آيا مي دانيد بيشترين تعداد افراد وارد شده به زندان در فاصله سال هاي ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۹ در رده سني ۱۹ تا ۲۵ سال بوده اند.
البته جاي شكر در اين آمار از اين جهت باقي است كه زير ۱۸ ساله ها فقط حدود پنج درصد زندانيان را تشكيل داده اند. اما باز هم اين مسئله را نمي توان به ديده اغماض نگريست كه ايران با داشتن دومين جمعيت جوان در دنيا چنين پتانسيل عظيمي را در زندان ها داشته باشد. با اين وصف است كه به نظر مي رسد نگاهي به مسئله جوان بودن سن زندانيان قابل تامل باشد. وقتي براساس آمار سازمان زندان هاي كشور بدانيم حدود ۳۶ درصد كل زندانيان را افراد زير ۲۵ سال تشكيل داده اند مي توانيم بهتر اين مسئله را درك كنيم كه ورود اين افراد به زندان مي تواند چه تبعاتي داشته باشد.
اما باز هم وقتي ماجرا نگران كننده مي شود كه بدانيم در حوزه بزهكاري و ارتكاب جرم زنان و دختران جوان هم سهم قابل توجهي طي سال هاي اخير به خود اختصاص داده اند.
اگر زنان مجرم شوند
كنار هم قرار گرفتن آمارهاي مربوط به بزهكاري جوانان و بعد زنان نتيجه اي نگران كننده دارد. وقتي سن ورود به زندان كاهش يابد و از سوي ديگر در اين كاهش سن بزهكاري دختران و زنان هم نقش بازي كنند بايد نگران نسل آينده بود زيرا دختران نوجوان و جوان بزهكار، مادران فرداي جامعه اند و با اين وضع چه انتظاري از فرزندان آنها مي توان داشت.
نگاهي به وضعيت جمعيتي جوانان نشان مي دهد اين قشر از جامعه در سال ۱۳۳۵ جمعيتي بالغ بر سه ميليون و ۲۶ هزار و ۱۰۶ نفر را شامل مي شده اند و در سال ۱۳۷۵ با افزايش قابل توجهي به رقم هشت ميليون و ۵۵۷ هزار و ۳۴ نفري رسيده اند.
اينك و با تخميني حساب شده سالنامه هاي آماري سازمان مديريت و برنامه ريزي حكايت از افزايش جمعيت اين قشر تا ۱۲ ميليون و ۷۴ هزار نفري دارد. آمارهاي رسمي در باب سوژه تكراري «فرار از خانه» در سال هاي ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۸ نشان مي دهد فرار دختران به طور متوسط ساليانه ۲۳ درصد رشد داشته است.
سازمان ملي جوانان در اين باره تحليلي دارد كه تشريح كرده است تعداد دختران فراري از ۴۷۹ نفر در سال ۱۳۷۵ به ۸۹۲ نفر در سال ۱۳۷۸ رسيده كه در مقابل فرار پسران از روند افزايشي كمتري برخوردار بوده تا آن جا كه نرخ رشد ۲/۱ درصدي داشته است.
در اين ميان آمار مركز ساماندهي كودكان و نوجوانان خياباني نيز قابل توجه است. براساس بررسي اين مركز در دوره زماني آذر ۱۳۷۹ تا مرداد ۱۳۸۰ بيشترين طيف سني فراريان نوجوان و جوان كشور را ۱۶ تا ۱۸ ساله ها با ۳/۶۲ درصد تشكيل مي دهند. پس از آن ، نوجوانان ۱۳تا ۱۵ ساله با ۷/۲۶ درصد و جوانان ۱۹ تا ۲۱ ساله با ۷/۵ درصد رتبه هاي دوم و سوم فرار را كسب كرده اند. با اين وصف و با توجه به رشد فرار در ميان دختران و توجه تبهكاران و سودجويان به اين قشر مي توان دريافت كه با افزايش اين پديده ما با دختران بزهكار نوجوان و جوان روبه رو مي شويم.
در اين ميان آمار خودكشي زنان و دختران جوان نيز قابل توجه است. براساس آمار وزارت كشور و دفتر اقتصاد كلان سازمان مديريت و برنامه ريزي بين سال هاي ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۹، جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله به طور متوسط ۷/۲ نفر در هر يك صد هزار نفر دست به خودكشي زده اند كه نگاهي به جدول اين واقعه نشان مي دهد كه زنان جوان سهم بيشتري دا شته اند.
نگاهي به جدول نشان مي دهد كه در صورت ترسيم يك منحني از روند مرگ هاي ناشي از خودكشي در ميان مردان از يك حركت معمولي برخوردار بوده ولي در ميان زنان به شدت دچار نوسان است.
اين آمارها همگي از آسيب پذيري دختران جوان و زنان جوان كشور خبر مي دهد كه قرار است در آينده نسلي را تربيت كنند. البته نگاهي به آمار دستگيرشدگان جرايم مختلف زنان نيز سير صعودي را تاييد مي كند.البته مشخص است كه اين آمارها در مقايسه با ناهنجاريهاي كشورهايي مانند آمريكا،فرانسه ،برزيل و روسيه بسيار پايين تر است،اما با توجه به سنت هاي اخلاقي و ديني حاكم بر جامعه ايران بايد از اين ارقام رو به رشد نگران بود.
وقتي نگران كننده مي شود
آنچه در بخش قبل درباره جوانان به ويژه زنان گفتيم وقتي پررنگ مي شود كه بدانيم در پي زنداني شدن هر جوان امكان تربيت يك بزهكار فراهم شده و تجربه ها وآموزه هاي يك مجرم به او انتقال مي يابد.
در تازه ترين دستگيري انجام شده توسط پليس كرج تبهكاري كه دست به جعل كارت هاي شناسايي زده است، مي گويد: «جعل اسناد را در زندان از چند جاعل و سارق حرفه اي ياد گرفتم و پس از آزادي باندي براي جعل كارت شناسايي و گواهينامه پايه دو تشكيل داديم.»
در كنار انتقال چنين تجربه هاي مجرمانه در باب فساد و فحشا نيز مي توان به موارد مشابهي دست يافت. وقتي دختران نوجوان و جوان به اتهام رفتارهاي سوء اخلاقي بازداشت مي شوند و در بازداشتگاه در نبود فضاي كافي و يا حتي در زمان محكوميت به دليل نبود امكانات نگهداري به تفكيك از مجرمان سابقه دار در بازداشت به سر نمي برند بسياري از تبهكاران و مجرمان حرفه اي آنان را شناسايي كرده و زير بال و پرشان را مي گيرند.
بدين ترتيب است كه دختران نوجوان و جوان در پي اتهامي سبك در مدت كوتاه مدت حضور خود در بازداشتگاه ها با كوله باري از تجربه هاي تلخ باز مي گردند و بعد اگر در شرايط خوبي قرار نگيرند امكان تبديل شدنشان به مجرمان آتي بسيار است. بنابر همين وضع است كه اگر زنان و دختران جوان جامعه ما تبهكار و مجرم شوند خطرات به مراتب سهمگين تري دارند زيرا آنها فرزندان آينده ايران را تربيت مي كنند.
مادران خشن، فرزندان خشن
نگاهي به وضعيت كنوني قتل ها و پرونده هاي نزاع حكايت از اين دارد كه به طرز عجيبي خشونت در خانواده ها رواج مي يابد. وقوع قتل هاي متعدد خانوادگي و شيوه آنها نيز همين مسئله را تاييد مي كند. قتل با تعدد ضربات چاقو آن هم وقتي قاتل كسي جز پدر، برادر يا يكي از بستگان مقتول نيست مهر تاييديه اي تلخ است.
«عسگر نجفي» معاون اجتماعي و ارشاد نيروي انتظامي استان چندي قبل درباره خشونت و رواج آن در جامعه گفت: «بيش از يك هزار و ۴۰۰ همايش همگاني درباره آسيب هاي اجتماعي و مسايل فرهنگي به وسيله پليس تهران در سال ۸۲ برگزار شده است. اما تنها ساز و كار پليسي براي كنترل ناهنجاري هاي جامعه كافي نيست بلكه مشاركت عمومي در طرح هاي آموزشي مي تواند خشونت را به حداقل برساند.»
با اين وضع وقتي از زبان دكتر قاسم قاضي روان شناس مي شنويم كه والدين فقط پنج دقيقه وقت صرف گفت وگو با فرزندان خود مي كنند نبايد انتظار رواج مهر و عطوفت و دوستي داشت. با اين وضع از نوجوان و جواناني كه والدين فرداي جامعه هستند چه انتظاري مي رود؟