جورج سيمنون
جورج سيمنون، داستان نويس فرانسوي بلژيكي تبار را به دليل داستان هايي كه در ژانر كارآگاهي نوشته، در شمار يكي از بهترين و ماهرترين نويسندگان اين ژانر ادبي به شمار مي آورند. او خالق يكي از شخصيت هاي ماندگار ادبيات پليسي يعني كارآگاه مگره است. سيمنون در طول حياتش در حدود ۸۴ داستان معمايي از اين شخصيت نوشت و علاوه بر اين ۱۳۶ رمان ديگر هم منتشر كرد. تاكنون بيش از ۵۰۰ ميليون نسخه از كتاب هاي سيمنون به بيش از ۵۰ زبان زنده دنيا چاپ و ترجمه شده است.
او در ۱۳ فوريه ۱۹۰۳ در شهر ليژ متولد شد كه اولين پسر ديساير سيمنون و هنريت برول بود. به دليل اين كه تولدش در روز جمعه ۱۳ فوريه اتفاق افتاده بود، خاله خرافاتي او، تاريخ تولد را به ۱۲ فوريه تغيير داد. پدر سيمنون حسابدار يك شركت بيمه بود. او در سال ۱۹۲۱ درگذشت. سيمنون همزمان با روبه ضعف گذاشتن سلامت پدرش مجبور به ترك تحصيل شد و ابتدا در يك نانوايي و سپس در يك كتابفروشي به كار مشغول شد. در همين زمان بود كه به عنوان نويسنده در روزنامه محلي gazzete liege به فعاليت پرداخت و آثاري را در آن جا به ثبت رساند. تجربه كار در اين روزنامه محلي، سيمنون جوان را به عنوان يك نويسنده تازه كار و نوآموز، رشد داد و پخته كرد. سيمنون در ۱۷ سالگي نخستين رمان خود را انتشار داد.
در سال هاي ابتدايي دهه ۱۹۲۰ سيمنون از اجراهاي تئاتري گروه هاي مختلف نمايشي ديدن مي كرد و در همين بازديدها با دختري به نام رژيني رنچون آشنا شد و اندكي بعد با وي ازدواج كرد. رژيني بازيگر جوان تئاتر بود. ازدواج اين دو اندكي بعد به شكست انجاميد و از هم طلاق گرفتند.
در سال ۱۹۲۴ سيمنون به پاريس رفت و دوران مهمي از حيات ادبي اش را از سر گذراند. او داستان هاي كوتاه و رمان هاي عامه پسند زيادي را در اين كشور به چاپ رساند كه بسياري از آنها را با اسامي مستعار نوشته بود. علاوه بر اين مدتي در دفتر يك نويسنده كار مي كرد و سپس منشي مخصوص نجيب زاده ثروتمندي به نام ماركوئيز تريسي شد. بعد از آن بود كه به طور كامل حرفه نويسندگي را پيشه گرفت و تمام مدت درگير آن بود.
سيمنون از ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۹ در فرانسه اقامت داشت و اينطور كه مي گويند مابين سال هاي ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۴ در حدود ۲۰۰ كتاب به چاپ رساند كه خوانندگان زيادي را جذب كرد. همچنين از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ ، ۱۹ رمان از كارآگاه مگره نوشت كه در شهرت اين شخصيت ادبي موثر بود. سيمنون از ۱۹۳۴ به مدت هشت سال كتابي از داستان هاي مگره را منتشر نكرد تا اين كه در سال ۱۹۴۲ با سه داستان جديد از او بازگشت.
اما تاريخ آشنايي خوانندگان آثار سيمنون با كارآگاه مگره در سال ۱۹۳۰ بود. در اين سال كتاب piettre letton انتشار يافت كه استقبال زيادي از آن صورت گرفت. گويا شخصيت مگره مدلي از پدربزرگ سيمنون بوده و در توصيف عادات و حركاتش عيناً از او الهام گرفته شده است. سيمنون جوايز بسياري به خاطر نگارش داستان هاي مگره به دست آورده و بسياري از اين رمان ها در فهرست صد رمان برتر جنايي قرن قرار گرفته است كه از آن جمله مي توان به رمان هاي دوستم مگره (۱۹۴۹) و مگره در دادگاه (۱۹۶۰) اشاره كرد كه هر دوي آنها در سال ۱۹۷۸ در فهرست مذكور قرار گرفتند. روش كاري مگره بسيار معروف بوده است. او به نيروهاي پليس اعتماد نمي كرده و براساس شهودش عمل مي كرده است به طوري كه مي توان او را يكي از پيروان مكتب هرمنوتيك (تفسيرگرا) دانست. مگره پسر يك كشاورز بوده است كه در نواحي روستايي نزديك مولينز اقامت داشته است. او در جواني به پاريس آمده كه پزشكي مطالعه كند اما به كار در نيروي پليس علاقه مند شده و جذب آن جا گشته است. همسر مگره زني به نام لوئيس بوده كه غذاهاي خوشمزه اي تهيه مي كرد كه البته هزينه بالايي داشته اند. آپارتمان مگره و لوئيس براساس اطلاعات سيمنون در بلوار ريچارد لنوير بوده است.
اما يك شخصيت معروف ديگر هم در داستان هاي سيمنون حضور داشته كه نامش جين دالنت بوده است. اين شخصيت در داستان هاي كوتاه مگره شكل گرفت كه مجموعه اي از اين داستان ها در كتاب The little Doctor منتشر شده كه تاريخ انتشار آن در سال ۱۹۴۳ بوده است.
سيمنون همزمان با حمله آلمان به فرانسه در جنگ جهاني دوم به فونتنابي رفت و در آن جا ساكن شد. او طي آن سال ها فعاليت نويسندگي اش را ادامه داد ضمن اين كه كارهايش مورد توجه نازي ها قرار گرفتند و آنها از ۹ رمان او در فيلم هايشان استفاده كردند كه تجارت پرسودي را براي سيمنون به ارمغان آورد. اما پس از خاتمه جنگ ، نام او در ليست همكاران نازي قرار گرفت و بنابراين مجبور شد كه ابتدا به كانادا و سپس به آريزوناي آمريكا برود. او تا سال ۱۹۵۵ در آمريكا ماند و در آن جا رمان هاي مهمي همچون دلارام (۱۹۵۳)، مسافر مجاني (۱۹۵۴) و برادران ريكو (۱۹۵۵) منتشر كرد كه همگي آنها در محيط آمريكا اتفاق مي افتند. پس از آن او به لوزان سوئيس رفت و تا پايان عمرش در آن جا اقامت كرد. سيمنون در چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ در همين شهر درگذشت. او وصيت كرده بود كه خاكسترش را در پاي درخت بزرگ خانه قبلي اش پراكنده كنند.
پاتريشيا هاي اسميت
پاتريشيا هاي اسميت، نويسنده داستان هاي معمايي و جنايي در سال ۱۹۲۱ در شهر تگزاس آمريكا متولد شد اما دوران كودكي او در نيويورك گذشت. پدر و مادرش هر دو از بازيگران فيلم هاي تبليغاتي بوده و قبل از تولد او از هم جدا شده بودند. هاي اسميت تا سن دوازده سالگي پدرش را نديد. نام خانوادگي او متعلق به ناپدري اش بوده است. مادربزرگ مادري هاي اسميت با نام ويلي مايي، نقش مهمي در دوران كودكي او داشته و هاي اسميت در گفته ها و نقل قول هايش همواره از او ياد كرده است. اين مادربزرگ، يك خانم اسكاتلندي بود كه در زمان كودكي هاي اسميت علي رغم اين كه از شدت بيماري، رنجور به نظر مي رسيد با او با حسي توام با شوخي و ملايمت برخورد مي كرد.
هاي اسميت تحصيلاتش را در دبيرستان جوليا ريچموند در نيويورك ادامه داد و سپس به كالج كلمبيا رفت و در آن جا به يادگيري زبان لاتين پرداخت و در سال ۱۹۴۲ فارغ التحصيل شد. مطابق برخي منابع، مدتي بعد از فارغ التحصيلي به نوشتن داستان هاي كمدي پرداخته و گويا فيلمنامه هايي براي فيلم هاي ترور سياه و كاپيتان آمريكا نوشته است.
او از همان كودكي استعداد خود را در هنر نشان داده بود. مثلاً در دوران نوجواني مدتي به مجسمه سازي روي آورد كه البته اين رشته را تا پايان عمرش كم و بيش ادامه داد. در دوران پس از فارغ التحصيلي، علاوه بر نويسندگي، شغلي در فروشگاهي در نيويورك داشت تا اين كه در سال ۱۹۵۰ نخستين رمان خود با عنوان «بيگانگان در ترن» را به چاپ رساند كه يكي از آثار مشهور او به شمار مي رود. در اين رمان با دو مرد روبه رو هستيم كه يكي آرشيتكت و ديگري جنايتكاري رواني است. اين دو در قطار با هم ملاقات مي كنند و در آن جا تصميم مي گيرند كه قتل هايشان را با هم عوض كنند. يكي از اين شخصيت ها در بخشي از رمان مي گويد: «هر شخصي مي تواند قتل انجام دهد و اين بستگي به شرايط و محيط دارد و برخلاف تصور عمومي به مزاج و خصوصيات فردي شخص ارتباطي ندارد. همه آدم ها بر اثر فشار زندگي در لبه پرتگاه قتل قرار مي گيرند و با افزايش تنگنا به آن سقوط مي كنند.»
چنين ديدگاهي كم و بيش در تمامي رمان هاي پاتريشيا هاي اسميت وجود دارد.آلفرد هيچكاك براساس رمان بيگانگان در ترن فيلمي به همين نام كارگرداني كرد كه يكي از كلاسيك هاي تاريخي سينما به شمار مي رود. او در نوشتن فيلمنامه اين فيلم از ريموند چندلر كمك گرفت. همچنين در سال ۱۹۶۹ فيلمي ديگر از اين رمان اقتباس شد كه كارگردان آن رابرت استار نام داشت. اين فيلم به هيچ وجه ارزش هاي رمان را انتقال نمي داد اما دني دويتو در سال ۱۹۸۷ فيلمي با عنوان Throw Momma From the Train از روي رمان بيگانگان در ترن اقتباس كرد كه يك كمدي سياه به شمار مي رفت و از ساختاري بسيار خوب بهره مي برد.
اما «تام ريپلي» محبوب ترين شخصيت داستان هاي
هاي اسميت در سال ۱۹۵۵ با رمان آقاي ريپلي با استعداد به جهانيان معرفي شد و مورد استقبالي بي نظير قرار گرفت. تام ريپلي شخصيتي فريبكار داشت كه از جهاتي مي توان او را قاتلي دوست داشتني لقب داد. رمان آقاي ريپلي با استعداد در سال ۱۹۸۷ در فهرست صد رمان برتر جنايي قرن قرار گرفت. از اين رمان اقتباس هاي سينمايي زيادي صورت گرفته كه اولين آن در سال ۱۹۶۰ در فرانسه توسط رنه كلمان ساخته شد. نام اين فيلم ظهر ارغواني بود و در آن آلن دلون به ايفاي نقش مي پرداخت. ديگر اقتباس از اين رمان توسط ويم وندرس در سال ۱۹۷۷ با عنوان دوست آمريكايي صورت گرفت كه بازيگران آن دنيس هاپر، ساموئل فولر و نيكلاس ري بودند. همچنين آنتوني مينگلا در سال ۱۹۹۹ فيلمي با همين نام (يعني آقاي ريپلي با استعداد) با شركت مت ديمون ساخت كه در آن بيش از ساير فيلم ها به خصوصيت اخلاقي تام ريپلي توجه شده است.
در رمان هايي كه هاي اسميت بر مبناي شخصيت تام ريپلي نوشته، هيجان اصلي بر اين قرار گرفته كه او چگونه مي خواهد از دست جرم هاي زيادي كه انجام داده، بگريزد. هاي اسميت بعد از رمان آقاي ريپلي با استعداد، داستان اين شخصيت را در رمان هاي ريپلي در خفا (۱۹۷۰)، بازي ريپلي (۱۹۷۴)، پسري كه همراه ريپلي بود (۱۹۸۰) و
ريپلي در آب (۱۹۹۱) كه آخرين ماجراي آن به شمار مي رفت، ادامه داد.
اما شخصيت خود هاي اسميت هم از جهاتي جذاب و قابل مطالعه بوده است. او بسيار گوشه گير بوده و بيشتر عمرش را در تنهايي به سر برده است. ضمن اين كه فيليپس نگي، نمايشنامه نويس آمريكايي درباره او گفته كه «اغلب مردم فراموش مي كنند كه او بسيار محافظه كار بوده است.»
هاي اسميت در سال ۱۹۵۹ جايزه ادبي بزرگي از كشور فرانسه گرفت و در سال ۱۹۶۴ هم از سوي انجمن جنايي نويسندگان انگلستان جايزه خنجر نقره اي را كسب كرد. او از سال ۱۹۶۳ براي هميشه به اروپا رفت و در فرانسه و شرق انگلستان اقامت گزيد. با اين حال هيچگاه نوع پوشش تگزاسي اش را ترك نكرد. همه او را با لباس سايز ۳۴ و كمربند Levis و كفش كتاني و دستمال گردن مخصوص ديده اند. او در سال پاياني عمرش به لوكارنوي سوئيس رفت و در نزديكي مرز سوئيس و ايتاليا خانه اي تهيه كرد. پاتريشيا هاي اسميت در چهارم فوريه ۱۹۹۵ درگذشت.
*****ادگار آلن پو
ادگار آلن پو كه بزرگترين و در عين حال شوريده ترين شاعر آمريكايي به حساب مي آيد و داستان هاي پليسي و ترسناك او در زمره برترين هاي اين ژانر ادبي شمرده مي شود در سال ۱۸۰۹ در شهر بوستون آمريكا به دنيا آمد. پدر و مادرش در تئاتر از بازيگران دوره گرد بودند و يكساله بود كه پدرش ديويد پو درگذشت و در دو سالگي مادرش اليزابت هاپكينز پو را هم از دست داد. ادگار و خواهر و برادرش هر كدام جذب خانواده هاي مختلف شدند. او خود به خانه بازرگاني ريچموندي به نام جان آلن انتقال داده شد. ويليام، برادر پو در سنين جواني بر اثر ابتلا به نوعي بيماري درگذشت و خواهرش رزالي در سال هاي بعد ديوانه شد و در آسايشگاهي رواني بستري گشت.
در پنج سالگي بسياري از اشعار شعراي معروف انگليسي را از بر مي خواند. بعدها يكي از معلمانش در ريچموند درباره او گفت: «زماني كه پسرهاي ديگر تنها مي توانستند اشعار مكانيكي محض بنويسند، پو اشعاري اصيل و خالص مي نوشت. او يك شاعر متولد شده بود.»
دوران كودكي پو تا حدود زيادي در انگلستان گذشت
(۲۰ - ۱۸۱۵) و او در فضاي خاص آن كشور پرورش يافت. در آن جا به مدرسه اربابي استوك نوينگتون رفت و به دليل داستان ها و اشعاري كه نوشت، بسيار موفق ظاهر شد و نمرات درخشاني كسب كرد. در سال هاي ابتدايي دهه ۱۸۲۰ او عنوان آلن را براي نام مياني اش برگزيد و از آن پس به نام ادگار آلن پو شناخته شد. در سال هاي ۱۸۲۶ و ۱۸۲۷ به دانشگاه ويرجينيا رفت تا ادامه تحصيل بدهد اما در آن جا در دام قمار و شرط بندي گرفتار شد و نتوانست قرض ها و ديون خود را پرداخت كند و به دليل همين مسايل او را اخراج كردند. پو پس از اخراج به سراغ پدرخوانده اش جان آلن رفت تا از او بخواهد كه قرض هايش را پرداخت كند اما جان آلن حاضر به پرداخت ديون او نشد و به همين دليل بين او و پو كشمكش سختي درگرفت و بعد از آن جان آلن، پو را از خود طرد كرد.
پو، در سال ۱۸۲۶ علاقه مند به ازدواج با دختري به نام الميرا رويستر شد اما پدر و مادر اين دختر براي جلوگيري از اين اتفاق به يكي از خواستگاران الميرا رويستر جواب مثبت دادند و جشن نامزدي برگزار كردند.
فعاليت هاي ادبي پو در دو سالي كه در دانشگاه ويرجينيا تحصيل مي كرد به نوشتن چند شعر محدود مي شد كه بنا به گفته منتقدين در حد يك شاگرد تازه كار بوده است. او در سال ۱۸۲۷ با نام ادگار پري به ارتش آمريكا پيوست و به جزيره سوليوان در كاروليناي جنوبي انتقال داده شد. اشعاري نظير حشره طلايي و بالن دلفريب يادگار دوراني است كه در آن جا حضور داشت.در همان سال ۱۸۲۷ مجموعه شعر تيمرلين و اشعار ديگر را با هزينه شخصي اش چاپ كرد كه بسيار كم فروش رفت. اما در سال هاي پس از مرگش بسيار از اين كتاب تقدير به عمل آمد و به عنوان يكي از كتب نادر تاريخ ادبي آمريكا شناخته شد.
در ۱۸۳۳ پو به شهر بالتيمور رفت و در آن جا با عمه اش خانم ماريا كالم زندگي كرد. طي همين سال ها بود كه كار در مجلات مختلف را شروع كرد. از جمله در مجله پيام ادبي جنوب كه در ريچموند منتشر مي شد از سال هاي ۱۸۳۵ تا ۳۶ فعاليت كرد. و در فيلادلفيا از ۱۸۳۹ تا ۴۰ در مجله اي با عنوان Burtonصs Gentelmonصs Magazine به همكاري پرداخت و در سال هاي ۱۸۴۲ و ۴۳ در مجله گراهام مشغول به كار بود.
او در ۱۸۳۶ با عمه زاده اش يعني ويرجينيا كه سيزده ساله بود ازدواج كرد. ويرجينيا در سال هاي ابتدايي ازدواجشان دچار پارگي رگ ها شد و بعد از آن بسيار ناتوان بود تا اين كه پنج سال بعد به دليل ابتلا به بيماري سل درگذشت. پو پس از مرگ او دچار افسردگي شديدي شد و در دام الكل افتاد و مدت ها از آن خلاصي نداشت.در ۱۸۴۰ او مجموعه داستاني با نام Tales of grotes que and arabesque به چاپ رساند كه شهرت و موفقيت خوبي را برايش در بر داشت كه در داستان هاي آن مجموعه مي توان به داستان معروف پاييزخانه آشر اشاره كرد كه در سال ۱۹۶۰، راجر كارمن فيلمي براساس آن با شركت ولنيسنس پرايس و مارك ديمون ساخت.
پيش از اين پوكتاب روايت آرتور گوردون پيم را منتشر كرده بود كه يك داستان بلند به شمار مي رفت و در آن پو براي اولين بار موجودات و قبيله اي خيالي را در محدوده قطب جنوب اختراع كرده بود كه در دهه هاي بعدي توجه نويسندگاني همچون خورخه لوئيس بورخس و هرمان ملويل را برانگيخت.مي توان گفت كه اولين بار فرانسوي ها او را كشف كردند. او را الهام بخش نويسندگان بزرگ فرانسوي نظير ژول ورن، چارلز بودلر، پل والري و استيون مالري مي دانند.
پو داستان هايي نوشته كه شخصيت اصلي آن كارآگاهي به نام داپين بوده است. از جمله اين داستان ها مي توان به قتل هايي در ريورگ (۱۸۴۱) و ربودن نامه (۱۸۴۵) اشاره كرد. داستان هاي پليسي پو را بسيار تحليل و تقدير كرده اند و مي گويند كه نويسندگاني مثل بورخس و استيونسن تحت تاثير آن بوده اند. شهرت پو در نگارش داستان هاي پليسي تا جايي است كه سرآغاز ادبيات جنايي - معمايي را از او مي دانند. اين در حالي است كه تنها ۴ تا ۶ داستان او در اين ژانر ادبي قرار مي گيرد. ادگار آلن پو در ۱۷ اكتبر ۱۸۴۹ در بالتيمور درگذشت.
آرتور كانن دويل
آرتور كانن دويل، نويسنده انگليسي، به جهت خلق شخصيت داستاني شرلوك هولمز از شهرتي افسانه اي در عالم ادبيات برخوردار است. شخصيت شرلوك هولمز مظهر استدلال و منطق قوي و تئدوتيز به شمار مي رود. اين در حاليست كه خود دويل فاقد وجوه استدلالي و منطقي در شخصيتش بوده است. او بارها و بارها اعلام كرده بود كه به فرشته ها و پري ها باور دارد و همچنين فلسفه را تا بدان جا مي پذيرد كه توام با سر و راز باشد. داستان هاي شرلوك هولمز تاكنون به ۵۰ زبان ترجمه شده و مردمان بسياري در تئاتر، سينما، مجموعه هاي تلويزيوني، نمايش هاي راديويي، موزيكال، كاريكاتورها، كتابهاي كميك و آگهي ها او را مشاهده كرده اند.
آرتور كانن دويل در سال ۱۸۵۹ در محله پيكاردي ادينبورگ متولد شد. او پسر چارلز آلتامونت دويل و ماري فلي دويل بود. پدرش چارلز به عنوان كارمند دولت در دفتري در شهر ادينبورگ كار مي كرد و همچنين از زماني كه براي كتابهاي مختلف نقاشي مي كشيد درآمدش افزايش يافت. اما او دچار بيماري صرع بود و براي اين كه از شر آن خلاص شود چاره اي به جز پناه بردن به الكل نيافت. اعتياد او به الكل زمينه هاي سقوطش را فراهم كرد.
مادر دويل به ادبيات علاقه مند بود و كتابهاي مختلفي را مورد مطالعه قرار مي داد. او آرتور را به خواندن كتاب تشويق مي كرد و از همان زمان بود كه آرتور به طور سيري ناپذيري به خواندن كتاب مشغول شد و در اين ميان بسياري از كتابهايي كه مي خواند از حجم بسيار زيادي برخوردار بودند. بعدها زن دوم دويل با نام جين پيرامون شخصيت مادرشوهرش اينگونه نوشت: «او از لحاظ قيافه بسيار چشمگير بود و زن بلند بالايي به نظر مي رسيد. او بسيار بافرهنگ بود و شخصيت پيچيده اي داشت كه شايد در اين جنبه ها به پسرش شبيه بود.»
آرتور در سن ۱۴ سالگي زبان فرانسه را به طور كامل ياد گرفته بود به طوري كه مي توانست آثار نويسندگان بزرگي همچون ژول ورن را از روي متن اصلي بخواند. پدر او در سال ۱۸۷۳ در يك بيمارستان درگذشت.
تحصيلات مقدماتي دويل در مدرسه اي متعلق به يسوعي ها گذشت. او طي تحصيل در اين مدرسه اعتقادش به كليساي كاتوليك را از دست داد. اما با اين حال مي توان گفت كه آموزش هاي يسوعي در عمق بخشيدن به ذهن و فكر او بسيارموثر بودند. او مدتي نيز در كالج استاينهارست تحصيل كرد. بعدها او نوشت كه در اين كالج براي اولين بار در ميان دوستان و معلمانش در جست و جوي مدل هايي براي شخصيت هاي داستان هاي شرلوك هولمز بوده است. در ميان همكلاسي هايي كه در كالج داشت دو پسر بودند كه نامشان موريارتي بود. نامي كه بعدها رقيب شيطاني شرلوك هولمز به آن شهرت داشت.دويل تحصيلاتش را در دانشگاه ادينبورگ ادامه داد. او در سال ۱۸۸۵ براي تحصيل در رشته دكترا پذيرفته شد و به تحصيل در اين رشته پرداخت. بعد از فارغ التحصيلي در كلينيكي به عنوان متخصص چشم مشغول به كار شد كه آن را تا سال ۱۸۹۱ كه به طور تمام وقت به نويسندگي پرداخت، ادامه داد.همچنين در سال ۱۸۸۴ با دختري به نام لوئيز هاوكينز ازدواج كرد. اين دو نزديك ۲۳ سال با هم زندگي كردند تا اين كه در سال ۱۹۰۷، لوئيز بر اثر ابتلا به بيماري قلبي درگذشت و دويل با جين وصلت كرد.
اولين داستان دويل مربوط به شش سالگي اش مي شد كه داستاني مصور درباره آدم و ببر نوشته بود. اما داستان دومش در سال ۱۸۸۷ منتشر شد كه در آن براي اولين بار شرلوك هولمز افسانه اي به مردم معرفي شد. نام اين كتاب AStudyinScarlete بود. دويل گفته كه اين رمان را در سال ۱۸۸۶ به مدت سه هفته نوشته است. در اين داستان علاوه بر هولمز با دو شخصيت مشهور ديگر نيز آشنا مي شويم. اولي راوي داستان هاي هولمز، دكتر واتسن است كه همواره به توصيف هوش خارق العاده هولمز مي پرداخت و دومي رقيب اصلي او پرفسور موريارتي است كه يك شخصيت شرور كلاسيك به شمار مي رفت و در نبوغ، همتاي خود هولمز بود.همزمان با ژوئيه ۱۸۹۱ مجله معروف استراند انتشار مجموعه داستان هاي شرلوك هولمز را آغاز كرد كه استقبال بي نظير مردم را در پي داشت. در آن زمان نشاني هولمز در خانه خانم هاوسن ، شماره B221 درخيابان بيكر به عنوان مشهورترين آدرس شهر لندن در ادبيات معروف شد.
دويل برنامه ريزي كرده بود كه ماجراهاي شرلوك هولمز را در دسامبر ۱۸۹۳ به پايان برساند. نام اين داستان مسئله نهايي بود و در آن هولمز در نبردي با موريارتي كشته مي شد و اينگونه داستان به پايان مي رسيد. اما چنين اقدامي از سوي دويل، واكنش منفي خوانندگان مجله استراند را به دنبال داشت. نامه هاي بسياري به خانه دويل سرازير شد كه همگي آنها از اين اقدام او ابراز ناراحتي و تنفر مي كردند. همچنين مجله استراند ۲۰هزار اشتراك خود را از دست داد و نتيجه اين شد كه در همان سال دويل اعلام كرد كه به جهت تقاضاهاي عمومي ماجراهاي شرلوك هولمز را ادامه خواهد داد. اولين داستاني كه پس از اين تصميم به چاپ رسيد «خانه خالي» نام داشت كه در آن هولمز با بازگشتش به نزد دكتر واتسن او را غرق حيرت مي كرد.
دويل در دهه ۱۹۲۰، بيشترين دستمزد را به عنوان نويسنده در سطح جهان دريافت مي كرد كه دليل آن استقبال بي نظير از آثارش بود. او در هفت جولاي ۱۹۳۰ براثر ابتلا به بيماري قلبي در خانه اش در ساسكس درگذشت.
ادگار آلن پو
ادگار آلن پو كه بزرگترين و در عين حال شوريده ترين شاعر آمريكايي به حساب مي آيد و داستان هاي پليسي و ترسناك او در زمره برترين هاي اين ژانر ادبي شمرده مي شود در سال ۱۸۰۹ در شهر بوستون آمريكا به دنيا آمد. پدر و مادرش در تئاتر از بازيگران دوره گرد بودند و يكساله بود كه پدرش ديويد پو درگذشت و در دو سالگي مادرش اليزابت هاپكينز پو را هم از دست داد. ادگار و خواهر و برادرش هر كدام جذب خانواده هاي مختلف شدند. او خود به خانه بازرگاني ريچموندي به نام جان آلن انتقال داده شد. ويليام، برادر پو در سنين جواني بر اثر ابتلا به نوعي بيماري درگذشت و خواهرش رزالي در سال هاي بعد ديوانه شد و در آسايشگاهي رواني بستري گشت.
در پنج سالگي بسياري از اشعار شعراي معروف انگليسي را از بر مي خواند. بعدها يكي از معلمانش در ريچموند درباره او گفت: «زماني كه پسرهاي ديگر تنها مي توانستند اشعار مكانيكي محض بنويسند، پو اشعاري اصيل و خالص مي نوشت. او يك شاعر متولد شده بود.»
دوران كودكي پو تا حدود زيادي در انگلستان گذشت
(۲۰ - ۱۸۱۵) و او در فضاي خاص آن كشور پرورش يافت. در آن جا به مدرسه اربابي استوك نوينگتون رفت و به دليل داستان ها و اشعاري كه نوشت، بسيار موفق ظاهر شد و نمرات درخشاني كسب كرد. در سال هاي ابتدايي دهه ۱۸۲۰ او عنوان آلن را براي نام مياني اش برگزيد و از آن پس به نام ادگار آلن پو شناخته شد. در سال هاي ۱۸۲۶ و ۱۸۲۷ به دانشگاه ويرجينيا رفت تا ادامه تحصيل بدهد اما در آن جا در دام قمار و شرط بندي گرفتار شد و نتوانست قرض ها و ديون خود را پرداخت كند و به دليل همين مسايل او را اخراج كردند. پو پس از اخراج به سراغ پدرخوانده اش جان آلن رفت تا از او بخواهد كه قرض هايش را پرداخت كند اما جان آلن حاضر به پرداخت ديون او نشد و به همين دليل بين او و پو كشمكش سختي درگرفت و بعد از آن جان آلن، پو را از خود طرد كرد.
پو، در سال ۱۸۲۶ علاقه مند به ازدواج با دختري به نام الميرا رويستر شد اما پدر و مادر اين دختر براي جلوگيري از اين اتفاق به يكي از خواستگاران الميرا رويستر جواب مثبت دادند و جشن نامزدي برگزار كردند.
فعاليت هاي ادبي پو در دو سالي كه در دانشگاه ويرجينيا تحصيل مي كرد به نوشتن چند شعر محدود مي شد كه بنا به گفته منتقدين در حد يك شاگرد تازه كار بوده است. او در سال ۱۸۲۷ با نام ادگار پري به ارتش آمريكا پيوست و به جزيره سوليوان در كاروليناي جنوبي انتقال داده شد. اشعاري نظير حشره طلايي و بالن دلفريب يادگار دوراني است كه در آن جا حضور داشت.در همان سال ۱۸۲۷ مجموعه شعر تيمرلين و اشعار ديگر را با هزينه شخصي اش چاپ كرد كه بسيار كم فروش رفت. اما در سال هاي پس از مرگش بسيار از اين كتاب تقدير به عمل آمد و به عنوان يكي از كتب نادر تاريخ ادبي آمريكا شناخته شد.
در ۱۸۳۳ پو به شهر بالتيمور رفت و در آن جا با عمه اش خانم ماريا كالم زندگي كرد. طي همين سال ها بود كه كار در مجلات مختلف را شروع كرد. از جمله در مجله پيام ادبي جنوب كه در ريچموند منتشر مي شد از سال هاي ۱۸۳۵ تا ۳۶ فعاليت كرد. و در فيلادلفيا از ۱۸۳۹ تا ۴۰ در مجله اي با عنوان Burtonصs Gentelmonصs Magazine به همكاري پرداخت و در سال هاي ۱۸۴۲ و ۴۳ در مجله گراهام مشغول به كار بود.
او در ۱۸۳۶ با عمه زاده اش يعني ويرجينيا كه سيزده ساله بود ازدواج كرد. ويرجينيا در سال هاي ابتدايي ازدواجشان دچار پارگي رگ ها شد و بعد از آن بسيار ناتوان بود تا اين كه پنج سال بعد به دليل ابتلا به بيماري سل درگذشت. پو پس از مرگ او دچار افسردگي شديدي شد و در دام الكل افتاد و مدت ها از آن خلاصي نداشت.در ۱۸۴۰ او مجموعه داستاني با نام Tales of grotes que and arabesque به چاپ رساند كه شهرت و موفقيت خوبي را برايش در بر داشت كه در داستان هاي آن مجموعه مي توان به داستان معروف پاييزخانه آشر اشاره كرد كه در سال ۱۹۶۰، راجر كارمن فيلمي براساس آن با شركت ولنيسنس پرايس و مارك ديمون ساخت.
پيش از اين پوكتاب روايت آرتور گوردون پيم را منتشر كرده بود كه يك داستان بلند به شمار مي رفت و در آن پو براي اولين بار موجودات و قبيله اي خيالي را در محدوده قطب جنوب اختراع كرده بود كه در دهه هاي بعدي توجه نويسندگاني همچون خورخه لوئيس بورخس و هرمان ملويل را برانگيخت.مي توان گفت كه اولين بار فرانسوي ها او را كشف كردند. او را الهام بخش نويسندگان بزرگ فرانسوي نظير ژول ورن، چارلز بودلر، پل والري و استيون مالري مي دانند.
پو داستان هايي نوشته كه شخصيت اصلي آن كارآگاهي به نام داپين بوده است. از جمله اين داستان ها مي توان به قتل هايي در ريورگ (۱۸۴۱) و ربودن نامه (۱۸۴۵) اشاره كرد. داستان هاي پليسي پو را بسيار تحليل و تقدير كرده اند و مي گويند كه نويسندگاني مثل بورخس و استيونسن تحت تاثير آن بوده اند. شهرت پو در نگارش داستان هاي پليسي تا جايي است كه سرآغاز ادبيات جنايي - معمايي را از او مي دانند. اين در حالي است كه تنها ۴ تا ۶ داستان او در اين ژانر ادبي قرار مي گيرد. ادگار آلن پو در ۱۷ اكتبر ۱۸۴۹ در بالتيمور درگذشت.