ع.پ.، فواد ترشيزي
زير ذره بين
درآمد:در يك عصر پاييزي و در منزل او به گفت وگو مي نشينيم.
هنرمندي با قوميت ارمني و متولد لبنان و مليت ايراني با لهجه اي كه بهترين نوع كلام تلفيقي و پيوند بين سه تمدن كهن محسوب مي گردد.
سال ۱۹۱۴ ميلادي و اخراج ارامنه از امپراتوري عثماني به بهانه جاسوسي و عنصر نامطلوب بودن به سوريه و اردن و لبنان و اينك يكي از اعقاب همان مهاجران اجباري و ساكنين به اكراه در لبنان كه در سوئيس تحصيلات موسيقي را دنبال مي كند و همسري از ايران و از قوم آسوري آذربايجان او را به ايران مي آورد و در دهه ۳۰ و ۴۰ به معرفي زنده ياد (موسيقيدان فيلسوف و عارف موزيسين) امانوئل مليك اصلانيان به تلويزيون خصوصي ايران و سپس هنرستان عالي موسيقي راه مي يابد و اينك با تعليم و آموزش شاگردان بي شمار كه در اقصي نقاط كره خاكي به هنرمندي و نوازندگي پيانو مشغول هستند او را مي توان فردي منتشر به شمار آورد و چه زيباست جهان موسيقي، جهاني سرشار از نغمه و صدا و نوا كه به اعتقاد او همه چيز موسيقي است، خنده، گريه و...
اين روزها با ايام كريسمس و سال نو مسيحي مصادف است. به همين جهت در صفحه موسيقي به سراغ يكي از چهره هاي پيشكسوت موسيقي كلاسيك و از نوازندگان صاحب نام پيانو، بانو وسكي اوهانسيان رفته ايم. جامعه موسيقي و به خصوص جامعه موزيسين هاي ارمني، در اواسط تابستان امسال، پروفسور امانوئل مليك اصلانيان را از دست داد. با يادي از آن روان شاد و تبريك سال نو مسيحي، توجه شما علاقمندان را به اين گفت وگو جلب مي كنيم.
* از گذشته و چگونگي ورود به عالم موسيقي بگوييد.
- من وسكي اوهانسيان و نام همسرم ماريوسف متولد در لبنان شهر بيروت و از هشت سالگي پيانو را در كالج فرانسويان شروع كردم و سپس به هنرستان موسيقي رفتم و در مسابقات آن اول شدم. سپس دولت لبنان مرا به ژنو در سوئيس فرستاد و در آنجا به مدت شش سال نزد اساتيد خيلي معروف چون ليپاتي و ماگالف و ... كار كردم و فوق ليسانس گرفتم و مجدد به لبنان بازگشتم . اين نكته را هم اضافه كنم كه نژاد من عرب نيست، بلكه من ارمني هستم. در لبنان كنسرت هايي اجرا كردم و در سوريه و مصر و ... هم اجراهايي داشتم. در قصد مسافرت به آمريكا براي اجراي كنسرت بودم كه با آقاي ماريوسف كه از آسوري هاي ايران بود، آشنا شدم و با ايشان ازدواج كردم و ايشان درس حقوق مي خواند و پس از خاتمه درس به ايران آمديم.
* چند سال است در ايران هستيد؟
- ۴۰ سال مي شود و بلافاصله كه به ايران آمدم در تلويزيون ثابت پاسال مشغول به كار شدم و يك شنبه ها با ويلون و ويلونسل اجراهاي زيادي در تلويزيون داشتم تا اينكه شاگردان زيادي دور و برم جمع شدند و گرفتاري هاي خانوادگي و كسالت هاي جسمي باعث شد فقط به تدريس بپردازم. مي خواستم موسيقي كلاسيك در ايران ريشه پيدا كند، البته آن موقع بود، اما خيلي كم و الان بهتر شده است، خيلي بهتر.
من شاگردان زيادي داشتم، در طول ۴۰ سال، كه اغلب موفق بوده اند در كاليفرنيا ، بوستون و ... شاگردانم پيانيست هاي خوبي هستند و اكنون پس از اين همه كار و فوت همسرم و مسافرت بچه ها، خسته نيستم، بازهم من هستم و شاگردانم....
* بعد از ۴۰ سال فعاليت تدريس و ۶۵ سال آشنايي با پيانو، چه حس و حالي داريد؟ آيا آنچه از ساز مي خواستيد به دست آورديد؟
- موسيقي هم مثل نقاشي و سينما و معماري از جمله هنرهايي است كه خيلي به آدم نزديك است، مي تواني با او حرف بزني، مثل يك انسان كه هم گوش مي دهد و هم حرف مي زند. فكر مي كنم براي انسان بودن، موسيقي خيلي كمك مي كند كه اخلاق آدمي عوض بشود و فكرهاي بد از سر بيرون برود و فقط فكرهاي زيبا بماند.
خوشحال بودنم در تنهايي، بي پولي، بي خانماني و ... را وامدار موسيقي هستم.
* به جز پيانو با ساز ديگري نيز آشنايي داريد؟
- نه. فقط پيانو. در مقطع فوق ليسانس بايد پيانو با اركستر و پيانو در گروه و ... هارموني، سلفژ، تاريخ، فرم را بگذراني.
* كار آهنگ سازي هم داشته يا نوشته ايد؟
- هرگز ننوشته ام ، فقط اجرا كرده ام.
* از شاگردان موفق خود نام ببريد.
ريتا مرگزاري (مارگه زاري) آرام هارابيگيان كه شيفت اركستر هست در بوستون، نيما و هدايت در كانادا موفق هستند. شاگردان خوبي چون سينا و شهرزاد هم هستند كه چون محيط براي آنها محدود است و بايد درس هم بخوانند و هم پيانو بنوازند و ... كمتر به چشم آمده اند.
* كار ايراني هم داشته ايد. منظور پيانونوازي ايراني است؟
- من فقط كلاسيك كار مي كنم. اما وقتي مي بينم شاگردي خوب فرا گرفته و خوب مي زند، آن وقت قطعه اي ايراني هم به او مي دهم. يك موسيقي دان هر چه بزند بايد خوب بزند، چه جاز، چه كلاسيك، چه سنتي و ... من تعصبي روي نوع خاصي از موسيقي ندارم. فقط معتقدم كار بايد ارزشمند باشد.
* آيا شده كه تحت تأثير يك قطعه ايراني قرار بگيريد. چه ملودي محلي و چه موسيقي شهري يا اصيل ايراني؟
- صداي شجريان را خيلي دوست دارم. خيلي خيلي. يعني وقتي كه مي خواند خيلي خيلي لذت مي برم و خوشم مي آيد. اين كه چيز اصيل است. وقتي اصيل باشد اسپانيايي باشد، ايراني باشد، ژاپني باشد گوش لذت مي برد.
* اين گفته شما تأئيد اين مطلب نيست كه موسيقي هاي اصيل در همه اقوام در فطرت زيباشناسي آدمي ريشه دارند و از شنيدن آنها حس مشتركي به آدمي دست مي دهد؟
- بله. به خاطر اينكه از دل مردم بيرون مي آيد. موسيقي كلاسيك از كليسا آمده، زمزمه هايي كه مي شده توسط موسيقيدانان با نبوغ گسترش پيدا كرده، اما موسيقي فولكلور از دل مردم بيرون آمده و زمزمه ملت هاست و خيلي ارزش دارد. موسيقي قرن بيستم مثل آثار بلابارتوك كه از فولكلور گرفته و يا آلبينتز كه از فولكلور اسپانيا گرفته و آن را به اثري كلاسيك تبديل كرده خيلي ارزش دارند. حالا ايراني ها بايد اين كار را بكنند. اين چيزهاي اصيل و وزين را بگيرند و يك كم تراش بدهند و علمي كنند و بدهند به دنيا. چرا نمي كنند؟ خيلي كم كار كرده اند.؟ مثل آقاي دكتر شريفيان يا ديگران كه من آشنايي ندارم . مثل ساختماني كه اگر علمي ساخته نشود مي افتد و استحكام ندارد.
* چگونه به تلويزيون رفتيد و تا چه زماني با تلويزيون همكاري داشتيد؟
- به دعوت استاد مليك اصلانيان به راديو رفتم. او دوست من بود. خدا او را رحمت كند. او فيلسوف - موزيسين و هر چه بگويم بود، هر چه بگويم كم است و پس از آن فقط تدريس كردم، با دل و جان . مي خواستم اينجا همه بچه ها پيانو بزنند، همه بچه هاي ايران.
* آيا در هنرستان يا دانشگاه هم تدريس داشته ايد؟
- چرا، در هنرستان عالي موسيقي دو سال درس دادم. زمان آقاي غريب، دو يا سه سال، آقاي غريب مدير بود باز هم دعوت شدم اما نرفتم.
* گويا در آذرماه هم شاگردان شما كنسرتي در تهران دادند؟
- كنفرانس- كنسرت است. من هميشه شاگردانم را تشويق كرده ام حاصل زحمت خود را در صحنه بروز دهند. با همين انگيزه بود كه از پيشنهاد اجراي كنسرت آنها استقبال كردم.
* وضعيت آموزش موسيقي كلاسيك در كشورمان را چگونه مي بينيد؟
- من خيلي درخشان نمي بينم. مخصوصاً اينكه همه ديگر استاد شدند. همه درس مي دهند، بدون آمادگي علمي (نمي خواهم توهين كنم) آنها حق ندارند شاگردان را اينطور به دنبال خود بكشند. يعني راه غلط رفتن، چه طور بگويم، يك معلم حالا در هر رشته وقتي خودش خوب نمي داند، نبايد درس بدهد. خانواده ها كه نمي دانند اين معلم خوب هست يا نه، نمي توانند تشخيص بدهند. از اين لحاظ نه قانوني هست و نه مجوزي. بالاخره يك نفر بايد يك مدركي داشته باشد تا يك ساز را درس بدهد و اين نباشد كه هر كسي براي پول درآوردن تعليم بدهد. در اين زمينه من خيلي نااميدم. اگر چه ديگر جوانان خيلي پيشرفت كرده اند اما هنرستان ها و آموزشگاه ها سطح شان خيلي پايين است. هنرستان تهران - هنرستان علمي كاربردي كه حتي معلم هاي روسي هم آوردند و درس مي دهند اما سطح خيلي پايين است، اگر مقايسه بكنم با كنسرواتوار پاريس، ژنو، اتريش اصلاً قابل مقايسه نيست. نه برنامه اي هست، نه يك پروگرافي چاپ مي كنند كه شاگرد ببيند كه كلاس اول چه بايد بخواند و چه بكند. اصلاً برنامه اي نيست و ...
* وضعيت دانشگاه ها را چگونه مي بينيد؟
- دانشگاه ها هم خيلي ضعيف است. فقط يكي هست در كرج وابسته به دانشگاه تهران (دانشگاه هنر) كه آن بد نيست. البته هنرجو هم آنجا مي رود و هم پيش من مي آيد. چرا بايد اينگونه باشد، چرا بايد استاد مكمل داشته باشند. شايد پول نمي دهند و...
من خيلي خيلي پشيمانم كه يك مدرسه موسيقي در ۳۰ يا ۴۰ سال پيش بازنكردم. شايد اگر مشكلات مالي نداشتم اين كار را مي كردم.
* صدا و سيما و موسيقي را چگونه مي بينيد؟
- صدا و سيما رل بسيار بزرگي دارد، اما خيلي كم است. مثلاً اگر كانال چهار كه شبكه اي فرهنگي است هفته اي يك ساعت را به موسيقي كلاسيك اختصاص دهد و كارهاي فيلارمونيك برلين، لندن و ... را نشان دهند، رهبرها، پيانيست ها، ويولونيست ها را نشان دهند خيلي مؤثر است. جوان ها با ديدن خيلي توجه مي كنند و مؤثر است، بايد برنامه هاي آموزشي درست كنند كه براي حتي خود من هم مؤثر است. به اين تبادلات احتياج دارم. ماهواره را كه نمي توانم ببينم. اقلاً برنامه مخصوص موسيقي را بگيرند و به ما نشان بدهند به جاي مسابقه هاي مزخرف مثل(...) مسابقه موسيقي - فرهنگي ادبيات و ... برگزار كنند تا سطح فرهنگي ملت برود بالا. وقتي مردم مسابقات نازل را تماشا مي كنند جلو نمي روند و متوقف مي شوند. فكر مي كنم كانال ۴ مي تواند فيلم هاي با ارزش موسيقي و فرهنگي - هنري را نمايش دهد.
* با موسيقي چگونه آشنا شديد؟ براي معرفي و جذب جوانان اين سؤال را مي كنم.
- مي دانيد محيط خيلي مهم است. در بيروت يك شهر كوچك بود اما فرانسويان يك محيطي درست كرده بودند كه موسيقي جدي در آن نقش اساسي داشت و جزو برنامه درسي بود و من در هشت سالگي مادرم كه خود يك زن فرهنگي و معلم بود، پولي را براي من فراهم كرد، يك پيانو بخرد (زياد پولدار نبوديم) فكر او اينگونه بود. فكرش اين نبود كه حالا حتماً دو تا لباس برايم اضافه تر بخرد، فكرش اين بود كه فرزندش پيانو بنوازد اگر استعداد داشت دنبال كند و مي شود من. ولي اگر استعداد هم نداشتم باز مي زدم ولي حرفه اي دنبال نمي كردم.
خانواده و محيط خيلي مؤثر است. مثلاً اگر به روماني يا بلغارستان برويد خانه اي نيست كه پيانو نداشته باشد. از فقير تا پولدار.اينجا نمي توان پيانو داشت، خيلي گران است.
* نحوه آموزش در سوئيس چگونه بود؟
- اول يك مدير خوب. دوم برنامه. البته در كنسرواتوار همه سازها هست و بايد هنرستان برنامه داشته باشد. يعني سال اول چه بايد بخواند و سال دوم چه بخواند مثل دبستان- راهنمايي و بعد بالاتر و بالاتر و تخصصي و بايد ابتدا امتحان بدهيد و تأييد شويد تست و آزمون و... اينجا يك نفر ليسانسه نمي تواند يك والس شوپن بنوازد. چنان كه چند نفر نزد من آمدند و ديدم حداقل ها را بلد نيستند. بايد خرج كرد. معلمين خوب و ورزيده داشت .يك كنسرواتوار خوب، شامل: مدير خوب، معلمين خوب و برنامه ريزي خوب است و اين گونه مي توان موفق بود.
* از آشنايي با همسر و از فرزندانتان هم بگوييد؟
- همسرم در دانشگاه فرانسوي حقوق مي خواند. حاصل اين ازدواج يك پسر و يك دختر است (پسرم علوم آزمايشگاهي خوانده و در آزمايشگاه نور كار مي كند) دخترم پرستاري خوانده و با پيانو نيز آشنا هستند. دخترم و دامادم در آمريكا هستند.
* در زمينه موسيقي كارهاي پژوهشي، تأليفي هم انجام داده ايد؟
- در فولكلور ارمنستان و كر و همخواني و حركات موزون آن كمي فعاليت داشته ام اما در كل ارمنيها در خارج از ارمنستان و در زمينه مسائل پژوهشي خيلي فعاليت نداشته اند.
* با اساتيد ارمني هم همكاري داشته ايد؟
- بله در هنرستان با خوجائيان، مليك اصلانيان و خانم خسروي كه فكر مي كنم روس بودند، همكاري داشتم و خيلي زحمت كشيدند.
* چقدر با ايرانيان احساس نزديكي داريد. با توجه به اينكه شما مليت لبناني، قوميت ارمني و مليت و همسري ايراني داريد؟
- خيلي احساس نزديكي دارم. خيلي. به دليل وجود شاگردانم با خانواده هايشان خيلي مربوط و مرتبط هستم و راضي هستم. البته كمبود هايي هست كه اولين آن زبان است كه مسلط نيستم. تازه، مطالعه تعدادي از مجلات و روزنامه ها را شروع كرده ام. اما كتاب نمي توانم بخوانم. فرانسه و انگليسي را خوب مي دانم اما خواندن فارسي را كمتر و خوشحالم كه بالاخره مفيد واقع شدم و به درد چيزي مي خورم. سينما را خيلي دوست دارم براي اينكه در ژنو موسيقي و سينما خواندم و در آنجا يك واحد بود كه موسيقي فيلم را بايد دانشجويان حتماً بگذرانند.
* آيا در تنهايي و خلوت خويش ملودي سازي هم داشته ايد؟
- چرا! اما ننوشتم چون استعداد نداشتم. من نقد موسيقي كنسرتها را مي نوشتم، ما را از طرف مدرسه مي فرستادند تا نقد بنويسيم و اگر خوب مي نوشتيم در روزنامه ها چاپ مي كردند و به ما پول مي دادند و من نقدهاي زيادي نوشتم و خيلي دوست دارم. اين كار چقدر كمك مي كند به ذهن دانشجو.
* چرا پيانو را انتخاب كرديد، آيا انتخاب خودتان بود يا خانواده شما؟
- خانواده انتخاب كرد! چرا كه ۴ يا ۵ سالم بوده كه در ميهماني كه رفته بوديم، من فوري مي روم و پيانويي كه در آنجا بوده را به نوازش درمي آورم و خانواده متوجه علاقه من مي شوند و چون پيانو ساز كاملي است و مادر سازهاست و يك اركستر است. آن را جدي و حرفه اي دنبال كردم و با او حرف مي زنم ،يك دوست است ،يك پناهگاه است.
* يك پيانيست خوب چقدر بايد از حس خود براي نوازندگي مدد بگيرد و چقدر از تكنيكش؟
- اول اينكه يك پيانيست بايد آرتيست باشد. يعني هنرمند باشد، بايد بفهمد كه اين قطعه را بايد اين گونه زد. بايد فهميد وگرنه تكنيك به درد او نمي خورد. بايد بتهوون را مثل بتهوون زد. آثار هر نويسنده را ابتدا بايد فهميد. همانطور كه او نوشته بايد نواخت. اول بايد فرهنگ موسيقي داشت و در فضاي آن كار قرار گرفت. بايد زبانش را خوب شناخت. چنان كه اگر زبان فارسي را نفهمي نمي تواني شعر بگويي.
* كدام دوره هاي هنري را بيشتر دوست داريد، مثل باروك يا امپرسيونيست يا...
- خيلي باخ را دوست دارم. وقتي باخ را مي شنوم مثل اين است كه به همه چيز رسيده ام ،اما هنرمندان سبكهاي ديگر را نيز دوست دارم. مثل امپرسيونيستها. براي اينكه نقاشي را خيلي دوست دارم. همه دوره ها خوبند. اما من باخ را خيلي دوست دارم و وقتي كه يك شاگردم خوب از باخ مي زند، مي گويم كه او نزديك شده و يك چيزي از موسيقي را فهميده است.
* موسيقي مدرن را چگونه مي بينيد و چرا گرايش به موسيقي مدرن مثل باروك يا آثار استراوينسكي كمتر است؟
- فهمشان سخت تر است. بايد كلاسيك را بفهمي، باروك، رمانتيك و امپرسيونيسم را بفهمي تا برسي به مدرن، فقط چند تا شاگرد دارم كه از مدرن خوششان مي آيد. نمي توانيم از بالا به پايين بياييم. بايد از پايين به بالا برويم و چند سال ديگر مدرن هم دست يافتني تر مي شود. هنوز گوشها آشنا نيست.
* قطعات جديد مثل ۲۱/۳ سكوت يا قطعات ۳ اپيزودي و... چرا وجود دارد؟
- اينها را دوست ندارم. موسيقي خيلي عالي است. اينها چون حرفي ندارند اين كارها را مي كنند و من اصلاً نمي پسندم.
* نقاشي چگونه با موسيقي ارتباط دارد كه شما نقاشي هم مي كنيد؟
- سينما و معماري را خيلي دوست دارم. نقاشي را بيشتر مي فهمم، ولي سينما را خيلي بيشتر و هر روز مي خواهم يك فيلم ببينم و يك چيز جالب كه عاشق فوتبالم البته تنيس و شنا را هم دوست دارم. اما عاشق فوتبالم و در اين سن و سال همه بازيها را مي بينم. مخصوصاً خارجيها كه يك هنر است.
* به ادبيات و شعر چقدر علاقه داريد؟
- ادبيات فرانسه را خيلي دوست دارم و دنبال مي كنم و ادبيات ارمني هم كه مال من است، ارمني، فرانسه و انگليسي را خيلي مي خواندم اما به دليل آب مرواريد چشمهايم دكتر ممنوع كرده است. اصلاً نمي شود كه موزيسين باشي و كتاب نخواني، غيرممكن است.
* در بين نويسندگان و شعراي فرانسوي به كدام علاقه داريد؟
- ويكتور هوگو، آلبركامو، سارتر (آثارش را خواندم، اما دوستش ندارم)، پل ورين، دوموسه، لامارتين و رمبو را خوانده ام اما ويكتور هوگو را خيلي دوست دارم. هر چيز زيبا را دوست دارم. اما يك زندگي كافي نيست براي استفاده از زيباييها.
* براي حمايت از موسيقي ايراني چه اقدامي مي كنيد مثل تشويق شاگردان و...؟
- بايد شاگردان را تشويق كرد كه همه كارها را گوش كنند و فكر كنند كه كدام با ارزش هستند و جوانها بايد اين را تشخيص بدهند، موسيقي يا ارزشمند است يا بي ارزش. بايد ارزشمند ها را پيدا كرد و حمايت كرد نه به خاطر نامها و يا...
* چقدر به شاگردان اجازه اجرا روي صحنه و كنسرت مي دهيد و معتقد به آمادگي كافي هنرمند هستيد يا تجربه كردن ولو ناموفق؟
- من موافق تجربه كردن زياد نيستم. يعني وقتي يك نفر آمادگي ندارد نبايد كنسرت بدهد حتي در محيط دانشگاهها ابتدا بايد به يك جايي برسد و بعداً روي صحنه برود. نبايد فكر كند كه من يك چيزي مي زنم پس بروم و بيرون هم آن را اجرا كنم. (البته اجراهاي خانوادگي كه من مي گذارم فرق مي كند كه بچه ها عادت كنند). شاگرد نبايد از خودش راضي باشد. چرا كه موسيقي بي نهايت است بايد صد در صد آماده شود تا برود اجرا كند. مثلاً من به شاگردانم كه ۱۲ سال است كار كردند، حالا اجازه كنسرت داده ام. در حالي كه الان با يكي دو سال كار كردن طرف مي رود درس مي دهد. اين واقعاً جنايت است.
* در گذشته ها نويسنده ها و سپس رهبرها و اكنون نوازنده ها اعتبار بيشتري دارند اين را نتيجه چه چيزي مي دانيد؟
- البته در گذشته هم سوليستها خيلي در رأس بودند. مثلاً ويولونيستها خيلي معروف بودند و آواز خوانها، امروز هم مثل پاواروتي خيلي معروف شده اند. من نمي توانم بگويم رهبر معروف است يا سوليست، اما هر كه خوب است، معروف است. البته در دنيا يهودي ها خيلي معروف بودند چون به آنها خيلي كمك مي شد (حمايت مي شدند) مثلاً اگر ۵ تا سوليست معروف در دنيا بودند هر ۵ تا يهودي بودند اين نبود كه ديگران نبودند، اما اينها را بيشتر تبليغ مي كردند و حمايت مي كردند الان چين و ژاپن كه هيچ بودند، خيلي خوب شده اند و مطرح هستند در دنيا چون كه كار كرده اند رفتند و آموزش ديدند و گرفتند و الان مطرحند در حالي كه ما در ايران خيلي چيزها را وارد مي كنيم اما چيزهاي خوب را كمتر.
* آخرين كلام و ناگفته ها را بفرماييد؟
- اميدوارم همه جوانها پيشرفت كنند.تلويزيون نقش خيلي مهمي دارد. روزنامه ها و مجلات هم مؤثرند بايد همه تلاش كنيم و همه هنرها را تشويق كنيم، جوانها ياد بگيرند، مثلاً دبوسي وقتي دريا را مي نويسد دريا را مي بيند. او امپرسيونيست است. ان شاءالله همه موفق باشند چرا كه هنر خوب فساد و بدي را دور مي كند و جوانها را حفظ مي كند. موسيقي زبان قلب است، زبان عشق است .همه جوانها را بايد هنرمند و هنردوست تربيت كرد. خنده موسيقي است،گريه موسيقي است، همه جا هست وبا آدم زندگي مي كند...