فهمي هويدي
ترجمه: يوسف عزيزي
هيچ گونه اطلاعات كافي درباره ديداري كه ميان نمايندگان شيعه و سني و به ابتكار كليساي انگليكان در بغداد برگزار شد، وجود ندارد. در گزارش خبرگزاري رويتر درباره اين ديدار كه در بيست وچهارم فوريه گذشته پخش شد، آمده است كه آندرووايت، فرستاده اسقف كانتربري «نقش عمده اي در نزديكي ديدگاه هاي ديداركنندگان بازي كرده است». اين امر نه تنها به كوشش براي برانگيختن فتنه مذهبي در عراق بلكه به پيوند علماي هردو طرف با نيروهاي ائتلاف مربوط مي شود. جزييات اين ديدار هر چه باشد، اصل برگزاري آن از سوي كليساي انگليكان، از اين نظر قابل توجه است. در اينجا انسان بايد بر كوششي تمركز كند كه كليساهاي مختلف مسيحي در شماري از عرصه هاي سياسي و فراتر از مرزها انجام مي دهند. لذا مي بينيم كه همه اينها، در بسياري از كوشش هاي انجام گرفته براي حل كشمكش ها و اختلاف هاي مناطق مختلف جهان، يك طرف قضيه هستند.
روزنامه «الشرق الاوسط» در دهم فوريه گذشته، چكيده اي از گزارش يك آمريكايي درباره تلاش هاي ائتلاف كليساهاي «ميدلند» در ايالت تگزاس آمريكا- كه بوش رئيس جمهور كنوني و همسرش از آنجا برخاسته اند- منتشر كرد. اين گزارش مربوط به فشارهاي وارد بر حكومت خارطوم بود تا در گفتگوهايي كه در نايروبي پايتخت كنيا برگزار شد، امتيازهاي بيشتري به جنبش تمرد جنوب بدهند. اين گزارش فاش كرد اين ائتلاف در صدور قانون «صلح سودان» كه دو سال پيش توسط كنگره آمريكا صادر گرديد، نقش داشته و رئيس ائتلاف كليساهاي مسيحي در ارتباط هميشگي با وزير خارجه سودان و سرهنگ جان گارانگ براي پيگيري مراحل قرارداد بوده است. اين يك نمونه است و حالت هاي ديگري از عملكردهاي مشابه نيز وجود دارند كه كليساهاي كاتوليك در آمريكاي لاتين، آسيا و آفريقا بدان دست يازيدند اما آن چه كه كليساي انگليكان در عراق انجام داد چيز جديدي بود. اين نه فقط از نظر كوچكي حجم كليساي انگليكان در قياس با نظر كاتوليك يا پروتستانش بلكه مهم تر از آن و تا آن جا كه من اطلاع دارم- اين نخستين بار است كه كليسا، مبتكر تفاهم ميان دو طرف مسلمان يعني شيعه و سني مي شود. ناگفته نماند كه با ديدن خبر، احساسي از خشم و اندوه مرا در بر گرفت زيرا كليساي انگليكان كوشيد دست به كاري بزند كه بايد نهادهاي اسلامي انجام مي دادند. اندوهگين شدم زيرا نهادهاي ما در انجام اين تكليف، كوتاهي نشان دادند و البته قصد سرزنش كليساي بريتانيا را ندارم، زير بارها گفته ام نبايد كساني را كه عمل مي كنند سرزنش كرد بلكه اولي تر آن است كه شخصيت ها و نهادهاي ذينفع مان سرزنش شوند. زيرا به رغم فراواني موسسات اسلامي هيچ يك در جهت پايين كشيدن فتيله تنش ميان شيعه و سني در عراق كاري انجام ندادند. در ايران، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي و در جهان عرب، سازمان كنفرانس اسلامي، الازهر و اتحاد جهان اسلام وجود دارند كه كاري انجام ندادند تا اين كه كليساي انگليكان گام جلو نهاد تا خلأ ناشي از غيبت ما را پر كند و چيزي را كه ما نتوانستيم اصلاح كنيم، اصلاح نمايد. چرا اين وضع پيش آمد؟
مي توانيم دلايل فراواني را مطرح كنيم كه بخشي يا همه آنها در رسيدن به چنين نتيجه اي موثر بوده است. يكي از اين دلايل آن است كه كليساهاي غربي، قدرت و فعاليت دارند زيرا بخشي از جوامع دموكراتيك اند كه نهادها - هرنهادي- در آنها نقش عمده اي دارند و همانند سلول هاي فعال در پيكر زنده و در جوامع نيرومنداند. اين برعكس كشورهاي ماست و شايد الازهر شريف گواه اين امر باشد. اين نهاد كه سردمدار انقلاب عليه فرانسوياني بود كه مصر را در آخر سده هجدهم اشغال كردند به تدريج و با گسترش حاكميت محمدعلي پاشا بر كشور در اوايل سده نوزدهم، محدود شد. الازهر از مشاركت در رويارويي با يورش انگليسي ها براي اشغال مصر (يورش فريزر در سال ۱۸۰۷م) منع گرديد. پس از آن نيز از ايفاي هرگونه نقشي در زندگي عمومي بازداشته شد و در نتيجه استقلال خود را از دست داد و دولت بر منابعش دست يافت و به بهانه دستيابي به دعاهاي نيكو از علما و نيازمندان و پرهيز از دل شكستگي آنان، حقوق هايي براي آنها در نظر گرفته شد. از هنگامي كه حاكميت سياسي بر نهادهاي ديني فشار وارد آورد و كوشيد تا آنها را به لوكوموتيو خود ببندد، باعث تضعيف آنها و فقدان اعتماد توده ها به آنها شد. در نتيجه ما با نهادها و ساختارهايي روبه رو شديم كه بيانگر شاخص وزش بادهاي سياسي و پارامترهاي آن بودند، تا اين كه بيانگر آرزوهاي جامعه و وجدان ملت باشند. از دلايلي كه در اين زمينه نمي توان ناديده اش گرفت آن كه همه نهادهاي اسلامي دست كم در نظر افكار عمومي غرب بدنام شدند و اين هنگامي بود كه اسلام و همه قشرها و سازمان هاي مسلمانان پس از ۱۱ سپتامبر در قفس اتهام قرار گرفتند. در پرتو اتهام همگان به بنيادگرايي و تندروي و وهابيگري و تروريسم و ديگراصطلاح هاي مترادفي از اين دست، سازمان هاي اسلامي- حتي سازمان هاي ميانه رو و خيريه و انساني- ترجيح دادند سياست عقب نشيني و بي فعاليتي را در پيش گيرند و اين از باب احتياط يا سلامت خواهي انجام گرفت. اين امر، خلأيي ايجاد كرد كه طي آن كليساهاي غربي بي هيچ گونه زحمتي، براي مصالحه ميان مسلمانان يا «ميسيونري» در ميان توده هايشان به فعاليت پرداختند. با اين همه من مايل نيستم مراجع اسلامي از مسئوليت معاف شوند و نبايد آن چه كه گفتم، بهانه اي براي استمرار سكوت و عقب نشيني در برابر چيزي باشد كه بايد انجام دهند، زيرا تكليفي وجود دارد كه در هيچ شرايطي قابل تفريط نيست.
|
|
با اين حال، همه علماي معتبر در برابر فشارهاي سياسي تسليم نشدند يا متهم به تندروي و تروريسم نيستند و آن چه درباره افراد صدق مي كند به طور نسبي درباره نهادها نيز صادق است. مثلاً اگر سازمان كنفرانس اسلامي ابتكار هماهنگي ميان سنيان و شيعيان در عراق را به دست مي گرفت در معرض اتهام يا بدگويي قرار نمي گرفت و همان طور كه اتحاديه عرب، هياتي را براي تحقيق درباره اوضاع عراق فرستاد و كسي به آن اعتراض نكرد، سازمان مذكور مي توانست بدون هيچ حرجي، بدان دست يازد. اگر شيخ يوسف قرضاوي، افرادي نظير خود را گردهم مي آورد و براي انجام همين ماموريت در عراق كوشش مي كرد، تلاش آنان با استقبال و ستايش روبه رو مي شد. در اين چهارچوب بايد به دو امر اعتراف كرد: يكي آن كه اهل سنت به دلايل فراوان موفق نشدند براي خود مرجعيت مستقل و معتبري ايجاد كنند كه بتوان راي آنها را در مورد مسايل مسلمانان ماخذ قرارداد. درست است كه اشخاصي در اينجا و آن جا نقش مرجعيت دارند و شوراها و نهادهاي بالنده اي هستند كه نامزد اين كاراند اما درباره اينان هنوز اجماعي صورت نگرفته است و اگر هم اعتباري ميان توده هاي مسلمان داشته باشند متاسفانه در ميان نخبگان تصميم گير كاربردي ندارد. مساله دوم آن كه ما تاكنون موفق به «طبيعي كردن روابط» ميان سنيان و شيعيان نشده ايم و من از كاربرد اين اصطلاح كه به علت ابتذال آن در گفتمان سياسي، بدنام شده است پوزش مي خواهم. درست است كه «جداسازي ميان نيروها» در اغلب كشورهاي عربي به تحقق پيوسته است اما هنوز به مرحله ساختن پل هاي درك و تفاهم و اعتماد نرسيده ايم؛ امري كه مي تواند ريشه هاي فتنه را ريشه كن سازد و روابط درست و مثبتي ميان دو طرف ايجاد كند. ما نياز مبرمي به اين امر داريم؛ به ويژه در سايه توفان هاي تفرقه افكني كه اكنون بر جهان عرب و اسلام مي وزد و تفرقه ميان مذاهب و نژادهاي مسلمانان از شرط بندي هاي آن است. من نگران آنم كه ناگهان با يك ابتكار آمريكايي روبه رو شويم كه آن را براي مصالحه ميان سني ها و شيعيان مطرح كند. اين كار هنگامي صورت خواهد گرفت كه وضع آمريكاييان در عراق تثبيت شود و درك كنند كه اين مصالحه براي ثبات كشور و تامين مصالحشان ضروري است.