سه شنبه ۹ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۶۷- Dec,30, 2003
گفت وگو با شبنم طلوعي نويسنده و كارگردان نمايش قهوه تلخ
حسي تلخ تراز قهوه
بهار برهاني
000135.jpg

«قهوه تلخ» نه اسطوره ها را از صندوقچه بيرون مي كشد، نه سرجنگ با تاريخ دارد و نه دنبال تعريف تازه اي براي دين و آئين مي گردد. حسي است تلخ تر از يك قهوه تلخ.
در بستري از اجتماع، در همين نزديكي، فقط چند پله پايين تر واقعيتي قد علم مي كند كه تاريكي و شكستگي ديوارهاي اطرافش هم مانع از ديده شدن آن نيست. نگاه واقع بينانه و شايد امپرسيونيستي «شبنم طلوعي» برشي است از زندگي و مسائلي كه به نوعي در مسير زندگي اجتماعي تأثيرگذار است و قصد دارد گذشته، حال و آينده را زير اين سؤال ببرد كه اين همه سرگشتگي محصول كدام آسيب اجتماعي است؟ جنگ؟ مواد مخدر؟ ضعف اقتصادي؟ يا...؟ «قهوه تلخ» زهر خند هفت آدم فراموش شده اي است كه هر كدام به دنبال ذره اي آرامش و امنيت فكري به چيزي  آويزان شده اند: پول، آمريكا، عشق، دروغ و ...
داستانهاي فرعي كه هر كدام از اين آدم ها با خود مي آورند با اين كه هر كدام واقعيتي برخاسته از انبوه اجتماع است، درست يا غلط همه به اين داستان قديمي ختم مي شوند كه: مواد مخدر بد است.
اين حرف تازه اي نيست و هنر «طلوعي» در ارائه عكس زيباتري از اين داستان است كه تفاوت آن را با دستمايه هاي مجموعه هاي تلويزيوني و سينما مشخص مي كند. اين كه كارگردان پايان بندي كار را با فيگوري مشخصه هر شخصيت تمام مي كند راه را براي درگيري تماشاگر با خيال و اوهام باز مي گذارد. همانطور كه تك تك اين هفت نفر در درگيري با واقعيت مخوف زندگيشان هر كدام به عشق خيالات خود اين دم را مي گذرانند. خيالات و روياهايي كه مجالي براي ظهور ندارند، آنقدر كه سياهند آنقدر كه تكراري اند و آنقدر كه دورند.
آنچه خود نويسنده هم در خاتمه بر آن تأكيد دارد چيزي نيست جز بي اعتمادي، بي اعتقادي، ناباوري و ترس از آينده.
طلوعي معتقد است: تاريكي غالب بر فضاي نمايش به خاطر اين است كه من جوان هاي اطرافم را اين طور ديدم اما از زاويه ديگر اين تاريكي اقتضاي منطق رئاليستي متن است. كافي شاپ در زيرزمين قرار دارد بنابراين ما نمي توانستيم كه نور زيادي در صحنه داشته باشيم و حتي به عمد خواستيم كه در يك صحنه اي برق رفته باشد و از نور شمع روي صحنه استفاده كنيم تا فضاي تيره و تار دنياي اين آدم ها مشخص شود و اگر شما فكر كرديد كه اين نمايش رگه هاي امپرسيونيستي دارد درست فكر كرديد چرا كه قدري متمايل به كارهاي امپرسيون است.
* به عنوان نويسنده چه سبكي را انتخاب كرده ايد؟ رئاليسم، ناتوراليسم يا به قول بعضي ها... ملودرام!؟
- در اين مدت نظرهاي متفاوتي را شنيدم، اسم هاي مختلفي كه در واقع وقتي مي خواستم كار كنم هيچ كدام از اينها مدنظرم نبود. كار ما برمبناي زندگي واقعي بنا شده و اصلاً به عمق ناتوراليسم نمي رويم و همه چيز را نشان نمي دهيم اما به اين كه آب بايد جاري شود يا باران بايد ببارد وفاداريم. سعي كرديم عوض اين كه روياپردازي كنيم، واقعيت را نشان دهيم مثل برقراري ديالوگ با ماه و ... من دنبال واقعيت مردم كوچه و بازار بودم، همين و بس.
* چرا اين همه پايبندي به رئاليسم؟ فكر نمي كنيد اين شيوه مانع از به كار انداختن ذهن و فكر تماشاگر مي شود و قابليت هاي تئاتر با فرا رفتن از مرز رئاليسم نمود بيشتري پيدا مي كند؟
- مثالي از سينما برايتان بياورم. من با فيلمي مثل ماتريكس اصلاً  ارتباط برقرار نمي كنم ولي مثلاً  از «داستان كوتاهي در مورد عشق» يا «آبي» يا «شكستن امواج» بسيار لذت مي برم. در تئاتر هم قصه را دوست دارم چون از طريق آن دنياي ذهن آدم ها را مي توان نشان داد. اين قضيه كمك مي كند ناگهان وارد روياپردازي شويم و اين موضوع را خيلي دوست دارم. من دنياي رئاليسم و زندگي را دوست دارم. تقويت كردن فكر و ذهن تماشاگر مربوط به زمان ما نيست. زماني كه حرف پول و گوشت و مرغ در جامعه در اولويت است و حرف از مشكلات متعدد اجتماعي است، تخيل ديگر جايي ندارد، اينها واقعيت زندگي است، اينقدر ملموس و آنقدر غير واقعي. من نسبت به اجتماعي كه در آن زندگي مي كنم زبانم فعلاً  همين است. اگر امنيت كامل بود قطعاً زبانم اين گونه نبود! من به شدت تحت تأثير اطرافم هستم. اين كه دوست دارم به مقوله جنگ اشاره كنم، هم به خاطر اين است كه اين مقوله با گوشت و پوست اين جامعه يكي شده است. وقتي هر روز اسامي شهدا را بر كوچه ها و خيابانها مي بينيم و هركدام خاطره اي در ذهنمان زنده مي شود، نمي شود ناديده از كنار آن گذشت. من نمي توانم فراموش كنم كه پسر خاله جواني داشتم كه به اختيار خودش به جبهه رفت و شهيد شد، اينها واقعيت زندگي مردم ماست و از آن نمي توان فرار كرد.
000132.jpg

* از نظر روانشناسي هر كدام از اين افراد از ناحيه پدر دچار نقصان هستند. معلول شدن پدر ابراهيم باعث پاشيده شدن زندگي ابراهيم شده، زنداني شدن پدر اونيك او را به سمت مواد مخدر كشانده و ...
- معتقدم كاراكترهايي كه بعد رواني ندارند در نمايشنامه  دافعه ايجاد مي كنند. هر حركت ما تحت تأثير فضاي دور و اطرافمان است، حتي رفتار پدر و مادرمان در ناخودآگاه ما حضور دارند و اصلاً معتقد نيستم كه با نورهاي عجيب و غريب اين ناخودآگاه جمعي را نشان دهيم. مي شود به راحتي و بدون توسل به اين بازيها اين را نمايش دهم و ... ترجيح مي دهم مدام تغيير نكنم.
* البته فقط هم منظورم پدرم نيست، كه نيروي بالاتر و برتر است.
- پدر، رئيس، فرمانده. در واقع چيزي كه در پدر دنبالش بودم آدمي است كه ايدئولوژي براي ما مي سازد و در واقع آن المان هايي كه در صحنه داريم مثل باران و قضيه عاشورا، اين ها همه مي گويند من هستم و بياييد بيرون ببينيد. منظورم از پدر و تأكيد روي آن آدم هايي هستند كه قرار است الگو باشند. نسل قبل از ما نسلي است كه آمد و انقلاب كرد و قرار است كه ما تحت تأثير آنها پايگاه خيلي محكمي داشته باشيم ولي نداريم. چرا؟
* اما سايه و كابوسي از گذشته در زندگي همه اين آدم ها هميشه همراهشان بوده، انگار گذشته جزيي از ماهيت فعلي آنها شده است.
- بله دقيقاً  همين طور است. اين آدم ها از گذشته رها نمي شوند. اين اتفاقات از گذشته آمده و ماندگار شده است. حتي در اجراهاي آلمان عده اي معتقد بودند نمايش ما، يك اثر سياسي است، اما من معتقدم سياست تابع آن چيزي است كه ما مي خواهيم برايمان اتفاق بيفتد، براي من مسائل اجتماعي مهمتر از مقوله سياست است.
* به هر حال اين آدم ها چه تحت تأثير سياست باشند چه اجتماع، بر دو دسته خوب و بد تقسيم شده اند.
- نه، در وجود هر كدام از آنها هم خوبي هست هم بدي. حتي ابراهيم نيز حق دارد. او آدمي است كه در شرايطي خاص برادرش نسبت به او برتري داده شده. هيچ آدمي در دنياي واقعيت هم دوست ندارد كه با ديگري مقايسه شده و در برابر شخص ديده يا نديده كم بياورد اين حس بسيار تلخي است كه از قهوه تلخ هم تلخ تر است.
* و بالاخره مقوله عشق، عشقي كه به هر حال هر كدام از اين آدم ها در كنار ساير مسائل با آن درگيرند. عشق اين آدم ها هم مثل خودشان بين زمين و هوا سردرگم مي ماند. يك  بي ثباتي و عدم اعتماد به نفس در تك تك آنها وجود دارد كه مانع از ابراز احساساتشان مي شود.
- اين هم باز همان چيزي است كه امروز بين جوانها رواج دارد. وقتي چيزي به نام وفا و مسئوليت پذيري كاهش مي يابد، عشق هم در حد يك مقوله دم دستي پايين مي آيد. من تا تحت تأثير موضوعي تكان نخورم آن را نمي نويسم. عدم مسئوليت در عشق معضل اين نسل جامعه ما است كه دوست داشتم حتماً  در اين نمايش ديده شود. من خواستم با يك ذره بين و بزرگ نمايي ببينيم چرا اين آدم ها به اينجا مي رسند؟ بگويم: آي آدم هايي كه اين همه از جوانها صحبت مي كنيد. پس كو؟ چه شد؟ چه اتفاقي سر اين آدم ها آمد...
* كه اينها سرنوشت هاي يكسان پيدا كردند.و دست آخر...
- دست آخر اين كه چي شده كه آدم ها تا اين حد به هم نزديك مي شوند. هويتشان يكي مي شود و بعد فراموش مي كنند. اين همان حضور كامل نداشتن و احساس مسئوليت نكردن است كه همه اينها را بي پشتوانه عاطفي و زندگيشان را ناامن كرده.

ناظرزاده كرماني در مراسم بازگشايي تالار مولوي:
شكسپير براي انگلستان به اندازه نفت درآمد دارد
تالار مولوي، پس از يك دوره بازسازي سه ماهه، هفته گذشته با حضور تني چند از مسئولان جهاد دانشگاهي و هنرمندان بازگشايي شد.
در مراسم بازگشايي اين تالار، مهندس شريفي زاده ضمن اظهار تشكر از محمد مختاري، رئيس تالار مولوي و ديگر سازمان هايي كه در انجام اين بازسازي همكاري كرده اند، خلاقيت و كارآفريني را از مهم ترين مباحث روز خواند و گفت: ويژگي همه هنرمندان، خلاقيت است كه اين ويژگي در ميان هنرمندان تئاتري به شكل خاص تر ظهور پيدا مي كند. وي با اشاره به تلاش هاي شبانه روزي مسئولان تالار مولوي در بازسازي آن، گفت: اين حركت گرچه بسيار ارزشمند است اما نكته مهم تر، تداوم فعاليت اين نهاد تئاتري است هر چند كه گسترش فضا و امكانات فيزيكي مؤثر است اما نرم افزار و مغزافزار است كه تحول و پايداري ايجاد مي كند. وي در ادامه از همه هنرمندان خواست كه تالار مولوي را در ادامه فعاليت هايش ياري رسانند و با اشاره به راه اندازي مراكز گوناگون دانشجويي توسط جهاد دانشگاهي اظهار اميدواري كرد كه مركز تئاتر دانشجويي در محل تالار مولوي شكل گيرد و عرصه جديدي براي بروز خلاقيت هاي دانشجويي فراهم آورد. در ادامه دكتر فرهاد ناظرزاده كرماني، استاد تئاتر، روز بازگشايي تالار مولوي را روزي فرخنده و تاريخي خواند و گفت: ما امروز يكي از روزهاي تاريخي تئاتر ايران را تجربه مي كنيم و اين اتفاق در تاريخ تئاتر ايران ثبت خواهد شد.
ناظرزاده ادامه داد: در تمام كشورها، نهادها يا سازمان هايي هستند كه در پايداري و گستردگي فعاليت هاي تئاتري تأثير بسزايي داشته اند و اميدواريم كه تالار مولوي هم يكي از اين نهادها در گسترش فعاليت هاي تئاتر دانشجويي باشد. به گفته وي، تئاتر مولوي بعد از انقلاب مي بايد رشد بيشتري مي كرد و به هر حال سخت افزار آن فراهم شد و اميدواريم كه با رشد نرم افزاري هم، اين نهاد تئاتري به رشد كمي و كيفي قابل ستايشي برسد. وي با اشاره به نقش تئاترهاي مؤثر دنيا در پديد آوردن تئاتر فرهنگي و روشنفكري متفاوت با تئاتري درباري و توده پسند، گفت: هم اكنون در اروپا و آمريكا جريان اصيل تئاتري راه اندازي شده است و تئاتر مولوي هم اين گنجايش و توان را دارد كه بتواند چنين جريان اصيل تئاتري را در ايران ايفا كند كه البته اين امر مشروط به برنامه ريزي درست است. در ايران تئاتر توده پسند كه قبل ها در لاله زار و قهوه خانه  ها شكل گرفته بود امروز به هتل ها كوچ كرده و مي توان آن را به تئاتر هتلي كه سرگرم كننده است تعبير كرد. وي با اشاره به تمركز فعاليت هاي تئاتري در مركز هنرهاي نمايش گفت: اين مركز بيشترين امكانات مادي و معنوي و تمام ظرفيت هاي تئاتري كشور را در اختيار دارد و رقيبي هم ندارد چون سيستم برنامه ريزي تئاتر در ايران سيستم متمركز است. وي با ابراز خرسندي از پديد آمدن جريان هاي رقابتي در تئاتر امروز ايران، گفت: مديريت متمركز ديگر قديمي شده است و چندان كارآمد نيست.
وي با يادآوري شكل گيري تئاتر دانشجويي در دهه ۶۰ در ايران، گفت: اين جريان با حمايت و زيرنظر مركز هنرهاي نمايشي شكل گرفت البته تئاتر دانشگاهي در تمام كشورهاي جهان هست و اعتبار بسيار فراگيري هم دارد چرا كه بسياري از كشورها سيستم متمركز تئاتر ندارند و گروه هاي آزاد به صورت دسته اي كار مي كنند و سياست دولت ها نيز به منظور رشد هنر تئاتر حداكثر حمايت و حداقل نظارت است. به گفته اين استاد دانشگاه، دولت هاي خارجي به اميد سود اقتصادي از تئاتر حمايت مي كنند زيرا معتقدند رشد تئاتر، موجب رشد فكري افرادي مي شود كه در بخش هاي گوناگون جامعه، مانند بخش فني، پزشكي و... در حال فعاليت هستند. ناظرزاده، گفت: درآمدي كه انگلستان از شكسپير كسب مي كند همپايه درآمدي است كه برخي از كشورهاي نفتي از فروش نفتشان به دست مي آورند. وي با اظهار تأسف از وجود نداشتن تئاتر حرفه اي در ايران، گفت: بدين ترتيب تئاتر دانشگاهي، جانشين تئاتر حرفه اي هم شده و بيشتر كساني كه فعاليت هاي تئاتري دارند يا دانشجو هستند يا مدرس. بنابراين از اين جهت نيز بازسازي تئاتر مولوي اهميت دارد.

خبر
محمود عزيزي: تئاتر، هنري قدسي و مقدس است
محمود عزيزي در نشست فرهنگي - هنري جشنواره فرهنگ در آيينه هنر طي سخناني به بررسي مسايلي در زمينه تئاتر پرداخت و گفت: زيباترين هنر در جهان از نظر من، تئاتر است چرا كه اين هنر منشا خير براي جريانات اجتماعي بوده است، چه در زمان گذشته كه به صورت آيين هاي دفن مردگان و جشنها و چه امروز كه به حالت تئاتر و سرمايه گذاري درآمده است.وي افزود: در آن مقطع كه مناسبات اجتماعي رقم نخورده بود و فلسفه وجود نداشت تئاتر يونان باستان شكل گرفت و خدايان اوليه به شخصيت هاي نمايشي تبديل شدند تا مطرح شود كه رفتارهاي ما تا چه اندازه در اختيار خودمان و تا چه حد در دست تقدير است.
عزيزي با بيان اين مطلب كه تئاتر، قدسي و مقدس است عنوان كرد: قبل از اينكه اديان مسئله خير و شر را مطرح كنند اين تئاتر است كه خير و شر را مطرح مي كند و سپس اين سير وقتي در قالب انساني مطرح مي شود به گونه اي رفتار خاص الهي را مطرح مي كند. اگر فرزندانمان را از طريق تئاتر آموزش دهيم مي توانيم اطمينان داشته باشيم كه هر چه جلو مي آييم مناسبات اجتماعي دگرگون مي شود و ما شاهديم كه تئاتر پا به پاي مسايل اجتماعي پيش مي آيد و كم كم شخصيت هاي تئاتري ما از شاهان و ملازمان تبديل به مردم عادي كوچه و بازار مي شوند. چنانكه از زمان انقلاب كبير فرانسه به بعد اين روند آغاز و مناسبات اجتماعي دگرگون مي شود.
عزيزي همچنين زمان ايجاد مفهومي به نام كارگرداني در تئاتر را قرن نوزده و اوايل قرن بيستم دانست و گفت: ورود كارگرداني به عرصه تئاتر را مي توان آغاز مفهوم گرايي در تئاتر دانست. از اين زمان تئاتر داراي مكاتب و جهان بيني مشخص در ارتباط با مخاطبان خود مي شود، شكل سالن هاي نمايش عوض مي شود و در آغاز قرن ۲۰ بنيان نگاههاي جديد به مصرف كننده تئاتر نهاده مي شود و اينجا تئوريهاي بزرگ تئاتر مطرح و مسئله آنها فرهنگسازي براي جامعه مي شود.
فيلم منتشر شد
000153.jpg

ماهنامه سينمايي فيلم دويست و دهمين شماره خود را با مطالبي در زمينه سينماي ايران و جهان منتشر كرد.
گفت وگوي رامين جهانبگلو با لارس فن ترير كارگردان فيلم راگ ويل، به سوي جشنواره فيلم فجر، نورالدين زرين كلك چهاردهمين رئيس آسيفاي جهاني، برگزيدگان يك سال سينماي اروپا، گپي با آنتوني هاپكينز، زندگينامه جت لي به روايت خودش، نقد فيلم شب هاي روشن و گفت وگو با كارگردانش، نقد فيلم رقص در غبار، گفت وگو با اصغر فرهادي، نقد فيلم دارودسته هاي نيويوركي، نقد فيلم دخالت الهي- گزارش اكران و... مطالبي است كه در اين شماره ماهنامه فيلم به چاپ رسيده است.

تئاتر جهان
«دربي شاير» بازسازي مي شود
000150.jpg

با وجود آنكه سالنهاي نمايش «دربي شاير» انگلستان در اثر آتش سوزي ويران شدند مديران اين تئاتر اعلام كرده اند كه در برنامه هاي آن خللي ايجاد نخواهد شد.
مسئله مذكور از  آنجا حائز اهميت است كه سالنهاي اين تئاتر توسط گروه هاي تئاتر تجربي تا سال ۲۰۰۵ رزرو شده بود.
«لئون ويد» مدير اين تئاتر كه از احتمال سرخوردگي بسياري از هنرمندان جوان و نبود امكانات جايگزين در صورت توقف فعاليت هاي اين تئاتر بسيار نگران بود در اين باره به بي بي سي گفت: همه مي دانستند چه اتفاقي افتاده است زيرا دربي شاير به شكل آشكاري ويران شده است؛ به همين دليل بسياري از هنرمندان به دنبال يافتن مكانهايي براي جايگزيني آن بودند اما به هر حال ما به تمام آنها اطمينان داديم كه اين تئاتر را دوباره فعال مي كنيم. اين سالن تئاتر در واقع يك كليساي قديمي بود كه با تغيير كاربري به تئاتر تبديل شده بود.
مديران اين تئاتر در حال حاضر از مسئولان بيمه خواسته اند تا در انتهاي هفته براي بازديد از تعميرات آن و ايجاد اطمينان از عدم تكرار چنين حوادثي در آنجا حضور يابند. آتش سوزي «دربي شاير» در ساعات اوليه صبح يكشنبه از سالن دوشس آغاز شد اما به سرعت تمام تئاتر را دربرگرفت.
بيماري بازيگران، بلاي جان «شرير»
000147.jpg

به دنبال شدت دامنه آسيب ديدگي هاي جسمي، «نربرت لئو باتز» بازيگر اصلي نمايش «شرير» از حضور در اين نمايش كناره گيري كرد.
وي كه دچار آسيب ديدگي هايي از ناحيه پشت شده است، به صلاح ديد پزشكان با كناره گيري از نقش خود در اين نمايش تا زمان دست يافتن به بهبودي كامل به استراحت و انجام فيزيوتراپي خواهد پرداخت؛ به اين ترتيب طي مدت نقاهت اين بازيگر، «كريستوفر كوسيك» جايگزين وي شد. تا نقش فيرو را در اين نمايش بازي كند. آخرين حضور اين بازيگر در برادوي مربوط به بازي در نمايش «تب شب يكشنبه» بود.
اين دومين بازيگري است كه از اجراي نمايش «شرير» كناره گيري مي كند. پيش از اين «كريستين چنوونس» نيز به دليل ابتلا به سرما خوردگي براي مدتي مجبور به ترك صحنه شده بود.
تئاتر زير سايه شوم بدبختي
000138.jpg

شوراي شهر فلينت شاير انگلستان با اعلام تصميم خود مبني بر خود كفا شدن تئاتر دست از حمايت سالنهاي تئاتر اين بخش ولز كشيد. اين تصميم غيرمترقبه در حالي اخذ شد كه كنسول هنري ولز اميد وار بود در جلسه اي كه با اين شورا برگزار مي كند موفق به جلب نظر آنها براي اختصاص مبالغ بيشتري به گسترش و حمايت تئاتر در اين منطقه  شود؛ با اين وجود شوراي شهر فلينت شاير از پيش اعلام كرده بود قصد كم كردن حمايت هاي خود از تئاتر را دارد اما پس از تصويب لايحه مجلس دولتي ولز مبني بر عدم صرف هرگونه هزينه هاي فوق العاده به يكباره تمامي حمايت هاي مادي خود را متوقف كرد. به نظر مي رسد در اين شرايط تئاتر ولز دچار درد سرهاي زيادي شود.
بازسازي تئاتر «كاونتري»با كمك بخش خصوصي
000141.jpg

بخش خصوصي ۱۰۰۰۰۰ پوند براي بازسازي تئاتر «كاونتري» به اين پروژه دولتي كمك مالي پرداخت كرد.
پروژه بازسازي اين تئاتر هزينه اي معادل ۱۰ ميليون پوند در بردارد كه پرداخت ۹ ميليون پوند آن را دولت انگلستان تقبل كرده است. مديران اين تئاتر اميدوارند به هر صورت ۱ ميليون پوند باقي مانده را با كمك بخش خصوصي تأمين كنند.
تاكنون «الكس پاتريك» تاجر، مبالغ زيادي نيز صرف توسعه مركز هنرهاي نمايشي «هيپودورم بيرمنگام» هزينه كرده و با اهدا ۱۰۰۰۰۰ پوند كمك شاياني در تأمين كسر بودجه پروژه بازسازي اين تئاتر كرده است. وي به عنوان يك حامي پر و پا قرص هنر تئاتر در جهان شناخته مي شود و همواره از اهداي مبالغ چشمگيري به منظور بسط و توسعه اين هنر در انگلستان هيچ دريغي نداشته است.
000144.jpg

داستان مواد مخدر از زباني ديگر
ديويد كلرك كه به خاطر بازي در نمايش تك نفره اش با نام «شبي كه لاري كارمر مرا بوسيد» به شهرت رسيد، به تازگي اثر جديدي در رابطه با مواد مخدر به روي صحنه تئاتر لندن خواهد برد.
اين اثر «تاريخ مخفي مواد مخدر: ديداري با اگريپينا ون هنسن كورتز» نام دارد و از ماه دسامبر در سالن «ديكسون» به روي صحنه خواهد رفت.
در اين نمايش «ديويد كلرك» در نقش پيرمردي كه از ميان زمان سفر مي كند به بازگويي رازهاي چگونگي گسترش مواد مخدر و سوءاستفاده دلالان اين مواد از معتادان طي ۲۰۰۰ سال گذشته مي پردازد. اين بازيگر اخيراً نمايش انفرادي ديگري به نام «پسر دراكولا» را نيز به روي صحنه برده است.

هنر
اقتصاد
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |