نوشته اي گلايه آميز ازدكتر الهه هاشمي حائري
تمناي وصال و مرگ حسين فرهادپور
|
|
تالار وحدت ۲۳ بهمن ماه ۱۳۸۲ ساعت ۹ شب... پس از سالها انتظار براي ديدن كنسرت «اركستر ملي» و به خوانندگي مختاباد و «قرباني» مي رفتيم... براي من بازگشت به تالار رودكي سابق و تالار «وحدت» كنوني كليه خاطرات گذشته را زنده مي كرد.
روي بليت ها نوشته بود ساعت ۹ شب... ولي برنامه قبلي، يعني برنامه اركستر سمفونيك تهران هم در ساعت ۹ شب برنامه اش تمام مي شد...
ولي اركستري كه آقاي مختاباد با آن مي خواند اركستر بزرگي بود كه باز هم متأسفانه دم در سالن انتظار كسي به ما «برنامه» را نداد... روي ميز سالن انتظار نگاه كرديم چند تايي «برنامه» از اركستر سمفونيك تهران باقي مانده بود.. پشت ميز هم خالي بود... به داخل سالن انتظار آمديم پس از ربع ساعتي برنامه اركستر سمفونيك تمام شد و مردم خارج شدند... ولي تنظيم صندلي ها و ميكروفون ها براي برنامه بعد حتماً سي دقيقه اي وقت مي گرفت... پس ساعت برنامه بعد را بايد مي نوشتند ۹ و نيم و نه ۹ شب!
مطمئن هستم كه مسئولين تالار هر چه سريع تر شروع به كار كردند و جمعيت موج مي زد... من كه از شلوغي به اين صورت عاجزم به دوروبرم نگاه مي كردم... ولي باز هم به ياد تصنيف «تمناي وصال» افتادم و سعي كردم خودم را قانع كنم كه بالاخره هر كسي فيل مي خواهد بايد جور هندوستان را هم بكشد! مردم دسته دسته به داخل مي آمدند و همه به دور و بر نگاهي انداخته به همديگر دزدانه نگاه مي كردند و بعد سرها مي چرخيد، همه ايراني ولي همه با هم بيگانه ايم...
به ياد اركستر مهندس «شهريار صالح» در «كندي سنتر» افتادم... همه ايراني و همه با هم بيگانه... ملت عجيبي هستيم... ساعت ۹ و ده دقيقه... ۹ و بيست دقيقه كمي بعد از ۹ و بيست دقيقه درهاي تالار را باز كردند ... و گفتند بفرماييد... اولين كلام مؤدبانه اي بود كه از مسئولين و كاركنان تالار وحدت شنيديم... بليت هاي ما در رديف ششم بود... بالاخره نشستيم و اعضاي اركستر اول تك تك و بعد با هم آمدند... همه در صندلي هاي خود جاي گرفتند و بعد از گذشت دقايقي آقاي فخرالديني آمدند و همه دست زدند...
كنسرت با يك قطعه موسيقي بدون كلام و بدون آن كه كسي اعلام كند كه چيست و يا اعضاي اركستر را معرفي كند شروع شد... بعد كه تمام شد مردم دوباره دست زدند و بالاخره آقاي «عبدالحسين مختاباد» آمدند... من و همسرم در انتظار اجراي تصنيف زيباي «تمناي وصال» بوديم... آقاي مختاباد كه من و همسرم به صدايشان علاقه منديم به اجراي چند تصنيف ديگر پرداختند... من كه صورت برنامه را نداشتم اسم ترانه ها را نمي دانم...
سپس ايشان با صداي حزيني پشت ميكروفون اعلام كردند كه متأسفانه تنظيم كننده آهنگ و تصنيف «تمناي وصال» يعني «حسين فرهادپور» درگذشته اند و ديگر در ميان ما نيستند... و سپس ايشان به خانواده «حسين فرهادپور» تسليتي گفتند و با اجراي دو كلام از تصنيف «تمناي وصال» تصنيف ديگري را اجرا كردند... و من در تمام مدت در انتظار ديدن يكي از مسئولين وزارت ارشاد، خانه موسيقي و بالاخره كسي كه به غير از آقاي «مختاباد» پشت ميكروفون بيايند و شمه اي از زندگي و شرح حال مرحوم «فرهادپور» را بگويند باقي ماندم! اين امر براي دوستداران موسيقي سنتي خيلي حائز اهميت بود. عمق فاجعه اين است كه هيچيك از مسئولين محترم وزارت ارشاد اين زحمت كوچك را به خود ندادند كه مطلب كوتاهي راجع به مرحوم فرهادپور تهيه كنند... راجع به كسي كه تنظيم كننده تصنيف بي نهايت روح بخش «تمناي وصال» بود... لابد كارهاي ديگري هم داشته اند كه من متأسفانه نمي دانم... گويي در اين كشور هرگز شخصي به نام «حسين فرهادپور» به دنيا نيامده و زندگي نكرده است... ما كه متأسفانه هرگز ايشان را نديده و نمي شناختيم براي از دست دادنش قلبمان به درد آمد...
انساني هنرمند، يك ايراني هنرمند متعلق به اين مرز و بوم ارزش آن را نداشت كه يكي از مسئولين راجع به او كلامي چند بگويد؟ حتي اگر ايشان در وزارت ارشاد اسلامي هم نبودند، جاي داشت، تا اين وزارت خانه كه متولي فرهنگ و ارشاد ملت است حداقل براي بسته شدن دفتر زندگي «حسين فرهادپور» آن قدر ارزش قائل مي بود كه ۵ دقيقه اي راجع به او صحبت كنند...
پس از سخنان كوتاه، آقاي «مختاباد» بقيه كنسرت به قول معروف زهرمارم شد... به ياد اصحاب قلم، پژوهشگران و روزنامه نگاران و... و بالاخره «رفتن هاي» ديگر افتادم... آيا واقعاً وزارت ارشاد اسلامي وقت نكرده بود تا از هنرمندي ايراني در يكي از شبهاي جشنواره موسيقي ياد كند، حتي اگر ايشان كارمند وزارت ارشاد اسلامي هم نبودند؟ آيا به راستي هر آن كه از ديده رود از دل نيز بايد برود؟ گرچه صداي آقاي قرباني هم به نوبه خود جاي تحسين و تمجيد را دارد ولي شنيدن خبر درگذشت «فرهادپور» همانند مشت محكمي بود كه بر مغزم كوبيدند...
كنسرت هم در حالت MUTE يعني بي زباني و بي كلامي اجرا شد...
هيچ كس راجع به قطعات اجرايي نه حرفي زد و نه توضيحي داد... كه اين آهنگ از كيست، تنظيم كننده آن كيست؟ تصنيف از كيست و... به غير از چند جمله مختصر آقاي مختاباد راجع به مرحوم «فرهادپور» اركستر نواخت، آقاي مختاباد و آقاي قرباني خواندند و رهبر اركستر آقاي فخرالديني تشكر كردند كه گذشته از قطعاتي را كه آقاي مختاباد و آقاي قرباني خواندند، همه چيز بدون كلام بود... و خلاصه نه سلامي و نه بدرودي... و يا تشكري از اين همه احساسات مردم!
|