چهارشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۴۴
نقدي بر رمان «خواب» اثر سيامك وكيلي
خواب در بيداري
004611.jpg
محمد ميلاني
اشاره: رمان «خواب» اثر سيامك وكيلي درباره كسي است كه طي رويدادي درمي يابد آنچه را تاكنون از روشنفكران كشورش درباره تاريخ، ادبيات، سياست و مانند اين ها آموخته دروغ است. اگر شما به جاي او بوديد چه مي كرديد؟
او يعني شخصيت اول داستان تصميم مي گيرد البته با راهنمايي شخص ديگري همه آنچه را تاكنون آموخته از ياد ببرد. و دوباره همه چيز را از نو و بي واسطه روشنفكران بياموزد. به عبارتي او مي بايد از نو زاده شود. تنها در اين صورت است كه مي تواند به حقيقت و سپس رؤياهايش دست يابد.
اورسن ولز، اين نادره سينماي آمريكا،وقتي كه در سال ۱۹۴۰ فيلم همشهري كين را ساخت، شايد هرگز تصور نمي كرد كه هرچه از عمر فيلم مي گذرد، شور، استقبال و درك مخاطبان بيشتر شود. به گونه اي كه وقتي امروزه فيلم همشهري كين بر پرده عريض سينما به نمايش درمي آيد، هنوز نكات پرمعنايي را چه به لحاظ تكنيك فيلمسازي و چه از نظر مفهوم و محتوا براي مخاطبانش به همراه دارد. همشهري كين، در فيلم يكي از متنفذان جامعه آمريكا است و بارها قدرت و نفوذ تمام عيار خود را بر اربابان جرايد (Mast madia) يا بزرگان جامعه ارتباطات ايالات متحده نشان داده است. چراكه خود او نيز از بزرگان همين جريان است. وقتي همشهري كين در قصر بزرگش مي ميرد، واپسين واژه اي كه به زبان مي آورد غنچه سرخ (Rosebud) است. تامسن، خبرنگار جوان مأمور درك و يافتن مفهوم اين كلمه در زندگي آقاي كين مي شود و سرانجام پس از تلاش هاي فراوان در زندگي كين سرنخي پيدا نمي كند. در پايان فيلم، هنگامي كه خدمتكار مشغول سوزاندن اثاثيه اضافي آقاي كين است، ما شاهد سوختن چكمه هاي اسكي آقاي كين هستيم كه وقتي نوجواني بيش نبود به اجبار مادر و به همراه وكيل خانوادگي با چكمه هاي اسكي روي يخ به آن دنيا خشن و بي رحم روي آورد. چكمه هايي كه در لايه زيرين آن «رزباد» يا غنچه سرخ حك شده است. آقاي كين اين غول عالم مطبوعات در عمر پرفراز و نشيبش در دنياي مطبوعات و عالم روشنفكري با آن همه پيروزي و شكست هنگامي كه مرد حسرت رزباد را با خود برد. رزباد اگرچه تا امروز مورد توجه فراوان منتقدان بوده ولي بسياري از آنها اين واژه را فضاي ناب و زيباي سنتي مي دانند كه كين در آن احساس آرامش مي كرد. فضايي كه اصل و اصالت كين را شامل مي شد، و نه آن همه درگيري ها و شلوغي دنياي دوم كين.
شايد به گونه اي تطبيقي، البته نه در حد نزديك،بتوان ميان روياي پريسا فرخزاد شخصيت اول رمان خواب و رزباد آقاي كين تشابهاتي پيدا كرد. از اين منظر اين دو ، براي شخصيت هايشان نقش حياتي پيدا مي كنند و در نهايت پس از كنكاش در عالم مطبوعات و هزارتوي دنياي مدرن و تعاملات آن، در نهايت خواهان بازگشت به اصل ريشه اي و مفهومي دنياي خودشان هستند، كه در آن ارتباطي ساختاري و بنيادي وجود داشته باشد. پريسا فرخزاد پزشك يكي از بيمارستان هاي تهران از يك خانواده فرهنگي كه پدرش مدير يك انتشاراتي است و دوستان متنفذي در عالم مطبوعات و روشنفكري جامعه دارد، است. پريسا در عالم خواب -مرزي ميان خواب و واقعيت - با جواني به نام دارا درخشان آشنا مي شود. دارا اگرچه زنده نيست، ولي شواهدي را از خود ارائه مي دهد كه در عالم واقعيت عينيت دارند. اين مسئله عاملي مي شود تا پريسا به دنبال سرنخ هايي از زندگي اين جوان برود. پريسا كه عاشق دارا شده خود را وارد دغدغه هاي دارا مي كند. دغدغه هايي كه ريشه در عالم و دنياي روشنفكري دارد. دغدغه هايي كه هنوز در رؤياي دارا وجود دارد و نمي تواند از آنها فرار كند؛ چراكه نسبت به آن احساس تعهد دارد. عشق پريسا به دارا مسئله را براي او جدي تر مي كند. و از طريق دوستان زنده دارا يعني كيومرث گيلاني و بهاره وارد فضاي بيمار روشنفكري و مطبوعاتي مي شود و آنچنان در اين فضا غرق مي شود كه ترجيح مي دهد ديگر از خواب بيدار نشود.پريسا در اين ميان با زدوبندهاي عالم مطبوعات مواجه مي شود، مي بيند، فرياد مي زند و هيچكس صداي او را نمي شنود. حتي كيومرث گيلاني كه زماني روزنامه نگار بوده و به خوبي بر سياست بازي ها و زدوبندهاي مطبوعاتي واقف است، نه تنها حاضر نيست اسمش را بر پاي مقاله اي بنويسد، بلكه به پريسا فرخزاد هم توصيه مي كند نام مستعاري از خود پاي مطلب بگذارد. پريسا فرخزاد وقتي احساس مي كند به واقعيت رسيده اما نمي گذارند كه بيان كند و دست هاي پنهان عالم مطبوعات نمي گذارند صدايش به گوش ديگران برسد و از سويي ديگر چون براي حقيقتي اصيل كه يافته ارزش قائل است ترجيحا سكوت را اختيار مي كند و رؤياي مشتركش را با دارا ادامه مي دهد. مفهوم رؤياي مشترك و حقيقتي كه پريسا فرخزاد به آن رسيد و حقيقت رزباد كه آقاي كين در پايان زندگيش آن را طلب كرده، يك اصل مشتركند. حقيقتي اصيل و ارزشمند كه در خود ما و از براي ماست و آنچنان در سيستم و مناسبات روزمره غرق مي شويم كه آن را فراموش مي كنيم. رمان «خواب» بن مايه هاي ذاتي خودش را از همين فضاها و نشانه هاي مفهومي و كيفيت هاي روايي را از اين گونه روايت ها مي گيرد. «خواب» اگرچه بارقه تازه اي در اين فضا نيست، اما طرحي نو دارد. شخصيت هاي اصلي داستان افراد عادي و متعهد جامعه هستند. درواقع، آنها هستند كه به راستي مي توانند فضاهاي مسموم روشنفكرنمايي و دگرانديشي را درك كنند. نماينده اين جمع پريسا فرخزاد است. پرستو و همسرش و دكتر بهرام ايزدي از طريق وي وارد اين بازي مي شوند و كيومرث گيلاني كسي است كه پريسا را با دنياي مطبوعات پيوند مي دهد.
در سوي ديگر دوست آقاي فرخزاد، شهرام هشترودي و جريان هاي پيرامونش درواقع سوي مخالف و متضاد عناصر را تشكيل مي دهند: اينان با دنياي روشنفكري و مطبوعات ارتباط دارند و خيلي راحت مي توانند به طرقي كه بسيار موجه هم به نظر مي رسد كسي را معروف كنند و از او چهره بسازند و كسي ديگر را تا ابد در كنج خانه اش نگاه دارند ،حتي اگر داراي نبوغ و استعداد سرشاري باشد.فضاي انحصاري اي را كه دگرانديشان به وجود آورده اند، اوج خودش را در گفت وگوي پريسا با شهرام هشترودي و صحبت تلفني با كارگردان سينما نشان مي دهد و چه بسا از آن موقع كه پريسا مقاله كيومرث گيلاني را با نام مستعار خودش براي مطبوعات مي فرستد درواقع خواننده به همراه پريسا وارد اين هزارتوي انحصار، دروغ و تبعيض مي شود. و اين درواقع همان علت خواب ابدي پريسا است؛ يعني چرخ هاي جامعه دگرانديش مطبوعاتي آنچنان پريساي طعمه شده را بازي مي دهند كه در نهايت خواب را بر بيداري ترجيح مي دهد.اوج و نقطه طلايي داستان همين فصل است.آنجا كه پريسا به يك طعمه بدل شده و سعي مي كند از منظري بالاتر و مقتدرانه با اين فضا روبه رو شود.
ادبيات روشنفكري در تقابل با ديگران
واژه intellectual يا روشنفكر از قرن هجدهم به بعد كاربرد بيشتري در روند مناسبات فكري، عقيدتي و تمايلات عقلاني پيدا كرد. در جامعه ما از قاجاريه تحصيل كردگان جامعه تحت تأثير آن جريان قرار گرفتند و جريان روشنفكري در اين معنا ماهيت خود را پيدا كرد. اين جريان توانست انشعابات مختلف و طرز فكرهاي متعددي را در خود جاي دهد. امروزه اگرچه از عمر جريان روشنفكري در ايران ديرسالي است كه مي گذرد، اما واقعيت اين است كه جريان مذكور هنوز به طور جدي نتوانسته كاركردهايش را در جامعه مشخص كند. گاهي به جا و درست عمل كرده، گاهي خنثي جلوه كرده و در جاهايي جز ننگ چيز ديگري را بر صفحه تاريخ نقش نزده است.
جريان و ادبيات ضد روشنفكري به جاي تحليل مفاهيم و مسائل و يا دست يافتن به درك و بينش درست به عنوان آزموني از رفتارشناسي اجتماعي مردم و جامعه روشنفكري، هميشه در سوي مقابل اين جريان قرار مي گيرد. اين دو جريان در چنين شرايطي با به رخ كشيدن ادبيات يكديگر براي همديگر جامعه را تبديل به صحنه كارزار عقيدتي و فكري خود مي كنند و مطبوعات و تريبون هاي نوشتاري نقش مهمي را در اين فرايند عهده دار هستند. رمان خواب هم از اين قاعده مستثني نيست. پريسا فرخزاد اگرچه از طريق رؤياي دارا درخشان و مطالعات چندروزه اش به واقعيت هايي اصيل پي مي برد، ولي واقعيت اين است كه به درستي نمي تواند از آنها استفاده كند، درست است كه اهرم هاي جامعه مطبوعاتي و روشنفكري به او اجازه اين كار را نمي دهند، اما پريسا از همان طريق اقدام مي كند كه در ايده هاي خود و دارا نسبت به اين مسئله ننگ و انزجار وجود دارد. پريسا اين اجازه را به خود مي دهد كه مطلب كيومرث گيلاني را با نام مستعار خودش به چاپ برساند. مقاله اي كه بيشتر به يك افشاگري شباهت دارد تا مقاله. و هر دو يعني پريسا و كيومرث بر آن هستند كه با چاپ مقاله مي توانند انقلابي در جامعه مطبوعاتي دگرانديش و روشنفكري به پا كنند. درصورتي كه در آسيب شناسي جريان روشنفكري ايران، يكي از معضلات ،همين جريان عدم سكون و ادامه حركت عادي و صحيح آن است. يكي از نقاط ضعف رمان درواقع همان تقابل و برداشت ناصحيح از يك جريان با اذن به شخصيت سازي و نه تحليل صحيح مي باشد. پريسا در فرايند مطالعات چندروزه اش در زمينه تاريخ به اين مهم پي مي برد كه شخصيت هاي تاريخ مشروطه مثل ميرزا جهانگيرخان صوراسرافيل، سيدحسن تقي زاده و حيدر عمواوغلي نه تنها آزادي خواه و مدافع حقوق مردم نبودند چه بسا خيانت هاي بزرگي را هم به آزادي و ايران كرده اند. اگر پريسا را يك شخصيت بيروني خارج از رمان در نظر بگيريم قضيه كاملا توجيه پذير است. چراكه وي تنها چند روز به مطالعه تاريخ مشروطه ايران پرداخته و قدرت تحليل وقايع تاريخي را ندارد. جريان هاي تاريخي را نمي شناسد و چه بسا يك شخصيت آن هم تنها يك بعدش در نظر او بزرگ جلوه كرده است. شخصيت هايي كه از ديد پريسا خيانتكار تلقي مي شوند اگر از زواياي ديگر بررسي كنيم آن وقت مي فهميم كه قضاوت هاي حتي درست هم، جاي ضرورت تحقيقات بيشتر را نمي گيرد. مثلا مي توان شخصيت تقي زاده و همفكرانش را از تاريخ ايران و روشنفكري اين مرز و بوم حذف كنيم يا وي را ملعون و خيانتكار بدانيم، اما اين داوري كافي نيست،زيرا در اين حال اين سويه از جريان فكري را كه در تاريخ معاصر ما بسيار اهميت دارد با چه پر بكنيم. در آن صورت اصلا تقابلي بين گروه هاي مختلف صورت نمي گرفت. چگونه مي توانيم نقش حيدر عمواوغلي ( مثبت و منفي آن به كنار) را در تاريخ مهندسي ايران ناديده بگيريم، وي يكي از اولين مهندسان ايراني است و كسي است كه سيستم روشنايي و برق حرم امام رضا(ع) را به راه انداخت. يا از ديد پريسا مرحوم علامه علي اكبر دهخدا بايد يا آدمي خيانتكار يا جاهلي باشد كه چند شب در سوئيس خواب صور اسرافيل را ديد و شعر معروف ياد آر زشمع مرده ياد آر را سرود. (اما اين شعر به زعم بسياري از منتقدان و اصحاب تاريخ ادبيات ايران از بهترين اشعار تاريخ معاصر است و چه بسا رگه هاي انقلاب در شعر كلاسيك كه سرانجام به شعر نيمايي ختم شد از همين شعر آغاز مي شود). اما هنگامي كه نويسنده نظراتش را از زبان پريسا در قالب يك داستان بيان مي كند، قضيه كاملا متفاوت است. آيا نويسنده خواسته منكر اين جريان ها شود؟ او كه مي توانست شخصيت هاي ديگري را كه جنبه هاي خيانت در آنها آشكارتر است مثال بياورد.
داستان پردازي
خواب اگرچه شخصيت هاي زيادي را در خود جاي  نداده است اما به راحتي توانسته شخصيت ها را به خواننده بقبولاند. به طوري كه خواننده در طي فرايند داستان شخصيتي را نمي يابد كه نتواند آن را هضم كند. چراكه سيامك وكيلي در تهيه شخصيت هاي داستانش موفق عمل كرده است: شخصيت هاي شبيه ما با دغدغه هاي مشترك؛ حتي در جدال خير و شر هم ما لحظه اي با اغراق مواجه نمي شويم، شخصيت دارا درخشان اگرچه به زعم عده اي واريته داستان را منحرف كرده يعني حالتي سوررئال گونه به آن داده ولي به زعم بنده خيلي استادانه توانسته خلأ يك شخصيت واقعي زنده را پر كند. خواب، قصه ديروز، اكنون يا آينده نيست، بلكه روايت و داستان هميشه است. در واقع رمان از اين نظر هشداري است براي آينده.
زبان نويسنده در خلق اين اثر زبان گويايي است. نويسنده مستقيم و غيرمستقيم نقاط ضعف جامعه روشنفكري ما خصوصا در زمينه ادبيات را برمي شمارد. خواننده داستان در فصول چهارم و پنجم با اين مسائل روبه رو مي شود و از نزديك واقعيت را لمس مي كند. و همپاي شخصيت داستان تا انتها پيش مي رود. اما سرانجام اين همه نقد و آسيب شناسي به كجا مي انجامد! داستان هايي همچون داستان خواب به راستي تا چه حد مي توانند زنگ خطري جدي براي اصلاح فضاهاي روشنفكري باشند؟
آيا فراموش مي شوند يا اين كه تلنگري جدي را بر پيكره سازه هاي انحصاري و فاخرانه جريان هاي روشنفكري وارد مي كنند؟

بازارچه
بخاراي جديد
مجله فرهنگي و هنري بخارا با مطالب متنوعي در حوزه هاي ادبيات، مطبوعات، تاريخ و هنر منتشر شد. اين شماره از بخارا كه شماره هاي ۳۴ و ۳۳ را در برمي گيرد با مقالاتي از عزت الله فولادوند (تأثير نيچه بر انديشه و ادبيات)، دعاي سفر (محمد ابراهيم باستاني پاريزي)، يادي از فواد روحاني (محمد علي موحد)، تازه ها و پاره هاي ايرانشناسي (ايرج افشار)، كتيبه هاي هخامنشي (تورج دريايي)، اسم باستاني خليج فارس (همايون صنعتي)، مطبوعات كتابگزار (سيد فريد قاسمي)، فرافرهنگ هاي جهاني و...(عبدالحسين آذرنگ) و... به چاپ رسيده است. همچنين دو نامه از دكتر مصدق، معرفي كتاب هاي تازه و يادي از دكتر سمسار از ديگر مطالب اين نشريه است.
در بخش شعر داخلي سروده هايي از محمدرضا شفيعي كدكني، هـ . ا. سايه، سيمين بهبهاني، تقي پورنامداريان، محمد استعلامي و... به چشم مي خورد و در بخش شعر جهاني سه شعر از «اوسيب ماندلشتام» كه توسط رضا سيد حسيني ترجمه شده است و نيز ترجمه اي از متون بودايي از دكتر رضا علوي ارائه شده است. صاحب امتياز، مدير مسئول و سردبيري مجله بخارا را علي دهباشي به عهده دارد.
004626.jpg

انتشار «زنده رود»
شماره ۲۸ و ۲۹ «زنده رود»، فصلنامه فرهنگ، ادب و تاريخ، ويژه پاييز و زمستان ۱۳۸۲ در يك مجلد منتشر شد.
استعاره از كذب تا واقعيت، معنا، زبان و ذهن (مصاحبه با مارك  ترنر)، استعاره هاي خوراكي، آشپزي استعاري، اسم مستعار/ تخلص، نويسندگان/ درباره نوشتن، باغبان(معرفي استانلي كوينتز)، تحليل يك شعر، قدرخواه و مكتب اصفهان و دومين كنگره نسوان شرق، عناوين مهمترين مطالب اين فصلنامه است.
004623.jpg

هفتمين «نافه»
شماره هفتم نشريه ادبي، فرهنگ و هنري  «نافه» ويژه آبان الي دي ۱۳۸۲ منتشر شد.
طوقان فدوي، شاعر فلسطيني/ گي يوم اپولي نر، پيشگام شعر نو و واضع واژه سوررئاليسم/ شهرزاد، نمادي مقتدر و زيبا از زنانگي/ قضيه رضا شاه و كشف حجاب، و نظري آكادميك به نقاشي، از جمله مطالب اين شماره نافه است.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |