چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۴۹- Dec,10, 2003
نسبت آزادي با ارزش ها
002114.jpg
حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر رشاد
اشاره: چهارمين دور گفت وگوي اسلام و مسيحيت كاتوليك به همت مركز گفت وگوي اديان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي از ۸ آذرماه به مدت سه روز در واتيكان برگزار شد. حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر رشاد يكي از اعضاي هيأت ايراني شركت كننده در اين گفتگو بود كه مقاله خود را با عنوان «آزادي و نسبت آن با ديگر ارزش ها» ارائه كرد. مطلبي كه در پي مي آيد بخشي از مقاله يادشده است.
ارائه تعريف دقيق و واحدي از آزادي كه همه اقسام آن را فراگيرد و از سوي همگان نيز مورد قبول واقع گردد دشوار مي نمايد، چرا كه هر مسلك و حتي گاه هر كسي تلقي خود را از «آزادي و انواع آن» به جامه تعبير مي آرايد! و هم از اين روست كه درباره تعريف آزادي، بسيار كسان سخن گفته اند اما كمتر كسي تعبير يا حتي تلقي همه پسندي ارائه كرده است، در تاريخ بشر بسي جدالها و قتالها رخ داده است كه هر دو سوي منازعه، مدعي دفاع از آزادي و آزاديخواهي بوده اند!، به ادعاي آيزايابرلين، براي كلمه آزادي بيش از دويست معني گوناگون را تاريخنگاران عقايد، ضبط كرده اند!
مورس كرنستون، در نخستين بخش رساله «تحليلي نوين از آزادي»، پس از ارائه تحليلي زبانشناختي از آزادي و نقل و نقد تلقي هاي گونه گون و متضاد از اين مفهوم، در قسمت سوم اين بخش، تعاريف زير را از برخي فيلسوفان نامدار نقل كرده است:
«آزادي، كمال اراده است» (دانزاسكوتس)
«آزادي چنانچه شايد، دال بر غيبت مخالفت است» (توماس هابز) «آزادي... قدرتي است كه انسان براي انجام يا احتراز از عملي خاص داراست» (جان لاك)
«از آزادي مي توانيم فقط قدرت عمل كردن بر حسب تعيين اراده را مراد گيريم.» (ديويد هيوم)
«آزادي، عبارت است از استقلال از هر چيز سواي فقط قانون اخلاقي.» (امانوئل كانت)
«آزادي، خود انگيختگي عقل است.» (لايبنيتس)
«آزادي، ضرورت تبديل شكل يافته است.» (هگل)
«آزادي براي انسان، حكومت روح است.» (پاولزن)
«آزادي، قوه اي است كه با آن ذهن اراده اش را اجرا مي كند.» (بونه)
«آزادي، عبارت است از مشاركت در افشاي آنچه- چنان- است.» (هايدگر)
«انسان آزاد، كسي است كه تنها به موجب حكم عقل مي زيد.» (اسپينوزا)
«آزادي، عبارت است از نظارت و اختيارداري بر خودمان و بر طبيعت بيروني كه بر معرفت ضرورت طبيعي بنيان گرفته است.» (انگلس)
تعاريفي كه كرنستون در اينجا و جاي جاي رساله خود نقل كرده و همچنين ديگر تعاريفي كه سايرين ارائه نموده اند هيچ يك تعريف به حد و رسم نيستند، زيرا همه آنها يا تعريف آزادي به ضد يا نقيض اين مقوله اند، يا تعريف به وصف اند، يا تعريف به متعلق اند، يا تعريف به مصداق اند، يا تعريف به واژگان و مفاهيم مترادف و نيز گاه به نام تعريف يك قسم آزادي، قسمي ديگر تعريف شده است، چنانكه گاه آزادي اجتماعي و حقوقي با اختيار فلسفي و اراده، يا آزادي دروني با آزادي بروني خلط شده است؛ برخي تعاريف مانع و بعضي ديگر جامع نيستند.
همچنين در تعاريف ارائه شده، واژگان و مفاهيمي همچون: انسان، عقل، كمال، ذهن، طبيعت، خود، بيگانه، مانع، قدرت، قوه، اراده، اختيار، بيرون و درون و واژگان مترادف اينها، به كار رفته است كه به جهت تشتت آراء در تعريف اين كلمات، ابهام در معني و تعريف ارائه شده مضاعف گرديده و مشكل صد چندان گشته است.
به نظر مي رسد تعريف آزادي بسيار دشوار است و اگر ما هم تعريفي ارائه بدهيم به ناچار دچار برخي اشكالات وارد بر تعاريف ديگران خواهيم شد. به همين رو، به جاي تلاش براي دست يافتن به تعريفي جامع و مانع و همه پذير از آزادي، بهتر است از رهگذر شرح و بيان مسائلي همانند: منشأ، مبنا، موانع و مرزهاي آزادي و همچنين نسبت آزادي به ساير ارزشها مانند عقل، دين، عدل، حق، قانون و صلح، به مفاهمه اجمالي با مخاطب دست بيابيم و تعريف آزادي اگر هم ميسور باشد فقط در محدوده قسمي خاص و با تلقي مكتبي مشخص، دست يافتني است. از اين جهت در اين گفتار و اين فرصت كوتاه؛ منشأ، مبنا، موانع و مرزهاي آزادي و نسبت آن با ارزشهاي ديگر به ويژه رابطه آزادي با صلح را (به مناسبت موضوع كنفرانس) به اختصار بررسي مي كنيم.
الف- منشأ آزادي
ژان ژاك روسو، در سرآغاز قرارداد اجتماعي، كتاب اول چنين مي گويد: «انسان آزاد به دنيا آمده و مع هذا در همه جا دست و پايش بسته و در بندگي به سر مي برد.» اين بيان با همه والايي و بالايي تعبير نارسايي است از حقيقتي بلند و ارجمند و آن اينكه منشأ آزادي انسان، تكويني است.»
از سرحلقه آزادگان حضرت امام علي(ع) نيز در وصيت به فرزندش امام حسن(ع) بيان دقيق و عميقي شرف صدور يافته است كه در تبيين منشأ آزادي صد چندان جامع تر و بليغ تر است؛ ايشان فرموده اند: «و اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الي الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك فقد جعلك الله حرا.» يعني: نفست را از هر پستي گرامي دار، هرچند دنائت تو را به خواهشهايت برساند، چرا كه هرگز در برابر نفس [ارجمند]ت كه مي بخشي چيز ارزنده اي به دست نخواهي آورد، بنده دگري مباش! زيرا خدايت آزاد آفريده است.
امام علي (ع) در اين بيان خود- با همه كوتاهي و گزيدگي اش- به نكات بسياري تصريح و تلويح فرموده است از جمله:
۱- منشأ آزادي انسان، تكويني است و آزادي خواهي در سرشت آدمي تعبيه شده است، چون خالق او، او را آزاد قرار داده (فقد جعلك الله حرا) از اين رو ذات و فطرت آدمي به سمت رهايي از قيود و موانع گرايش و كشش دارد.
۲- آزادي موهبتي الهي است، زيرا به جعل تكويني حق تعالي- كه بخشاينده هستي است- نصيب انسان شده است. به تعبير ديگر حق تعالي، خالق انسان و جهان است، پس مالك آنهاست و چون مالك عالم و آدم است پس ملك و فرمانرواي بالذات انسان اوست و از اين جهت همو نيز سزاوارترين كس براي جعل تشريعي حريت براي اوست.
۳- از نكته فوق مي توان چنين استفاده كرد كه «اصل اولي» درباره آدمي، آزاد بودن او در قلمرو اجتماع است مگر دليل خاصي اقامه شود كه در شرايطي خاص، آزادي او را محدود كند.
۴- در اين عبارت امام علي(ع) مطلق «عبوديت» را نسبت به مطلق «غير» نفي كرده است، يعني انسان را از پذيرش هرگونه اسارت در مقابل هر كسي نهي فرموده است و البته خالق انسان و جاعل آزادي تخصصاً از موضوع خارج است يعني عبادت حق، عبوديت و اسارت نيست زيرا عبادت او به معني رهايي و سرباز زدن از همه عبوديت ها و اسارتهاست و اين خود عالي ترين درجه حريت است، عرفا گفته اند: العبوديه جوهره كنههاالربوييه. يعني: عبوديت، گوهري است كه كنه و باطن آن ربوبيت و آزادي است.
۵- تأكيد امام(ع) به فرزندش كه «گرامي دار جانت را از هر پستي» مي تواند بدين معنا باشد كه انسان بايد خود نگهبان گوهر حريت خويش از دستبرد رهزنان آزادي باشد. اگر آدمي خود حرمت و حريت خويش را پاس ندارد چه اميدي است به ديگران؟
۶- سخن امام علي(ع) حجت ديني است و از نظر ايشان، بر خلاف بسياري از حقوق و اختيارات، حق آزادي، حتي از سوي خود فرد قابل اسقاط يا انتقال به غير نيست، آدمي حق ندارد به استناد آزاد بودن خود، آزادي خويش را پايمال كرده تن به ذلت در دهد. امام صادق(ع) پيشواي ششم شيعه نيز فرموده است: ان  الله تبارك و تعالي فوض الي المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلاً. يعني: خداوند همه امور مؤمن را به او وانهاده جز اين كه به او اجازه نداده كه عزت و حريت خويش را از دست بدهد و زير بار ذلت برود.
۷- از آنجا كه تأكيد فرمود: «با از دست دادن عزت و «آزادي نفس» هيچ چيز نمي تواند جايگزين آن گردد»،  نفس انساني گرانبهاتر از همه چيز است و هيچ چيز هرگز با اين عطيه الهي برابري نتواند كرد، در قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده است:
من اجل ذلك كتبنا علي بني اسرائيل: انه من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعاً و من احياها فكانما احيي الناس جميعاً و لقد جاءتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيراً منهم بعد ذلك في الارض لمسرفون. يعني: از اين رو بر بني اسرائيل مقرر كرديم كه هركس، ديگري را، نه براي قصاص يا جرم تبهكاري در زمين بكشد، گويي همه مردم را كشته است و هر كس نفسي را احياء كند گويي همه مردم را احيا كرده است، همانا پيامبران ما همراه با بينات بر آنها مبعوث شده اند، اما با اين همه باز هم بسياري از آنان مسرفانند و از حدود تجاوز مي كنند.
به دلالت اين آيه، در نظر اسلام، ارزش حق حيات آدمي «يك» ضرب در «بي نهايت» است و به تعبير ديگر: اينجا «يك»  برابر است با «همه»!
هيچ مكتبي حيات و حريت آدمي را چنين حرمت و قيمت ننهاده است و اين نيست جز آنكه اين مكتب از سوي آفريننده انسان نازل گشته كه خود به ارزش آفريده خويش، از هر كسي داناتر است.
۸- آزاده بودن و آزاد زيستن، هم حق است هم تكليف؛ حق قدساني و افاضي از سوي آفريدگار هستي است كه آدمي مي تواند از آن برخوردار گردد و تكليف است زيرا آزاد زيستن يك حكم ديني است و عدم بهره وري و حراست از آزادي، خروج از شرط عبوديت و تخطي از يك دستور ديني قلمداد مي شود، لهذا جانبازي براي تحصيل آزادي يا دفاع از آن، فوز عظيم و فيض جزيل و معادل با فتح و غلبه بر خصم و استمرار حيات قلمداد مي گردد. خدا در قرآن به پيامبر اسلام(ص) دستور مي دهد، خطاب به كافران كه او و مسلمانان آزادي خواه صدر اسلام را تهديد مي كردند بگويد: هل تربصون بنا الا احدي الحسنين.
يعني: آيا جز يكي از دو نيكو [پيروزي و آزاد زيستن، يا شهادت و آزاده مردن] را براي ما آرزو مي كنيد؟
۹- با توجه به اين كه آزادي، موهبتي الهي، امري قدسي و فراطبيعي است، سر والايي و ارجمندي و عوض ناپذيري حريت نفس نيز در همين نكته نهفته است و از اين رو تخطي از آن، تنها تضييع حقي انساني و شخصي و مخدوش كردن امري ملكي و زميني قلمداد نمي شود، بلكه اضاعه آزادي و تضييع نفس، گويي نقض سنن الهي و تخلف از مشيت اوست.
۱۰- از سويي، از نظر ما مسلمانان، كلام حضرت امام علي(ع) سند ديني است لهذا مبنا و موضع او موضع دين است، پس دين و آزادي «قرين و ظهير» همديگرند و نه «رقيب و حريف» هم؛ از ديگر سو دين و آزادي، هر دو موهبتي فطري و عطيه الهي اند و دستورهاي ديني را همان خدايي جعل فرموده كه نفس انساني را خلق كرده است و كسي نمي تواند به نام دين، آزادي را از كسي سلب نمايد يا با نام آزادي دين را نفي كند.
ادامه دارد

نشر اديان
ابراهيم (ع)؛ استعاره اي براي وحدت
002110.jpg

در زمانه اي كه به واسطه ستيزها و تنشها، سه دين بزرگ الهي؛ يعني يهوديت، مسيحيت و اسلام در كانون توجه جهانيان قرار دارند، كمك به ايجاد هرگونه هم انديشي، همزيستي و گفت وگو ميان اين سه دين بزرگ از مهمترين وظيفه هايي است كه برعهده همه انديشمندان قرار دارد. بروس فيلر اخيراً در كتابي كه با عنوان «ابراهيم؛ سفري به قلب سه دين» به چاپ رسانده زندگي نامه اي بسيار جذاب از مردي كه سبب وحدت اين سه دين شد، يعني ابراهيم(ع) ارائه مي دهد. به نظر وي داستان شگفت آور ابراهيم در قرباني پسرش به درگاه خداوند، نقشي اساسي در هر سه دين برعهده دارد؛ در مسيحيت در مقدس ترين هفته سال مسيحي؛ يعني عيد پاك، در اسلام در اوج مراسم حج؛ يعني عيد اضحي يا قربان و در يهوديت در هنگامه مقدس ترين دو هفته يهوديان. جالب اينجاست كه در هيچ يك از اين سه دين اشاره اي به كشته شدن فرزند ابراهيم به دست خودش نشده است. در اينجا نقطه كامل تحليل نويسنده كتاب آشكار مي شود. او معتقد است كه در زماني كه همه در پي راهي به صلح و آشتي در ميان اين سه دين هستيم و همه نگران سرنوشت بيت المقدس؛ يعني همان جايي كه ابراهيم(ع) مي خواست فرزندش را قرباني كند، هستيم، بايد به ابراهيم(ع) به عنوان استعاره اي در وحدت اين سه دين نگريست. او به طور تاريخي تجسم بخش اين سه دين است. بنابراين از نظر فيلر اگر مي خواهيم به حل ريشه هاي بحران در خاورميانه و جهان بينديشيم بايد معنا و رمز و راز زندگاني ابراهيم (ع) را در پرتو اين سه دين بزرگ تفسير كنيم.
گفتني است كه كتاب «ابراهيم» توسط انتشارات ويليام مورو و انتشارات كمپاني در سپتامبر ۲۰۰۲ به چاپ رسيده است.
فلسفه تحليلي دين
002112.jpg

كتاب حاضر بحث و بررسي در باب موضوعات مهمي است كه گريبانگير فلسفه تحليلي در طول قرن بيستم بوده است. ازجمله يكي از اين موضوعات كه جايگاه اصلي را در اين كتاب اشغال كرده، معرفت ديني و گزاره هاي ديني است. نويسنده در اين كتاب با اتخاذ موضعي متفاوت به نقد بسياري از اين رهيافتها همت گماشته است. برخي از مسائل عمده فلسفه تحليلي دين كه در اين كتاب به آنها پرداخته شده از اين قرار است: گسترش و سرشت فلسفه تحليلي، مسأله زبان ديني، ماهيت خداوند، دلايلي بر وجود خداوند، تجربه ديني، معرفت شناسي ديني، دين و علم، مسأله شر، طبيعت گرايي و انسان گرايي، دين و اخلاق، كثرت گرايي ديني. به نظر مي رسد كتاب فلسفه تحليلي دين كه جيمز فرانكلين هريس و توسط انتشارات پلنون به چاپ رسيده، هم براي پژوهشگران هم دانشجويان علاقه مند به حوزه فلسفه تحليلي دين مفيد است.

انديشه
ادبيات
جهان
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  انديشه  |  جهان  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |