جوآن رولينگ از ابتدا در ذهنش هفت سال مدرسه هري را به هفت كتاب تقسيم كرده بود. ديد خوب سينمايي اش سبب شد به راحتي بتواند تقسيم اطلاعات كند
رولينگ حالا يكي از ثروتمندترين و محبوب ترين زنان جهان است و هنوز خيلي ها منتظرند تا دو كار آخر مجموعه هري پاتر منتشر شود تا بتوانند
راحت تر درباره او قضاوت كنند
حالا ديگر همه داستان آن مادر در آستانه سي سالگي و دختركوچكش جسيكا را مي دانند. مادر و دختري كه هر روز بعدازظهر تا پاسي از شب، مهمان ميز ثابتي از يكي از كافه هاي ادينبورو بودند و هر رهگذري مي توانست تا مدت ها اين منظره ثابت را از پشت شيشه به ذهن بسپارد. مادر مي نوشت و دختر دو سه ساله اش مي خنديد، او را نگاه مي كرد و با خودش بازي مي كرد.
جسيكا هيچ وقت گريه نمي كرد چون مي دانست مادرش مشغول خلق روياي ميليون ها كودك در سرتاسر جهان است. جي كي رولينگ در تمام روزهايي كه مشغول نوشتن هري پاتر بود، اينگونه روزگار مي گذراند؛ هر چند روياي هري پاتر از خيلي پيش تر در ذهن او شكل گرفته بود.
روزي كه رولينگ سوار قطار لندن- منچستر شد تا مثل هميشه در اين مسير چهار ساعته كمي وقت براي خواب پيدا كند، نمي توانست تصور كند كه ايده چندساله اش، در اين سفر و در ميان همين روياهاي چهار ساعته شكل خواهد گرفت. تدريس هيچگاه اين دخترك دهه هشتاد را راضي نكرده بود. او بلافاصله پس از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه اكستر، به دليل توان بالايش در نويسندگي و نمره هاي بالاي ادبيات، معلم زبان انگليسي شد اما همزمان زبان فرانسوي را هم آموخت و هر اثر كلاسيكي را هم كه به دستش رسيد چند باري خواند. معلمي چيزي نبود كه بتواند جوآن را راضي كند و اين را خودش هم مي دانست.
آن روز در قطار، رولينگ در روياهايش نامي را شنيد كه كاملاً ايده هايش را شكل مي داد. هري پاتر؛ اين بايد نام پسرك داستان او مي شد. رولينگ همان زمان هم فكر كرد كه اين نام تا چه حد آشناست اما چند روز بعد بود كه به ياد آورد، اين نام را كجا شنيده ... جوآن و خواهرش ديانا كه دوسالي از او كوچكتر است، در دوران مدرسه دو دوست صميمي داشتند. يان و ويكي پاتر و البته هري هم كه هميشه نام مورد علاقه رولينگ بود.
آن روز در قطار جوآن به چيزهاي ديگري هم فكر كرد. به اين كه داستان فانتزي اش بيش از هر چيز تحت تاثير داستان هايي است كه خوانده و فيلم هاي كلاسيكي است كه ديده؛ بخشي از ايده هاي رولينگ براي خلق دو قطب مثبت و منفي داستان از فيلمي چون جنگ هاي ستاره اي مي آمد. بخشي از گروه بندي ها حاصل نشستن جانمايه رمان ارباب حلقه ها در ذهن جوآن بود و حتي وجوه تراژيك كار از شكسپيرخواني هاي بي حد و حصر او نشات گرفته بود.
ولدمور، ساحر بزرگ نيمه تاريك روايت - كه نامش حاصل تلفيق دو كلمه فرانسوي و به معناي پرواز مرگ و باز البته حاصل تسلط رولينگ روي لغات فرانسوي است- آشكارا تحت تاثير دارت ويدر جنگ هاي ستاره اي و سارون ارباب حلقه هاست. حتي نيمه تاريك و نيمه روشن هم از فيلم جرج لوكاس مي آمد. براي همين هم هري هيچ چيز تازه اي نداشت كه بتواند رولينگ را مصمم به نوشتن كند اما وقتي قطار به ايستگاه لندن رسيد و وقتي جوآن در ميان ازدحام جمعيتي قرار گرفت كه هر روز وارد لندن مي شدند تا روزمرگي شان را در آنجا سپري كنند، فهميد كه هري پاتر مي تواند از همه آن داستان ها قوي تر و درست تر خلق شود.
اينگونه شد كه نگارش داستان هاي هري پاتر در لندن انتهاي قرن و در فضايي كاملاً معاصر آغاز شد. برگ برنده جوآن رولينگ يك چيز بود. تمام داستان فانتزي اش را در دل يك جامعه معاصر و در فضاهايي تعريف مي كرد كه آنها را مي شناخت.
وقتي قرار شد مجموعه داستان هاي هري پاتر، مجموعه اي معاصر باشد رولينگ به هيچ چيز در ذهنش رحم نكرد و هر چيزي را كه از كودكي تا حال تجربه كرده بود، به ميان داستان آورد و رنگي تازه به آن زد. براي همين بود كه نام شهري چون دورسلي را كه شهري بزرگتر از زادگاهش و در نزديكي آن جا بود و او هم هيچگاه دل خوشي از آن نداشت، تبديل به نام خانوادگي خانواده نفرت انگيز خاله هري كرد. ايستگاه كينگزكراس هم همين گونه وارد كتابها شد. اين همان ايستگاهي بود كه پدر و مادر جوآن در آنجا عاشق هم شده بودند. پدر تعميركار رولزرويس در بريستول و مادر نيمه اسكاتلندي- نيمه فرانسوي بود و عشق آتشيني كه در آن ايستگاه ميانشان شكل گرفت، اين زوج نامتجانس را به زندگي با هم واداشت.
از اين دست نام ها و اشاره ها در رمان هاي هري پاتر كم وجود ندارد و البته خيلي از نام ها هم زاييده ذهن و تخيل خود رولينگ هستند. نام هايي كه كاملاً تازه اند و از تركيب دو سه كلمه گوناگون ساخته شده اند.
به هر شكل نوشتن هري پاترها كه وقت تدريس را از جوآن مي گرفت، نمي توانست زندگي او را پيش برد. در ابتداي دهه نود، هنوز نه آنقدر نوشتن هري پاترها جدي بود و نه او آنقدر رويش وقت مي گذاشت. همان روزها بود كه براي تدريس به پرتغال رفت و در آن جا با جرج آرانتس، يك خبرنگار تلويزيون اين كشور آشنا شد و همان جا هم ازدواج كرد اما اين ازدواج يك سالي بيشتر دوام نداشت. جوآن سرخورده دختر سه ماهه اش جسيكا را از همسرش گرفت و به بريتانيا برگشت؛ در ادينبورو و در نزديكي خانه خواهرش ديانا ساكن و آن وقت بود كه نوشتن هري پاترها كاملاً جدي شد.
جوآن رولينگ از ابتدا در ذهنش هفت سال مدرسه هري را به هفت كتاب تقسيم كرده بود. ديد خوب سينمايي اش سبب شد به راحتي بتواند تقسيم اطلاعات كند و گاه حتي در هنگام نوشتن، چنان تصويرهايش دقيق و پر از جزييات بود كه گويي يك فيلمنامه دكوپاژ شده را براي فيلمبرداري همان روز نوشته ... .
داستان هاي هري پاتر، پر است از تخيل محض و شگفت انگيز رولينگ. اين تخيل تا آن جا پيش مي رود كه جارو به عنوان يكي از قديمي ترين المان هاي جادوگري وارد داستان مي شود و كاملاً هم همان كاركرد قديمي را دارد اما ... جارو وسيله اياب و ذهاب جادوگران است ولي تخيل، وقتي وارد داستان مي شود كه اين جاروها همانند موتور يا ماشين، شماره و نوع دارند. برخي تندتر حركت مي كنند و برخي كندتر و برخي حتي در كوئيديچ - ورزشي كه باز ناشي از تخيل محض رولينگ است- تاثير اساسي دارند.
جدا از اين تخيل، رولينگ مقدار زيادي افسانه و اسطوره را هم به داستانش افزوده و براي همين، حاصل پر و پيماني چون هري پاتر به دست آمده است.
رولينگ تا سال ۹۵ داستان ها را نوشت و سرانجام پيش نويس اوليه را براي دو ناشر فرستاد. جوآن فكر مي كرد داستانش حداقل از چاپ اول سربلند بيرون مي آيد و او مي تواند براي خودش و جسيكا زندگي آرامي را مهيا كند اما همه
پيش بيني هاي او غلط بود.
يكي از ناشران تنها دو سه روز بعد با قراردادي به سراغ او آمد و كتاب را خريد. يكي دو ماه بعد، چاپ اول تنها چند روزي در قفسه كتاب فروشي ها باقي ماند و در كمتر از يك ماه نام هري پاتر تبديل به يك معجزه شد. ولوله اي در بريتانيا به پا و هري پاتر تبديل به روياي همه كودكان و نوجوانان انگليسي و بعد كودكان و نوجوانان همه جهان شد. رولينگ فاصله گمنامي تا شهرت را در فاصله اي كوتاه پيمود و بلافاصله تبديل به يك چهره محبوب شد.
حالا ديگر خيلي ها جي كي رولينگ را دوست داشتند. نامي كه ناشر اعتقاد داشت پسران مغرور نوجوان را به اين دليل كه زن بودن او را مخفي خواهد كرد پس نخواهد زد و رولينگ به جز حرف «J» كه از ابتداي جوآن مي آمد، «K» را هم از ابتداي كاتلين يعني نام مادر بزرگش برداشت. همه اينها اما، پايان رويا نبود.
اواخر همان سال بود كه مسئولان كمپاني تايم وارنر به سراغ رولينگ آمدند تا حقوق كتابش را براي برگردان سينمايي بخرند. او حالا آنقدر قدرت داشت كه در قرارداد قيد كند ناظر كار كمپاني خواهد بود و البته همه تلاشش را بكند تا نگذارد كار به دست يك غير انگليسي ساخته شود. حتي اگر آن غيرانگليسي كسي چون استيون اسپيلبرگ بزرگ مي بود. رولينگ پس از چاپ هري پاتر و سنگ كيميا كه در آمريكا و سپس ساير كشورهاي جهان با نام هري پاتر و سنگ جادو منتشر شد، كتاب دوم يعني هري پاتر و تالار اسرار را در فاصله اي يكساله منتشر كرد. استقبال از اين يكي بيش از آن چيزي بود كه تصورش مي رفت و هنگام پخش كتاب سوم يعني هري پاتر و زنداني آزكابان ديگر صف هاي طويلي بود كه مقابل در كتاب فروشي ها براي خريد كتاب بسته مي شد.
هري پاتر و جام آتش در سال ۲۰۰۰ با فروش هفت ميليون نسخه اي اش پرفروش ترين اثر سال شد و هنگام پخش پنجمين كتاب مجموعه يعني هري پاتر و محفل ققنوس در اواسط سال گذشته ميلادي، غوغاي جهاني آنقدر بود كه خبرگزاري ها تا يك هفته از معجزه هري پاتر حرف بزنند. پيش از انتشار كتاب پنجم، هري پاترهاي قبلي به بيش از ۲۰۰ زبان زنده و در تيراژ ۱۷۵ ميليون نسخه منتشر شده بودند و اين آخري كه با ۸۹۶ صفحه و ۳۸ فصل قطورترين كتاب مجموعه هم بود، تنها در چاپ اول آمريكا تيراژي هشت و نيم ميليون نسخه اي داشت كه در بازار نشر اين كشور يك ركورد بوده ... وضعيت در مورد برگردان سينمايي كار هم همين گونه بود. هرچند دو برگردان كريس كلمبوس از دو كار اول، آنقدرها هم متقاعد كننده نبود - خصوصاً در مورد فيلم اول- اما به هر حال هر دو فيلم ركوردهاي زيادي را جابه جا كردند.
اين روزها فيلم سوم به كارگرداني آلفونسو كوآرون مراحل پاياني فني اش را براي نمايش در تابستان آينده پشت سر مي گذارد و فيلم چهارم به كارگرداني مايك نيوئل هم در مرحله پيش توليد است.
جوآن رولينگ حالا يكي از ثروتمندترين و محبوب ترين زنان جهان است و هنوز خيلي ها منتظرند تا دو كار آخر مجموعه هري پاتر منتشر شود تا بتوانند راحت تر درباره او قضاوت كنند. رولينگ نويسنده مجموعه داستاني بوده كه به روياي بسياري از كودكان جهان شكل داده و اصلاً آنها را كتابخوان كرده است.
در چنين شرايطي بود كه جوآن كريسمس سال ۲۰۰۲ ازدواج كرد و پسرش ديويد حالا نه ماهه است. ديويد فرزند شرايط شهرت و آرامش خيال است و هرگز مادرش را چون جسيكا دوست نخواهد داشت چون هيچ وقت جوآن را براي ساعت ها پشت آن ميز كهنه كافه كوچك ادينبورو در حال نوشتن نظاره نكرده؛ هر چه باشد جوآن رولينگ هم همه آن سختي ها را به خاطر خوشبختي دخترش كشيده است.
جوآن كاتلين رولينگ
متولد ۳۱ جولاي ۱۹۶۶، انگلستان
كتابها
هري پاتر و سنگ كيميا
هري پاتر و تالار اسرار
هري پاتر و زنداني آزكابان
هري پاتر و جام آتش
هري پاتر و محفل ققنوس
گزيده كتاب هاي درسي هاگوارتز
كوئيديچ، تاريخچه مسابقات
غول ها و گياه شناسي هاگوارتز
از ميان گفت وگوها
اولين بار كه يك نفر در خيابان مرا با انگشت نشان داد و بعد هم يك بچه كوچك به طرفم دويد، نمي دانستم بايد چه عكس العملي نشان دهم. در دو سال اول هميشه سعي كردم از واقعيت شهرت فرار كنم اما حالا با آن كنار آمده ام. شهرت مي تواند دوست داشتني باشد اگر راهش را بلد باشيد.
وقتي مرا به استيون كلاوس [فيلمنامه نويس فيلم هاي هري پاتر] معرفي كردند، براي شناختن روحيات او فقط يك راه داشتم اين كه از او بپرسم شخصيت محبوبش در داستان كيست و شك نداشتم كه او هم مثل همه نمي گويد هري و ران را شخصيت محبوبش معرفي مي كند. ران را به راحتي مي توان دوست داشت چون عام ترين كاراكتر داستان است. وقتي كلاوس گفت هرمايوني، فهميدم كه او بهترين گزينه براي برگرداندن كتاب به فيلم است. هرمايوني كاراكتر محبوب خودم است.
فكر مي كنم چيزي را نوشته ام كه مردم عادي هميشه در ذهنشان داشته اند ولي هيچگاه جرات بروز دادنش را نداشتند. كتابهاي هري پاتر يك شوك است. شوك به كودك دروني همه مان براي يادآوري همه چيزهايي كه دوست داشته ايم.