جمعه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۳۷۱
index
مهارت بردن، هنر باختن
003612.jpg
هفته گذشته ديوانگان فوتبال در برابر هجوم بازي هاي داخلي و خارجي بيش از هر چيزي باخت ديدن تا برد. استقلال بازي با پگاه را برد اما زخم هاي پنجگانه همتاي اهوازي به اندازه پنج گل عميق بود. آنقدر عميق كه جام روي دست كاپيتان پاس بلند شد و در توفان آزادي فقط اشك بود و آه و ژنرالي كه فقط پاك باختگان دوستش دارند. سپاهان چهار بر يك نفتچي را شكست داد اما با اين دواها درد الاتحاد درمان نمي شود.ذوب آهن آنقدر ناباورانه بازي كرد كه ثبت دو بر هيچ به نفع پاختاكور باورپذير شد. در اروپا اما قضايا عجيب تر بود.
اول دپور حذف شد. آن هم با يك پنالتي از تيمي كه فقط در پرتغال خيلي طرفدار دارد. چرا كه آنها ستاره اي جز دروازه بان ميانسالشان ويتوربايا ندارند. پورتو شد پاي فينال و ما با چشماي خودمان ديديم، سينه چاكان دپورتيو لاكرونيا را كه در خانه خود اشك مي ريختند. آنقدر كه احتمال خيس شدن سكوها افزايش يافت. شب بعد در لندن پرباران، چلسي اول با دو گل كولاك كرد. اما همين كه آب ها از آسياب افتاد آب چشم و حسرت طرفداران آبي پوش سرازير شد. موناكو نمي خواهد از نفس بيفتد. دو گل زد تا شادي پولدارترين روسي مهاجر جزيره به ياس تبديل شود و فينال اروپا در آلمان به دو تيم غريبه رسيد. پورتو از پرتغال و موناكو از فرانسه. اما تلخ ترين باخت هفته گذشته براي ما، باخت تيمي بود كه ارتباط چنداني به ما نداشت. تيم  ملي اميد چين دو بر صفر به كره جنوبي باخت تا همه آن اما و اگرها و احتمال ها پوچ شوند و تيم پر اميد ما كه تازه فهميده بود كه در فوتبال گل زدن چقدر خوب است با دسته گل شش تايي هم از المپيك دور ماند و كره رفت به آتن، به سرزمين اساطير تا در دومين المپيك هزاره سوم جايي داشته باشد. تازه پرسپوليس هم باخت. در آن روز پر باد پرسپوليس در مقابل فولاد اهواز فصل را با شكست به پايان برد تا همه از اين سفره باختن لقمه اي را به اندازه دهانشان مزه كنند.
برنده هم بودند. پاس جام رسيده از اصفهان را روي دست بلند كرد. آنها در گوشه شهرك اكباتان براي ضيافت خود آنقدر سنگ تمام گذاشتند كه سكوي قهرماني تاب جمعيت رانياورد. صداي خداداد گرفت و پيدا كردن سردار آجورلو در ميان جمعيت سخت شد. پورتو آنچنان ناباورانه برد كه به احتمال زياد هنوز فكر مي كنند مشغول خواب ديدن هستند و موناكو آنچنان در اروپا مي تازد كه مگر شياطين جلوي دي ديه دوشام را بگيرند. او پس از جام جهاني، جام اروپا و جام قهرمان باشگاه هاي اروپا حالا مي خواهد طعم جام روي دست گرفتن را با لباس رسمي تجربه كند. او در لباس تيم فرانسه قبلاً همه اين كارها را كرده بود. اما پيروزي هاي بزرگ اين تيم ها در برابر باخت هاي بزرگ هفته گذشته طعم ديگري داشت. طعمي كه چشيدنش تلخ است اما بايد آن را چشيد. كسي به ما باختن را نمي آموزد. ما همه قواعد بازي را مي آموزيم كه ببريم. باختن تنها قاعده اي است كه بايد خودمان آن را ياد بگيريم. حريف برده است و ما باخته ايم. شكوه ما در باختن چيز كوچكي نيست. چرا كه همه مي دانند كه هيچ پيروزي اي نيست كه با يك شكست شروع نشده باشد. آبي هاي تهران وقتي كه با گوش هايشان شنيدند كه در ورزشگاه شهيد دستگردي پاس جشنواره گل به راه انداخته فقط كف زدند. آنها مي خواستند كه خوب ببازند و استقلال بازي را برد. ديگر آن شكوائيه هاي عجيب از سرنوشت را نبايد گوش داد. نبايد شكوه را شكست. نبايد فرو رفت. باختن جزو بازي است اما فرو رفتن و غرق شدن ره آورد بازي بزرگان نيست. آدم هاي هوشيار بازي را نمي بازند. چرا كه با اين مواجهه با بخت يادشان مي آيد كه هنوز سرپا هستند و بازي تا آخرين نفس ادامه دارد.

حيف اميد
003588.jpg
امين ساكت
عكس ها: محمدرضا شاهرخي نژاد
صبح يكي از روزهاي ماه اول تابستان بود و محمد دادكان، رئيس فدراسيون فوتبال در توجيه انتقاداتش از مطبوعات و جبهه گيري عليه آنان چنين جملاتي را به زبان آورد:«مطبوعات ما بيشتر به دنبال حاشيه هستند. كسي كار علمي نمي كند. چرا كسي تحقيق نمي كند چرا ما ۲۸ سال است كه به المپيك نرفته ايم؟ بيايند بگويند چهار سال پيش اين دلايل باعث حذف ما شد، هشت سال پيش فلان دلايل و همين طور دوره هاي ديگر.»
ايراد دادكان قطعاً وارد بود. او حتماً در فدراسيون عظيم فوتبال و آن همه نيرو اين كار را براي خود انجام داد اما راستي چرا تيم ملي اميد، اين دوره هم به المپيك راه پيدا نكرد؟ اين محمد دادكان بود كه در همان روز مدعي شده بود با تمام احترامي كه به مربيان ايراني قايل است اما آنها را كمي عقب تر از فوتبال روز دنيا مي داند. او خود مدعي شد كه مربي ايراني را در تركيب با مربي خارجي به كار مي بندد تا ايراد اصلي استفاده از مربي خارجي را ـ به تنهايي ـ برطرف كند. چه بخواهيم و چه نخواهيم تيم ملي در بوسان و در دوره رياست دادكان قهرمان المپيك آسيايي شد. به هر حال آن روزها او برخلاف انتظار و اظهار نظر گذشته اش، يك مربي ايراني را سرمربي تيم ملي بزرگسالان كرد تا بعداً تحت فشار مجبور به اصلاح آن شود و در مورد تيم ملي اميد هم همين اشتباه را مرتكب شد. چگونه مي بينيد اظهار نظر علمي و واقع بينانه مردي را كه در عمل درست برعكس حرف ها و عقايدش اجرا مي كند؟
دو دوره گذشته
هشت سال پيش، آن روزها تيم اميد كريم باقري، مهرداد ميناوند، ادموند بزيك و خيلي از جوانان ديگر را داشت كه همه را اميدوار كرده بود، اميدوار به اين كه بالاخره به المپيك صعود مي كنيم. آن روزها همه اميدها با يك اشتباه كريم باقري كه در دفاع پوششي به كار گرفته شده بود رنگ باخت و ما با تمامي هيجانات داخل اجتماعمان به انتظار چهار سال بعد نشستيم.
چهار سال بعد هم قضيه چندان فرقي نكرد. آن اول علي پروين مدير فني اميد شد، كوردس سرمربي و درخشان مربي. علي پروين مي خواست كه سرمربي تحت نفوذش باشد ـ اين كه حق با او بود يا نه، امروز مورد بحث نيست ـ اما كوردس از نژادي بود كه فوق العاده در قالب نظم زندگي و به شدت از احساسات پرهيز مي كنند. كوردس به مانند اغلب آلماني ها خشك و مقرراتي بود. او شايد اشتباه به ايران آمده بود. شايد هم مسئولان در انتخابش اشتباه كرده بودند. به هر حال او زير بار حرف علي آقا نرفت و از ميان او و پروين، سلطان ايراني تيم ملي را ترك كرد. به يكباره مربي خوب آلماني شد جلاد. كريمي با او درگير شد و بعد در مسابقه ... بقيه اش را كه خودتان مي دانيد. كريمي محروم شد و پس از آن تيم ملي در شرايط روحي نامناسب از دور رقابت ها حذف شد.
تيم ملي اميد حذف شد با تمامي ستارگانش همچون كاويانپور، مهدوي كيا، نكونام و ... دليل حذف تيم ملي، رفتار خشن و به دور از احساسات ايگون كوردس آلماني عنوان شد ولي كسي نپرسيد نقش حميد درخشان به عنوان دستيار ايراني چه بود. مي گفتند كوردس به دليل بدبيني حتي به تذكرات درخشان هم گوش نكرد ولي اين باور كردني نبود.
سپردن تيم به مايلي كهن
چهار سال بعد صفايي فراهاني از فدراسيون فوتبال رفته بود و جاي او را محمد دادكان گرفته بود. تيم ملي بزرگسالان با تركيبي از بازيكنان آينده تيم اميد پاي به ميدان مسابقات آسيايي بوسان گذاشت و در ميان حيرت همگان، بالاتر از كره و ژاپن در مكان نخست ايستاد و اول شد.
در آن روزها سرمربي تيم ملي برانكو بود كه پس از پايان كار و دوره فعاليتش ايران را به دلايل شخصي ـ او اينگونه عنوان كرد ـ ترك كرد و به كشورش بازگشت.
جداي از انتخاب سرمربي تيم ملي بزرگسالان، محمد دادكان براي سپردن هدايت تيم اميد كه جدي ترين رقابت ها
ـ مقدماتي المپيك ۲۰۰۴ آتن ـ را پيش روي داشت دچار سردرگمي شد. او در نهايت علي رغم تمامي حرف هايش يك ايراني را براي هدايت تيم اميد انتخاب كرد. اين فرد كسي نبود جز محمد مايلي كهن. كسي كه پس از قهرماني تيم ملي اميد در بوسان مدعي شد، برانكو كار چندان مهمي انجام نداده. او هدايت تيمي را بر عهده گرفت كه بيش از ۶۰ درصد از استخوان بندي اش در بوسان حضور داشتند. در مقابل اظهار نظر او در مورد قهرماني بوسان كمترين انتظار اين بود كه او تيم را راهي المپيك كند. اما او از ابتداي حضورش با تاكيد بيان كرد كه قول راهيابي به المپيك نمي دهد. در مقابل اين مصاحبه ها مسئولان نگران تر از گذشته در پي راهكاري براي صعود بودند.
مي آيد، نمي آيد
مسئولان سازمان پس از بر روي كار آمدن مجدد برانكو ايوانكوويچ در راس تيم ملي بزرگسالان تلاش كردند كه او را با حفظ سمت به عنوان سرمربي تيم اميد به جاي مايلي كهن وارد ماجرا كنند. دادكان و مايلي كهن در مقابل اين خواست ايستادند. آنها قاعدتاً موفق بودند زيرا در نهايت دادكان بود كه بايد تصميم مي گرفت. مايلي كهن حتي مشاوره برانكو را نيز نپذيرفت و بيش از آن سمت مدير فني تيم را. مايلي كهن در مقابل تمامي آنها ايستاد. روزهاي حساس فرا رسيده بود؛ روزهاي تصميم گيري در مورد آينده كادر فني تيم ملي اميد. در نهايت اين مربي ايراني بود كه از گلدان خارج شد. مايلي كهن نه حاضر بود پست سرمربيگري را ترك كند و نه حاضر به قول دادن براي صعود بود. او حتي پس از انتخاب نيز مجدداً عنوان كرد كه قول نمي دهد تيم ملي به المپيك صعود كند.
بازي قابل قبول ايران در ديدار تداركاتي مقابل ژاپن در اين كشور، همه را اميدوار كرد كه اين تيم قطعاً به المپيك صعود مي كند. البته با اين پيش فرض كه اميد كره از اميد ژاپن ضعيف تر است. مسابقات آغاز شد و ما در اولين ديدار مقابل مالزي به برتري چهار بر يك در خاك حريف دست يافتيم. اين برتري بيش از پيش ما را دچار غرور كرد. حساسيت هاي هميشگي و دردسر ساز مايلي كهن چند عضو جوان را از تيم جدا كرد و تيم در شرايط روحي نامناسب در حالي كه از ضعف تاكتيك مشهودي نيز رنج مي برد بازي را به كره در تهران واگذار كرد.
نوبت به چين رسيد. شكست در خانه براي رقيب فرصتي مناسب بود تا از ما پيشي گيرد. اين اتفاق وقتي جدي شد كه ما در خاك چين از تيم اميد اين كشور با سه گل شكست خورديم. اين وضعيت تيم پراميد ما را به مراتب بدتر كرد.
استعفاي جنجالي
با شكست تيم اميد در چين محمد مايلي كهن استعفايش را به فدراسيون داد. سازمان تربيت بدني از فدراسيون پيشي گرفت وخواستار بركناري مايلي كهن شد، البته با لحني شديدتر و شايد بركناري زودتر. با وجود اين كه مايلي كهن استعفا داده بود، اما توقع داشت كه كميته فني فدراسيون اين استعفا را نپذيرد. او در مورد شكست مقابل چين مدعي شد انرژي بازيكنان به يكباره تخليه شده است و بدتر از گناه اين عذر بود كه او نمي دانست دليل چيست. به هر حال همه در انتظار شگفتي نبودند. همگان فكر مي كردند كه مايلي كهن بركنار شود اما فدراسيون به همين راحتي نمي توانست تصميم بگيرد. دليل آن مشخص نبود. اين يكي از پرسش هايي است كه در آينده پاسخش مشخص مي شود كه چرا با وجود عدم نتيجه گيري و آمادگي همه براي بركناري يا قبول استعفاي مايلي كهن فدراسيون در تصميم گيري نهايي اينقدر تعلل كرد.
كودكي هاي بابا
در نهايت استعفاي مايلي كهن پذيرفته شد و پس از چند روز حسين فركي به عنوان جانشين او معرفي شد. اين وضعيت موجبات ناراحتي مايلي كهن را پديد آورد و او در پايان رفتني جنجالي داشت. برنامه هاي تلويزيوني مختلف، محلي شد براي درگيري و بحث  و جنجال و يادآوري گذشته ها و بچگي ها. مايلي كهن حتي به اظهار دلايلي چون بازي تخته و اخراج بازيكنان و حواشي آنها هم كفايت نكرد و پاي دايي و اعضاي ديگر تيم بزرگسالان را به ماجرا باز كرد. او در مقابل پذيرش استعفايش دادكان را رئيسي در خدمت دايي توصيف كرد كه مي خواهد ركورد گلزني در دنيا داشته باشد. در مقابل دادكان هم پاسخ داد كه نبايد مايلي كهن جواني هايش را فراموش كند.
تمامي اين جار و جنجال ها بين آدم بزرگ ها ادامه داشت تا بازي مقابل اميد چين در استاديوم آزادي كه با برتري اميدها به پايان رسيد. اعلاميه تشكر و قدرداني دادكان از محمد مايلي كهن خط پاياني بود براي تمام درگيري ها. پيروزي مقابل مالزي در تهران با شش گل اميدواري ها را براي صعود بيشتر كرد، اما صعود تنها در شرايطي امكان پذير بود كه چين در خاك خود كره جنوبي را مغلوب كند كه البته اين اتفاق نيفتاد تا بار ديگر ما از صعود به المپيك باز بمانيم.
چهار سال بعد بخوانيم
اينها را نوشتم تا روزي در آينده اگر كسي خواست تحقيق كند كه دليل عدم صعودمان به المپيك چه بوده،بداند كه حواشي فوتبال ما از اصل آن بيشتر است. باز هم مثل هميشه دچار حاشيه شديم. جنجال تيم را ويران كرد تا نتيجه اين شود كه بايد چهار سال ديگر صبر كنيم. اگر هم دلايل فني براي عدم صعود
مي خواهيد، بهتر است دنبال نكنيد زيرا مسايل و معضلات فني تيم اميد در پس حواشي اش و جنجال هايش گم شد. تمام!

فوتبال ما مربي ندارد
003585.jpg
شايد اگر هزار سال ديگر هم بگذرد ما با همين جملات و عبارات غريبه نباشيم. براي ما جلو رفتن معنايي ندارد. مقاله اي كه مي خوانيد مربوط است به حدود ۱۶ سال پيش. مطلبي كه در شماره ۷ نشريه دانش ورزش - مردادماه ۱۳۶۷ - چاپ شد. بخوانيد. آن روزها هم همين  حرفي زده مي شد كه امروزه زده مي شود. جالب اين كه در بخشي از مقاله نويسنده اشاره مي كند به سال ۱۳۵۵ كه همين حرف ها زده مي شد. مي بينيد ما چقدر پيشرفت كرده ايم؟

آيا شما «ايوان تاپلاك» را مي شناسيد؟
«تاپلاك» مربي تيم ملي فوتبال يوگسلاوي در بازي هاي المپيك لوس آنجلس ۱۹۸۴ بود!«تاپلاك» سه سال پيش براي برگزاري يك دوره كلاس عالي مربيگري به تهران آمد!«تاپلاك» در آن روزها كه در تهران بود، بعد از ديدن بازي دو تيم بزرگ و صاحب نام تهران به يكي از همكاران ما گفت:... اين فوتبال كه تيم هاي شما بازي مي كنند، نيازي به مربي ندارد!!
آيا «استفان كواچ» را مي شناسيد؟
«كواچ» همان مرد رومانيايي است كه در دهه ۷۰ از آژاكس آمستردام يك «ابرتيم» ساخت، تا فوتبال هلند بر پايه آژاكس مدرن ترين فوتبال روز را بازي كند!
«كواچ» سپس به خدمت فوتبال فرانسه درآمد و توانست براي فرانسه چنان سازمان منظم و آينده نگري در فوتبال پايه گذاري كند كه هنوز هم آثار آن باقي است و سال هاي سال بعد نيز باقي خواهد ماند!آخرين كار بزرگ «كواچ» كه چند سالي مشاور عالي فوتبال روماني و تئوريسين ممتاز «فيفا» بود، باز هم در فرانسه از او سر زد. كواچ پايه تيم كنوني «موناكو» قهرمان فصل جاري فرانسه را ريخت!كواچ كه ۱۲ سال پيش در تهران و سپس در تبريز مهمان عاليقدر فوتبال ما بود، به مسئولان فوتبال آن روزهاي ما گفت:... فوتبال شما مربي ندارد!
آيا «پتراك» را مي شناسيد؟
«پتراك» مربي تيم ملي نوجوانان بلغارستان بود كه همراه تيم نوجوانان بلغار براي شركت در مسابقات بين المللي جام شهيد فهميده (مهرماه سال ۶۴) به تهران آمده بود. او نيز به محض ديدن بازي تيم هاي ما گفت:... اين بچه هاي شما در كار با توپ اعجاز مي كنند، اما بازي گروهي آنها نشان مي دهد كه مربي بالاي سرشان نبوده است (و اين را مرد بلغاري درباره بازيكناني مي گويد كه هر كدامشان چند ماه تحت نظر مربيان مربوطه بوده اند)!بعد از تمام اين مربيان بزرگ و كوچك فوتبال در جداول دنيا، «هانس مارزوك» آلماني كه از سوي «فيفا» دو بار به تهران آمد تا كلاس هاي «فوق كلاس» مربيگري را براي مربيان ما راه اندازي كند، پس از آن كه چندين بازي تيم هاي صاحب نام تهران را ديد، گفت:... اگر من مربي تيم هاي شما (تيم هاي دسته اول تهران) بودم، چنان آنها را تمرين مي دادم كه يا آنها بميرند و يا من خودم بميرم!
با ديدن بازي هاي دسته اول تهران، گاه چنين به نظر مي رسد كه «كواچ» نه در سال ۱۳۵۵ كه در همين سال ۱۳۶۷ درباره فوتبال بي مربي ما حرف زده بود!
حرف «ايوان تاپلاك» نيز همانند حرف «كواچ» هنوز هم حرف روز است. همان طور كه استنباط «پتراك» بلغاري نيز تازگي خود را از دست نداده و نسخه «هانس مارزوك» را باز هم بايد پيچيد:
... بايد چنان تمرين داد كه يا تمرين دهنده بميرد يا عادات غلط و درك عوضي بازيكنان ما كه ناشي از كم و بد تمرين كردن است، به قول مرد آلماني بميرند!
البته «مارزوك» اشاره اي به كشتن «عادات غلط و عوضي» نكرده بود، اما در واقع زماني كه او به «مردن» از فرط تمرين كردن به عنوان تنها راه علاج مي پردازد، مسلماً نظرش «مردن فيزيكي» بازيكنان ما، كه همه قبول دارند از نظر «استعداد»، از نظر «استيل» و از نظر «تكنيك»، داراي قابليت هاي ممتازي هستند، نيست. اين جا «مردن» و «كشتن» در حق «عادات و برداشت هاي» عوضي و نابجا مورد نظر است!
قبل از آن كه بگوييم چكار كنيم تا از اين حيث كمبودها و نارسايي هاي ناشي از اين كمبودها را برطرف كنيم، لازم است به نكته اي بپردازيم: ورزشگاه شهيد شيرودي: دو تيم در حال بازي كردن هستند، يكي از تكنيكي ترين و در عين حال تنبل ترين بازيكنان روز ما، در زمين راه مي رود و هرگاه صاحب توپ مي شود با حركات تاخيري (البته به غير از ۲ تا ۳ بار در تمام طول ۹۰ دقيقه) موجبات تمركز و تجمع دفاع حريف را پيش مي آورد.
اين بازيكن نه در كار توپ گيري از حريف مستقيم خود حركتي نشان مي دهد، نه به هنگام دفاع كردن تيمش منطقه خود را مي پوشاند و نه آن زمان كه همبازيانش صاحب توپ مي شوند به حمايت و جاگيري (بازي بدون توپ) مي پردازد!!
و آنگاه چنين بازيكني، در حالي كه تمام نفرات ديگر تيمش كوشش مي كنند ۹۰ دقيقه مثل «زنبور» پركار باشند تا پايان دقيقه ۹۰ در زمين باقي مي ماند، تا هرگاه خواست راه برود، و هرگاه نخواست بايستد!! گويا مربي او، او را نمي ديد!!
نكته اين جاست كه تازه مربيان ديگر عاشق اين مجسمه تنبلي شده و مي گويند:... اگر تيم... يك بازيكن ديگر هم مثل او داشت بازي را مي برد!!!
اينان هيچگاه متوجه ران هاي چاق و در نتيجه تنبل شده او نمي شوند و اينان هيچگاه به خود نمي گويند: چه شده است او كه هنر بزرگش توپ گيري از هر حريفي و حركت تمام نشدني سرسام آور در طول بازي بود، حالا اين چنين بازي مي كند. آخر اينان (مربيان) اين چنين بودن (سنگين، كند، تنبل و سربار بقيه بودن) را نشانه تكامل جوان چالاك ديروزي مي دانند!! لزوم تغيير، امروزه بيش از هر زمان ديگري حس مي شود. ضرورت تغيير نيز امروزه بيش از تمام روزهاي ديگر مشهود است.
شرايط عيني نيز براي اين تغيير كيفي و ماهوي تمرينات فوتبال (بخوانيد تمام ورزش هاي ديگر) از هميشه آماده تر است. حال نوبت كميته هاي فني، آموزشي و مربيان فوتبال است كه در اين زمينه فعالانه و بسان يك واحد زنده بيدار و نه يك سلول مرده يا به خواب رفته وارد عمل شوند. در واقع مربيان ما، اگر مي توانستند بيش از اين مي كردند، چه آنها بيمار كه نيستند تا براي كار درست و سالم، يك كار غلط و ناسالم را تكرار كنند و در نتيجه خود و دانش خود را نيز زير سؤال ببرند.
جمع بندي
اگر بخواهيم اين بحث دل ناپذير و ناخوشايند، اما به هرحال لازم را جمع كنيم و به پايان برسانيم و اگر بخواهيم از انجام مسابقه هاي دسته اول فوتبال تهران عبرت بگيريم بايد بگوييم:مسابقه هاي انجام شده فوتبال دسته اول تهران، يك بار ديگر ارزش هاي بالقوه جوانان ما را در زمينه تكنيك، هوش، خواص فيزيكي نشان داد.
و نيز نشان داد كه در امر بسيار بسيار مهم پرورش دادن و صيقل زدن اين استعداد عظيم، كار بايسته انجام نشده و در نتيجه نوعي «كفران نعمت» مي شود.

خبر
رئيس كوهنوردي عازم مالزي شد
«صادق آقاجاني» رئيس فدراسيون كوهنوردي ايران براي شركت در اجلاس هيات رئيسه اتحاديه كوهنوردي آسيا، روز پنج شنبه عازم مالزي شد.
به گزارش فدراسيون كوهنوردي اين اجلاس طي روزهاي ۱۸ و ۱۹ ارديبهشت ماه جاري در شهر كوالالامپور برگزار و آقاجاني به عنوان رئيس اتحاديه كوهنوردي آسيا عازم اين شهر مي شود.
«همايون بختياري» رئيس كميته روابط بين الملل و دبيركل اتحاديه كوهنوردي آسيا نيز رئيس فدراسيون كوهنوردي ايران را در اين سفر همراهي خواهد كرد.
صعود مشترك تيم هاي كشورهاي آسيايي در سال جاري به قلل مختلف، تدوين فرهنگ كوهنوردي آسيا و بررسي برنامه هاي آينده، از موارد مهمي است كه در نشست مزبور به آن پرداخته خواهد شد.

پايان چلسي و رانيري
چلسي ۲ ـ موناكو۲
گل ها: گرونشاير ۲۲ ـ لمپارد ۴۴ براي چلسي ـ ايبارا ۴۷ ـ مورينتس ۶۰ براي موناكو
ديدار برگشت دو تيم چلسي و موناكو در چارچوب مرحله نيمه پاياني رقابت هاي جام باشگاه  هاي اروپا در ورزشگاه استمفور دبريج با تساوي ۲ بر ۲ به پايان رسيد.
003582.jpg

تلاش دو تيم موناكو و چلسي در حالي به تساوي۲بر ۲ انجاميد كه با توجه به پيروزي ۳ بر يك موناكو در ديدار رفت، چلسي دست كم به يك پيروزي ۲ بر صفر براي صعود نياز داشت كه البته اين امر در دقيقه ۴۴ حاصل آمد، اما چند دقيقه بعد، جشن آبي پوشان چلسي به عزا بدل شد!
شاگردان كلوديو رانيري بازي را در خانه خود بسيار توفاني آغاز كردند. يسپر گرونشاير در دقيقه ۲۲ دروازه موناكو را فرو ريخت. ۲۲ دقيقه بعد فرانك لمپارد گل دوم را نيز براي چلسي به ثمر رساند.  با اين نتيجه چلسي و هوادارانش خود را در ديدار پاياني جام باشگاه هاي اروپا مي ديدند، اما درست در آخرين دقيقه وقت هاي تلف شده نيمه اول، هوگو ايبارا توپ را از خط دروازه چلسي عبور داد و روياهاي رانيري را به كابوس مبدل ساخت.
با شروع نيمه دوم چلسي در پي كسب گل سوم به تساوي كشاندن بازي در مجموع دو ديدار رفت و برگشت بود كه هوشياري و هنرنمايي فرناندو مورينتس، موناكو را در دقيقه ۶۰ به گل دوم رساند.
پس از اين گل، مشخص بود كه ديگر تواني براي بازيكنان چلسي باقي  نمانده است. آنها با روي آوردن به يك بازي احساسي تنها در تلاش بودند كه يك پيروزي را به طرفدارانشان هديه كنند اما چه سود كه موناكو و ديديه دشام سدي بزرگ مقابل بلندپروازي آبراموويچ و ستارگان سردرگمش بودند.
تركيب دو تيم
چلسي: كودچيني ، لمپارد، هاسلبنك (كرسپو ۶۹)، جوكول، گالاس، ژره مي  (پاركر ۶۹)، ملشوت (گلن جانسون ۶۴)، بريج، گوديانسن، تري و گرونشاير
موناكو: روما، اورا، ايبارا، برناردي، ژولي  (پرشو ۶۷)، مورينتس (نوندا ۸۱)، سيسه، اسكيلاسي (پلاسيل ۴۶)، روتن، رودريگز و ژيوه

اميررضا خادم تمرينات خود را متوقف كرد
اميررضا خادم پس از يك هفته توقف در پيگيري تمرينات منسجم و مرتب به خود به احتمال فراوان در رقابت هاي انتخابي نيز شركت نخواهد كرد.
به گزارش گروه كشتي خبرگزاري ورزش ايران (ايپنا)؛ اميررضا خادم پس از اين كه كميته فني فدراسيون كشتي علي رغم ميل وي تنها راه حضور خادم را در المپيك گذر از رقابت هاي انتخابي اعلام كرد، در هفته اخير تمرينات منسجم و فشرده خود را متوقف كرده و شنيده ها حكايت از آن دارد كه پس از ناكامي مهندس مصطفي هاشمي طبا در قطعي كردن حضور خادم در المپيك، احتمالاً خادم در رقابت هاي انتخابي تعيين شده از سوي كميته فني نيز شركت نخواهد كرد.

يادداشت
جشني شبيه جنگ
اواخر بازي بود. تلويزيون هر دو بازي را در دل هم نشان مي داد. ورزشگاه شهيد دستگردي پر از جمعيتي بود كه قرار بود پاس را در جشن قهرماني همراهي كنند. لحظاتي پيش بخشي از ورزشگاه به دليل آتش بازي عده اي از تماشاگران صحنه نه چندان خوشايندي به خود گرفته بود. همه در انتظار سوت پايان بودند. اين بار نوبت استقلال بود كه ديدارش در صحنه اي بزرگتر به نمايش گذاشته شود. در صحنه كوچك، وسط زمين، دو بازيكن پاس همديگر را در آغوش گرفته بودند. ديگر تمام شد. پاس قهرمان شده بود كه بازيكنان با خيال راحت دنبال توپ نمي دويدند. استقلال اهواز كه آمده بود قهرماني را تقديم استقلال تهران كند با پنج گل، افتضاحي كرد كه نتايجش در ورزشگاه آزادي و در ميان تماشاگران آبي پايتخت مشخص شد. آنها بايد ورزشگاه را ترك مي كردند اما كار براي پاس تمام نشده بود. ۲۶ بازي براي قهرماني و حالا نوبت شادي قهرماني بود.
شادي در ورزشگاهي نظامي، نيروي پليس در سرتاسر ورزشگاه به چشم مي خورد. به آنها اضافه كنيد سربازاني كه آمده بودند تا پاس را براي قهرماني تشويق كنند. بدون شك اولين نكته اي كه به ذهن هر شنونده اي از اين وضعيت خطور مي كند، يك مراسم با نظم و خشك نظامي براي قهرماني است. واقعاً در يك محيط نظامي، با اين همه دست اندركار مي شود يك جشن شلم شوربا برپا كرد؟
پاس و مسئولانش ثابت كردند كه مي شود. از ابتداي ماجرا شروع كنيم. از وقتي كه پرچم بزرگ زرد رنگي در دستان چند بازيكن و تداركات پاس دور ورزشگاه زده مي شد با عنوان قهرماني مبارك. در اين لحظه هر كسي در پي كاري بود. هركسي به طريقي كه خودش مي خواست شادي مي كرد. يكي پرچم باشگاه را دور ورزشگاه مي چرخاند، چند نفر همديگر را در آغوش كشيده بودند. چند نفر ديگر در گوشه اي از زمين براي دل خودشان با حركات موزون شادي مي كردند، عده اي روي دوش بقيه بودند و ...
نوبت به اهداي كاپ قهرماني رسيد. ديگر در زمين جاي سوزن انداختن نبود. وسط زمين آنقدر شلوغ شده بود كه ياد صحنه هاي جنگ فيلم گلادياتور مي افتاد. دوربين تلويزيوني هم با هنرمندان و كارگردانان بسيار كاردانش تنها صحنه اي كه نمي ديدند اهداي كاپ قهرماني بود. هرچه بود بعدها در عكس هاي مطبوعات ديده شد. به هر حال تا آمديم به خودمان بجنبيم ديديم يك عده دارند از سر و كول هم بالا مي روند. فيلمبردار در اين بخش تمامي مهارتش را به خرج داد و بر روي صحنه زوم كرد. تازه در اين بخش بود كه ما متوجه شديم كه يك چيزي مثل يك كاسه زرد رنگ در دست عده اي است. آن كاسه زرد رنگ همان جام قهرماني بود. بله، كاپ به تيم قهرمان اهدا شده بود اما در آن ميان جز چند بازيكن كاملاً ذخيره هيچ بازيكن ديگري از پاس حضور نداشت. بقيه تماشاگراني بودند كه مشخص نبود براي چه دارند شادي مي كنند. يكي آن وسط پرچم شطرنجي قرمز و سفيد تكان مي داد، ديگري پيشاني بند قرمز بسته بود و چنان جام را تعقيب مي كردند كه گويي همين الان تيم پرسپوليس يا شايد هم آذربايجان قهرمان شده.
لحظاتي بعد بوقچي پاس بر روي صفحه تلويزيون نشست و چند نفر كه محلي مي رقصيدند. يكي از همين دوستان محلي دچار جوگرفتگي شد و آمد وسط كه كمي باباكرم به همه عنايت كند، البته كارگردان تلويزيوني عكس العمل فوق العاده اي داشت، فقط در همين صحنه.
از اين به بعد ديدن كاپ از تلويزيون كار سختي نيست چون يك دوربين به طور تمام و كمال ۷۳۵۲ بار دور افتخار ابوالقاسم پور با كاپ قهرماني را ضبط مي كرد تا من و شما از اين جشن باشكوه و اين دوستي و قرابت و نزديكي بهنام و كاپ بي نصيب نمانيم.
بازيكني كه سعي مي كرد با چنگ و دندان جام را از دست ندهد، به همه تنه مي زند، گاهي اوقات تكل مي رفت، دستانش را تا جايي كه ممكن بود بالا مي برد تا كسي به كاپ نرسد، همان بازيكني بود كه در طول فصل يا دو اخطاره و اخراجي بوده، يا از روي نيمكت بازي ها را تماشا مي كرد و يا از روي سكو. بهنام ابوالقاسم پور بهترين روزش را سپري كرد. او حتي تلافي قهرماني دو سال قبل با پرسپوليس را هم جبران كرد.
در اين بي نظمي سردار قاليباف فرمانده ناجا، با
كت  و شلوار و محترمانه در ميان جمعيت بود. دوربين دوباره به زمين برمي گردد، براي مصاحبه با مربيان و بازيكنان. تماشاگران حاضر در ميدان، آنقدر به خبرنگار و مصاحبه شونده فشار مي آورند كه هر لحظه امكان داشت يكي از صحنه محو شود و دوربين مجبور بود براي ضبط باقي مصاحبه روي چمن را نمايش دهد. دوباره صحنه روي كاپ قهرماني زوم شده. بهنام و كاپ همديگر را هنوز در آغوش گرفته اند.اما اين وضعيت و جشن قهرماني در ورزشگاهي برگزار مي شد كه متعلق به پليس بود. تيمش متعلق به پليس و يك ارگان نظامي بود. حداقل انتظار اين بود كه پاسي ها براي اين جشن با برنامه تر عمل مي كردند. اتفاق عجيبي هم نبود. همه قهرماني پاس را تقريباً قطعي مي دانستند.
پس زمان براي برنامه ريزي هم بود اما تمام برنامه ريزي پاس به جلب سربازان براي حضور در ورزشگاه،  چند شعار و پلاكارد آن هم تا حد زيادي خنده دار ـ مثل اين جمله كه قلب كهكيلويه و بويراحمد به عشق پاس مي تپد ـ حضور فرمانده نيروي  انتظامي و چند كار بسيار ساده ديگر بود.
آن وقت تماشاگر يا بيننده تلويزيوني بايد در ذهنش كمترين استفاده را كند كه نتواند مقايسه كوچكي يا ارتباطي بين جشن قهرماني تيم هاي ديگر در دنيا و در ايران پيدا كند. به  نظر شما اين جشن به جنگ شبيه بود يا شادماني عده اي براي قهرماني؟

ورزش
هفته
جهان
چهره ها
حوادث
ماشين
هنر
|  هفته   |  جهان  |  چهره ها  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |