دوشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۶۷
پس از بيانيه بخش ساماندهي مشاغل مزاحم
شورش گربه هاي ولگرد
توضيح: اين مطلب كاملا تخيلي است و از ديدگاه يك گربه ولگرد نوشته شده. مي توانيد هر برداشتي كه دلتان مي خواهد از اين مطلب داشته باشيد.
006345.jpg
خيلي ها پس از تحمل رنج به شهرت مي رسند.شايد اينبار نوبت گربه هاي ولگرد شهر باشد.
عكس ها: هادي مختاريان 
يك خانه ويلايي در يكي از كشورهاي اروپا، يك مبل نرم، شير خوش طعم، چرت بعد ازظهر و نوازش هاي هميشگي خانم خانه. سه گربه به نام هاي خپل، گوش بريده و هيكل خواب زندگي در اروپا را مي ديدند كه صداي راديوي نگهبان ساختمان مو به تنشان سيخ كرد. «بيانيه بخش ساماندهي مشاغل مزاحم شهرداري: ما در مبارزه با سگ ها و موش ها موفق بوديم بايد فكري هم به حال گربه هاي ولگرد بكنيم. نرها يا بايد عقيم شوند و يا از تهران تبعيد شوند. ما به زودي مبارزه با افزايش جمعيت گربه هاي ولگرد را آغاز مي كنيم.
اينجا هيچ اتفاقي قابل پيش بيني نيست. مثلا چند سال بعد از اينكه در دانشگاه دهان اساتيد را به تحسين باز كردي و همه آينده اي درخشان را برايت پيش بيني كردند، پشت فرمان پيكان مي نشيني و از مسافركشي لذت مي بري! گربه هاي ولگرد ايران هم به هويتشان تكيه مي كردند و هر بار كه يك خارجي نام «پرشين كت» را مي آورد، قند در دلشان آب مي شد. با اين حال يك روز صبح خبر رسيد كه ولگردي گربه هاي ايران در پايتخت جزو مشاغل مزاحم محسوب شده و آنها بايد قرباني شوند.ماجراي دستگيري گربه هاي ولگرد و عقيم ساختن آنها را در عالم تخيل مجسم كنيد... يك اتومبيل مخصوص مبارزه با مشاغل مزاحم از پيچ كوچه عبور مي كند و به محله معروف گربه هاي ولگرد وارد مي شود. خپل، گوش بريده و هيكل - شخصيت هاي اول مطلب - كه بچه معروف هاي محل هستند، نر و ماده و ريز و درشت را خبر مي كنند تا پا به فرار بگذارند اما غير از ماده ها و گوش بريده، تمام نرهاي كوچك و بزرگ محل، داخل گوني مي روند. ماده ها شيون مي كنند و پنجول به صورت مي كشندو گوش بريده با كينه به اتومبيل حاوي دوستانش خيره مي شود! او مي داند چه سرنوشت دردناكي در انتظار دوستان اش است. دردناك تر از لاي در ماندن گوش او.
گوش بريده در شهر مي گردد و تصميم مي گيرد انتقام دوستانش را بگيرد. اولين قدم بايد تشكيل يك گروه ضدنژادپرستانه باشد. اعضاي اصلي گروه را گربه هايي تشكيل دادند كه در عمليات مبارزه با گربه هاي ولگرد عقيم شده بودند. هيكل و خپل با سبيل هاي آويزان، شدند دستياران گوش بريده. سردسته گروه - گوش بريده - هم البته از آن گربه هاي خوش تيپ ايراني نبود.راستش دمش هم مثل گوشش قطع شده بود. با اين حال هر چه بود يك گربه نر داشت و تمام شهر مريدش بودند. بعضي ها از روي علاقه، بعضي ها از روي حسادت، بعضي ها هم از روي غريزه. اما گوش بريده فرصت توجه به لذت هاي موجود در اطرافش را نداشت. او بايد گروه را ساماندهي مي كرد، گاهي هم اگر پشت زباله ها با چند نفر گم مي شد فقط به خاطر مبارزه با كاهش جمعيت گربه هاي ولگرد بود!
دار و دسته هاي ولگرد تهران - نام گروه گوش بريده - از گربه هاي خانگي متنفر بودند. كسي آنها را عقيم نمي كرد. هيچ وقت از تهران هم تبعيد نمي شدند. صبح ها دوش مي گرفتند بعد شير تازه مي خوردند و بقيه روز را هم با كاموا بازي، خوردن مرغ و گوشت تازه پشت سر مي گذاشتند. همين كه يك عطسه مي كردند به كلينيك حيوانات خانگي مي رفتند و دكتر بعد از كلي نوازش برايشان يك نسخه گرانقيمت مي پيچيد و رژيم غذايي آنها را عوض مي كرد. اصلا مگر مي شد با آن گربه هاي لوس كه نام هايي مثل ملوس، پشمالو، تام و ... داشتند ائتلاف كرد؟ آنها اگر شب در خيابان مي خوابيدند از گشنگي مي مردند. اين اختلاف طبقاتي پس از عقيم شدن گربه هاي ولگرد به اوج رسيده بود. گوش بريده از اين مساله رنج مي برد ومنتظر كوچك ترين فرصت بود تا چشم گربه هاي خانگي را بيرون بياورد. پاره كردن كيسه زباله ها، ايجاد شيون و سر و صدا و خرابكاري از ديگر برنامه هاي مبارزه منفي گوش بريده و دوستانش بود. روزها گذشت و گذشت تا يك روز بيانيه اي تازه از راديو پخش شد. از طرف سازمان حمايت از حيوانات مشخصات گوش بريده اعلام شد. آنها دنبال تنها گربه قوي و اصيل ايراني مي گشتند كه ظاهرا از پروژه عقيم ساختن گربه هاي خياباني جامانده بود و حالا در خيابان ها مي گشت. آنها مي خواستند گوش بريده را براي افزايش نسل گربه ايراني به دست بياورند و در محيطي ايده آل نگهداري كنند. اين خبر مردم شهر را به تكاپو انداخت. همه مشخصات گوش بريده را يادداشت كرده بودند و آرزو داشتند يك روز در خيابان مقابل چشم هايشان ظاهر شود. كسي حاضر نبود با وجود جايزه قابل توجه تعيين شده براي دستگيري گوش بريده او را تحويل بدهد همه مي خواستند از اصالت او استفاده كنند و سرمايه دار شوند!
يك روز كه گوش بريده با معاونانش - هيكل و خپل - مشغول پرسه در محله بود، صداي  آشنايي «پيش، پيش» را شنيد. يك نفر با ران مرغ او را به طرف خودش دعوت مي كرد. گوش بريده از وقتي كه گوش و دمش را از دست داده بود، هيچ وقت اين صدا را نشنيده بود. مشكوك شد و به اطراف نگاه كرد. دو نفر ديگر هم با گوني كمين كرده بودند. گوش بريده فهميد كه جريان چيست. اما ران مرغ وسوسه بزرگي بود. گوش بريده رفت و ران را گرفت و يك چنگول هم نثار دست مردكرد. حيف كه وقتي پريد وسط خيابان متوجه بنز الگانس با شيشه هاي دودي نشد. قلچ، چلق. دو لاستيك بنز از روي برجستگي خفيفي گذشت؛ گوش بريده روي آسفالت خيابان پهن شد. صبح فردا بياينه اي تازه از راديو پخش شد: «آخرين بازمانده از نژاد اصيل گربه ايراني در خيابان جان سپرد.!»

گلين خانم، قصه گوي شهر
در سال هايي نه چندان دور، ديدار با مادربزرگ و پدربزرگ علاوه برخوردن كلي تنقلات و شيطاني، لذت ديگري را هم به همراه داشت؛ اينكه كنار آنها و مثلا زير كرسي بنشيني و به قصه هاي شيرين آنها گوش بدهي. قصه هايي كه از زبان گرم آنها چنان جذاب و شنيدني بود كه ساعت ها مي توانستي بي خيال همه چيز بشوي و تنها به قصه ها گوش بدهي و در دنياي خيالي و پر رمز و راز قصه ها فرو بروي. دوراني كه هنوز هري پاتر سلطنت مادربزرگ ها را به پايان نرسانده بود و مادربزرگ ها و پدربزرگ ها در گوشه خانه، تنها نمانده بودند.
يكي از همين مادربزرگ ها مشدي گلين خانم بوده. پيرزني ۷۰ ساله كه الول ساتن كارمند انگليسي راديوي بريتانيا را چنان مجذوب قصه هاي خود كرد كه با زحمت زياد به جمع آوري اين قصه ها پرداخت. اين مرد جوان كه در آن هنگام بيش از ۳۰ سال نداشت به عنوان كارمند شركت نفت ايران و انگليس به ايران سفر كرد و از همان ابتدا چنان شيفته فرهنگ ايراني شد كه تا آخر عمر دست از آن برنداشت و حتي به عنوان شرق شناس به استادي دانشگاه ادينبورو در اسكاتلند رسيد.
الول ساتن اولين برخورد خود را با مشدي گلين خانم اينگونه توصيف مي كند: «وقتي متوجه شد كه من آدم كم حرفي هستم، شروع كرد به نقل روايت ايراني قصه مشهور «شرط بندي سكوت.» بعدا فهميدم مشدي گلين خانم با آنكه نوشتن و خواندن نمي داند، گنجينه اي تمام نشدني از قصه هاي عاميانه را در ذهن دارد كه با هر حال و موقعيتي جور در مي آيد.»
مشدي گلين خانم زندگي خود را از راه نگهداري بچه هاي خانواده هاي ثروتمند شمال شهر گذرانده بود ولي در آن سن، ديگر تواني برايش باقي نمانده بود. با وجود اين، خانواده هاي سرشناس هميشه هواي او را داشتند چرا كه گلين خانم به عنوان گوينده قصه هاي سرگرم كننده و جذاب معروف شده بود. خود او يكبار مدعي شده بود كه مي تواند سرتاسر سال قصه بگويد بدون اينكه يكي از آنها تكراري باشد. چيزي كه الول ساتن هم آن را تاييد كرده و حدود قصه هايي را كه مشدي گلين خانم در گنجينه حافظه داشته را بيش از يك هزار متن برآورد كرده...
الول ساتن اغلب در تعطيلات پايان هفته، در منزل دوست روزنامه نگارخود «علي جواهر كلام» به ديدن مشدي گلين خانم مي رفت و در آنجا از او مي خواست قصه بگويدو هر چه را مي گفت ثبت مي كرد. در آن روزها، ضبط صوتي وجود نداشته تا با فشار يك دكمه كار راتمام كند. او مجبور بوده شخصا همه قصه ها را بنويسد و البته آن هم با چه زحمت و دردسري. در آن دوران به خاطر جنگ وسايل نوشتن فراوان نبود. مرد جوان انگليسي هم اغلب بامدادي كم رنگ اينها را روي كاغذهايي زرد شده، به اندازه هاي مختلف از جنس هاي مختلف نوشته و بعد همه را به دقت به صورت دفتر درآورده. الول ساتن بيشتر قصه ها را بر پشت كاغذهايي كه طرف ديگر آن مطالبي چاپ شده بود يادداشت مي كرد. مطالبي مثل اعلام برنامه ها و فهرست هر يك از برنامه هاي بي.بي.سي.
پس از اين زمان، ساتن سفرهاي زيادي به ايران انجام داد و در حين اين سفرها قصه هاي ايراني را با گويش هاي مختلف جمع آوري مي كرد. ساتن در دانشگاه شاگردي داشت كه بسيار به ايران علاقه مند بود. او نوارهاي قصه هاي ايراني را به شاگردش «اولريش مارزلف» سپرد و او آنها را به موسسه قصه شناسي آكادمي علوم آلمان برد.
چند سال پيش آكادمي علوم آلمان از سيداحمد وكيليان پژوهشگر فرهنگ عامه خواست تا با پرفسور مارزلف در پياده كردن اين قصه ها همكاري كند. همكاري كه باعث شد تعدادي از اين قصه ها را نشر مركز در كتابي به نام «قصه هاي مشدي گلين خام» در سال ۱۳۴۷ چاپ كرد. قرار است جلد دوم مجموعه قصه هاي ايراني را نشر ثالث منتشر كند.
در زمانه اي كه مادربزرگ ها و پدربزرگ ها لب فرو بسته اند شايد با خواندن اين كتاب ها، كمي لذت گذشته ها دوباره در روح ما تازه شود.

كتاب ها و آدم ها
006348.jpg
چيزي كه بيشتر از همه در نمايشگاه به چشم مي خورد، كتاب ها با رنگ  و شكل هاي مختلف و آدم ها با تيپ و قيافه هاي مختلف است. آدم هاي جورواجوري كه كتاب هاي متفاوتي مي خرند و كتاب هاي جورواجوري كه نصيب آدم هاي متفاوتي مي شود. تا به حال به ارتباط ميان آدم ها و كتاب ها فكر كرده ايد؟ اين نوشته قديمي معروف، به همين رابطه مي پردازد:
آدم ها مثل كتاب 
بعضي آدم ها جلد زركوب دارند، بعضي جلد ضخيم و بعضي نازك. بعضي آدم ها با كاغذ كاهي چاپ مي شوند و بعضي با كاغذ خارجي. بعضي آدم ها ترجمه شده اند، بعضي از آدم ها تجديد چاپ مي شوند و بعضي از آدم ها توقيف و بعضي از آدم ها فتوكپي آدم هاي ديگرند.
بعضي از آدم ها با حروف سياه چاپ مي شوند. بعضي از آدم ها صفحات رنگي دارند، بعضي از آدم ها تيتر دارند، فهرست دارند و روي پيشاني بعضي از آدم ها نوشته اند حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است. بعضي از آدم ها قيمت روي جلد دارند، بعضي از آدم ها با چند درصد تخفيف به فروش مي رسند و بعضي از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمي شوند.
بعضي از آدم ها را بايد جلد گرفت، بعضي از آدم ها را مي شود توي جيب گذاشت! بعضي از آدم ها نمايشنامه اند و در چند پرده نوشته مي شوند. بعضي از آدم ها فقط جدول و سرگرمي دارند و بعضي از آدم ها معلومات عمومي هستند.
بعضي از آدم ها خط خوردگي دارند، بعضي از آدم ها غلط چاپي دارند. از روي بعضي از آدم ها بايد جريمه نوشت.
بعضي از آدم ها را بايد چند بار بخوانيم تا معني آنها را بفهميم و بعضي از آدم ها را بايد نخوانده دور انداخت.
كتاب ها مثل آدم 
بعضي از كتاب ها براي ما قصه مي گويند تا بخوابيم و بعضي قصه مي گويند تا بيدار شويم. بعضي از كتاب ها تنبل هستند، بعضي از كتاب ها زياد مي خوابند و هميشه خميازه مي كشند. بعضي از كتاب ها شاگرد اول مي شوند و جايزه مي گيرند، بعضي مردود مي شوند و بعضي تجديد. بعضي از كتاب ها تقلب مي كنند، بعضي از كتاب ها دزدي مي كنند! بعضي از كتاب ها به پدر و مادر خود احترام مي گذارند و بعضي حتي اسمي هم از پدر و مادر خود نمي برند. بعضي از كتاب ها هر چه دارند، از ديگران گرفته اند و بعضي از كتاب ها هر چه دارند به ديگران مي بخشند و بعضي از كتاب ها فقيرند و بعضي گدايي مي كنند.
بعضي از كتاب ها پرحرفند، ولي حرف براي گفتن ندارند و بعضي ساكت و آرامند، ولي يك عالم حرف گفتني در دل دارند.
بعضي از كتاب ها بيمارند، بعضي از كتاب ها تب دارند و هذيان مي گويند، بعضي از كتاب ها را بايد به بيمارستان برد تا معالجه شوند و بعضي را بايد به تيمارستان برد.
بعضي از كتاب ها، كودكانه و لوس حرف مي زنند و بعضي از كتاب ها فقط غر مي زنند و نصيحت مي كنند.
بعضي از كتاب ها دوقلو يا چند قلو هستند، بعضي از كتاب ها پيش از تولد مي ميرند و بعضي تا ابد زنده هستند

ستون شما
حرف مان را كجا بزنيم؟
خانم رسايي از كرج نامه كوتاهي نوشته اند و از عملكرد شركت ساختمان سازي شقايق گله كرده اند.
در كرج ثبت نام كرديم. پيش قسط گرفتند. يك سال كه گذشته مي گويند مصالح گران شد و مي گويند چهار ميليون بابت هر واحد ۷۰ متري بدهيد و اگراين مبلغ رانپردازيد قرارداد فسخ است. اگر نخواهيم مي توانيم سه ماه بعد بدون سود، پولمان را پس بگيريم چرا از روز اول اين را نگفتند؟»
منتظر پاسخ شركت مذكور هستيم.
بچه هاي عصر كامپيوتر
آقاي هوشنگ عزيزپور، از مقاله مفصلي كه درباره فقر در ايران فرستاده بوديد متشكريم.
شايد بچه ها چيزي نگويند اما خيلي آزار دهنده است فكر اينكه جوامع ديگر براي رفع فقر چه كارهايي كردند اما ماها چه؟ بچه هاي عصر تكنولوژي نمي دانند حتي كامپيوتر يعني چه؟ چرا نبايد يك روستا با اين همه خلاقيت و منبع كشاورزي يك شهرستان، حتي تلفن ساده ترين و ابتدايي ترين وسيله ارتباطي عصر حاضر را نداشته باشد؟...
جنايت پشت پرده
چند وقت پيش براي تخليه چاه آپارتمان به يكي از برچسب هاي تبليغاتي روي در منزل مراجعه كرديم. مدتي بعد يك تانكر ۴۰۰ ليتري براي تخليه چاه آمد. بعد از انجام كارهاي مقدماتي مثل كندن موزائيك ها و فرستادن پمپ به ته چاه كار تخليه شروع شد اما بعد از نيم ساعت ظاهرا ظرفيت تانكر پرشد و راننده براي تخليه آن خانه را ترك كرد. در كمال تعجب دو سه دقيقه بعد او با تانكر خالي برگشت. اهالي ساختمان اول به كار آنها شك كردند و فكر كرديم شايد اصلا تانكر از اول پر نبوده اما بعد با صحبت و سوال و جواب قاطعانه با مسوول گروه تخليه حقيقت معلوم شد. محتويات تخليه شده  از چاه هاي فاضلاب را كه در تانكر بارگيري مي كنند به طور مخفيانه در جوهاي آب خيابان هاي اصلي شهر خالي مي كنند. اين يك فاجعه زيست محيطي است...
جواني از دست رفته
با اين همه ماده و تبصره اي كه درباره پاداش ۱۰ روز پايان خدمت بازنشستگان سال ۷۸ به قبل اعلام شده متاسفانه تا اين تاريخ چيزي پرداخت نشده. معلوم مي شود كارمندهايي كه سال ها نيروي جواني و كاري خود را در راه خدمت به جامعه مصرف كرده اند، كسي آنها را به حساب نمي آورد.
اين نامه خطاب به رياست اداره كل روابط عمومي سازمان بازنشستگي كشوري نوشته شده است اگر اين اداره پاسخي داشته باشد همين جا چاپش مي كنيم.

تسليت به اذناب آبدارخانه
اميرمهنا
باور كنيد خيلي حالمان گرفته شد. اصلا فكر نمي كرديم كه شاغلام به اين زودي ها به آرزوي دلش برسد. از بس اين جز جگرزده گل آقا را اذيت كرد و حرف حساب گوش نكرد. حتي ما شنيديم كه براي از ميدان به در كردن او يكي دو سه بار توي چاي هاي معروفش چيزكي ريخته ولي گل آقا به علت شلوغي و حالي كردن حرف هاي حسابش به ديگران موفق به خوردن نشده و لاجرم تير خاطي هم خورده به سنگ. اگر ما بوديم دهان اين شاغلام را گل مي گرفتيم و چشم هايش را هم محكم مي بستيم تا نتواند گريه دروغكي بكند. چون مي دانيم توي دلش جشن است. اين مادر مرده فكر كرده كه علي آباد هم شهري است. ما شنيديم كه توي همان آبدارخانه اش كه به اندازه تمام ساختمان گل آقاست آنقدر پچ پچكي حرف زد و زير پاي اين و آن را روفيد كه گل آقا تصميم گرفت بي خيال گل آقايي شود. آن غضنفر بدبخت با تمام بي سوادي مادرزادي اش هر چه ناليد و نصيحت كرد مگر به خورد دو طرف رفت؟ هر دو طرف پوزخندي زدند و نگاهي عاقل اندرسفيه به چهره هراسان او انداختند كه يعني اي بي سواد مادرزاد برو و به امورات خودت برس. تو را چه كار به كار بزرگان. حالا خودمانيم بزرگي هم چه صفت برازنده ايست براي جناب شاغلام! هميشه نيشش تا بناگوش باز بود. چرا؟ چون مدعي بود كه: «ما فرمانرواي آبدارخانه مي باشيم» مادرمرده فكر مي كرد همه بايد به اندازه او فكر كنند. اگر ولش مي كردند مي خواست از تمام دنيا يك آبدارخانه بزرگ بسازد. حالا اگر تمام دارايي اش از دو استكان كمرباريك بيشتر بود حرفي. ولي اين مادرمرده انگار عقب عقبكي مي رفت. مي خواست برسد به مبدا آفرينش ولي ژست آوانگاردي اش همه را كشته بود. چقدر طفلكي گفت اي مادر مرده دست بردار از اين ادا اصول ها. بيا و ما را مجبورنكن در اين نانوايي را تخته كنيم و توبه كنيم از هر چه حرف حساب. ولي خب ديگر شد آن چه نبايد مي شد. به هر حال فعل تخته شدن صرف شد و دو كلمه حرف حساب گل آقا هي در دلش تلنبار شد تا يكهويي نفسش را گرفت. حالا بي سواد و با سواد و مادر مرده و مادرزنده بروند حنا بگذارند و بنشينند ژست بگيرند و ديشلمه نوش جان كنند و حرف ناحساب بزنند. به هر حال «ابرو و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري.» شرط ادب است كه چون ما از دوستداران گل آقا مي باشيم به اذناب آبدارخانه تسليتي بگوييم. شايد شاغلام زيرجلكي به ما بخندد ولي بي خيال.

صبح تا شب
جواد رسولي 
سينما
براي دوستداران سينماي كلاسيك، امروز جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران اين فيلم ها را پخش مي كند: ساعت ۱۴ فيلم «روح» (يا رواني) ساخته آلفرد هيچكاك با بازي فوق العاده آنتوني پركينز به همراه جنت لي و ورا مايلز به نمايش در مي آيد. چهره پركينز در اين فيلم با آن نگاه هاي سرد و خيره جزو ماندگارترين نقش هاي منفي سينماست. در ضمن نسخه اي كه پخش مي شود دوبله است.
ساعت ۱۶ فيلم «اسكناس يك ميليون پوندي» به كارگرداني رونالدنيم پخش مي شود كه سال ۱۹۵۲ ساخته شده است. اين يكي فيلم هم دوبله است. ساعت ۱۸ اما مي توانيد پخش اول از شاهكار ويكتور فليمينگ يعني «بر باد رفته» را ببينيد. كلارك گيبل و ويوين لي در نقش رت باتلر و اسكارلت اوهارا ظاهر شده اند و فيلم محصول ۱۹۳۹ است.
در سالن كوچك حوزه هنري امروز مي توانيد فيلم ورونيكا گيرين را ببينيد. نقش اصلي اين فيلم را كيت بلانشت بازي مي كند. بلانشت يكبار براي بازي در نقش ملكه انگلستان در فيلم اليزابت نامزد اسكار شده است.
كتاب 
«از طرف او» نوشته آلبادسس پرس كه آن را بهمن فرزانه ترجمه كرده به چاپ ششم رسيده است. نشر آگه اين كتاب را در ۶۴۸ صفحه به قيمت ۳۵۰۰ تومان منتشر كرده است. نشر قطره هم دو كار از محمود دولت آبادي به چاپ رسانده است. اولي نامش هست «تنگنا» كه ۱۴۸ صفحه دارد و دومي «خانه آخر: براساس اتاق شماره ۶» كه در ۴۴۸ صفحه منتشر شده است. از امروز نمايشگاه كتاب شروع شده و اين كتاب ها را در غرفه انتشاراتشان به راحتي مي توانيد پيدا كنيد.
تئاتر
در مجموعه تئاتر شهر اين نمايش ها روي صحنه هستند:
تالار چهارسو: نمايش سراب به كارگرداني حسين پارسايي، نمايش ساعت ۲۰ شروع مي شود.
تالار قشقايي: قرمز و ديگران نوشته محمد يعقوبي و به كارگرداني خود او ساعت ۳۰:۱۹
تالار سايه: زنان مهتابي، مرد آفتابي نوشته چيستا يثربي و به كارگرداني كوروش زارعي، ساعت ۳۰:۱۸
در ضمن در تالار سنگلج حميدرضا رشيدي نمايش خين دارون را روي صحنه برده است و قطب الدين صادقي هم در تماشاخانه مهر پرومته در زنجير را اجرا مي كند.
فرهنگسرا
فرهنگسراي اشراق براي ترم بهاره اش برنامه هاي مفصلي تدارك ديده است. متوسط شهريه براي اين كلاس ها هم حدود ۸ هزار تومان است. بنابراين در صورتي كه به فلكه دوم تهرانپارس نزديك هستيد مي توانيد در اين كلاس ها شركت كنيد: قاليبافي، گليم بافي، خوشنويسي تحريري، گل چيني، گل بلندر، كمك هاي اوليه، فيلمبرداري، عكاسي، شمع سازي، خياطي بدون الگو، خياطي با الگو، سفره آرايي، هويه كاري، عروسك چيني، طراحي، رنگ روغن، سنتور، تار و سه تار، دف و تنبك، پيانو، ويلن، آواز، زبان و كامپيوتر.
نمايشگاه آثار مشبك كاري استاد اكبر صوتي (كرماني) از امروز در نگارخانه فرهنگسراي خانواده افتتاح مي شود. استاد صوتي يكي از هنرمندان ممتاز هنر مشبك كاري است و سال ها با اين رشته با عشق زندگي كرده و در ۵۲ نمايشگاه داخلي و خارجي هم شركت كرده است. نقش اصلي را در آثار او مضامين مذهبي و اسلامي دارند و سبك او متكي بر يكپارچه بودن كار با حداقل اتصال اضلاع با سطح چوب است. معروف ترين خطاط هاي ايران و جهان آثار استاد صوتي را با خط خوش تزيين مي كنند.
تلويزيون 
امروز، ساعت ۱۷ سه بازي از هفته آخر بازي هاي ليگ برتر كشور برگزار مي شود. پاس در مقابل استقلال اهواز، استقلال تهران در برابر پگاه و پرسپوليس مقابل فولاد اهواز است. بازي هاي اول حساسيت زيادي دارند چون نتيجه شان تكليف قهرمان ليگ را مشخص مي كند. با نتايجي كه هفته پيش به دست آمد، يعني ممكن است استقلال قهرمان شود؟
امروز ساعت ۱۵ تكرار سينما يك و فيلم تسخيرناپذيران پخش مي شود. ماموران پرونده هاي راكد را هم مي توانيد ساعت ۳۰:۲۰ از شبكه ۳تماشا كنيد. مسافر ري، سريالي كه داود ميرباقري آن را كارگرداني كرده هم ساعت ۱۰:۲۲ از شبكه يك پخش مي شود. مثل هميشه، نقطه چين را هم ساعت ۲۰:۲۲ فراموش نكنيد.

بكام در خواب
بعد از خبر فيلم زندگينامه مارادونا كه درحال توليد است، حالا مي شنويم كه فيلمي درباره يك فوتباليست معروف ديگر نمايش داده مي شود. اين فيلم ويدويي يك ساعته كه درباره «ديويد بكام» بازيكن مشهور انگليسي است او را درحال خواب به تصوير كشيده است! سام تيلروود، كارگردان اين فيلم درباره آن مي گويد: «فيلمبرداري درحال خواب، چهره اي خاص از او را نشان مي دهد كه با ديگر تصاوير موجود از او متفاوت است، اين فيلم تصوير كاملي است كه موقعيت نزديك شدن به اين شخصيت را براي ما فراهم مي كند!
ضمناً گويا قرار است اين فيلم مدت يكسال تمام در گالري پرتره ملي لندن به نمايش گذاشته شود!

شهرزاد مشايخي
اگر طرفدار موسيقي مدرن و خصوصا كارهاي عليرضا مشايخي هستيد، به شما خبر مي دهيم كه قرار است سه كتاب و چند سي دي از او تا شروع سال تحصيلي جديد دانشگاهي به بازار بيايد. گفتني است كه او به زودي سي دي «شهرزاد» را براي اولين بار منتشر مي كند و سي دي دوم «اركستر موسيقي نو» هم براي دومين بار منتشر مي شود. اين سي دي قبلا توسط نشر هرمس منتشر شده بود. علاوه بر اينها سي دي «باله بوف كور» كه مشايخي آن را ۴ سال پيش براساس رمان معروف صادق هدايت ساخته بود و همان موقع توسط اركستر سمفونيك تهران به رهبري فرهاد مشكات اجرا شده بود، هم به زودي منتشر مي شود. در ضمن مشايخي تا آغاز سال تحصيلي آينده هيچ برنامه كنسرتي نخواهد داشت و كليه فعاليت هاي خود را به انتشار كتاب و سي دي محدود كرده است.

المپيك مونيخ ۱۹۷۲
استيون اسپيلبرگ قرار است پروژه فيلمي را براساس المپيك مونيخ ۱۹۷۲ آغاز كند. گويا حضور «بن كينگسلي» بازيگر فيلم هاي «فهرست شيندلر» و «خانه اي از شن و مه» كه فيلم «نجات سربازرايان» را هم در كنار اسپيلبرگ تجربه كرده، در اين فيلم قطعي شده است. اما ماروي لوي مدير برنامه هاي اسپيلبرگ درباره اين فيلم مي گويد: ديگر عوامل اين فيلم هنوز انتخاب نشده اند. هنوز نامي هم براي آن انتخاب نشده است، ولي فيلمبرداري آن از ماه ژوئن آغاز مي شود. جالب است بدانيد كه اسپيلبرگ اين فيلم را براساس فيلمنامه اريك راث كه «فارست گامپ» و «اينسايدر» را هم نوشته بود خواهد ساخت

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |