محمدحسن روشن طلب
انقلاب فرهنگي پديده اي مولود سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي است كه با فرمان رهبر كبير انقلاب و در پاسخ به اوضاع خاص فرهنگي، اجتماعي و سياسي جامعه ايران سال ۱۳۵۹ به وقوع پيوست. چرايي و چگونگي اين رخداد مهم در تاريخ فرهنگي و سياسي كشورمان مبحثي است كه در اين مقال سعي بر يافتن پاسخي براي آن داريم.
۱- فروردين ۵۹ است، دانشگاه ها در تسخير و تسلط نيروهاي ضد انقلابي قرار گرفته،چريكهاي فدايي خلق و مجاهدين خلق (منافقين) دانشگاه را تبديل به دژي تسخير ناپذير كرده اند ودر دفاتر گروه هاي دانشجويي انواع سلاح هاي جنگي يافت مي شود. دانشجويان هوادار سازمان مجاهدين خلق (منافقين)، دانشگاه ها را سنگربندي كرده بودند. اما موضوع مهم تر دگرگوني جواناني است كه پاي به دانشگاه مي گذارند، ورود به دانشگاه مترادف است با داخل شدن در مركز هياهو و تبليغات سياسي گروه هاي سياسي- نظامي كه جز شعارها و تحليل هاي عاطفي و احساسي، چيزي براي عرضه ندارند.
۲- درحقيقت، دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي (بويژه دانشگاه تهران) به ستاد مركزي فعاليت و خوراك سازي فكري و تبليغاتي براي گروه هاي معاند تبديل شده و اين موضوعي نبود كه بر رهبران انقلاب پوشيده بماند. در يكي از جلسات شوراي انقلاب، دكتر بهشتي معتقد بود:«گروه هاي مخالف مسير انقلاب، ممكن است از تجمع در دانشگاه ها و مدارس در جهت اهداف خود، بهره برداري كنند، طبعاً بايد پيش بيني لازم در اين امر را داشت.» اما بني صدر، عمق قضيه را درك نمي كند. وي در پاسخ مي گويد:«اگر دانشگاه تعطيل شود، عملاً در دست چپي ها قرار مي گيرد.»
سپس قطب زاده چنين مي گويد: «چپي ها، طرح وسيعي را براي دانشگاه ها و مدارس دارند و مي خواهند در هفته اول شروع سال درسي، همه را به اعتصاب و شورش بكشانند.»
آيت الله هاشمي رفسنجاني با آن صراحت هميشگي اش مي گويد: جلوي شلوغي دانشگاه ها را مي توان گرفت فقط كافي است، عده زيادي از بچه مسلمان ها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند كرد. اكثريت اعضاي شوراي انقلاب، اعتقاد دارند دانشگاه كاملاً در دست گروهك ها قرار گرفته و وضع به مرحله خطرناكي رسيده است.
هاشمي مستقيماً به سراغ نظر اصلي خود، يعني جلوگيري فوري از آشوب ها و اصلاح ساختاري دانشگاه مي رود: ... بگذاريد آنها شلوغ كنند... آ ن وقت جلوي مردم آنها را تخطئه مي كنيم.
جلوگيري از كار گروهك ها كاملاً ممكن است مي شود از شلوغي جلوگيري كرد. ما هم كه از خشونت نمي ترسيم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه ديگر است.
۳- درگيري هاي پراكنده در دانشگاه در طول سال ۵۸ و ۵۹ ادامه داشت. هر چند نقطه آغاز ماجراي انقلاب فرهنگي در دانشگاه تبريز رخ داد. جايي كه در بيست و ششم فروردين ۵۹ آيت الله هاشمي رفسنجاني در تالار اجتماعات دانشكده پزشكي حضور يافت. او براي دانشجويان، مبحثي ايدئولوژيك درباره مباني فكري اسلامي پيش كشيد و سپس اهداف و بنيادهاي انقلاب اسلامي را تشريح نمود.
اما به ناگاه گروهي از دانشجويان هوادار مجاهدين و كمونيست ها به طرح مسايلي در مخالفت با سخنان هاشمي و انتقاد از انقلاب پرداخته و با سر دادن شعارهايي، جلسه را به تشنج كشيدند. درگيري دانشجويان انجمن اسلامي و زد و خورد آنان باعث شكسته شدن درهاي تالار سخنراني شد و هاشمي را مجبور كرد كه سخنراني خود را قطع و از تالار اجتماعات خارج شد. اين برخورد تعرض آميز دامنه وسيعي داشت. نخست روحانيون و مردم تبريز آن را محكوم كردند. حتي بخشي از بازار تبريز در اعتراض به اين درگيري تعطيل شد.
موج هاي انتقادات و مخالفت با گروهك ها در دانشگاه تبريز و خارج از آن ادامه يافت. راهپيمايي هايي اعتراض آميز صورت پذيرفت و طي روزهاي بعد وضع در دانشگاه تبريز دگرگون شد. ساختمان مركزي دانشگاه تبريز توسط انجمن اسلامي دانشجويان تصرف شد. متصرفان طي اعلاميه اي ضمن اعتراض به وقايع اخير، خواستار تصفيه و پاكسازي دانشگاه شدند. مردم تبريز نيز از اين خواسته ها حمايت كردند در نتيجه كلاسهاي دانشگاه تعطيل شد.
دكتر باهنر، عضو شوراي انقلاب، ضمن گفت وگويي با اعلام حمايت از متصرفان گفت: «.... در نتيجه دانشجويان اسلامي در برابر اين رفتار ضد آزادي و ضد نظم كه گروه هاي مخالف به وجود آورده بودند، تظاهرات و اقدام به گرفتن دانشگاه كرده اند.»
دكتر باهنر در زمينه تعطيلي دانشگاه ها به طور كلي اظهار داشت:«... زمزمه هايي بوده مبني بر اين كه گروه هاي اسلامي دانشگاه ها معتقدند كه دانشگاه ها بايد متناسب با نيازهاي انقلاب اسلامي تغيير كند و نظام و سيستم تازه اي در آنجا پياده شود. در اين مدت تغيير چشمگيري در سيستم دانشگاه ها داده نشده و اين هدف را به دنبال پيام امام تعقيب مي كنند و هدف اين است كه نظام دانشگاه ها را مطابق با انقلاب اسلامي عوض كنند...»
واقعيتي كه باهنر به طور ملايم و در لفافه بيان كرد، در واقع امر مهمتري بود كه با جرقه درگيري در سخنراني هاشمي رفسنجاني، در دانشگاه تبريز آغاز شده بود. مقارن با تحولات دانشگاه تبريز، دانشگاه علم و صنعت از سوي انجمن اسلامي دانشجويان اشغال شد و درگيري هايي در پي اين اشغال به وقوع پيوست.
سنگين ترين درگيري ها در دانشگاه تربيت معلم رخ داد. اين درگيري ها منجر به كشته شدن فردي به نام پرويز ستاري شد. تحقيقات، چريك هاي فدايي خلق را مسئول اين قتل معرفي مي كرد.
در روزهاي بعد، مسئله دانشگاه بعد ملي به خود گرفت. سپس به تصويب شوراي انقلاب و تأييد امام خميني، قرار شد كليه دانشگاه هاي كشور از ۱۵ خرداد تعطيل شوند تا به وضع آنها رسيدگي شود(هر چند درگيري ها اجازه آرامش تا ۱۵ خرداد را نداد.) در مهمترين بخش اطلاعيه شوراي انقلاب آمده بود: «ستادهاي عملياتي گروه هاي گوناگون، دفترهاي فعاليت و نظاير اينها كه در دانشگاه ها و دانشكده ها و مؤسسات آموزش عالي مستقر شده اند، در ظرف سه روز از صبح شنبه تا پايان روز دوشنبه بر چيده شوند. چنانچه تا پايان اين مهلت تأسيسات مذكور برچيده نشوند، شوراي انقلاب مصمم است كه همه با هم يعني رئيس جمهور و اعضاي شورا، مردم را فرا خوانند و همراه مردم در دانشگاه حاضر شوند و اين كانون هاي اختلاف را برچينند.»
اين بيانيه تعيين تكليف نهايي دانشگاه ها بود. غالب دانشگاه ها و مراكز و مدارس آموزش عالي در ظرف دو روز به تصرف انجمن هاي اسلامي دانشجويان درآمد و در همان روزهاي پايان فروردين بيش از ۳۰ مركز مهم دانشگاهي با زد و خوردهاي محدود يا شديد تسخير شد.
شديدترين درگيري ها در دانشگاه هاي شيراز و مشهد روي داد، اما در نهايت كار يكسره شد. بعدها معلوم گشت كه قلب فعاليت هاي مجاهدين، چريك ها و ساير گروه ها در اين دو شهر، دانشگاه بوده است.
۴- اشغال دانشگاه ها از سوي دانشجويان مسلمان فقط عكس العملي در برابر اشغالگران كمونيست و ساير مخالفان انقلاب بود. شايد اگر شرايط دموكراتيك و امكانات بسيار زيادي كه در ابتداي انقلاب در اختيار گروه هاي مختلف قرار گرفته بود، مورد سوء استفاده قرار نمي گرفت و دانشگاه به مركز برنامه ريزي و سربازگيري آشوبگران بدل نمي شد، هيچ گاه كار به خشونت نمي رسيد. بررسي همه اخبار و اطلاعات اسناد مربوط به دانشگاه نشان مي دهد كه در آن زمان هيچ چاره اي جز برچيدن بساط نيروهاي مخالف و توطئه گر وجود نداشت. خاصه آن كه پس از تعطيلي دانشگاه ها مشخص شد كه تعداد زيادي اسلحه و مهمات نيز در برخي از اين مراكز گردآوري و انبار شده بود.
تسخير دانشگاه ها، در واقع آغاز جنبشي بود كه به «انقلاب فرهنگي» موسوم شد و بدون ارزيابي نتايج علمي و فرهنگي آن، از منظر سياسي، عملي بسيار ضروري در جهت حفظ ثبات و بنيادهاي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي بود.
با روشن شدن وضعيت دانشگاه ها، اظهارنظرها و ارائه تحليل درباره دانشگاه ها شروع شد.
جنبش مسلمانان مبارز ضمن انتقاد از نحوه اشغال دانشگاه، در بيانيه اي اعلام كرد:« اقدامات اخير در دانشگاه ها در جهت يك انقلاب مكتبي سير نخواهد كرد.»
حزب جمهوري اسلامي نيز اطلاعيه اي در تاييد عمل دانشجويان صادر نمود:« نظام دانشگاهي ما بايد فرهنگ هاي وابسته حاكم بر محيط فعلي دانشگاه ها و وابستگان به اين فرهنگ را از دانشگاه ها ريشه كن كند.در پي رهنمودهاي امام، بار ديگر دانشجويان مسلمان دانشگاه ها به پاخاستند تا با ياري توده هاي روشن بين و بيدار امت، برقراري اين نظام اسلامي را در دانشگاه ها به مستضعفان جهان، بشارت دهند و برماست كه چون هميشه به ياريشان بشتابيم.»
جاما يا جنبش انقلابي مردم ايران به رهبري دكتر سامي حمله به دانشگاه را محكوم كرد. از سوي ديگر سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و جامعه روحانيت مبارز از انقلاب فرهنگي در دانشگاه ها حمايت كردند.
محمدتقي شريعتي، طاهر احمدزاده و شيخ علي تهراني نيز با صدور اعلاميه مشتركي، اشغال دانشگاه ها از سوي دانشجويان مسلمان را محكوم كردند.
در ميان اعضاي دفتر تحكيم وحدت، درحمايت يا عدم حمايت از اشغال دانشگاه از سوي دانشجويان مسلمان اختلاف نظر وجود داشت. دكتر محمود احمدي نژاد و مرتضي مبلغ از حاميان انقلاب فرهنگي بودند.اما دانشجويان مستقر در سفارت آمريكا با نحوه انقلاب فرهنگي مخالف بودند. مجاهدين خلق نيز با انتشار اعلاميه اي،« به پا كردن آشوب و هرج و مرج و جنجال در محيط هاي آموزشي را نهايتا ريختن آب به آسياب دشمن و امپرياليست ها خواند. مجاهدين بدون اشاره به نقش خود در تشنجات دانشگاهي، مسئله عراق و درگيري با امپرياليسم را مطرح كرده و درگيريهاي دانشگاه ها را مخالف وحدت و ضربه اي به كشور، در شرايط بحراني خواند. همچنين اين سازمان تصرف كنندگان را فتنه جو و فرصت طلب معرفي كرد. در كنار مجاهدين، كليه گروه هاي كمونيستي و چپ نيز حمله به دانشگاه ها را توطئه رژيم و يورش به پايگاه هاي مترقي و انقلابي، و تحكيم استبداد و ديكتاتوري فاشيستي معرفي نمودند.
۵- پس از اعلام نظر و تبليغات گسترده برله و عليه اشغال دانشگاه ها توسط انجمن هاي اسلامي و تخليه دانشگاه ها از ستادها و دفاتر گروهك ها، امام خميني به ابراز نظر پرداختند و صريحاً از جريانات تصفيه در دانشگاه حمايت نمودند! ايشان ضمن محكوم ساختن توطئه هايي كه در دانشگاه سامان مي يافت، فرمودند: «ما از حمله نظامي نمي ترسيم، از دانشگاه استعماري مي ترسيم، آخرين حركت تاريخي، در امور مربوط به دانشگاه ها با فرمان مهم امام خميني مبني بر تشكيل «شوراي انقلاب فرهنگي» محقق شد. اين شورا موظف بود زمينه هاي تحول و اسلامي شدن دانشگاه ها را ايجاد نمايد. نتيجه فعاليت هاي شورا، مي بايد براي هميشه مشكل سياسي به نام دانشگاه ها را از ميان بردارد و صورتي علمي و پژوهشي، در زير سايه ترين و اسلاميت بدان بدهد.
در اين فرمان نخستين اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي تعيين شدند، اين افراد عبارت بودند از حجت الاسلام رباني املشي، دكتر محمد جواد باهنر، جلال الدين فارسي، شمس آل احمد، دكتر حسن حبيبي، دكتر عبدالكريم سروش و دكتر علي شريعتمداري.
در اين زمينه امام خميني(ره) «معيارهاي روشن و دقيقي براي تعيين استاد و دانشجو» به ستاد انقلاب فرهنگي داده و لذا ديگر عذري باقي نمانده بود.