چهارشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۵۵
نگاهي به فلسفه سياسي كانت
عقل در حوزه عمومي
005316.jpg

رامين جهانبگلو
انديشمندان، ايمانوئل كانت را بزرگترين و تاثيرگذارترين فيلسوف مدرنيته دانسته اند، چرا كه وي موجد انقلابي بزرگ در حوزه تفكر گرديد كه از آن به انقلاب كپرنيكي كانت ياد مي شود. بي شك انقلاب كپرنيكي كانت در سه حوزه: خرد نظري، خرد عملي و زيبايي شناسي قابل شناسايي است. امروزه در حوزه تفكر معاصر توجه به آراي كانت از اهميت ويژه اي برخوردار است. چنانكه ژان فرانسوا ليوتار؛ فيلسوف پسامدرن فرانسوي اقبال تازه اي به انديشه هاي وي داشته است.
به انگيزه دويستمين سالگرد درگذشت كانت نشستي با حضور دكتر رامين جهانبگلو، دكتر محمد ضيمران و دكتر قاسمپور در خانه هنرمندان برگزار شد كه از آن ميان مقاله دكتر جهانبگلو را با هم مي خوانيم:
گوته به شوپنهاور مي گفت كه هربار يك صفحه از آثار كانت را مي خواند درست مثل اين است كه وارد اتاقي نوراني شده است. شايد از اين نظر بتوان با كاسيرر هم رأي و هم صدا شد و گفت كه كانت به معناي واقعي كلمه انديشمند عصر روشنگري و روشنايي است و در قالب اين روشنايي است كه او به كاوش پايه و اساس هستي انسان مي پردازد. براي كانت عقل روشنگر مبناي اصلي تفكر فلسفي است كه شيوه بودن ما در جهان و تجربه آن را تعيين مي كند. از نظر كانت آزادي و پيشرفت در قلمرو كنش اين عقل روشنگر و نقاد وجود دارد. همانطور كه مي دانيد كانت در پاسخ به اين پرسش بنيادي كه: چگونه مي توانم از آزادي خودم شناخت داشته باشم؟ مي گويد: فقط از طريق قانون اخلاقي است كه سوژه مي تواند به آزادي خود دست يابد. در قانون اخلاقي است كه سوژه آزادي خود را تجربه مي كند. اخلاق از ديدگاه كانت، نظام دروني شده اجبارها و ضرورت ها نيست، بلكه تجربه دروني و عقلاني مطلقي است كه در سوژه به منزله قانون اخلاقي تجلي مي يابد. بدين گونه وظيفه اخلاقي نه تنها آزادي انسان را از بين نمي برد بلكه آن را شكل مي دهد و محكم مي كند. پس آزادي و قانون در تضاد با يكديگر نيستند و دستيابي به اخلاق به معناي فهم اين موضوع است كه آزادي تنها قانون مطلقي است كه عقل من از آن پيروي مي كند، ولي اخلاق واقعي در احترام به سوژه به اراده كلي آزادي خلاصه مي شود و اين احترام در رابطه سوژه با ديگري تأثيرگذار است. به گفته كانت تنها عقل اخلاقي قابليت اين را دارد كه غايت زندگي بشري و غايت زندگي هاي فردي و شخصي را با يكديگر همسان و همخوان كند. عقل اخلاقي سوژه را با ايده استعلايي «قلمرو غايت ها» آشنا مي كند كه غايت اخلاقي و نهايي همه انسان هاست. بدين گونه، افراد به اتفاق هم در طبيعت و در مقام «بشريت» اين غايت اخلاقي را پيش مي برند؛ يعني به عبارتي سرنوشت جمعي نوع بشر را نمي توان به زندگي هر فرد تقليل داد. بنابر اين ايده عقلاني در ضمن اين كه غايتي اخلاقي است، هدفي اجتماعي نيز هست و شايد به همين دليل كانت از «خير اجتماعي» صحبت مي كند. در جهان آرماني كانت كه قلمرو غايت هاست، تعقل اخلاقي در قالب هنجاري حقوقي به جامعه انساني شكل مي دهد. بنابر اين قلمرو غايت ها جامعه اي از افراد است كه در آن هر فردي با رجوع به عقل خويش از قانون اخلاقي پيروي مي كند، ولي از نظر كانت وجود و بقاي جامعه اي اخلاقي مستلزم ايجاد يك دولت سياسي عادلانه است. به گفته كانت زندگي اخلاقي خارج از ساختار جامعه مدني امكان پذير نيست. به همين دليل افراد مي بايستي به كمك دولت و نهاد سياسي از وضع طبيعي اخلاقي خود دربيايند. بدين معنا كه رفتارهاي ضداخلاقي و ضداجتماعي خود را پشت سر بگذارند كه كانت آن را «شر راديكال در سرشت بشري» مي نامد. بدين منظور، جامعه مي بايستي به ترويج و تبليغ فضايل اخلاقي بپردازد و جامعه اخلاقي بايد جهانشمول و جهان وطن باشد، زيرا ضرورت دارد كه در چارچوب مفهوم «بشريت» و فراسوي مرزهاي مدني و ملي عمل كند. كانت اين رويداد را به صورت ضرورتي اخلاقي و حتي پيشرفتي عقلاني مي بيند. كانت با ايده پيشرفت بيولوژيك مخالف است. براي او مسأله پيشرفت در قالب اخلاق قابل طرح است. پيشرفت بشري پيشرفتي اخلاقي است. پيشرفت اخلاقي به منزله ايده محض پيشرفت ما را به ايده ساختار حقوقي كاملي مي رساند كه كانت بحث آن را در رساله «ايده تاريخ كلي از ديدگاه جهان وطني» طرح مي كند. كانت در اين متن ۹ تز مختلف را مطرح مي كند: ۶ تز اول درباره پيشرفت عيني بشر است و ۳ تز آخر ويژگي اتوپيايي دارند. به عبارت ديگر، سرانجام انديشه پيشرفت از ديدگاه كانت فقط در قالب شكلي اتوپيايي امكان پذير است. يكي از مسايلي كه كانت در اين مقاله درباره آن به بحث مي پردازد فكري است كه او از ماندويل به ارث مي برد و در اين مطلب خلاصه مي شود كه محرك اصلي پيشرفت شر و بدي است و نه نيكي و خوبي. چگونه مي توان زمان بندي ديگري را در قالب فلسفه استعلايي در برابر زمان مندي تعين گرا مطرح كرد؟ براي كانت اين زمان بندي در قالب نومن قرار مي گيرد يعني در چارچوب آن چيزي كه او آن را (duratio noumenon) مي نامد. كانت آزادي را به منزله ايده اي نومني در برابر زمان مندي تعين گرا مطرح مي كند. اگر ايده پيشرفت هم قابل طرح باشد، از نظر كانت فقط به صورت زمان مندي نومني امكان پذير است يعني نه به عنوان شناخت بلكه به منزله انديشه. در حقيقت پيشرفت به منزله زمان مندي نومني يعني پيشرفت انديشه شده. از اين جهت كانت پيشرفت را در قالب  احترام به قوانين عقل مطرح كند. اين پيشرفت به صورت ضرورتي اخلاقي افراد بشر را در قالب هايي جهان وطني به هم نزديك مي كند. اين ضرورت و پيشرفت اخلاقي فرد را به خودمختاري و خود آييني مي رساند كه از اصول عقلاني كه خود به خود داده اطاعت مي كند، در غير اين صورت او درگير ديگر آييني و ديگر سالاري مي شود و در آن صورت آزادي خود را از دست مي دهد. بنابر اين همان طور كه مي بينيم فلسفه سياسي، فلسفه اخلاق و فلسفه تاريخ كانت در يكديگر ادغام مي شوند. براي فهم يكي بايد به ديگري پرداخت. فلسفه تاريخ براي شكل گيري غايي فلسفه اخلاق ضروري است چون انسان ها بايد بتوانند معنايي براي جايگاه خود در تاريخ پيدا كنند. اگر تاريخ بي معنا باشد، ديگر پيشرفت اخلاقي هيچ معنايي ندارد و غايت اخلاقي تبديل به توهم و نااميدي مي شود. اين نگاه كانتي و تاريخ كه اساساً نگاهي خوش بينانه است، بر مبناي اين ايده قرار گرفته كه پيشرفت اخلاقي بشريت امكان پذير است و «قلمرو غايت ها» تحقق پذير. در اينجا مي توان ديد كه كانت تا چه حد به آرمان روشنگري كه پيشرفت در تاريخ است نزديك است. براي كانت تاريخ بشر روندي غايت گر است هرچند كه كانت آن را به عنوان ايده اي استعلايي در نظر مي گيرد؛ يعني اين كه ايده غايت گراي تاريخ از تجربه انسان ها نشأت نمي گيرد چرا كه به قول كانت «هيچ امري در تجربه با ايده همسان نيست». ولي اين ايده غايت گراي تاريخ به منزله راهنمايي براي انديشه اخلاقي سوژه است. دقيقاً مثل دست نامريي كه آدام اسميت در نظريه اقتصاد ليبرالي خود از آن صحبت به ميان مي آورد. كانت در رساله انسان شناسي خود اضافه مي كند كه «پيشرفت هيچگاه به طور كامل به عقب بازنمي گردد» پس آگاهي اخلاقي و توسعه فرهنگي ما را به جامعه مدني سوق مي دهد. به قول كانت انسان براي زندگي در اجتماع ساخته شده است. ولي كانت مثل روسو و ارسطو معتقد نيست كه رفتن به سوي جامعه را مي توان به طور طبيعي توضيح داد. از ديدگاه كانت انسان ها به همان اندازه كه اجتماعي هستند و تمايل و گرايش به اين دارند كه در كنار يكديگر زندگي كنند به همان اندازه نيز رفتاري ضد اجتماعي دارند؛ يعني به گفته كانت انسان ها سه نوع استعداد و قابليت و كشش دارند:
۱- قابليت و كشش به سوي حيوان بودن
۲- قابليت و كشش به سوي انسان بودن
۳- قابليت و كشش به سوي داشتن شخصيت اخلاقي
005310.jpg

قابليت و كشش طبيعي انسان ها به سوي شر و بدي زياد است و اين موجب مي شود كه انسان در عين حال كه موجودي اجتماعي است، ضد اجتماعي باشد. ضد اجتماعي بودن انسان به اين دليل است كه هر فردي مي خواهد از ديگران پيشي بگيرد و بر ديگران تسلط داشته باشد. در چنين صورتي آن فرد ضداجتماعي از قلمرو غايت ها خارج مي شود چون غايت هاي اخلاقي خود را تحت تأثير و تسلط اميال شخصي خود قرار مي دهد و از ديگران به عنوان ابزار و وسايلي براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي كند. همانطور كه قبلاً گفتيم كانت با تأثيرپذيري از ماندويل معتقد است كه پيشرفت بشري در جهت ايجاد دولت سياسي بر مبناي فراست نبوده بلكه بيشتر در ارتباط با انگيزه هاي خودخواهانه انساني بوده است: مثل عشق به پول و مالكيت، عشق به قدرت و جاه طلبي به عبارتي، انگيزه هايي كه موجب ايجاد خشونت شده و همه را به سمت پذيرش كالبد سياسي قدرت كشانده است. پس مي بينيم كه كانت از جهتي به هابز نزديك تر است تا به روسو. او مثل روسو معتقد نيست كه وضع طبيعي بهشتي معصومانه است. براي روسو انسان بنا به طبيعت و سرشتش چوب راستي است كه جامعه او را خميده و ناراست مي كند. در حالي كه از ديدگاه كانت انسان بنا به تعريف و سرشت خود چوب خميده اي است كه جامعه اخلاقي مي بايستي او را از ناراستي و خميدگي در بياورد و اصلاح كند. كانت اين تصوير چوب خميده را از لوتر مي گيرد. لوتر معتقد است كه انسان خودخواه است و چون خودخواه است بنابراين همچون چوبي است كه براي رسيدن به خودش خميده مي شود. Versus in sui amorem؛يعني رفتن به سوي خود و عشق به خود موجب Curvus in se؛يعني خميدگي مي شود. پرسشي كه كانت طرح مي كند اين است كه چگونه مي توان از اين چوب خميده انساني راست و درست بيرون داد؟ پاسخ كانت اين است كه بايد به ساختاري مدني دست يافت. ساختاري كه مبناي قوانين اخلاقي كلي و جهانشمول قرار گرفته باشد. چنين ساختار مدني اي از تنش ميان منافع خصوصي افراد مي كاهد و موجب مي شود كه هر فردي در قالبي اخلاقي عمل كند و از انگيزه هاي بدخيم خود دور گردد. او مي گويد حتي جمعيتي از شياطين هم اگر به اندازه كافي باهوش باشند و منافع غايي خود را در نظر بگيرند مي دانند كه بهترين راه حل براي دفاع از اهداف خود اين است كه وارد جامعه مدني بشوند و وحدتي مدني با يكديگر داشته باشند. تفاوت كانت با هابز در اين است كه از نظر وي اتحاد اجتماعي افراد براي خروج از وضع طبيعي و ايجاد جامعه مدني نمي تواند بر مبناي دليل و برهاني احتياطي و حسابگرانه باشد. آنچه كه از نظر كانت موجب ايجاد قرارداد اجتماعي مدني مي شود ايده استعلايي عقل است كه خود را به منزله ايده استعلايي آزادي به ما معرفي مي كند. به همين دليل كانت وجود دولت را بر مبناي قوانين اخلاقي توجيه و توصيف مي كند و از اين نظر او يك متفكر ليبرال است. اگر ساختار صوري دولت ضروري است به اين دليل است كه قانون اخلاقي وجود آن را به منظور دستيابي به صلح مدني به ما تجويز مي كند. از آنجا كه براي كانت آزادي بدون قانون براي دستيابي به جامعه مدني ممكن است بنابراين از نظر او دولت حق دارد كه براي حفظ جامعه مدني آزادي بي قانون افراد را محدود كند و از آنها بخواهد كه از قوانين مدني و حقوقي پيروي كنند. بنابراين اوتوريته سياسي نه تنها خودمختاري فردي را محدود نمي كند بلكه وجود آن براي تحكيم و استمرار خودمختاري فردي ضروري و لازم است. اين مسأله موجب مي شود كه هرگونه ديگرسالاري و ديگرآييني از بين برود؛ يعني تمامي موانع را از پيش پاي تمرين خودمختاري فردي برمي دارد. در اينجا مي بينيم كه ليبرال هاي قرن بيستمي چون آيزايا برلين كه به مفهوم آزادي منفي مي پردازند تا چه حد به ايده كانتي خودمختاري نزديك هستند. از نظر كانت ساختار مدني نتيجه نوعي توازن و تعادل ميان سه مفهوم آزادي، قانون و قدرت است. به گفته او آنجا كه قدرت بدون آزادي و قانون وجود دارد ما در وضع طبيعي و بربريت قرار داريم و آنجا كه قانون و قدرت بدون آزادي وجود دارد با استبداد.
005313.jpg

در حالي كه قانون و آزادي بدون قدرت ما را به هرج و مرج مي رساند. بنابراين بايد براي دستيابي به ساختار مدني هر سه آنها را در كنار همديگر داشت. در چنين ساختاري ما به قرارداد اجتماعي، اخلاقي و حقوقي مي رسيم و وضع طبيعي را با تكيه بر عقلانيت پشت سر مي گذاريم. اين منشور اساسي مدني بر پايه اتحاد اراده فاعلان عقلاني قرار دارد. براي كانت بهترين شكل اين ساختار مدني جمهوري است و بهترين شكل بين المللي آن فدراسيون جمهوري ها. به گفته كانت: «هر جمهوري واقعي چيزي نيست جز نظام نمايندگي مردم. در چنين مدلي نهادها بايد محتوايي عادلانه داشته باشند و هر يك از شهروندان بتوانند به طور مساوي سياست هاي دولت را ارزشيابي كنند، ولي كانت برخلاف لاك با حق انقلاب و شورش عليه حاكميت دولت مخالف است. از نظر كانت عنصر انقلابي را نبايد وارد امر عمومي كرد زيرا موجب انهدام امر عمومي مي شود. به گفته او اگر حق شورش و انقلاب تبديل به حكمي كلي و جهانشمول بشود تمام ساختار مدني و حقوقي افراد مورد خطر قرار مي گيرد. بنابراين كانت به پيروي از پوفن دورف معتقد است كه شهروندان بايد با صبر و حوصله از دولت پيروي كنند و اين تحمل آنان ثمربخش خواهد بود چون سرانجام سياست در راستاي حقيقت قرار مي گيرد. پس مي بينيم كه كانت با دروغ گفتن در سياست مخالف است و معتقد است كه حقيقت هميشه در ساختار مدني برنده نهايي است، ولي هرگونه شورش عليه دولت را محكوم مي كند. البته كانت با مقاومت منفي در برابر شر و نافرماني مدني از قوانين غيراخلاقي موافق است، زيرا به اعتقاد او اين قوانين غير اخلاقي مشروعيت دولت را هم مورد سؤال قرار مي دهند، ولي انقلاب و شاه كشي براي او قابل قبول نيست. فراموش نكنيم كه كانت آموزه حقوقي خود را در دوران انقلاب فرانسه و قتل لويي شانزدهم مي نويسد. او معتقد است كه شاه كشي موجب خودكشي دولت مي شود. اين مدل كانتي دولت كه آن را Rechststaat مي نامد براي بسياري از متفكران سياسي قرن بيستم نمونه برتري از حاكميت سياسي است. براي مثال روبرت نوزيك خود را به اين مدل نزديك مي  داند و دفاع از دولت حداقلي را بر مبناي دولت كانتي قرار مي دهد. با اين تفاوت كه حق آزادي در انديشه نوزيك فراسوي خودمختاري كانتي مي رود. براي كانت نهادهاي مدني بايد بيشترين درجه خودمختاري را به شهروندان بدهند و شهروندي براي كانت فقط به صورت شهروندي فعال قابل قبول است؛ يعني هر شهروندي به عنوان سوژه اخلاقي و حقوقي غايتي در خود است و ديگري را نيز بايد به عنوان غايت در خود در نظر بگيرد. چنين نظامي نظام نمايندگي است ولي دموكراسي نيست. از نظر كانت سرانجام تمرين دموكراتيك قدرت استبداد است زيرا او معتقد است كه در دموكراسي تصميمات توسط مردم گرفته مي شود ولي در واقع همه مردم در اين تصميم گيري شركت ندارند. كانت جمهوري را بر دموكراسي ارجح مي داند زيرا از نظر او نهادهاي جمهوريت ضمانت صوري براي آزادي انسانها فراهم مي آورند در عين حال كه برابري شهروندان را ايجاد مي كنند. پس براي كانت جمهوري يك ساختار نهادي است. اهميت جمهوريت براي كانت در اين است كه قوه مقننه را از قوه مجريه جدا مي كند، در حالي كه از نظر او دموكراسي آنها را يكي مي كند. از ديدگاه كانت همساني قوه مجريه و قوه مقننه راه را بر هرگونه كنش سياسي مي بندد. براي او شكل حكومت از حاكميت مهمتر است. بهترين شكل حكومت براي كانت حكومت با ميانجي يا نمايندگي است. هر چه تعداد كارمندان دولت كم تر باشد مكانيسم نمايندگي بهتر عمل مي شود و ما به شكل جمهوري نزديك تريم. از ديدگاه كانت نظام جمهوري نزديكترين شكل سياسي به قلمرو غايت هاست كه در آن اصل حق رعايت مي شود. در نظام جمهوري هر كسي موظف است در پيشبرد غايت عقل اخلاقي شركت داشته باشد. به همين جهت شركت در امر عمومي و عموميت داشتن قوانين اصل مهمي براي كانت است. براي دستيابي به جامعه اي حقوقي بايد قوانين را در چارچوب گستره همگاني مطرح كرد. كانت اين اصل را اصل استعلايي عموميت مي نامد. از ديدگاه كانت قوانيني كه از نظر اخلاقي قابل قبولند قوانيني هستند كه شكلي عمومي و همگاني دارند؛ يعني قابليت اين را دارند كه به صورت همگاني و عمومي در جامعه ارائه شوند. به عبارت ديگر رفتار خصوصي شهروندان هميشه توسط اصل اخلاق عمومي محدود مي شود. در اين اصل استعلايي عموميت است كه اخلاق و سياست با يكديگر در آشتي قرار مي گيرند و در چنين وضعيتي است كه از نظر كانت سياست در برابر اخلاق زانو به زمين مي زند، زيرا كانت معتقد است كه سياست حقيقي بدون توجه به اخلاق قادر نيست حتي قدم كوچكي بردارد. ضرورت وجود اخلاق در سياست مسأله داوري شهروندان را نيز مطرح مي كند. براي كانت هر گونه مدل پدرسالارانه اي كه سعادت انسانها را از پيش تعريف كند غيرقابل قبول است. به قول كانت انسانها بچه هاي خردسالي نيستند كه احتياج به قيم داشته باشند و قوه تشخيص ميان خوب و بد را نداشته باشند. به همين دليل هر نهاد سياسي كه انسانها را در وضعيت صغارت نگاه دارد قابل قبول نيست. كانت در رساله «دين در حدود عقل» مي نويسد« «من به هيچ گونه با اين عبارت كه افراد با هوش هم استفاده مي كنند و مي گويند برخي از مردم براي آزادي پختگي لازم را ندارند» موافق نيستم چون انسان هيچ گاه نمي تواند بدون قرار گرفتن در شرايط آزاد براي آزادي پختگي لازم را به دست بياورد. اگر به مقاله «روشنگري چيست؟» كانت رجوع كنيم مي بينيم كه پختگي براي آزادي از نظر فيلسوفي چون كانت دو مرحله دارد كه هر دو مكمل يكديگرند: ۱- نخست خروج فرد از صغارت خويش، ۲- و سپس شجاعت استفاده از عقل در فضاي عمومي.
به همين جهت مي توان گفت كه براي كانت سياستي كه روشنگر نباشد، سياستي است كه خالي از هرگونه آزادي و اخلاق است. بدين گونه سياست نقد كانت نقد سياسي او را پايه ريزي مي كند. اين نقد سياسي كانت را در مركز مدرنيته سياسي قرار مي دهد و او را به قول ماركس به منزله فيلسوف انقلاب فرانسه تعيين مي كند. سياست نقد كانت همزمان كه فلسفه انقلاب فرانسه است، در مخالفت با مفهوم انقلاب نيز مي باشد. كانت فيلسوف مدرنيته و انقلاب فرانسه است ولي فيلسوف انقلاب نيست، زيرا به گفته او انقلاب سياست را از هرگونه اخلاقي تهي مي كند. براي كانت مهم اين است كه ما در زندگي عمومي خود؛ يعني در چارچوب جامعه مدني چه رفتاري با ديگران داشته باشيم. اين ديگران هم شهروندان جامعه هستند و هم شهروندان جوامع ديگري كه در صلح مداوم و مستمر با يكديگر قرار مي گيرند. آنجا كه عقل اخلاقي در مقابل خشونت قرار مي گيرد موضوع اصلي براي كانت ايجاد قراردادي است ميان دولت هايي كه به منزله شخصيت هاي اخلاقي هستند. آنجا كه شهروند اخلاقي از قوانين خودمختار و كلي جمهوري پيروي مي كند، سياستمدار اخلاقي نيز بايد سياست خود را در خدمت اخلاق قرار دهد. در جهاني چون جهان ما كه سياست در هر ساحتي از فعاليتش تحت خطر خشونت و نبود اخلاق قرار مي گيرد، نقد كانتي از سياست و يافتن مبناي اخلاقي براي آن به مبارزه روشنفكران براي حقيقت و عليه دروغ در قلمرو سياست كمك مي كند. بدين گونه هرگونه پروژه نقد سكولار از سياست مي تواند امروزه در جهت پيشبرد اخلاقي سياست و تبيين سياسي اصلاح طلب و خشونت پرهيز از فلسفه كانت تأثير بپذيرد.

رويدادهاي انديشه
كانت در زادگاهش
به مناسبت دويستمين سالمرگ كانت؛ فيلسوف بزرگ آلماني يوشكا فيشر؛ وزير خارجه آ لمان سفري را به شهر محل سكونت وي؛ يعني كالينيگراد تدارك ديده است.
گفتني است كه كالينيگراد شهري بندري ودر پروس شرقي واقع بوده و هنگامي كه كانت در كونيسبرگ اقامت داشت، زندگانيش را در آنجا گذراند.
چند فيلسوف آلماني در اين سفر فيشر را همراهي كردند. فيشر با اهداي يك تاج گل بر مزار اين فيلسوف ياد وي را گرامي داشت.نيز افزودني است كه به مناسبت دويستمين سالمرگ كانت اخيرا سه كتاب در باب كانت به چاپ رسيده است: اين سه كتاب كه بر زندگينامه فكري كانت در نيم قرن حيات وي متمركزند، عبارتند از: «دنياي كانت» از مانفرد گاير، «ايمانوئل كانت» از استفان ديچ و كتاب ديگري در باب كانت از مانفرد كوهن.
فيلسوفان جهان را زيادي جدي گرفته اند
005322.jpg

اگر مي خواهيد فيلسوف شويد، داستان كوتاه بنويسيد.
قاسم كشكولي - داستان نويس - با اشاره به مطلب بالا از آلبر كامو، در ادامه به خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران گفت: اين سخن كامو مؤيد ارتباط دو ژانر داستان نويسي و فلسفه است. بعدها كه آثار نويسندگان، به خصوص نويسندگان قرن ۱۹ و ۲۰ كه تأثيرگذار بودند را بررسي مي كنيم،  متوجه ريشه هاي عميق فلسفي در اين آثار مي شويم. وي سپس با اشاره به داستايوفسكي به عنوان تأثيرگذارترين نويسنده در فلسفه بعد از خود، يادآور شد: اين داستان نويس در آراي نيچه و اگزيستانسياليزم تأثير فراواني گذاشته است؛ اما اينكه ببينيم كدام يك بيشتر بر هم تأثير مي گذارد، به نتيجه اي نمي رسيم،  زيرا هر دو به شيوه خود در حال توليد فكر هستند.
اين داستان نويس در مورد، فرق داستان نويس و فيلسوف گفت: فيلسوفان جهان را زيادي جدي گرفته اند و سعي مي كنند آن را تعريف كرده يا به شكلي فرموله آن را تبيين كنند، اما داستان نويسان كل هستي را يك بازي مي بينند. شايد از همين رو به داستان نويسي گرايش يافته اند كه يكي از بهترين شيوه هاي بازي است كه بشر اختراع كرده است.
وي معتقد است: آن كه داستان مي نويسد، بي ترديد مي انديشد و نويسنده از تخيل قوي برخوردار است كه اين تخيل چيزي جز انديشه نيست. البته يك سري از نويسنده ها هستند كه انديشه نويسي مي كنند و يك سري ديگر داستان نويسي، مثلاً  آلبر كامو و ژان پل سارتر داستان را در خدمت فلسفه گرفتند و بيشتر انديشه نويسي كردند. كشكولي كساني چون بكت، كافكا و داستايوفسكي را داستان نويساني دانست كه آثارشان از بار فلسفي بالايي برخوردار بوده، ولي در حقيقت داستان نويس هستند.
كنفرانس مطالعات ايراني در آمريكا
كنفرانس مطالعات ايراني از ۸ تا ۱۰ خرداد ماه در واشنگتن برگزار مي شود.
به گزارش ايلنا، در اين كنفرانس آثار فارسي مورد تجزيه، تحليل و بررسي قرار مي گيرند. رضا نجفي مترجم آلماني زبان كشورمان نيز در اين كنفرانس وبلاگ هاي فارسي را در ۳ بخش مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد كه در بخش اول وبلاگ ها از نظر آمار، در بخش دوم وبلاگ ها به عنوان رسانه هاي اجتماعي و در بخش سوم وبلاگ هاي ادبي و كاركردي كه در ادبيات دارند مورد بررسي قرار مي گيرند.
نجفي همچنين ۱۳ آوريل «۲۵ فروردين ماه» در دانشگاه لانگ گاردن ادبيات معاصر ايران را مورد بررسي قرار داده است. اين كنفرانس توسط مراكز مطالعات ايراني، جامعه بين المللي مطالعات ايراني و انجمن مطالعات جوامع فارسي برگزار مي شود. در اين كنفرانس از استاداني از دانشگاه هاي سن ديه گو، پرينستون، اوهايوساتل، لانگ آيلند، نيويورك و ... دعوت به عمل آمده است.
همايش بين المللي
«نقش زبان در گفت و گوي تمدن ها»
نخستين همايش بين المللي «نقش زبان در گفت و گوي تمدن ها» در دانشگاه اصفهان روزهاي ۵ و ۶ ارديبهشت ماه سال جاري برگزار مي شود. دكتر محمد خاقاني، مدير گروه عربي دانشگاه اصفهان و دبير اين همايش به «ميراث خبر» گفت: «اين همايش در زمينه زبان و جامعه، زبان و تمدن، زبان و دين، زبان و ادبيات، زبان و ترجمه و زبان و زبان شناسي است. بنا به شرط هيأت دولت هر همايش بين المللي بايد هر سال در يك كشور برگزار شود. به همين دليل نخستين همايش «نقش زبان در گفت و گوي تمدن ها» در ايران و در دانشگاه اصفهان برگزار مي شود و همايش هاي بعدي هر بار در يك كشور. هم اكنون با دانشگاه محمد بن عبدالله در مراكش قراردادي منعقد شده است تا اين همايش در سال آينده در اين كشور برگزار شود.» اين استاد دانشگاه درباره تعداد مقالات رسيده به دبيرخانه اين همايش، گفت: «۱۶۰ مقاله به دبيرخانه همايش ارسال شد كه ۸۰  مقاله ايراني به تأييد نهايي رسيد. ۴۰ مقاله نيز از كشورهاي خارجي رسيده است كه از آن ميان مي توانم به مقالات مهمي چون مقاله خانم دكتر «اليسون هنري» از ايرلند اشاره كنم. او شخصيت دوم زبان شناسي جهان پس از چامسكي است و براي نخستين بار به ايران مي آيد. به جز دكتر هنري پروفسور «ويكتور الكك» از لبنان، «عبداولي الشميري» سفير يمن در مصر و دكتراي زبان شناسي، دكتر «عبدالملك منصور» سفير امارات در تونس و رئيس مركز گفت و گوي تمدن ها در تونس و زبانشناسان ديگر از كشورهاي آمريكا، اسپانيا، چك، مالي، مصر،  ژاپن، قطر، بحرين، اوكراين، اردن و عربستان سعودي به اين همايش دعوت شده اند.» در اين همايش كه به همت گروه عربي دانشكده زبان دانشگاه اصفهان برگزار مي شود، مركز بين المللي گفت و گوي تمدن ها، مركز مطالعات و همكاري هاي علمي و بين المللي، سازمان ملي جوانان، دانشگاه محمدبن عبدالله مراكش، مؤسسه بين المللي مترجمين عرب، سازمان ارتباطات اسلامي، دانشگاه صنعتي اصفهان، دانشگاه كاشان، استانداري و شهرداري اصفهان نيز همكاري دارند. اين همايش به چهار زبان فارسي، انگليسي،  عربي و فرانسه به طور همزمان و موازي در دو روز ۵ و ۶ ارديبهشت برگزار مي شود و روز ۷ ارديبهشت مدعوين از ديدني هاي شهر اصفهان بازديد مي كنند.

انديشه
اقتصاد
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |