يكشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۲۳
تاسوعا و عاشوراي تهران
شرح جان شرحه شرحه باز گو
003648.jpg
به بيابان شدم، عشق باريده بود و زمين ترشده؛ چنانكه پاي آدميان در گل فرو شود، پاي من در عشق فرو شد.
حسينيه كربلايي هاي گلوبندك يا تكيه بازار تجريش با آن معماري قديمي، تكيه دولت يا عزاداري در جردن، دسته هاي خيابان ابوسعيد يا عزاداراني كه به امام زاده صالح مي روند هركدام اين روزها داستان عزاداري و مراسم سوگواري خود را دارند و هركدام ميزبان عزاداران خاص خود هستند.
عزاداري دانشجويي 
ميان تمام هيات ها و تكيه ها و مجالس عزاداري ماه محرم، هميشه آنهايي كه مشتري هايش جوان ها و دانشجوها بوده اند صفاي ديگري دارد. مجلس هاي دانشجويي، هم گرم تر و پرسوزتر است و هم مباحثي كه در سخنراني پيش از عزاداري مطرح مي شود نسبت به جاهاي ديگر سطح بالاتري دارند. مسجد كوي دانشگاه و مسجد دانشگاه تهران از قديمي ترين مراكز عزاداري هاي دانشجويي است. شب ها در مسجد كوي، مثل سال هاي گذشته آيت الله امجد سخنراني مي كند، نام او با اين مسجد كم كم ديگر عجين شده است، چون در مناسبت هاي مذهبي مختلف از جمله ماه رمضان و همين ماه محرم هميشه سخنران اين مسجد، ايشان بوده اند. در مسجد دانشگاه تهران صبح ها برنامه عزاداري به راه است. فردا و پس فردا (تاسوعا و عاشورا) هم مي توانيد ساعت ۱۰ صبح به اين مسجد برويد و در مراسم شركت كنيد. سخنران اينجا حجت الاسلام پناهيان است كه ميان نسل جوان محبوبيت زيادي پيدا كرده است. بعد از سخنراني، سعيد حداديان مداحي مي كند، يكي از باسابقه ترين مداح هاي تهران كه وقتي بخواهد حسابي شلوغش مي كند و از مردم اشك مي گيرد. حداديان شب ها در غرب تهران مراسم دارد؛ در مسجد امام حسن مجتبي كه توي خيابان آزادي و نزديك بزرگراه يادگار امام است. مسجد دانشگاه صنعتي شريف در غرب تهران هم براي شب هاي عزاداري به خصوص اين سه شب باقي مانده، جاي دوست داشتني و مناسبي است. بر عكس مسجد دانشگاه تهران كه ظاهر مدرن و خاصي دارد، معماري مسجد دانشگاه شريف خيلي به معماري سنتي اسلامي وفادار مانده و توي حياطش مي توانيد چندين شبستان و رواق پيدا كنيد. برنامه هاي دانشگاه شريف هم با مال تهران يك تفاوت اساسي دارد، آن هم اين است كه هر شب، سخنران ها با شب قبل فرق دارند. حجت الاسلام پناهيان در اين شب هاي پاياني دهه اول محرم، اينجا هم سخنراني دارد. مسجد دانشگاه اميركبير، علم و صنعت، خواجه نصير و بقيه دانشگاه هاي تهران هم هر كدام برنامه هاي خاصي براي عزاداري دارند كه اگر به آنها نزديك بوديد، مي توانيد در آنها شركت كنيد. اما يكي از شلوغ ترين و پررونق ترين مراسم عزاداري اين شب ها در بيت رهبري است. در حسينيه امام خميني، بيت رهبري، از شب هشتم محرم - براي پنج شب - مراسم عزاداري برقرار است كه بعد از نماز مغرب و عشا (حول و حوش ساعت ۳۰:۱۹) شروع مي  شود. حجت الاسلام صديقي يكي از سخنران هايي است كه در اين شب ها براي شركت كنندگان در مراسم - كه بيشترشان جوان هستند - سخنراني مي كند. بعد از سخنراني هم، بهترين مداح هاي تهران در حضور رهبر انقلاب ذكر مصيبت مي خوانند و همراه مردم سينه زني مي كنند. سعيد حداديان، حاج منصور ارضي، حاج محمد طاهري و خيلي هاي ديگر اين شب ها در بيت رهبري مداحي مي كنند. در ضمن اگر در عزاداري اينجا شركت كنيد، مي توانيد بعد از پايان مراسم (كه زياد طولاني نيست تا مشكلي براي آنهايي كه از راه هاي دور آمده اند پيش نيايد) شام بخوريد.
شاه تيغه 
نارمك يعني صد ميدان كه هر ميدان حداقل يكي دو هيات كوچك و بزرگ دارد. تك و توك خياباني هست كه اثري از هيات هاي عزاداري در آن نباشد. آنهايي كه ساكن اين منطقه هستند،  مي دانند كه هيات هاي نزديك خيابان سمنگان روز عاشورا مي آيند و اين خيابان را مي بندند. بعد همه با هم مي روند مسجد جامع نارمك و با هم بر مي گردند.
اما يكي از بزرگترين تكاياي نارمك، در خيابان مهر واقع شده است. هيات عزداران خيابان ۵۲، انتهاي خيابان مهر يعني نزديك به۴۶ متري نارمك. علم ۱۹ تيغه اين هيات براي خيلي از علم كش ها هم روياست شرحِ جانِ شرحه شرحه بازگو
و هم شهرت. شاه تيغه اين علم بزرگترين شاه تيغ اين منطقه، چند سالي است روي اين نشان قرار دارد. تاسوعا و عاشورا طول دسته عزاداران گاهي به وسط خيابان مهر هم مي رسد. عرف كار اين است كه بعد ازشام شب تاسوعا همه براي استراحت مي روند و صبح روز عاشورا كار را شروع مي كنند، اما بانيان اين هيات از شب تاسوعا نمي خوابند تا عصر روز عاشورا.
ظهر روز عاشورا كه مي رسد اين عزاداران به تكيه سيد مي روند. سيد يكي از اولين بانيان اين هيات بود كه حالا از اين محل رفته وبالاي ميدان الغدير زندگي مي  كند. عزاداران هيات ۵۲ به خاطر زحمات اين پيرمرد، هر سال با چند اتوبوس به خانه او مي روند و مراسم عزاداري را آنجا دنبال مي كنند.
جالب آنكه اين هيات تنها يك آشپز ۸۰ ساله دارد و هر سال او را مي آورند براي پختن قيمه روز عاشورا، فقط ظهر عاشورا. به غير از اين قيمه هم هيچ غذايي را نمي پزد. قيمه ظهر عاشوراي اين هيات آنقدر معروف است كه از نقاط مختلف نارمك، مردم براي بردن اين نذر مي آيند.
عشاق الحسين و بيت الرقيه 
اگر از اهالي شرق تهران باشيد و حال و توان سينه زني درست و حسابي را داريد، هيات عشاق الحسين مي تواند يكي از انتخاب هاي شما باشد. كافي است سري به خيابان زرين نعل در حوالي ميدان شهدا بزنيد تا در حسينيه اين هيات، روزهاي عزاداري را بگذارنيد.
اين هيات نسبتاً قديمي كه در اوايل دهه ۶۰ تشكيل شده، در ميان جوانان، طرفداران زيادي دارد و در شب هاي محرم و تاسوعا و عاشورا جاي سوزن انداختن نيست.
«حاج علي قرباني» مداح اصلي اين هيات به حساب مي آيد و بخش اصلي مراسم بعد از سخنراني و روضه، سينه زني هايي است كه گاهي ساعت ها به طول مي كشد. در روزهاي تاسوعا و عاشورا، مراسم آنها بعد از نماز ظهر شروع مي شود و شما وقت داريد تا ظهر در جاهاي ديگر و مراسم ديگر شركت كنيد. البته اگر هم دوست داشته باشيد، زيارت عاشوراي صدسلام، قبل از ظهر خوانده مي شود و مي توانيد از صبح به همين حسينيه بياييد. البته اگر زياد طرفدار سينه زني هاي اين چنيني نيستيد، «بيت الرقيه» واقع در فلكه دوم نيروي هوايي مي تواند جاي ديگري باشد كه شما برويد. در اين مكان، آقاي هاشمي نژاد همان سخنران معروفي كه تصاوير او را در تلويزيون هم ديده ايد، سخنراني مي كند. علاوه بر ده شب محرم، در روز تاسوعا و عاشورا در اين مكان مراسم برقرار است. مراسم هم شامل زيارت عاشورا و سخنراني خود آقاي هاشمي نژاد است و در پايان هم كمي سينه زني.
اگر به مباحث اخلاقي علاقه داريد، اين سخنراني ها را از دست ندهيد. حواستان باشد اگر مي خواهيد در خيابان ننشينيد، حتماً زودتر براي شركت در مراسم «بيت الرقيه» اقدام كنيد.
بازار، قلب عزاداري 
بازار تهران در اين چند روز مركز يكي از بزرگترين تجمعات مردمي است كه حال و هواي اين جا را كاملاً عوض كرده است. همين كه به خيابان هاي حوالي بازار نزديك شويد، اين حال و هوا را حس مي كنيد. پدر و مادرها و فرزنداني كه از صبح به تدريج گوشه گوشه خيابان ها و پياده روها را پر مي كنند و بعد از ساعتي ديگر جايي براي سوزن انداختن پيدا نمي كنيد. يا مردمي را مي بينيد كه براي تماشا آمده اند و يا هيات هاي عزاداري و دسته هاي زنجيرزني كه از نقاط مختلف به اينجا آمده اند. در هر نقطه فقط نشانه هاي محرم را مي بينيد. تكيه هاي عرب ها و پاكستاني ها هم مراسم عزاداري مخصوص خود را دارند و تعداد زيادي هم براي تماشاي مراسم آنها، به اينجا مي آيند. مراسم خيمه سوزي در روز عاشورا هم يكي از گوشه هاي جذاب اين مراسم است كه حوالي ظهر انجام مي شود و آتش زدن خيمه ها در حضور اين جمعيت انبوه و همراهي نواي دسته هاي عزاداري و گريه هاي مردم كنار خيابان و چهره هاي مغموم، حس و حالي به اين فضا مي بخشد كه تنها يكبار بودن در اينجا كافي است تا هر سال عاشورا، به جز بازار جاي ديگري نرويد. بساط نذري ها هم به طور گسترده اي در همه جا وجود دارد. از شربت و شير بگيريد تا غذاهاي مختلف كه به صورت مردمي در همه جا به چشم مي خورد تاثير اين مراسم را در چشمان كودكاني كه لباس عربي پوشيده اند، به خوبي مي توانيد حس كنيد.
تكيه هاي كوچك 
در مناطق مهاجرنشين تهران، مثل اسلامشهر وخاك سفيد به جاي هيات هاي بسيار بزرگ، با انبوهي تكيه كوچك مواجه مي شويد. «حسن هادوي» بچه اسلامشهر مي گويد:  «يك كوچه سي متري ۴ تكيه دارد كه همه هم با هم رقابت مي كنند، درحالي كه به نظر من اگر دورهم جمع بشويم از بزرگترين تكيه هاي تهران جلو مي زنيم...»
اين پديده دلايل كاملاً روشني دارد. قوميت گرايي خاصي كه در اين مناطق حاكم است. اگر گذارتان به كوچه ها و اين مناطق افتاد، به چشم خود مي بينيد كه نوشته اند:
«تكيه...هاي مقيم اسلامشهر.»
بالاي شهر
خيابان هاي منتهي به ميدان محسني مسدود است. جمعيت پياده مجال تردد را از خودروها مي گيرد. صداي دور طبل و سنج، از نزديك شدن دسته هاي عزاداري خبر مي دهد. امروز هم مانند همه روزهاي غيرتعطيل، ميدان محسني غلغله است، اما اين بار نه براي ديدن و خريد از مغازه ها و پاساژهاي جورواجور اين ميدان، بلكه به شوق عاشورا. كوچه هاي منتهي به ميدان شاه نظري، بيژن، وزيري و ... نيز وضعيت مشابهي دارد. از هر يك از كوچه ها و خيابان ها دسته هايي با علم و طبل هاي بزرگ به ميدان نزديك مي شوند وگروه هاي زنجيرزني. فضاي باز ميدان محسني، به علم داران اجازه مي دهد كه به راحتي چرخ بزنند و شايد به همين دليل ميدان محسني ميعادگاه دسته هاي عزاداري اين اطراف است... خيابان ظفر بالاتر از تقاطع نفت نيز معركه ديگري است. جايي كه در بيمارستان علي اصغر به ياد كوچك ترين شهيد كربلا، كودكان بيمار را مداوا مي كنند.
گهواره علي اصغر، شاخصه اين هيات عزاداري است. عزاداران اين هيات زنجير نمي زنند، آنان بر سينه كوبيدن را ترجيح مي دهند و به جاي علم هاي چندين متري، گهواره است كه هيچ سالي نبايد از قلم بيفتد. درست روبه روي بيمارستان ساعتي هم مي نشينند و نوحه علي اصغر مداح، اشك عزاداران و مردم تماشاگر را در مي آورد و والدين كودكان بستري در بيمارستان از همه گريان تر. وقتي مداح براي شفاي كودكان بستري به علي اصغر شهيد متوسل مي شود، فرياد آمين جمعيت، منطقه را مي لرزاند. خيابان ظفر كاملا مسدود شده و مسافران خودروهاي عبوري نيز به جمعيت پيوسته اند. ساعتي بعد هيات عزاداران متوسل به علي اصغر، خيابان ظفر را به سمت تكيه ترك كرده اند و مادران گريان هنوز روبه روي بيمارستان. شايد فردا كودكانشان به يمن وجود علي اصغر شفا يابند. ظهر عاشوراي ميدان محسني و خيابان ظفر با خورش قيمه پايان مي يابد، اما با تاريكي هوا، جمعيت با شمع هاي روشن به سمت ميدان محسني روان مي شوند. اين شب، خبري از علم وچراغ هاي درخشان نيست و تنها فانوس هاي كوچك و شمع هاي دست عزاداران، ميدان و خيابان ها را روشن مي كند. شام غريبان شايد براي بيشتر هيات ها اوج عزاداري باشد. طاقچه هاي مسجدالغدير و ميدان محسني و بلوار ميرداماد و بيمارستان علي اصغر در انتظار شمع هاي شماست.
تكيه بزرگ تجريش 
تكيه بزرگ تجريش. بهتر است بگوييدتكيه بالا ، تكيه اي قديمي با قدمتي بيش از صد سال.
اين تكيه روزهاي عادي - غير از ماه محرم - محل فروش ميوه و تره بار است و مغازه هاي اطراف هم اين كار را با شدت هرچه بيشتر دنبال مي كنند. با شروع ماه محرم، از سياه پوش شدن در و ديوار اين محل مي توان متوجه حال و هواي عزادار آن شد. اولين نشانه اين عزاداري، پرچمي است كه روي بام حرم امام زاده برافراشته شده و با هر نسيم ملايمي همراه مي شود. اين پرچم از اول محرم تا اربعين امام، سياه است و ماتم زده.
تكيه بالا ، تكيه اصلي تجريش است. طبقه بالا مخصوص خانم ها است و آقايان در طبقه زيرين به عزاداري مي پردازند. همه جا سياه پوش است و تمثال هاي بزرگ و رنگارنگ از امام حسين و حضرت ابوالفضل و شعرهاي خاطره انگيز سرتاسر محل را پوشانده است. تكيه يك لحظه آرامش ندارد. دسته هاي مختلف از تكاياي گوناگون مي آيند و بروبچه هاي تكيه از آنها استقبال مي كنند. از همه جا مي آيند. از اوين دركه گرفته تا اقدسيه ونياوران. خيلي ها از ساعت ها قبل توي اين تكيه مي نشينند و بچه هاي كوچكتر هم از همه جلوتر، مراسم عزاداري بعد از نماز مغرب و عشاء و سخنراني واعظي از خود حرم امامزاده و مسجد همت شروع مي شود و تا پاسي از شب ادامه دارد. حتي تا ساعت ۵ و ۶ صبح، گاهي.
دسته هاي عزاداري بعد از خوردن چاي و نوشيدن شربت به خيابان ها و كوچه پس كوچه هاي اطراف مي آيند و عزاداري مي كنند، تا سپيده دم.
ظهر عاشورا
محشري از آدم هاي سياه پوش و ريز و درشت. همه محو تماشاي نخل گرداني. نخلي كه مي گويند صدها كيلو وزن دارد و مثل پري، انگار روي دوش عزادارن، دست به دست مي چرخد.
هر حاجتمندي زير اين نخل، امام مظلوم را صدا مي زند و زن ها در كناري، مويه كنان شاهد اين مراسمند. اگر بتواني وارد تكيه شوي - كه نمي تواني - ازدحام جمعيت را از نزديك لمس مي كني تا اينكه...
- صداي اذان و فرياد واي حسين كشته شد!
اين پايان عزاداري روز عاشوراي اين تكيه است.
طوق طيب 
يكي از معروفترين تكيه هاي تهران؛ تكيه دولت در چهارراه سيروس تهران است. تكيه اي كه در تقاطع خيابان سيروس و مصطفي خميني (بوذرجمهري سابق) قرار دارد و سابقه تاسيس و برقراري آن به دوره قاجاريه برمي گردد، تكيه اي كه ابتدا به عنوان محلي براي عزاداري درباريان و حكومتيان به وجود آمد و بعدها به مرور روزگار، آن تكيه و خيابان سيروس و محدوده بازار به يكي از بزرگترين محل هاي عزاداري تبديل شد و با انقراض قاجاريان و روي كار آمدن رضاخان، به محل عزاداري قزاقها تبديل شد و همه ساله با آغاز محرم، قزاقها و در راس آنها رضاخان به سر و روي خود گل مي ماليدند و عزاداري مي كردند و بعدها با زياد شدن جمعيت تهران، اين تكيه به يك تكيه مردمي تبديل شد. اين خيابان و محدوده اش كه از يك طرف به سمت بازار و از سمت ديگر به طرف مولوي و سرچشمه منتهي مي شود، هر ساله با شروع محرم يكي از بزرگترين پايگاه ها و محل هاي عزاداري است و تقريبا تمام دسته جات و هيات هاي عزاداري معروف بازار كه در روزهاي تاسوعا و عاشورا راه مي افتند، در اين چهارراه با يكديگر مواجه مي شوند. يكي از معروفترين علامت ها كه هر ساله به سمت چهارراه سيروس و تكيه دولت مي آورند، طوق مرحوم طيب رضايي است، طوقي كه تنها از يك تيغه بلند تشكيل شده و حمل آن بسيار مشكل است. زماني خود طيب اين علامت را در صدر هيات راسته بازار بزازها حمل مي كرد و حالا هم بازماندگانش هرساله طوقش را به ياد او به چهارراه سيروس مي آورند.
در ايام تاسوعا و عاشورا براي عزاداري حتما سري به خيابان سيروس و حوالي تكيه دولت بزنيد.

سرخ و سياه و گلدار
003654.jpg
ابيانه كاشان مثل بسياري از روستاهاي كوچك ايران فراموش شده و تقريبا متروك است. اگر در طول سال گذرتان به آنجا بيفتد، آنچه مي بينيد، كوچه هاي سرخ رنگ و خالي است با شيب و نشيب هاي تند و گهگاه پيرزن، پيرمردي تكيه داده بر عصا كه بر ديوار خشتي خانه اي قرمز رنگ نشسته اند. ولي اگر اتفاقا روز عاشورا از همين منطقه بگذريد، اصلا باور نمي كنيد كه اينجا همان ابيانه است!
شور و هيجاني بي نظير، همه جا رنگ است، لباس زنان با شلوارهاي مشكي، شليته هاي رنگين و روسري هاي سفيد با گل هاي سرخ و مردان با شلوارهايي بسيار گشاد كه در ناحيه كمر، چين زيادي مي خورد. اين افراد، فرزندان ابيانه هستند كه در تمام نقاط ايران و حتي جهان پراكنده شده اند. جالب است بدانيد كه در ابيانه صد در صد اهالي باسواد هستند و تحصيلات بالايي در حد ليسانس و دكترا دارند.
وقتي در ميان جمعيت حركت مي كردم، در كنارم صداي زني را شنيدم كه با فرزندش آلماني صحبت مي كرد. تعجب كردم، وقتي برگشتم ديدم زني با لباس زنانه ابيانه، كودكي سفيد و بور در آغوش دارد و با علامات دست برايش توضيحاتي مي دهد. دركنارش مردي بود با همان شلوار دامن مانند، وقتي نگاه هاي پرسشگر مرا ديد، خودش توضيح داد: «من سال هاست كه در كشور آلمان زندگي مي كنم، همسرم هم آلماني است، ولي هر سال عاشورا را در هر شرايطي كه باشم، خودم را به اينجا مي رسانم تا براي يك سال انرژي زندگي ذخيره كنم!!»
رسم جالب ابيانه اي ها اين است: هر سال روز عاشورا تمامي اهالي و فرزندان و نوه هاي منتسب به ابيانه از تمامي نقاط ايران و حتي جهان جمع مي شوند و ظهر عاشورا با لباس هاي محلي در ابيانه حاضر مي شوند.

ستون ما
چهل شمع، چهل مسجد
003651.jpg
افروز هاشمي 
قلبم مي تپد، لحظات به كندي مي گذشت. يكبار ديگر شمع ها را شمردم، ۴۰ شمع.
هنوز شب چادر سياهش را روي شهر نينداخته بود. انتظار انتظار، بايد مي مانديم تا شب شود و شد. راه افتاديم از مسجد سيدنصرالله. مادربزرگ آخرين شمع را روشن كرد و رفت، حالا من و پدر بايد كار مادربزرگ را تمام مي كرديم و شايد اين شروع ديگري بود، ۴۰ شمع، ۴۰مسجد.
وقت ظهر كه مي شد و صداي اذان از مسجد مي آمد، هميشه فكر مي كردم شهر پر است از مسجد، اما حالا...
پدر خسته شده مي گويد. برويم سمت بازار، آنجا توي بازار، سقاخانه و مسجد براي شمع روشن كردن بيشتر است. جلو سقاخانه كه مي ايستيم به ياد پورياي ولي مي افتم، خودش نه، مادررقيبش، كه آمده بود براي پسرش دعا كند و اينجا پشت آن ميله ها زير نور سبز مهتابي پشت تشت پر از آب، چهره مردي را مي بينم كه نگاه مي كند مرا... پدر آب مي خورد «يا ابوالفضل.»
راه مي افتيم، بازار سوت و كور است، درهاي حجره ها محكم قفل و بست شده اند. آن طرف تر صدايي مي آيد. دارند مي كوبند. سمت سرچشمه. پدر بيست و پنجمين شمع را روشن مي كند. نزديكتر مي شويم. دارند مي كوبند. صداي شيهه اسبي مي آيد توي بازار و پشت سرش جواني كه با موتور هوندايش از كنارمان مي گذرد.
دارند مي كوبند، شمع ها شدند ۱۵تا. صدا توي بازار پيچيده است. هنوز توي بازاريم، مردم دارند از سمت مسجد مي روند آن طرف، جايي كه نور ريخته توي بازار. آنجا كه دارند مي كوبند، پنجمين شمع هم روشن مي شود. صداي ناله مي آيد. طبل ها دارند مي كوبند. پدر خسته شده، مي نشيند. پاهايم انگار تاول زده اند. سومين شمع را توي يك سقاخانه ديگر روشن مي كنم. اينجا يك عالمه قفل است، قفل هايي كه انگار سال هاي سال است كليدي در داخل آنها چرخانده نشده است. پدر دستش را به كمر مي گيرد. «يا علي» دارند مي كوبند محكم. دومين شمع را روشن مي كنم. مي ماند يكي، آخري. رسيده ايم به نزديكي آخر بازار، جايي كه نور ريخته توي بازار، مي گذريم از تاريكي. همه جا نور است دارند مي كوبند محكم، زن ها گريه مي كنند. اسب ها شيهه مي كشند. من هم گريه مي كنم. محمد مي پرسد. خسته شده اي مادر، مي گويم: نه، شمع ها را نشانم مي دهد. چهل تاست. راه مي افتيم. قلبم مي تپد. لحظات به كندي مي گذشت، بايد كار پدر را تمام مي كرديم، ۴۰ شمع، ۴۰ مسجد.

شماره هاي تحريريه
تلفن: ۹-۲۹۰۲۹۳۸
نمابر:۲۹۰۲۹۴۰

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
عكاس خانه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  عكاس خانه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |