جمعه ۲۶ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۸۴
آينده در  دست تـو نيسـت
000750.jpg

در حالي كه پن و دل تورو تقريباً هميشه بازي هر هنرپيشه اي در مقابل خود را بيرنگ مي كنند نئومي واتز توانايي شگرفي در مقابله با جاذبه بهت انگيز آنها از خود ساطع مي كند و حتي بازي آنها را تحت الشعاع قرار مي دهد
۲۱ گرم
كارگردان: آلماندرو گونزالس ايناريتو
فيلمنامه: گيلرمو آرياگا
هنرپيشگان : شان پن، نئومي واتز، بنيسيو دل تورو

«۲۱ گرم» دومين فيلم آلماندرو گونزالس ايناريـتـو، از لـحـاظ پـرداخت از (Amorres Perros) ـ فيلم قبلي اين كارگردان جوان و مستعد مكزيكي ـ به عنوان يك نقطه شروع استفاده مي كند.
در (Amorres Perros) يك صحنه تصادف به نوعي نقطه كانوني تماتيك و ساختاري تبديل مي شود كه سرنوشت سه شخصيت مختلف را به هم گره مي زند. به همين ترتيب، يك تصادف مرگبار كه با استفاده از مونتاژي غيرخطي درست در مركز فيلم قرار گرفته پل (شان پن)، كريستين (نئومي واتز) و جك (بنيسيو دل تورو) را سر راه هم قرار مي دهد و زندگي آنها را به شكل گريزناپذيري به هم مرتبط مي كند. اينجا عنصر شانس يا تقدير در شكل دادن زندگي شخصيت ها تقريباً از همان نقش نيرومندي برخوردار است كه سرنوشت كاراكترهاي فيلم هاي كريستف كيسلوفسكي را رقم مي زند.
خلاصه داستان فيلم از اين قرار است: پل، يك پروفسور رياضيات كه از ناراحتي قلبي رنج مي برد تنها يك ماه فرصت براي زندگي دارد، مگر آن كه قلب سالمي به او پيوند زده شود. از سوي ديگر، جك كه به تازگي از زندان آزاد شده، با توبه و روي كردن متعصبانه به مذهب سعي در فاصله گرفتن از گذشته تبهكارانه خود دارد. اما درست مثل كالوينيست ها كه معتقد به ذات گناه آلود و ازلي انسان هستند، تلاش جك در جهت تطهير خود بيهوده است. تقدير معصيت بار جك اجتناب ناپذير است، پس او طي تصادف موحشي، بدون آن كه خود بخواهد، يك مرد و دو دختر خردسال او را زير مي گيرد. قربانيان حادثه در دم جان مي بازند، اما كريستين، همسر مرد و مادردختربچه هاي مقتول، قدرت مقابله با اين تراژدي را ندارد و از لحاظ روحي خرد مي شود. با اين وجود، او با درخواست بيمارستان براي پيوند قلب شوهرش به بيماري كه شخصي جز پل نيست، موافقت مي كند. به اين ترتيب، رشته سه زندگي منفصل به نحوي تنگاتنگ درهم مي تند، چرا كه نه كريستين كه نبض زندگي خود را گم كرده، نه پل كه به خوبي مي داند چگونه قلب عاريه اي خود را به دست  آورده و نه جك كه در تب وهن آلود تحقير و سرزنش خود مي سوزد، قادر به رهايي از بار سنگين گناهي هستند كه به تدريج آنها را از پاي درمي آورد. از اين حيث، «۲۱ گرم» در عين اين كه به شانس و تقدير به عنوان يك عامل مسلط تماتيك بهاي فراواني مي دهد، بيانگر ديدگاهي اگزيستانسياليستي است كه حس گناهي علاج ناپذير را همچون شلاقي بر كاراكترها فرود مي آورد و آنها را به كام مرگ و نيستي مي راند.
000759.jpg

«۲۱ گرم» كه همچون (Amorres Perros)، توسط گيلرمو آرياگا نوشته شده، از يك فرم روايي شكسته و تجزيه شده استفاده مي كند كه شباهت زيادي به «ليله»ي Hopscotch خوليو كورتزار و «در حالي كه درازكش مي ميرم» (As I lay Dying)  ويليام فاكنر دارد. همچون رمان فاكنر كه در هر كدام از پنجاه و چند بخش خود وارد ذهن يكي از كاراكترها مي شود تا حوادث را از زاويه ديد او بازگويد، ايناريتو ميان اپيزودهايي كه هر كدام بر حول محور كنش و واكنش يكي از كاراكترهاي اصلي مي گردد كات مي كند. همچون شخصيت هاي كيسلوفسكي، اين كاراكترها همگي زندگي هاي  جداافتاده و تنهايي دارند كه در نهايت در طرح بزرگتر چيزها به هم پيوسته اند، و بدين سان در صحنه كليدي «انتقام و مكافات» فيلم كه تكه هايي از آن را در ابتدا، بخش مياني و پايان فيلم در يك مونتاژ غيرقراردادي مي بينيم، هر سه كاراكتر به گونه اي غريب، رودرروي هم قرار مي گيرند. اگر ما مقايسه ميان ۲۱ گرم و در حالي كه درازكش مي ميرم را ادامه دهيم يك تفاوت اصلي ميان آنها پديدار مي شود. برخلاف شاهكار فاكنر، ۲۱ گرم از يك روايت غيرخطي برخوردار است كه بي هيچ حسي از مركزيت ميان گذشته و حال در نوسان است. اينجا چون هر اپيزود، فضا و زوايه ديد خاص خود را دارد و هيچ «آگاهي يا هوش مركزي» نظير آنچه كه هنري جيمز در رمان هايش از آن استفاده مي كند وجود ندارد، ما وارد جهاني شبيه «خشم و هياهو»
(The Sound and the Fury) مي شويم كه در دو بخش اول آن حديث نفس بنجي و كوئنتين سيلان بي مرز و نامتمايزي از گذشته و حال را خلق مي كند. به همين دليل، چون گذشته و حال دايماً در حال جابه جايي با يكديگر هستند، حس از جا دررفتگي زماني حداقل بر ۳۰ دقيقه نخست ۲۱ گرم غلبه مي كند.
مقايسه ديگري شايد اين جا به درك بهتر ما از ۲۱ گرم كمك كند. اين فيلم در حقيقت درباره عشق از دست رفته و عدم امكان حفظ آن است؛ يك محور مفهومي پيچيده كه هيچ فيلمي در دهه گذشته بهتر از «در حال و هواي عشق» (In the Mood for Love) وانگ كار وايي آن را بيان نكرده است. در حال و هواي عشق، در حالي كه به طور كنجكاوانه اي است و گرد يك موضوع بيان نشدني به چرخش در مي آيد، لحظه اي گمشده را در زمان بازآفريني مي كند.
۲۱ گرم در پي بازآفريني اين لحظه نيست، بلكه در عوض زوال تدريجي آن را نمودار مي سازد.
000756.jpg

وانگ كار وايي درباره فيلم خود گفته است: «گذشته چيزي بود كه كاراكترها مي توانستند ببينند، اما نمي توانستند لمس كنند.» در ۲۱ گرم كاراكترها در گذشته خود قفل شده اند. برخلاف در حال و هواي عشق كه همه چيز جز عريان ترين لحظه هاي كليدي حذف شده اند، حذف دراماتيك به هيچ وجه محور استراتژيك روايت شكسته ۲۱ گرم نيست. در حقيقت، با وجود جابه جايي و سياليت زماني، نوعي حركت و انباشتگي انگيزه دراماتيك كه حوادث را به سوي نقطه اوج آنها مي راند، در ۲۱ گرم وجود دارد. همچنين، برخلاف وانگ كار وايي كه در حال و هواي عشق را همچون يك اثر نقاشي از فضاي منفي پر مي كند تا روايت نفس گير هيپنوتيك از لحظه هاي پيش پا افتاده خلق كند، ۲۱ گرم بر حوادث ملودراماتيك كه سرشار از شوريدگي هستند تكيه مي كند. هر دو فيلم داراي عمق تراژيك تكان دهنده اي هستند، اما در حالي كه در حال و هواي عشق ذهن تحليلي ما را مورد خطاب قرار مي دهد، مخاطب ۲۱ گرم احساسات ماست.
در حالي كه دوربين در، در حال و هواي عشق با ايجازي مثال زدني بر اشارات تقريباً رويت ناپذير شخصيت ها منجمد مي شود، هر حادثه در ۲۱ گرم ابعاد دراماتيك انفجاري به خود مي گيرد. در حالي كه در حال و هواي عشق نگاه هاي مايوس و درمانده، اشتياق در فضا را مي آفريند، در ۲۱ گرم اشتياق در گرماي تماس بدن ها نوعي قوس خونخواهانه به خود مي گيرد.
از اين حيث، هر حركت دوربين وانگ كار وايي، با وجودي كه هيچ صحنه غيراخلاقي در، در حال و هواي عشق وجود ندارد، نوعي بار تحريك كننده مقاومت ناپذير ايجاد مي كند كه با اين همه از بيرون و با فاصله ديده مي شود. برعكس، در ۲۱ گرم ما بي واسطه وارد ذهن كاراكترها و درام هول انگيز آنها مي شويم.
000753.jpg

در فيلم وانگ كار وايي، به دليل اين كه آقاي چان(توني ليونگ) و خانم چو(مگي چيونگ) تقريباً هرگز همديگر را نمي بينند و عشقشان ناگفته مي ماند، رابطه آنها نوعي حس شوك آور تدريجي به خود مي گيرد؛ در ۲۱ گرم اين حس شوك در همه صحنه ها وجود دارد. تفاوت ديگري نيز ميان در حال و هواي عشق و ۲۱ گرم وجود دارد؛ در حالي كه فيلم وانگ كار وايي در همه اجزاي خود سراسر طراحي شده است، نوعي حس خودبرانگيختگي در تكان هاي بي وقفه دوربين روي دست و بازي هاي في البداهه ۲۱ گرم وجود دارد. با اين همه، هر دو فيلم از اين وجه مشترك برخوردارند كه درباره شخصيت هاي دورافتاده از خود هستند. در، در حال و هواي عشق حس حسرت و از كف دادن در تمامي فضا پراكنده است، در ۲۱ گرم اين حس مثل خوره به تدريج به جان شخصيت ها مي افتد و آنها را كاملاً منهدم مي كند. در حالي كه در حال و هواي عشق از پيش از نوعي حس فقدان يا «گم شدگي» پروستي يا داگلاس سيركي برخوردار است، شخصيت هاي ۲۱ گرم، در حالي كه تقدير و كشش هاي روحي و احساسي عقده وار دست به دست هم مي دهند، اين حس گم شدگي را بر خود فرو مي آورند.
در انتهاي در حال و هواي عشق درباره حوادث فيلم به ما گفته مي شود كه «آن دوران گذشته است و هيچ چيزي كه به آن تعلق داشته باشد ديگر وجود ندارد.» در ۲۱ گرم، در حالي كه پل از وراي مرگ تاملات خود درباره پايان انسان را با ما در ميان مي گذارد، كريستين كه از او حامله است با ملاطفت به شكم آبستن خود مي نگرد: در «در حال و هواي عشق» همه چيز گذشته است؛ در ۲۱ گرم حس نيرومندي از آينده وجود دارد.
در پايان بايد به بازي نيرومند نئومي واتز، بنيسيو دل تورو و شان پن اشاره كرد، مثلث پرقدرتي كه جوايز بهترين بازيگري در جشنواره ونيز را ازآن خود ساخت.
در حالي كه پن و دل تورو تقريباً هميشه بازي هر هنرپيشه اي در مقابل خود را بيرنگ مي كنند، نئومي واتز توانايي شگرفي در مقابله با جاذبه بهت انگيز آنها از خود ساطع مي كند و حتي بازي آنها را تحت الشعاع قرار مي دهد. به راستي بازي واتز از طنين احساسي خارق العاده و تكان دهنده  برخوردار است كه فراموش نشدني است.

كارتون
همه چيز درباره المرفاد
Elmerfudd
000765.jpg

يك ابله تمام عيار
شبنم ميرزين العابدين
المرفاد (Elmerfudd) نماينده تمام آدم هاي ساده لوح است. حتي ظاهر او هم حكايت از همين سادگي دارد. او واقعاً خوب و به معناي مطلق كلمه بي آزار و بي خطر است. از ناحيه او آسيب جدي اي به شما نمي رسد. اما حماقت و بلاهت او غير قابل تحمل است. او روان آدم را آزار مي دهد از اين همه خوب بودن و صداقت داشتن. مسلماً جاي شخصيتي چون او در جامعه معاصر خالي است يا دست كم اين افراد بسيار اندك و انگشت شمارند. او به هيچ محاسبه اي آلوده نشده، در منطق و دامنه واژگان او بدي معنايي ندارد.
در رويارويي با همه، ذره اي اين شك را به خود راه نمي دهد كه كسي قصد آزار او را دشته باشد يا بخواهد سربه سرش بگذارد. تصور كنيد غالباً هم اين فرد يا طرف مقابل باگزباني يا دافي داك باشد. المرفاد تمام بلاهايي را كه بر سرش مي رود كاملاً طبيعي مي داند اما ناگهان او هم مثل هر كسي عصباني مي شود و نهايتاً هم خيلي زود تغيير عقيده مي دهد و طرف را مي بخشد. اصطلاحي كه مي توان براي او به كار برد سركار بودن است. معمولاً باگزباني او را سپر بلا قرار مي دهد، تمام آزمايش هاي خود را روي او انجام مي دهد، دافي در قسمتي او را به جنون مي كشاند اما او همچنان زود خر مي شود و از عصبانيتي كه حقش است، دست برمي دارد و به يكباره همان المرفاد ابله دوست داشتني مي شود.
000771.jpg

در قسمتي المرفاد مشكل كم خوابي دارد و قرار است بخوابد و اما دافي هر بار به بهانه اي او را صدا مي زند، المرفاد با چشم هاي كاملاً پف كرده در حالي كه رگ هاي خوني اش هم شبيه ضربدر شده اند، بارها و بارها اين اردك بد ذات را مي بخشد و از گناه او مي گذرد. البته دافي هم كم نمي آورد و هر بار دليلي منطقي، كاملاً منطقي براي اين ابله و كاملاً شرارت بار براي مخاطب ارايه مي دهد.
مخاطب مي داند كه قصد واقعي دافي آزار المرفاد است ولي با تمام اين منطق ها نمي تواند از دست المرفاد حرص نخورد. كسي تا اين اندازه خوش باور؟ او از شدت زودباوري و ناداني حتي نسبت به بچه ها هم بچه تر و كودك تر به نظر مي رسد. در قسمت ديگري باگزباني در نقش آرايشگر قرار است صورت او را اصلاح كند اما چه پيش مي آيد. حركات باگزبان در «خرگوش شهر سويل» بي نظير است. او در مقام آرايشگر همراه با موسيقي آرايشگر ريش تراش شهر سويل عملاً المرفاد خنگ را به ستوه مي آورد.
اين كارتون كه ساخته چاك جونز است و در سال۱۹۵۰ ساخته شده به عنوان يكي از بهترين كارتون ها و انيميشن ها در راي گيري از منتقدان و سينماگران شناخته شده است. المرفاد و اصولاً شخصيت هاي كارتوني آن دهه ها مابه ازا هايي در سينما داشتند يعني به لحاظ شخصيت پردازي و كاراكتر به برخي از بازيگران شباهت اساسي داشتند.
000762.jpg

نسخه كامل و انساني المرفاد را به نوعي مي توان گري كوپر فقيد فيلم هاي فرانك كاپرا دانست. مثلاً در «If Its rabbit Baby Wants» المرفاد براي لورن باكال زيبا و همفري بوگارت اسطوره اي قرار است خرگوشي را درسته طبخ كند. اين خرگوش، خرگوشي نيست جز باگزباني كه عاشق لورن باكال هم شده. حال تصور كنيد در آن دهه شوخي با بوگارت و باكال چقدر مي توانست نو و بديع باشد.
بوگارت كه از المرفاد به خاطر پذيرايي بسيار بد و ساده  لوحي اش حسابي عصباني شده يقه المرفاد را مي گيرد و با همان صداي مردانه اش مواردي را به او تذكر مي دهد. اما مخاطب نه آنها را كه نگاه خيره و عاشق باگزباني را مي بيند. نگاهي كاملاً مفتون و شيفته در حالي كه روي ديسي قرار گرفته.
باگزباني به باكال چشم دوخته و لحظه اي از او چشم برنمي دارد اما جالب اينجاست كه باكال افسانه اي هم تا مي تواند از او دلبري مي كند. شايد همين تركيب كه بسيار هم براي مخاطب جذاب و در عين حال غير قابل باور بود منجر به خلق «چه كسي براي راجر ربيت پاپوش دوخت؟» شد.
در آنجا هم همسر راجر يكي از ستاره هاي زيبا و جذاب هاليوودي است. مثلاً به نوعي مي تواند ريتاهيورث فيلم «گيلدا» را به ذهن مخاطب متبادر كند. در آن سو اما المرفاد تمام سعي خود را به كار مي گيرد تا دستورات بوگي را بي كم و كاست انجام دهد ولي نه خود كه باگزباني هر بار عملاً او را بي عرضه تر و دست و پاچلفتي تر نشان مي دهد.
شخصيت پردازي المرفاد در بين بقيه Looney Tuneها به نوعي منحصر به فرد و استثنايي است. او كاملاً متفاوت است. در جولاي ۱۹۳۷ اين شخصيت با دستان تواناي تكس آوري پا به عرصه هستي گذاشت.
000768.jpg

او در اولين قسمت ها شكارچي اي بود كه مي خواست دافي داك را شكار كند. صداي او، صداي يكي از گزارشگران راديويي يعني آرتور كيو برايان بود كه برايان هم كاملاً با تغييراتي كه در صدايش به وجود آورد، المرفاد را قابل باورتر كرد. زبان المرفاد اندكي لكنت دارد و حرف «ر» را به صورت «و» بيان مي كند بنابراين صداي او در بين تمام صداها قابل تشخيص است و همين نقص خنگي و بلاهت او را باورپذيرتر مي سازد. او باگزباني را نه يك «خرگوش» كه «خوگوش» مي نامد.
المرفاد حتي در نقش شكارچي هم در واقع دل و جرات شكار و در كردن تير از تفنگ را ندارد. المرفاد در ابتدا بيشتر با باگزباني و دافي داك همبازي بود و بعدتر با بقيه شخصيت هاي استوديوي وارنر نيز همبازي شد. در قسمتي به نام Saund Stage كه به كارگرداني چاك جونز است، باگزباني كارگردان است و المرفاد را واداشته كه كلاكت ها را براي او بياورد و جلوي دوربين بگيرد!
المرفاد گاهي هم بسيار گيج و مات مي شود كه در اين حالت بسيار شبيه به بچه هاي گيج است. او نمي تواند اتفاقات را تجزيه و تحليل كند و از آنجا كه عقل محاسبه گر و ذات خبيثي ندارد، نمي تواند دليل منطقي براي خود بيابد. در اين مواقع نگاه او واقعاً دل هر بيننده بي رحمي را هم نرم مي كند. او مثل كودكي مات و مبهوت به بلاهايي كه بر سرش مي آيد و آمده فقط نگاه مي كند و باور نمي كند كه كسي بتواند بد باشد و از روي خبث اين كارها را انجام دهد.
در «نشان زورو» هم المرفاد عملاً سوژه خنده گروه فيملسازي اي است كه كارگردانش باگزباني و بازيگر نقش زورويش هم دافي داك است. باگزباني برداشتي را ۸۳ بار تكرار مي كند و المرفاد هر بار با متانت و بزرگواري و صبوري كلاكت را جلوي دوربين فيلمبرداري مي گيرد! گاه حتي اگر برداشتي اشتباه هم نباشد، باگزباني دستور كات مي دهد تا المرفاد سريع خود را برساند و كلاكت را جلوي دوربين بگيرد.
همين شخصيت پردازي بعدها در بسياري از كارتون ها و انيميشن ها تكرار شد. شخصيت ابلهي كه عملاً زنگ تفريح بقيه است و خودش نه تنها از اين كه سوژه شده ناراحت نمي شود كه فكر مي كند بسيار جالب توجه و بافره است.
اين شخصيت ها جلوي دوربين سينما ديگر تا اين حد ابله جلوه نمي كنند؛ از نظر مخاطب ديگر او فقط سوژه خنده نيست، حس همدردي مخاطب تا حدي تحت تاثير شخصيت قرار مي گيرد كه بيش از آن كه بتواند به او بخندد از ناعدالتي وجودي كه در حق او شده به گريه مي افتد. شخصيت جلسومينا (جوليتاماسينا) در فيلم «جاده» (فدريكو فليني) به نوعي يادآور همين شخصيت هاست.

درباره جايزه سينماي معناگرا
چرا چگونه به چه صورت
000801.jpg
000813.jpg

محمد مهدي حيدريان پيشنهاد بهترين فيلم معناگرا از اوست
آندري تاركوفسكي فيلمساز فقيد روس كه آثارش مهمترين نمونه سينماي معناگراست

قرار است در سال ۲۰۰۴ به پيشنهاد محمد مهدي حيدريان جايزه بهترين فيلم معناگرا به آثار و فيلم هاي برتر ديني جهان اهدا شود. اين مسئله مي تواند از چند جهت براي سينماي ايران قابل توجه باشد. اولين امتياز و نكته اهداي چنين جايزه اي توسط ايران به آثار برتر جهان اين است كه ايران يكي از مهم ترين ممالك مسلمان در جهان به شمار مي رود و يك كشور كاملاً ديني و يكپارچه است و ما بايد از خيلي پيشتر در اين زمينه ها دست به اقدامات اين چنيني مي زديم.
دوم اين كه اهداي اين جايزه توسط ايران مي تواند موقعيت سينماي ايران را تا حدي در جهان تثبيت كند كه اين امر به شرايط اهداي جايزه و نوع آن برمي گردد. اما از همه مهم تر اين است كه سينماي معناگرا يعني چه؟ ما ابتدا بايد به تعريف درستي از سينماي معناگرا برسيم و سپس در اين رابطه اقدام كنيم.
اما فيلم هاي مربوط به سينماي معناگرا را مي توان به چند دسته تقسيم كرد. دسته اول آثاري كه به رويدادهاي موثر در حيات معنوي بشر مي پردازند. دسته دوم آثاري كه اقدام به روايت زندگي مردان و زنان موثر در زندگي بشر مي كنند. دسته سوم فيلم هايي كه به گزارش و ثبت سفرهاي معنوي و روحاني افراد مختلف اشاره مي كنند و دسته آخر هم آثاري كه به نوعي زشتي ها و پليدي ها را به رخ مي كشد و به شناسايي زشتي هاي حيات بشري مي پردازد.
اما پس از روشن شدن تعريف سينماي معناگرا بايد به نوع جايزه و نحوه اعطاي آن توجه شود. اين جايزه بايد حد و اندازه هاي يك جايزه بين المللي را داشته باشد و به نوعي وسوسه انگيز و تاثيرگذار محسوب شود.
براي انتخاب آثار نيز مي توان نمايندگاني را به جشنواره هاي مهم جهاني از قبيل كن، ونيز، برلين، قاهره، شانگهاي، مونترال، دهلي ، توكيو، پوسان و... فرستاد و آثار منتخب را انتخاب كرد.
در اينجا تركيب هيات داوران نيز مهم است و اين كه اين داوران از ميان مديران فرهنگي، سينماگران، منتقدان، كارشناسان ديني و... انتخاب مي شوند. بايد در اين ميان روشن شود كه آيا گروه هاي داوري يكسان به جشنواره هاي مختلف براي ارزيابي آثار فرستاده مي شوند و يا تركيب متغير خواهد بود. نحوه داوري و ارزيابي فيلم ها هم مهم است و بايد به آن توجه كرد.
اما نحوه اعطاي جايزه، بايد مشخص شود، نحوه دادن جايزه به فيلم برتر به چه صورت خواهد بود. آيا برگزيدگان به ايران دعوت مي شوند و طي مراسمي و يا جشنواره اي جايزه به آنها تعلق مي گيرد و يا اين كه پايان هر سال در هريك از جشنواره هاي بين المللي اين جايزه اعطا مي شود.
دالان سبز ساخته فرانك دارابونت محصول آمريكا از معدود فيلمهاي آمريكايي كه در ايران لقب معناگرا گرفت
000810.jpg

مسئله بعدي در مورد اشخاصي است كه جايزه به آنها تعلق مي گيرد و اين كه اين جايزه قرار است به كدام يك از رشته هاي كارگرداني، فيلم، فيلمنامه، تهيه كننده و... اهدا شود، نكته اي كه در اين ميان در مورد تهيه كننده قابل توجه است، اين كه در جهان پيشرفته تهيه كننده يك فرد نيست و كمپاني ها تهيه آثار را برعهده دارند. در اين بين به نظر نمي رسد بتوان سينماي ايران را در حال حاضر تا آن اندازه حساب كرد كه بتواند به كمپاني هاي بزرگ جايزه اي بدهد.
در هرحال ما هم اكنون در ابتداي سال ۲۰۰۴ ميلادي هستيم و جشنواره برلين را پيش رو داريم. جايزه سينماي معناگرا نيز اگر بتواند در مسير درستي قرار گيرد و از آن به درستي استفاده شود، مي تواند بسيار تاثيرگذار و قابل توجه به حساب آيد. اميد است با برنامه ريزي دقيق و كار كارشناسي شده بر روي اين موضوع بتوانيم در زمينه سينماي معناگرا و ديني گامي موثر در جهان برداريم.

يك هفته بازار موسيقي
خوش خيالي
000807.jpg
مهدي طاهباز
طي هفته اي كه گذشت موسيقي ايران تحت تاثير زلزله بم و اجراهايي كه به منظور كمك به زلزله زدگان برگزار مي شد، قرار داشت. خوانندگان پاپ و سنتي ايران در تالار وحدت و سالن ميلاد بر روي صحنه رفتند و قطعاتي را به نفع آسيب ديدگان فاجعه بم اجرا كردند.
اما هنوز اجراي خوانندگان و گروه هاي موسيقي براي كمك به زلزله زدگان ادامه دارد. گروه موسيقي زهي پارسيان روزهاي ۲۶ ، ۲۷ و ۲۸ دي در سالن سبز كاخ نياوران قطعاتي از آهنگسازان دوران رمانتيك را اجرا خواهند كرد. بخشي از درآمد اين كنسرت به بازسازي ارگ بم اختصاص خواهد يافت.
روز هجدهم ژانويه نيز لوريس چكناواريان به همراه شهرام ناظري در سالن رويال فستيوال لندن به اجراي برنامه خواهند پرداخت. اين مراسم با حضور ۲۵ موسيقيدان از اركستر تالار رودكي به رهبري لوريس چكناواريان برگزار خواهد شد و در آن قطعات برجسته اي از موسيقي ايراني اجرا خواهد شد. شهرام ناظري نيز برخي از آثار سنتي و كلاسيك خود را ارايه خواهد كرد.
گروه فاخته به سرپرستي رضا موسوي زاده نيز در روزهاي ۲۵ و ۲۶ دي ماه در تالار وحدت به نفع زلزله زدگان بم به اجراي برنامه  مي پردازند.
خواننده اين اجرا مهران زماني يكتا است و در آن قطعاتي به صورت مركب نوازي در دستگاه هاي نوا و سه گاه اجرا خواهد شد.
رضا موسوي زاده در اين برنامه نوازندگي تار و سه تار را بر عهده خواهد داشت. اما قرار بود كنسرت يعقوب ظروفچي (خواننده سرشناس و كال) در تالار وحدت در روزهاي ۲۱ و ۲۲ دي ماه برگزار شود كه اين امر به دلايلي به تاخير افتاده است. ظروفچي از خوانندگان تواناي كلاسيك ايران است كه مدت ۲۴ سال دور از وطن و در آمريكا زندگي كرده است.
گروه تنبور نوازان شمس نيز قرار است به نفع زلزله زدگان در جزيره كيش به اجراي برنامه بپردازند. پس از اعلام آمادگي گروه كامكارها براي برگزاري كنسرت در كيش، گروه تنبور شمس به سرپرستي طهمورث پورناظري نيز آمادگي خود را براي اجراي برنامه در اين جزيره اعلام كرد.
اجراي گروه شمس در سه بخش موسيقي سنتي، كردي و تنبور نوازي خواهد بود. در بخش فارسي قطعه «شد ز غمت» از آلبوم حيراني، «گندم» از آلبوم  مهتاب رو، «مستان سلامت مي كنند» از آلبومي به همين نام و همچنين قطعاتي از آلبوم منتشر نشده كوچ ماه اجرا خواهد شد. در بخش كردي نيز قطعاتي از آلبوم «نيشتمان» و در بخش تنبور نوازي نيز قطعه «آن سو مرو» اجرا مي شود.
در گروه تنبور نوازان شمس افرادي مانند كيخسرو پورناظري، طهمورث پورناظري، سهراب پورناظري، گيتي اقليمي، مريم جعفريان، كاوه گرايلي و ... حضور دارند.
شجريان و گراني بليت
اما بالاخره استاد آواز ايران، محمدرضا شجريان در تالار بزرگ وزارت كشور به اجراي برنامه پرداخت. او در برنامه خود قطعاتي را از دو آلبوم «بي تو به سر نمي شود» و «فرياد» در دستگاه نوا و راست پنجگاه اجرا كرد.
شايد مهم ترين مسئله در مورد كنسرت شجريان گراني بليت آن باشد. پيش از اين و توسط خانه موسيقي، قيمت بليت كنسرت شجريان هشت هزار تومان اعلام شده بود ولي پس از چند روز توسط خبرگزاري مهر اعلام شد كه قيمت بليت از ۱۰ تا ۳۰ هزار تومان خواهد بود. يك روز بعد كيهان كلهر در گفت وگويي اعلام كرد قيمت بليت ها ۱۰، ۱۵ و ۲۰ هزار تومان خواهد بود و در ضمن فروش بليت به صورت همت عالي هم وجود نخواهد داشت چون احتمال دخل و تصرف در آن زياد است. بالاخره پس از چند روز مشخص شد چهار نوع قيمت براي بليت ها تعيين شده است.
براي بالكن ۱۰ و ۱۵ هزار تومان و براي سالن همكف ۲۰ و ۲۵ هزار تومان. با اين كه قرار است تمام عوايد فروش بليت ها صرف ساخت و ساز و بازسازي در شهر بم شود اما با اين وجود هم قيمت بليت قدري (و شايد هم بيشتر!) زياد است و توان پرداخت اين مقدار پول بابت تماشاي يك كنسرت موسيقي توسط مقدار زيادي از اقشار علاقه مند موسيقي (كه عمدتاً دانشجو هم هستند) وجود ندارد.
يقيناً تعداد زيادي از علاقه مندان موسيقي ايراني، دوست داشتند تا پس از چند سال اجرايي از محمدرضا شجريان را در داخل كشور از نزديك ببينند ولي با اين وضعيت و اين قيمت پشيمان شده اند. به هر حال اي كاش برتعداد روزهاي اجرا افزوده مي شد و از قيمت بليت كاسته.
خوش خيالي
در طول هفته اي كه گذشت آلبوم جديدي منتشر نشد و از آلبوم هاي موجود در بازار نيز استقبال چنداني صورت نگرفت. براي خالي نبودن عريضه نگاهي به چند آلبوم موجود در بازار مي اندازيم.
«خوش خيالي» نام آلبومي است پاپ از گروهي كه به نظر مي رسد اسمش راديكال باشد. (هيچ اشاره اي به اسم گروه در جلد آلبوم نشده و فقط در چند جا نام RADICAL به چشم مي خورد!)
پس از ظهور گروه آريان و موفقيت آنها، گروه هاي موسيقي اين چنيني يكي پس از ديگري اعلام موجوديت كردند و با ارايه آلبوم هاي رنگ و وارنگ اكثراً پاپ و با ريتم هاي شاد و شش و هشت به بازار، اعلام موجوديت كردند.
پرداختن به مسئله گروه هاي پاپ شكل گرفته در طي اين دو، سه سال اخير مجال بيشتري مي طلبد اما نكته اي كه قابل توجه است ذوق زدگي و عدم انسجام اين گروه ها و عدم درك و شناخت درست از موسيقي است.
خوش خيالي با آهنگسازي و تنظيم راميار شيخ لاري همراه است. مجيد رسايي پور، رامين فروغي و راميار شيخ لاري به عنوان خواننده و آرزو دريكوند، افسانه تاجيك، مهسا سرداري و شهاب اكبري به عنوان همخوان در آن حضور دارند.
سوسو، يه رنگي، همشهري، خوش خيالي، قاصدك، قصه خونده، هديه، هم پرواز و همزبون مجموعه قطعات اين آلبوم را تشكيل مي دهند.
باز هم همانند كارهاي مشابه، كيبورد اصلي ترين ساز مورد استفاده در اين اثر است. اي كاش اين خوش خيالي ها به پايان برسد.

باراد و راك تلفيقي
«باراد» نام آلبومي است در سبك راك از گروهي به نام «باراد». در اين اثر هشت قطعه ليدا (براساس موسيقي زار بندرعباس)، بيابان، دزديده چون جان، زاهد، در هر رگ من، غريو، گواتي (برداشتي از مراسم گواتي بلوچستان) و شيخ شنگر (برداشتي از موسيقي زار بندرعباس، گردآوري شده توسط سهيل نفيسي) اجرا شده است.
گيتارباس، گيتار الكتريكي و گيتار آكوستيك به همراه چندساز كوبه اي مجموعه سازهاي به كار رفته در قطعات اين آلبوم را تشكيل مي دهند.
قطعات آلبوم باراد را مي توان به دو دسته تقسيم كرد. دسته اول به قطعاتي براساس موسيقي آييني نواحي بندرعباس (زار) و بلوچستان و دسته دوم ترانه هايي با اشعار مولانا، فريدون مشيري و ... اختصاص داد.
شايد اصلي ترين مشكل آلبوم باراد از همين امر ناشي شود. دو دستگي قطعات به كليات اثر ضربه وارد كرده و باعث شده تا شنونده تحرك لازم را در هنگام شنيدن نوار از دست بدهد. اما با اين حال باراد به عنوان اولين تجربه اين گروه، اثري قابل قبول است و چند ترانه شنيدني در خود دارد.
به هر حال اگر از شباهت و يا تقليد صداي مجتبي كبيري بگذريم، معركه آلبوم قابل قبولي است و تنظيم و آهنگسازي خوبي (حداقل استانداردي) دارد.
پدرام كشتكار و امير قدياني كار آهنگسازي و تنظيم را برعهده داشته اند و پاشا تجلي، اشكان رحيميان، شيوا قهرماني و فريد احمدي اشعار را سروده اند. البته برخي ترانه ها عيناً از روي اصل ولي با شوي متفاوت، كپي برداري شده اند كه چندان جالب به نظر نمي رسد. گفته مي شود آلبوم بعدي مجتبي كبيري همراه با مريم حيدرزاده و با آهنگسازي پدرام كشتكار خواهد بود.

جشنواره فجر در راه است
با اين كه چيز زيادي تا آغاز جشنواره موسيقي فجر نمانده ولي هنوز خبري از برنامه هاي اين جشنواره نيست. به نظر مي رسد اوضاع موسيقي ايران كاملاً تحت الشعاع زلزله بم قرار گرفته و گروه هاي مختلف يا برنامه هايي در اين باره اجرا كرده اند و يا مي خواهند اجرا كنند. به نظر مي رسد با اوضاعي كه موسيقي ايران در اين دو سه هفته اخير داشته و تقريباً تمامي بزرگان به اجراي برنامه پرداخته اند، دست مسئولان براي بالابردن كيفيت جشنواره فجر قدري بسته شود. به هر حال در اين چند هفته، ميزان توقع مردم از موسيقي ايران (چه سنتي و چه پاپ) بالا رفته است.

هفت از هفت
۱
در اين ستون قرار است هر هفته برش هايي كوتاه از اتفاقات به وقوع پيوسته در حوزه سينما آورده شود. اتفاقاتي كه شايد آنقدر ريز و كوچك باشند كه به چشم نمي آيند و يا آنقدر بزرگ كه معمولي به نظر مي رسند. در هر حال شايد مروري بر يك هفته سينماي ايران و ذكر هفت برداشت از هنر هفتم براي علاقه مندان سينماي ايران جالب باشد. حداقل ما كه چنين مي انديشيم.

۲
از چهارشنبه هفته گذشته سومين طرح اكران فيلم خارجي در سينماهاي تهران به اجرا گذاشته شد. در سال ۸۲ و با توجه به عدم رونق فيلم هاي ايراني در گيشه، براي خالي نماندن سينماها طرح اكران خارجي پي ريزي و در چند نوبت اجرا شد. ابتدا انتخاب دو گروه فيلم خارجي و هنري و تعيين سينماهاي مربوطه، سپس اكران گسترده تر فيلم خارجي در چند سينما به چند صورت. (اكران دارودسته هاي نيويوركي به صورت دوبله، دوبله دالبي ، زيرنويس  فارسي و...) الان هم اكران گسترده فيلم «بالستيك» در يك گروه سينمايي.
در ابتدا گمان همگان بر اين بود كه رونق يافتن فيلم خارجي مي تواند باعث عدم رونق فيلم ايراني شود. اما الان قضيه شكل ديگري به خود گرفته و عدم رونق فيلم ايراني باعث عدم رونق فيلم خارجي شده است. به طوري كه آنقدر امسال فيلم هاي ايراني بي رمق بوده اند كه مردم سينمازده شده و حال ديدن فيلم خارجي را هم ندارند، بايد منتظر ماند و نتيجه رويايي مخاطبان با آنتونيو باندراس و سپس ترميناتور را ديد، ما كه چشممان آب نمي خورد!

۳
«جنايت» محمدعلي سجادي بسيار كم فروخت. چيزي پايين تر از حد انتظار. با اين كه گفته مي شود جنايت بهترين فيلم سجادي است و هم دنيا دارد و هم آخرت ولي در اكران عمومي نشان داد پتانسيل جذب مخاطب عام را ندارد. البته مخاطب خاص هم چندان راضي از سالن بيرون نمي آمد. شايد دليل اين باشد كه كسي حوصله قتل، جنايت، خون و... آن هم از نوع سجادي وار نداشته باشد.

۴
«تب» را بايد يكي از عجيب  و غريب ترين فيلم هاي سال ناميد. چرا؟ چون به نظر نمي رسيد اينقدر فيلم بدي باشد. مخاطب عام هم روي خوشي به اين فيلم نشان نداد و از حميد فرخ نژاد موخرمايي، امين حيايي موخرمايي تر و... چندان استقبال نكرد. شايد اتفاقات رخ داده در هنگام ساخت فيلم دليل بدي فيلم باشد. ما كه بنا را بر اين امر مي گذاريم.

۵
كفش هاي جيرجيرك دار برخلاف آنچه تصور مي شد فروشي بسيار خوب دارد. حداقل از همتايان پرادعاي خود با آن همه ستاره بهتر مي فروشد.
فيلم جديد شاپور قريب، اثري ساده، صميمي و بي ادعاست كه مخاطب را تا آخر روي صندلي نگه مي دارد. فيلمي كه از تزوير و رياي موجود در اكثر فيلم ها چيزي در آن به چشم نمي خورد و اثري كاملاً شريف و قابل احترام است، با اين كه به نظر مي رسيد اين فيلم همانند آثاري از اين دست به بايگاني سپرده شود،  اما با اكران تقريباً گسترده اش، توانست مخاطبان را به سمت سالن ها بكشاند.

۶
با اين كه حدود ۵/۲ ماه به پايان سال باقي مانده است و تعداد زيادي فيلم نيز در نوبت نمايش هستند ولي به نظر مي رسد پرونده اكران سال ۸۲ بسته شده است. شوراي صنفي اعلام كرده سينماها پس از نمايش آخرين سري فيلم هاي خود، كفش هاي جيرجيرك دار (گروه قدس)، جنايت (گروه آفريقا)، بوي گل سرخ (گروه استقلال و پس از پايان اكران دعوت به شام) و پنج عصر (گروه عصر جديد و پس از پايان اكران تب) آزاد هستند و مي توانند هر فيلمي را كه مي خواهند اكران كنند. با توجه به اين كه تعداد زيادي فيلم در نوبت نمايش است و تقريباً همه هم از نبود فرصت اكران گله مندند، معلوم نيست چرا كسي پا پيش نمي گذارد. درست است كه زمان مناسبي براي نمايش فيلم پيش رو نداريم ولي هم اكنون تعدادي فيلم در بايگاني
به سر مي برندكه مدت هاست فرصتي براي نمايش پيدا نكرده اند و اين زمان بهترين موقع نمايش آنهاست. از ما كه گفتن بود.

۷
اما جشنواره فجر. رفته رفته سينماي ايران تحت الشعاع مهم ترين اتفاق خود قرار مي گيرد و تب جشنواره فراگير مي شود. امسال تعداد زيادي فيلم متقاضي شركت هستند و رقابت سختي در جريان است.
آنطور كه شنيده مي شود و به نظرمي آيد، تعدادي از فيلمسازان در دادن فيلم خود به جشنواره ترديد دارند و مي ترسند تا فيلمشان براي بخش مسابقه (با توجه به تراكم آثار) انتخاب نشود. ضمناً تاكنون چند فيلمساز كه آثارشان به بخش مسابقه راه نيافته و براي نمايش در بخش مهمان انتخاب شده، از شركت در جشنواره انصراف داده اند. اگر كمي تامل و تحمل كنيد همه چيز مشخص خواهد شد.

خبر
000804.jpg
تجسمي: دو نمايشگاه عكس به نفع زلزله زدگان در گالري لاله و خانه هنرمندان برگزار خواهد شد. اين نمايشگاه ها با همكاري جمعي از عكاسان ايراني برگزار مي شود. گالري لاله از۲۰ تا ۲۵ دي ماه ميزبان آثار هنرمندان عكاس بود و خانه هنرمندان هم از
۲۷ تا ۲۹ دي ماه نمايشگاه را برگزار خواهد كرد.
تمامي عوايد حاصل از فروش آثار به زلزله زدگان اختصاص خواهد يافت.
موسيقي: آخرين اثر دكتر شاهين فرهت كه هفتاد و يكمين ساخته او محسوب مي شود،  بر روي اشعار حافظ،  سعدي و حكيم عمرخيام آماده اجرا شد. شاهين فرهت كه به تازگي اثري سمفونيك را براي اركستر زهي به منظور ضبط و اجرا در ارمنستان آماده كرده است، در آخرين اثر خود بيش از ساير آثارش به تمي ايراني به خصوص آثار شعراي ملي ايران پرداخته است.
تئاتر: اجراي نمايش «چه كسي از تام كروز مي ترسد» نوشته چيستا يثربي منتفي شد. اين نمايش كه سر وصداي زيادي به پا كرده بود، پس از ردشدن در بازبيني اول و انجام تغييراتي درآن، براي بار دوم نيز رد شد.
مهسا مهجور قرار بود كارگرداني اين نمايش را برعهده داشته باشد كه پس از رد شدن براي بار دوم، اجرايش كاملاً منتفي شد.
«چه كسي ازتام كروز مي ترسد» قرار بود در تالار تئاتر شهر بر روي صحنه برود. متن اين نمايشنامه پيش از اين در سال ۸۰ و در مرحله بازخواني براي جشنواره فجر تصويب شده بود.
سينما: موزه سينما قصد دارد در آستانه فرارسيدن ۲۵ سالگي سينماي ايران پس از انقلاب،  ۲۵ كتاب سينمايي را منتشر كند. اين كتاب ها مجموعه اي از اصلي ترين اطلاعات نوشتاري و تصويري درباره زمينه هاي مختلف سينماي ايران در ۲۵ سال اخير است.
فيلم هاي سينمايي، جلد اول (۱۳۵۸ـ ۱۳۷۲)، فيلم هاي سينمايي جلد دوم (۱۳۸۲ـ۱۳۷۲)، گزيده فيلم هاي كوتاه، گزيده سينماي جنگ و دفاع مقدس، گزيده فيلم هاي كودك و نوجوان، گزيده فيلم هاي مستند، كارگردانان، تهيه كننده گان، فيلمبرداران، آهنگسازان، جشنواره هاي سينمايي، بنياد فارابي، خانه سينما، فيلمخانه ملي ايران، انجمن سينماي جوان، معاونت سينمايي و... از جمله اين كتب هستند.
سينما: فيلمبرداري «هشت پا» به كارگرداني عليرضا داوودنژاد در تهران ادامه دارد. اين فيلم هم كه به نوعي در سبك   و سياق اثر قبلي داوودنژاد «ملاقات با طوطي» است اثري پر بازيگر به شمار مي رود.
محمدرضا فروتن،  مهتاب كرامتي، آتنه فقيه نصيري ، احمد نجفي، ويشكا آسايش، ماهايا پطروسيان، رضا داوودنژاد بازيگران تازه ترين فيلم عليرضا داوودنژاد هستند. اين فيلم داستان چند زن را روايت مي كند كه براي پولدار شدن دست به يك اختلاس بزرگ مي زنند. ضمناً « ملاقات با طوطي» هم با بازي محمدرضا فروتن،  ماهايا پطروسيان، ميترا حجار، مهتاب  كرامتي، مرجان  شيرمحمدي، ايرج  نوذري  و داوود  رشيدي درجشنواره امسال به نمايش درخواهد آمد.

ادبيات: محمود دولت آبادي به زودي هفت اثر جديد را منتشر خواهد كرد. «قطره محال انديشي» كه مجموعه سخنراني ها و مقالات غالباً ادبي، فرهنگي و هنري است، «داستان روز و شب يوسف» كه در سال ۵۲ نوشته شده و اكنون ويرايش شده است، «ماديان سرخ يال» كه يك رمان است، نمايشنامه «تنگنا» با ويرايش جديد، «گل آتشين» كه اقتباسي است از «گل سرخ» اثر گارشين نويسنده روسي، فيلمنامه «يك زندگي كوچك» و نمايشنامه «اتاق شماره شش» آثاري از محمود دولت آبادي هستند كه به زودي و تا پيش از نمايشگاه كتاب سال آينده منتشر خواهند شد.
موسيقي: صديق تعريف به زودي آلبوم جديد خود را با نام «ماه  عروس» منتشر مي كند. او در اين آلبوم ملودي هاي قديمي خراسان را اجرا كرده است. دو تصنيف محلي همراه آوازهايي ملهم از موسيقي خراسان در اين آلبوم گنجانده شده است. همچنين تعريف در «ماه عروس» ترانه قديمي «ليلا خانم» را با شعري از مهدي اخوان ثالث اجرا كرده است. حميد متبسم آهنگساز و تنظيم كننده قطعات اين آلبوم است.

هنر
ايران
تكنيك
جامعه
داستان
دهكده جهاني
كتاب
ورزش
صفحه آخر
|  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  داستان  |  دهكده جهاني  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |
|  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |