ذكر مآخذ و پخته خواري
اكبر اكسير
|
|
نوشتن ذكر مأخذ و منبع و ... در كتابهاي تحقيقي و تاريخي و ... كاري است اصلي و اصولي. اصلاً اعتبار اين نوع كتابها به همين ذكر مأخذهاست. منابع برداشت مطالب، ما را به كتابهاي ديگري هدايت مي كنند تا با مطالعه دقيق آنها حق نويسنده اصلي ادا شود و زحمات اين عزيزان به چشم بيايد، هر چند از اين رهگذر به مطالعات گسترده نويسنده و مؤلف نيز واقف خواهيم شد. اما تنها نكته اي كه بارها باعث نفاق و جدل و كدورت بين مؤلفين مي شود عدم ذكر منبع و مأخذ است كه اتهام به سرقت ادبي و پخته خواري و متهم كردن همديگر ختم مي شود. گاهي نيز اين كار از سر سهو و غفلت و گاهي رندانه انجام مي پذيرد. بارها شاهد بوده ايم كتاب تاريخي در مورد شهرستاني نوشته شده است كه بعد از چاپ، حرف و حديث هاي فراواني به بار آورده است، چرا كه نويسندگان ديگري نيز در همين زمينه تأليفاتي داشته اند. جالب اينجاست آن كه براي اولين بار موفق به چاپ كتاب شده از همه بيشتر طلبكار است و ديگران را متهم به سرقت ادبي مي نمايد به طوري كه نوشته ديگران از اعتبار ساقط مي شود؛ با اندك تفحص و تحقيق بر روي كتابهاي متحدالموضوع تازه پي مي بريم كه حق با هيچ كدام از مؤلفين نيست، مؤلف اول از منابعي كتابش را چاق و چله كرده است بدون ذكر مأخذ كه نويسندگان دوم و سوم نيز به همان منابع دسترسي داشته اند از آنجايي كه هيچ كدام به مأخذ اصلي اشاره نكرده اند همديگر را به رونويسي و پخته خواري متهم مي كنند. دوستم مي گفت شاعر جواني در شب شعري غزلي خواند كه بيت چهارمش از من بود وقتي شاعر به بيت چهارم رسيد صداي احسن و تكرار بيت بلند شد كه من بلافاصله بلند شدم و از حضار محترم تشكر كردم كه چنين لطفي از خود نشان مي دهند. در حالي كه همان بيت را من هم از ظهير فاريابي مونتاژ كرده بودم!
مقدمه اي بر مقدمه نويسي
در روزگاران قديم كه كتاب ارج و قربي داشت و هر كسي نمي توانست مرتكب چاپ كتاب شود و هر چيزي جاي خودش بود و از رايانه و اينترنت خبري نبود تا هر كس و ناكس دست به عمل شنيع «كتابسازي» بزند
|
|
مقدمه نويسي و پيش گفتار توسط بزرگان ارزشي داشت و در تيراژ فروش كتاب و معرفي نويسنده تأثيرگذار بود: «هري پاتر ۸ با مقدمه ابوسعيد ابي الخير!» لذا هر شاعر و نويسندگي گمنامي دست به دامان بزرگان مي شدند و مقدمه اي براي كتاب اولشان سفارش مي دادند كه نمونه نزديكش مقدمه استاد مشفق كاشاني بر مجموعه شعر سهراب سپهري بود و اگر نويسنده به كسي دسترسي نداشت سخن ناشر كار خود را مي كرد. امروزه مقدمه نويسي از مد افتاده و كاري از مقدمه نويسان ساخته نيست چون اساتيد بزرگ با اين همه نامهاي رنگارنگ مؤلف- ناشر در چنان وضعيتي گير كرده اند كه بايد جوانان آنها را معرفي كنند! دوستم مي گفت روزي مقالاتي را از نشريات و لابه لاي كتابها جمع و جور كردم تحت عنوان تأليف كه بي دردسر باشد كتاب حرامزاده را به استاد ادبياتم دادم تا به مقدمه استاد مزين باشد و اعتباري بيابد. از بخت بد من غافل از اين كه يكي از مقالات، رونوشت مقاله استاد بود استاد كه خدا رحمتش كناد با سعه صدر فراوان در بخشي از مقدمه آورده بود: مقاله (رخش رستم، نر بود يا ماده؟) جالب ترين مقاله تحقيقي اين كتاب است كه خدا به نويسنده اصلي اش صبر دهاد!