دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۶۷
ستون ما
شكاف فرهنگي - ورزشي
پژمان راهبر
مخترع تركيب «فرهنگي - ورزشي» هر كه بود نيت اش خير بود. اين واژه را مي شد واكنشي سريع نسبت به بي اخلاقي هاي مشهور چند ستاره بزرگ فوتبال ارزيابي كرد كه در اواخر دهه شصت به جامعه اخلاق گراي ايران شوكي باور نكردني وارد كرده بودند. جامعه اي كه قرار بود در آن شكار «كاپ اخلاق» همسان با قهرماني در يك رقابت دشوار تلقي شود و شمايل هاي ورزشي كساني باشند كه معصوميت از رفتار و سلوكشان ببارد. اما تبي كه استراتژي مسوولان فرهنگي - ورزشي وقت بود،با چند شكست در چند ميدان ورزشي فروكش كرد و راه براي آنها كه ورزشكارهاي بهتري بودند و لزوما خوش اخلاق نبودند، باز شد. آنچه مردم را ارضاء مي كرد نه جام اخلاق كه جام قهرماني يا حداقل جام اخلاق در كنار جام قهرماني بود. مردم ايران ديده و شنيده بودند «گري لنيكر» فوتباليست بزرگ انگليسي كه جايزه بازي جوانمردانه را در حالي دريافت كرده كه سابقه بردن جايزه «بهترين گلزن جام جهاني» را دركارنامه خود دارد. آيا فرهنگي -ورزشي  ها اساسا آرمان خود را گم كرده بودند يا اساسا مجالي براي شكفتن اين ميوه طلايي نبود؟
جامعه ورزشي ايران عليرغم تمام تلاش ها، اجتماعي است كه از كمبود دانش و مطالعه و فلسفه رنج مي برد و اين در شرايطي است كه جامعه فرهنگي ايران اغلب ورزش قهرماني و ورزشكاران را لمپن مي شمارند. در حالي كه «دانش» و «دود چراغ» در ورزش ايران در محاق قرار گرفته متفكران ايران نيز، فرهنگ را اينچنين متعالي و آسماني مي پندارند، نتيجه اش اين است كه كلام و آثارشان در قشر مياني و فرودست جامعه بي تاثير است در حالي كه در نمونه هاي خارجي، بسيارند انديشمنداني كه درباره فوتبال و ورزش تاليفات بسيار دارند. ژاك دريدا و امبرتو اوكو مشتي از اين خروارند.
در دهه هاي اخير اين شكاف ميان فكر و انديشه از يكسو و فرهنگ عامه و مصاديق آن از سوي ديگر پر شده است.
توجه هرچه بيشتر نويسندگان و اهل فكر به فوتبال باعث تعامل تازه شده است. فوتباليست ها نيز كم كم دريافتند كه فرهنگ بخشي از الزامات زندگي روزمره است. كانتونا از علاقه اش به نوشته هاي سقراطي مي گويد، لوئيس فيگو رمان مورد علاقه اش را «عشق سال هاي وبا» ماركز اعلام مي كند. آرسن ونگر مربي فرهيخته ومتفاوت آرسنال از تاثير نوشته هاي سارتر برخود مي گويد و ژان پي ير پاپن گلزن دهه قبل فرانسه از آرشيو فيلم چند هزارتايي اش صحبت مي كند.
فرهنگ به بخشي از زندگي روزمره يك فوتباليست تبديل مي شود. امروزه مربياني كه دامنه مطالعاتي شان محدود و اندك باشد، نمي توانند يك گروه ۲۲ نفره را تحت تاثير خود قرار دهند.
آنها ازتمام دانش شان در عرصه تاريخ، ادبيات، روانشناسي و... استفاده مي كنند تا سربازان خود را تحت تاثير قرار دهند. هرچقدر دامنه اين دانش بيشتر باشد ميزان تاثيرگذاري اش نيز گسترده تر خواهد شد. شايد به همين دليل باشد كه فوتبال در ايران فاقد آن پويايي و تخيل لازم است كه در يك فوتبال اروپايي مي بينيم. در پس بازي تيري آنري مي توان زيبايي و شكوه يك باله را ديد، در بازي زيدان تامل و تفكر يك فيلسوف و در صلابت اوليوركان اراده معطوف به قدرت نيچه اي را (اگر نوازندگي پيانو كان را ديده باشيد از اين ميزان ظرافت هنري در لابه لاي انگشتان اويكه خواهيد خورد). اما متاسفانه در نمونه  هاي داخلي نمي توان فوتباليستي را يافت كه در پس سبك و استيل بازي اش رگه هايي از يك تخيل و تفكر ورزشي موجود باشد، بازي اي كه عمق و ژرفاي يك محصول فرهنگي را در خود داشته باشد. شايد براي حل طولاني مدت اين معضل چاره اي نباشد كه مصرف كالاهاي فرهنگي  براي يك فوتباليست ايراني مقدم بر مصرف خيلي چيزهاي ديگر باشد.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |