چهارشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۴۴
نسبت عقل وفقه
004605.jpg
سيدمحمد روحاني
يكي از شبهاتي كه گاه در حوزه دين مطرح مي شود اين است كه چه نيازي است كه در اين حوزه دانشي به نام فقه داشته باشيم. ارايه كنندگان شبهه از اين نيز فراتر رفته و فقه و التزام به آن را مغاير با عقلانيت مي دانند. مقاله اي كه از نظرتان مي گذرد كوششي است براي اثبات اين مطلب كه عمل به مقتضاي فقه عين پاي بندي به عقل و منطق است. نويسنده مقاله در ادامه براي اثبات ضرورت وجود دانشي به نام فقه سه دليل اقامه مي كند.
زير ذره بين
در حقيقت وقتي كه كسي نسبت به حقانيت دين اعتقاد پيدا كرد و سعادت خود را در گرو پيروي از دين دانست، منطقاً خود را موظف مي داند تا دستورات و اوامر دين را در زندگي خود رعايت نمايد. اين رعايت كردن از نظر عقلي و منطقي لوازمي دارد كه خواه ناخواه به شكل گيري دانشي از نوع فقه منتهي مي شود. از همين جا مي توان به نسبت ميان عقل و فقه نيز پي برد.
نقطه عزيمت ما در مسئله فقه و فقاهت، برخورد با پاره اي از دستورات مشخص ديني در متن قرآن است. مثلاً در سوره احزاب با مجموعه اي از دستورات و امر و نهي ها مواجه مي شويم كه به صراحت از مسلمانان مي خواهد تا آنها را رعايت كنند. كسي كه يك بار قرآن و يا ديگر متون ديني ما را خوانده باشد، بدون ترديد خواهد پذيرفت كه بخش قابل توجهي از تعاليم ديني به همين صورت امر و نهي براي ما مطرح شده اند. بر اساس اين واقعيت مسلم، يعني وجود امر و نهي در قرآن، است كه مي توان دريافت كه اصولاً دستوري را پذيرفتن و به امر و نهي كسي- هر كسي كه باشد، دين يا غير دين- عمل كردن، به چه معناست و در پي اين تحليل است كه ماهيت دانشي به نام فقه براي ما تبيين مي گردد. فقه محصول نوعي متدلوژي در منطق تصميم گيري انسان هاست كه بر پايه آن التزام ما به اوامر و دستورات ديني فراهم  مي آيد.
در حقيقت وقتي كه كسي نسبت به حقانيت دين اعتقاد پيدا كرد و سعادت خود را در گرو پيروي از دين دانست، منطقاً خود را موظف مي داند تا دستورات و اوامر دين را در زندگي خود رعايت نمايد. اين رعايت كردن از نظر عقلي و منطقي لوازمي دارد كه خواه ناخواه به شكل گيري دانشي از نوع فقه منتهي مي شود. از همين جا مي توان به نسبت ميان عقل و فقه نيز پي برد. بر خلاف تصور بعضي از افراد، فقه و التزام به فقه نه تنها منافاتي با عقلانيت ندارد، بلكه عين پاي بندي به عقل و منطق است. درست به همين دليل است كه عقل قطعي يكي از منابع استنباطات فقهي شمرده شده است. در خصوص تعريف عقل قطعي در فقه، كم ترين مطلبي كه مي توان گفت اين است كه عقل قطعي عبارت است از پاي بندي منطقي به مباني عقلاني و دلايل و استدلالاتي كه بر اساس آنها، حقانيت دين مورد قبول قرار گرفته و التزام به فقه- به عنوان روش شناسي تصميم گيري- فراهم آمده است. به عبارت ساده تر، هيچ گزاره  فقهي نمي  تواند دلايلي را كه بر اساس آنها التزام به فقه براي ما فراهم آمده است نفي كند. بنابراين هيچ گزاره  فقهي نمي تواند دلايلي كه بر پايه آنها، اعتقاد ديني ما شكل گرفته است را مورد ترديد قرار دهد. چرا كه در غير اين صورت ما دچار دور منطقي خواهيم شد. به همين ترتيب، اگر دلايلي كه ما را به دين معتقد و به فقه ملتزم كرده است، به طور قطعي- و نه به صورت ظن و گمان و احتمال- نتايجي دربر داشته باشند اين نتايج از نظر فقهي معتبر و لازم الاجرا خواهند بود.
از سؤالات رايجي كه معمولاً در خصوص فقه مطرح مي شود اين است كه: چرا فقه متكفل بيان دلايل احكام نيست؟ در پاسخ به اين پرسش بد نيست ابتدا به اين نكته توجه كنيم كه اصولاً وقتي از دليل چيزي سخن مي گوييم، دو معنا ممكن است منظور نظر ما قرار داشته باشد: يكي، دليل در مقام ثبوت و دوم دليل در مقام اثبات.*
منظور از دليل در مقام اثبات، تا آن جايي كه به بحث ما مربوط مي شود اين است كه فرض كنيد مي خواهيم عملي انجام دهيم. مهم نيست چه عملي، هر عملي كه باشد، مايليم نظرگاه و موضع دين را نسبت به اين عمل خود بدانيم. يعني مي خواهيم بدانيم كه آيا اين عمل از نظر دين جايز است يا لازم است يا ممنوع. جواب هر چه كه باشد، دلايلي براي خود خواهد داشت. مثلاً اگر كسي بگويد انجام فلان عمل از نظر دين جايز است، فوراً خواهيم پرسيد كه به چه دليل مي گوييد اين عمل جايز است؟ از كجا فهميده ايد كه نظر دين درباره فلان عمل اين است؟ پاسخ اين سؤال هر چه كه باشد، همان دليل در مقام اثبات است. يعني در اين جا تنها چيزي كه براي ما اهميت دارد اين است كه دلايلي آورده شود تا براي ما اثبات كند كه نظر دين درباره فلان عمل چيست. ديگر كاري نداريم كه دين خودش به چه دليلي انجام فلان عمل را جايز دانسته است. همين كه نظر دين براي ما اثبات شود، كافيست.
اما منظور از دلايل احكام در مقام ثبوت اين است كه پي ببريم اصلاً خود به چه دليلي فلان عمل را جايز يا ممنوع شمرده است. در اين جا دغدغه اصلي ما اين نيست كه نظرگاه دين را در خصوص اعمال انسان ها پيدا كنيم، بلكه مي خواهيم كشف كنيم كه دين به خاطر چه مقصد و دليلي درباره اعمال ما چنان نظرگاهي دارد. يعني مي خواهيم بفهميم كه در مقام ثبوت و در نفس واقعيت چه چيزي وجود داشته كه دين چنان احكامي را براي ما صادر كرده است.
حقيقت مطلب اين است كه فقه اساساً در پي بيان دلايل احكام و دستورات ديني در مقام اثبات است. چيزي كه فقه متكفل بيان آن نيست، دلايل احكام ديني در مقام ثبوت مي باشد. علت اين امر را هم به آساني مي توان توضيح داد. اما قبل از هر توضيحي جا دارد بپرسيم كه اصلاً چرا بايد تصور كنيم كه فقه بايد متكفل بيان دلايل احكام ديني در مقام ثبوت هم باشد؟ بالاخره هر علمي حوزه مشخصي دارد و براي اغراض و اهداف خاصي فراهم آمده است. هدف اصلي از فراهم شدن فقه نيز اين است كه بر اساس يك متدلوژي معتبر، نظرگاه دين را در خصوص يكايك اعمال ما در زندگي بيان دارد. اگر سؤ ال را به اين صورت بپرسيم كه آيا اصولاً علمي وجود دارد يا مي توان اميد داشت علمي به وجود بيايد كه غرض اصلي آن بيان دلايل احكام ديني در مقام ثبوت- يا همان فلسفه احكام- باشد يا نه، در اين صورت سؤال ديگري مطرح شده و بحث ديگري دارد. اما اين كه بپرسيم چرا خود فقه متكفل بيان اين دلايل نيست، اصولاً سؤال زورگويانه اي است. درست مثل اين است كه بپرسيم چرا زيست شناسي متكفل اثبات مسائل هندسي نيست؟! اصولاً فقه براي بيان دلايل احكام در مقام ثبوت به وجود نيامده، قرارش هم بر اين نبوده و اصلاً نمي خواسته به اين موضوعات بپردازد. فقه به وجود آمده، تا بر اساس يك متدلوژي عقلاني و معتبر، التزام ما را به دين، در تمامي اعمال زندگي ما ايجاد نمايد.براي توضيح بيشتر اين مسئله خاطرنشان مي شود كه در جاي خود، در خصوص ماهيت فقه و ضرورت شكل گيري دانشي به نام فقه، سه دليل عمده اقامه شده است. اولين دليل، مبتني بر پيچيدگي و غموض حيرت انگيز وجود انسان است. بنابه دلايل متقن فلسفي، هر عملي كه از انسان سر مي زند و هر اتفاقي كه براي انسان مي افتد، به نوعي در وجود او مؤثر است. از نحوه غذا خوردن و نحوه خوابيدن او گرفته، تا نحوه عبادت كردن و حتي  الفاظي كه آدمي به زبان مي آورد، همگي به نوعي در وجود او آثاري به جا مي گذارند. گذشته از دلايل فلسفي، متون ديني ما هم اين حقيقت را تأييد مي كنند. مثلاً در روايات ما آمده كه حتي چگونگي تغذيه پدر و مادر بر شكل گيري روحيات و در نتيجه سرنوشت فرزند آنها كه الان نطفه اش بسته شده يا بسته خواهد شد، تأثيرگذار است. اتفاقاً انديشه هاي جديد علمي و كشف روابط بسيار پيچيده اي كه ميان موجودات برقرار است، هضم و قبول اين حقايق را براي ما آسان مي كند.
بنابراين اگر قرار باشد ما به فلسفه واقعي احكام واقف شويم، بايد دانشي بسيار وسيع و دقيق و خالي از ابهام درباره وجود انسان، ويژگي هاي انسان و تأثير عوامل گوناگون بر او داشته باشيم. البته راه براي انجام چنين تحقيقاتي باز است. چيزي كه هست پيچيدگي فراوان وجود انسان به قدري است كه نمي توان به اين راحتي ها ادعا كرد كه به فلسفه و دلايل حقيقي احكام شرعي پي برده ايم.
واقعيت اين است كه در بسياري از موارد زندگي، ما بدون داشتن دغدغه دلايل در مقام ثبوت، تنها با داشتن دلايلي در مقام اثبات، عمل مي كنيم و به حكم عقل، بايد هم همين طور عمل كنيم. به عنوان مثال، وقتي كه ما به عنوان يك بيمار، به پزشك خود مراجعه كرده دستوراتي مي گيريم، يا وقتي مهندسي براي استفاده از فلان دستگاه، توصيه هايي به ما مي كند، ما به هيچ وجه دغدغه دلايل آن دستورات در مقام ثبوت را نداريم و نبايد هم داشته باشيم. يك لحظه تصور كنيد كه وقتي به پزشك مراجعه مي كنيم از او بخواهيم كه براي دستوراتش با دلايل در مقام ثبوت ما را قانع كند. چه اتفاقي خواهد افتاد؟ پزشك بيچاره ناچار است مجموعه اي از تحقيقات پيچيده علمي را به ما توضيح دهد تا ما قانع شويم كه فلان شربت سينه را مصرف كنيم!! بگذريم از اين كه دلايل تأثير بسياري از داروها و مواد شيميايي بر بدن، آن قدرها هم معلوم نيست و تنها بر اساس پاره اي از تجربيات فراهم آمده است. بنابر اين آيا جا دارد كه هنگام مراجعه به پزشك از او دلايل در مقام ثبوت بخواهيم؟ 
وضعيت فقه هم از همين قرار است. دين به عنوان تعاليمي از سوي خالق ما، مجموعه اي از دستورات و احكام را به ما عرضه كرده است. صرف نظر از اين كه به فلسفه احكام پي برده باشيم يا نه، جا دارد براي دستوراتي كه در منابع ديني ما وجود دارد، به عنوان معتبرترين دستورات ممكن، كه از جانب خالق ما آمده است، اهميت خاصي قائل شويم. بنابر اين وظيفه فقه اساساً بيان دلايل در مقام ثبوت نيست، بلكه فقه مي كوشد تا دستورات ديني را براي زندگي ما تبيين كرده و زندگي منطبق با تعاليم ديني را به ما عرضه نمايد.
ادامه دارد

* با كمي تقريب، شايد بتوان گفت كه مراد از دليل در مقام ثبوت همان برهان لمي و مراد از دليل در مقام اثبات همان برهان  اني در اصطلاح منطق است

تازه هاي انديشه
«آيين جوانمردي» هانري كربن
آيين جوانمردي كتابي به قلم هانري كربن است كه با ترجمه احسان نراقي منتشر خواهد شد.
اين اثر دربرگيرنده تحقيق ها و پژوهش هايي است كه هانري كربن درباره آيين جوانمردي و بررسي آن از دوران قديم تاكنون انجام داده است.
«بازشناسي امر به معروف و نهي از منكر»
منتشر شد
كتابي با عنوان «بازشناسي يك وظيفه؛ امر به معروف و نهي از منكر در آثار شهيد مرتضي مطهري» به كوشش مرتضي اسكندري و انتشارات تبارك منتشر شده است.
به گزارش خبرگزاري فارس، تهيه و تنظيم كننده اين كتاب در مقدمه خود با اشاره به بخشي از سخنان امام راحل عظيم الشان درباره شخصيت استاد بزرگوار مرتضي مطهري رحمه الله عليه مي آورد: شهيد مطهري شخصيتي است توانا كه براي عارف و عامي مي نوشت و مي گفت آن چنان كه حضرت امام خميني (ره) آثار قلم و زبان او را «بي استثناء آموزنده و روانبخش» مي دانست.
نويسنده در اين كتاب و در فصل هاي اول، دوم و سوم به ترتيب به «معنا»، «اهميت» و «تاريخچه» امر به معروف و نهي از منكر مي پردازد و فصل هاي چهارم و پنجم نيز به «شرايط» و «روش  ها»ي اين فريضه واجب كه جزو فروع دين اسلام است اختصاص دارد.
«كربلا، احياي امر به معروف و نهي از منكر» عنوان فصل ششم اين كتاب است و فصل هفتم نيز با عنوان «نمونه هايي از معروفات و منكرات» نامگذاري شده است.
آينه معرفت
004608.jpg

نخستين شماره از فصلنامه پژوهش هاي فلسفه و كلام حاوي مقاله هايي از استادان دانشگاه هاي كشور زمستان سال گذشته به بازار نشريات درآمد. اين فصلنامه كه به همت گروه معارف دانشگاه شهيد بهشتي و به مديرمسئولي دكتر حسن سعيدي به چاپ مي رسد با هدف «ايجاد صلح و صفا و صميميت در ميان پيروان عقايد مختلف و به ويژه پيروان اديان الهي» به ارايه مطالبي در حوزه فلسفه و كلام منتشر مي شود. برخي از مطالب اين شماره از اين قرارند: همزيستي مسالمت آميز (دكتر محمد ابراهيمي وركياني)، جايگاه يقين در معرفت ديني (حسين مقيسه)، عقل و ايمان در نظام تعليم و تربيت (دكتر مهناز توكلي)، مقابله ما با تمدن غرب (دكتر منوچهر صانعي). در پايان نيز چكيده اي از مقالات به زبان انگليسي آمده است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
زندگي
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |