سيد احمد نادمي
۱
پيش از اين، چند شعر از يانيس كندس، در ويژه نامه شعر يونان مجله شعر به چاپ رسيده است. متأسفانه در هنگام آماده سازي اين نوشته به آن شماره از مجله شعر دسترسي نداشتم. بنابر اين- و با دريغ- ذكر خير از مترجم آن شعرها كه فضل تقدمش بر من آشكار است، با پنهان ماندن نامش، ابتر مي ماند.
۲
شعرهايي كه در اين نوشته مي خوانيد، از كتاب «استخوانها، منتخب شعرهاي يانيس كندس» و از برگردان انگليسي «جيمز استون» به فارسي ترجمه شده است. «استون» در مقدمه اين كتاب نوشته است:
«شعرهاي يانيس كندس، دوگانگي هاي ناپايدار زندگي روزمره را جذب و آنگاه، متبلور مي كند. زبان بي تكلف و تصويرپردازي عريان او، كاوشهاي پرتنش او را پوشش مي دهد.»
كندس كه در ۱۹۴۳ به دنيا آمده است، به نسلي از نويسندگان يونان تعلق دارد كه در تجربه هاي بهت آور يك جنگ داخلي طولاني مدت(از ۹۴۵ تا ۱۹۵۰) و پيامدهاي آن پرورده شد.
مجموعه شعر «زمان سنج» ۱ كه در آخرين سالهاي سلطه حكومت سرهنگان- در ۱۹۷۲- منتشر شد(از جنايات خونين و «ابزورد»ي كه در يك حكومت توتاليتر به فعاليتهاي زندگي روزمره تحميل مي شود سخن مي گفت. به نظر مي رسد كه كندس در اين كتاب، نقشه قلمرو شعري اش را ترسيم كرده است.
درمجموعه «به گويش بيابان»۲ منتشر شده در سال ۱۹۸۰، شاعر براي رسيدن به بيان صريحي كه هم پارادوكس چنين زيستني را بازتاب دهد و هم به بهايي كه براي فاصله گرفتن از اين زندگي در هنگام نوشتن شعر بايد پرداخته شود، توجه كند؛ تلاش پررنگي را آغاز مي كند. در چنين تلاشي، بايد توانايي روياانديشي والاي شاعر را كه آنات هشياري جسماني اش را برجسته مي كند ستود.
سرانجام در كتاب «استخوانها» ۳ منتشر شده در سال ۱۹۸۲، يانيس كندس آشكارا ما را با عواقب آفرينش در كانون اين زندگي، اين كابوس «اورول» گونه- كه در آن، مرز ميان هشدار و پارانويا پيوسته مغشوش مي شود، رو دررو مي كند :«ترانه مي تراود، و خون» .
مشاهدات كندس، اندوهبار و غالباً ترشرويانه است، و دقيقا همين ترشرويي است كه شعرهاي او را روي طناب حقيقت در حالت تعادل نگاه مي دارد.
خوشبختانه، كندس از درونمايه موضوع بالقوه مخربش آنقدر فاصله مي گيرد كه به دام ترحم جويي، اقرارگرايي و يا يأس رمانتيك نمي افتد. هر چند براي چنين كاري مجبور شده است كه بيانش را چنان سامان دهد كه همچون ابزاري برنده، هر گرايش ناخودآگاه به خودخواهي را از ريشه بخشكاند.
۳
هر چند كتاب «استخوانها، منتخب شعرهاي يانيس كندس» تنها عامل شناخت من با اين شاعر بوده است(در جستجوي اينترنتي، فقط يك شعر از او پيدا كردم و ديگر هيچ). اما شعرهاي اين مجموعه را، مصداق روشني براي درستي گفته هاي جيمز استون- گردآورنده مترجم انگليسي كتاب- يافتم. نمونه هايي از اين شعرها را مي خوانيد:
***
اندوه عشق
با ذره ذره وجودم
مي شنوم شتاب تو را در شهرهاي بيگانه
در لباسهاي كاغذي
كه مي غرد زنهارهاي درياي بزرگ را
به دايره بسته زندگي ام برمي گردم.
به آبراهه سكوت.
***
حركتهاي موميايي شده:
نيمكتي كه بي سبب جابه جا مي شود
تخت خوابي كه فرو رفته در خيابان
همان تصوير جادويي بر ديوار نقش بسته است
- نمي توانم صياد را بيرون بكشم-
خوابيده اي با دهاني
لبريز از رازها و باران
***
كتف چپ تو
پشت كتف چپ تو
دره اي است صعب، پر از سنگ
و لبخندهاي ابريشمين
حك شده بر گلهاي وحشي هميشه بهار
- بر كتفي
كه بر سر بريده من مماس است-
منقبض مي شوي و مي شوي و فرو مي كاهي
تا لكه اي مي شوي بر كف اتاق
گام هاي كند تنهايي
آغاز مي شود در اتاق.
سرم را مي قاپم و
مثل يك نارنجك
مي غلتانمش
در مكانهاي عمومي.
آنگاه هيچ.
***
خيال جادويي
يكي پس از ديگري
درها را باز مي گذاري
تا مي يابي خودت را
كنج قفس شيرها
در ميانه سيرك بزرگ.
مي گويي: خداي من! اينجا چه مي كنم؟
من كه به حمام مي رفتم!
***
۷۷
كاترينا، زخمه بر يوكليلي۴ اش زد.
ترانه مردان از ياد رفته را مي خواند.
چه شبانه مي نمود چهره اش
در معرض تيزي سپيد دندانها.
ترانه مي تراويد و خون.
***
۶۸
بادي گرم مي جنباند
برگ ها را، نامه ها را
جوهر در دهانم و
ناتوانم از گفت.
***
در برج مسكوني مجاور، زني مي گريد
تابستان با ليمو و جين.
اين ماه خالي از اميد.
به سيم هاي تلفن نگاه مي كنم
شاخه شاخه تا هر كجا
آميخته به واژه هاي ملال آور آدمها.
سيمهايي سرشار از اسيد، خون و گياهان وحشي.
زن براي الكتريسيته مي گريد شايد
يا براي قطعه ميوه اي،
گرچه نمي تواند به ياد آورد
كه اكنون كجاست
سالها را گم كرده است و غمگين است
ناگهان همه تلفن ها به زنگ درمي آيند
همه بيرون مي دوند رازهايشان را به هوا مي اندازند.
پي نوشتها:
۱-(To Chronometro)
۲- (Sti Dhialekto Tis Erimou)
۳-(Ta Osta)
Ukelele- 4 ،سازي شبيه گيتار