پنج شنبه ۲۰آذر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۵۰- Dec,11, 2003
ادبيات
Front Page

مرموز
نقد و بررسي خاطرات دكتر مظفر بقايي در گفت وگو با حسين آباديان مورخ و محقق تاريخ معاصر
002152.jpg
دكتر مظفر بقايي فرزند آقا ميرزا شهاب راوري بود. ميرزا شهاب عضو حزب دمكرات دوره مشروطه و مدير مدرسه نصرت ملي، از اعضاي حزب سوسياليست سليمان ميرزا، به شمار مي آمد. بقايي به نوبه خود شاگرد دكتر حسين جودت از فرهنگيان دوره رضاشاه بود كه او را چون پدري مهربان و آموزگاري فرهيخته معرفي مي كرد، نيز وي برادرزاده يكي از رجال مبارز صدر مشروطيت و رئيس مدرسه نصرت الدوله فيروز و اولين رئيس دادگستري كرمان پس از جنبش مشروطيت بود. بقايي در عين حال نوه سيد عبدالباقي رزاقي طبيبي حاذق و مجتهدي كه در كوهبنان طبابت و اجتهاد مي كرد؛ به شمار مي رفت، اما گويي وي در همه ۷۶ سال زندگي خويش حتي همانند اسلاف و پيشينيان خود نتوانست نام نيكي بر مبارزات سياسي خود نهد. دكتر مظفر بقايي كرماني، سياستمداري بود كه در جواني به آموزه هاي اخلاق و فلسفه روي آورده بود، بعدها پايش به دانشگاه سوربن فرانسه هم كشانده شد. با اين وصف كمتر از پندارهاي فلسفي و پندهاي اخلاقي در سياست ورزي سود جست. او مدافع شاه بود و از مخالفين برجسته هم ليبرالها و هم كمونيست ها. سه دوره سياسي تا سن ۷۶ سالگي سپري كرد، اما هيچكدام از اين دوره ها نتوانست او را از محيط تنگي كه در اطراف خود ايجاد كرده بود نجات دهد. متن حاضر گفت وگو با دكتر حسين آباديان، استاديار رشته تاريخ دانشگاه و نويسنده نخستين زندگينامه سياسي بقايي است، كه پيشتر به سال ۱۳۷۷ توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي منتشر شده است. اين گفت وگو در ارتباط با كتاب خاطرات دكتر مظفر بقايي كرماني است كه چند ماهي است از سوي انتشارات علم منتشر شده است.
* آقاي آباديان! كتاب تاريخ شفاهي مظفر بقايي را در برابر كتاب هاي ديگري كه در مورد شخصيت «بقايي» نگاشته شده چقدر معتبر مي دانيد؟ اساساً احساس مي كنيد كه اين كتاب چقدر مطلوب و صحيح پيش رفته است؟ و آنچه كه محاسن و معايب آن به شمار مي آيد را برايمان بازگو كنيد.
- در ارتباط با كتاب دكتر مظفر بقايي، با توجه به اتفاقاتي كه در دوره زندگي ايشان رخ داده و مسايلي كه به ايشان مربوط مي شود، اين كتاب انتظاراتي را كه خواننده از شخص بقايي داشت برآورده نمي سازد و از نظر تاريخي به نظر من آنچنان ارزشي هم ندارد و ايشان به عنوان فردي كه يكي از پايه هاي تصميم گيرنده در تاريخ پهلوي دوم بود، خيلي از حقايق را، يا نگفته يا به راحتي از كنارش گذشته و يا مطلقاً آنها را كتمان كرده است.
* مي توانيد مواردي از آن را ذكر كنيد؟
- بله، به طور نمونه يكي از حقايقي كه ايشان كتمان كرده، راجع به ارتباط آقاي دكتر متين دفتري با مصدق است. ايشان در حالي كه جزء هيأت اوليه نبودند (يعني قرار نبود به شوراي امنيت سازمان ملل بروند) اما مصدق ايشان را با خود به آنجا برد. بعد در حضور آقاي دفتري گفت وگوهايي داشتند حول مسأله نفت با جرج مك گي معاون دايم وزارت خارجه آمريكا. «بقايي مدعي است كه وقتي به قاهره رفتيم (چون كه هيأت وقتي از آمريكا پرواز كردند، به قاهره رفتند)، در آنجا از قول يكي از نشريات انگليسي نقل مي كند كه مصدق چنين پيشنهادي به آمريكايي ها داده براي حل مسأله نفت. ايشان مي گويد: از آنجا مطمئن شدم كه متين دفتري براي انگليسي ها جاسوسي مي كند، در حالي كه ماجرا اين طور نيست. هيچ مورخ و سياستمداري به آقاي دفتري حسن ظن ندارد، اما نقل ماجرا به اين شكل (از سوي بقايي) فقط به خاطر حمله كردن به مصدق است. در حالي كه واقعيت قضيه اين نيست. واقعيت اين بوده كه مذاكراتي با آقاي جرج مك گي مي كنند و مصدق طرح مك گي را مي پذيرد و بعد خود مك گي به وزير امور خارجه آمريكا يعني دين آچسون اطلاع مي دهد، آچسون به مك گي مأموريت مي دهد كه براي گفت وگو به انگليس برود. در آنجا «آنتوني ايدن» وزير خارجه انگليس به مك گي مي گويد: ايشان را به خانه اش برگردانيد. يعني به هيچ وجه انگليسي ها حاضر نبودند كوچكترين عدولي از منافع خود كنند؛ مصدق براي حل مشكلات سياسي و اقتصادي ناشي از ملي شدن نفت قدم هايي برداشت اما انگليسي ها قبول نمي كردند و اساساً به پيشنهاد مك گي آقاي مصدق در نيويورك ماند تا ايشان از سفر انگليس برگردد و نتيجه را به مصدق اطلاع بدهد و بعيد به نظر مي آيد كه آقاي بقايي از چنين حقيقتي اطلاع نداشته باشد. طبيعتاً روز بعد هم اين خبر در انگليس چاپ شد. شما در سطر سطر خاطرات آقاي بقايي اين نكته را مي بينيد كه گويا آقاي مصدق در مسيري قدم برمي دارد كه در جهت منافع انگليسي هاست. طرح اين مسأله هم در اين ارتباط است.
* درمورد قتل افشار طوس چه؟
- يكي ديگر از حوادث مهمي كه در آن زمان اتفاق مي افتد و بقايي خيلي راحت از كنارش مي گذرد، ماجراي قتل «افشار طوس» است. ايشان خيلي به اختصار از كنار اين موضوع رد مي شود. مسأله اساسي اين است كه اگر ايشان دخالتي در اين ماجرا نداشته، عقلاً بايد از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۶۶ كه ايشان فوت كرد، حداقل يك اعلاميه و يا متني از خود باقي مي گذاشت كه به طور مستدل و منطقي دخالت خود را در اين ماجرا رد كند، در حالي كه نه در اين كتاب و نه در جاهاي ديگر ما نمي بينيم كه ايشان به طور محكمه پسندي از خودش دفاع كرده باشد، مضافاً اين كه يكي از چهره هاي كليدي اطراف دكتر بقايي، حسين خطيبي بوده است كه معروف است ايشان متهم رديف اول قتل افشار طوس بوده است. ولي آقاي بقايي حتي اسمي هم از ايشان به ميان نمي آورد، در حالي كه سابقه رفاقت و سابقه آشنايي اينها حداقل از سال ۱۳۲۳ شروع مي شود، يعني سابقه آشنايي بقايي و خطيبي سال ها قبل از ماجراي ملي شدن صنعت نفت است و اين دوستي بعدها هم ادامه داشت و همين آقاي حسين خطيبي يكي از مهم ترين رابطين بقايي با دربار يا كانون افسران بازنشسته و تشكيلات امنيتي آن زمان از جمله ركن دو، ارتش بوده است. اما در اين خاطرات حتي اسمي از ايشان نمي شنويد. به همين دليل خاطرات ايشان را نمي توان يك منبع مستند و قابل اتكاي تاريخي به شمار آورد اما نكات جالبي در آن وجود دارد.
* مي گويند كه رئيس پليس كرمان- آقاي سرگرد سخايي- هم به دست عوامل بقايي كشته شده است؟
- اصلاً خود آقاي بقايي اين را در يك سخنراني كه در كرمان برگزار كرد، مي گويد. او كه مرد بسيار مغروري بود، در اينجا گفت حاضر است دست قاتل سخايي را ببوسد. حتي وقتي طرفداران زاهدي را تهديد مي كرد، گفت: جاي دفن آنان كنار قبر سخايي است. بگذاريد بگويم كليه دستگيري هاي آقاي بقايي، از سال ۲۸-۱۳۲۷ تا بعدها، هيچ كدام به دليل فعاليت هاي سياسي ايشان نبود؛ برخلاف آنچه كه شايد به ذهن متبادر شود، يعني دستگيري هاي آقاي بقايي عمدتاً يا در ارتباط با قتل بوده يا در ارتباط با توطئه اي كه امنيت ملي را برهم مي زده است. دفعه اول، دستگيري او در ارتباط با قتل «هژپر» بود. بار ديگر كه (دو هفته يا دو ماه بعد) دستگير مي شود، در ارتباط با پيگيري هاي همان پرونده است و خود بقايي هم در خاطراتش مي گويد كه اين قتل را به وي منتسب كردند و در اينجا نمي گويد كه چرا دامن ايشان از اتهامات مندرج در اين پرونده مبراست؟! دفعه دوم كه ايشان دستگير شد در ارتباط با قتل افشار طوس بود- كه دو، سه روز بيشتر زندان نبود- دفعه سوم كه دستگير شد، دوره زاهدي بود كه علت اين بوده كه ايشان در آستانه انتخابات مجلس هيجدهم سخنراني مي كند و آنجا رئيس شهرباني كرمان را تهديد به قتل مي كند (متن سخنراني شان هست) مي گويد شما را مي كشيم و همان جايي كه سرگرد سخايي را دفن كرديم، شما را هم دفن مي كنيم. نه اين كه مستقيماً خودش در اين قتل دخالت داشته باشد، اما آن گروه هايي كه در كرمان در ارتباط با كودتاي ۲۸ مرداد نقش داشتند، عامل قتل بوده اند، ترديدي نيست كه اينها از نزديكان ايشان بوده اند يا حداقل مدعي حمايت از ايشان بودند. دفعه چهارم كه دستگير مي شود در دوره شريف امامي بود، به سال ۱۳۳۹. علت دستگيري ايشان هم تحريك افسران ارتش به آشوب است؛ به عبارت ديگر اتهام ايشان تحريك به درگيري بين ارتش و مردم بوده (لايحه دادستان ارتش و صورت محاكمات ايشان هم در دسترس است) كه اين آخرين دستگيري ايشان بوده است در قبل از انقلاب. با اين كه نوك تيز حملات متوجه اقبال بود، اما در دوره «اقبال» ايشان را دستگير نكردند و در دوره شريف امامي ايشان دستگير شد و تا اوايل دوره نخست وزيري علي اميني بازداشت بود. دوره اميني هم آزاد شد و البته ديگر، از اين زمان تا پيروزي انقلاب چون خيلي در مسايل روز دخالتي نمي كرد و اگر هم دخالتي داشت از حد اعلاميه و بيانيه تجاوز نمي كرد، اذهان چندان متوجه وي نبود، به عبارت بهتر در اين دوره حساس، بقايي به فعاليت محفلي روي آورده بود.
* انگيزه بقايي از ورود به مسايل سياسي به ويژه مسأله نفت چه بود؟
- اجازه بدهيد بگويم بقايي خودش در اين خاطرات تصريح مي كند، ورود ايشان به مسايل سياسي تصادفي بوده و معتقد است كه دخالتش در مسأله نفت، ناخواسته صورت گرفته است. اما من اين اعتقاد را ندارم. بر طبق شواهد و اسنادي كه وجود دارد بقايي نقل مي كند كه وقتي وارد مسأله نفت شده است، درباره نفت هيچ اطلاعي نداشته، اما ديده بود كه آقاي ابوالفضل لساني كه همشهري ايشان هم بود، در روزنامه «باختر امروز» آقاي فاطمي، پاورقي هايي در ارتباط با مسأله نفت چاپ مي كند كه بعداً به عنوان طلاي سياه منتشر شد. با لساني صحبت مي كند كه كم و كيف قراردادهاي نفتي چه بوده است؟ كه ايشان همان مطالب منتشره را در اختيار بقايي قرار مي دهد. ببينيد! آقاي بقايي به استناد اظهارات خودش به ابعاد مسأله نفت وقوف نداشته و اين خيلي مهم است، اما از روز اول به عنوان يكي از طرفداران شعار ملي كردن صنعت نفت به ميدان مي آيد و اساساً گروهي كه بقايي با آنها در ارتباط بوده، در همان اواخر دهه ۲۰ در مورد همين مسأله نفت شكل مي گيرد. مثلاً با محمدعلي مسعودي كه مدير روزنامه هم بوده، در باره ملي شدن نفت صحبت مي كرد، در حالي كه همه مي دانند كه خانواده مسعودي از فرق سر تا نوك پا انگليسي بودند و خود بقايي هم اين را مي دانست.
اساساً دو گرايش در ملي كردن نفت وجود داشته؛ يك گرايش، كساني بودند كه با انگيزه هاي ملي يا مذهبي- كه تفكيك اينها از هم كار اشتباهي است و دامن زدن به اختلافات ملي و مذهبي هم عمدتاً كار همين حزب زحمتكشان بوده است- وارد ميدان شده بودند. يك سري رجال مستقلي كه واقعاً اعتقادشان اين بوده كه نفت ايران توسط خود ايراني بايد استحصال شود، فروش برود و مديريت آن هم دست ايراني ها باشد. گرايش دوم متأثر از فعاليت هاي كمپاني هاي رقيب شركت نفت انگليس و ايران كه دنبال شكست انحصار نفتي انگليس و دريافت سهمي از نفت ايران بودند، بوده است. اين قضيه سابقه دار است يعني از دوره مشروطيت، از زماني كه اولين چاه نفت ايران در مسجد سليمان فوران كرد تا دوره ملي شدن نفت اين رقابت ها وجود داشت. به اين معني كه كمپاني هاي فرامليتي و شركت هاي خصوصي كه اهميت زيادي دارند حتي دولت هاي آمريكا و انگليس را به چالش مي گرفتند و دولت ها را مي خواستند سرنگون كنند. اينان از قدرت عظيم اقتصادي برخوردار بودند و به دنبال سهيم شدن در منافع نفتي ايران بودند. هم كمپاني هاي آمريكايي و هم كمپاني هاي فرامليتي مثل رويال داچ شل و هم كمپاني هاي ديگر مثلاً فرانسوي، اينها به دنبال سهمي از نفت ايران بودند. فعاليت اينها در رقابت با شركت انگليسي از دوره مشروطه شكل گرفت و به هيچ نتيجه اي هم نرسيد و از دوره جنگ جهاني دوم به بعد شدت گرفت.
«منوچهر فرمانفرمايان» در كتاب «از تهران تا كاراكاس» اين موضوع را به عنوان يكي از كارشناسان نفتي و مقامات مطلع نفتي ايران مورد بحث قرار داده و نشان مي دهد كه كدام كمپاني نفتي به ايران مي آمد و دنبال گرفتن سهمي از نفت ايران بود. آن كسي كه با اين قضيه مقابله مي كرد، جيمز فريزر بود كه رئيس شركت نفت انگليس و ايران بود، او حتي حاضر نمي شد با اين كمپاني هاي رقيب صحبت كند، يعني حاضر نمي شد در اتاقش را به روي اينها باز كند. بنابر اين در ملي شدن نفت ايران دو گرايش وجود داشت، اول گرايشي است از طرف كمپاني هاي فرامليتي كه اينها طبيعتاً به دنبال منافع ملي ما نبودند، اينها دنبال سود خودشان بودند، صريح تر بگويم حتي دنبال منافع ملي كشور متبوعشان هم نبودند و فقط و فقط به دنبال سود بالفعل خود مي گشتند و به هيچ وجه ملاحظات امنيت ملي كشور متبوع خودشان را هم نمي كردند. شركت نفت انگليس و ايران در اين عرصه يعني نفت ايران با آنان مقابله مي كرد. اما يك گرايش ديگري هم وجود داشت، به گمان من افرادي مثل كاشاني و مصدق كه فقط و فقط براي منافع ملي ايران به دنبال اصل ملي كردن نفت بودند، در اين طيف مي گنجيدند. در آستانه ملي شدن نفت، تفكيك اين دو جريان كار بسيار دشواري بود. وقتي كه اختلافات بروز كرد، مخصوصاً از سال ۳۱ به بعد، معلوم شد كه انگيزه  هر كدام از جريان هاي سياسي از ورود به مسأله ملي شدن نفت چيست؟ شما تركيب اوليه جبهه ملي را ملاحظه كنيد، مي بينيد كه بسياري از آنها واقعاً افراد خوش نامي نبوده اند، اينان دنبال چه بودند؟ معلوم است كه همانطور كه سير حوادث نشان داد اينان آب به آسياب شركت هاي فرامليتي مي ريختند. حتي حوادثي كه در طول ملي شدن نفت روي داد اين امر را به خوبي نشان مي داد.
* آيا اسناد خانه سدان يكي از همين حوادث بود؟
- بله، موضوع خوبي را عنوان كرديد. به نظر من مسأله اسناد خانه سدان در اين چارچوب قابل بحث است. به چه دليل كشف و ارايه اين اسناد مشكوك است؟  يكي اين كه خود امير حسين پاكروان كه در اداره اطلاعات شركت نفت انگليس و ايران كار مي كرد و بقايي هم مي گويد كه او در حقيقت داشت براي وي جاسوسي مي كرد، اطلاعات را به بقايي مي داد. دومين مسأله اين است: كساني كه اسناد را كشف مي كنند اينها آدم هاي مرموز و مشكوكي هستند كه يكي زاهدي است و ديگري فواد روحاني كه خودش از مديران ايراني شركت نفت انگليس و ايران به شمار مي آمد و يا جهانگير تفضلي مدير روزنامه ايران ما از كساني بود كه در اين قضيه مشاركت داشت. مسأله سومي كه ما را به ترديد مي اندازد اين است كه بقايي خود تصريح مي كند درباره كساني كه با او همكاري مي كنند با مصدق حرفي زده نشود، چرا حرفي نزنند؟ شايد اعتقاد ما، مثل ايشان اين باشد كه مصدق داشت براي انگليسي ها كار مي كرد كه اين داوري اصلاً از نظر تاريخي و سياسي چه قبل و چه بعد از نخست وزيري مصدق واقعاً حرف مهمل و بيهوده اي است. مسأله اين بود كه مصدق اين ماجرا را توطئه اي ارزيابي مي كرد كه با هدف انحراف سير ملي شدن نفت ايجاد شده است. چهارمين مسأله اين است كه بسياري از كساني كه در خانه سدان از آنها سندي به دست مي آيد، بقايي با آنها مسأله شخصي داشت، يكي «شاهپور بختيار» است. آقاي بقايي نقل مي كند زماني كه در فرانسه تحصيل مي كرديم، آقاي بختيار به من گفت: «ما انتقام پدرمان را از پهلوي مي گيريم.» يعني اختلافات شخصي بين بختيار و بقايي كه به نظام سلطنت اعتقاد داشت و خودش صريحاً در چند جاي كتاب نقل مي كند و آن را بهترين نظام براي ايران مي داند، وجود داشت. پنجم اين كه خود مصدق و اطرافيان مصدق هم اعتقاد داشتند كه اين اسناد جعلي است و خود بقايي هم استدلال هاي اين دسته افراد را نقل كرده است. مثلاً اين كه اگر اين اسناد جعلي نيست و خيلي مهم هستند چرا انگليسي ها آن هم ماه ها بعد از ملي شدن نفت آنها را منتقل نكرده اند؟ شخصاً اعتقاد دارم آن اسنادي كه تحت عنوان اسناد خانه سدان افشا شد، چه بسا كار كمپاني هاي چند مليتي باشد، شركت هايي كه در شركت نفت انگليس و ايران هم عواملي داشتند. استحضار داريد كه حتي در خود كابينه انگليس افرادي كه معتقد بودند انحصار نفتي شركت نفت انگليس و ايران بايد از بين برود طرفداراني داشت، از جمله معاون وزارت انرژي انگليس كه ايشان معتقد به يك نوعي مصالحه با مصدق بود و خيلي ها ي ديگر هم در اين زمان به اين باور رسيده بودند و فعاليت هاي شركت انگليسي به آن شكل را حتي براي خود دولت بريتانيا مضر ارزيابي مي كردند.
* اين افراد چه نفعي از اين قضايا مي بردند؟
- ببينيد، محافل حاكم بريتانيا يكدست نبودند و در خود انگليس هم شركت نفت انگليس و ايران، شركت منفوري بود، حداقل به خاطر رفتار تحقيرآميز و توهين آميزي كه با طرف ايراني خود داشتند. شما مي فرماييد چه نفعي مي بردند، اگر شركت نفت شركت منفوري بود كه بود، نفع شكستن انحصار نفتي آن را در درجه اول شركت هاي چند مليتي مي بردند.
* يكي از مباحثي كه بقايي در كتاب خاطرات خود مطرح مي كند در مورد پادشاهي مرحوم مصدق است؛ يعني معتقد است مصدق دنبال اين بود كه پس از انحلال مجلس و تمهيداتي كه در ارتش ايجاد كرده بود، با رفراندوم يا چيزي شبيه آن، خودش به تخت شاهي بنشيند. طبق اسنادي كه موجود است، اين حرف چقدر مي تواند صحت داشته باشد؟
- مطلقاً اين حرف صحت ندارد. مصدق نخست وزيري بود كه به قانون اساسي مشروطه، پايبند بود و به آن اعتقاد داشت. هيچ حركتي خلاف نص قانون اساسي انجام نداد. اعتقاد ايشان مثل خيلي از رجال قديمي اصلاح طلب، همانند قوام السلطنه، اين بود كه شاه بايد سلطنت كند نه حكومت. شاه بايد مثل نظام هاي سلطنتي انگليس، سوئد، دانمارك و نروژ يك مقام تشريفاتي داشته باشد و قدرت اجرايي در اختيار كابينه و هيأت دولت قرار گيرد. يعني شاه هيچ قدرت اجرايي نداشته باشد و سمبل وحدت ملي باشد. تنها چيزي كه مصدق دنبالش بود، همين بود و لاغير. از آن طرف، طبيعتاً شاه حاضر نبود از اختياراتي كه از قبل هم داشت؛ مثل انتخاب وزير جنگ، مثل مشاوره با ايشان بر سر تعيين وزرا و هيأت دولت و توشيح فرمان نخست وزيري؛ عدول كند. اختلافات عمدتاً بر سر همين مسايل بوده است، ولي مسأله اين است كه بقايي شخصاً حكومت مطلقه سلطنتي را بهترين گزينه براي ايران مي دانست. بقايي در زماني كه شاه قدرت مطلقه در اختيارش بود، هيچ گونه عكس العمل و واكنشي نشان نمي داد، نمونه بارزش دوره هويداست. اتفاقاً ورود ايشان به صحنه سياسي هميشه موقعي بوده كه قدرت شاه تضعيف مي شد؛ چه در دوره ملي شدن نفت، چه دوره زاهدي، چه در دوره اقبال و چه در دوره انقلاب هرگاه بقايي مي ديد تمام كاسه كوزه ها بر سر شاه خرد مي شود ايشان وارد ميدان مي شد. به همين جهت خودش در محاكمات اوايل سال ۱۳۴۰ مي گويد: من سه بار تاج و تخت را نجات دادم؛ ۳۰ تير ۱۳۳۱، ۹ اسفند ۱۳۳۱ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. اين را صراحتاً مي گويد اصلاً مخالفت هاي ايشان با قوام هم در همين ارتباط بوده، آقاي بقايي حتي از قبل از مقطع سي تير ۱۳۳۱ به بعد مخالفت خودش را با مصدق علني كرده بود و ايشان فردي نبود كه به برگشت مصدق به عنوان نخست وزير رضايت بدهد.
* كيفيت روابط بقايي و شاه را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- بقايي در خاطرات خود، اين روابط را خيلي صميمانه ارزيابي مي كند و مي گويد وقتي شاه دلتنگ مي شد، مرا صدا مي زد، مي رفتيم در كاخ مثلاً سعدآباد قدم مي زديم و صحبت مي كرديم. من اين سخن را جدي نمي گيرم، به اين دليل كه حتي شاه هم بقايي را چندان جدي نمي گرفت و اصلاً شاه با كمتر كسي از اين تعارفات داشت، او با مردي مثل اسدالله علم كه محرم رازش بود مي توانست اين مناسبات را داشته باشد نه با بقايي.
* در جايي ديگر از كتاب مي گويد كه شاه به من پيشنهاد نخست وزيري نداد، ولي دنبال آن بود كه من خودم پيشنهاد بدهم. چقدر اين گفته را معتبر مي دانيد؟
- ايشان نقل مي كند نوارهايي كه در ملاقات با شاه ضبط شد، وقتي كه در حزب زحمتكشان مي خواستند آنها را پياده كنند، ديدند به هر دليلي ضبط نشده است. اگر اين مطلب كه نوارهاي ضبط شده به او داده شده صحت داشته باشد، بايد عرض كنم خوشبختانه پياده شده آنان وجود دارد و در دسترس است. بقايي جايي نقل مي كند كه من دوباره با شاه ملاقات كردم. يك بار در دوره شريف امامي (ظاهراً شهريور ۵۷) يك بار هم در آبان يا آذر همان سال (ظاهراً دوره ازهاري). يك سري اسناد از ايشان به جا مانده است، اين اسناد مربوط به مذاكراتي است كه ايشان با شاه داشت، جلسات از قبل پيش بيني شده بود، يعني بقايي قبل از آن كه با شاه مذاكره كند با چند نفر از مشاورين نزديكش گفت وگو مي كند كه نظريات آنها را جويا مي شود كه بله قرار است من با شاه ملاقات كنم به نظر شما چه مطالبي بايد عنوان شود؟ آنها هم به صورت مكتوب نظراتشان را به ايشان منتقل كردند و مطالبي هم در گفت وگوي ايشان با شاه نقل شد، همان مطالبي است كه در حقيقت مشاورين ايشان توصيه كرده اند. شاه در مذاكرات با بقايي راه حل برون رفت از وضعيت انقلابي را طرح مي كند، بقايي مي گويد: شما بايد فردي را انتخاب كنيد كه در بين مردم اعتبار داشته باشد، روحانيت به او اعتماد كند و جزء هزار فاميل نباشد و به قول خودش «متأسفانه آن فرد من هستم.» در اينجا بقايي خودش پيشنهاد نخست وزيري خودش را مي دهد، حتي از همان اولين مذاكره اي كه با شاه داشت، خاطرنشان مي كند كه بدترين انتخاب شما شريف امامي بود و شريف امامي تاج و تخت شما را به باد خواهد داد، پس اين بدترين گزينه اي بود كه شما مي توانستيد انتخاب كنيد و بعد به شاه توصيه مي كند كه شما از انتخاب دولت نظامي پرهيز كنيد. دولت نظامي، رژيم را در سراشيبي سقوط قرار خواهد داد. به گمان من بقايي آدم باهوشي بود و تجربه سياسي داشت و اوضاع و احوال جامعه را هم مي دانست، بقايي پيشنهاد نخست وزيري خودش را طرح مي كند و شاه مي گويد: «موافقم اما برنامه ات چيست؟» برنامه اي كه بقايي آنجا ارايه مي دهد، برنامه جالبي است. عليرغم اين طرح به چه دليل شاه بقايي را به نخست وزيري منصوب نكرد و يا به چه دليلي احتمالاً آمريكا و انگليس با انتخاب او با نخست وزيري موافق نبوده اند، من نمي دانم و اين براي من يك ابهام تاريخي است.
* در همين ملاقات ها او استراتژي مهار انقلاب را ارايه داد؟
- بله، اين همان سناريويي است كه مشاورين نزديك وي طراحي كرده بودند و صد البته مثل گذشته توده هاي حزبي از آن بي اطلاع بودند. بقايي مي گويد: «در مرحله اول، امام خميني را از پاريس به تهران مي آورم.»
شاه مي گويد: «مگر شما نمي دانيد كه ايشان دشمن خوني من است؟» بقايي پاسخ مي دهد: ايشان در پاريس نشسته، افرادي ايشان را احاطه كرده اند كه اينها همه معتقد به براندازي اند، ايشان يك مرجع تقليد است و مراجع تقليد در عرض ايشان زيادند. ايشان چون دور از دسترس به سر مي برند، مردم برايش تظاهرات مي كنند. من ايشان را به تهران مي آورم و در دسترس قرار مي دهم. اين اولين برنامه من است كه امام خميني را از مشاورينش در پاريس جدا كنم. دومين مسأله اين است كه بين ايشان و ساير مراجع، اختلاف بروز مي كند. سومين مسأله اين است كه من گروه هاي ماركسيست را آزاد خواهم گذاشت. اين بخش از سناريو بسيار عجيب بود، زيرا همه مي دانند كه بقايي مهم ترين رسالت خود در سراسر زندگي اش را مبارزه با كمونيسم عنوان مي كرد، شاه به شدت تعجب مي كند و مي گويد تا آنجا كه من مي دانم شما به شدت ضد كمونيست هستيد؟! بقايي پاسخ مي دهد البته حزب توده را آزاد نخواهيم گذاشت، چون فعاليت آن غير قانوني است. گروه هاي ديگر ماركسيستي كه وابستگي به اردوگاه شرق ندارند، آزاد خواهند بود فعاليت كنند.
* كدام گروه؟
- تحليل من اين است كه او مي خواست گروه هايي را به ميدان بفرستد تحت عنوان كمونيسم، كه فقط فعاليت ضد مذهبي نمايند. بقايي تجربه دوران مصدق و قبل از آن را داشته كه عده اي تحت عنوان كمونيسم نفرت ايجاد مي كردند، به مساجد حمله مي كردند، كتاب هاي مذهبي را مي سوزاندند، به شعاير ديني توهين مي كردند و امثالهم، در حالي كه همه توده نفتي بودند، يعني به نام توده اي به نفع انگليس كار مي كردند. تا قبل از اين كه گزارش دكتر دونالد ويلبر مأمور سيا در دوره ملي شدن نفت منتشر شود، همه فكر مي كردند اين ها كار حزب توده است، ولي بعد معلوم شد كه اينها كار سرويس هاي امنيتي غرب بوده براي توليد وحشت در مردم، عين اين تجربه در شيلي سالوادور آلنده آزموده شده بود و نفرت عمومي عجيبي در پي آورده بود. بقايي با توجه به آن تجربيات مي گويد: كمونيست ها شعار ضد مذهبي خواهند داد و ماهيت خودشان را معلوم خواهند كرد، وقتي اين كار انجام شد به قول او آقاي خميني ناگزير است از ميان دو گزينه يكي را انتخاب كند؛ يا ايران به طرف اردوگاه شرق رود و ايشان سكوت كند و يا به فعاليت در چارچوب قانون اساسي مشروطه تن دهد. چون ايشان يك رهبر مذهبي است به قول بقايي ناچار است به گزينه دوم تن دهد، چون مي داند كه اگر رژيم از هم بپاشد كمونيست ها سلطنت شاه را خواهند گرفت و قدرت به دست ايشان نخواهد رسيد. مرحله چهارم سناريوي بقايي اين بود كه بين گروه هاي مذهبي كه به قول او به امام خميني اعتقاد دارند، اختلاف بروز كند كه من اين سخن را اين گونه تفسير مي كنم كه بين اينها اختلاف خواهيم انداخت.
* به نظر شما مسأله سقوط شاه چه زماني براي بقايي مطرح شد؟
- برطبق اسنادي كه وجود دارد تا زماني كه ازهاري بود، بقايي هنوز اميدوار به حفظ نظام سلطنتي بود، اما وقتي بختيار آمد، بقايي مطمئن شد كه شاه رفتني است. مخصوصاً بعد از كنفرانس گوادلوپ و اجلاس سران آمريكا، انگليس، آلمان و فرانسه كه به اين نتيجه رسيده بودند كه شاه روحيه اش را از دست داده و ديگر نمي تواند بماند. از همان زمان استراتژي استحاله انقلاب توسط برژينسكي مشاور وقت امنيت ملي آمريكا در دوره زمامداري كارتر طرح شد. برژينسكي هم همين طرح را داشت كه در صفوف نيروهاي انقلاب دايم بايد اختلاف به وجود بيايد، با هم دائماً درگير شوند به گونه اي كه از انقلاب ديگر چيزي باقي نماند و فقط اسمي بي مسمي وجود داشته باشد. اين طرحي بود كه در جريان كنفرانس گوادلوپ به بعد توسط جناح راست حزب دمكرات آمريكا مثل همين برژينسكي ارايه شد. اما مهم اين است كه طرح بقايي حتي بر طرح برژينسكي تقدم دارد. وقتي كه بختيار آمد بقايي از «جنبش عظيم مذهبي» ملت ايران ياد كرد و منظورش اين بود جنبشي كه در حال انجام است، تقاضاي سياسي پشت اش نيست و مردم فقط يك سلسله تقاضاي مذهبي دارند، يعني همان بحث برچيدن تقويم شاهنشاهي كه در دوره شريف امامي انجام شده بود، انحلال حزب رستاخيز و نظاير آن. بالاتر اين كه به ديد بقايي مردم دنبال اين هستند كه صرفاً شعاير مذهبي اجرا شود، يا كاباره ها بسته شود و شعاير مذهبي كه در آن زمان توسط رسانه هاي گروهي و تبليغات مرسوم زير پا گذاشته مي شد، احيا شود. ملاحظه مي كنيم كه وقتي هم ايشان مدعي همراهي با صفوف انقلاب شد، منظورش مطالبي بود كه عرض كردم. آقاي بقايي برخلاف اظهار نظر مقدمه نويس كتاب خاطراتش كه از همراهي ايشان با انقلاب خبر مي دهد، اصلاً با انقلاب ميانه اي نداشته و من در جاي ديگري نقل كرده ام كه ايشان با هر پديده اي كه نام انقلاب داشت، حتي انقلاب سفيد كه شعار شاه بود، مخالفت مي كرد، اصلاً ايشان با واژه انقلاب ميانه خوبي نداشت و هميشه چه دوره مصدق، چه در حوادث ۱۵ خرداد ۴۲ و چه در سال ۵۷ مي گفت خطري كه كشور را تهديد مي كند انقلاب كور است. يعني ايشان اصلاً به رهبري امام باور و اعتقاد نداشت. مي گفت امام رهبر مذهبي مردم است و جالب است كه خودش را شايسته رهبري سياسي عنوان مي كرد، در حالي كه اصلاً به انقلاب اعتقاد و باوري نداشت.
گفت وگو: مجيد يوسفي

پيشخوان
ترجمه اثري تازه از «آنتوني گيدنز»

002154.jpg

آنتوني گيدنز نام آشنايي براي ايرانيان و به خصوص علاقه مندان به مسائل جامعه شناسانه شده است. كتاب «مباني جامعه شناسي» وي كه ديگر به اثري كلاسيك و درسي تبديل شده است.
چاپ دهم اين كتاب نسبتاً قطور، كه به دليل زبان ساده و روان و پرداخت حرفه اي و زاويه نگاه متفاوت و جذابش، تمامي رقيبان داخلي و خارجي را به كناري زده است، نيز به تازگي از سوي نشر ني به بازار كتاب عرضه شده است، مصداقي معين براي شاخص شدن اين اثر كلاسيك به شمار مي رود. ترجمه همين اثر سبب شد تا بقيه آثار و مقالات و حتي گفت وگوهاي اين چهره صاحب نام علوم اجتماعي، كه مشاور ارشد توني بلر هم هست، در كمترين فرصت زماني برگردان فارسي شود.
در ايران دو مترجم بيش از همه روي نوشته هاي گيدنز و برگردان فارسي آنها كار كرده اند. اين دو تن دكتر منوچهر صبوري و محسن ثلاثي هستند كه ترجمه هايي روان و خواندني از گيدنز را به دست داده اند. همچنين بايد از ناشر (ني  و انتشارات علمي و مركز) ياد كرد كه تقريباً رقابتي جدي در ترجمه آثار گيدنز به زبان فارسي دارند.
اين همه مقدمه چيني ها از آن بابت بود كه از انتشار تازه ترين اثر گيدنز، البته به زبان فارسي، خبر دهيم. كتاب «فراسوي چپ و راست» كه انتشارات علمي با ترجمه محسن ثلاثي آن را روانه بازار كرده است. نطفه اين كتاب، چنان كه گيدنز مي گويد، حدود پانزده سال پيش بسته شد؛ زماني كه وي جلدهاي اول- دوم «نقد امروزين مادي انديشي تاريخي» را به نگارش درآورده بود و مي خواست جلد سومي هم بر آن اضافه كند، اما در آخرين لحظات و عليرغم نگارش عمده كتاب، علائق وي سمت و سويي ديگر يافت و در نهايت از انتشار آن منصرف شد.
كتاب اگرچه براي جلد سوم آن اثر در نظر گرفته شده بود، اما مفاهيم و نوشته هاي آن در آثار بعدي گيدنز هم مستتر است و به گفته خود گيدنز «بحران بوم شناختي جان كلام اين كتاب است» وي بر پايه ديدگاه هاي پيشين چارچوبي ۶ محوري را براي بازسازي سياست و آمريكا پيشنهاد كرده است كه هر چند به محافظه كاري فلسفي توجه دارد، ولي برخي از ارزشهاي كانوني مرتبط با انديشه سوسياليستي را نيز نگاه مي دارد. اين كتاب در ۴۰۰ صفحه قطع رقعي و به قيمت ۳۵۰۰ تومان از سوي نشر علمي به بازار عرضه شده است.
002150.jpg

اين كتاب را از هر جا كه بخواهيد مي توانيد شروع كنيد
امروز مي خواهم درباره كتابي بنويسم كه خواندن آن در هر فرصتي مي تواند ميسر شود، چرا كه جملات كوتاه و البته طنز آميز آن نيازي به فكر كردن آنچناني ندارد و بيشتر براي تمدد اعصاب و راحتي روان و خيال از همه مصيبت ها و گرفتاريهاي روزمره اي است كه ما با آن دست به گريبانيم. نام اين كتاب فرهنگ گفته هاي طنز آميز است و مترجم و گردآورنده  آن كه در همان مقدمه كوتاه ابتداي كتاب نشان داده بي ذوق و سليقه نيست، كسي نيست جز رضي هيرمندي، كه ترجمه هاي خوب، دقيق و دلنشينش از آثار شل سيلور استاين(نشر پنجره)، از وي به عنوان مترجمي صاحب صلاحيت و خوش آتيه ساخته است. كتاب را انتشارات فرهنگ معاصر به بازار عرضه كرده است، كه در عرصه  نشر و به خصوص نشر فرهنگ هاي دوزبانه و تك زبانه يكه تاز و سرآمد است.
در مقدمه طنازانه هيرمندي بر كتاب بخشي از ويژگيهاي اين اثر توصيف شده است.
«كتاب حاضر سفره گسترده اي است با خوراكي هاي رنگارنگ به صورتي كه خوانندگان نازك خوار مي توانند لقمه هاي خوش گوار و باب طبع خود را سوا كنند و فعلاً از كنار بقيه بگذرند. به گفته جاناتان سويفت، طنز آيينه اي است كه بينندگان، چهره هركس را در آن مي بينند، جز چهره خودشان!»
اين فرهنگ كه علاوه بر ترجمه فارسي، متن انگليسي هم در زير هر صفحه آن آمده است، برداشتي آزاد از فرهنگ گفته هاي طنز آميز آكسفورد و فرهنگ گفته هاي طنز آميز پنگوئن است.
در كتاب سخنان بزرگان علم و فرهنگ و ادب جهان آمده است، درباره هر موضوعي كه فكرش را بكنيد. به چند نمونه توجه كنيد.
درباره روزنامه نگاري:
وقتي روزنامه هاي ديگر شرح يك جنايت جنسي را چاپ مي كنند، اسمش هرزه نگاري است، اما اگر همين مطلب را روزنامه نيويورك تايمز چاپ كند، اسمش مي شود تحقيق جامعه شناختي (آدولفاس اوكس).
درباره موسيقي:
من دو نوع شنونده بيشتر نمي شناسم: آنها كه سرفه مي كنند و آنها كه سرفه نمي كنند(آرتور اشنابل، نوازنده پيانو).
در كار هر اركستر دو اصل خدشه ناپذير است: با هم شروع كنيد و با هم تمام كنيد. مردم چه كار دارند بين اين دو چه مي گذرد.(توماس بيچام)
اين كتاب در ۴۸۸ صفحه و به قيمت ۳۸۰۰ تومان روانه بازار شده است!

گزارش
كسالت، همچنان امتداد دارد
گزارش كتاب هاي منتشرشده در زمينه ادبيات (از ۱ تا ۴ آذرماه ۱۳۸۲)

علي الله سليمي
سايه سنگين سكوت و رخوت، چندين هفته است كه بر بازار كتا ب هاي ادبي در ايران گسترده شده است. در اين بازار، اين روزها هيچ  گونه اخبار مسرت بخشي ديده يا شنيده نمي شود، تنها اتفاق مهم در اين بازار تجديد چاپ رمان هاي غير ايراني است كه بسياري از آنها سال ها قبل توسط مترجمان اين حوزه ترجمه و چاپ شده اند. گزارش اين هفته نيم نگاهي به اين بازار ساكت و خلوت دارد. اين گزارش براساس آمار خانه كتاب ايران( گزارش نشر: فهرست كتاب هاي منتشره كشور از ۱ تا ۴ آذرماه سال ۱۳۸۲ ضميمه هفته نامه «كتاب هفته» شماره ۱۵۲ به تاريخ شنبه ۱۵ آذرماه ۱۳۸۲) نگاهي گذرا و آماري به كتاب هاي منتشره در بخش ادبيات دارد.
اين هفته در مجموع ۵۲ عنوان كتاب با موضوع كلي ادبيات منتشر شده است، كه همانند هفته هاي قبل بين زيرمجموعه هاي اين عنوان كل(ادبيات) تقسيم بندي شده است، همانند شعر، داستان،  نمايشنامه،  تحقيق و پژوهش هاي ادبي و ... نسبت به هفته قبل ۳۸ عنوان كاهش آمار در اين بخش ديده مي شود.
اين كاهش آمار به قسمت هاي مختلف اين عرصه تأثير گذاشته است. در بخش شعر اين هفته تنها ۱۱ عنوان كتاب منتشر شده كه اغلب متعلق به شاعران ناشناس و اغلب جوان است. از تجديد چاپ ديوان هاي شاعران كلاسيك ايران، اين هفته خبري نيست. از موارد برجسته اين بخش چاپ بيست  و سوم مجموعه شعر «اشك مهتاب» سروده مهدي سهيلي است كه انتشارات سنايي در تيراژ ۵۰۰۰ نسخه منتشر كرده است. همچنين «زمستان» مهدي اخوان ثالث اين هفته توسط انتشاراتي هاي «زمستان» و «مرواريد» چاپ دوم را با تيراژ ۳۳۰۰ نسخه تجربه كرده است. بقيه آثار چاپ شده در حوزه شعر اغلب چاپ اول و با تيراژهاي محدود هستند كه از شاعران گمنام اين عرصه منتشر شده اند.
در بخش داستان نيز ۱۱ عنوان اين هفته انتشار يافته است كه بيشتر آنها آثار ترجمه اي هستند. سهم نويسندگان ايراني در بخش داستان هاي عامه پسند خلاصه شده است. از جمله چاپ شانزدهم رمان «دالان بهشت» نوشته نازي صفوي كه انتشارات ققنوس با تيراژ ۳۳۰۰ نسخه منتشر كرده است و چاپ ششم جلد دوم رمان ۲ جلدي «باغ مارشال» نوشته حسن كريم پور كه انتشارات اوحدي در تيراژ ۳۰۰۰ نسخه روانه بازار كتاب ايران كرده است. در بخش نمايشنامه، اين هفته «آئينه خاموش» نوشته نيوشا صدر با تيراژ ۱۰۰۰۰ نسخه در انتشارات رامانيويش منتشر شده است.
در بخش آثار كلاسيك اين هفته مجموعه ۳ جلدي «عشاق نامدار» با ترجمه ذبيح  الله منصوري با ويراستاري زبيده جهانگيري در انتشاراتي  هاي «زرين» و «نگارستان» چاپ اول را با تيراژ ۳۳۰۰ نسخه تجربه كرده است. اين دو ناشر به صورت مشترك اين مجموعه سه جلدي را با صفحات به ترتيب: ۵۴۸صفحه۵۳۰، صفحه۵۶۰، صفحه با قيمت دوره اي ۱۲۵۰۰۰ريال منتشر كرده اند.
بقيه كتاب هاي ادبي اين هفته در بخش هاي گردآوري و تدوين متن هاي ادبي بوده است. در بخش ناشران كتاب هاي ادبي ايران در اين هفته تنها سه ناشر شهرستاني حضور داشته اند (۲ ناشر از رشت و ۱ ناشر از سنندج) و بقيه عنوان توسط ناشران تهراني منتشر شده است در مجموع وضعيت هفته هاي قبل بر اين هفته نيز حاكم است و مي توان با جرأت گفت اين بازار هنوز ساكت و خلوت ترين بخش بازار نشر در ايران است.

002156.jpg

از نقد تاريخي، فلسفي تا نقد ادبي
در چند سال اخير آثار متعددي در زمينه نظريه هاي ادبي و نقد ادبي ترجمه شده اند كه بارزترين آنها، كتاب دو جلدي «نقد ادبي» اثر ديويد ديچز، با ترجمه زنده ياد غلامحسين يوسفي و كتاب چند جلدي «تاريخ نقد» اثر رنه ولك است با ترجمه ارباب شيراني، كه البته اين دومي چند سالي است كه از جلد چهارم به بعد آن ترجمه نشده است و ناشر و خوانندگان پي گير نقد و تاريخ نقد ادبي در انتظارند تا جناب ارباب شيراني مابقي جلدها را نيز ترجمه كند.
همچنين بايد از ترجمه آثار تري آيكلتون(سه گانه) ياد كرد. تازه ترين اثر در اين زمينه را گروه مترجمان شيراز به سرپرستي شاپور جوركش ترجمه كرده اند. ريچارد هارلند عضو پرسابقه «برنامه انگليسي» دانشگاه ولونگنگ استرالياست. كتاب از قرار جلدهاي بعدي هم دارد. نويسنده در اين جلد بر جنبه هاي بين المللي تأكيد بيشتر كرده است(چون كه نظريه ادبي اين روزگار بيشتر از انديشه ورزان اروپايي صادر شده است) و باز چون اين نظريه از منابع بسياري، بيرون از «نقد ادبي» سنتي سرچشمه مي گيرد و دامنه بحث فيلسوفان و نظريه پردازان اجتماعي و زبان شناسان را هم دربرمي گيرد، به همين جهت نويسنده براي توضيح روشن و مشخصي درباره ريشه موضع گيري ها، به گذشته باز مي گردد و نگاهي به تفسيرها و داوري هاي انتقادي ويژه در روزگاران پيش مي اندازد. نويسنده با بيان استقامتها و بازتاب ها و پژواك هاي هر موضع گيري به توضيح منطقي دروني آن مي پردازد، و در عين حال نشان مي دهد كه چگونه «نظريه ادبي» در دوران مختلف، نقش هاي مختلفي بر عهده مي گيرد و مؤلف، اين نقش هاي گونه گون را به اوضاع و احوال سياسي- اجتماعي، زمينه هاي نهادي و كار آزمايي هاي خلاق ربط مي دهد. گروه ترجمه شيراز، متشكل از علي معصومي، ناهيد سلامي، غلامرضا امامي هستند كه همگي زير نظر شاپور جوركش كار مي كنند. اميد كه اين گروه بتواند كارهاي ارزنده تري را صورت دهد. كتاب «درآمدي تاريخي بر نظريه ادبي از افلاطون تا بارت» از سوي نشر چشمه و به قيمت ۳۰۰۰ تومان منتشر شده است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |