دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۴۷- Dec,8, 2003
نگاهي به انديشه هاي شلينگ
عقلانيت امر مطلق و آزادي
002036.jpg
اشاره؛  فريدريش ويلهلم جوزف فون شلينگ؛ فيلسوف ايده آليست آلماني در قرن هيجدهم مي زيست. فلسفه شلينگ و فيشته تأثير زيادي از آراي كانت پذيرفت. شلينگ معتقد بود كه امر مطلق پيونددهنده ميان سوژه و ابژه است و لذا سوژه يا انسان شناسا بايد به درك اين مطلقيت نائل شود، از همين رو وي براي آزادي انسان در ارتباط با امر مطلق اهميت بسزايي قائل بود. به نظر شلينگ انسان با شناخت امر مطلق به خود مطلق مي رسد.
مطلبي كه از پي مي آيد ترجمه اي است برگرفته ازآن را دانشنامه راتليج در باب زندگي و انديشه هاي اين فيلسوف كه با هم مي خوانيم:
فردريش ويلهلم جوزف فون شلينگ يكي از سه چهره  بلندآوازه جنبشي بود كه اوج فلسفه كلاسيك ايده آليسم آلمان، بعد از مرگ ايمانوئل كانت [اوايل قرن نوزدهم] را نشان مي داد. دو چهره ديگر عبارت بودند از يوهان فيشته،  ايده آليست درون گرا و اخلاقي و گئورگ ويلهلم هگل ايده آليست مطلق ديالكتيكي. شلينگ خودش يك ايده آليست عيني گرا بود، زيرا نقطه آغاز فلسفه فيشته را در مورد «خود انساني» رد مي كرد. در عوض شلينگ متافيزيك اش را بر طبيعت عيني قرار داده بود كه از طريق خلاقيت زيبايي شناسي با ذهن آشتي داده مي شد. فلسفه طبيعت شلينگ كه به شدت رمانتيك بود و همچنين فلسفه انسان او كه خلوت غيرعقلاني وجود انسان را نشان مي داد، از پيش عكس العمل قرن نوزدهم را بر ضد اعتماد سطحي عصر روشنگري خبر مي داد وحتي به عنوان پيشرو فلسفه وجودي قرن بيستم ديده شده است.
دوره اوليه زندگي
شلينگ در ۲۷ ژانويه ۱۷۷۵، در لئونبرگ، شهر كوچكي در ورتمبرگ، متولد شد. پدرش كشيش لوتري بود، در سال ۱۷۷۷، پدرش استاد زبانهاي شرقي در دانشكده الهيات كاتوليك، در ببن هاوزن نزديك توبينگن شد. شلينگ  در آن شهر تحصيلات ابتدايي اش را گذراند، او بچه باهوشي بود و زبانهاي كلاسيك را در سن هشت سالگي آموخت. او در سن ۱۵ سالگي در دانشكده الهيات توبينگن پذيرفته شد، اين دانشكده يك مدرسه تكميلي براي كشيشان ناحيه ورتمبرگ بود كه او در سالهاي ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۵ در آنجا زندگي مي كرد. از مهمترين دانشجويان بعد از او در اين دانشكده، گئورگ ويلهلم هگل بود كه بعدها يكي از مهمترين فيلسوفان قرن نوزدهم گرديد و همينطور هولدرلين كه بعدها از بزرگترين شاعران آلمان شد. هولدرلين جواني بود كه ازايده هاي انقلاب فرانسه ملهم شده بود و سنت را رد كرد و از الهيات نظري به فلسفه روي آورد. اما شلينگ جوان، از فكر ايمانوئل كانت ملهم شده بود، كسي كه فلسفه را در بالاترين سطح انتقادي آن مطرح كرد و همينطور با سيستم ايده آليست فيشته و فلسفه همه خدايي اسپينوزا آشنا شد.
شلينگ وقتي ۱۹ سال داشت اولين كتاب فلسفي اش را تحرير كرد. نام كتاب او امكان و صورت فلسفه به طور كلي» بود كه به فيشته تقديم كرد. موضوع اساسي اين كتاب امر مطلق بود. اما اين امرمطلق نمي توانست به عنوان يك خدايي كه فوق اين جهان قرار دارد تعريف شود. هر شخصي خودش، به مثابه مطلق است. اين خود ازلي و ابدي در يك شهود مستقيم درك مي شود. بر خلاف شهود حسي، اين شهود مي تواند به مثابه يك امر عقلاني فهميده شود.
از سال ۱۷۹۵ تا ۱۷۹۷ شلينگ معلم خصوصي پسران يك خانواده اشرافي شد. در اين زمان مشغول مطالعاتش در لايپزيك بود كه نقطه عطف تفكر شلينگ را تشكيل مي دهد. او در آنجا با فيشته آشنا شد. شلينگ براي طرح فلسفه فيشته احترام خاصي قائل بود اگر چه اين فلسفه توجه كافي به طبيعت نداشت.
از آنجايي كه فيشته طبيعت را به مثابه يك ابژه در نظر مي گرفت كه تابع انسان است، او سعي كرد تا نشان دهد كه طبيعت في نفسه، توسعه فعالي است به سوي روح. اين تفسير، به شكلهاي ارگانيك آن، در طبيعت وجود دارد، به نظر شلينگ، يك گياه در تكاملش، تمايل به روح دارد، اين فلسفه از طبيعت، اولاً استقلال فلسفه شلينگ را نشان مي داد و او را در حلقه هاي رمانتيك مشهور كرد و ثانياً: تأييد يكي از بزرگترين نويسنده هاي آلمان، يعني، ولفگانگ فن گوته، را به همراه داشت.
دوره انتشار زياد
در سال ۱۷۹۸ شلينگ به كرسي استادي دانشگاه «ينا»، مركز آكادمي آلمان آن زمان، دعوت شد. مشهورترين متفكر آن عصر يعني گوته، فردريش شيلر نويسنده، ويلهلم شيگل متفكر بزرگ رمانتيك، لودويك تايك نويسنده و نقاد و همينطور هگل همگي در ينا بودند. در طول اين دوره شلينگ بسيار پركار بود، او فلسفه طبيعت اش را از طريق سخنراني و نوشتن كتابها توسعه داد و بين سالهاي ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۰ چندين اثر در مورد فلسفه طبيعت منتشر كرد. در سال ۱۷۹۷، «ايده هايي در مورد فلسفه طبيعت» و در سال ۱۷۹۷ كتابي «در مورد روح جهان و فرضيه اي در مورد فيزيك پيشرفته براي تفسير ارگانيسم» منتشر كرد. آرزوي شلينگ اين بود كه مفهوم طبيعت را با فلسفه فيشته (فلسفه خود مطلق) سازگار كند. او براي اين منظور كتابي با عنوان «سيستم ايده آليسم استعلايي» در سال ۱۸۰۰ به رشته تحرير در آورد. شلينگ پي برد كه اين سازگاري در قلمرو طبيعي و روحاني از طريق هنر قابل عرضه است. هنر بين اين دو قلمرو ميانجيگري مي كند تا آنجايي كه در توليد اثر هنري، طبيعت (روح ناهوشيار) و روح (روح هوشيار) اين وحدت را ايجاد مي كنند. در اين اثر آنچه بديهي به نظر مي رسد اين است كه شلينگ يك توسعه تاريخي از همه خدايي عرضه مي كند. غيرطبيعي و روحاني به مثابه ظهور يك وضع بي تفاوت تبيين مي شود كه در مطلق توسعه نيافته غرق است و از طريق يك سلسله از مراحل منظم و پي در پي پديدار مي شود.
شلينگ اين عبارت را صريحاً در يك مقاله اي با عنوان «شرحي از سيستم فلسفي من» مطرح مي كند. اما فيشته با اين مفهوم آشنايي نداشت و اين دو متفكر در حدود سال ۱۸۰۰ يكديگر را طرد كردند،  فيشته، شلينگ را به خاطر عدم آشنايي با نظرياتش سرزنش مي كند و شلينگ در جواب مي نويسد، فيشته هرگز اصل درست فلسفي را مطرح نكرد تا روح را با طبيعت سازگار كند. مكاتبه بدون هيچ نتيجه اي در سال ۱۸۰۲ به پايان مي رسد.
زماني را كه شلينگ در ينا به سر مي برد از لحاظ شخصي مهم است. او در آنجا با كارولين شلگل آشنا شد. او يكي از زنان باهوشي بود كه در حلقه رمانتيسم آلمان فعال بود؛ كارولين در سال ۱۷۶۳ به دنيا آمد و در سن بيست و يك سالگي با فيزيكداني به نام «بوهمر»  ازدواج كرد. بعد از مرگ شوهرش در خانه يك كتابدار زندگي كرد، او از طرفداران انقلاب فرانسه بود و در سال ۱۷۹۷ با ويلهلم شلگل ازدواج كرد. شلگل رهبر رمانتيسم و مترجم اشعار بود و با او به ينا رفت. او در آنجا با شلينگ آشنا و خيلي زود مجذوب او شد، در سال ۱۸۰۰ دختر كارولين فوت كرد. از طريق مداخله گوته، شلينگ از او خواستگاري كرد و در همان سال با هم ازدواج كردند. شلينگ عليرغم اختلافات شخصي كه با فيشته داشت به ينا رفت و يك سمت در دانشگاه ورزبورگ دريافت كرد (سال ۱۸۰۳).
زندگي در ورزبورگ و مونيخ
شلينگ در آغاز ورود به ورزبورگ در مورد فلسفه عينيت سخنراني كرد، در طول سالهايي كه در ينا بود سعي كرد تا نشان دهد كه «امرمطلق» مستقيماً خودش را به عنوان وحدت بخش عين و ذهن نشان مي دهد. اين همان نكته اي است كه هگل از آن انتقاد مي كند. در تعيين اختلاف بين سيستم هاي فلسفي فيشته و شلينگ، هگل در آغاز، طرفدار شلينگ بود. يك اتفاق آراء بين هگل و شلينگ وجود داشت و در سال ۱۸۰۲ مجله انتقادي درينا منتشر شد كه شلينگ و هگل به عنوان ويراستاران آن مجله بودند، اما سالهاي بعد تفكر اصيل منفي هگل آغاز شد و به طور معناداري از تفكر شلينگ دور شد. مشهورترين اثر فلسفي هگل يعني «پديدارشناسي روح» در سال ۱۸۱۰ منتشر شد، كه اين كتاب انتقادات جدي را به سيستم شلينگ وارد كرد. شلينگ «امرمطلق» را به عنوان يك واحد مبهم از عينيت و ذهنيت تعريف مي كرد، هگل چنين مطلقي را به شب تاريكي تشبيه كرد كه در آن «تمام گاوها سياه اند.» به علاوه شلينگ هرگز توضيح نداده بود كه چطور يك شخص مي تواند به اين «امرمطلق» برسد. او آنطوري با امرمطلق آغاز كرد كه انگار «تيري ناگهان از كمان رها شده باشد.»
ادامه دارد
ترجمه از:  سيد محمد حسيني لرگاني

گزارش انديشه
شك، حركت از يقين به يقين
002034.jpg
بيشتر انسانها از آغاز تولد به وسيله پدر و مادر و جامعه، سازماندهي ذهني مي شوند و تمام عمر، عقايد خود را توجيه مي كنند؛ در حالي كه شك، حركتي از يقين به يقين است؛ تا انسان روي پاي خود بايستد.
به گزارش ايسنا، اين مطلب را دكتر سيد يحيي يثربي در جلسه اي با عنوان شك و شكاكان در دانشكده ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي بيان كرد.
وي ادامه داد: انسان افتخار فهميدن و زندگي كردن براساس فهم خود را دارد؛ ولي مشكل او اين است كه به آساني خطا مي كند. همه ما در ابتدا با تعليم هايي كه مي بينيم داراي يقين هستيم؛ ولي اين يقين خام است و بايد تحليل و نقد شود كه اين كار با شك كردن آغاز مي شود. اگر فردي پس از شك كردن ضعيف عمل كند، دوباره به همان يقين اوليه بازمي گردد؛ ولي اگر بتواند راه شك را ادامه دهد، به يقين باشكوهي مي رسد كه حاصل تلاش خودش است. البته بايد بدانيم كه هيچ كس در شك باقي نمي ماند و ۹۹ درصد انسانها به همان يقين اوليه خود بازمي گردند.
استاد دانشگاه علامه طباطبايي همچنين گفت: انسان با شك كردن مي خواهد ناداني بر تخت سلطنت نشسته ذهن خود را به زير بكشد و اين كار، بسيار سخت است. از سوي ديگر، راهي به نام عرفان هندي نيز مطرح است كه مي گويد فهميدن حقيقت مسائل كار انسان نيست. البته من جدايي دين از عرفان را معتقدم؛ ولي به كنار گذاشتن عرفان اعتقادي ندارم.
وي با بيان اين كه شكاكان شك را براي باز كردن راه عقل پيشنهاد مي كنند اظهار داشت: دعوت به شك، دعوت به نقد گذشته است، چرا كه شك انسان را از آغوش گذشته مي گيرد. دكارت معتقد است كه هر فرد بايد انديشه خود را محور قرار دهد، هرچه در ذهن دارد بيرون كند و سپس به بررسي هر يك بپردازد؛ در حالي كه دانشگاه ها محل چنين بحث هايي هستند؛ ولي ما هنوز در دانشگاهها به جاي انديشيدن، به دانشجويان انديشه را آموزش مي دهيد و آنها هم فقط حفظ مي كنند كه دكارت و امثال او چه انديشه هايي دارند.
به گزارش ايسنا، يثربي با اشاره به اين كه غزالي انديشه را خطرناك مي دانست، ادامه داد: ايماني كه نقادانه به دست نيامده باشد، ايمان نيست؛ همان گونه كه در اسلام تقليد وجود ندارد و در اصول دين هر كس بايد عقايد خود را انتخاب كند و در فروع دين هم بايد به آگاهي برسد كه اگر خود نتواند، بايد از ديگران بپرسد. بنابراين ايمان آن است كه قابل ارزيابي باشد. در گذشته  از دو جوان كه قصد ازدواج داشتند، اصول دين مي پرسيدند، چون معتقد بودند كسي كه دين ندارد، عقل هم ندارد.وي در ادامه گفت: فردي به نام برزويه در زمان ساسانيان مي زيست كه فرد روشن انديشي بود و مقدمه او بر كتاب كليله و دمنه، از زيباترين اثرات فلسفي است. او پس از شك كردن و ادامه راه براي خود مذهبي ساخته بود كه اعمال نيك را شامل مي شد. وجود اين فرد ثابت مي كند كه شك در ايران سابقه داشته و شكاك هم بي مذهب نمانده است.

رويدادهاي انديشه
ايران كشور معنوي هانري كُربن
002032.jpg
به مناسبت صدمين سالگرد تولد هانري كربن همايش بزرگي با عنوان «علامه طباطبايي و هانري كربن، ملاقات شرق و غرب» با حضور رئيس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي و جمعي از اساتيد ايراني و فرانسوي در انستيتو كاتوليك تولوز فرانسه برگزار شد.
به گزارش خبرگزاري «مهر» خانم «ماري كلود لوتران» معاون انستيتوي علوم ديني و الهيات فرانسه هدف از برگزاري اين همايش يك روزه را بيان خواست هانري كربن كه همانا ديالوگ بين اديان و فرهنگ ها بود اعلام كرد و گفت: به بركت ملاقات معنوي علامه طباطبايي و هانري كربن، كربن موفق شد فلسفه ايراني را بفهمد و آن را وارد حوزه هاي فلسفه غرب كند. حال سوال اين است كه آيا در آغاز قرن بيست و يكم اين دو شخصيت پاسخي براي مسايل جهان معاصر دارند؟ در پاسخ بايد گفت براي فهم مسايل فلسفي و ديني بايد قبل از هر چيز پذيراي فهم و درك حقيقت باشيم و در اين صورت است كه با ملاقات هاي معنوي به بلوغ فكري و معنوي خواهيم رسيد.
سيد صادق خرازي سفير جمهوري اسلامي ايران در فرانسه نيز در اين همايش با قدرداني از برگزاري اين همايش، مراودات و مكالمات فكري و فرهنگي اين دو شخصيت معنوي را در دو دنياي بزرگ ايران و فرانسه زبان تأثيرگذار دانسته و متذكر شد: اگر دنياي سياست فرصت و اجازه دهد مكاتبات علامه طباطبايي، هانري كربن و دكتر سيد حسين نصر را كه هم اكنون در دست من است منتشر خواهم كرد.
حجت الاسلام محمدي عراقي رئيس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي نيز در سخنراني خويش كه تحت عنوان «احياي سنت گفت وگو و لقاي علمي، الگوي موفق براي همكاري خردورزان» ايراد شد. مقام علامه طباطبايي و هانري كربن را آن چنان بزرگ دانست كه عنوان احياگر فلسفي شايسته آنان است. ما بيش از هر زمان ديگري به اين سنت حسنه نيازمنديم و روحيه تفاهم و تواضع علمي، بهترين راه ارتباط و همزيستي بين فرهنگ ها است.در ادامه همايش، پرفسور مانسلون استاد انستيتوي الهيات تولوز مقاله اي با عنوان«هانري كربن زائري كه از ايران مي آيد» به همايش ارائه كرد. وي ايران را كشور معنوي هانري كربن دانست و گفت: دنياي آرماني كربن، كه همان جست وجوي معنويت بود، در نقشه هاي جهان يافت نمي شود. ميهن او جهان مثال و دنياي فرشته ها بود.وي در ادامه اظهار داشت: هانري كربن در ايران يك جامعه خردمندانه قوي را تجربه كرد و خود به اهميت اين اجتماع و حضور علامه طباطبايي به عنوان استاد فلسفه سنتي در آخرين صفحات جلد دوم اسلام ايراني اشاره كرده است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |