صبا شادور
قرار است بهمن فرمان آرا تازه ترين فيلمش را در شيراز كليد بزند. فيلمي كه پس از يك سال خبرهاي ضد و نقيض و نام هاي متفاوت، سرانجام عنوان «يك بوس كوچولو» را پيدا كرده و تا چند هفته آينده مقابل دوربين مي رود. اين سومين فيلم فرمان آرا پس از بازگشت از سفري طولاني مدت به ايران است. فيلمي در پس دو تجربه به نام هاي «بوي كافور، عطر ياس» و«خانه اي روي آب» ...
از آغاز تا سكوت ...
اولين حضور بهمن فرمان آرا در عرصه سينما به سال ۱۳۵۱ برمي گردد. به فيلم خانه قمرخانم كه بازسازي يك سريال عامه پسند تلويزيوني به همين نام بود كه با استقبال نه چندان خوب منتقدان و روشنفكران آن دوره نيز روبه رو شد. اما دو سال بعد از ساخت اين سريال، شازده احتجاب بر پرده رفت. فيلمي كه پس از ساخت در سال ۱۳۵۳ با گذر زمان به عنوان يكي از آثار برگزيده تاريخ سينماي ايران شناخته شد. فرمان آرا دليل دلبستگي خود به اين داستان را جدا از سينمايي بودنش، حرف هايي مي داند كه حرف هاي دل خودش بوده كه او را از دل كتاب گلشيري تحت تاثير قرار داده است. فرمان آرا دليل زمان شكني داستان در كتاب را تنها مشكل فيلم دانسته كه او باز هم با توجه به مسئله زمان از حال به گذشته و برعكس آن، تا حدودي توانسته اين امر را براي تماشاگر به تصوير بكشد. گرچه با توجه به اين كه در آن دوره سينماي ايران، سينمايي عمدتاً تجاري بود، ولي اين فيلم هم مخاطب عام را راضي كرد و هم توانست بار ديگر منتقدان را به نوشتن وا دارد. تا اين كه سومين جشنواره جهاني فيلم تهران، جايزه بزرگ مجسمه زرين بز بالدار بهترين فيلم را به او تقديم كرد. شايد شازده احتجاب را بتوان دنباله روي دوره توفاني فيلم هايي چون اسرار گنج دره جني، گاو، پستچي، آرامش در حضور ديگران، رگبار و قيصر دانست. موج نوي سينمايي كه ابتذال حاكم بر فيلمفارسي ها را كنار زد.
«سايه هاي بلند باد» گامي به جلو در عرصه سينما بود كه فرمان آرا به نقل از كيارستمي مي گويد: «تو مثل كساني هستي كه پنج سال ترك تحصيل كرده باشند و حالا در كلاس ششم قبول شوند.» فرمان آرا بر خلاف نظر منتقدان درباره سايه هاي باد، همچنان اين فيلم را دوست دارد. فرمان آرا تجربه هايي در زمينه فيلم هاي كوتاه مستند نيز با نام هاي «تهران كهنه و نو»، «تهران و نوروز» و «خاويار» در سال ۱۳۴۰ را در كارنامه خود دارد.
سكوتي كه شكسته شد ...
بعد از بيست و دو سال با چهره فردي به نام بهمن فرجامي آشنا مي شويم. شخصيتي كه ابتدا در تبليغات و پوسترهاي فيلم بوي كافور عطر ياس، عكس خود بهمن فرمان آرا را با روباني مشكي به نام خود دارد. هنوز نمي دانيم كه آيا اين فيلم سرگذشت خود فرمان آرا است يا نه؟ شايد فرمان آرا در دوراني به سينماي ايران برگشته كه سياست نيز توانسته نقش خود را در اين عرصه پيدا كند و او هم به دنبال تجربه فيلم سياسي به ايران آمده ... و يا نه، با ديدن ولي ا... شيراندامي تمام اين حرف ها تبديل به يك نوستالژي مي شود كه تماشاگر را به ياد شازده احتجاب بيست سال قبل مي اندازد و ممكن است كه هر كدام از اين سئوال ها در ذهن فرمان آرا، فرم و قالب خاصي گرفته كه با به تصوير كشيدنش، دوباره به سينما برگردد ... فيلم از ريتمي كند پيروي مي كند كه فضايي سرد و سياه را در ذهن تماشاگران به وجود مي آورد حتي اسم فيلم - بوي كافور عطر ياس - حاوي تضادي آشكار است. بوي كافور با معنايي خاص و عطر ياس هم همين طور. همانند سياهي و سپيدي كه نمي توانيم آن دو را با هم حس كنيم.
ادامه از ستون قبل
بهمن فرمان آرا قبل از ساخت اين فيلم يازده طرح را به وزارت ارشاد داده بود كه هر كدام بنا به دلايلي رد شده بودند، تا اين كه با اين طرح موافقت شد و او با انتخاب درست بازيگران فيلم، توانست آنچه را كه از اين داستان مي خواهد به دست آورد.
شايد حضور رويا نونهالي با بازي كوتاه اما قابل تحسينش در همان اپيزود اول، يا بازي خوب كيانيان به عنوان فردي فرصت طلب كه در جامعه نابسامان پس از انقلاب براي خود سودهايي برده و شانس او در اين گذر زمان باعث شده كه تا به حال روزگار خوبي را سپري كند و يا بازي گرم حسين كسبيان، بيش از هر چيز اين فيلم را تبديل به يك داستان روان و قابل باور از يك كارگردان مي كند كه تصميم دارد داستان مرگ خود را بسازد. پس همه چيز دست به دست هم داده تا بوي كافور عطر ياس در همان خانه دوست قديمي، «گلشيري» به كاري مطلوب برسد و بتواند هشت سيمرغ بلورين از جشنواره فيلم فجر و البته جايزه ويژه هيات داوران جشنواره مونترال را به دست آورد.
كلاف هاي سردر گم ...
پس از ساخت و اكران فيلم بوي كافور عطر ياس، فرمان آرا توانست دوستداران زيادي را به سمت خود جلب كند و شايد عده اي به انتظار دومين فيلم پس از انقلاب فرمان آرا روزشماري مي كردند. اما متاسفانه خبرهاي پيش توليد فيلم تازه، دوستداران او را بيشتر نااميد كرد تا اميدوار. اتحاديه تهيه كنندگان و توزيع فيلم ايران در همان زمان پيش توليد به فرمان آرا مجوز تهيه كنندگي ندادند. فرمان آرا خود ساخت فيلم را با گروهي از حرفه اي ترين عوامل سينما آغاز كرد و فيلمبرداري در شرايطي پيش رفت كه اتحاديه همه همكاران فرمان آرا را تهديد به تحريم كرد.
خانه اي روي آب براي آدم هايي كه همه حوادث روزگار را سرنوشت و تقدير مي دانند، آنقدر قابل هضم و درك است كه شايد ديگر توضيحي براي بيان هر سكانس نداشته باشد. وقتي در سكانس پاياني فيلم، تمام آن گلوله هاي رنگي به صورت تار عنكبوت اطراف دكتر سپيد بخت را فرا مي گيرد، زمين با پارچه هاي سفيد همچون كفن، آينده دكتر سپيد بخت را نشان مي دهد كه چگونه مرگ را نظاره مي كند. همان طور كه در آغاز در حال و هوايي فراواقعي زير كردن يك فرشته را مي بينيم، پايان را هم مي توانيم همان طور فراواقعي تصور كنيم. گرچه با توجه به نظر منتقدان فرشته ابتدايي فيلم با آن پسرك حافظ قرآن شايد القا كننده فضاي ديني خاصي باشد كه كم كم در نماهاي بعدي به صورت كليشه به سراغ تماشاگر مي آيند.
شايد وجه مشترك فيلم هاي بهمن فرمان آرا وجود افرادي است كه از نظر رفاهي و مالي هيچ گونه مشكلي ندارند يا به تعبيري ديگر، خوشي زير دلشان زده است. اما دكتر سپيدبخت با تمام فسادها و خوشگذراني هايي كه دارد بالاخره در ديالوگي مي گويد: «هميشه فكر مي كردم دكتر خوبي هستم اما حالا فهميدم دكتر خوبي هم نيستم». او هر روز بيشتر به اين حرفش مي رسد و شايد هيچ بازيگري چون رضا كيانيان نمي توانست نقش آدمي را بازي كند كه تا آخر دنيا رفته و تمام خوشي ها را تجربه كرده است. گريم و اضافه وزن كيانيان، توانسته او را به نقش اش نزديك تر كند و سرانجام اين كه بهمن فرمان آرا بعد از بازي آن وكيل بوي كافور عطر ياس، بازيگر مناسب فيلم هايش را شناخته است.
خانه اي روي آب استعاره اي از همان زخم چركين دست دكتر است كه در انتها درمان مي شود. با تمام اين صحبت ها، فيلم روايتي كاملاً واضح و روشن دارد كه هر تماشاگري مي تواند آن را ببيند و احتياجي به دوباره ديدن و باز كردن كلاف هاي سردرگمي كه در انتهاي فيلم همان تقدير را رقم مي زند، نيست.