سه شنبه ۹ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۶۷- Dec,30, 2003
شكست نظريه «دو مينو» در خاورميانه
000192.jpg

منير شفيق
ترجمه : هادي صبا
اشاره: منير شفيق انديشه پرداز نام آشناي فلسطيني است كه حيات سياسي و زندگي سراسر مبارزه اش را با روي آوري به انديشه هاي ماركسيستي آغاز كرد. اما روح پرتلاطم او كه در يك خانواده مسيحي به دنيا آمده بود در جستجوي حقيقت آرام نيافت. تا  آنكه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به دين مبين اسلام گرويد.
منير شفيق متفكري است كه ايده هايش مورد وثوق و احترام همه گروه ها و شخصيت هاي فلسطيني اعم از ملي، اسلامي و چپ قرار دارد.وي اخيراً در كنفرانس «جهان اسلام؛ فرصت ها و تهديدها» كه در تهران برگزار شد، سخنراني خود را به تبيين قدرت واقعي آمريكا و آخرين شرايط خاورميانه اختصاص داد. او در سخنراني خود گفت آمريكا هيچ گاه به اندازه دوره كنوني در انزوا و مورد انزجار افكار عمومي جهان نبوده است، متن اين سخنراني به شرح زير است:
پس از پايان جنگ سرد سخنان زيادي پيرامون نظام جديد بين المللي به ميان آمد كه بر اساس آن گفته مي شد ايالات متحده آمريكا به تنهايي رهبري آن را برعهده مي گيرد و بر مقررات آن تحكم خواهد كرد. ولي تجربه ده سال گذشته اثبات كرد كه اين ادعا به تحقق نپيوست؛ بلكه جهان وارد يك مرحله از آشوب و نابساماني گرديد. وضعيت جهاني بيانگر مقابله اكثر كشورهاي جهان با جهت گيري آمريكا براي تحميل يك نظام نظامي بين المللي مي باشد. «استراتژي امنيت ملي آمريكا» كه در ۲۰ سپتامبر سال ۲۰۰۲ اعلام شد مشخصه هاي اين نظام جديد بين المللي را بيان مي دارد. حالت به وجود آمده خيلي طبيعي بود زيرا رهبري منحصر به فرد آمريكا در نظام بين المللي با منافع و مصالح اساسي ديگر كشورهاي بزرگ و كشورهاي جهان سوم در تعارض است؛ همچنين در تضاد با منافع ملت هاي جهان و حتي بخش مهمي از خود مردم آمريكا قرار دارد.
درست است كه شايد آمريكا در مقايسه با كشورهاي مختلف به صورت تك به تك، قوي ترين كشور جهان باشد. ولي به تنهايي از همه دنيا نيرومندتر نيست. همان طور كه قوي تر از كشورهاي جهان در صورتي كه متحد شوند و يا ملت هاي جهان در صورتي كه به پا خيزند نخواهد بود. به ديگر سخن اگر آمريكا در صحنه جهاني تنها بماند شكست خواهد خورد.
بررسي تاريخ وضعيت جهاني آمريكا نشان مي دهد كه هيچ گاه آمريكا تا بدين حد از انزوا و انزجار در افكار عمومي جهاني قرار نداشته ؛ وضعيتي كه در دو سال اخير به وجود آمده است.
در هر حال لازم است مطالب زير مورد توجه قرار گيرند.
۱- توازن مخوف اتمي بين آمريكا و روسيه و شايد چين همچنان برقرار است.
۲- رقابت اقتصادي و علمي و تكنولوژيك آمريكا با اروپا و ژاپن هنوز به نفع آن يكسره نشده، بلكه نقاط ضعف بسياري در وضعيت اقتصادي آمريكا نمايان گرديده است. افزون برآن كه وضعيت سياسي آن در جهان ضعيف شده است. مثلاً نمي تواند با مجمع عمومي سازمان ملل متحد مقابله كند زيرا به جز اسرائيل و ميكرونيسيا و جزاير سشل و جزاير سليمان و امثال آنها دولت ديگري با آن همياري نمي كند.
۳- تجربه پيروزمندانه مقاومت در جنوب لبنان و ايستادگي سه ساله انتفاضه و مقاومت در فلسطين نشان مي دهد كه مي توان در برابر اشغالگري هايي كه مورد حمايت آمريكا هستند ايستادگي نمود. اين ايستادگي علاوه بر آن كه در عالي ترين جلوه مبارزه مسلحانه، نمود داشته، ديگر اشكال مقاومت اعم از مقاومت مسالمت آميز، مسلحانه، تظاهرات و اعتراضات و فشارهاي مختلف را نيز در برمي گيرد. مثل آنچه كه در عراق صورت گرفت و آمريكا را در يك بحران حقيقي گرفتار كرده تا حدي كه شايد آن را به جايي برساند كه از ديگران درخواست كمك كند. حداقل اين است كه طرح هايش در مورد عراق و منطقه پس از اشغال عراق را به شكست كشانده است. بايد اضافه كنيم مبارزه ملل مختلف عليه جهاني سازي و جنگ طلبي رو به تزايد است. در اين ارتباط بايد شكست آمريكا و اسرائيل در كنفرانس دوربان براي مبارزه با نژادپرستي را به خاطر آوريم.
۴- جهاني سازي با يك سلسله از ناكامي، شكست، تنش و حتي رسوايي مواجه شده است. منازعه بسيار شديدي ميان آمريكا و ديگر كشورهاي داراي تكنولوژي در جريان است كه دليل آن حمايت از صادرات و حتي برداشتن ماليات گمركي از آن است. بخش مهمي از كشورهاي جهان سوم عليه برخوردهاي ظالمانه اين روند به حركت در آمده اند. مثلاً كشورهاي ثروتمند براي تشويق كشاورزي خود سوبسيد فراواني مي پردازند (تقريباً روزانه يك ميليارد دلار) و يا امتياز انحصاري توليد دارو كه موجب ناكامي كنفرانس اخير كانكون گرديد.
لذا مطلوب آن است كه با جهاني سازي همزيستي نشود، بلكه كشورهاي جهان سوم بايد عليه معاهدات ظالمانه آن و اجراي آنها از سوي كشورهاي ثروتمند متحد شوند تا يك تغيير ريشه اي در نظام كنوني اقتصاد جهاني به عمل آيد.
در همين چارچوب مي توان گفت كه جهاني سازي نبرد فكري و اخلاقي و يا اعتبار خود در راهبري رشد و ترقي را واگذار كرده است. به عنوان مثال به رسوايي شركت هاي چند مليتي آمريكا و يا انحصار مالكيت فكري توجه كنيد كه يك انحصار بي سابقه را بر آگاهي، معرفت، تكنولوژي، صنعت و پژوهش هاي جديد اعمال نموده و در برابر عمومي سازي آن ايجاد مانع كرده است. حيات ميليون ها انسان به خطر افتاده است زيرا توليد داروهاي جديد در انحصار قرار دارد و موانع در برابر كشورهاي در حال رشد افزايش يافته است؛ به گونه اي كه آنها را از حقوقي كه خود آمريكا، ژاپن و كشورهاي اروپايي در دوران رشد و توسعه از آنها برخوردار بودند منع مي كنند. يعني حمايت از توليدات صنعتي و امكان كپي سازي به اختصار بايد گفت كه وضعيت جهان در پرتو جهاني سازي بدتر شده است.
آن دسته از كشورهاي جهان سوم كه وارد اين روند شده اند، همگي با بحران هاي كشنده مواجه گرديده اند مانند آنچه كه در آرژانتين و يا مكزيك اتفاق افتاد و... و اگر نبود كه اين كشورها مي توانستند به عنوان راه نجات در ديون هرچه بيشتري غرق شوند، اقتصادشان تاكنون دچار فروپاشي شده بود. جهاني سازي اثبات كرده كه نظامي ظالمانه، وحشي، غيرانساني و مانع از پيشرفت بشري، رشد حقيقي - و نه توهمي كه فقط در ارقام بورس نمايانگر است و حقيقت ندارد- مي باشد.
به يك پديده جديد ديگر اشاره مي كنم كه از دو سال پيش ظاهر گرديده و آن گنديده شدن دموكراسي هاي جهاني شده و آمريكايي شده است، كه از طريق شورش هاي مردمي و يا بحران هاي اقتصادي دچار فروپاشي مي شوند. همانگونه كه در دو ماه گذشته در گرجستان و بوليوي اتفاق افتاد و يا آنچه كه از طريق صندوق هاي رأي در ونزوئلا، برزيل، پرو و اكوادور و ديگر كشورها رخ داد. كوتاه سخن آن كه نظام هاي دموكراسي آمريكايي فاسد، كه خود جاي نظام هاي ديكتاتوري سابق را گرفته بودند، با فروپاشي مواجه مي شوند. اين واقعه براي كشورهاي جهان سوم بيانگر ضرورت تبلور يك جايگزين سوم است- نه ديكتاتوري و نه دموكراسي آمريكايي- همانگونه كه ضرورت طرح يك نظام اقتصادي جهاني را مطرح مي كند. در اينجا نقش اسلام، دانشمندان و جنبش هاي اسلامي معتدل و ملت هاي اسلامي و به طور طبيعي جمهوري اسلامي ايران به ميان مي آيد كه اين دو جايگزين مطلوب- يعني سياسي و اقتصادي- را در همكاري با ملت هاي ديگر كه خود به مانند ما در زمان جنگ سرد از ديكتاتوري رنج برده اند؛ شكل دهند. اين ملت ها حتي بيش از ما از دموكراسي هاي آمريكايي جهاني شده فاسد رنج برده اند. دموكراسي دلالان و نمايندگان بيگانه و بلكه دزدان محلي و بين المللي.
در اينجا لازم است به خاورميانه بپردازم.
000189.jpg

پس از پايان جنگ سرد، هجوم آمريكا و جهاني سازي در اين منطقه به صورت تحميل يك صلح براي مسأله فلسطين نمايانگر شد. صلح براساس شروط اسرائيل و ايجاد يك نظام جديد خاورميانه اي تحت سيطره آمريكا و اسرائيل و اعمال فشار براي عادي كردن حضور اسرائيل در منطقه و عادي سازي رابطه با آن. ولي اين هجوم به دلايل بسياري شكست خورد كه در اين اينجا فرصت شرح همه آنها وجود ندارد و كافي است كه در مورد اين دلايل به مطالب و نشانه هاي ذيل توجه كنيم:
شكست طرح «كنفرانس جهاني اقتصاد براي خاورميانه» كه در پايان سال ۱۹۹۴ از دافوس آغاز شد و به دارالبيضاء رسيد، تا خاورميانه جديد و عادي سازي رابطه با اسرائيل را بر منطقه تحميل كند. پس از آن روند مذاكرات سازش با سوريه و لبنان شكست خورد. آنگاه توافقنامه اسلو در كمپ ديويد ۲ به پايان رسيد و سپس پيروزي عظيم مقاومت اسلامي در جنوب لبنان به رهبري حزب الله فرا رسيد. در پي آن انتفاضه و اوج گيري عمليات مقاومت فلسطينيان آغاز شد و پايداري مردم فلسطين رو به تزايد گذارد. همچنين جنبش تحريم اقتصادي كالاهاي آمريكايي- اسرائيلي از سوي مردم در كشورهاي مختلف عربي به اوج خود رسيد و گامهاي برداشته شده در زمينه عادي سازي ارتباط با اسرائيل دچار ركود گرديد و بدين ترتيب منطقه در سال ۲۰۰۰ و پس از آن وارد مرحله اي شد كه به هجوم عليه طرحهاي آمريكايي- اسرائيلي در منطقه شباهت دارد.
در اينجا بود كه هديه اي گرانبها به دولت بوش تقديم شد. حملاتي كه در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به نيويورك و واشنگتن به عمل آمد، اين فرصت را براي آمريكا فراهم كرد كه ابتكار عمل را مجدداً در دست خود بگيرد و استراتژي نظامي سازي جهان را تثبيت كند. لذا به افغانستان حمله كرد و آن را به اشغال خود درآورد و پايگاه هاي نظامي در آسياي ميانه برقرار ساخت، و به صورت متمركز به شارون ياري رسانيد تا شايد انتفاضه و مقاومت در فلسطين را نابود سازد. «محور شرارت» را در ادبيات سياسي خود مطرح كرد و پس از گسترش حضور نظامي خود در خليج فارس ، به عراق حمله نمود و آن را اشغال كرد. آمريكا در اين مرحله فشار خود بر ايران، سوريه، لبنان، عربستان سعودي و مصر را افزايش داد و جنگ سياسي- ايدئولوژيك عليه جوامع اسلامي به راه انداخت و رفته رفته به «اسلام» نيز اسائه نمود و رفتار تروريستي و نژاد پرستانه اي عليه اعراب و مسلمانان حتي درخود آمريكا به راه انداخت.
ولي عليرغم زيانهاي سنگيني كه انديشه و رفتارهاي تروريستي به وجود آورد و توجيه- و نه دليل- لازم براي سياستهاي آمريكايي و اسرائيلي در منطقه فراهم نمود؛ ولي منطقه در برابر آمريكا ايستادگي كرد؛ به ويژه پس از سقوط عراق. هرگز نظريه «سقوط دومينو» يعني سقوط ايران، سوريه، لبنان و فلسطين پس از تجاوز به عراق محقق نشد. سپس بحران ميان آمريكا و كشورهاي عربستان سعودي و مصر نيز اوج گرفت. شكست طرح آمريكا در عراق و مواجه شدن با يك مقاومت و همچنين خويشتن داري كشورهاي منطقه از پذيرش نظرات آن نقش مهمي در ناكامي هجوم آمريكا و تضعيف هيبت آن در منطقه ايفا نمود. وقتي از مقاومت مسلحانه در عراق صحبت مي كنيم، بايد جهت گيري منحرفانه اي كه به ترور- عراقيها- و يا تجاوز به مؤسسات بين المللي و سفارتخانه هاي خارجي و يا نيروهاي پليس روي آورده است را از آن مستثني كنيم. همچنين دامن زدن به اختلافات و دشمني هاي داخلي نمي تواند در چارچوب مقاومت قرار گيرد. مهم اين است كه آمريكا در عراق شكست بخورد و مجبور شود كه به اشغال آن پايان دهد. اين امر قابل تحقق نيست مگر با انجام يك ائتلاف ملي عراقي و شكستن همه تلاشهاي تفرقه افكنانه ميان سني و شيعه و يا عرب و كرد. مطلوب آن است كه نظامي فراتر از نظام طاغوتي صدام و فراتر از نظام اشغالگران به وجود آيد كه مبناي آن وفاق عمومي، تحقق عدالت و رفع همه مظلوميتهاي گذشته باشد؛ به دور از طائفه گري سياسي و يا گرايشهاي ضد عربي و ضد اسلامي . در اين روند هماهنگي ميان ايران، سوريه، مصر و عربستان سعودي براي كمك به عراقيها و توافق آنان با يكديگر ضروري است.
درمورد مسئله فلسطين، بر اين باورم كه نبرد نظامي از هم اكنون به نفع انتفاضه، مقاومت و پايداري مردم فلسطين يكسره شده است. دلايل اين ادعا بسيارند. كافي است كه اظهارات اخير موشي ايعالون رئيس ستاد ارتش اسرائيل اشاره كنيم كه در آن اقرار كرد كه همه روشهاي نظامي و امنيتي به كار گرفته شده در برابر مردم فلسطين نتوانسته است اين ملت را وادار به تسليم كند و به مقاومت آن پايان دهد. يعني آنچه كه امروزه ارتش اسرائيل انجام مي دهد، كشتن براي كشتن و ويران كردن براي ويراني است. بي آنكه يك هدف مشخص سياسي داشته باشد. البته به جز يك هدف يعني اجتناب از عقب نشيني يكطرفه- شبيه به آنچه كه در جنوب لبنان اتفاق افتاد- . لذا نبايد به شارون براي خروج از بحران و بن بستي كه در آن گرفتار آمده است كمك نمود. چه با ورود در روند مذاكراتي كه مطرح مي كند و يا متوقف كردن مقاومت. به كلام ديگر بايد بگذاريم تا بحران او را آسياب كند و بهاي جنايتهايش را بپردازد. اين واقعيت است كه مي تواند در تفسير چرائي پيشنهاد خروج يكطرفه ازبخش عمده سرزمينهاي اشغالي در ۱۹۶۷ از سوي اولمرت و تأييد آن توسط شارون ما را ياري كند.
اينك بايد جلوي اعطاي مجاني امتيازات به طرف مقابل گرفته شود و همبستگي عربي- اسلامي تقويت گردد. به ويژه همبستگي سوري، مصري، سعودي، ايراني، فلسطيني و لبناني كه لاجرم بايد از سوي همه كشورهاي اسلامي و عربي چه در سطح دولتها و چه در سطح ملتها مورد تأييد قرا رگيرد.
در پايان سخن، به آغاز كلام بازمي گردم...نبايد به آمريكا اجازه داده شود كه رهبري جهان را به تنهايي بر عهده گيرد و بايد در برابر آن ايستادگي كرد و در برابر تجاوزاتش هر جا كه رخ دهد مقاومت نمود. اين مهم از طريق همكاري با نيروهاي دولتي و مردمي كه با سياستهاي آمريكا در جهان مخالفند قابل تحقق خواهد بود. بديهي است كه مقابله با آمريكا و يا حتي مقاومت در برابر اشغالگري هايش، نبايد از طريق كارهاي تروريستي و يا رفتارهاي افراطي و همراه با غلو و ماجراجويي هايي كور و بي هدف صورت پذيرد؛ زيرا اين گونه اقدامات نه تنها به آمريكا زيان نمي رساند، بلكه به آن خدمت مي نمايد. همچنين بديهي است كه مقاومت در برابر آمريكا به اعتدال، تعقل و حكمت نياز دارد. ولي اعتدال نيرومند و تعقل يك مبارز و حكمتي كه در آن عدول از اصول و مباني نهفته نباشد. شايد ايران مثال قابل ذكر اين اعتدال و تعقل و حكمت باشد. براي اجتناب از تنها گذاشتن كشورها در مقابله با آمريكا نكات ذيل حائز اهميت است : توجه جدي به موضوع همبستگي عربي و اسلامي، همبستگي با كشورهاي جهان سوم و هم راستا كردن منافع با روسيه، چين و اروپا. اين موارد شروط اساسي جلوگيري از پرداختن آمريكا به هر يك از كشورها به صورت جداگانه است. اين مطالب به دولتها مربوط مي شد اما در سطح ملتها، نخبگان، علما و دانشمندان و جنبشهاي اسلامي و انديشمندان و در پيشاپيش آنان رهبران مقاومت و انتفاضه هاي مردمي، لاجرم بايد نقش آنان تقويت گردد و كلامشان مسموع واقع شود تا موازنه قوا را تغيير دهند و به صورت فعال در صحنه باشند، به گونه  اي كه تا حد ممكن ملت ها را متحد سازند و جبهه هاي همكاري ميان ملل مسلمان را گسترش دهند و حتي اين همكاري همه جنبشهاي ضد جهاني سازي و مبارزات ملتهاي جهان سوم را دربر گيرد.
والله الموفق والسلام عليكم

سياست
اقتصاد
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |