به بهانه سالروز توطئه ترور رهبر
در يكي از روزهاي پاييز سال ۱۳۶۰ به اتفاق يكي از دوستان عضو شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، در جستجوي مطلبي روزنامه هاي آن سال را يكي يكي نگاه مي كرديم. وقتي نوبت به روزنامه هاي بامداد روز ۷ و ۸ تير رسيد، آن دوست بسيار عزيز، كه از ياران شهيد بزرگوار دكتر بهشتي بود با تأثر در خود فرو رفت و اندكي بعد گفت: فلاني اگر ما به دقت به اوضاع مي نگريستيم با انتشار روزنامه روز ۷ تير كه خبر ترور آقاي خامنه اي تيتر اول آن بود نبايد همان روزنامه در شماره روز ۸ تير خود از شهادت آيت الله شهيد بهشتي و يارانش خبر مي داد.
آن گاه با بررسي اين مطلب پيرامونش به گفتگو نشستيم. حال كه در سالروز ترور نافرجام آيت الله خامنه اي و در آستانه سالگرد شهادت آيت الله بهشتي و يارانش قرار داريم ديگر بار آن گفتگوها را به خاطر مي آورم. نظام جمهوري اسلامي ايران كه حاصل بزرگترين و مردمي ترين انقلاب قرن بود، چنين مي انديشيد كه بايد رهبران آن با مردم باشند و در ميان آنها زندگي كنند. لذا هرگز در انديشه اتخاذ اقدامات پيشگيرانه امنيتي نبود. در اين شرايط جريان نفاق با توسل به ترور و خشونت درصدد برآمد تا با از ميان برداشتن مهره هاي اصلي نظام فروپاشي آن را محقق سازد. ديگر دستاوردي كه جريان نفاق بدان چشم دوخته بود، فرو رفتن رهبران نظام در يك لاك امنيتي - حفاظتي و قطع ارتباط آنان با مردم بود.
نكته جالب توجه آن است كه به دليل عدم آمادگي رهبران نظام براي مقابله با اين توطئه بزرگ عملاً همه اتفاقات خارج از اراده آنان شكل گرفت و فقط دست تقدير الهي بود كه گروهي را در جايگاه رفيع شهيدان نشاند و گروهي ديگر را ذخيره انقلاب نمود. مردمي بودن انقلاب بستري بود كه مآلاً به پيروزي رهبران آن و شكست كوردلان انجاميد.
راهي كه خورشيد تابان انقلاب آيت الله خامنه اي از ابتداي حياتش برگزيده، همان راهي است كه نتيجه اش يكي از دو بهره مندي نيكوست: شهادت يا پيروزي.
تقدير الهي چنين بود كه اگر ستارگاني همچون انديشه پرداز بزرگ انقلاب شهيد مطهري وسازمانده بزرگ نظام شهيد بهشتي و ديگر بزرگان به شهادت مي رسند، ستاره اي پرفروز در حيات بماند تا در غياب آنان آفتاب گرمابخش انقلاب باشد، و وجودش مايه دلگرمي ملت سرافراز ايران. آيا مي توان آفتاب را كه ذاتش سوختن براي گرمابخشي و ايجاد روشنائي است به سوزاندن تهديد كرد؟
|