يكشنبه ۱۴ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۷۲
گذري بر زندگي و آثار يوكيو مي شيما
به سرعت برق به نرمي باد
000432.jpg
پري سفيديان
يوكيو مي شيما نويسنده برجسته ژاپني داستان پردازي ماهر، شاعري توانا و نمايشنامه نويسي ژرف انديش بود كه در ربع اول قرن بيستم در ژاپن به دنيا آمد. او كه نام اصلي اش هيرائوكا كيمي تاكه است در ۱۴ ژانويه ۱۹۲۵ چشم به جهان گشود. پدرش كارمند رسمي دولت بود. مي شيما پدر بزرگ خود را بسيار دوست مي داشت،اما هرگز درباره تبار دهقاني او حرفي نمي زد و همواره به خانواده مادرش كه از سامورايي هاي رده اول بودند مي باليد.
مي شيما در كودكي به مدرسه پيرزه رفت. اغلب شاگردان اين مدرسه اشرافزاده بودند و با نگاهي تحقيرآميز به اين فرزند كارمند ساده دولت نگاه مي كردند. علاقه اش به ادبيات كار را بدتر كرد. در مدرسه اي كه با سخت گيري هاي نظامي يك ژنرال اداره مي شد، علاقه به ادبيات را نوعي گرايش مسخره مي دانستند. با همه اين احوال او چنان سعي و تلاش به خرج داد كه به عنوان ممتازترين شاگرد فارغ التحصيل شد و تقديرنامه امپراتور را دريافت كرد. در سال ۱۹۴۷ دانشجوي رتبه اول دانشگاه سلطنتي توكيو درس خود را تمام كرد و به خدمت وزارت دارايي درآمد.
مي شيما ادبيات را به عنوان زبان اعتراض انتخاب كرد. نخستين تجربه او را مي توان در داستان «سيگار» يافت كه اعضاي تيم فوتبال مدرسه او را به خاطر گرايش ادبي اش دست مي انداختند.
داستان سيگار روايتي واقعي و تلخ و طنز آميز بود. داستان پسري كه شعر مي گفت از چنان بافت واقع گرايانه اي برخوردار است كه گاه آن را با زندگينامه اشتباه مي گيرند. زاويه ديد من راوي هم به اين توهم دامن مي زند.
«پسري كه شعر مي گفت» بيان هوشمنداي است درباره پسر بچه اي كه در مقابل سيل واژه ها حيرت زده مي ماند. واژه گزيني اش بسيار خوب بود و به راحتي مي توانست قطعات ادبي نغزي بنويسد كه استادانش خيال كنند او خودش ننوشته و احتمالاً رونويسي و سرقت ادبي است.
مي شيما كه تجربه دست اول چنين برخوردي را در مدرسه از سر گذرانده بود در توصيف آن نهايت تلاش و هنرمندي را به نمايش گذاشته بود. او در نخستين تجربه هاي ادبي اش تحت تأثير شاعران كلاسيك ژاپن بود؛ بيشه زاري غرق شكوفه و پر از تصويرهايي كه در آثار بعدي مي شيما تكرار مي شود.
مي شيما در ايران نامي آشنا ست و اگر نه همه آثارش برخي از مهم ترين آنها به فارسي ترجمه شده است. اما تا زمان مرگ پر سروصدايش در سال ۱۹۷۰ در ايران تقريباً ناشناخته باقي مانده. قاسم صنعوي در سال ۱۳۵۲ داستان «وطن پرستي» او را به فارسي ترجمه كرد و تعدادي از داستان هاي كوتاه او در نشريات و جنگ هاي ادبي به چاپ رسيد. «مرگ در نيمه تابستان» و «داستان ديگر» را هرمز عبداللهي به فارسي برگرداند و «اسب هاي لگام گسيخته» را فريبرز مجيدي. اما بيشترين سهم در معرفي آثار مي شيما به غلامحسين سالمي تعلق دارد. رمان عظيم «برف بهاري» و «زوال فرشته» را از مجموعه چهارگانه «درياي حاصل خيزي» به چاپ رساند. ستايش آفتاب و جنوب در داستان ها و رمان هاي مي شيما جايگاه ويژه اي دارد. دلبستگي هاي مي شيما به آداب و سنن ژاپني، او را در چشم مردم به نويسنده اي ملي بدل كرده بود.
او در جواني تحت تأثير اسكار وايلد قرارگرفت و ترجمه ژاپني آثار او را به هر زحمتي كه بود مي يافت و مي خواند. آشنايي با اسكاروايلد دريچه اي براي ورود به ادبيات غرب شد. دوران شكوفايي ادبي مي شيما با سال هاي پاياني جنگ جهاني دوم همزمان شد. ژاپن با تسليم بي قيد و شرط حاصل از دو بمباران اتمي و نابودي كامل ناوگان دريايي اش به خواسته هاي متفقين تن داد. مي شيما كه تحقير ملت ژاپن را تجربه كرده بود به شيوه سامورايي ها و به قول خودش راه شمشير رو آورد.
او كه درطول جنگ حتي از اعزام به خدمت سربازي امتناع مي كرد و بارها به دردسر افتاده بود، طرفدار سلحشوري شد. ياسوناري كاواباتا نويسنده معروف ژاپني و برنده جايزه ادبيات نوبل او را تشويق مي كرد كه داستان هايش را در مجلات ادبي وزين به چاپ برساند. شخصيت هاي داستاني او غالباً از طبقه اشراف هستند و مي شيما هرجا كه خواسته با رفتارهاي بلاهت آميز آنان برخورد كند، تصويري هزل گونه از آنان ارائه كرده است. او با وسواس مثال زدني همه جزئيات زندگي را مثل نقاشي زبردست به تصوير كشيده است. در ميان نويسندگان معاصر ژاپن كمتر كسي توانسته است كه جامعه ژاپن را به نمايش بگذارد.
رمان «دزدان» در سال ۱۹۴۸ منتشر شد. او كه در حين نويسندگي كارمند وزارت دارايي بود و شب ها به نوشتن مي پرداخت،از شغل خود استعفا داد و تمام وقت خود را صرف نوشتن كرد.
در همان سال از او دعوت كردند به مجله ادبي ادبيات معاصر برود. گروه ناشران و دبيران اين مجله گرايش چپ داشتند و مي شيما از همان ابتدا در محيط خود را غريبه يافت. او كه عقايد راست گرايانه داشت همواره با رهبران تاجرپيشه و سياستمداراني كه بر كشور حاكم بودند تضاد داشت. مي شيما از اين كه مي ديد رهبران پس از جنگ در جست وجوي منافع خود به آداب و سنن باستاني ژاپن پشت كرده اند و همه چيز را به فراموشي سپرده اند ناراحت بود. او همواره به صفا و صميميت موجود بين سربازان ارتش امپراتوري و جان بركفان كاميكازه غبطه مي خورد و آرزوي بازگشت به آن دوران را در سر مي پروراند. او در كودتاي افسران جوان از حركات ميهن پرستانه شان دفاع كرد زيرا بر اين باور بود كه آنها انگيزه جاه طلبي و غريزه حفظ مقام ندارند. او حتي به پرستش امپراتور هم خرده نمي گرفت، زيرا در آيين ژاپن امپراتور ركن اساسي دوام و بقاي كشور به حساب مي آمد. به همين دليل هم ژاپني ها در زمان تسليم امپراتور را از هر گزندي حفظ كردند. اين ركن اساسي آن قدر در زندگي مردم رسوخ كرده كه امپراتور حق خروج از كشور را هم ندارد. برهمين اساس امپراتور را در حد موجودي آسماني مي دانستند كه فرمان او فرماني الهي به حساب مي آمد و كاميكازه ها، خلبانان انتحاري، در راه حفظ او از جان مي گذشتند و داوطلبانه هواپيماهاي خود را به ناوهاي متفقين مي كوبيدند. كاميكازه در زبان ژاپني به معناي طوفان آسماني است.
مي شيما علاقه فراواني به هنر كاواباتا داشت و اين نويسنده را كه استاد و مشوقش بود تا پاي جان دوست مي داشت. آن دو با وجود اشتراكات فراوان درحفظ سنت هاي ژاپني دو راه جداگانه را در پيش داشتند. كاواباتا در گذشته جنبه هاي زنانه و ظريف سنن ژاپن را مي ديد و مي شيما آداب و سنن مردانه و سلحشورانه سامورايي را.
مي شيما در سال ۱۹۴۹ اعترافات يك نقاب را منتشر كرد كه بسيار مورد توجه قرار گرفت و به سرعت به فروش رسيد. همين كتاب او را به شهرت رساند و آثارش پس از آن به بازارهاي اروپا و آمريكا راه پيدا كرد.
پس از اعترافات يك نقاب، مدتي به نوشتن آثار عامه پسند رو آورد. آثاري كه صرفاً براي گذران زندگي نوشته بود. او به زندگي در رفاه خو كرده بود و براي حفظ آن و نشان دادن اين كه قادر است براي هر سليقه اي بنويسد به داستان هايي پرداخت كه خود آنها را بد مي دانست و بد ضروري مي ناميد.
مي شيما به يونان علاقه فراواني داشت و آن كشور را مهد تمدني درخشان مي دانست و از دوران طفوليت شيفتگي خاصي به آن كشور و فرهنگ ديرپاي آن نشان مي داد. در سال ۱۹۵۲ سفري به يونان كرد كه نخستين سفر او به خارج از مرزهاي ژاپن بود. سفر به يونان تأثير عميقي بر او گذاشت و دريافت كه سياهي هاي مستتر در آثارش كامل نيست. آواي امواج برداشتي آزاد از داستان كهن عشقي «دافنه و كلوئه» بود كه در آن دو دلداده چوپان را به ماهيگير تبديل مي كند و به جاي دشت و مرتع ساحل و دريا مي گذارد و روايت امروزي آن داستان كهن را در جغرافيايي دور تصوير مي كند. جامعه روشنفكري ژاپن استقبال شاياني از اين كتاب به عمل آورد و در سال ۱۹۵۴ جايزه معتبر شينه هوشا را براي او به ارمغان آورد.
مي شيما همواره خود را نويسنده اي كلاسيك مي دانست و آنگاه كه به ادبيات مدرن هم مي پرداخت نشانه هاي نگرش كلاسيك را پنهان نمي كرد. ويژگي  مي شيما در نثر و دايره واژگان وسيع اوست، معبد طلايي داستان راهبي شيفته است كه زندگي خود را وقف زيباسازي معبد مي كند و سرانجام آن را به آتش مي كشد.
مي شيما در اواخر دهه شصت كه در اوج خلاقيت هنري اش قرار داشت به چهره اي اجتماعي بدل شد. در سال ۱۹۶۷ گروهي صدنفره از رزمي كاران جوان تشكيل داد و نام انجمن سپهر يا انجمن حاميان را بر آن نهاد و هدف خود را حمايت از امپراتور ناميد. مي شيما هنرهاي رزمي ژاپن را مي ستود و در آن به درجه استادي نائل آمد. كن دو يا نبرد تن به تن با خيزران و كاراته از جمله مهارت هاي او بود. از مي شيما دويست و پنجاه و هفت اثر به چاپ رسيد و آثارش به بيست زبان دنيا ترجمه شده است. او درسال ۱۹۷۰ در اوج شكوفايي ادبي در شورشي آييني همراه با مردان رزمي كار خود به پادگاني نظامي حمله و همه را خلع سلاح كردند. مي شيما آنگاه خطابه اي ايراد كرد و پس از آن به آيين نياكان به شيوه سپوكو شكم دري كرد و دوست همراهش به دستور خود او به ضرب شمشير سامورايي سر از تنش جدا كرد. با هم تكه اي از برف بهاري اثر يوكيو مي شيما را با ترجمه غلامحسين سالمي و سيما صيقلي مي خوانيم:
پسر جوان رويش را برگرداند و نگاه سريعي به باغ انداخت؛ برف همچنان مي باريد. اين بار اجبار ساتوكو غرورش را نيازرد. به عكس احساس نوعي رهايي به وي دست داد؛ گويي چاقوي جراحي دختر با مهارت غده اي بدخيم را از غرور وي جدا كرده باشد. از آنجا كه عمل جراحي پيش از آن كه او چيزي حس كند انجام شده بود نوعي احساس لذت وجودش را فرا گرفت. در حالي كه فكورانه به بيرون و دانه هاي درشت برفي كه مي باريد خيره شده بود گفت: دقيقاً آنچه را كه او خواسته انجام خواهم داد.
با اين كه برف هنوز آنقدر ها هم سنگين نشده بود، ولي از هم اكنون تمام جزيره و تپه درختان افراي پشت آن را به گستره سفيد و درخشاني بدل كرده بود.

به ياد نيما
عبدالعلي دستغيب:
نامه هاي نيما زيباتر از شعرهاي او
نيما انسان خلاقي بود كه مسير شعر را تغيير داد.او نه تنها با يك نگاه تازه بلكه با يك ساختمان تازه توانست وزن را هم تغيير دهد.
«عبدالعلي دستغيب» منتقد ايراني با بيان اين مطلب افزود: نيما در عرصه ادبيات سه رشته را دنبال كرد اول شعر، كه برخورد تازه با وزن و قافيه و قالب شعري را در خود جاي داده بود. دوم، نقد و تحقيق ادبي و شعري كه شامل تحقيقات او در مورد زيباشناختي و تحقيق ادبي مانند كتاب، «ارزش احساسات» و نامه هاي او مي شود. سوم، داستانهايي كه نوشته است. وي تصريح كرد: داستانهاي او عموماً جنبه محلي دارد و از تفكر نيما كه آدمي اجتماعي بود و طرفدار تغيير اجتماع نشأت مي گيرد. داستانهاي او چندان موفق و توانا نيستند و نمي توان گفت در عرصه داستان تأثير گذار بوده است.
دستغيب گفت: تحقيقات ادبي او نيز تحت تأثير زيباشناختي قرن ۱۹ در اروپا است و از نويسندگان و بزرگاني مانند «هگل» تأثير پذيرفته. البته نكته هايي نيز در مورد ادبيات ايران پيدا كرده است كه در ادبيات ما ماندگار خواهد شد. اما مجموعا كتابهايي كه او در مورد زيباشناختي نوشته، بيشتر اقتباس است.
اين منتقد، نامه ها و شعرهاي نيما را بسيار قابل توجه و جالب دانست و اظهار كرد: نامه هاي او داراي زباني ساده، شاعرانه و ابتكارهايي جديد در نوشتن است كه فكر مي كنم از شعرهاي او بهتر است. در آن ظرافت و تشبيهاتي ديده مي شود كه قابل توجه است.
شكارسري:
واحد شعر براي نيما خود شعر بود
اساس كار نيما در نگاه به شعر اين است كه واحد شعر را خود شعر مي داند و اين بر خلاف گذشته بود كه بيت، واژه و سطرها واحد شعر را تشكيل مي دادند، ساختار كل اثر براي نيما با ارزش است.
«حميد رضا شكارسري» شاعر و منتقد ادبي با بيان اين مطلب افزود: گاهي اوقات فراواني منابع موجود در مورد يك شخصيت آن قدر است كه انسان براي استفاده و رسيدن به يك نتيجه درست دچار مشكل مي شود و گاهي بر عكس. نيما از افراد نوع اول است كه منابع و نظريات زيادي در مورد او وجود دارد و اين امر نظر دادن در مورد نيما و اشعار او را دچار مشكل مي كند. وي تصريح كرد:  اگرچه يكي از كارهاي مهم نيما تغيير قالب شعر كلاسيك است، اما بزرگ ترين كار نيما شكستن قالب شعر فارسي نبود، بلكه تغيير دادن نوع نگاه شاعران به شعر و جهان بود.شكارسري گفت: اساس كار نيما در نگاه به شعر اين است كه واحد شعر را خود شعر معرفي مي كند و ساختار كل اثر براي نيما مهم است. راهي كه نيما در شعر ما باز مي كند در دهه هاي بعد،باعث توجه به ساختار و محور طولي شعر مي شود.او شعر را به ساختمان تشبيه مي كند و تمام بخش هاي آن را مهم مي داند.
اين منتقد در ادامه گفت:  نيما شعر را اجتماعي- سياسي مي پسندد و خود نيز شاعري اجتماعي- سياسي است. اما به دليل شرايط حاكم زمانش از يك بيان نمادين(سمبوليك) استفاده مي كند. او به هيچ عنوان وجه هنري را فداي سياست در شعر نمي كند. نگاه نيما در يك نگاه هنرمندانه است. او در عين احترام به مسئوليت ادبي شاعر مسئوليت اجتماعي خود را فراموش نمي كند.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |