پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۰
به بهانه انتشار كتاب ليلي كجاست؟ (مجموعه ديدگاه هاي محمدرضادرويشي)
چكيده ۳۰ سال پژوهش
008907.jpg
امير روشن- دوگانه باستاني اسلامي در تاريخ موسيقي ايران- قبل از نهضت مشروطه- خبر از موسيقي به حد كمال رسيده در آن دوران مي دهد. جايي كه وجود و شكوه موسيقي در دوران قبل از اسلام و وجود يك رپرتوار نظام مند موسيقايي- متشكل از ۳۰ لحن و ۳۶۰ دستان و ۷ خسرواني در زمان ساساني- در آن دوران به رغم وجود رساله هاي مكتوب براساس تاريخ نگاري هاي حاضر بر همه محرز است. دست كم از روي ساز بر جاي مانده از دوران هخامنشي- كرناي موجود در موزه تخت جمشيد- بنا بر انديشه «برنونتل» كه مي گفت:  «وجود سازهاي پيچيده نشانه فرهنگهاي پيشرفته است» مي توان بر وجود يك فرهنگ پيشرفته در آن دوران اصرار ورزيد. بعد از آن هم زماني كه فارابي، كندي، ابن سينا و معاصرانشان مكتب اسكولاستيك شرق را با نگر شهاي دقيق نسبت به موسيقي بنيان گذاشتند و صفي الدين ارموي و عبدالقادر مراغه اي و پيروانشان مكتب منتظميه را با نگاهي متفاوت اما منسجم و پيوسته با دوران قبل پرورش دادند نيز وجود موسيقي اي به غايت كمال را در دوران اسلامي آشكار مي كند. البته قصد نوشتار حاضر بررسي نعل به نعل تاريخ نيست و آنچه كه آمد صرفاً براي شروع يك يادداشت پيرامون بررسي وضعيت موجود است كه به نظر نگارنده ضروري مي نمود. بررسي فرهنگ هر قومي- خاصه فرهنگ موسيقايي- آن  هم در حوزه آسيب شناختي از جايگاهي خارج از تاريخ و جهان، نه تنها دشوار بلكه تقريباً امري محال است. ترسيم نموداري مشخص براي زمان حال و آينده لااقل براي رفع نواقص موجود نيز با نحوه قرائت ما از تاريخ ارتباطي مستقيم دارد. همين طور اگر بپذيريم تحول در هر جامعه اي دست كم براي پيشگيري از فساد فرهنگي نيازمند به شناخت فرآورده هاي گذشته است. ترسيم يك سير تاريخي براي آن نيز ضروري است؛ البته بررسي مسير تاريخي هر پديده اي آن هم در جهان امروز با وجود اطلاعات فراوان و تعاملات بسيار جوامع با يكديگر تقريباً عملي است، ولي تنها قصد نگارش نوشتار حاضر بررسي وضعيت موجود- در حد دانش شخصي- است كه اشاراتي به تاريخ در آن بنا بر آنچه كه آمد ضروري مي نمود. براي بررسي شرايط حاضر نيز اگر باورمان بر اين باشد كه وضعيت موجود با خوش بينانه ترين نوع نگاه حايز شرايط مطلوبي نيست، حال جاي چندين سؤال براي ما باقي مي ماند.
چطور شد كه ما به اينجا رسيديم؟ علت اين همه از هم گسيختگي تاريخي چيست؟ آيا شرايط موجود محصول تغيير بنيادين در زيرساختهاي فكري جامعه بود يا معلول تحول كه نياز روز هر جامعه بشري مي باشد؟
درويشي در يك نگاه كلي شرايط حاضر را نه محصول غرب بلكه در شيوه برخورد ما با غرب و فرهنگ غربي جستجو مي كند. او معتقد است «لااقل بخش عمده اي از فرهنگ ما در برخورد با غرب نه به يكباره بلكه با گذر زمان دستخوش تغيير شده است.» صور تاريخي- اجتماعي مان را بدون هيچ پشتوانه فكري از دست داده ايم. شايد در اينجا اشاره به داريوش آشوري كه مي گويد نفي صورتهاي تاريخي- اجتماعي به دو گونه مكانيكي و ديالكتيكي صورت مي پذيرد، درك عميق تري از موضوع را ارائه كند. باري غرب به صورتي مكانيكي پا به عرصه فرهنگي ما گذارد و هر آنچه را كه داشتيم- به علت تنبلي حاكم بر جامعه روشنفكري و در كل اجتماع- مورد تهديد قرار داد. هرچند كه غرب خود در حوزه هايي نافي مطلق گرايي فرهنگ غرب است و با هدف كشف حقيقت هاي بنيادين فرهنگهاي مختلف- ولو به شكل باستان شناسانه- پا به عرصه هاي متفاوت فرهنگها گذارده است، ولي ما هنوز خود را عددي براي جولان  دادن در برابر آنها نمي بينيم و با تعبيري كه هميشه زمزمه مي كنيم مي گوييم؛ اي مگس، عرصه سيمرغ نه جولانگه توست.
مطالعات گوناگون درباره شرق و شرق شناسي- جداي از آنچه كه ادوارد سعيد به آن معتقد است كه مطالعات شرق شناسي توسط غربيان بيشتر به منظور كسب قدرت و هويت صورت گرفته و سواي آنچه كه ميشل فوكو به آن اعتقاد دارد كه شرق شناسي يعني سخن غرب در باب شرق- و وجود مكتوبات گوناگون درباره فرهنگ شرق خاصه در موسيقي خود شايد دليل محكمي بر اين مدعا باشد. شكل گيري امتوموزيكولوژي توسط غربيان كه به قول سامان ناطمي دموكراسي را براي جهان موسيقي به ارمغان آورده است، خود خط بطلاني است بر قدرت مطلقه موسيقي غربي. البته اين بماند كه در مملكت ما دايه گان مهربانتر از مادر از افتراق فرم مابين موسيقي ايراني و موسيقي غربي مفاهيمي مثل موسيقي ايراني و موسيقي جهاني را استنتاج مي كنند.
آماج نگاه تيزبين درويشي به خوبي اين مسئله را نشانه رفته است كه «تفكر غرب حاوي پادزهري است . اين پادزهر همان برخورد انتقادي نسبت به همين تفكر است. آنها به طور مدام در حال بررسي خودشان هستند و اين مهمترين ويژگي اين تفكر است »  مروري هرچند كوتاه بر روند تاريخ هنر و پديده نقد و نقادي آثار هنري و ادبي غرب شايد موضوع را اندكي واضح تر كند. امروزه نقد ادبي با كوله باري از تاريخ پشت آن از آراء افلاطون و ارسطو گرفته تا شيوه هاي نقد نو- به عنوان يكي از شاخه هاي مهم ادبي جدا از مجادله هاي پيرامون آن كه نقد ادبي علم است يا خير، مورد تحقيق و تفحص بسيار است. شايد تنها نقل قولي از رولان بارت كه مي گويد «نقد ادبي همشان با اثر ادبي و منتقد ادبي  هم شأن با نويسنده اي است كه كار خلاق مي كند» اهميت حوزه نقد در مغرب زمين را بر ما آشكار مي كند. حتي امروزه كار به جايي رسيده است كه نقد هايي هم بر وجود نقد نوشته شده است- اين كه اساساً نقد خوب است يا خير- براي مثال موزان سونتاگ در دهه۱۹۶۰ در مقاله اي با عنوان «ردبر تفسير» آشكارا به انواع نقد تاخته است و معتقد است كه جاي آثار هنري را غصب كرده اند- البته اين يكي را به عنوان شاهد مثالي بر آنچه كه درويش مي گويد، آنها به طور مدام در حال بررسي خودشان هستند، آوردم- .
حتي مكاتب گوناگون هنري نيز جز آنكه هر يك از آنها بر اساس كمبودهاي ديگري كه تنها در حوزه نقد قابل شناخت است به وجود نيامده اند و همين طور در موسيقي نيز امكان پيدايش گرايشهاي متفاوت آن- بخصوص در Composition - مثل تئوريهاي مكتب وين- در ابتداي قرن بيستم- كه بر اساس نظرات آرنولد شوئنبرگ و پيروانش بنا شده است و يا مثل موسيقي هاي پلي تنال، پلي مدال و باي مدال و غيره خارج از بوته نقد ميسر نيست. جداي از آنچه كه گفته شد عدم وجود نقد و به تبع آن منتقد آگاه در عرصه هاي كلان فرهنگ- خاصه در موسيقي- باعث شده است كه ما زيانهاي بسياري را متحمل شويم.
نسل جوان- يا به عبارتي بسيار گمان پردازانه نسل آينده ساز- يا به ميدان نمي آيد يا بسيار دير به ميدان مي آيد و يا اساساً صحنه بازي را به غمبارانه ترين شكل ممكن ترك مي كند.
درويشي در جايي به خوبي اشاره كرده است كه پديده غرب زدگي يا به تعبيري بهتر- خصوصاً در ايران- غرب آلودگي غالبي دو وجهي دارد كه يك سوي آن «عدم شناخت خود و ديگري عدم شناخت غرب است»  و در اين مورد ظرافت اين نكته نيز قابل درك است كه تجربه و درك تجربه دو سوي يك معادله هستند كه در نهايت به شناخت منجر مي شوند. متأسفانه ما هنوز در سوي اول اين معادله در غليان هستيم. سرنوشت فرهنگي ما دست كم در حوزه موسيقي در ابتداي قرن حاضر اغلب توسط كساني رقم خورد كه با شمشيرهاي آخته از نيام بركشيده صرفاً به قصد تخريب يا به قول درويشي براي ايجاد يك تغيير بنيادين در زيرساختهاي فرهنگي- اجتماعي آن هم به صورتي شتابزده به ميدان آمده بودند.
اشاره به آنچه كه مرحوم وزيري- و تمام همفكرانش- به دنبال آن بودند براي توجيه آنچه كه گفتيم ضروري است كه مي گفت «به منزله اولي است كه ما ايرانيها پس از اين مدت طويل فراموشي از تمدن قديم خود بايد رو به كعبه صنعت و تمدن جديد آتيه خود برداشته و ژاپني هاي غيرتمند را كه در عرض چهل سال نائل به ترك وحشيت و اخذ تمدن اروپايي به بهترين درجات عاليه شده اند نمونه قرار داده و در هر رشته از صنايع و علوم جد و جهد مبذول داشته تا شايد اين روح پژمرده ملت خود را يك بار ديگر مكلل به شرف و افتخار نموده و از اين مرض مهلك خلاصي دهيم. حال شما خود داوري كنيد و حديثي مفصل بخوانيد از اين مجمل.
در اينجا نقش حكومتها به عنوان عناصري بازدارنده يا پيش برنده- به دليل وجود قدرت و سرمايه- بيش از پيش اهميت پيدا مي كند. امروزه سرمايه گذاري حكومت لااقل در بخش فرهنگ آن چنان كه شايسته است، بايسته نيست. مهمترين توليدات فرهنگي ما- چه در موسيقي و چه در ساير هنرها- با بي مهري تمام مواجه است. بودجه هاي لازم به بخش پژوهش فرهنگي اختصاص نمي يابد و يا لااقل در دست محققان آن قرار نمي گيرد. بسياري از مديران فرهنگي ما با توسل به سياست در جايي غير از جايگاه واقعي خودشان جلوس كرده اند و هزاران هزار كمبود ديگر كه اشاره به آنها به جز تكرار مكررات و اطاله كلام سودي ديگر حاصل نمي كند. ولي در آخر پاسخ به اين پرسش ضروريست كه چگونه مي توان با فرهنگ بيگانه مبارزه كرد- ادعايي كه كم و بيش دستاويز مدعيان بسياري  است و به نظر مي رسد بيشتر يك پارادوكس در مقام نظر باشد تا يك تئوري سياسي فرهنگي- در صورتي كه ابتدايي ترين ابزار لازم كه همانا شخصيت بخشيدن به نوع بشر و درك عميق خود باوريست فراهم نشده!
حكايتي ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصيحت مردم حكايت است به گوشم

كتاب هاي سرگردان
008910.jpg
پوريا گل محمدي
- «نمادهاي جان» اثر «يونگ» سومين كتابي است كه سابقه سرگرداني آن بين ناشر و مؤلف به بيش از ۷ سال مي رسد و شايد بتوان گفت اين كتاب با ۱۵ سال سرگرداني تاكنون ركورددار كتاب هاي سرگردان است.
كتاب «نمادهاي جان» اثري است از «كارل گوستاو يونگ» روانكاو سوئيسي كه پانزده سال پيش قرار بود با ترجمه «جلال ستاري» توسط انتشارات «توس» منتشر شود، اما به خاطر اختلافات پيش آمده بين ناشر و مترجم هنوز منتشر نشده است.
گفته مي شود، تنها بخشي از كتاب مذكور توسط مترجم، ترجمه و در اختيار ناشر قرار داده شده است و مابقي آن به زماني ديگر موكول گرديده كه هنوز اين امر صورت نگرفته است.
كتاب ديگري كه در بين ناشر و مؤلف سالهاست چاپ آن به تعويق افتاده «ادبيات مانوي» تأليف مشترك دكتر مهرداد بهار و دكتر ابوالقاسم اسماعيل پور است. انتشار كتاب مذكور بدون دلايل قانع كننده به مدت ۱۰ سال در نشر «كارنامه» به تعويق افتاد، كه البته ناشر قول داده بود اين كتاب را پيش از آغاز سال ۱۳۸۳ منتشر نمايد. طبق آخرين خبري كه نگارنده به دست آورده است، هنوز اين كتاب كه در خرداد هستيم چاپ نشده است. دكتر ابوالقاسم اسماعيل پور قصد دارد با توجه به نرسيدن اين كتاب به نمايشگاه و با توجه به مفاد قرارداد في مابين كه ناشر بايد سه ماه بعد از كسب مجوز، كتاب را منتشر كند، كتاب خود را از ناشر پس بگيرد.
سومين كتابي كه در اختلاف بين ناشر و مؤلف سالهاست سرگردان مانده، تصحيح «غزليات شمس» اثر دكتر محمدرضا شفيعي كدكني است. اين كتاب كه حدود ۷ سال پيش قرار بود توسط انتشارات «كارنامه» منتشر شود هنوز به بازار كتاب ارايه نشده است. در مورد اين كتاب نشر كارنامه معتقد است شفيعي هنوز تصحيح آن را به پايان نبرده، اما منابع آگاه گفته اند شفيعي همان سالي كه كتاب را به ناشر تحويل داد چندين بار آن را تصحيح و ايرادهاي آن را برطرف و كتاب را به طور كامل به ناشر تحويل داده است.
اختلاف در مورد اين كتاب تا آنجا بالا گرفته است كه گفته مي شود كدكني از پيگيري انتشار كتاب منصرف شده و اين در حاليست كه «گزيده غزليات شمس» اثر اين استاد از چاپ پنجم هم گذشته است.
نبايد فراموش كرد اين مسأله در حالي اتفاق افتاده كه آثار مولانا در سالهاي اخير توانسته است، يكي از پرفروش ترين كتاب هاي جهان شود. همين مسأله مي تواند اهميت تصحيح آثار توسط استادان توانمند مانند كدكني و نياز جامعه به يك تصحيح خوب را نشان دهد. اين مسأله زماني اهميت بيشتري پيدا مي كند كه بدانيم بسياري از تصحيح هاي متون ادبي فارسي كه توسط شرق شناسان صورت گرفته است جانبدارانه و داراي ضعف هايي است كه مي تواند ترجمه آنها به زبان هاي ديگر باعث شناخت اشتباه غربي ها نسبت به ما و ادبيات فارسي  شود.
اين گونه اتفاقات در حالي در كشور ايران رخ مي دهد كه كشورهاي ديگر با تمام توان در حال ترجمه و انتشار كتاب هاي ديگر جوامع به زبان جامعه خود هستند.
متأسفانه در مورد درگيري ناشر و مؤلف (نويسنده، مترجم) و به تعويق افتادن چاپ آثار بايد گفت، رسم ناشايستي است كه در جامعه ما مرسوم و انتشار بسياري از آثار ادبي را با وقفه هاي طولاني روبه رو نموده است. اختلافاتي كه تنها صدمه آن را جامعه ادبي و هنري خواهد خورد. جامعه اي كه با تمام توانايي هايي كه در متون كهنه دارد هنوز به هيچ عنوان نتوانسته است جايگاه خود را در عرصه ادبيات جهاني به دست آورد.
اكنون بايد گفت به راستي چه كسي پاسخگوي اين صدمات فرهنگي به جامعه فارسي زبان خواهد بود. در حالي كه كشورهاي همسايه هر روز براي ثبت نام و هويت بزرگان فرهنگي و هنري ايران به نام كشور خودشان ادعايي تازه سر مي دهند اين اختلافات داخلي به نفع چه كسي است؟
مگر نه اين كه بعضي از كتاب ها با توجه به نياز زمان و جامعه ترجمه مي شود و بايد در زمان خودش منتشر شود؟
مگر نه اينكه عصر عصر سرعت است؟
مگر نه اين كه ما كشوري هستيم در حال توسعه و پيشرفت و بايد در تمام زمينه ها با سرعت به جلو حركت كنيم؟
مگر....؟
به هيچ عنوان قصد محكوم كردن ناشر يا مؤلف نيست، كه اين كار هيچ سودي ندارد. تنها قصد طرح سؤال است كه اميدواريم ناشران و صاحبان آثاري اين چنيني به آن بيانديشند و ببينند صدمات اين مسأله به چه كسي وارد مي شود.
كتاب هاي مذكور تنها تعدادي از كتاب هاي سرگردان بين ناشرين و صاحبان آن بود و به راحتي مي توان آثار ديگري را در اين زمينه نام برد.

گفت و گو با مؤلف كتاب صدا و صدابرداري
يك اثر كاربردي
اشاره: فتحعلي روشن متولد ۱۳۱۸ تهران، پس از اخذ ديپلم رياضي بنا به علاقه شخصي وارد دانشكده پست و تلگراف شده و با گذراندن دوره اش در اداره كل انتشارات و راديو آن زمان مشغول به كار شده است و همچنين به مدت هشت سال به عنوان رئيس راديو استان آذربايجان غربي انجام وظيفه كرده و پس از انتقال به تهران با اساتيدي چون روح الله خالقي، مشير همايون شهردار، كلنل وزيري، محمد مير نقيبي و مجيد وفادار درخصوص ضبط انواع موسيقي، همكاري هايي را داشته است. روشن از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳ با عنوان مدير ستادي صدابرداران راديو و تلويزيون انجام وظيفه مي نمود و پس از آن تاكنون مسئوليت استوديو موسيقي حوزه هنري را برعهده گرفته است. انتشار كتاب «صدا و صدابرداري» بهانه اي شد تا با نويسنده اش به گفت وگو بنشينيم.
* انگيزه شما از تدوين اين كتاب چه بود؟
- رشته صدابرداري يك علم جديد است و به همين دليل ضرورت دارد تا افراد بيشتري با آن آشنا شوند، به ويژه دانشجويان رشته هاي مختلف هنري نظير كارگرداني، فيلم برداري، موسيقي، صدابرداري و غيره.
* به نظر مي آيد مفهوم صدابرداري در اين كتاب كمتر پرداخت شده است. با توجه به اينكه نام كتاب هم واژه صدابرداري را يدك مي كشد، آيا اين نقصي براي كتاب به حساب نمي آيد؟
- ببينيد! اين كار يك كار حسي است. هر كسي نمي تواند صدابردار خوب بشود و به همين ترتيب با تئوري هم نمي توان مطلب را به افراد تفهيم كرد. من اطلاعات مفيدي راجع به انواع ميكروفون ها را در كتاب آورده ام. ولي فنون صدابرداري را بايد عملاً آموزش داد و آن هم بستگي به اين دارد كه چه نوع موسيقي مي خواهد ضبط بشود. يعني چه صداهايي در آن نوع موسيقي اولويت دارند. به همين دليل صدابرداري يك فرمول كلي ندارد.
* شما در اين كتاب حتي راجع به انواع افكت ها نيز صحبتي نكرده ايد؟
- افكت ها هم در واقع يك نوع صدا هستند ولي توجه داشته باشيد كه وظيفه صدابردار چيز ديگري است. او بايد بتواند صداي ضبط شده را نزديك به طبيعت آن، صدابرداري كند. نويز، افكت، صداي اصلي و صداهاي جانبي در يك ضبط ممكن است باشند ولي مهم آن است كه صداي اصلي با كيفيت مطلوبي ضبط شود. نكته اي را هم من در اينجا اضافه كنم كه صداي اصلي هر منبع صوتي به ويژه در انسانها، منحصر به فرد است. يعني حتي اگر دو صدا از نظر شنيداري به هم شبيه باشند، به طوري كه گوش نتواند تفاوت آن دو را از هم تشخيص بدهد، با دستگاه هاي آناليز صدا يا الكترو آكوسينك اين كار را مي توان انجام داد.
* آيا صدابرداري خالص و صدابرداري همراه با تصوير تفاوتي دارند؟
- در اصل نه ولي بايد توجه كرد كه شنونده، هنگام شنيدن يك صداي خالص تمام حواس خود را به آن معطوف مي كند و بنابراين دقت صدابرداري بايد بالا باشد. اما اگر شنونده همراه با موسيقي بخواهد تصوير هم ببيند، اين دقت نظر خود به خود پايين مي آيد. به عبارتي در اين حالت شنونده هم لذت بينايي و هم لذت شنوايي مي برد. البته اگر براي مدتي، شنونده چشم هايش را ببندد، باز تمام حواس خود را به موسيقي معطوف مي كند و طبيعي است اگر اشكالي در صدابرداري بوده باشد، براي گوش او آشكار مي شود.
* يك ايرادي كه بر كتاب شما وارد است مربوط به كيفيت چاپ اشكال مي شود. آيا اين كم كيفيتي در فهم مطالب مشكل ساز نيست؟
- بيشتر اشكال كتاب را من از مجله Sound engineer گرفتم. هدف من ارائه يك شماتيكي از كار بوده است تا خواننده كتاب با توجه به مطالب درك مختصري از موضوع پيدا بكند. هر جا هم نياز بود، شخصاً دست به قلم شدم و اشكال و نمودارهاي فني را كشيده ام. در مجموع غرض اين بود كه يك چيزي در ذهن خواننده نقش ببندد.

كتابخانه اختصاصي كاخ نياوران افتتاح شد
پس از ۲۶ سال تعطيلي، كتابخانه اختصاصي كاخ نياوران با ۲۰ هزار كتاب ارزشمند به بهره برداري رسيد.
ساماندهي فضاي اين كتابخانه خصوصي از سال ۱۳۸۱ آغاز شد و در اين روند فهرست برداري و رده بندي و بهره برداري از كتاب هاي اين كتابخانه به صورت كامپيوتري امكانپذير شد. كتابخانه اختصاصي كاخ نياوران كه داراي بيش از ۲۰ هزار جلد اثر نوشتاري باارزش شامل كتب فارسي، تأليفات و گزارش هاي فرهنگي، ادبي، سياسي، آماري، دايره المعارف ها، منابع تمدن و هنر ملل، دوره هاي تخصصي هنري و باستاني، همچنين كتاب هاي اهدايي و نسخه هاي منحصربه فرد چاپي همراه تذهيب و تزيين با صحافي هاي ارزشمند در قدمت حدود ۱۵۰ تا ۲۵۰ سال پيش كه از سوي سران كشورها و نويسندگان اهدا شده است، با شرايط خاص در اختيار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.

قلم اندازيهاي يك حاشيه نشين
ذكر مآخذ و پخته خواري
اكبر اكسير
008904.jpg

نوشتن ذكر مأخذ و منبع و ... در كتابهاي تحقيقي و تاريخي و ... كاري است اصلي و اصولي. اصلاً  اعتبار اين نوع كتابها به همين ذكر مأخذهاست. منابع برداشت مطالب، ما را به كتابهاي ديگري هدايت مي كنند تا با مطالعه دقيق آنها حق نويسنده اصلي ادا شود و زحمات اين عزيزان به چشم بيايد، هر چند از اين رهگذر به مطالعات گسترده نويسنده و مؤلف نيز واقف خواهيم شد. اما تنها نكته اي كه بارها باعث نفاق و جدل و كدورت بين مؤلفين مي شود عدم ذكر منبع و مأخذ است كه اتهام به سرقت ادبي و پخته خواري و متهم كردن همديگر ختم مي شود. گاهي نيز اين كار از سر سهو و غفلت و گاهي رندانه انجام مي پذيرد. بارها شاهد بوده ايم كتاب تاريخي در مورد شهرستاني نوشته شده است كه بعد از چاپ، حرف و حديث هاي فراواني به بار آورده  است، چرا كه نويسندگان ديگري نيز در همين زمينه تأليفاتي داشته اند. جالب اينجاست آن كه براي اولين بار موفق به چاپ كتاب شده از همه بيشتر طلبكار است و ديگران را متهم به سرقت ادبي مي نمايد به طوري كه نوشته ديگران از اعتبار ساقط مي شود؛ با اندك تفحص و تحقيق بر روي كتابهاي متحدالموضوع تازه پي مي بريم كه حق با هيچ كدام از مؤلفين نيست، مؤلف اول از منابعي كتابش را چاق و چله كرده است بدون ذكر مأخذ كه نويسندگان دوم و سوم نيز به همان منابع دسترسي داشته اند از آنجايي كه هيچ كدام به مأخذ اصلي اشاره نكرده اند همديگر را به رونويسي و پخته خواري متهم مي كنند. دوستم مي گفت شاعر جواني در شب شعري غزلي خواند كه بيت چهارمش از من بود وقتي شاعر به بيت چهارم رسيد صداي احسن و تكرار بيت بلند شد كه من بلافاصله بلند شدم و از حضار محترم تشكر كردم كه چنين لطفي از خود نشان مي دهند. در حالي كه همان بيت را من هم از ظهير فاريابي مونتاژ كرده بودم!
مقدمه اي بر مقدمه نويسي
در روزگاران قديم كه كتاب ارج و قربي داشت و هر كسي نمي توانست مرتكب چاپ كتاب شود و هر چيزي جاي خودش بود و از رايانه و اينترنت خبري نبود تا هر كس و ناكس دست به عمل شنيع «كتابسازي» بزند
008925.jpg
مقدمه نويسي و پيش گفتار توسط بزرگان ارزشي داشت و در تيراژ فروش كتاب و معرفي نويسنده تأثيرگذار بود: «هري پاتر ۸ با مقدمه ابوسعيد ابي الخير!» لذا هر شاعر و نويسندگي گمنامي دست به دامان بزرگان مي شدند و مقدمه اي براي كتاب اولشان سفارش مي دادند كه نمونه نزديكش مقدمه  استاد مشفق كاشاني بر مجموعه شعر سهراب سپهري بود و اگر نويسنده به كسي دسترسي نداشت سخن ناشر كار خود را مي كرد. امروزه مقدمه نويسي از مد افتاده و كاري از مقدمه نويسان ساخته نيست چون اساتيد بزرگ با اين همه نامهاي رنگارنگ مؤلف- ناشر در چنان وضعيتي گير كرده اند كه بايد جوانان آنها را معرفي كنند!  دوستم مي گفت روزي مقالاتي را از نشريات و لابه لاي كتابها جمع و جور كردم تحت عنوان تأليف كه بي دردسر باشد كتاب حرامزاده را به استاد ادبياتم دادم تا به مقدمه استاد مزين باشد و اعتباري بيابد. از بخت بد من غافل از اين كه يكي از مقالات، رونوشت مقاله استاد بود استاد كه خدا رحمتش كناد با سعه صدر فراوان در بخشي از مقدمه آورده بود: مقاله (رخش رستم، نر بود يا ماده؟) جالب ترين مقاله تحقيقي اين كتاب است كه خدا به نويسنده اصلي اش صبر دهاد!

نگاه
دسته چك و كتاب
ع- پ
« دنيا، دنياي پول است... .فكرش را بكنيد اگر يك بانكدار شعري بد بگويد هيچ كس او را مجرم نمي شناسد، اما اگر يك شاعر چك بي محل بكشد....؟»
«مارسل آسار»(۱)
چند روز قبل يك دسته چك ۲۵ برگي را به حقير ۷۵۰۰ ريال فروخت ياد آن جواهرفروش اهل ذوق بخير كه وقتي مشتري بد حساب چكش برمي گشت بانك را مقصر مي دانست و مي گفت: «همين است ديگه اسفناج دسته اي ۲۰ تومان است و دسته چك هم ۲۰ ريال» .
درست است كه اين روزها ۷۵۰ تومان به اصطلاح رقمي نيست اما با همين پول مي توان تقريباً ۲۰ شماره روزنامه همشهري يا دو جلد كتاب فرهنگ اصطلاحات موسيقي يا دو جلد ديوان حكيم صفاي اصفهاني يا ۱ جلد رباعيات ۶ زبانه عمر خيام(جيبي) و همين طور ۱ جلد ديوان باباطاهر عريان(جيبي) يا ۳ جلد كتاب بيست ترانه محلي فارس و... خريد و خواند و به اين نكته رسيد كه:
سالها در ره پيمودن سر منزل علم
ره سپرديم ولي طي ره از پهنا بود
«وحيد»
اهل كتاب و اهالي فرهنگ مي دانند كه قيمت كتاب با تمامي هزينه هايش مثل كاغذ و حق مؤلف و سود ناشر و حق طرح جلد و حق العمل موزع و... هنوز بدين جا نرسيده كه كتابي ۲۵ برگي(با كاغذي مشابه چك) قيمت پشت جلدش ۷۵۰ تومان باشد و بايد در نظر داشت معدل تيراژ كتاب را كه حداكثر ۳ هزار نسخه است اما تيراژ دست چك براي بانك بسيار بيشتر(شايد ۱۰۰ برابر) باشد و تناسب اندازه و قطع كوچك با كتاب كه در حدود يك سوم مي باشد (۱ صفحه كتاب ۳ برابر يك برگه چك) توجه اهل اقتصاد را به اين نكته جلب مي كنم كه: فردي فرهنگي مثلاً آموزگاري يا هنرمندي براي اين كه در رفت و آمد به بانك صرفه جويي كرده باشد حساب پس انداز خود را به حساب جاري تبديل مي كند و وجه حقوق و دريافتي خود را در بانك مي سپارد و قانون بانك هم او را از انتفاعات و سودهايي كه عقلاً و منطقاً بر موجودي بانكي او مترتب مي گردد محروم مي كند(چرا كه بانك ها سود حسابهاي جاري را حق ذاتي و ملك طلق خود مي دانند) آيا بي انصافي نيست كه او براي دست يابي به پول خود كه فقط توسط چك مي تواند دريافت نمايد، وجوهي اين چنين ناعادلانه و اجباري بپردازد. البته به دليل اقتصاد دولتي و غيررقابتي و انحصاري، خودرو، تلفن همراه و ثابت و هزينه پست و بسياري موارد ديگر را بايد به اجبار و بدون قدرت انتخاب و اختيار و به همين شكل قوانين و قواعد تحميلي بانك ها را نيز به ناچار بايد تحمل كرد و چشم اميد به بانكها و مراكز پول محور و پول ساز نداشت:
اميد رحم بود كفر از آن خدا ناترس
كه گر به كعبه رود از فرنگ مي آيد
«صائب»
اميدوارم اين نوشته براي سياستگذاران و مؤسسين بانك هاي خصوصي(در جهت رعايت حال مردم) حداقل مفيد واقع گردد.
پانوشت:
۱- سياست و اقتصاد عصرصفوي ، تأليف استاد باستاني پاريزي ص ۲۰۴ .
***
مسابقه دوسالانه تصويرگري كتاب كودك در سال۲۰۰۴
مسابقه نوما براي تصويرگري كتاب كودك به ابتكار آقاي نوما معاون سابق مركز فرهنگي آسيايي يونسكو در ژاپن (ACCU) و برنده جايزه بين المللي كتاب از سال ۱۳۵۷ صورت مي گيرد.
هدف مسابقه ترويج و توسعه كتابهاي مصور كودكان در كشورهاي در حال توسعه، ارائه آثار جذاب و با كيفيت بالا و ايجاد فرصت براي معرفي گسترده آثار باارزش و كمك به بهبود كيفيت كتابهاي مصور كودكان است.
شرايط شركت در مسابقه به شرح زير است:
* تصاوير كتابها اعم از چاپ شده يا چاپ نشده قابل قبول است.
* تصويرگراني كه قبلاً  برنده جوايز اصلي مسابقات بين المللي شده باشند، نمي توانند در اين مسابقه شركت كنند.
* شركت كنندگان بايد اصل آثار خود را كه در سالهاي اخير براي كتاب كودكان تهيه  كرده اند، ارسال نمايند (تصوير و يا عكس آثار پذيرفته نيست).
* ارسال حداقل ۵ تصوير براي هر داستان ضروري است و وزن آنها بايد از ۵ كيلوگرم كمتر باشد.
* شركت كنندگان بايد فرم تكميل شده (الف) را همراه با خلاصه اي از داستان (حداقل در ۳۰۰ كلمه) به انگليسي و اصل آثار را كه فرم تكميل شده (ب) به پشت اثر الصاق شده است، به مركز فرهنگي آسيايي يونسكو در ژاپن ارسال كنند.
* به آثاري كه بعد از تاريخ ۱۱ دي ۸۳ به مركز فوق در ژاپن رسيده باشد، ترتيب اثر نخواهند داد.
* نتايج مسابقه تا ۱۲ بهمن ۱۳۸۳ اعلام خواهد شد و آثار برگزيده در سالهاي ۸۵- ۱۳۸۴ در توكيو و شهرهاي ديگر ژاپن و نيز نمايشگاه دوسالانه براتيسلاوا در جمهوري اسلواكي به نمايش درخواهد آمد و فروردين سال ۱۳۸۶ براي صاحبان آن (توسط پست زميني) ارسال خواهد شد.
* احتمال دارد آثار ارسالي شركت كنندگان در انتشارات مختلف ACCU به چاپ برسد.
علاقه مندان براي دريافت فرم و همچنين كسب اطلاعات بيشتر مي توانند به اداره فرهنگ كميسيون ملي يونسكو در ايران به نشاني تهران، بلوار ميرداماد، روبه روي مسجدالغدير، خيابان شهيد حصاري (رازان جنوبي)، كوي يكم، شماره ۱۷ طبقه سوم مراجعه نمايند. همچنين فرم هاي مزبور از آدرس اينترنتي http://www.accu.or.jp/noma قابل دريافت است.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |