند كه از اين عده ۱۳۱ هزار و  ۴۲۷ نفر زن و  ۱۸۱ هزار و  ۲۵۸ نفر مرد بودند.
آمار نشان مي دهد كه وضعيت زنان نسبت به مردان از لحاظ علمي ضعيف تر بوده است به طوري كه از۴۲ درصد شركت كنندگان زن تنها  ۳۲ درصد پذيرفته شدند، درحالي كه از ۵۸ درصد شركت كنندگان مرد  ۶۸ درصد قبول شدند.
درصد پذيرش زنان در اين آزمون  ۸ درصد بود در صورتي كه شانس پذيرش مردان ۲/۱۲ درصد بوده است.
گفتني است، طي سال هاي ۱۳۶۲ تا  ۷۱ تعداد شركت كنندگان زن و مرد تقريبا رشدي نداشته اند، اما درصد پذيرش بهبود يافت و شانس قبولي اختلاف كمتري پيدا كرد.
اما طبق آمار در سال  ۱۳۷۹ از لحاظ درصد شركت كننده فاصله زيادي بين زنان و مردان پيش آمد و درصد پذيرش زنان بهتر از مردان شد.
در طول اين مدت هر ساله زنان از نظر تعداد شركت كننده و پذيرفته شده نسبت به مردان رشد بيشتري داشته اند و اين رشد در نهايت از سال  ۱۳۷۷ منجر به افزايش تعداد شركت كننده و در نتيجه افزايش پذيرش زنان در دانشگاه ها شده است.
همچنين براساس آمار ارائه شده در سال تحصيلي ۸۰-۱۳۷۹ ،  ۵۷۵ هزار دانش آموز پيش دانشگاهي داشته ايم كه از اين تعداد ۳۲۲ هزار نفر دختر و ۲۴۶ هزار نفر پسر هستند.
بدين ترتيب  ۵۷ درصد از دانش آموزان پيش دانشگاهي ما را دختران تشكيل مي دهند.
نتايج اين پژوهش در زمينه مشكلات ناشي از افزايش ورود زنان به دانشگاه نشان مي دهد كه افزايش دانش آموختگان زن گرچه به خودي خود ممكن است مطلوب باشد،  اما از منظر بازار كار در آينده مشكلاتي به بار خواهد آورد.
نسبت  ۴۰ درصد و  ۶۰ درصد دانشجويان مرد و زن در سال  ۱۳۸۰ به معناي نسبت ۴۰ درصد و۶۰ درصد دانش آموختگان دانشگاهي مرد و زن در سال ۱۳۸۴ خواهد بود.در حالي كه اولا در پيشرفته ترين كشورهاي صنعتي هم مردان نسبت به زنان درصد بالاتري از پست هاي شغلي را به خود اختصاص مي دهند، ثانيا در كشور ما با حساسيت فرهنگي خاصي كه وجود دارد تا چند دهه پيش اساسا حضور زنان در اجتماع با مقاومت رو به رو بوده است.
حال چگونه ممكن است با اين سرعت به سمتي برويم كه اكثريت نيروي آموزش ديده بازار كار را زنان تشكيل دهند.
از سوي ديگر، بسياري از شغل ها، به دليل سختي انجام و نيز شرايط محيطي آنها بايد تماما يا اكثرا در انحصار يا اختيار مردان باشد، در حالي كه افزايش مورد بحث، اين نسبت را به كلي برهم مي زند.
علاوه بر اين، هم به لحاظ ميراث سنتي و هم به لحاظ واقعيت فرهنگي موجود، مردان تامين كنندگان اصلي اقتصاد خانواده هستند، با روند موجود زنان اين موقعيت را بدست خواهند آورد كه به موجب آن، با توجه به ساختار اجتماعي- فرهنگي ايران،  نوعي بحران در جامعه ايجاد خواهد شد، بحران ناشي از كثرت خانواده هايي كه مرد آن خانه نشين و زن آن كارسالار است.
همچنين با توجه به پاره اي كاركردهاي زنان ازجمله متولد كردن، تغذيه و تربيت كودكان و نيز وظايف زناشويي لازم است كه در مجموع زنان ميزان كمتري از مسئوليت كاري و اجتماعي جامعه را بر دوش بكشند و اين فرصت را به مردان واگذارند.
اين نتايج مي افزايد: اصل اشتغال به تحصيل زنان موجب افزايش معدل سن ازدواج شده و از اين حيث دوران تجرد كه با مشكلاتي همراه است طولاني تر مي شود. تحصيلات بيشتر زنان كه قاعدتا با طلب همسراني با همان سطح تحصيل همراه است، باعث مي شود بسياري از زنان (درس خوانده) و مردان (درس نخوانده) از ازدواج با يكديگر محروم شوند.
همچنين برنامه ريزي دانشگاه كه به ويژه از حيث تقسيم فضاهاي رفاهي و تفريحي و ... مبتني بر جمعيت با اكثريت مرد بوده  است، توان تطبيق با اين تغييرات را ندارد.
از اين گذشته از آنجا كه از نظر منتقدان دختران آسيب پذيرترند و بيشتر درمعرض خطر قرار دارند،  دوري آنان از خانواده در دوران تحصيل دانشگاهي مشكلاتي را براي آنان، خانواده ها، دانشگاه  و به تبع كل جامعه فراهم مي آورد كه اين مشكلات با افزايش درصد زنان دانشجو بيشتر مي شود.

زندگي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |