يكشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۳
خيام؛ ترجمان ناله ها - واپسين بخش
زباني بي تكلف
008991.jpg
روح پايمال شده خيام اسير خرابه هاي تيسفون و تخت جمشيد است و همواره شكوه از هم پاشيده عصر طلايي ايران را گوشزد مي كند و بي دوامي دوران را به يادت مي آورد و هشدار مي دهد از نامردمي زمانه و با چنان ظرافتي اين كار را مي كند كه آدمي را به وجد مي آورد: 
آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت
آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت
بهرام كه گور مي گرفتي همه عمر،
ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت؟
از پيدا و پنهان اشعار خيام چنان برمي آيد كه آرزويي بس بزرگ در ژرفناي دل و جان خيام گه گاه سرك كشان از پس اشعارش رخ مي نمايد. او آرزو دارد اين دنياي مسخره پست غم انگيز را از هم بپاشد و بر خرابه هاي آن دنيايي از منطق خود بنا كند:
گر بر فلكم دست بدي چون يزدان
برداشتمي من اين فلك را ز ميان
و ز نو فلكي دگر چنان ساختمي
كآزاده به كام دل رسيدي آسان
و انگار كه پس از شنيدن آرزويش، صداي قهقهه جنون آميزش از پشت قرن ها به گوش مي رسد و مو به تنت راست مي شود:
گر دست به لوحه قضا داشتمي
بر ميل و مراد خويش بنگاشتمي
غم را زجهان يكسره برداشتمي
و ز شادي سر به چرخ افراشتمي
خيام واقعيت مورد نظرش را مي گويد و همه چيز را مي گويد، اما تملق نمي گويد و مثل بيشتر شاعران كه انگار وقتي شعر مي گويند دچار نوعي فراموشي مزمن مي شوند، از زندگي واقعي جدا نمي شود. دنياي شعر خيام همان دنياي زندگي اوست و در اشعارش خبري از دنياي شاعرانه و ملكوت عرفاني و جهان تك بعدي  نيست. نه مثل شاعراني شعر مي گويد كه از همه جا و همه كس مي گويند و آخر هم بايد ده ها تفسير بر شعر خود بنويسند تا مردم بلكه بفهمند چه گفته و نه همچون شاعراني است كه گويي وقتي از عشق حرف مي زنند ديگر چيزي جز عشق در جهان وجود ندارد و همچنين در موضوعات ديگر كه مثلاً وقتي مهربان مي شوند، دنيا را با همه بدي هايش قشنگ و زيبا مي بينند. كلام خيام واقع بينانه است. خيام بي پروا سخن مي گويد،سخت گير است و نكته سنج و تشنج  بر قلمش راه ندارد. فلسفه اش را با مثال نقاشي مي كند و همواره آدمي را به نام كوزه مي خواند و جان آدمي كه اندرو غليان دارد را شراب مي پندارد و به درستي كه چه چيز شبيه تر است از كوزه به انسان و مي بيني كه نام قسمت هاي كوزه هم، هم نام قسمت هاي بدن انسان است؛ دهنه، لبه، گردنه، دسته، شكم و… و اين همه كوزه اي است كه از خاك آدميان خلق شده و در پندار خيام، خاك پدرانش در كف كوزه گران هر دم به شكلي درمي آيد:
من ديدم اگر نديد هر بي بصري
خاك پدرم در كف هر گوزه گري
درست بنگري خيام را مي بيني كه كنجي از كارگاه كوزه گري را برگزيده و زانو در بغل خيره خيره كوزه ها را ورانداز مي كند، آن گونه كه تمام فلسفه اش را در كوزه اي جاي مي دهد. كوزه اي كه خاكش معجوني از انسان هاست گاه كله پادشاه و دست گدا و گاه پري روي مهوشي در آغوش يار. و همواره بر احترام به اين خاك سفارش مي كند كه مبادا گلي را لگدمال كني و يا برغبار نسيم خرده بگيري.
هر چند كه خيام معتقد به شادي بوده ولي شادي او بر پرتگاه نيستي ايستاده است و در زير پاي خود دره هاي ژرف عدم را تجربه مي كند، از اين روست كه حتي دعوت خيام به خوشگذراني و جام هاي شراب و گل و بلبل و كشتزار و تصويرهاي او هم پيشتر درس غم مي دهد تا شاد كند. گويا فرياد مي كشد كه خوش  باشيم و فراموش كنيم كه خون از هزاران زخم ما جاري است!
و درست همين جاست كه درمي يابي همه عناصر داستاني كه خيام برايت مي گويد گرچه زيبا و دلفريب است كه همه اش از براي برطرف كردن ملالي است كه از تفسيرش چنان چندشت مي شود كه از همه زيبايي ها دلزده مي شوي. همين است كه مي گويم بيگانه مي كند، مي سوزاند:
ما لعبتگانيم و فلك لعبت باز
از روي حقيقتي نه از روي مجاز
يك چند درين بساط بازي كرديم
رفتيم به صندوق عدم يك يك باز
خيام نه در قالب شعري، نه در كلمات و اصطلاحات شعري و نه در تفكر شعرش از هيچ شاعري پيروي نمي كند كه در اين زمينه او خود صاحب سبك است و تنها از صنعت ايجاز  بهره مي برد. خيام آن قدر به سادگي از معناي كلمات براي فهماندن مقصودش بهره مي گيرد كه گاه انسان به فكر فرو مي رود كه شايد اين كلمات اصلاً براي اين ابيات آفريده شده است و با چنان دستي اين كار را انجام مي دهد كه در نظر همگان كاري ساده مي نمايد. اما گيرندگي و بزرگي فكر خيام تنها مخصوص خود اوست و در زبان هيچ شاعر فارسي زبان ديگري مشاهده نشده، زباني بي تكلف دارد و تشبيهات و استعاراتش با ظرافتي خاص و با شكلي ساده و روان چينش شده اند. شاعراني بزرگ در تاريخ ادبيات ايران يافت مي شوند كه يا از فلسفه خيام الهام گرفته اند و يا خواسته اند تا از او تقليد كنند. اما هيچ كدام به مقصد نرسيده اند و تنها اين استعارات و سطح تفكري خيام بود كه در اشعار آنان به يادگار ماند.
نكته جالبي كه در شعر عمر خيام رخ مي نمايد اين است كه خيام با دقت نظر خاصي از لغات عربي در شعرش استفاده كرده، يعني يا اصلاً فارسي گوي تام بوده مانند فردوسي تا آنجا كه كلمات متداول عربي در فارسي را هم استفاده نمي كند و يا با بهره گيري از تنها يك يا چند لغت عربي در شعرش مفهوم خاصي را القا مي كند و اين غرض و عمد كاملاً در مفهوم شعري اش آشكار است. اين كار خيام از آن رو قابل توجه است كه در آن زمان، زبان عربي را حتي مي توان به نوعي زبان رسمي ايران دانست و تحقيقاً تمام كتب علمي و مذهبي و غيره به زبان عربي نوشته مي شده و اگر كمي دقت كنيم حتي قرن ها بعد از خيام هم اشعار شاعران بزرگ ما مملو از لغات بيگانه است و اين خود مميزي است كه خيام و فردوسي را از ديگر شاعران ايراني تميز مي دهد.
گويند كه خيام خود را شاگرد بزرگترين و نامدارترين فيلسوف ايراني يعني ابن سينا (۱۰۳۷) مي دانسته و در زمان مرگ نيز به خواندن كتاب شفاي ابن سينا مشغول بوده. خيام را در حكمت پيرو ابن سينا دانسته اند. از ابن سينا هم رباعياتي در دست است، هر چند كه او را بيشتر پزشك مي شناسيم تا چيز ديگر. اين گونه اشعار معمولاً برطبق موقعيت سروده مي شوند و اغلب اوقات در جايي نوشته نمي شوند. اول چند زماني لقلقه زبان اين و آن هستند تا مگر نسل هاي بعد دبيري كه روزي اين اشعار را نوازشگر گوشهاي خود ديده،  چند بيتي از آن ابيات را سرخامه بگذراند و قرن ها بعد سرگشته اي، بر اين پريشاني نظمي بگمارد و مجموعه اي بسازد از اين اشعار. دست كم ترانه هاي خيام دچار چنين جرياني شده است. جمعي يكسره فتوي بر حرمت اشعارش دادند و خواننده اشعارش را شايسته نار جهيم ديدند. جمعي كه دستي به قلم داشتند، از زدن تهمت هاي ناروا و توهين و تحقير به مقام بلند او كوتاهي نورزيدند. عده اي كه در قلم خود ياراي مبارزه رودررو و جبهه گيري در مقابل زبان شيواي خيام را نمي ديدند، از پشت سر خنجرها آخته كردند و دست به تقليد از اشعار خيام زدند و اشعار صوفي مسلك خود را نصيب خيام كردند و خيام را مرشد صوفيان معرفي كردند و عده اي هم همين كار را وارونه انجام دادند تا چهره اي مبتذل و لاابالي از خيام در تاريخ به جا بگذارند، تاريخ را وارونه نگاشتند و افكار را به بيراهه بردند و از آنجا كه در هر زمان پيدا مي شوند كساني كه بر شنيده وقعي نگذاشته تا به چشم نبينند باور نمي كنند، دست اين فرقه آشوبگر براي اهل تحقيق رو شد و صوفيان را خوش نيامد، تا اينكه بادهاي مخالف را جمله نابود كرده، ته مانده يادگارهاي فلسفه خيامي را هم بازيچه قلم انگاشتند و دست به تحريف و تركيب ناراست ترانه هاي راستين خيام زدند و حقيقت والا را در دريايي از ملال و دروغ پنهان ساختند و كمر تاريخ را دو تا كردند. از اين همه كه بگذريم، بوده اند شاعراني كه در فكر تلافي بر آن شدند تا اشعاري را با فلسفه و لحن خود خيام بسرايند و از سر ارادت به نام او بنگارند. تمام اينها دست در دست آنچنان ساخته اند كه كار را بر حقيقت جو بس دشوار مي كند.
در سال ۱۱۶۱ ميلادي يعني فقط سي سال پس از مرگ خيام كتابي به نام سند باد، بدون كمترين اشاره اي به نام خيام، پنج رباعي را از او يادآور مي شود. در سال ۱۲۳۳ نجم الدين دايه رازي از عرفاي بنام تصوف در كتاب خود مرصاد العباد براي تحقير خيام در ميان صوفيان دو رباعي را از او يادآور مي شود و اينجاست كه بايد گفت:« عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد». جويني مورخ در كتاب خود كه آن را در سال ۱۲۶۰ ميلادي نوشته و درباره حمله مغول به ايران است، يكي از رباعيات خيام را در مورد كشتار ناجوانمردانه مردم مرو بيانگر مي شود. در سال ۱۳۳۰ تاريخ نگار نام آشنا حمد الله مستوفي در كتاب تاريخ گزيده اش يك رباعي خيام را به يادگار گذاشته است. در كتاب نزهت المجالس كه تاريخ تأليف آن را ۱۳۳۱ دانسته اند، سي و يك رباعي از خيام ديده مي شود. قريب سيصد سال رفته بر مرگ خيام اولين جوانه هاي تلاش براي جمع آوري ترانه هاي خيام رستن گرفت. نامورترين اين مجموعه ها نسخه خطي كتابخانه بودلين اكسفورد مي باشد كه مورد استفاده اولين و بزرگترين مترجم ترانه هاي خيام يعني فيتزجرالد قرار گرفته. اين كتاب گرانقدر در سال ۱-۱۴۶۰ ميلادي (۸۶۵ هجري قمري) در شيراز كتابت شده است و داراي ۱۵۸ رباعي است. قضاوت فيتزجرالد در مورد خيام مهم تر است از قضاوت هاي ديگران. چه كه او به عمق فلسفه خيام پي برده و با شامه تيزش بهتر از هر كسي رباعيات اصلي خيام را تشخيص داده است، هرچند در مواردي دچار اشكال است. از نسخي كه در كتابخانه هاي استانبول نگهداري مي شود يكي از آنها كه با نسخه بودلين در يك تاريخ نوشته شده است داراي ۳۱۵ رباعي است در حالي كه نسخه ديگري كه چهار سال بعد از آن به رشته تحرير درآمده داراي ۱۳۱ رباعي است. از قلم نيفتد كه نسخه ديگري هم در سال ۱۹۲۵ توسط فردريك روزن منتشر شد كه از تاريخ آن به ۱۳۲۱ ياد شده است ولي روش نگارش آن با خط نستعليق است كه در آن زمان هنوز اختراع نشده بوده است و همين اشتباه، تاريخ آن نسخه را دروغين مي نمايد. آن گونه به نظر مي رسد كه اين نسخه به قرن شانزده يا هفده ميلادي مربوط باشد نه قرن چهاردهم. فيتزجرالد علاوه بر نسخه بودلين كه تنها ۱۵۸ رباعي را در خود حفظ كرده، به يك نسخه بي تاريخ موجود در كلكته هم دسترسي داشته است. اين مجموعه داراي ۵۱۶ رباعي است و از ديده ها چنين برمي آيد كه در قرن هجدهم كتابت شده باشد. در سال ۱۸۶۷ ميلادي يك مترجم فرانسوي كج فهم به نام نيكلا از روي نسخه اي فارسي شامل ۴۶۴ رباعي اشعار خيام را به زبان مادريش ترجمه كرد و در هزارتوي پيچيده ترجمه غلط خودش عمر خيام را شاعري صوفي و خداترس به تصوير كشيده است و شگفتي اينجاست كه رنان اديب بزرگ خيام حقيقي را از دل همين آشفته بازار نيكلا مي يابد و به او ايمان مي آورد. نسخه بانكي پور ركورد مي شكند و راوي ۶۰۴ رباعي مي شود اما حتي اين تعداد رباعي هم در برابر ۷۷۰ رباعي نسخه لكنو كه در سال ۵-۱۷۹۴ منتشر شد، ناچيز به نظر مي رسد. ولي تعداد رباعيات اصيل خيام در اثر تحقيقات دانشمنداني چون ژوكفسكي و راس و از همه مهمتر كريستين سن به شدت كاهش يافت. از ديد كريستين سن، از ۱۲۰۰ رباعي كه به خيام نسبت داده شده تنها ۱۲۱ رباعي را مي شود از خود او دانست. شيدر از اين هم فراتر رفته و به ورطه خيال افتاده و گفته است كه خيام در حقيقت شعري نسروده و بايد نام او از صفحات تاريخ ادبيات ايران حذف شود. اين تفكرات در مورد خيام تا آنجا امتداد يافت كه در بين سال هاي ۵۲-۱۹۴۷ سه مجموعه از اشعار خيام كه منسوب به قرن سيزدهم مي شدند، پيدا شد. با اين كشف اوضاع كمي تغيير كرد و خيام در باور اروپاييان بار ديگر به جايگاه بلند خود بازگشت. از اين سه مجموعه اولين نسخه اي كه به غرب رسيد كوچكترين آنها بود كه داراي ۱۷۲ رباعي، به تاريخ ۱۲۶۰ ميلادي بود. سر آلفرد چستر بيتي آن را در سال ۱۹۴۷ خريداري نمود و در سال ۱۹۴۹ پروفسور آربري آن را با يك ترجمه لغت به لغت به انگليسي منتشر ساخت. بزرگترين اين سه نسخه كه در سال ۱۲۰۸ نگاشته شده و شامل ۲۵۲ رباعي مي شود، در سال ۱۹۵۰ در انگلستان به دست رسيده و به وسيله كتابخانه دانشگاه كمبريج خريداري شده. اين نسخه را در سال ۱۹۵۲ پروفسور آربري به انگليسي و پيتر پاسكال به فرانسوي ترجمه نمودند. متن اين مجموعه را دو دانشمند روس به نام هاي علي اف و عثمان اف در سال ۱۹۵۹ در مسكو به زبان روسي ترجمه كردند. پروفسور آربري پس از ترجمه اين نسخ چنين مي گويد: اين دو نسخه ما را مجبور مي سازد كه از نو موقعيت عمر را مورد مطالعه قرار دهيم زيرا در نسخه كمبريج مهمترين مطلب اين است كه اين نسخه به عنوان منتخبي از ترانه هاي خيام ارائه شده و منتخبي كه به بيش از ۲۵۰ رباعي بالغ شود به منبعي كه لااقل شامل ۷۵۰ رباعي باشد گواهي مي دهد. به علاوه در اين نسخه خيام در رديف شاعري مثل سنايي قرار گرفته كه به روشني مي توان گفت كه سنايي به هيچ صورت در جمع شاعران جزئي قرار نمي گيرد و بنابراين نويسنده كه تنها ۷۰ سال پس از مرگ خيام مجموعه اش را تدوين كرده است، از نظر نزديكي زماني آشنايي بيشتري با واقعيت خيام داشته او را شاعر مهمي شناخته است. اولين ترديد ها در مورد اصيل بودن اين سه نسخه زماني به وجود آمد كه در سال ۱۹۵۱ نسخه سوم به تاريخ ۱۲۱۶ و داراي ۲۴۷ رباعي در نيويورك رخ نماياند و اين يعني فقط ۵ رباعي كمتر از نسخه كمبريج، پروفسور آبهام پوپ كه متخصص در آثار هنري ايران بود به اين نسخه مشكوك شد و از پروفسور آربري درخواست نمود تا در مورد آن تحقيق كند. آربري در ميان تحقيق به شباهت عجيب ميان مقدمه اين نسخه و نسخه كمبريج پي برد و همچنين جدولي را از اشعار اين سه نسخه تهيه كرد. پروفسور مينورسكي تصاوير نسخه هاي خطي و چاپي هر سه نسخه را به همراه جدول آربري مورد مطالعه قرار داد و به اين نتيجه رسيد كه نسخه هاي چستر بيتي و نيويورك خلاصه هاي مخفيانه اي از نسخه كمبريج مي باشند و توانست اين حرف خود را به همگان ثابت كند. وي دريافت كه كس يا كساني كه آن دو نسخه را كتابت كرده اند با جابه جا كردن رباعي ها در نسخ خود شباهت آن را با نسخه كمبريج هرچه كمرنگ تر كرده اند. جدول ديگر پروفسور آربري نشان داد كه شباهت بين نسخه كمبريج و نسخه چاپي روزن به سال ۱۹۲۵ بيش از شباهت آن با نسخه تدوين فروغي و غني در تهران به سال ۱۹۴۲ است و براي اولين بار مينورسكي تسليم شد و نسخه اي كه از روي آن نسخه روزن به چاپ رسيده بود را جعلي اعلام كرد.
از اينها كه بگذريم قديمي ترين كتابي كه نامي از خيام به ميان آورده مربوط مي شود به نظامي عروضي در كتاب چهار مقاله كه خود را از شاگردان عمر خيام معرفي و از او به احترام ياد مي كند ولي او تنها خيام را منجم شناخته است. كتاب بعدي تاريخ بيهقي است كه ابوالفضل بيهقي در سال ۱۱۷۵ميلادي آن را به رشته تحرير درآورده است و در كتاب ديگرش يعني تتمه صوان الحكمه هم از خيام ياد مي كند و او را دستور، فيلسوف و حجت الحق مي خواند. او را شخصي خشك، بداخلاق و كم حوصله و در عين حال صاحب علوم رياضيات، نجوم، طب، لغت، فقه، تاريخ و فلسفه و دانا در حكمت بوعلي سينا معرفي مي كند. ولي اولين جايي كه از شعر او هم سخن به ميان آمده كتابي است به نام خريده القصر نوشته عماد الدين كاتب اصفهاني به زبان عربي كه حدود ۵۰ سال بعد از مرگ خيام؛ يعني در سال ۱۱۸۵ ميلادي نگاشته شده و عمر خيام را از شعراي خراسان معرفي مي كند.
بي جا نيست اگر بگوييم «تأثير خيام در ادبيات انگليس و آمريكا... نشان مي دهد كه گفته هاي خيام با ديگران تا چه اندازه فرق دارد.» خيام تنها فيلسوفي بود كه توانست معماي كهنه و بزرگ بشريت يعني to be or not to be را حل كند و روح پژمرده آدمي را از هولناك ترين دخمه هاي تاريك زندگي نجات دهد. ترانه هاي خيام تاكنون به بسياري از زبان هاي دنيا از جمله لاتين، انگليسي، فرانسه، دانماركي، آلماني،  روسي، چيني، ايتاليايي، هندي، عربي، اردو و ارمني ترجمه شده و بارها و بارها به چاپ رسيده و دوباره به زودي ناياب شده است . آن گونه كه رفت شهرت خيام در انگليس و آمريكا به مراتب بيشتر از شهرت او در وطن خود يعني ايران است، از لحاظ گزيده گويي اگر از مجموعه اشعار سافوزن شاعر يوناني بگذريم، كتاب ترانه هاي خيام، كوچكترين ديوان شعر در تمام دنياست و به قول فيتز جرالد در قفسه كتابخانه جاي كمي را اشغال مي كند و شايد بتوان يكي از دلايل اين شهرت بي مثال را ترجمه حيرت انگيز شعر به شعر ادوارد جي فيتز جرالد شاعر انگليسي دانست كه تقريباً در بلاغت معادل اصل فارسي آن است، (وي كتاب شعرش را در سال ۱۸۵۹ در لندن به چاپ رساند) و اكنون در انگلستان و آمريكا نوعي از ادبيات و اشعار نو به وجود آمده اند كه نام سنگين ادبيات خيام را بر دوش خود حمل مي كنند و اين استقبال گسترده و عمومي از فلسفه، تفكر و شعر خيام در انگليس تا جايي بالا گرفت كه در سال ۱۸۹۲ در لندن انجمني ادبي به نام (عمر خيام كلوپ) تأسيس شد.
ناگفته پيداست كه براي اين همه ولع و اشتياق از سر گرفتن خيام دليلي نمي توان يافت جز كلام سحر آميز و جادوي پنهان وي كه انسان را به خود مي خواند.
اين همه حكايت مردي بود از ديار ايران.
منابع:
۱- كليات عمر خيام محمد عباسي
۲- جبر و مقابله خيام دكتر غلامحسين مصاحب
۳- برهان قاطع دكتر محمد معين
۴- نوروزنامه استاد مجتبي مينوي
۵- متن سخنراني پروفسور جي اي بويل
۶- ترانه هاي خيام به كوشش صادق هدايت
تمام جملاتي كه داخل «» قرار گرفته اند از كتاب ترانه هاي خيام نقل شده اند.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
سياست
علم
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |