سه شنبه ۳۰ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۸
رهيافتي از سومين جشنواره سراسري شعر رضوي
...چه بگويم غزال كو ؟
مشاهده و نگارش: حميدرضا شكارسري
هوا در ساعت ۴ صبح روز سه شنبه شانزدهم دي ماه سال ۱۳۸۲ روشن تر از «۴ صبح» هاي هر روز نيست. گرمتر از روزهاي ديگر زمستان هم نيست. راننده آژانس مثل تمام نصف شب هاي مشابه خواب  آلود است. خيابانهاي خلوت و باران خورده تهران در سكوت شبانه هميشگي اش چرت مي زند. در فرودگاه مهر آباد، ازدحامي ازلي و ابدي جاري است. حتي پرواز شماره ۷۸۹ هواپيمايي آسمان به مقصد مشهد مطابق معمول عمل مي كند و حداقل نيم ساعت تأخير را با پوزش اعتياد آور مهماندار، تقديم مي كند.
هيچ ساختي شكسته نمي شود. ساختهايي كه رفته رفته هنجار محسوب مي شوند و شكستن آنها هنجارشكني به حساب مي آيد. اميد در زندگي انسان اصولاً چيزي نيست جز انتظار شكستن ساختهاي به ظاهر پايدار زندگي و شادي و غم حاصل مستقيم يا غيرمستقيم همين ساخت شكني  ها.
پس اميدوار و منتظر، فعلاً مشغول تماشاي درياي ابرهاي پايين مي شوم تا در مشهد چه پيش آيد.
* * *
دومين جشنواره سراسري شعر رضوي ساعت حدود ۹ صبح شانزدهم دي ماه ۱۳۸۲ در تالار فردوسي جهاد دانشگاهي دانشگاه فردوسي مشهد با قرائت دلنشين قرآن افتتاح مي شود.
دكور صحنه بد نيست. پنجره اي نيمه باز به سمت گنبد حرم امام رضا (ع) و گلي آفتابگردان كه البته معلوم نيست چرا به داخل سرك كشيده است؟! شاهكار اين دكور اما در جاي ديگري است. آنجا كه بيت شعري با خطي بسيار درشت و زيبا مثل ميخ طويله در چشم مخاطب فرو مي رود:
از شوق ديدار رضا (ع) مرغ دلم پر مي زند
جبريل زبهر ديدنش در كوي حق سر مي زند
جشنواره سراسري شعر و اشكال وزني در شعري مندرج در صحنه دكور!
«عبدالجبار كاكايي» كه گويي صداي خوشش بر «شاعر معاصر» بودنش ترجيح داده شده است، درست وسط صحنه، پشت ميزش مي نشيند و اجراي جشنواره را بر عهده مي گيرد. بسيار مسلط و آگاه، اما خشك و بي انعطاف.
«دكتر هادي منوري» دبير شوراي شعر ارشاد استان خراسان به دعوت مجري از اهداف برگزاري جشنواره مي گويد. تجليل از بزرگان شعر مذهبي استان خراسان، هدايت شاعران جوان به سمت سرايش اشعار مذهبي، برگزاري ميزگردهاي تخصصي شعر مذهبي و حمايت از اشعار مذهبي كودك و نوجوان جهت پي ريزي زيرساخت محكم فكري اين قشر از جامعه، از جمله اين اهداف هستند و بالاخره در نظر است سال آينده اين جشنواره به صورت بين المللي برگزار گردد.
«حجت الاسلام حسيني» دبير جشنواره سراسري شعر رضوي از مراحل متعدد برگزاري اين همايش مي گويد. ظاهراً از طريق ستادهاي جشنواره مستقر در شهرستانهاي استان خراسان و كليه استانهاي كشور ۲۵۰۰ شاعر آثار خود را ارايه داده اند كه در نهايت ۳۰ شاعر از استان خراسان و ۳۰ شاعر از بقيه استانهاي كشور به بخش مسابقه نهايي راه يافته اند. همچنين حدود ۱۵ شاعر برجسته معاصر به جشنواره دعوت شده اند.
و شعر خواني ها آغاز مي شود. شاعران خارج از صحنه، گوشه سالن، پشت تريبون كوچكي شعر مي خوانند. ظاهراً شاعرجماعت، حتي در جشنواره شعر هم غريب مي افتد!
«خسرو احتشامي» اولين شاعري است كه شعر مي خواند:
اينجا سراي كيست كه بر آستانه اش
جبريل شد كبوتر و خورشيد دانه اش
فوج فرشته مي پرد از قبه زرش
موج ستاره مي چكد از آستانه اش...
و پس از اين كه «آيت الله عبادي»، امام جمعه مشهد، براي شاعران مدعو آرزوي صله معنوي از امام رضا (ع) مي كند، «امير برزگر» از شعراي با سابقه استان چنين زمزمه مي كند:
اي حريم حرمت مأمن ابناي بشر
وي غبار قدمت چشم مرا كحل بصر
خاكروب ره تو شاه و گدا، جن و ملك
آستان بوس تو هر صبح و مسا، شمس و قمر
حالا گروه سرودي مركب از خواهران ناشنوا با زبان اشاره كه گاه به اجراي نمايش سرود پهلو مي زند و همراه با صداي «اصفهاني» سرود «ولايت عشق» را اجرا مي كنند. اين يك ساخت شكني به معني واقعي كلمه است. اجراي هنري متكي بر صوت توسط هنرمنداني كه غرق در سكوتند. عكس العمل حضار غالباً هق هق اشك است. شعر عقب نشيني كرده است.
«سارا حيدري» در ادامه جلسه، سروده هاي خود را هديه مي كند:
در مه آلودترين جاده چراغي ديدم
در عطشناكترين باديه باغي ديدم
به خزان غم من شوق بهاران پيوست
خشكسالم ز نماز تو به باران پيوست
سرسرايي كه پر از يا رب و ياهو شده است
زير اين سقف پناه من و آهو شده است
اما «سعيد بيابانكي» جبهه جديدي مي گشايد و غزلي به ياد و به خاطر بم و فاجعه انساني اش مي خواند. غزلي كه اگرچه در حد شاعرش نيست، اما انتخاب بجايي است.
و پاياني به ياد ماندني دارد:
«خبر درشت وَ كوتاه بود: بم لرزيد»
«محمود اكرامي» اين خراساني كردتبار با صفا هم مي خواند:
مي نشينم در رواق هشتمين
زير لب با خويش مي گويم چنين:
كاش من هم كفشدارت مي شدم
اشك شوقي بر مزارت مي شدم
حالا هنگام رباعيهاي «مصطفي محدثي» است كه عطر شهدا را مي پراكند:
ماييم و گل اميد در چشمانت
صبحي همه صبح عيد در چشمانت
يك پلك توجه تو كافيست كه دل
صد بار شود شهيد در چشمانت
در ادامه مي شنويم:
يك آسمان ستاره و قلبي پر التهاب
تقديم آستان تو فرزند بوتراب
عادت نموده  ايم كه هر صبح بنگريم
تصوير بارگاه تو در چشم آ فتاب
«اختري فر»
از هشت در بهشت يادت خوشتر
وقتي تو امام هشتم ما هستي
«محمد جواد محبت»
والسلام. جلسه صبح (ظهر!) تمام است.
چشم به هم بزني، به حرم رفته نرفته، زيارتي كرده نكرده، ناهاري خورده نخورده، جلسه عصر شروع مي شود. لبريز از غزل و به ندرت مثنوي و رباعي و دو بيتي و چهار پاره:
هو به چشمهاي تو لبخند مي زند
يعني لبت نگين سليمان ديگريست
«پانته آ صفايي»
دخيل بستم و مي دانم چو آهوان نظر كرده
خدا دريغ نخواهد كرد كمي تبسم از اين مردم
«جمشيد عباسي»
خدا مرا نكشد تا رضا رضا بكنم
و بيشتر بتوانم ترا صدا بكنم
«عليرضا آذرپيك»
مدح تو قصايد خراساني باد
يا ضامن آهوي خراسان بزرگ
«بيژن ارژن»
چشمهاي نگران همه آهوها
شاه بيت غزل شام غريبانت شد
«ابراهيم لكزيان»
با دستي و پايي كه فلج آمده اند
دنبال گشايش و فرج آمده اند
از دورترين منطقه هاي زخمي
تا مرقد ثامن الحجج(ع) آمده اند
«مرتضي آخرتي»
و گاه به گاه هنوز اندوه بم، سترگ و بي امان از لابه لاي ابيات شعله مي كشد.
* * *
جلسه نقد و بررسي شعر در سالن كنفرانس خانه معلم برگزار مي شود. تقريباً همه حضار نفري يك ميكروفون دارند تا صدايشان به گوش همه برسد. «عبدالجبار كاكايي»، «خسرو احتشامي»، «محمد كاظم كاظمي»، «محمدرضا محمدي نيكو» و «حجت الاسلام حسيني» بالاتر از بقيه نشسته اند.
«كاكايي» اعلام مي كند كه موضوع بحث شعر ديني است. شعر ديني چه شعري است؟ شعري كه به ذكر وقايع مذهبي يا مدح و ثناي معصومين(ع) بپردازد و يا نه، دايره شعر مذهبي وسيع تر از اين حرفهاست.
«خسرو احتشامي»  نخستين چراغ را روشن مي كند. او معتقد است شعر مذهبي حتماً بايد به مسائل ديني اشاره داشته باشد. «محمد جواد محبت» هم با او هم عقيده است. به اضافه اين كه واسطه ارزش يافتن اين شعر شاعري است كه بايد مذهبي و پاك باشد. ظاهراً منظور او «نيت» شاعر است. «محمود اكرامي» اما در جبهه مقابل سنگر مي گيرد. اگر مذهب دستور زندگي است و مشخص كننده خوبها و بدها و بايدها و نبايدها، پس هر شعري كه ستاينده زندگي باشد و مبلغ بايدهاي پاك، شعر مذهبي خواهد بود: شعري كه به ارزشهاي عام، ارزشهايي كه تمام جهانيان، فرازمان و فرامكان مي پذيرند، مي پردازد.
اما در اين بين سماجت «جهاندار» در اينكه، اين وسط تعريف شعر چيست و اين تعريف چه نقشي در اين بحث مي تواند داشته باشد، بحث را متشنج مي كند. ظاهراً «محمدي نيكو» سر اين نخ را مي چسبد. او مشكل را در اينجا مي بيند كه تعريف شعر به طور اعم و خيال به طور اخص طي زمان متغير است. تخيل غربي امروز غالباً در ناخودآگاه شكل مي گيرد، كه مثلاً به سوررئاليسم ختم مي گردد. اما تخيل اسلامي- ايراني ادامه انديشه و تفكر شاعر در ماوراء خودآگاهي اوست و نه در ناخودآگاهش. بحث «محمدي نيكو» هيجان انگيز است، ولي ادامه نمي يابد. اين از اشكالات اين جور ميزگردهاي همگاني است كه فرصت گسترش بحث به كسي نمي رسد. اما «شكارسري» شعر را عرصه تأويل مي داند و چه بسا تأويلهايي متضاد. پس بسته به خوانش هر مخاطب از شعر و تأويل خود او، موضوع شعر در غيبت مؤلف و نيت شاعر، تعيين مي شود. پس هر شعر دوباره در ذهن مخاطب آفريده (بازآفريده) مي شود كه احتمالاً بنابر فرامتن هاي مورد نظرش مي تواند تأويلي مذهبي داشته باشد. اينها همه در صورتي است كه شعر مستقيم گو و فاقد تكنيك نباشد. «كاكايي» بحث پراكنده اي را كه جمع شدني نيست، جمع بندي مي كند مثلاً.
با «سعيد بيابانكي» و «يدالله گودرزي» به سمت اتاقمان كه مي رويم، به اين نتيجه مي رسيم كه ظاهراً تمام شاعران شعرهاي قرائت شده در جلسات امروز جشنواره، معتقد به نظر اول مطرح شده در جلسه نقد و بررسي شعر ديني بوده اند. اشاره مستقيم با واسطه تشبيه و استعاره و صنايعي چون تشخيص و مبالغه و... و اين دستاورد كمي براي اين جلسه و اصلاً سوغات كم ارزشي براي اين سفر نيست.
* * *
شعرخواني ها در جلسه صبح چهارشنبه هفدهم دي ماه ادامه مي يابد. اشتراك فضاها، حضور دائمي و تكراري كاراكترهاي مشخص و ثابت، قوالب تجربه شده اي چون غزل و مثنوي كه اجازه حضور فرمها و ساختارهاي تازه را نمي دهد، همه و همه به مضامين و تعابير مشابه ختم مي شوند كه مخاطب نسبت به آنها ناگيرايي فعال پيدا كرده است وتأثيري نمي پذيرد.
در ادامه جلسه نقد و بررسي شعر ديني شب گذشته، با تمام وجود ضرورت بحث پيرامون آسيب شناسي شعر مذهبي و راهكارهاي برون شد از اين آسيبها را احساس مي كنم. اما وقت مراسم اختتاميه به سرعت فرا مي رسد. عصر چهارشنبه، شعرخواني «عباس چشامي»، «محمد حسين جعفريان»، «حميد رضا شكارسري»، «يدالله گودرزي» و «فاطمه سالاروند». سخنراني تخصصي فرماندار محترم مشهد، جناب «آقاي حسيني» پيرامون الگوهاي زباني و شعر و حمل ارزشهاي ديني و انقلابي توسط شعر! و بالاخره قرائت بيانيه داوران توسط يكي از داوران، «محمود اكرامي». بقيه اين زعما عبارتنداز: «خسرواحتشامي»، «ابوطالب مظفري»، «سيد محسن مصطفي زاده» و «محمد باقر كلاهي اهري».
داوران اعتراف كرده اند كه گزينش اشعار برتر از بين اين همه شعر كه هر كدام در دنياي ويژه خود، دريچه خاصي بر موضوع گشوده اند، مشكل و گاه غيرممكن است. اما به هر صورت ضرورتي هست و ۱۶ نام زير:
آقايان «آذرپيك»، «مهولاتي»، «عباسي»، «لكزيان»، «عندليب» و خانمها «درتوميان»، «صفايي بروجني» و «مقصودي» به عنوان نفرات برگزيده و آقايان «ابراهيمي»، «ارژن»، «رستمي»، «زارعي»، «شكوهي»، «صمدي»، «فرجي» و خانم «تفقدي» به عنوان نفرات برتر، بدون هيچ تقدم و تأخر.
والسلام. جشنواره سراسري شعر رضوي تمام شده است.
حالا بازار گلايه و پيشنهاد، مصاحبه و افاضات شاعرانه و خداحافظي و ماچ و بوسه داغ است.
«مجيد نظافت» مثل هميشه متين و شيرين باب گفت وگويي را با من باز مي كند. لابد براي روزنامه قدس. چون «مجيد» معاون سردبير و مسئول سرويس ادب و هنر آنجاست. بحث به شعر امروز، كشيده مي شود و به غزل اين روزگار و اين كه چرا بيشتر اشعار قرائت شده در جشنواره غزل بود (يا اصولاً در قوالب كلاسيك). خودش ظاهراً جوابي دارد و در متن سؤال هم همان جواب را گنجانده است.
تقلب مي كنم و تصديق: شكي نيست كه ضرورت برقراري ارتباط با مخاطب عام شركت كننده، از دلايل ارائه شعرها در قوالب كلاسيك است. در نتيجه بايد در اين جشنواره ها عدم رويارويي با فرم و ساختارهاي پيشرفته شعر امروز را هم انتظار داشت.
مي پرسد كه آيا خود من تا حالا در اين بازي شركت كرده ام؟ صادقانه پاسخ مي دهم كه اگر نام مقدسي چون نام معصومين(ع) بر تارك جلسه بدرخشد، بهترين شعرم را فارغ از قالبش مي خوانم، مثل همين جشنواره.
او نظرم را در مورد بين المللي شدن جشنواره در سال آينده مي پرسد. حالا من مي پرسم كه مگر امسال بين المللي نبود؟! يكي دو تا از شاعران، يكي از استادان بالانشين جلسه نقد و بررسي شعر ديني و حتي يكي از اعضاي هيأت داوران از برادران مهاجر افغاني بودند. همين امسال هم جشنواره كمي تا قسمتي بين المللي بود. حتي مي شد با حضور برادران عراقي و تاجيك اهل قم و تهران و مشهد بين المللي ترش كرد! متوجه مي شود. پرمعنا و نمكين مي خندد و خداحافظي مي كنيم.
* * *
بي پناه ترين آدمهاي دنيا در پرواز شماره ۱۳۸۸ هواپيمايي آسمان به مقصد تهران. راستي آيا اين هواپيما را در اين ظلمت بي پايان، معلق بين زمين و آسمان هيچ خطري تهديد نمي كند؟ در صندلي ام گلوله مي شوم و در دلم داد مي زنم: «يا امام رضا(ع)» و تكانهاي شديد هواپيما را يكي بعداز ديگري از سر مي گذرانيم.
بي دليل ياد تنها شعر (يا يكي از تنهاترين شعرهاي) جشنواره سراسري شعر رضوي مي افتم كه زاويه نگاه تازه اي براي تماشاي موضوع جشنواره انتخاب كرده است و اگر چه خالي از شعار و سطحي نگري نيست و اگرچه از فرمولهاي رايج و آشناي شاعرش، محمد حسين جعفريان شكل گرفته است، اما به مصداق «... كه نو را حلاوتي است دگر» به دل مي چسبد:
يا امام رضا(ع)
در دبستانهاي جهان زنگ خفت به صدا درآمده است
آهو اين بار از تونلهاي مخوف مترو
از سالن ترانزيت فرودگاهها
از عرشه بزرگ كشتيها
از تابلوهاي ۱۲۰ متري تبليغاتي
از كشتزارهاي نئون
از بزرگراه مركزي پايتخت به حرمت گريخته است
قاره ها در تصرف سياه سرفه سياستمداران رنج مي كشند
شكارچي سياست با بمب اندازهاي وظيفه شناس
اين بار شفاعتت را انكار كرده است.
حالا اين چشمان خشكيده آهوست
از پشت پنجره هواپيماها و زندانها
از پشت لنز دوربينها و شيشه اتوبوسها
اين صداي معصومه آهوست
مدفون در هياهوي تبليغ پفكها
خودروها
سسها و بانكها
اين قالب در رهن مانده آهوست
كه هنوز هم به عشق شفاعت تو مي تپد
حالا صداكن
آهوي سرگردان در قفس باغ وحشها
آهوي غرق شده در شيشه الكل آزمايشگاهها
آهوي تاكسيدرمي شده درموزه هاي حيات وحش را...
* «گفتي غزل بگو چه بگويم مجال كو» مصراع نخست غزلي از شاعر فرزانه دكتر قيصر امين پور

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |