مريم دري منش: تيه ري هانري مثالي خوب براي آن دسته از مهاجماني است كه فقط به بالا بردن تعداد گلهايشان نمي انديشند. نه اينكه او كم گل زده باشد: تنها يازده گل در سال گذشته در لباس تيم ملي فرانسه زده و با سي گل زده در ليگ برتر براي آرسنال لندن قهرمان انگليس، در اين فصل كفش طلايي آقاي گلي اروپا را دريافت كرده است.
اين فرانسوي ۲۶ ساله، بيشتر از اعداد و ارقام، از سرعت، سبك بازي خود و تفريح از بازي به وجد مي آيد. براي او مهم تر از بهترين فوتباليست جهان بودن ،اين است كه او را به عنوان بازيكني خوش اخلاق و فروتن و داراي سبك خاص خود بشناسند و ارج نهند.
بيكسنته ليزارازو،كه به همراه هانري قهرمان جهان و اروپا شده است، او را «كتاب آموزشي سيار در هنر بازي تهاجمي» مي نامد.
اسون گوران اريكسون، مربي سوئدي تيم ملي فوتبال انگليس، او را بازيكني مي نامد كه در جام ملت هاي اروپا، به مانند هر هوادارديگر فوتبال بيشتر از همه از بازي او لذت مي برد: «او از دنياي ديگري مي آيد.»
* آقاي هانري، گل زدن هم مثل نقاشي و خوانندگي هنر است؟
- نمي دانم كه آيا مي توان اينها را با هم مقايسه كرد. اما خود من به فوتبال به عنوان يك هنر نگاه مي كنم. هميشه سعي مي كنم چيزهاي جديدي را كشف كنم. هيچ گاه نمي خواهم كسل كننده باشم.
* اما با بازي كسالت آور هم مي توان پيروز شد.
- بله، اما وقتي خودم يك بازي را تماشا مي كنم، دلم مي خواهد چيزهاي زيبايي را ببينم. نمي خواهم محتاطانه بازي كنم و فوتبال مخربي را ببينم. مي خواهم فوتبال را به عنوان يك هنر تجربه كنم.
* كدام قسمت از اين هنر را بايد فرا مي گرفتيد؟
- همه را. بايد ياد مي گرفتم كه توپ را خوب به جريان اندازم، آن را خوب كنترل كنم، با پاي ضعيفم شوت كنم و بقيه موارد.
* فقط سرعتتان ذاتي است.
- اين را هم بايد ياد گرفت. هر چقدر سريعتر باشي، همان قدر سخت تر است كه توپ را كنترل كني. بايد با توپ سريع باشي. آن را خوب در اختيار بگيري، خوب نگه داري و وقتي تنها يك بار ضربه به توپ لازم است، سه بار ضربه نزني. اين طوري زمان بيشتري در اختيار داري و واقعاً سريع مي شوي. اين را بايد ياد مي گرفتم.
* حتي سرعت فكر كردن را؟
- بايد به عنوان مهاجم، چيزهايي را ديد كه ديگران نمي بينند. خود ما وقتي در حال دفاع هستيم، من هميشه به اين فكر مي كنم كه از كجا مي توانيم حمله كنيم.
* منظورتان اين است كه شما قبل از اينكه اصلاً تيمتان صاحب توپ شود، ايده حمله را داريد؟
- يك مثال ساده: وقتي ما از سمت راست خود مورد حمله قرار مي گيريم و من سمت چپ قرار دارم، اگر صاحب توپ شويم من تنها و جدا از بقيه خواهم بود، بنابراين تغيير مكان مي دهم و دقت مي كنم كه براي حمله متقابل خوب جايگيري كنم. بعد وقتي توپ مي آيد، تمام بازي را پيش روي خود مي بينم. مسير حركت، مسير پاس، گرفتن توپ، تمام كردن كار و همه چيز را. در فوتبال مدرن همه چيز سريع پيش مي رود، خيلي سريع. بنابراين بايد در مغزت، جلوتر از بازي باشي. بايد زمان را ببري تا بتواني بازي را ببري.
* موقعيت را از اول مرور كنيم. هم تيمي شما توپ را در اختيار مي گيرد...
- .... و من حتي الامكان در اين لحظه به يك فضاي خالي مي روم، دور از مدافعان....
* ... و حالا توپ به سمت شما مي آيد. در اين لحظه كوتاهتر از ثانيه، نقشه فكري شما چگونه است؟
- من در اين لحظه يك تصوير داخلي دارم: ياران من كجا هستند، مدافعان حريف كجا هستند، قبل از اينكه توپ به من برسد. سرم پايين است، هنگام دريافت توپ، به آن نگاه مي كنم ولي بدون نگاه كردن مي دانم كه آنها كجا هستند. در مورد بعضي از هم تيمي هايم در آرسنال مثل فردي ليونگبرگ روبرپيرس، اغلب به طور غريزي مي دانم كه چگونه آنها حركت مي كنند. با اين وجود گاهي بايد نگاه كرد، من اين كار را قبل از اينكه صاحب توپ شوم انجام مي دهم. اين همان چيزي است كه اغلب باعث حيرت تماشاگران مي شود. وقتي ما دفاع مي كنيم، آنها فقط به توپ نگاه مي كنند اما نمي بينند كه من چه كار مي كنم. سپس وقتي توپ را دريافت مي كنم و بدون نگاه، در حال حركت توپ را براي يك بازيكن خودي مي فرستم، مات و مبهوت مي شوند: چگونه مي توانستي بداني، تو كه اصلاً نگاه نكردي؟ خوب من قبلاً نگاه كرده بودم.
* در پايان چنين كارهاي تيمي، گاهي به نظر مي رسد كه گل زدن خيلي ساده است.
- اما اين دقيقاً هنر است: كاري را اين قدر راحت انجام دادن و اين قدر راحت به نظر رساندن. تقريباً هر كس در دوران بچگي در پارك فوتبال بازي كرده است و تقريباً هر كسي تصور مي كند كه مي تواند توپ را پاس دهد و يا شوت كند، اما اين قدر هم ساده نيست. كاري كه ما مي كنيم خيلي پيچيده و مشكل است، اما وقتي انجام مي شود، به نظر ساده مي آيد.
* آيا در اين فلسفه فوتبال فرانسوي، مثل آنچه در آرسنال زير نظر آرسن ونگر و يا در تيم ملي فرانسه وجود دارد، پاسي كه منجر به گل مي شود بيشتر از خود گل اهميت دارد؟
- حداقل هدف من اين نيست كه يك گل مهيج و كاملاً تكنيكي بزنم؛ ما كه شو اجرا نمي كنيم. دليلش هم اين است: من احترام زيادي براي بازي فوتبال قائلم. معنايش براي من اين است: رعايت هماهنگي و تطبيق زماني پاس ها. براي مثال يك ضد حمله را در نظر مي گيريم. گاهي هنگام پاس، پنج سانتيمتر تعيين كننده مي شود، اگر شانس گلي باشد و توپ پنج سانتيمتر دورتر ارسال شود، يار من مجبور است متوقف شود، چون ديگر فايده اي ندارد.
* فرض مي كنيم كه پاس مستقيم به سمت شما مي آيد، شما به تنهايي به سمت دروازه بان مي دويد: آيا در چنين موقعيتي مي دانيد كه با كدام دروازه بان سر وكار داريد؟
- براي من فرقي نمي كند كه دروازه بان كيست. به اين موضوع فكر نمي كنم. من هميشه مي گويم: من توپ را دارم. ديگران بايد نگران باشند. من ياد گرفته ام: وقتي تو توپ را داري، راحت باش. ديگري بايد آشفته خاطر باشد.
* در مورد مدافعان نيز همين گونه است؟
- دقيقاً. اين طور نيست كه اصلاً توجه نداشته باشم كه چه كسي در مقابلم بازي مي كند. اما اين مسئله تأثيري رويم نمي گذارد. من توپ را دارم، از چه بايد بترسم؟ به عنوان مهاجم، اجازه نداري بترسي. مدافعان خوبي هستند كه در مقابل آنها خوب بازي مي كنم و مدافعان بدي هم هستند كه در مقابل آنها بد بازي مي كنم، اما موضع من هميشه همان است و آن اين است كه هر مهاجم خوبي نياز دارد كه خونسرد بماند.
* آيا خونسردي را هم بايد ياد مي گرفتيد؟
- من قبلاً خيلي خونسرد بودم. اين يكي از مشكلات من بود. خيلي راحت، خيلي بي خيال. اما به مرور زمان تعادل صحيح را پيدا كردم.
* واقعاً هيچ گاه در ميدان دچار ترس نمي شويد؟
- هرگز. آخر از چي؟ اين يك بازي است. مردم اغلب معناي حقيقي عبارت فوتبال بازي كردن را فراموش مي كنند. امروز فوتبال با پول زيادي سر و كار دارد و شغل من شده است. من آدم خوش شانسي هستم كه از چيزي پول درمي آورم كه عاشق آن هستم. اما هرگز به فوتبال به چشم تجارت و كسب درآمد نگاه نمي كنم؛ من هميشه مثل نوجوانان به آن مي نگرم، مثل زماني كه پدرم در باغ با من بازي مي كرد. امروزه نيز همان قدر خوشحال وارد چمن مي شوم: براي بازي كردن و نه چيز ديگر.
* گردمولر ۳۶۵ گل در بوندس ليگا به ثمر رساند و فقط يك بازيكن حريف بود كه او را به آنجا رساند. كارل هاينس كوربل از اينتراخت فرانكفورت. آيا شما هم يك كوربل داريد؟
- نه، اين يك داستان احمقانه است. اما من اصلاً اين طوري فكر نمي كنم و ابداً چنين افكاري را به مغزم راه نمي دهم. با احترام كامل به دروازه بانها و مدافعان: اگر مي خواهي پيشرفت كني و بهتر شوي، فقط بايد به خودت نگاه كني. وقتي موقعيت گلي را از دست مي دهم، هرگز نمي گويم: چقدر عالي گرفت. هميشه خواهم گفت: بايد بهتر شوت مي كردي. وقتي بعد از بازي به طرف خانه مي روم، اين صحنه ها را مرور مي كنم و فكر مي كنم: مي توانستي بهتر كار كني، قبل از اينكه شوت كني، بايد بهتر جايگيري كني.
* يعني به گل هايي كه زده ايد فكر نمي كنيد؟
- نه. من هميشه به كارهايي فكر مي كنم كه خوب انجامشان نداده ام. براي مثال شما بازي فرانسه و آلمان با نتيجه۳ بر صفر در گلزن كرشن را به ياد نمي آوريد؟
* فقط با بي ميلي زياد. به ياد ندارم كه تيم ملي آلمان در ورزشگاه خودي، مثل نيمه دوم اين ديدار، اين گونه شكست خورده باشد. شما گل اول را زديد و پس از جا گذاشتن ورنز، گل دوم را براي تره ز گه ساختيد.
- پس از آن ديدار، همه از اينكه من دو گل براي فرانسه فراهم كرده بودم، مرا ستايش كردند. ولي هميشه بايد به شانس آن روز فكر كنم، وقتي در يك موقعيت دو به يك قرار داشتيم و من مي خواستم در محوطه جريمه، توپ را در اختيار تره زگه قرار دهم، پاس بدي بود، يك مدافع به ميان ما آمد. فقط فكر كردم: در يك بازي ديگر، يك بازي سخت تر و مهم تر، شايد اين مي توانست شانس قطعي پيروزي باشد و تو آن را خراب كردي.
* اما يك فرمول روانشناسي اثبات شده در ورزش وجود دارد: مثبت انديشيدن.
- به نظر من، اگر مي خواهي بهتر شوي، بايد هميشه به كارهايي كه اشتباه انجام داده اي فكر كني.
* حالا در مورد يكي از نقاط ضعف كوچك شما صحبت كنيم. شما گل هاي زيادي را با فكرتان مي زنيد، اما تعداد كمي را با سر مي زنيد: تقريباً دو گل از ۱۵۱ گلي را كه براي آرسنال به ثمر رسانده ايد.
- تنها سال گذشته پنج گل با سر براي فرانسه زده ام. آنجا در مقايسه با آرسنال طور ديگري بازي مي كنيم، سانترهاي بلند زيادي برايمان ارسال مي شود. در آرسنال شرايط بازي ديگري داريم، توپ را روي زمين نگه داشته و سرعت زيادي داريم. فرصت گلزني با سر به ندرت پيش مي آيد. من به همه جاي زمين مي روم، چپ، راست، پشت محوطه جريمه. بيشتر مواقع من كسي هستم كه آخرين پاس را مي دهم يا آخرين سانتر را مي فرستم.
* آيا لذت ساختن يك گل به مانند خود گل زدن است؟
- بله. ما عاشق ساختن گل هستيم. دوباره برگرديم به بازي در گلزن كرشن، هنگام گل دوم، وقتي توپ را به تره ز گه پاس دادم. براي من، هنگامي كه بخواهم يك شادي را براي ديگري فراهم كنم، كاري زيباتر از دادن امكان گل زدن به او نيست. آن گل را خودم مي توانستم بزنم. اما زيباتر از زدن گل، اين است كه تو بداني كه خودت مي توانستي بزني، اما توپ را به ديگري دادي.
* اين دادن و گرفتن ها براي روحيه تيم خوب و مفيد است؟
- مهم است كه همه در تيم اعتماد به نفس داشته باشند. براي من مهم بود كه ديويد يك گل بزند، من يكي زده بودم. به نظر من گاهي بايد چيزي به هم تيمي ها هديه كرد.
* شما در اين فصل يك سري گل هاي رويايي به ثمر رسانديد، شايد عالي ترين آن مربوط به پيروزي ۵ بر ۱ بر اينترميلان باشد كه شما توپ را در نيمه زمين خودي تصاحب كرده و با هفت ضربه آن را به درون دروازه دوختيد. برخي از مردم مي گويند كه تنها چيزي كه هنوز بايد ياد بگيريد، اين است كه گل هايي كاملاً ساده بزنيد.
- من اين فصل تعدادي گل مخصوص به مهاجمان زده ام، بودن در محوطه جريمه در لحظه درست. اما بعضي از مردم هميشه ناراضي هستند. در سه فصل اخير، مجموعاً بيشتر از صد گل براي آرسنال زده ام و باز هم آنها ايراد مي گيرند و اظهار نارضايتي مي كنند. اما من كاملاً راضي هستم.
* و اگر مي توانستيد آرزوي چيزي را بكنيد، چيزي كه يك مهاجم ديگر دارد؟
- نه، از بازيكنان فعلي، هيچ چيز. كسي كه مورد ستايش من بود،ماركوفان باستن بود. او همه چيز داشت. مي توانست گل بزند و گل بسازد، خيلي مهارت داشت و در كنار توپ نخوت و ادعايي خاص داشت كه فقط بازيكنان كاملاً بزرگ از خود بروز مي دهند. چيزي كه من از فان باستن ياد گرفتم اين بود: وقتي او توپ را در اختيار داشت، توپ مال او بود. تو اگر توپ را داشته باشي، مي تواني با آن هر كاري بكني. چرا دستپاچه شدن، ترس داشتن؟ براي خيلي از بازيكنان، بزرگترين ترس زماني است كه توپ را در اختيار دارند، مي ترسند كه آن را از دست بدهند يا اشتباه عمل كنند. بازيكنان بزرگ توپ را مي گيرند، آن را كنترل مي كنند و امكانات را مي سنجند و در اين اثنا كاملاً راحت هستند، درست مثل من.