گفت وگو با بورخس
گردآورنده: ريچارد بورجين
ترجمه: كاوه ميرعباسي
قيمت: ۳۲۰۰ تومان
ناشر: ني
بورخس، نويسنده افسانه اي آرژانتيني، در دو دهه پاياني عمرش به مصاحبه هاي بي شماري با خبرنگاران پرداخت و شايد دنيا درصدد افسون زدايي از اين نويسنده برآمد. نويسنده اي كه در عمده داستان هايش به هزارتوها علاقه نشان داده و از ابهام در هر چيز به وجد آمده است. در گفت و گوهايي كه انجام داده، چنين جنبه اي به وضوح مشاهده مي شود. در بخشي از كتاب، بورخس به خوانده هايش اشاره مي كند و مي گويد: « از همه كتاب هايي كه تاكنون خوانده ام تاثير پذيرفته ام، همين طور از كتاب هايي كه نخوانده ام.
نسبت به افراد بسياري كه حتي نامشان را نمي دانم، عميقاً احساس دين مي كنم. بايد توجه داشته باشيد كه به اسپانيايي مي نويسم ولي از ادبيات انگليسي الهام گرفته ام، اين بدان معني است كه هزاران نفر بر من تاثير گذاشته اند. هر زبان به خودي خود سنتي ادبي است. سال هاي زيادي از عمرم را صرف مطالعه فلسفه چيني كرده ام به خصوص تائونيسم كه برايم بسيار جذاب است. اما در زمينه بودائيسم هم تحقيق كرده ام و عرفان و صوفي گري هم برايم جالب اند.
از اين رو همه اينها بر من تاثير گذاشته اند.» بورخس در بخشي ديگر به عنصر هزارتو در داستان هايش اشاره مي كند:
«مدام احساس حيرت و سردر گمي مي كنم. بديهي است با ساير احساسات و عواطف بشري ابداً بيگانه نيستم اما در ميان آنها سردر گمي يا به گفته چسترتون، شگفتي، وجه غالب را دارد و البته واضح ترين نماد سردرگمي، صريح ترين نشانه بهت و حيرت همانا هزارتوست.»
بورخس در ادامه اظهار مي دارد كه همواره به نحوي سعي در گريز از اين هزارتو داشته اما هربار در هزارتوي ديگر خود را اسير ديده است. دنياي گفت و گوهاي بورخس همچون دنياي داستا ن هايش مملو از شگفتي و ابهام است.
راديوي زندگي
آواز عاشقانه (يازده داستان)
نويسنده: جان چيور
ترجمه: ميلاد زكريا
قيمت: ۱۸۰۰ تومان
ناشر: مركز
جان چيور داستان كوتاه نويس و رمان نويس آمريكايي كه به سال ۱۹۸۲ فوت كرده، بيش از همه در داستان هايش به افراد حاشيه اي اجتماع توجه نشان داده است. همچنين در داستا ن هايش فضاهاي شهري به طور كاملاً آشكاري خودنمايي مي كند.
در دومين داستان كتاب آواز عاشقانه، با نام راديوي بزرگ، سرگذشت زوجي را مي خوانيم كه به راديو علاقه مندند:
«جيم خسته تر از آن بود كه حتي اداي خوش مشربي را دربياورد و شام چيزي نداشت كه توجه آيرين را برانگيزد، بنابراين توجهش از غذا به رسوب جلاي نقره روي شمعدان ها و از آنجا به موسيقي در اتاق ديگر منحرف شد. چند دقيقه اي به يك پرلود شوپن گوش كرد و بعد با شنيدن صداي يك لرد كه آن را قطع كرد شگفت زده شد.»