پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۰
زندگي
Front Page

الگوهاي مديريت خانواده
نيره سادات ديانه
008916.jpg

هوا بسيار عالي بود، از پنجره كلاس دانشگاه مي شد قامت كشيده و سرسبزي درختان حياط دانشگاه را ديد. يك تصوير زيبا از پيوند ابرها، آسمان و درختان با شاخ و برگ گسترده و در ضمن صداي خوش نواز استاد كه با گرمي و شيوايي خاص خود بحث شيرين رويكرد سيستمي را توضيح مي داد، شيريني بحث در اين نكته بود كه هر چه از علم مديريت و سيستم ها بيشتر توضيح مي داد برايم جالب بود كه مي ديدم ميزان انطباق بحث با موضوع مورد علاقه ام يعني روان شناسي و جامعه شناسي مبحث رفتارهاي روزانه ما بسيار نزديك بود. لذا با هر توضيح استاد، ذهن فضول و ماجراجوي من دنبال يك تشابه و مثال اجتماعي بود تا بتواند به ارزيابي آن رفته و از اين علم براي تحليل آن استفاده كند، اميدوارم كه زياد از هدف درس و دانشگاه فاصله نگرفته باشم!!!
براي برخي علم روان شناسي علم مادر است چرا كه اگر با مفاهيم و اصول خودشناسي، رفتارشناسي، انسان شناسي و ريشه رفتارها و علت واكنش هاي بشري آشنا نباشيم و نشانه هاي شخصيتي و رفتاري را ندانيم چگونه مي توانيم يك رفتار صحيح شخصي، اجتماعي را در قالب خانواده و فضاي اداري يا تجاري ايفا نمائيم؟
و اما درس اين جلسه: استاد درس خود را برگرفته از تجربيات مستند علم مديريت اين طور آغاز كرد كه مديريت در سطح كلان مانند رنگ ها به سه دسته اصلي تقسيم پذير است، مديران گذشته گرا، حال گرا و آينده گرا. البته همان طور كه رنگ ها علي رغم طيف هاي متنوع و بسيار به سه رنگ  اصلي تقسيم شده است، تعاريف و دسته بندي انواع مديريت نيز داراي طيف وسيعي است.
طي اين تقسيم بندي ما با انواع بينش ها، رفتارهاي بازدارنده و پيش رو مواجه هستيم كه بحث بسيار شيريني است، چرا كه قابل تطبيق با نوع تشكيل خانواده و نوع مديريت آن است لذا ضعف ها و قوت هاي آن همان طور كه در تاريخ مديريت به نقد و اثبات گذاشته شده است مي تواند گره بسياري از مشكلات خانوادگي ما را كه حاصل نوع مديريت آن است بگشايد، البته چنان چه دور از تعصب و تأكيد بر باورها باشيم.
مديريت گذشته گرا
اولين نوع مديريت، مديريت گذشته گرا، كه از وضعيت حال و آينده ناخرسند است. آنچه كه مورد قبول و رضايت اين نوع مديريت مي باشد، وضعيتي است كه در گذشته بوده است. بنابراين، اين نوع مديريت وضعيت معيني از گذشته را به عنوان هدف مطلوب در نظر مي گيرد و در برخورد با مسائل و تعيين برنامه هاي خود مي كوشد كه به گذشته مطلوب خويش بازگردد.
سازمان هايي كه در آنها مديريت گذشته گرا غالب است، تمايل دارند كه آشناترين و قديمي ترين و باثبات ترين الگويي را كه از سازمان مي شناسند، يعني الگوي خانواده را در سازمان هاي خود هم به كار گيرند. آنها روياي آن را دارند كه سازمانشان را به يك خانواده بزرگ خوشبخت تبديل كنند. رئيس سازمان همچون پدر تلقي مي شود كه همه چيز را بهتر مي داند و براي توجيه بسياري از كارها نظر او (پيرمرد) تعيين كننده است. هر قدر رئيس (كه البته هيچ  وقت يك زن نيست) مسن تر باشد، تجربيات بيشتري دارد و لابد بهتر از هر كس ديگري مي تواند مسائل را حل كند. «تجربه بهترين آموزگار است» و «مدرسه زمين خوردن ها بهترين مدرسه است.» ضرب المثل هاي مورد استفاده گذشته گرايان است.
بله درست است، بسيار شبيه نوع خانواده هايي است كه به صورت پدرسالار مديريت مي شود و جوانان - چه پسران و چه دختران- همان رويه پدر پير را در پيش مي گيرند و آينده  مطلوب آنها همان وضعيت معين و مطلوب پدرشان است، لذا با همان رويه مسائل و تصميم گيري هاي خود را پيش مي برند. درست مانند مديران گذشته گرا كه با مسائل آن طور برخورد مي كنند كه ابتدا كوشش مي شود تا دلايل و يا ريشه هاي مسأله را مشخص نمايند. سپس سعي مي شود كه مسأله منتفي يا سركوب شود. اين كار در صورت موفقيت تغييراتي را كه موجب بروز مسأله شده اند منتفي كرده و سيستم را به وضعيتي كه قبل از بروز مسأله وجود داشته بازمي گرداند. اين فرايند در واقع نوعي چاره  نسبي است. اين فرايند در اصل اهميت باليني دارد كه عمدتاً بر تجربه مربوط به مسائل مشابه قبلي استوار است. تفكر حاكم در اين فرايند بيشتر تجربي، كيفي و مبتني بر برداشت متداول عامه است.
به طور مثال ايالات متحده مسأله ممنوعيت مصرف مشروبات الكلي را در اوائل قرن بيستم مطرح كرد. در واقع دولت علت مسأله را الكل تلقي كرد و توليد و فروش آن را غيرقانوني اعلام نمود. كما اين كه به طور مثال، در خانواده هاي پدرسالارانه نيز سيگار كشيدن را منع و حركت غيراخلاقي اعلام مي نمايند. البته اين قانون در آمريكا كاري از پيش نبرد. ممنوعيتي كه اعلام شد، الكل را غيرقابل دسترس نكرد، چون توليد غيرمجاز آن رايج شد و دسترسي به آن را آسان تر كرد و جرايم سازمان يافته را بيشتر كرد كه مسأله اي به مراتب بدتر از مصرف الكل بود. همان طور كه در بسياري از خانواده هاي پدرسالارانه علي رغم اين چنين تحريم ها و مراقبت هاي بزرگ خانواده، اما شاهد تمايل بسيار جوانان اين خانواده ها به انجام اين امور ممنوع شده، البته به صورت مخفي كاري و تبديل اين عمل از يك نياز ساده به رفتارهاي ناهنجار و بغرنج اجتماعي هستيم.
همانند بيشتر خانواده ها، غالب سازمان هاي گذشته گرا، براساس سلسله مراتب فردسالارانه عمل مي كنند. هيچ عملي و از جمله برنامه ريزي بدون تأييد صريح و يا ضمني «پير خانواده» مطرح نيست. غالباً تمايل او براي برنامه ريزي زماني تحريك مي شود كه اطلاع پيدا كند يك سازمان گذشته گراي مورد تأييدش، دست به اين كار زده است.
درست مانند خانواده هاي پدرسالار، كه زندگي از يك روند از پيش تعيين شده تبعيت مي كند و دستورات از پير خانواده صادر و طي يك سلسله مراتب لازم الاجرا است و در امور انتخاب و ازدواج نسل جوانان، نظرات پير خانواده محترم و مطرح است و غالباً انتخاب ها توسط بزرگان مطرح مي شود و تقريباً نود و نه درصد لازم الاجرا است و تضمين آن نيز در گرو تجربيات بزرگان است.
نسل جوان آموخته است و تمايل دارد كه روند زندگي خويش را بسيار مشابه نسل پدران و مادران خويش كند و با تغييرات و مسائل به نوعي برخورد مي شود تا وضع مطلوب يا همان وضعيت معيني از گذشته برقرار شود.
ايراد اول اين گروه آن است كه آنها در جهت خلاصي از وضعيتي نامطلوب تلاش مي كنند. متأسفانه وقتي انسان از دست چيزي خلاص مي شود، آنچه را كه برايش مطلوب است به دست نمي آورد. انسان اغلب آنچه را كه مي خواهد به دست نمي آورد. بلكه چيزي كمتر از مطلوبش نصيبش مي شود .
در اين خانواده كه بسيار شاهد بوديم به دليل نوع مديريت سالارانه پير خانواده و اطاعت بي چون و چراي اعضا، در صورت بروز يك مسأله سعي در نفي و ممنوعيت آن دارند. به طور مثال، بسياري از جوانان اين خانواده با ورود به جامعه دانشگاه يا اداره، حالت نيمه مستقلي به خود مي گيرند و اولين بروز آن استقلال در انتخاب شريك زندگي است و چون هنگام طرح آن در خانواده مورد سرزنش و منع واقع مي شوند و اين كار از ديد خانواده نفي مي شود. لذا شاهد طغيان گري در رفتار اين جوانان و ازدواج هاي پنهاني و جدايي مطلق از خانواده هستيم. چون اين حركت نيز يك واكنش آني و سريع است، معضلات و مشكلات عديده اي براي هر دو خانواده جوان و خانواده سالار و به تبع كودكان آتي آنها به همراه خواهد داشت.
سازمان هاي گذشته گرا، اطلاعات خوبي نسبت به اينكه كجا بوده اند دارند، اما در مورد اينكه به كجا دارند مي روند چيزي نمي دانند. حالتي شبيه خانواده هاي گذشته گرا يا پدرسالار كه اغلب در نشست هاي خانوادگي، پير خانواده دائم از شخصيت هاي بزرگ فاميل كه احتمالاً در حال حاضر در قيد حيات نيستند و از آثار و تجربيات آنها با آب و تاب و افتخار بسيار سخن مي گويد، حال آنكه در نظر آنها، آينده خيلي شفاف نيست و اطلاع زيادي از وضعيت خود در آينده ندارند و آينده خود را نيز تصويري از همين گذشته مي دانند و از تغييرات اجتماعي به وجود آمده در حال و آينده ناراضي هستند و اطرافيان را توصيه به پايبندي به اصول گذشته مي كنند.
مديريت حال گرا
برخلاف مديران گذشته گرا، مديران حال گرا از وضع موجود راضي اند، مي گويند وضع موجود بهترين نيست، اما به اندازه كافي خوب است، نظري كه اكثر خانواده هاي حال گرا به آن معتقد هستند و اكثراً به جوانان خود توصيه مي كنند «كاري به كارش نداشته باش»، «بگذار طبيعت كار خودش را بكند»، «سري را كه درد نمي كند دستمال نبند»، هدف حال گرايان، پيشگيري از تغييرات است.
پدر خانواده حال گرايي لايب نيتز فيلسوف آلماني گفته است: چون خدا بنابه تعريف كامل است، جهان هم كه مخلوق اوست نمي تواند كامل نباشد.
حال گرايان معتقدند كه اگر دست به تركيب چيزي بزني، اتفاقي هم نخواهد افتاد و همين خوب است، درست مانند بسياري از مردان يا شوهران حال گرا كه با كوچكترين تغييري كه از جانب همسر يا فرزندان مطرح مي شود مخالفت مي كنند و معتقدند براي بهتر شدن كارها نبايد دست به كاري زد مگر اينكه ثبات و بقاي خانواده يا سازمان مورد تهديد واقع شود. آنها معتقدند، متأسفانه خيلي ها سعي مي كنند اوضاع را بهتر كنند، اما تقريباً هميشه اوضاع را خرابش كرده اند. البته در صورت بروز بحران با انجام حداقل كارهاي ممكن از خود واكنش نشان مي دهند تا بحران را برطرف كنند. برخلاف مديران گذشته گرا كه مي كوشند علت هاي وقوع مسأله را از ميان بردارند، مديران حال گرا روي نشانه هاي بحران متمركز مي شوند. اينان مديريت بحران را پيش مي گيرند و از اين بابت رفتاري ضد برنامه بروز مي دهند.
به طور مثال، در اين خانواده ها چنانچه براي جوانان يا كودك خانواده مشكلي پيش بيايد با حل مشكل به شدت مخالفت مي شود، مثلاً در صورت بروز نشانه  هاي بيماري، از رفتن به پزشك ممانعت نموده تا مبادا وضع بدتر شود. يا چنانچه درس و يا شغل جوان خانواده مسئله دار مي شود، آنقدر از آن چشم پوشي و اغماض مي شود تا به قول جان فاستر والس «صبر كنيد تا لبه پرتگاه قرار گيريد، آن وقت به عقب بپريد» به يك بحران برسند، مشكلات خانوادگي اين خانواده ها به شدت نفي و مسكوت نگه داشته باشد و از ترس بروز بحران يا اينكه وضع خرابتر شود، حاضر به بحث و گفت وگو در خصوص مسائل خود نيستند و هر يك واكنش فرار از قضيه را در پيش مي گيرند، تا روزي كه آن مسئله به يك بحران برسد. البته در اين حالت نيز واكنش آنها تنها انجام حداقل كار ممكن براي اين است كه جلوي تغييرات پيش آمده را بگيرند و بحران را از بين ببرند.
علي رغم اينكه انسان هاي حال گرا با تغييرات مخالف هستند، اما به شدت مشغول هستند، حتي اگر بحراني در ميان نباشد و كوشش براي تغيير اوضاع در كار نباشد. چون مردم به طور عموم و يا كاركنان دستگاه ها، بويژه دوست ندارند كه بنشينند و هيچ كاري نكنند. بنابراين حال گرايان بايد راهي پيدا كنند تا انسانها را سرگرم هيچ كنند. خوشبختانه براي آنها الگوهايي از سازمان هست كه اين كار را برايشان آسان مي كند و آن بوروكراسي يا به نوعي كاغذبازي است.
008922.jpg

در خانواده ها نيز بسياري از خانم هاي خانه دار حال گرا را مي بينيم كه از صبح تا شب به شدت خودشان را مشغول كرده و فعال نشان مي دهند، بدون اينكه هيچ كار مؤثر و مفيدي را انجام دهند. از تلفن هاي مكرر و پي درپي به بهانه احول پرسي، پيگيري يك امر خانوادگي، با خبر شدن از حال دوست، همسايه، خاله يا عمه اش تا مراقبت هاي افراط گونه از كودكان و جوانان و يا حتي شوهر خانواده كه مثلاً داروي خود را سر وقت خورده ايد. پرسش يا اعلام اينكه از تك تك اعضاي خانواده آيا مسواك زده ايد يا فلان مراقبت بهداشتي را انجام داده ايد و حتي نه تنها بيشتر اوقات خود را براي ديگران سركار مي گذارند، بلكه اين عادت و الگو را در خانواده رواج مي دهند. اين خانواده تا وقتي كه بچه ها كودك و جوان هستند با اين روش سركاري قابل زندگي هستند اما همين كه جوانان خانواده به مراحل انتخاب و يا كنكور مي رسند و بايد وارد جامعه اي با قانون رقابت شوند، مادر يا پدر خانواده دچار بحران شده و مي بايست سبك مديريت و فعاليت هاي خود را به گونه اي بنيادين دگرگون سازند.
مديريت آينده گرا
آينده گرايان هر تصوري را كه نسبت به گذشته و حال داشته باشند، باورشان اين است كه آينده وضعيتي بهتر خواهد داشت، آنها براي رسيدن به آن آينده خيلي هيجان دارند و در نتيجه تمام كوشش خود را صرف شتاب بخشيدن به تحقق آن مي كنند.
تفاوت بين گذشته گرايان، حال گرايان و آينده گرايان با يك مثال فرضي آشكارتر مي شود. كسي را مجسم كنيد كه در يك اقيانوس شنا مي كند و به وسيله يك جريان قوي كشش زير آب مرتب از ساحل دورتر مي شود. اگر اين شخص گذشته گرا باشد، جهت خود را تغيير مي دهد و در جهت مخالف به سوي ساحل دست و پا مي زند. مانند بسياري از جوانان كه متاهل شده اند و چنانچه اين تاهل تغييراتي در زندگي آنها ايجاد كند، به شدت تلاش مي كنند كه تغييرات را از بين بردارند و شرايط زندگي خود را شبيه زندگي پدران و مادران خويش كنند و حتي مجدداً خود را به آنها نزديك مي كنند.
اگر او حال گرا باشد از موقعيت خود خرسند مي شود و سعي مي كند كه همان جا لنگر بياندازد و علي رغم حركت امواج، براي خود موقعيتي ثابت ايجاد كند. درست مانند بسياري از جواناني كه با تشكيل يك زندگي مشترك با گذشت زمان، تغييرات بسيار كمي در آنها شاهد هستيم و يك روز ثابت زندگي را در آنها مي بينيم نه پيشرفت چشمگيري دارند و نه پسرفت عمده اي، همان جايي هستند كه آغاز نمودند و بسيار هم از شرايط موجود خود راضي و دائم خداي خود را هم سپاسگزار و شاكر هستند.
اما اگر اين شخص آينده گرا باشد، هر كجا كه امواج او را ببرد دوست خواهد داشت و مي كوشد كه زودتر از بقيه به مقصدي كه امواج تعيين مي كنند برسد. در آنجا به ساحل خواهد رفت و از كساني كه بعد از او مي رسند باج مطالبه مي كند. براي مديران آينده گرا، تغيير فرصتي است كه بايد از آن حداكثر بهره برداري را كرد كما اين كه بسياري از خانواده ها، وقتي با تغييرات اجتماعي و يا فناوري روز مواجه مي شوند بسيار خوشحال و به استقبال آن مي روند و حتي جوانان خود را تجهيز مي كنند و تعليم مي دهند تا بتوانند با اين تغييرات پيش بروند چه بسا مسئله رقابت براي اين خانواده ها بسيار حائز اهميت است و تلاش مي كنند تا خود و يا جوانانشان در رأس قرار بگيرند و معمولاً در رأس بودن براي آنها امتياز بالاي اجتماعي حقوقي و اقتصادي به همراه خواهد داشت و يك منبع درآمد بالفعل به حساب مي آيد.
مديران آينده گرا پيش بيني مي كنند و آماده مي شوند، به اين معني كه مي كوشند تا آينده را پيش بيني كنند. آن گاه اهدافي را كه مي خواهند به آنها برسند، تعيين مي كنند و بالاخره برنامه اي براي گذر از وضع موجود و رسيدن به وضع مطلوب تنظيم مي كنند. براي آنها پيش بيني، بسيار حياتي تر از آماده شدن است، زيرا كه اگر پيش بيني غلط انجام شده باشد، ديگر مهم نيست كه آمادگي ايجاد شده تا چه حد درست انجام شده باشد. پيش بيني غلط، بسياري جدي تر است از آمادگي كم براي پيش بيني درست.
مديران آينده گرا نسبت به نرخ شتاب تغييرات بسيار حساسند و به همين دليل تجربه را به عنوان يك معلم خوب و سربه ديوار خوردن را يك مدرسه خوب نمي انگارند. به نظر آنها تغيير، تجربه را منسوخ مي كند. همچنان كه اگر كسي سال ها رانندگي اتومبيل كرده باشد، توانائي هدايت هواپيما يا سفينه فضايي را به دست نخواهد آورد. بنابراين، نزد آنان آنچه كه جايگزين تجربه مي شود آماده بودن، علاقمند بودن، توانائي آموختن و سازگاري پيدا كردن با تغييرات است. اين تفكر دو نتيجه را در پي دارد: اول آنكه چون جوانان انعطاف پذيري بيشتري دارند ودر مقايسه با مسن ها ذهنشان آمادگي بيشتري براي يادگيري دارد و در موسسات آينده گرا، كارهاي اجرايي به دست ايشان مي افتد.
دوم اينكه در اين گونه شركت ها تمايل بر آن است كه مديريت به صورت تيمي درآيد و مديران خود را بيشتر در نقش مربي مي بينند تا يك دستور دهنده، زيرا كه اعتقاد بر آن است كه يك خانواده نمي تواند به سرعت و به گونه اي اثربخش خود را با تغييرات تطبيق دهد؛ اما يك تيم ورزشي مي تواند. تيم ورزشي موفق براي اين گونه شركت ها، يك الگو است.
رفتارهاي خانواده هاي آينده گرا بسيار مثبت و پويا به نظر مي آيد. آنها در صدد هستند كه از تغييرات آموزشي فني يا اجتماعي خود به سرعت با خبر شوند تا بتوانند جوانان خود را براي يك آينده بهتر مهيا كنند، تنظيم انواع برنامه هاي آموزشي و استفاده از مشاوران خانوادگي، پيش بيني كلاس هاي زبان هاي خارجي و يا مجهز نمودن جوانان به مهارت هاي مختلف علوم روز از جمله اقداماتي است كه خانواده هاي آينده گرا، براي رسيدن به آينده مطلوب براي خود و خانواده خويش پيش بيني مي كنند. و به تجربيات خانواده پدري خود تنها به ديده احترام مي نگرند و آن را اساسي براي برنامه ريزي آني خود سرمايه گذاري نمي كنند. و به شدت نسبت به وضع موجود خود به ديده سؤال و انتقاد مي نگرند.
ويژگي مثبت ديگر خانواده هاي آينده گرا مانند شركت هاي آينده گرا، محوريت خانواده را به جاي سالارمندانه نمودن آن به صورت تيمي و جمعي هدايت كردن است. در اين خانواده ها، كوچكترين عضو خانواده نيز حق ابراز بيان و اظهار نظر خواهد داشت و راي او در تصميم جمعي خانواده لحاظ خواهد شد. و از همان كودكي با تجربه يك مديريت مستقل رشد خواهند كرد.
ساعت، پايان كلاس درس را نشان مي داد، استاد وسائلش را با متانت جمع كرد و از كلاس خارج شد من هم تئوري انواع مديريت و انواع مديريت خانواده را در ذهنم پروراندم، رشد دادم و پرونده اش را بستم تا دقايقي را بين دو كلاس استراحت كنم، اما خوب، تازه شروع نكته اصلي در ذهنم اينجا بود كه خود من چگونه مديريتي دارم و آيا از آن آگاه هستم يا نه، و از همه كليدي تر چقدر پذيرش تغييرات و انطباق خود با نرخ شتابان تغييرات روز را دارم، خدا به دادم برسد با اين طوفان فكري چطوري سركلاس بعدي بنشينم... البته يادم رفت، شما خود را چطور ارزيابي نموديد؟

منابع
۱- بازآفريني سازمان، نويسنده راسل. ال. اي كاف
برگردان، تقي ناصر شريعتي، دكتر اسماعيل مرداني گيوي، دكتر سياوش مريدي، انتشارات سازمان مديريت صنعتي

خانه پدري را به غربت وا نگذاريم
008919.jpg

خانواده در نسل هاي متوالي با تارهايي به ظرافت عشق و پايداري محبت انسجام پيدا كرده است. از اين رو، حفظ مناسبات عاطفي ميان نسل ها در تقويت بهداشت رواني جامعه سهم به سزايي دارد. اگر اينگونه خيال كنيم كه پدران و مادران يا حتي پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در دوران كهنسال به دليل تحليل رفتن قواي جسماني و به تبع آن كاهش روحيه و شور زيستن، نيازي شديد به فرزندان و نوادگان خود دارند و ما به مثابه فرزندان و اعقاب آنها هيچگونه نيازي به محبت آنها نداريم، استنباطي نادرست است. مهرورزي ما نسبت به پدران و مادران كهنسال خودمان، يكي از مهم ترين نيازهاي رواني ما را ارضاء مي كند و در تعادل عصبي، آرامش دروني و حفظ سلامت روحي و جسمي ما نقش بسيار اساسي دارد. آنها نيز در سراشيبي عمر در واپسين سال هاي زندگي نيازمند توجه و محبت ما مي باشند. اما نبايد تصور كنيم كه اين روند يكسويه است و ما به دليل برخورداري از نيروي جواني و انرژي جادويي آن، از محبت ورزيدن نسبت به كهنسالان خانواده و يا دريافت محبت و احساسات مهرانگيز از اين عزيزان بي نياز مي باشيم.
امروزه يافته هاي دانشمندان و روانشناسان ثابت كرده است كه در بسياري از كشورها از جمله ژاپن به دليل همزيستي نسل هاي متمادي در كنار هم، زندگي كهنسالان طولاني تر، شادابي شان بيشتر و متقابلاً نشاط جوانان و كودكان افزون تر و بهداشت رواني آنها بهتر شده است، از اين رو بجاست كه پيراني را كه هنوز در ميان خانواده هستند از محبت سيراب كنيم و اگر كهنسالان ما، در خانه هاي جداگانه اي زندگي مي كنند، نگذاريم در غربت تنهايي خود بمانند، با آمد و شد و رفتار مهربانانه خودمان، در خانه آنها را گشوده نگاهداريم تا قلب هايشان از محبت فرزندان و نوادگان آنها لبريز گردد و اميد به زندگي در وجودشان تقويت شود. به خاطر داشته باشيم كه ما جوانان امروز، فردا به ميانسالان و در آينده نه چندان دور به كهنسالان جامعه مي پيونديم و هرگونه كه با كهنسالان خانواده خودمان رفتار كنيم، فرزندان  ما نيز با ما آن گونه رفتار خواهند كرد. خانه پدري، خانه اي است كه انباشته از خاطره ها و محبت هاست، اين خانه را پاس داريم و محبت هاي قلبي مان را نثار ساكنانش كنيم.
صبا عباسي

گفت وگو با ماريا خسوس مرينرو، نويسنده اسپانيايي
زنان و مردمسالاري
008913.jpg

گفت وگو: مجتبي زارعيان جهرمي - برگردان: زهرا قبادي
اشاره : ماريا خسوس مرينرو، متولد ۱۹۴۶- اسپانيا، داراي مدرك دكترا در رشته تاريخ معاصر جهان است و در دانشگاه«اكسترا مادورا» به تدريس انواع مدل هاي سياسي- اجتماعي تاريخ معاصر دنيا اشتغال دارد. آثارش عبارتند از: - ايران به سوي فرداي بهتر - شخصيت هاي برجسته انقلاب اسلامي - تبادل نظر بين شرق و غرب بر اساس درك بين المللي و مقاله هاي بي شماري كه مهمترين آنها به گفته خودش «تصوف و تأثير آن بر مكاتب فلسفي دنيا» است. با خانم مرينرو كه به كنفرانس بين المللي «انقلاب اسلامي و چشم انداز آينده»(۲۷- ۲۸ ارديبهشت دانشگاه تهران) با مقاله «زن و دموكراسي انقلاب اسلامي» دعوت شده بود، گفت وگويي انجام داده ايم كه در ادامه از نظرتان مي گذرد.
* شما جايگاه اجتماعي زنان ايراني را پس از انقلاب اسلامي چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- نقش فعالانه اي كه زنان در جريان تغييرات در ايران بازي كرده اند و تقاضاهاي جديدشان، بخش مهمي از ابعاد بنيادين نيروي پس از انقلاب را در ايران نشان مي دهد. سردرگمي به وجود آمده در غرب به خاطر پديده اسلام گرايي در ايران، هنگامي رخ مي دهد كه نقش زنان به عنوان نيروي فعال چند قطبي در روابط اجتماعي پنهان شده و باعث مي شود تا به زن فقط به عنوان مادر و همسر نگريسته شود. و تفكر جديد در مورد فعاليت هاي نظري و عملي در جامعه مسكوت بماند. مشاركت زنان در انقلاب اسلامي سال ۵۷ اصلي ترين دليل پيشرفت جنبش هاي زنان در زندگي مردمي است. آنان دريافتند كه داراي حقوقي هستند كه بخش عمده آن مي تواند مربوط به پيروزي انقلاب باشد.
* از ديدگاه شما آزادي هايي كه زنان ايراني، بعد از انقلاب اسلامي بدست آورده اند، چگونه قابل تبيين است؟
- اين آزادي ها در وهله اول به تغييرات اجتماعي، گسترش آموزش زنان، حضور گسترده در دانشگاه ها و دستيابي به موقعيت هاي شغلي اجتماعي پاسخ مي دهد و اين امكان را به زنان داده است كه تفاوت پديده آمده بين معيارهاي قضايي و موقعيت خود را در ميان سير تكامل آداب و رسوم و معيارهاي اجتماعي و فرهنگي موجود دريابند.
زنان در انقلاب اسلامي به راويان اجتماعي تبديل شدند. اين زنان هم اكنون نيز عليه نابرابري ها مبارزه مي كنند.
* به نظر شما آيا زنان معاصر ايراني توانسته اند از قوانين ديني و اسلامي در جهت گسترش آزادي ها و فعاليت هايشان كمك بگيرند؟
- زنان مسلمان بدون در معرض تهديد قرار دادن ارزش هايشان در بطن خانواده، سيستم اسلامي را گسترش داده و آن را به روز مي كنند. زنان فعال ايراني كه در جهان اسلام پيشتازاند توانستند جمعيتي متحد از زنان اسلام گرا و غيراسلام گرا تشكيل دهند كه در هيچ يك از كشورهاي اسلامي وجود ندارد. زنان معاصر ايران از سيستم قضايي تأثيرگذار براي باز كردن فضايي آزاد و براي فعاليت هاي دائمي كمك مي گيرند. آنان سعي دارند تا بتوانند در دستگاه هاي قضايي نيز فعاليت داشته باشند. در حال حاضر موقعيت زنان از نظر قوانين حقوقي خانواده از نظر بعضي ها تا حدي تبعيض آميز است. زنان پدرسالاري قضايي را نمي پذيرند. اين واقعيت در ايران وجود دارد كه مرحله جديدي در روابط بين زنان و دولت شروع شده و زنان توانسته اند از طريق بحث و مواجهه با واقعيات موجود، در محيط قضايي حاضر شوند و حقوق بيشتري را مطالبه كنند.
تغييرات اجتماعي و مشاركت اجتماعي زنان مرحله توقف ناپذيري است كه در ايران داراي تأثيرات شفاف سياسي و اجتماعي بوده است و به قدرتي تبديل شده كه دولتمردان بايد آنرا در مرحله دموكراسي سازي در نظر داشته باشند. زنان و جوانان به اين باور رسيده اند كه دموكراسي فقط يك فكر و عقيده نيست بلكه عملاً بايد به آن رسيد.
اگر شما باور داشته باشيد كه زنان و جوانان قدرت بزرگي در جامعه هستند، جمهوري اسلامي به يك مدل مهم تبديل خواهد شد و مي تواند به دنيا نشان دهد كه حكومت اسلامي مي تواند يك دموكراسي به تمام معنا باشد.
* آيا براي رسيدن به اين اهداف، توصيه خاصي داريد؟
- من مي خواهم شما را بيشتر بشناسم و از من دعوت كرده اند به اينجا بيايم كه بيشتر از شما ياد بگيرم، تنها توصيه اي كه به شما دارم اين است: انقلابي كه شروع كرده ايد رها نكنيد كه با شكست مواجه شود و هدف اصلي آن از دست برود. جهان شناس شويد و دنيا را خوب بشناسيد. براي جهان شناسي بايد به طور كلي انسانها را بشناسيم و تمام وجوه مشترك مردم دنيا را بفهميم البته سنت ها و آداب و فرهنگ خودتان را هم حفظ كنيد و درك كنيم كه همه ما حق داريم، همه ما گرسنه مي شويم، همه ما آزادي مي خواهيم و به دموكراسي احتياج داريم. انسانها نيازهاي مشتركي دارند. اما فرهنگ ها متفاوت است.
* انگيزه شما از تحقيق درباره ايران چيست؟ چرا به فرهنگ ما علاقه مند هستيد و چه وجوه اشتراكي بين فرهنگ ايران و اسپانيا مي بينيد؟
- ما خيلي به هم نزديك هستيم از نظر آداب و رسوم و غذاها و مهمان نوازي و بي نظمي (خنده) و خيلي چيزهاي ديگر.
هويت ما فقط در تاريخ و محل تولد ما نيست. هويت من در اين است كه انسان هستم، زن هستم و به همه مردم دنيا و به خصوص ايران علاقه دارم. من به عنوان يك روشنفكر به شناسايي مردم جهان نياز دارم، همچنين من به احترام متقابل نياز دارم.
ما بايد بتوانيم تفاوت بين فرهنگ ها را كم كنيم و مرزهاي فرهنگي را گسترش دهيم و اين نياز به زمان و شناخت دارد و اينكه ما تبادل نظر كنيم، همديگر را ببينيم و با هم رفت وآمد داشته باشيم.
* براي آينده چه طرح هايي در زمينه ارتباط فرهنگي بين ايران و اسپانيا در نظر داريد؟
- چند موضوع براي اجرا دارم. اول اينكه مي خواهم ديدگاه ايراني هايي را كه در اسپانيا زندگي مي كنند در مورد اسپانيا جويا شوم. همچنين ديدگاه اسپانيايي هايي كه در ايران زندگي مي كنند را در مورد ايران بدانم. و اين نياز به تبادل اطلاعات بين دانشگاه هاي دو كشور دارد. و ديگر اينكه مي خواهم به ارتباط ايران با آسياي مركزي بيشتر پي ببرم و كشورهاي حوزه درياي خزر و هند و چين را نيز بشناسم.
* ديدگاه عمومي اسپانيايي ها در مورد ايران چيست؟
- اسپانيايي ها مي خواهند اطلاعات واقع بينانه تري در مورد ايران داشته باشند و من مي خواهم ديدگاه اسپانيايي ها را در مورد زنان و جامعه ايران تغيير دهم. مي خواهم به آنها بگويم كه زن ايراني كار مي كند، درس مي خواند و در فعاليت هاي اجتماعي حضور دارد. در اسپانيا بايد كارهاي زيادي انجام شود تا موقعيت ايران به آنها فهمانده شود. در بين روشنفكران اسپانيا دو گرايش متفاوت نسبت به ايران وجود دارد يك دسته هستيم كه باور و اعتماد داريم كه ايران آينده، ايراني آزاد و پيشرفته است. گرايش ديگر در اسپانيا اين است كه ايراني ها با گروه القاعده و فعاليت هاي تروريستي همكاري دارند.
* شما چه انگيزه و اصراري داريد كه تا اين اندازه به تبيين جايگاه فرهنگي و سياسي ايران علاقه مند هستيد؟
- من به خاطر ايران در زندگي ام ريسك كرده ام، براي من به عنوان يك روشنفكر اين موضوع بسيار جذابيت دارد. من در كشورهاي مختلف و در كنفرانس هاي بسياري در مورد ايران بحث كرده ام و گفته ام كه ايران مي تواند بسيار پيشرفت كند.در اين كنفرانس ها مخالفت هاي زيادي با من شده، من نمي خواهم شكست بخورم .در سه سال اخير بيش از چهل كنفرانس در كشورهاي مختلف راجع به ايران ارائه داده ام كه عبارتند از: پرتغال، گواتمالا، نيكاراگوآ، آلمان، ايتاليا و شهرهاي مختلف اسپانيا.
* از لطف شما سپاسگزارم.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   زندگي  |   سياست  |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |