جمعه ۱۲ تير ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۲۵
پرونده
Friday.htm

غول كنكور در چراغ جادوي دانشگاه
مي خواهم دانشجو شوم
004452.jpg
سامان سيف اللهي
امروز براي بسياري از جوانان ايران زمين روز بزرگي است، يا حداقل خودشان و خانواده هايشان اينگونه فكر مي كنند. پس از يك سال تلاش و كوشش مستمر، استرس، شب نخوابي و كابوس هاي روزانه و شبانه، بالاخره روز سرنوشت فرا رسيده است: روز كنكور... به هرحال چه بخواهيم و چه نخواهيم دست و پنجه نرم كردن با غولي به نام «كنكور» با سرنوشت و انتخاب گزينه هاي رديف هاي چهارخانه اي با جوانان ايراني عجين شده است و مردم در فرهنگ عامه، جوانان را به دو دسته تقسيم مي كنند: دسته اول جواناني كه از سد كنكور رد شده اند و دسته دوم آن عده اي كه پشت درهاي بسته مانده اند و ناگزير بايد آينده خود را در زمينه هاي ديگر جست وجو كنند.
و اما اين جا حتي براي گروه نخست نيز پايان داستان نيست و دردسرها همچنان ادامه دارد. آنها به آرزوي خود و خانواده جامه  عمل پوشانده و دانشجو شده اند ولي اين كه در دانشگاه دولتي، آزاد، پيام نور و يا علمي- كاربردي پذيرفته شده باشند، خود مسئله بزرگي است.
مدرك بدون خرج
بدون شك بهترين گزينه براي مشتاقان پيوستن به خيل دانشجويان، تحصيل در يكي از دانشگاه هاي دولتي كشور است، چرا كه در گام اول از نظر اقتصادي به صرفه تر است و در گام بعدي همگان مدارك نهايي فارغ التحصيلان اين دانشگاه را معتبرتر از نمونه هاي مشابه از ساير دانشگاه ها مي دانند. راه ورود به اين دانشگاه ها را هم كه همه مي دانند: فقط و فقط كنكور سراسري. تقريباً چهل سالي مي شود كه علي رغم فراز و نشيب هاي فراوان و تغييراتي گهگاه بنيادي، هنوز پابرجاست.
آزمون سراسري سال ۸۳ نيز همانند سال هاي گذشته در تيرماه برگزار مي شود و دانش آموزان و دانش آموختگان شاخه هاي مختلف متوسطه در نظام هاي گوناگون آموزشي با يكديگر رقابت مي كنند. به گفته مسئول سازمان سنجش آموزش كشور در آزمون امسال براي دو نظام ترمي واحدي و سالي واحدي تا حدود زيادي سؤالات يكساني طراحي و براي هر دو نظام يك دفترچه واحد در نظر گرفته شده است و دانش آموختگان نظام هاي پيشين، همچون نظام قديم، نيز بايد براي شركت در اين آزمون خود را با سرفصل هاي جديد هماهنگ كنند.
داوطلبان براساس مصوبه سي وپنجمين جلسه كميته مطالعه و برنامه ريزي كنكور براي دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي، بسته به محل اخذ مدرك تحصيلي دوره پيش دانشگاهي و دو سال آخر دبيرستان و يا هنرستان، جزو يكي از سهميه هاي مناطق سه گانه طبقه بندي شده و از سهميه آن بهره مند مي شوند.
پذيرفته شدگان اين آزمون در دوره هاي روزانه يا شبانه، در مقاطع مختلف تحصيلي و رشته هاي انتخابي خود مشغول به تحصيل مي شوند.
زندگي شبانه در روز
طبيعتاً دانشجويان دوره هاي روزانه و شبانه بايد يك فرقي با يكديگر داشته باشند، اينطور نيست؟
به دنبال اين تفاوت سرفصل هاي دروس، دانشگاه محل تحصيل، رشته هاي تحصيلي، استادان و مدرسان و حتي كلاس هاي آموزشي نگرديد، تنها تفاوت دوره هاي شبانه و روزانه در اين است كه دانشجويان گروه نخست بايد شهريه بپردازند و از امكانات زندگي در روز استفاده كنند و البته تفاوت اندكي در قوانين آموزشي نيز چاشني سازوكار تحصيل است.
پس به هيچ وجه به ياد كلاس هاي شبانه سوادآموزي براي زندانيان بي سواد نيفتيد و به خودتان نگراني راه ندهيد؛ تنها نكته نگران كننده تحصيل در دوره هاي شبانه به جز مبلغ شهريه عدم حق استفاده از امكانات خوابگاه دانشجويي است كه اگر طالب علم و يا مدرك هستيد، چندان غيرقابل حل به نظر نمي رسد... مطمئن باشيد مدركي كه دانشجويان دوره شبانه پس از پايان دوره كارشناسي مي گيرند نامش ليسانس است. همان اسمي كه مدرك تحصيلكردگان دوره هاي روزانه و حتي دانشگاه آزاد دارد!
آزاد از نوع مالي
وقتي تب و تاب ورود به دانشگاه دولتي تمام شد، افرادي كه فكر مي كنند در آزمون سراسري چندان موفق نبوده اند، در رشته دلخواهشان قبول نمي شوند و يا اصلاً اميدي به قبول شدنشان نيست، چشم اميد به آزمون دانشگاه آزاد اسلامي و موفقيت در آن مي بندند؛ آزموني كه با يكي دو هفته تاخير نسبت به نمونه مشابهش برگزار مي شود.
به هرحال درست است كه عامه داوطلبان تحصيل دانشگاه دولتي را به آزاد ترجيح مي دهند اما امروزه اين دانشگاه و سيستم آموزشي نيز توانسته است در كنار كسب اعتبار وجهه داخلي و بين المللي، جايگاه خود را در ميان ايرانيان به دست آورد و جوانان بسياري را در آغوش خود پذيرا باشد.
دانشگاه آزاد نيز در مقاطع مختلف به فارغ التحصيلان خود مداركي چون فوق ديپلم، ليسانس، فوق ليسانس و دكترا اعطا مي كند با اين تفاوت كه اخذ چنين مداركي از دانشگاه آزاد، حداقل از نظر مالي براي دانش آموختگانش بسيار گران تر از نمونه دولتي آن تمام خواهد شد. امروزه بسياري از خانواده ها و جوانان پذيرفته اند اين هزينه ها را تقبل كنند ولي از دانشگاه محروم نشوند.
اما براي دانشجو شدن، دانشگاه آزاد آخرين انتخاب نيست و گزينه هاي ديگر و البته گران تري نيز براي ادامه تحصيل روبه روي دانش آموزان قرار دارد.
انتفاع بي انتفاع
شركت كنندگان كنكور سراسري اگر رتبه اي مناسب براي قبول شدن در دوره هاي روزانه يا شبانه به دست نياورند و در كنكور دانشگاه آزاد نيز به هر دليلي موفق نشوند، مي توانند در يكي از دانشگاه هاي غيرانتفاعي به تحصيل ادامه دهند و لقب دانشجو را به دنبال نام خود يدك بكشند.
واضح است كه تحصيل در چنين دانشگاه هايي به مراتب هزينه اي بيش از ساير گزينه ها دارد. چون اين شخص دانشجو و البته خانواده او هستند كه به طور تمام و كمال بايد هزينه تحصيل خود و يا فرزند خود را تقبل كنند و ديگر از كمك دولت خبري نيست.
راه ورود به اين دانشگاه ها نيز همان كنكور سراسري معروف است و علاقه مندان به تحصيل در اين سيستم آموزشي بايد رشته هاي موردنظر خود را در فرم انتخاب رشته سازمان سنجش معين كنند و در انتظار اعلام نتايج و اسامي اعلام شده در روزنامه بمانند، اما با خيالي راحت تر، حداقل مدركشان پس از پايان تحصيل مورد تاييد وزارت علوم است. پس از انحلال دانشگاه هاي غيرانتفاعي موسوم به نوع اول،  دانشگاه هايي كه آن روزها پسوند نوع دوم را به دنبال داشتند، به عنوان تنها گزينه غيرانتفاعي باقي ماندند و به جايگاهي تبديل شدند براي كساني كه پذيرفته اند مي توان پول داد و درس خواند اما باز هم بايد در كنكور شركت كرد.
مدرك مكاتبه اي
دانشگاهي موسوم به پيام نور از ديگر گزينه هايي است كه باز هم از طريق كنكور سراسري به پذيرش دانشجو مي پردازد و به همه آن كساني كه به هر دليل امكان حضور مستمر در كلاس هاي آموزشي را ندارند و در عين حال علاقه مند به ادامه تحصيل هستند اين امكان را مي دهد كه بتوانند به صورت مكاتبه اي درس بخوانند و فقط براي گرفتن سرفصل دروس و رفع اشكال به دانشگاه خود مراجعه كنند.
به عقيده بسياري از كارشناسان اين سيستم آموزشي به نوعي شكل سنتي آموزش مجازي است كه در آن حضور فيزيكي به حداقل مي رسد.
اما دانشگاه هاي پيام نور در چند سال اخير به پذيرش دانشجوي بدون كنكور تحت عنوان «سيستم آموزش فراگير» اقدام كرد كه در آن داوطلبان با شرايط خاصي از جمله شرط معدل پذيرفته و با همان سيستم به تحصيل مشغول مي شوند.
كنكور زمستاني
و اما راههاي ورود به دانشگاه و دانشجو شدن به موارد مذكور ختم نمي شود. علاوه بر دو آزمون سراسري و دانشگاه آزاد اسلامي، دانشگاه جامع علمي- كاربردي نيز طي آزمون جداگانه اي دانشجو مي پذيرد.
كنكور اين دانشگاه برخلاف دو نمونه ديگر در زمستان برگزار مي شود و داوطلبان بايد در روزهاي سرد دي ماه با ايام داغ كنكور روبه رو شوند.
كنكور دانشگاه جامع علمي - كاربردي به نسبت كنكور دانشگاه هاي دولتي و آزاد از قدمت كمتري برخوردار است اما در حال حاضر يكي از راههاي ورود به دانشگاه و دانشجو شدن محسوب مي شود. البته دانشگاه جامع علمي - كاربردي نيز طي دوره هايي موسوم به «پودماني» بدون كنكور دانشجو مي پذيرد.
به گفته حق پناه، رئيس دانشگاه جامع علمي - كاربردي، نظام پودماني، نظامي است كه در سال ۸۱ و ۸۲ براي پذيرش داوطلباني كه نسبت به كنكور تشويش و نگراني داشته اند، داير شده است و برخلاف ساير دانشگاه ها، فارغ التحصيل شدن از آن كار دشوارتري است نسبت به ورود به آن. هرچند مدارك اخذ شده از اين دانشگاه مورد تاييد وزارت علوم، تحقيقات و فناوري است، اما متفاوت بودن فضاي آموزشي دانشكده هاي ارايه دهنده اين نظام با دانشگاه هاي ديگر و كمبود ابزار آموزشي در آن از جمله مسايلي است كه سبب نگراني دانشجويان مي شود.
در اين سيستم آموزشي نيز دانشجويان تامين كننده  هزينه هاي آموزشي خود هستند و در نهايت مي توانند سر خود را بالا بگيرند و بگويند: ما هم دانشجو هستيم.

سنجش از نگاه سنجش
004455.jpg
سازمان سنجش آموزش كشور، هم اكنون متولي برگزاري كنكور در ايران است و آزمون هاي ورود به دانشگاه در مقاطع مختلف تحصيلي توسط اين سازمان برگزار مي شود. وزارت علوم و آموزش عالي در سال ۱۳۴۷به  منظور حل مسئله گزينش دانشجو، مركز آزمون شناسي را در بهمن ماه همان سال تاسيس كرد تا با همكاري دانشگاه ها، مقررات ورود به آموزش عالي را تدوين و اجرا كند.پس از افزايش تعداد متقاضيان ورود به آموزش عالي و گسترش دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي و احساس نياز به وجود تشكيلات وسيع تر با شرح وظايف مشخص براي گزينش دانشجو از سوي مسئولان وقت در بهمن ماه سال ۱۳۵۴ تشكيلات سازمان سنجش آموزش كشور با سه حوزه معاونت فني و پژوهشي، اجرايي و نظارت بر امور دانشگاه ها به تصويب رسيد و با همين تشكيلات تا سال ۱۳۶۰ به كار خود ادامه داد.
در سال ۱۳۶۰ بر اساس طرح ادغام سازمان هاي وابسته به وزارتخانه، سازمان سنجش آموزش كشور منحل و وظايف آن به اداره كل گزينش دانشجو در حوزه معاونت دانشجويي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري واگذار شد.با توجه به حجم فعاليت هاي تحقيقاتي و اجرايي به ويژه در زمينه پذيرش و گزينش دانشجو، افزايش تعداد داوطلبان ورود به نظام آموزش عالي و حساسيت بيش از پيش مراحل مختلف امر گزينش دانشجو، در فروردين ماه سال ۱۳۶۸، تشكيلات سازمان سنجش آموزش كشور با سه معاونت اجرايي، فني و پژوهشي و گزينش به تصويب سازمان امور اداري و استخدامي رسيد و در تاريخ ۲۸/۶/۱۳۶۸ شرح وظايف و پست هاي مصوب سازمان ابلاغ شد.
مجدداً با توجه به گستردگي كمي و كيفي وظايف سازمان و با اندك تغييراتي در تشكيلات با هدف كيفي تر كردن تركيب نيروي انساني و افزايش پست هاي پژوهشي و كارشناسي، تشكيلات سازمان سنجش آموزش كشور با سه معاونت اجرايي، معاونت فني و آماري و معاونت تحقيقات آزمون و ارزيابي آموزشي، به موجب تبصره دوم ماده هشت قانون استخدام كشوري در بهمن ماه ۱۳۷۸ به تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور رسيد.

يادداشت
كنكور كلاف سردرگم
پرستو دوكوهكي
004458.jpg

رقابت هر سال سخت تر مي شود. اضطراب ها هر سال بيشتر مي شود. كنكور هر سال وحشت انگيزتر مي شود. مسئولان هم اين را مي دانند گرچه نمي توانند مثل بچه هاي كنكوري حسش كنند و همين مي شود كه هيچگاه اقدامي در كم كردن رقابت انجام نمي شود. دكتر مصطفي معين، وزير علوم سابق، در زمان وزارتش تاكيد كرد: «بايد رقابت در آزمون سراسري به نوعي تعديل شود تا بين تعداد داوطلبان متقاضي ورود به آموزش عالي و ظرفيت پذيرش موازنه ايجاد شود.» اين درحالي است كه سيدحسن فيروزآبادي، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح، با صدور دستورالعملي اعلام كرد: نفرات برتر (۳ نفر اول) كنكور سراسري در هر رشته از انجام خدمت دوره ضرورت معاف مي شوند و اين يعني انگيزه بيشتر براي رقابت. سياست ها همه در جهت رقابت بيشتر است. كاري هم نمي شود كرد وقتي كه دانشگاه هاي دولتي ما فقط به اندازه ۱۰ درصد از داوطلبان ظرفيت دارند.
نمي شود ريسك كرد
سمانه تازه از امتحان هاي پايان سال دوره پيش دانشگاهي خلاص شده است اما هر شب به قول خودش روي يكي ازكتابهاي عمومي خوابش مي برد! مي گويد دوست دارد رشته مترجمي زبان انگليسي قبول شود اما با اين حال علاوه بر كنكور زبان هاي خارجي، كنكور رياضي هم مي دهد: «نمي شود ريسك كرد. بايد در يك رشته اي قبول شد. خيلي دوست دارم كه اين رشته مترجمي زبان باشد اما هر رشته ديگري هم كه شد، مهم نيست. حتي كارداني ها را هم انتخاب مي كنم.» چرا مهم نيست كه چه رشته اي قبول مي شويم؟ صالح قاضي، كارشناس امور آموزشي، اعتقاد دارد: «بيشتر اوقات داوطلبان واقعاً نمي دانند براي چه درس مي خوانند. آنها كنكور و قبولي در آن را هدف قرار مي دهند در حالي كه عبور از كنكور راهي است براي رسيدن به هدف. دانش آموزان ما بي هدف درس مي خوانند. تمام طول دوران تحصيل و براي كنكور هم.»
گذشته از بي هدفي، خيلي از شركت كنندگان در كنكور جز اسم رشته  ها چيزي از محتواي آن نمي دانند. ابتكاري كه دانشگاه اميركبير در سال گذشته براي معرفي رشته هاي دانشگاهش به داوطلبان به كار برده، جالب است. استادان و كاركنان آموزش اين دانشگاه در يك دوره يك هفته اي رشته هاي فني- مهندسي دانشگاه را معرفي كردند. با اين حال هميشه فرق است ميان آنچه كه يك دانش آموز پيش از شروع به خواندن رشته اي در دانشگاه در ذهن دارد و آنچه كه بعد از دانشجوشدن مي بيند.
انصراف
سال ۷۸ در يكي از پادگان هاي تهران گروهي كه براي خريدن سربازي دوره آموزشي را مي گذرانده اند، دور هم جمع شده اند و از گذشته هايشان مي گويند. درصد زيادي از آنها دانشجويان انصرافي هستند!
احسان سه ترم در رشته مهندسي معدن درس خواند، انصراف داد و بعد از خريد سربازي حالا مي خواهد براي خواندن يك رشته علوم انساني به كشوري ديگر برود. مي گويد: «وقتي كه مي خواستم كنكور بدهم، تحت تاثير خانواده و دوستان احساس مي كردم حتماً بايد مهندس شوم! در حالي كه رشته علوم سياسي را خيلي دوست داشتم. بعدتر وقتي خودم و علايقم را بهتر شناختم، تصميم گرفتم كه وقتم را هدر ندهم و زودتر مسير زندگي را به سمتي بيندازم كه دوست دارم.»
احسان شايد خيلي خوش شانس بود كه توانست خدمت سربازي را بخرد. ولي با اين كه چند سالي است كه سربازي فروخته نمي شود، تعداد زيادي از دانشجوها (كه اين سال هاي اخير تعدادشان قابل توجه شده است) انصراف مي دهند و بعد از گذراندن خدمت سربازي به راه خود مي روند. در اين ميان دختران كمتر انصراف مي دهند اما گاهي در طول دوران تحصيل با تنفر درس مي خوانند.
صالح قاضي در اين زمينه مي گويد: « جسارت در بين بچه ها بيشتر شده است. چند سال پيش نمي شد حرف از انصراف زد. اين نشان مي دهد كه چقدر ميان انتظارات و واقعيات در دانشگاه ها تفاوت وجود دارد.»
مريم براي بار سوم از رشته اش انصراف داده است. بار اول از رشته پزشكي، بار دوم از رشته روزنامه نگاري و بار سوم از رشته معماري داخلي. مي گويد: «استعدادم را پيدا نكرده ام. مجبورم همه رشته ها را امتحان كنم. البته اصلاً كار راحتي نيست، هزينه هاي مادي و معنوي زيادي دارد. اما چه مي شود كرد؟»
صالح قاضي مي گويد: «كشف استعدادها و علايق بايد در سال هاي مدرسه اتفاق بيفتد. زماني كه از دانشجو بابت اين موضوع تلف مي شود به اضافه سرخوردگي ها، هزينه هايي جبران ناپذير است.»
004461.jpg

كلاف سردرگم
تنوع فكري و حرفه اي ميان افراد يك جامعه نشانه توسعه يافتگي آن جامعه است. گروهي از جامعه شناسان اعتقاد دارند كنكور و رقابت شديدي كه در آن وجود دارد، موجب نزديك شدن سلايق و در نتيجه عقب ماندگي بيشتر كشور مي شود.
هومن كه تا سال سوم دبيرستان پيشرفت خوبي در نواختن تار داشت، مجبور شد براي درس خواندن فشرده، ساززدن را كنار بگذارد: «وقت نداري. انگار از اول ابتدايي بايد خودت را براي كنكور و رقابت آماده كني!»
سياوش، با سن كمش طراحي وب مي كند و در كارش موفق است اما مجبور شده است چند پيشنهاد كاري را رد كند چون كلاس هاي پيش دانشگاهيش دارد شروع مي شود. معلوم نيست سياوش از كدام دانشگاه و كدام رشته سر دربياورد اما مسلم است كه تا دو سال نمي تواند به آنچه كه علاقه و استعداد دارد بپردازد.
قاضي مي گويد:«يكي ديگر از مشكلات ما همين است. گروه كمي از دانش آموزان هم كه راه خودشان را پيدا كرده اند و علاقه و استعداد خود را شناخته اند، نمي توانند مطمئن باشند كه در رشته مرتبط ادامه تحصيل مي دهند. چون عده اي كه بي شناخت انتخاب رشته كرده اند، ممكن است جاي آنها را بگيرند.»
كنكور كلاف سردرگمي است و آنچه پس از آن اتفاق مي افتد. اما چه مي توان كرد وقتي فقط براي كمتر از ۱۰ درصد از داوطلبان كنكور امكان ادامه تحصيل وجود دارد. راه ديگري جز كنكور مي شناسيد؟
از هر جهت كه نگاه كني جام زهر است اما انگار چاره اي جز نوشيدنش نيست...

گفت و گو
رقابت مثل امروز نبود
004464.jpg
دكتر علي اكبر جلالي رئيس واحد پژوهش دانشگاه علم و صنعت ايران است و چندي پيش نخستين روستاي اينترنتي ايران را در زادگاهش، روستاي قرن آباد در استان گلستان، راه اندازي كرد. وي هم اكنون جزو صاحب نظران و فعالان عرصه فناوري اطلاعات در ايران به حساب مي آيد.
شما در چه سالي و در چه رشته اي در دانشگاه قبول شديد؟
سال ۱۳۵۵ در رشته كمك مهندسي مايكروويو در دانشكده مخابرات ايران كه بعد از پيروزي انقلاب به دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي تبديل شد، قبول شدم و بعداً در رشته مهندسي الكترونيك ادامه دادم.
چگونه ادامه تحصيل داديد و در حال حاضر مدرك تحصيلي شما چيست؟
پس از كارشناسي مهندسي برق، چون جزو شاگردان ممتاز اين رشته بودم جهت ادامه تحصيل به دانشگاه اكلاهما در آمريكا اعزام و دوره كارشناسي ارشد را در آن جا گذراندم و دوره دكترا را در رشته مهندسي برق با گرايش كنترل و فوق دكترا را در رشته مهندسي برق كنترل كامپيوتري در دانشگاه ويرجينياي غربي. بنابراين آخرين مدرك تحصيلي بنده فوق دكتراي برق در رشته كنترل كامپيوتري است.
چرا رشته الكترونيك را انتخاب كرديد؟
رشته الكترونيك را در راديو و تلويزيون مي ديدم و خيلي برايم جالب بود كه چگونه مي شود با مقاومت، ترانزيستور و خازن زيبايي هاي جهان را در درون يك تلويزيون با تركيب سه رنگ ديد. براي همين دنبال آن بودم و يادم هست كه همان سال اول تعميركار خوبي براي راديو بود و اولين راديوي سوپرهيتروداين را كه راديوي هفت موج بود به عنوان پروژه كارشناسي ارشد ساختم كه هنوز در نمايشگاه دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي موجود است. همين طور كه امروز اينترنت مهم است آن روزها الكترونيك مهم بود و البته هنوز هم هست.
از كنكور و استرس و اضطراب آن در زمان خودتان بگوييد.
راستش را بخواهيد اصلاً دنبال كنكور و استرس نبودم و براي همين تا ديپلم خيلي هم شاگرد زرنگي نبودم، بعد از وارد شدن به دانشگاه در همان ترم اول جزو شاگردان اول شدم. چون وقتي وارد دانشگاه شدم و از شهرستان به تهران آمدم تازه فهميدم كه بايد درس خواند! آن روزها رقابت مثل امروز البته خيلي هم جدي نبود با كمي تلاش مي شد جايي قبول شد.
نظر شما براي استفاده از آموزش الكترونيك به عنوان راهي براي مقابله با كنكور چيست؟
استفاده از تجهيزات الكترونيك شامل ابزار فناوري اطلاعات يعني رايانه و اينترنت هم مي شود كه وسيله بسيار خوبي براي تمرين ورود به كنكور است. هرچه بتوانيم درس ها را به صورت تصويري و فيلم و صدا به نمايش درآوريم قدرت انتقال به دانش آموز بيشتر مي شود. ابزار الكترونيك شامل دوربين، ويديو، رايانه، تلويزيون و نوارهاي صوتي مي شود كه ابزار خوبي براي كمك به دانش آموزان براي استفاده از مطالب درسي به صورت سمعي و بصري است و شانس آموختن بهتر در زمان كمتر را زياد مي كند.
درباره تغيير روند كنكور و سيستم گزينش دانشجو، پيشنهاد يا الگوي خاصي نداريد؟
اعتقادي به كنكور در شرايطي كه مي توانيم از طريق آموزش ها و دانشگاه هاي مجازي كليه نيازهاي آتي و تقاضا را جواب بگوييم، ندارم. تعجب مي كنم چرا كه وقتي دانشگاه فينيكس آمريكا در عرض دو سال توانسته تعداد دانشجويان خود را از هفت هزار نفر با آموزش مجازي به ۱۷۰ هزار نفر برساند ما نتوانيم؟ به هر صورت بهترين راه استفاده از اينترنت براي كشور ما استفاده آموزشي سازمان داده شده است كه شرايطي ايجاد كند كه هركس بتواند در رشته دلخواه درس بخواند. اين امكانات در هر صورت تا چند سال ديگر به وجود خواهد آمد اگر اين پروسه را جلو بيندازيم خدمت بزرگي كرده ايم. بنابراين بايد به رشته هاي كاربردي و عملياتي و دانشگاه هاي مجازي اهميت بيشتري بدهيم.

بازخواني يك مطلب
تمام شد ديگر چه فرقي مي كند
004467.jpg
مهرداد خليلي
بايد فرق مي كرد پس از پنج سال همه چيز بايد فرق كند. پنج سال پيش اين متن را نوشتم. حالا دوستان خواسته اند اگر تغييري لازم است در آن بدهم. ولي هر چه كردم نشد. گويي هيچ چيز فرقي نكرده است. گويا هنوز هم آن پسر دلش مي خواهد نفس را در ريه ها جمع كند، آنقدر نگه دارد تا با فريادي بر سر همه ما بگويد: «تمام شد، ديگر چه فرقي مي كند؟»
ولي دارد اتفاقي مي افتد اتفاقي پنهان و بس مهم جابه جايي جنسيت داوطلبان كنكور امروز فريادي است كه صدايش را سال هاي ديگر خواهيم شنيد امروز فقط عدد مي بينيم و چند صداي كوتاه و ديگر هيچ اگر دختران دو سوم متقاضيان كنكور را تشكيل مي دهند، نشانه اي از تغيير است. اگر پسران به سوي تحصيلات عاليه نمي روند هم نشانه تغييرات است.
سال ها پيش آن فرياد را نشنيديم و امروز اين تغيير را نمي بينيم. فقط مي خواهيم صورت مسئله را پاك كنيم پس مي گوييم گزينش جنسيتي! آيا اين راه حل واقعي است؟ اگر امروز صف دختران پشت كنكوري را مي بينيم بايد منتظر فريادهاي انهدام خانواده ها و تغيير طبقات اجتماعي را بشنويم آيا آن زمان سار از درخت نپريده است؟»

تمام شد چه فرقي مي كند فقط حالا بايد هوا را به ريه ها كشيد. چشم ها را چرخاند. زندگي همه جا جريان دارد. اين زندگي كه او چند ماه آن را گم كرده بود. «تمام شد. چه فرقي مي كند؟ حالا فقط بايد زندگي كرد.»
دست هايش را به جيب فرو كرد. چيزي را بيرون آورد. توي مشتش مداد تراشي ديد.
باز هم رگه اي از يك خاطره، خاطره اي از يك زندگي خسته كننده، رياضت وار و طاقت فرسا. بيدارماندن شب ها، تنها ماندن روزها. بريدن از زندگي. مدادتراش را پرت كرد به خيابان «تمام شد چه فرقي مي كند» حالا زندگي همه جا جريان دارد. كسي چه مي داند او چه كشيده است؟ براي چه كسي فرقي مي كند كه او چه حاصلي به دست آورده است؟ چه فرقي مي كند شانه هايش را بالا انداخت. سنگريزه كوچكي را با پا به جلو راند. هنوز از دست خاطرات ماههاي گذشته حتي ساعت هاي گذشته رهايي نيافته بود. چند قدم جلوتر رفت تاكسي جلوي پايش ايستاد. سوار شد. كجا مي خواست برود؟ داخل تاكسي چند جوان ديگري هم بودند. آنان نيز چون او رنج ماههاي گذشته را بر چهره نشانده بودند، اما گويا نمي خواستند دست از جدال با خود بردارند. «جواب تست ۱۲۳، چي بود؟ الف، ب، ج ... پسر از خود پرسيد: راستي من كدام را انتخاب كردم؟ جوانان با يكديگر بحث كردند. پسر سرش را از پنجره بيرون برد. هواي نيمه  گرمي به صورتش خورد. ريه را از هوا پر كرد و سرش را به داخل آورد. آنقدر هوا را در ريه نگه داشت تا ديگر تحمل حفظ آنها را نداشت. بعد فرياد كشيد: «چه فرقي مي كند؟ راننده نگه داشت و پسر پياده شد كجا بود؟ سر در دانشگاه تهران، پاسخ او را داد. پا به دانشگاه گذاشت. روياي ديرينه پدر، آرزوي هميشگي مادر. ياد شب هاي گذشته افتاد. ياد شب ها و ماههايي كه تا صبح در آشپزخانه، زير نور چراغ مطالعه، چشم دوخته بود به كتابها و نوشته هاي سياه، ياد روزهايي افتاد كه همه به دنبال آخرين جزوه آخرين تست ها. از جلوي درختان و ساختمان هاي دانشگاه گذشت ياد پدر افتاد حرف هايش و نصيحت هايش.
«پسرم، درس بخوان تا صاحب شخصيت شوي، ديگه به آدم ديپلمه در اين مملكت كار نمي دن ليسانسه ها و دكترا هم بيكارند بايد درس بخواني اگر در دانشگاه قبول بشي، هر چه بخواهي مهياست من هم هر چه دارم از تو دريغ نمي كنم.»
چند دانشجو از روبه رو مي آمدند. با كيف هايي به دوش پر از كتاب؛ پسر با خود گفت: آيا ايشان هم چنين روزهايي داشته اند؟
روي گرداند چشمش به چمن هاي سبزرنگ افتاد. روي آنها نشست. باز هم ساعت هاي امتحان، خانه هاي سپيد و سياه ريز كاغذها صداي يكنواخت و پرطنين بلندگوهاي جلسه امتحان.چنگ به سبزه ها انداخت مشتي چمن به دستش ماند همه را به باد سپرد.
چه فرقي مي كند؟ تمام شد
«ساعت چند است؟» از خود پرسيد و به راه افتاد. زنگ خانه را كه به صدا درآورد مادر سراسيمه به پيشواز آمد. «چطور بود؟»... مادر پرسيد.
نگاه گنگ پسر هيچ پاسخي نداشت. «شيري يا روباه؟» پدر پرسيد. خيلي تلاش داشت تا خود را آرام و مطمئن نشان دهد. پسر با خود مي گفت: مي دانم چه خواهي گفت. «عيبي ندارد. يك بار ديگر تلاش كن آسمان كه به زمين نيامده است مي دانستم روسفيدم مي كني آفرين.»
مبهوت و گيج از جلوي چشم پدر دور شد. به اتاق خود كه رسيد كتابهاي تلنبار شده و جزوه هاي پراكنده روي زمين او را به دنياي دشواري ها دعوت مي كردند. روي تختخواب ولو شد. پدر و مادرش از نيمه در سرك كشيدند. پسر تحمل نگاه مادر را نداشت، ريه را از هوا پر كرد مثل دفعه قبل داخل تاكسي نفس را حبس كرد آنقدر كه ديگر تحمل نداشت بعد هوا را به همراه فرياد بيرون داد. «چه فرقي مي كند؟ تمام شد.»

كلاس كنكور
تزريق نكات كنكوري به مغز با روش يادگيري فوت كوزه گري
محمدسام نيكوزاد
در و ديوار شهر پر است از تبليغات رنگارنگ موسسه هايي كه هر كدام به نوعي نام خود را به دانش و تحصيل و دانشگاه ربط داده اند و تضمين مي كنند كه كنكوري ها را حتماً و حتماً به دانشگاه هدايت مي كنند و درصورت عدم حصول نتيجه، بخشي از هزينه سرمايه گذاري داوطلب را به او باز مي گردانند، يعني همه چيز تضميني است... عربي ۹۰ درصد، فيزيك بالاي ۸۰،  رياضيات ۹۰ درصد، ادبيات و معارف ۱۰۰ درصد و ... اين يعني قبولي در هر دانشگاهي كه دوست داريد!
از سوي ديگر شركت در كلاس كنكور چند سالي است كه مد شده و به عنوان رمز موفقيت در آزمون سرنوشت از آن ياد مي شود و تقريباً تمامي كارشناسان خانواده فرد داوطلب در امر كنكور نيز معتقدند كه هر چه تعداد كلاس هاي فرد شركت كننده در كنكور بيشتر باشد، تلاش او در جهت كسب موفقيت بيشتر بوده است!
شغلي به نام كلاس كنكور
تدريس در كلاس هاي ويژه آمادگي كنكور به شكل هاي مختلف در سال هاي اخير به يكي از شغل هاي پر درآمد در كشور، تبديل شده است به گونه اي كه بسياري از دبيران با سابقه و بي سابقه و حتي دانشجويان ممتاز و غيرممتاز به اين شغل روي آورده اند. تاسيس آموزشگاه كه ديگر جاي خود را دارد. اگر پاي صحبت اغلب كساني كه آموزشگاهي با ارايه خدمات ويژه آمادگي كنكور دارند، بنشينيد قطعاً با حرف هاي نااميدكننده روبه رو مي شويد: «سود مالي كه ندارد با يك درآمد بخور و نمير مثل ساير كارهاي فرهنگي، مشكلات فراوان، تعهد به دانش آموزان و خانواده هاي آنها و ...»
اما كافي است كمي به حافظه تان فشار آورده و وضع مالي فرد مورد نظر را پيش از تاسيس موسسه مذكور به ياد بياوريد، همه چيز دستگيرتان مي شود. به كار بردن الفاظي چون «تضميني»، «دبيران مجرب»، «مشاوران خبره» و كلماتي از اين دست، همه و همه دانش آموران و خانواده هايشان را ترغيب مي كند كه نه تنها در سال آخر، بلكه از سال هاي قبل تر به اين موسسات اعتماد كرده و سرنوشت نوجوان دلبندشان را منوط به كلاس هاي كنكور كنند.
فوت كوزه گري
در نگاه اول كلاس هاي كنكور چندان هم بي فايده به نظر نمي رسد. با اين كه سازمان سنجش آموزش كشور همه ساله اعلام مي كند كه سؤالات كنكور در چارچوب كتابهاي درسي است و نه خارج از آن، اما تست زني هم راه و روش خود را دارد و به سادگي نمي توان با اكتفا به شيوه حل تشريحي مسايل در جلسه كنكور حاضر شد چرا كه در ماراتني نفسگير مثل كنكور مديريت وقت و استفاده بهينه داوطلب از دانش خود در زمان معين شده حرف اول و آخر را مي زند.
كتابهاي درسي در حجم معيني كه به هر سرفصل اختصاص داده اند آنطور كه بايد و شايد به راه و روش هاي تست زني يا به اصطلاح نكات كنكوري نپرداخته اند يا در صورت وجود، اين نكات به اندازه اي نيست كه دانش آموزان را بي نياز كند و در نتيجه دانش آموزان با راهنمايي معلمان و دبيران خود و همچنين كارشناسان امور كنكور (!) به كتابهاي كمك آموزشي، جزوات مدرسان و يا كلاس هاي كنكور روي مي آورند و از آ ن جا كه گزينه آخر نياز به اكتشاف حداقل ميزان را داراست طرفداران بيشتري نيز دارد و در حالت ديگر، داوطلبان كنكور براي آمادگي بيشتر تلفيق هر سه روش را بر مي گزينند،
فرا گرفتن فوت كوزه گري در هر كاري ازجمله در امور تست زني چندان ساده به نظر نمي رسد و اين مسئله از دلايل اصلي گرايش جوانان به كلاس هاي كنكور است. اما همين كلاس هاي كنكور هم براي خود ژانرهاي مختلفي دارد و انتخاب آن براي دانش آموزان مسئله اي مهم است؛ خصوصي، نيمه خصوصي، عمومي و يا فقط كنكور آزمايشي و رفع اشكال؟
سهامي خاص
يكي از مهم ترين انواع كلاس هاي كنكور و تزريق راه و روش هاي تست زني به داوطلبان، كلاس هاي «خصوصي» است كه در آن معلم درس مربوطه، نكات يك درس را به يك نفر آموزش مي دهد و در ازاي آن مبلغي را دريافت مي كند. اين روش فارغ از هزينه و بار مالي آن، كمي وسوسه كننده تر از سايران است. در طول جلسه آموزش، تمام وقت دبير متعلق به يك نفر است و دانش آموز با فراغ بال مي تواند از درياي تجربه و اندوخته هاي معلم خود استفاه كند، او نيز در برابر حق تدريس نسبتاً مناسبي كه مي گيرد احساس دين مي كند و نتيجه مي تواند معجون مناسبي باشد.
اما جالب ترين نكته در روند فراگير شدن كلاس هاي خصوصي، افزايش بي رويه دستمزد معلمان و مدرسان است به صورتي كه در عرض چند سال اين دستمزد از ۴-۳ هزار تومان در ازاي يك ساعت و يا يك جلسه كامل به ۳۰ يا ۴۰ هزار تومان در زمان مشابه رسيد كه البته اين مبالغ بسته به نوع درس مربوطه و سابقه و نام و شهرت مدرس مي تواند پايين تر و در مواردي بالاتر باشد.به هر صورت اين كلاس ها مشتريان خاص و پروپا قرص خود را دارد؛ كساني كه ترجيح مي دهند در زمستان و تابستان در هواي مطبوع خانه خود بنشينند و معلم نكات را به مغزشان تزريق كند و چه بسا زمان هاي از دست رفته را برايشان جبران كند.اما كلاس هاي خصوصي تنها راه حضور در كلاس هاي آمادگي براي كنكور نيست و مي توان براي حضور جدي در اين كلاس ها از راههاي ديگري وارد شد.
سهامي نيمه خاص
كلاس هاي نيمه خصوصي راه ديگري است براي شركت در كلاس هاي ويژه آمادگي براي كنكور كه اتفاقاً شايع ترين نوع آنها نيز هست. در اين كلاس ها چند نفر با يكديگر سر كلاس درس يك استاد مي نشينند و از محضر او علم آموزي كنكوري مي كنند. بدين ترتيب هزينه كلاس بين تعداد شاگردان سرشكن شده و بار مالي آن كاهش مي يابد، از سوي ديگر فضاي كلاس آنقدر شلوغ نيست كه نتوان از آن به طور مفيد استفاده كرد.
در ضمن كلاس ها در محيط رسمي تر و جدي تري نسبت به حالت خصوصي برگزار مي شود و موسسات بسياري با هدف برگزاري چنين كلاس هايي تشكيل شده اند. اما همين مسئله شباهت بيشتر به كلاس هاي رسمي درس و تعداد بيشتر
دانش  آموزان، محيط مناسب تري را براي دانش آموزان بازيگوش فراهم كرده است تا بتوانند راحت تر از زير بار درس و كنكور و امتحان شانه خالي كنند، آن عده اي كه هدفشان از شركت در كلاس كنكور، نشان دادن حالت درس خواندن و متقاعد كردن خانواده شان است و نه چيز ديگر.
به هر حال استقبال متقاضيان شركت در اين كلاس ها در سال هاي اخير به اندازه اي بوده كه راه اندازي موسساتي با اين رويكرد به شغلي پر درآمد، سودآور و پولساز تبديل شده است و توجه بسياري از متخصصان و دانش آموختگان دانشگاه هاي كشور و دست اندركاران آموزش دوره متوسطه از جمله دبيران دبيرستان ها را به سوي خود جلب و آنها را جذب اين شغل كرده است.
اما قسمت غمناك ماجرا ورود فعالان بازار و سايرسرمايه گذاراني است كه با كمترين شناخت به نيازهاي دانش آموزان كنكوري قدم به اين عرصه گذاشته اند و به اين كلاس ها فقط و فقط به ديد تجاري نگاه مي كنند تا آن جا كه شايد برايشان تفاوت چنداني در تاسيس يك آموزشگاه آمادگي براي كنكور و سرمايه گذاري در بازار موبايل وجود نداشته باشد.به هر حال انتخاب نهايي با دانش آموزان و خانواده هاي آنهاست كه با چه ميزان از تحقيقات آموزشگاه خود را انتخاب مي كنند.
سهامي عام
در نوع ديگر كلاس هاي آمادگي براي كنكور و آموزش شيوه هاي تست زني و نكات كنكوري، كلاس هايي است كه تعداد شركت كنندگان در آن شايد از شلوغ ترين كلاس هاي مدارس دولتي هم بيشتر باشد. به طبع هزينه هاي شركت در اين كلاس ها به مراتب از دو نمونه قبلي كمتر است و همه چيز براي درس نخواندن مهيا!
دانش آموزان در اين كلاس ها به فراخور ميزان علاقه و دقت شان به درس و حرف هاي مدرس از كلاس بهره مند مي شوند. محل برگزاري كلاس هاي عمومي آمادگي كنكور نيز معمولاً در موسسات است و يا مدارس مختلف براي آماده كردن هرچه بيشتر دانش آموزان خود در محل مدرسه به صورت فوق برنامه اقدام به برگزاري چنين كلاس هايي مي كنند.
برخي از خانواده ها به نوعي براي حضور فرزند دلبندشان دافعه دارند، چون فكر مي كنند راندمان و كارايي لازم را نخواهد داشت اما در بسياري از موارد نيز هزينه پايين تر شركت در كلاس هاي عمومي آنها را به حضور هرچه پررنگ تر ترغيب مي كند تا نوجوان آنها از كلاس كنكور محروم نماند.

داستانك
كنكور يا چگونه ياد گرفتم دست از نگراني بردارم و به دانشگاه بروم
نيما رسول زاده
يكي بود، يكي نبود... غير از خدا هيچ كس نبود، يك روزي يك آقايي بود نه نه، يك جواني بود... نه! يك بچه اي بود... (قبول كنيد قصه اي كه قرار است برايتان تعريف كنم آنقدر مهم است كه بايد از كودكي قهرمان قصه شروع كنيم)، بله يك بچه اي بود كه البته از وقت اده... دودو كردنش گذشته بود و با شيرين زباني هايش دل از پدر و مادر و فك و فاميل برده بود؛ از آن جايي هم كه اين بچه در تهران و ايران خودمان به دنيا آمده بود از همان اول ياد گرفته بود كه طنازي و تكرار حرف هاي پاپا و مامان خيلي نكته مهمي در محبوبيت او به شمار مي رود... در نتيجه وقتي همان روزها از آن آقاكوچولوي فنچ مي پرسيدند كه: «بابايي، به عمو بگو مي خواهي چيكاره بشي؟» دوروبر را نگاه مي كرد و وقتي مطمئن مي شد مامان جان آن دوروبر نيست عينك دودي پلاستيكي اش را به چشم مي زد و مي گفت: مهندس! بله، روش آقا كوچولوي قصه ما جواب مي داد و بلافاصله پاپا و عموجان او را بغل مي كردند و غرق بوسه و هي مي گفتند: آباريكلا، ماشاا...، مي خواد مهندس بشه، شوبولي بوبولي... و خب طبيعي بود كه اين ماجرا وقتي پيش مامان و خاله ها (خاله ها و عموهايي كه بعداً وقتي بزرگتر شد فهميد زياد هم خاله و عمو نبودند!) فرق مي كرد و آن جا بايد جواب مي داد: «مي خوام دكتر بشم كه اگه مامان اوف شد، زود خوبش كنم»، نتيجه مشابه همان چيزي بود كه آن طرف هم اتفاق مي افتاد، تازه يكدفعه، يكي از خاله ها ذوق زده شد و رفت براي او يك مجموعه وسايل بازي دكتر كوچولو خريد، او فهميد آدم اگر دكتر بشود خيلي از خاله ها كه دختر همسن وسال او دارند به او مي گويند: «قربون داماد دكتر كوچولوي خودم برم».
قبول داريد خيلي مهم بود كه از اين جا شروع كنيم؟ كلي از انگيزه هاي آدم در همين سن و سال شكل مي گيرد.
مي خواهيد چكاره شويد
وقتي آن پسر شومبوس كومبولي اول قصه ما بزرگ شد و به دبستان رفت، متوجه شد همه همكلاسي هايش مثل او مي خواهند دكتر و مهندس شوند، او با اين كه هر وقت از دم در مغازه قصابي محله شان رد مي شد، دلش قيلي ويلي مي رفت مي خواست بزرگ كه شد مثل آن آقاي سيبيلو قصاب شود اما وقتي آخرهاي دوره دبستان به او گفتند يك انشا بنويس راجع به اين كه مي خواهي چكاره بشوي نوشت: «البته بر همگان واضح و مبرهن است كه شغل معلمي آنقدر شريف مي باشد كه من تصميم گرفته ام مثل آقامعلم زحمتكش و فداكارمان، يك معلم بشوم و به بچه فسقلي ها خواندن و نوشتن و علوم و جدول ضرب ياد بدهم!»
يادش است كه معلم به آن انشا ۲۰ داد و پسر پررو و بي معرفت همسايه كه توپ پلاستيكي اش را به او نمي داد و تنها بازي مي كرد و در انشايش نوشته بود مي خواهد خلبان شود ۱۷ گرفت. آن روز وقتي برگشت خانه ديد كه آقاي عباس آقا سوپرگوشت يك تكه جگر را موقع بريدن خام خام خورد و چون حالش خيلي بد شد و گلاب به رويتان! تصميم گرفت شغلش را عوض كند.
حرفه و فن
قهرمان قصه ما كه ديگر داشت ماشاا... هزار ماشاا... آقا مي شد و عقلش مي رسيد، در دوره راهنمايي جذاب ترين كلاس درسش حرفه و فن بود و او فكر مي كرد چقدر جالب است كه آدم كاري مثل نجاري، مكانيكي، جوشكاري و برقكاري(!) داشته باشد و بتواند كار مردم را راه بيندازد اما در خانه آنها هنوز هم جنگ و دعواي دكتر و مهندس بودن برقرار بود و داشتند برايش تصميم مي گرفتند كه در دبيرستان رياضي فيزيك بخواند يا علوم تجربي! يكي از همان روزها بود كه وقتي دست هايش تا آرنج روغني شده بود و از باز كردن يك موتور تراكتور در كارگاه مدرسه و ياد گرفتن روش كاركردن آن كلي ذوق زده بود از آقاي معلمشان پرسيد: «آقا اجازه! ما اگر مهندس مكانيك بشويم، مي توانيم مكانيكي باز كنيم؟» آقامعلم خنديد و جواب داد: «نه پسرجان! مهندس مكانيك مباحث ديگري دارد، اسم دقيق كاري كه به اتومبيل و موتورش مربوط مي شود اتومكانيك است»
راست مي گفت دم در گاراژي كه تازگي ها با كنجكاوي جلويش مي ايستاد و نگاه مي كرد نوشته بودند: «اتومكانيك قدرت!»
با خودش فكر كرد آخرين راهي كه هم مي شد پاپا را راضي كرد هم شغل جذابي را انتخاب كرد از دست رفت.
آن روزها او دردسر جديدي هم پيدا كرده بود، خواهر بزرگترش كه ده سال پياپي پشت كنكور مانده بود و بعد رفته بود و به عنوان منشي در يك شركت كار مي كرد، دندان درد گرفته بود و بعد از اين كه حقوق يك ماهش را داده بود براي پر كردن دندان كرم خورده و خراب، چپ مي رفت و راست مي آمد مي گفت: تو بايد تو دانشگاه دندون بخوني! اين همه دكتر عمومي بيكارن ولي دندون پزشك ها هم سرشون شلوغه، هم خوب پول درمي آرن...
يك قدم تا دلهره
قهرمان قصه ما به دبيرستان رسيد و بدون اين كه بتواند از علايقش با خانواده حرف بزند او را در رشته رياضي فيزيك ثبت نام كردند. پاپا جنگ هميشگي را با يك جمله قصار برده بود: «حتي اگر پسرم بخواد پزشكي بخونه، بايد تو دبيرستان رياضي بخونه تا پايه رياضي اش قوي بشه و اگر خواست سال آخر تغيير رشته بده و با خوندن كتابهاي ساده تجربي در كنكور موفق بشه...»
اين اولين بار بود كه او اسمي را مي شنيد كه بعدتر زندگي اش را تحت تاثير قرار داد: كنكور!
آقاكوچولو كه ديگر بزرگ شده بود، ميان فرمول هاي رياضي، فيزيك و شيمي غلت مي زد و گاهي اوقات از سر بي حوصلگي تلويزيون نگاه مي كرد، تمام شخصيت هاي محبوبش در سريال هاي تلويزيون جنسي ديگر داشتند و او تازه داشت مي فهميد چقدر مي توانسته در حرفه اي مثل وكالت موفق شود اما خب كلاس هاي رشته علوم انساني با اين كه در طبقه دوم دبيرستان بودند براي او از جزاير قناري هم دورتر به نظر مي رسيدند.
در همين دوران و وقتي تك لحظه هاي فراغتش از درس در مدرسه به فوتبال بازي كردن مي گذشت با دروازه بان تيمشان كه از فرط چاقي «كامبيز نون خامه اي» صدايش مي كردند، دوست شد... آنها وقتي با هم از مدرسه به خانه برمي گشتند راجع به همه چيز صحبت مي كردند و براي قهرمان ها خيلي جالب بود كه كامبيز عين خيالش نبود كه قرار است يكي دو سال ديگر كنكور بدهند. او هميشه مي گفت: «ديپلم كه بگيرم، سه سوت مي رم خدمت و بعدش مي رم بازار پيش آقام، اون جا يه پارتي جنس بخري بفروشي اندازه يك سال حقوق يه مهندس پول درمي آري...»
به نظر مي رسيد راست مي گويد، هرچقدر بزرگتر مي شدند آن انشاهاي دوران گذشته راجع به اين كه علم بهتر است يا ثروت، كودكانه تر به نظر مي رسيد و حتي آنهايي كه دنبال علم بودند شب ها با روياي خانه و ماشين و پول و رفاه مي خوابيدند... او تازه داشت مي فهميد كه كنكور چقدر چيز مهمي است!
قيف و دانشگاه
پشت لب هايش تازه سبز شده بود كه قرار شد برود پيش دانشگاهي، آخر او در نظام جديدي درس مي خواند كه قبل از نظام جديد جديد آمده بود و برخلاف نظام قديم بايد سال آخر دبيرستان را در جايي به اسم پيش دانشگاهي مي گذراندي... ديگر شب و روزش شده بود كنكور، سركلاس، موقع استراحت، بيرون و در خانه همه جا بحث كنكور بود و همه انتظار داشتند او زندگي را تعطيل كند و فقط كتاب دستش ببينند.
تازه بعد از يك جلسه خانوادگي قرار شد او به يك كلاس كنكور به مديريت آقاي نمي دونم چي چي برود كه مي گويند آخر اين كارهاست و هر كي مي رود پيشش عكسش را مي زنند توي روزنامه... البته نه به عنوان گمشده، بلكه به عنوان برگزيده و رتبه يك رقمي كنكور.
نصيحت هاي پدر هم تبديل شده بود به موتيف هر روز زندگي اش: «پسرم درس بخون تا آدم  شي! ببين فقط كافيه همين يك سال رو به خودت سختي بدي همه چي حله... كنكور مثل يه قيفه! اگر از اون قسمت بالايش رد بشي و با يه كم فشار بيفتي بيرون همه چي حل مي شه و تو براي خودت كسي مي شي...»
و او به جاي فكر به موفقيت در دل تصور قيفي را مي كرد كه يك ميليون نفر مي خواهند از آن رد شوند و ته دلش غش غش مي خنديد.
«بچه... حواست به منه؟ تازه با اين همه فشار و زندگي دارم همه امكاناتي رو هم كه لازم داري در اختيارت مي گذارم، كتاب كنكور و تست، كلاس... آزمون... بايد روسفيدم كني»
و اينك كنكور
عيد قهرمان قصه ما هم اين طوري حرام شد، درحالي كه تمام فاميل و خانواده، خوشحال و خندان عيد ديدني مي رفتند و مي آمدند او مجبور بود درس بخواند ، تازه امتحان هاي آخرسال هم بود كه آنها را هم به هر جان كندني بود، داد و تمام كرد... الان درست ۱۲۰ دقيقه بود كه نشسته بود جلوي تلويزيون و به توصيه هاي دو آقاي مسن كه دكتر هم بودند و رئيس سازمان سنجش گوش مي داد، يكي از آن آقاها حرفي زد كه او فكر كرد فردا حتماً كنكور را عالي مي دهد... آن آقا گفت: «داوطلبان عزيز، شما همه تلاش هاي خودتون رو كرديد و ان شاءا... موفق مي شيد، رمز موفقيت در كنكور اينه كه آرامش كامل داشته باشيد و امشب غذاي سبك ميل كنيد و شب زود بخوابيد و صبح با اميد به خدا يك ساعت زودتر سر جلسه و در مكان برگزاري آزمون حاضر باشيد.»
همه را گوش كرد و سعي كرد توصيه ها را به كار ببندد ولي آنقدر استرس داشت كه شام نخورد، رفت توي رختخواب... كمي كه فكر كرد متوجه نكته سركاري قضيه شد، آخر اگر قرار بود همه آن يك ميليون نفر رقيبش شام سبك بخورند و زود بخوابند و زود بيدار شوند كه همه بايد قبول مي شدند... داشت فكر مي كرد كه... نه فكر نكرد، خستگي تمام يك سال روي تنش سنگيني كرد و خوابش برد...
داوطلبان عزيز...
پاسخنامه مثل بازي هاي وحشتناك شهربازي، به سرگيجه اش انداخته بود، كلي از سؤال ها را بلد بود اما هي از اين مي پريد به آن يكي... چهار ساعت تمام با خود كلنجار مي رفت و به خودش مي گفت: «لعنتي! تمام زندگي ات به اين سؤال ها و به اين امتحان بستگي داره...» هرچه بود تمام شد و او وقتي بيرون آمد تازه يادش افتاد كه بيسكويتي كه وسط آزمون بهشان دادند چقدر خوشمزه بود...
وقتي آمد بيرون اكثر بچه هاي دبيرستان را ديد، تا نوك زبانش آمد كه بگويد: آخيش تموم شد مي خوام برم دل سير بخوابم، استراحت كنم و تفريح كنم كه واقعيت تلخي را از زبان آنها شنيد: پسر من كه ديگه تحمل ندارم، كي حال داره يك هفته ديگه واسه دانشگاه آزاد بخونه...
يك فصل كه جا افتاده بود
بله، راستش را بخواهيد من به عنوان نويسنده اين داستانك يك فصل را جا انداختم و حالا ضمن عرض پوزش آن فصل را اين جا مي آورم.
در تمام چهار سالي كه آقاي قهرمان داشت در دبيرستان درس مي خواند پدرش هي توي گوشش مي خواند: «دانشگاه آزاد؟ فكرش رو هم نكن... مگه من چقدر حقوق مي گيرم كه بخواهم برم زيربار شهريه كمرشكن دانشگاه آزاد... تازه  آخرش هم مي گن مدركش مدرك نيست»
حالا از فرصت استفاده مي كنيم و بقيه قصه را بعد از اين فصل كوتاه كه جا افتاده بود مي آوريم؛ او تعجب مي كرد كه بعد از آن همه اصرار و حرف و حديث راجع به معايب دانشگاه آزاد چطور شده پاپا و ديگران هم اصرار مي كنند هفته بعد هم برود و امتحان دانشگاه آزاد را بدهد... اين سؤالي بود كه جوابش بعدتر مشخص شد.
كنكور از نوع آزاد
اين دفعه محل اتفاق افتادن حادثه كنكور كمي متفاوت بود، يك دانشگاه جايي بود كه به عنوان محل برگزاري آزمون سراسري دانشگاه آزاد انتخاب شده بود، قهرمان به در و ديوار آن جا نگاه مي كرد و پيش خودش مي گفت: يعني مي شد پاييز امسال منم پشت  همين ميزها و نيمكت ها بنشينم و دانشجو صدايم كنند.
آن جا هم بيسكويت دادند و همه چيز تمام شد، پاسخنامه هاي سياه شده را از كنار داوطلبان جمع كردند و به نظر مي رسيد حالا همه مصيبت هاي اين سال ها تمام شده... يك نفس راحت، قهرمان داد زد: زندگي من اومدم!
برزخ زندگي
با اين كه قهرمان قصه ما بدوبدو رفت سراغ زندگي اما زندگي نيامد پيش او، بدون كتابهاي درسي و كنكور او انگار چيزي كم داشت و به همه اينها نگاه نگران و كنجكاو خانواده در مورد نتيجه اي كه در كنكور به دست مي آورد اضافه كنيد... همه چيز يك برزخ تمام عيار بود انتظار و انتظار و روزهاي گرم تابستان كه آنقدر كشدار بودند كه آدم هزار فكر و خيال به سرش مي زد... مردود علمي... رتبه زير ده هزار... عكس روي جلد نتايج... مجاز به انتخاب رشته، چه كلماتي! طنين شان خواب آدم را كابوس مي كنند.
روز كارنامه
بالاخره روز اعلام نتايج رسيد و چقدر لذت بخش بود كه وقتي با هزار بدبختي روزنامه اعلام نتايج را خريد و ديد اسمش آن جا به عنوان داوطلب مجاز به انتخاب رشته چاپ شده... اما از خدا پنهان نيست از شما هم پنهان نباشد، اين خوشحالي دو سه روزي بيشتر طول نكشيد و روزي كه كارنامه هاي كامپيوتري را دادند گندش بدجوري درآمد رتبه شازده پسر قصه ما شده بود نه هزار و صدوبيست و پنج! اورژانسي مثل سه رقم آخرش...
عكس العمل خانواده
[...]
در اين قسمت خشونت هاي بيش از حدي وجود داشت كه مجبور شديم آن را حذف كنيم.
داماد مهندس
بالاخره بد يا خوب، رتبه هرچه كه بود قهرمان قصه ما مجاز به انتخاب رشته بود و خيلي ها مي گفتند با يك انتخاب دقيق احتمال قبول شدن هنوز هم هست براي همين هم عضو جديد خانواده يعني آقاي مهندس، داماد و شوهر خواهر گرامي وارد گود شد، آخر هر چه بود همه به عنوان يك مهندس و ليسانسيه موفق از او ياد مي كردند و هيچ كس عين خيالش به عينك ته استكاني و قيافه شبيه بچه خرخوان هاي فيلم هاي او نبود.
آقا مهندس آمد و قرار شد كارنامه قهرمان قصه را ببرد تعيين رشته كامپيوتري... او هم مثل بقيه فكر مي كرد عصر عصر كامپيوتر است و اگر از اين روش استفاده كنند برادر زن گرامي حتماً موفق مي شود.
طبق معمول انتظار نداشته باشيد كه كسي به علايق و خواسته هاي جوان رعناي ما توجه كند.
مهندسي زمين و هوا
نتيجه يك ساعت كار و تلاش آن همه IC و مدار داخل كامپيوتر، يك فهرست بلند بالا از رشته هاي رنگ و وارنگ بود. جناب كامپيوتر احتمال قبولي قهرمان قصه ما را در رشته عمران دانشگاه علم و صنعت سي و سه درصد اعلام كرده بود و همين نشان مي داد چقدر كارش درست است. پاپا خيلي از اين روش خوشش آمده بود و هي به اين و آن مي گفت: «عصر، عصر رايانه است، براي همين هم ما فرستاديم بچه بره كامپيوتري كنكور بده! نتيجه هم خوب بوده ماشاءا... ، احتمال قبولي اش تو رشته هاي خيلي تخصصي مهندسي بالاست (!)»، خب واقعاً اگر دل پاپا را اين موضوع خوش مي كرد، پول بي زباني كه به حلقوم انتخاب كنندگان يارانه اي (!) رشته ريخته بودند حلالشان باشد.
پيچ آخر قيف
يك ۵۰ تومني بزرگ، قهرمان قصه داشت قدم مي زد و نزديكش مي شد، دقت كه مي كرد مي ديد اين يك ۵۰ تومني نيست، بلكه سر در دانشگاه تهران است. همه فاميل سر راهش ايستاده بودند و به او كه داشت روي فرش قرمز به طرف دانشگاه مي رفت تبريك مي گفتند، افسوس كه آفتاب چشمش را زد و مجبورش كرد از خواب بيدار شود... او نه تنها در دانشگاه اسم و رسم دار تهران بلكه در آخرين انتخاب هايش كه كارداني هايي با رشته هاي عجيب و غريب و در شهرهاي دوردست بودند قبول نشد و حالا يا بايد به خدمت سربازي مي رفت و يا...
روزنه اميد و آزادي
يك راه ديگر هم بود، پاپا و مامان تصميم گرفتند براي اين كه قهرمان قصه ما سرخورده نشود و تازه پيش فاميل و دوست و آشنا هم آبرويشان نرود او را به دانشگاه آزاد بفرستند، بالاخره اگر چه خيلي تلاش كرده بود اما خب فقط توانسته بود در رشته اي كه مسئولان مهربان دانشگاه آزاد خودشان برايش انتخاب كرده بودند قبول شود آنها هم در شهر خيلي خيلي كوچك و دوري كه به هرحال تا چند سال قبل فقط به خاطرماست چكيده اش معروف بود.
فصل آخر
راستش هنوز خيلي حرف ها هست كه مي شود راجع به قصه زد اما به دليل اين كه خيلي گريه دار و ملودرام است ترجيحاً كوتاهش مي كنيم و مثل اين فيلم هاي دادگاهي خارجي سرنوشت همه را يكي يكي مي گوييم كه فكر نكنيد قصه مان سركاري است:
قهرمان: او ليسانس اش را در رشته «مهندسي آچار و لوازم موردنياز» گرفت ولي به دليل اين كه اصلاً كار بلد نبود كسي هم براي مدركش تره خرد نمي كرد رفت و به عنوان يك شاگرد سلماني مشغول به كار شد، قرار است بعد از اين كه سربازي اش تمام شد، برايش شيريني بخورند و بادا بادا مبارك...
پاپاي قهرمان: شهريه كمرشكن دانشگاه آزاد موهايش را سفيد كرد، او تصميم دارد حالا كه نتوانست از طريق پسرش آرزوهاي فرو خفته اش را برآورده كند، از همان بچگي روي نوه اش كار كند و او را طوري تربيت كند كه حتماً در يك دانشگاه خوب درس بخواند و فوق ليسانس بگيرد و براي خودش كسي بشود.
مامان قهرمان: او حالا سردرد و كمردرد و كلي مريضي ديگر دارد و ته دلش دلخور است كه پسرش دكتر نشده كه او را خوب كند (!) ولي با اين  همه او فكر مي كند خواست خدا بوده و حالا هم دارد براي پسرش، آقاي قهرمان، دنبال يك دختر خوب مي گردد.
خواهر قهرمان: به همراه داماد خانواده، آقاي مهندس، زندگي خوبي دارند و به زودي قرار است صاحب بچه ماماني و بامزه اي شوند خواهر ترجيح مي دهد او بايد دندون (!) بخواند تا پولدار و موفق باشد و داماد ترجيح مي دهد او...
بقيه قهرمان ها: اين قصه به تعداد آدم هاي شركت كننده در كنكور با كمي تغيير در محتوا و همه ساله تكرار مي شود.
اين بود داستان  ما و نتيجه مي گيريم كه كنكور يكي از مهم ترين نيازهاي بشري است.

گفت و گو
كنكور در سينما
004470.jpg
ناصر رفايي كارگرداني است كه نخستين فيلم بلند سينمايي خود را به موضوع كنكور اختصاص داده است كه اتفاقاً مورد توجه كارشناسان و علاقه مندان سينما قرار گرفت و توانست جايزه ويژه هيات داوران بيستمين جشنواره فيلم فجر را به خود اختصاص دهد. «امتحان» فيلمي است كه پس از گذشت دو سال هنوز به اكران عمومي نرسيده است.

چرا ساخت فيلمي با محوريت موضوعي كنكور را به عنوان نخستين تجربه انتخاب كرديد؟
كنكور مسئله مهمي براي جوانان است و به عنوان نقطه عطفي در زندگي جوانان محسوب مي شود، تا جايي كه قبول نشدن در كنكور نيز به عنوان يك شغل مطرح مي شود؛ آنقدر عمومي كه در مراسم خواستگاري مي گويند در كنكور شركت كرده ام و قبول نشده ام!
مضمون فيلم هم كاملاً اجتماعي است و درباره اقشار مختلف جامعه و كشور جوان ما است. در واقع براي اين فيلم مخاطب سراسري مدنظرم بوده است.
چرا «امتحان» تاكنون اكران نشده است؟
دو سال است كه قصد داريم آن را اكران كنيم... مي خواستم اكران آن با روزهاي كنكور مصادف شود ولي وزارت ارشاد گفت بايد در گروه سينمايي مخاطب خاص به نمايش گذاشته شود و وعده دادند كه در پاييز ۸۲ و همزمان با عيد سعيد فطر اين اتفاق بيفتد كه تقريباً با زمان كنكور ۸-۷ ماه فاصله داشت اما باز هم اينگونه نشد و امتحان به روي پرده نرفت. همچنان قول مي دهند كه فيلم اكران مي شود ولي هنوز اين اتفاق نيفتاده... راستش را بخواهيد من اصلاً دوست ندارم امتحان در گروه مخاطب خاص اكران شود چون به نظرم يك فيلم مفرح و اجتماعي است.
خودتان در كنكور شركت كرده ايد؟
فقط يك بار در سال ۶۱ شركت كردم كه قبول نشدم، زيرا كاملاً بي انگيزه امتحان دادم. به هرحال بايد قبل از هر كنكوري زمينه چيني كرد و براي آن آماده شد اما من به آن فكر نمي كردم. بعد از آن هم گفتم سال بعد قبول مي شوم كه ديگر نتوانستم شركت كنم.
پس تحصيلات دانشگاهي نداريد؟
خير و به نظر من صرف داشتن مدرك مهم نيست، آدم بايد بفهمد و بلدباشد، همين!
براي فرزندانتان چطور، برنامه خاصي براي شركت آنها در كنكور داريد؟
فقط يك دختر يازده ساله دارم كه چندان به نمره هايش توجه نمي كنم. همين برايم كافي است كه او با هوش است و به درس هايش علاقه دارد، ضمن اين كه خودم با پديده كنكور مخالفم و به عقيده من كنكور يك ماراتن بي رحمانه است.
مي توانيد كمي درباره «ماراتن بي رحمانه» بيشتر توضيح دهيد؟
طي يك امتحان و با سؤال هايي يكسان، يك دانش آموز مرفه با يك دانش آموز ضعيف چگونه مي تواند برابري كند؟ به عقيده من در شكل اجرايي متحد كنكور، تفاوت هاي فردي دانش آموزان در نظر گرفته نمي شود.
آيا براي نوشتن فيلمنامه «امتحان» تحقيقات و مطالعه خاصي انجام داديد يا براساس دانسته ها و تجربه هاي قبلي آن را انجام داديد؟
خوشبختانه بوروكراتيك طولاني و كند در ايران زمان لازم براي اين كار را در اختيار من قرار داد. سه سال زماني كه طول كشيد تا امتحان ساخته شود زمان كاملاً مناسبي براي تحقيقات بود، البته تحقيقات از نوع سينمايي و نه علمي. شايد با ۱۲۰۰ يا ۱۳۰۰ جوان كنكوري مصاحبه كردم و انگيزه ها و دلايل و علايق آنها را جويا شدم و همچنين از چندين كنكور آزمايشي و اصلي فيلمبرداري و صداي آنها را ضبط كرديم.
انتخاب بازيگران شما به چه صورت بود؟
از همان ۱۳۰۰ - ۱۲۰۰ نفري كه با آنها مصاحبه كرده بوديم همه بازيگران را انتخاب كرديم؛ بخشي به دليل علاقه به سينما حاضر به بازي در فيلم شدند و بخشي ديگر به خاطر موضوع فيلم. درواقع همانند يك كنكور واقعي همه كاراكترها از ميان آنها و اقوام آنها گزيده شدند، مثلاً اقوام درجه يك آنها به عنوان اقوام درجه يك كاراكتر مورد نظر، زيرا آنها كاملاً با فضاي كنكور مرتبط بودند.

گزارش
بساز بفروشي انتشاراتي
004473.jpg
عكس :غزاله صحرايي
كافي است يك بار پياده روهاي شلوغ حوالي ميدان انقلاب را برويد و برگرديد، آن وقت مطمئن مي شويد كه يك گونه اساسي و بفروش كتابها و محصولات بازار نشر، گونه اي است به نام «كتاب كنكور».
فرقي نمي كند كدام فصل سال و كنار ويترين كدام مغازه، هر تصويري كه در ذهنتان بماند، گوشه اي از  آن تصاوير كتب خوش آب و رنگ، آموزش و تست براي كنكور است و هر صدايي كه در گوشتان بپيچد، بخشي از آن فريادهاي گوشخراش دلالان اينطور كتابهاست: «ناياب... دست دوم... رزمندگان... سازمان سنجش...» و كلي اسم ديگر كه نام هاي معروف و آشناي موسسات مطبوعاتي است كه تمام وقت خود را بر روي كنكور و داوطلبان ورود به دانشگاه گذاشته اند.
«م ـ س» ناشر كهنه كار و خوش نامي كه سال هاست در عرصه نشر فعاليت مي كند، دلش از اين بازار كاذب و به زعم او پر از دروغ و دغل و كلاهبرداري خون است و معتقد است اين كتابها زالوي فرهنگ كشور هستند.
وقتي از او دليلش را سؤال مي كنم پاسخ مي دهد: «اگر قرار است با اين جزوه هاي سطحي و اين كپي هاي برابر اصل كه با جلدهاي رنگارنگ و فريبنده منتشر مي شود پايه هاي علمي كشور ساخته شود، واي به حال ما آخر كسي نيست به اين همه جوان مشتاق تحصيلات عالي بگويد اين كتابها راهنماي خوبي براي شركت در آزمون و كنكور نيست»
از او مي پرسم اگر راهنماها و كتابهاي تست راه خوبي براي تقويت بنيه علمي داوطلبان كنكور نيستند چرا استقبال از آنها اينقدر زياد است؟ اشاره كوچكي به آمار و شمارگان باورنكردني و ناياب شدن گاه به گاه برخي از آنها كافي است تا مثل آتشفشاني فوران كند: «خب اين جوان ها چه كار كنند؟ آنها دنبال موفقيت در آزموني هستند كه فكر مي كنند آينده شان به آن وابسته است، وقتي سيستم آموزش كشور آنها را به اين سمت سوق مي دهد، وقتي راهنمايي شان نمي كند و وقتي تنها دلخوشي آنها نوشته روي جلد كتابي باشد كه نوشته ما موفقيت شما را در كنكور تضمين مي كنيم آن هم بدون استاد، بدون كلاس و... تو به من بگو اگر خودت بودي يكي از همين ها را مي خريدي يا نه؟ راست مي گويد ياد شش، هفت سال پيش مي افتم كه در به در دنبال جزوه و كتابي بودم كه نشاني از تست و كنكور داشته باش، آن موقع معلمي داشتيم كه مي گفت هر يك تستي كه بزنيد يك گام به در دانشگاه نزديك تر شده ايد...
عامه پسند
اگر چه نام رمان ها و داستان هاي عامه پسند به عنوان معروف ترين پرفروش هاي بازار نشر در رفته است اما كمي بررسي و نگاه دقيق تر اختلاف فاحشي را در تيراژ آنها نشان مي دهد كه با كتابهاي كنكور دارند... غير از كتابهاي كنكور چه مثال ديگري براي تيراژهاي رويايي و بالاي صدهزار تا و تجديد چاپ هاي بالاي بيست، سي نوبت داريد، خب اختلاف فاحش همين است ديگر!
پس عجيب نيست اگر سال به سال به عرض و طول و دم و دستگاه ناشران اينگونه كتابها افزوده شود و از سوي ديگر رشد قارچ گونه آنها را شاهد باشيم موسساتي كه معمولاً نام «دانش» را با پيشوندها و پسوندهاي مختلف يدك مي كشند،به هر كلمه اي كه خواستيد «دانش» اضافه كنيد و بعد فكر كنيد كجا شنيده ايدش؟ در و ديوار شهر، تيزرهاي تلويزيوني و جوانان رنگ و رو پريده اي كه زير تلنبار تست و كتاب و درس له شده اند.
رقابت به جاي نظارت
سازمان سنجش و آموزش كشور بهترين گزينه براي نظارت بر اين كتب به نظر مي رسيد اما نزديك به يك دهه قبل روسا و معاونان تقريباً مادام العمر اين سازمان تصميمي گرفتند كه تعجب همگان را برانگيخت آنها به  راحتي صورت مسئله را پاك كردند و آن را آنطور كه خود مي خواستند دوباره نوشتند.اين سازمان اكيداً به داوطلبان توصيه مي كرد كه براي موفقيت در كنكور به سراغ كتابهاي كمك آموزشي، خودآموز و تست نروند و فقط از كتب درسي خود به عنوان منابع علمي استفاده كنند... تنها چند ثانيه بعد تبصره اي به اين جملات اضافه مي شد كه معني اصلي در آن نهفته بود: البته داوطلبان براي آشنايي و تمرين مهارت حل تست مي توانند از كتبي كه خود اين سازمان منتشر مي كند، استفاده كنند.
اين كتابها در واقع مجموعه سؤالاتي بودند كه در رشته ها و درس هاي مختلف در سال هاي گذشته در كنكور طرح شده بودند، به اضافه پاسخ تشريحي آنها كه بنابر ادعاي مقدمه اين كتابها بدون غلط بودند... البته بگذريم از غلط نامه هايي كه هر سال در هفته نامه پيك سنجش، ارگان رسمي اين سازمان منتشر مي شد و در سال هاي بعد و در ويرايش هاي آتي تصحيح مي شد تا كتابها به سمت «كم غلط تر شدن» پيش بروند.
بساز بفروشي نشر
«بساز بفروشي انتشاراتي» نامي است كه احمد ـ ف، يكي ديگر از ناشران با سابقه كشور كه اتفاقاً در زمينه چاپ كتابهاي علمي و درسي نيز فعال است بر چاپ كتابهاي كنكور مي نهد. او معتقد است بيش از نيمي از اين كتابها كپي كتابهاي ديگر هستند كه در سال هاي قبل تر چاپ شده اند و تنها با نام هاي جديدي چون تست موضوعي، تست هاي رده بندي شده و طبقه بندي شده باز انتشار مي يابند.از سوي ديگر از روش جديدي ياد مي كند كه برخي از توليد كنندگان و مولفان اين دسته كتابها پيش گرفته اند.يك استاد خوشنام در اين عرصه نامش بر روي يك كتاب چاپ مي شود در حالي كه دانشجويان و شاگردان سابق او كار تاليف كتاب  را در مقابل حق التحرير اندكي به عهده گرفته اند.
اين ناشر ضمن ابراز نگراني از گسترش چنين روشي به دليل صرفه اقتصادي براي مولفان آن را گامي در جهت تضعيف بنيه علمي و افزايش اشتباهات كتابها عنوان مي كند اين راه درست شبيه آن اتفاقي است كه در عرصه مسكن و با نام بساز بفروشي اتفاق مي افتد ساخت خانه هايي كه مصالح ارزان و كمتر از استاندارد آن صرفه اقتصادي كارخانه سازي را بالا مي برد و درست مانند روزي كه يك زلزله مي تواند فاجعه اي عميق به بار بياورد در عرصه علم و فرهنگ كشور آرام آرام زلزله اي رخ مي دهد كه قطعاً در درازمدت اثرات خود را نشان خواهد داد.

گفت و گو
تنگناي كنكور
004476.jpg
هوشنگ گلمكاني سردبير ماهنامه سينمايي فيلم سال هاست كه به عنوان يك روزنامه نگار موفق مشغول فعاليت در اين عرصه است. وي فارغ التحصيل رشته سينما و تلويزيون از دانشكده هنرهاي دراماتيك سابق يا دانشكده هنرهاي زيباي كنوني است، او نيز مانند بسياري از ما براي بالارفتن از پله هاي ترقي زماني در كنكور سراسري شركت كرده است؛ شايد به نظر عجيب برسد كه ۳۲ سال پيش نيز موضوعي به نام كنكور مطرح بوده و نسل هاي پيشين نيز در اين تنگنا گرفتار شده اند البته نه از آن «تنگنا»ها كه گلمكاني دوستش دارد.

شما براي ورود به دانشگاه در كنكور شركت كرديد يا اصلاً در آن زمان هنوز موضوع كنكور مطرح نبود و روش ديگري براي پذيرش دانشجو وجود داشت؟ در صورت شركت كردن در كنكور شما چه رتبه اي كسب كرديد؟
من دوبار و در سال هاي ۵۱ و ۵۲ در كنكور سراسري شركت كرده ام، رتبه خود را در آن امتحانات به خاطر ندارم فقط يادم مي آيد كه من در هيچ يك از آن دو آزمون پذيرفته نشدم و بنا بر اجبار به خدمت سربازي مشغول شدم.
پس چطور وارد دانشگاه شديد؟
من در سپاه ترويج و آباداني خدمت مي كردم، در آن زمان قانوني وجود داشت مبني بر اين كه سپاهيان نمونه كه توسط روسا و مقامات مافوق خود تاييد مي شدند در يك آزمون ويژه شركت مي كردند اين آزمون از نظر شرايط امتحان و مواد درسي كاملاً شبيه آزمون سراسري بود، با اين تفاوت كه تعداد متقاضيان بسيار كمتر از كنكور سراسري بود، به همين  دليل و با وجود رقباي كمتر در اين آزمون پذيرفته شدم و در حالي كه ۱۰ گزينه براي انتخاب داشتم فقط رشته سينما و تلويزيون دانشكده هنرهاي دراماتيك را انتخاب كردم. البته ورود به دانشگاه آنقدرها هم كار ساده  اي نبود، چون روساي دانشكده از وجود چنين قانوني مطلع نبودند و آن را به رسميت نمي شناختند و پس از نامه نگاري ميان وزارت علوم و دانشكده و انجام يك مصاحبه داخلي من در دانشكده پذيرفته و ثبت نام شدم.
به نظر شما با وجود اضطراب و دلهره اي كه كنكور براي دانش آموزان ايجاد مي كند و ممكن است در روند استفاده آنها از دانسته هاي خود تاثير بگذارد بهتر نيست مسئولان روش ديگري براي گزينش دانشجو اتخاذ كنند؟
البته اين نكته كاملاً درست است كه كنكور يعني اضطراب و فشار عصبي براي دانش آموز و به عقيده بنده اين مشكل در ميان دختران به مراتب بيش از پسران به چشم مي خورد به نحوي كه مي توان گفت شرايط كنكور براي آنها بي رحمانه است البته اين در مورد هر دو گروه صادق است ولي براي دختران حادتر است.
با اين همه اجازه بدهيد اين مشكل را كارشناسان امر حل كنند و اظهار نظر را به عهده آنها بسپاريم.
فرزندان شما تا كنون در كنكور شركت كرده اند يا اين آزمون پيش روي آنها قرار دارد؟
بله من دو فرزند دارم كه هر دو در كنكور شركت  كرده اند و البته هر دو هم قبول شده اند.
كنكور از زمان شما تا كنون چه تغييراتي كرده است؟
هر چند من درباره چند و چون نحوه برگزاري كنكور در حال حاضر اطلاعات جامعي ندارم ولي وجود يك سري تفاوت ها بديهي است به عنوان نمونه در آن زمان داوطلبان مجبور بودند پيش از آزمون رشته هاي موردنظر خود را انتخاب كنند كه تعداد گزينه هاي داوطلب ۱۰ رشته بود.

گفت و گو
جدال نابرابر
004479.jpg
جهانگير الماسي بازيگر با سابقه سينما و تلويزيون از سال ۱۳۵۰ كار خود را به صورت حرفه اي آغاز كرد اما در زمينه اي كه هيچ ارتباطي با رشته تحصيلي اش ندارد. الماسي كه فارغ التحصيل رشته حقوق و علوم سياسي در مقطع كارشناسي است تمام واحدهاي مقطع كارشناسي ارشد را نيز گذرانده ولي موفق به اخذ مدرك خود نشده است، او يكي از كساني است كه بخش مهمي از دوران نوجواني خود را با كنكور گذرانده است و با تحصيل و تدريس آشنايي كامل دارد، وي در مورد دوران تحصيل و ورود به دانشگاه حرف هاي جالبي دارد كه شنيدن آنها خالي از لطف نيست:

از آن زمان كه شما كنكور داديد چند سال مي گذرد و در آن موقع چه نتيجه اي به دست آورديد؟
كنكور دادن من براي خود ماجرايي دارد؛ من در دبيرستان دكتر حسابي اهواز درس مي خواندم، در آن زمان قراردادي ميان وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم وجود داشت طي آن قرارداد دانش آموزان اين دبيرستان بيشتر درس هاي مربوط به رشته شيمي را مطالعه مي كردند و به ازاي آن، پس از ديپلم مستقيم و بدون كنكور وارد همين دانشگاه مي شدند و تا دوره فوق ليسانس به صورت پيوسته تحصيل و پس از آن دو سال به خارج از كشور سفر مي كردند و پس از گذراندن يك دوره آموزشي به كشور بازمي گشتند تا مدرك دكتراي خود را در دانشگاه جندي شاپور اخذ كنند.
ولي پس از دريافت ديپلم به علت ايجاد مشكل ميان دو وزارتخانه ما نتوانستيم از اين طريق وارد دانشگاه جندي شاپور شويم و به ناچار نامه نگاري به مقامات و وزرا را آغاز كرديم من به عنوان نماينده بچه ها طي نامه اي به مسئولان وقت مشكل خود را به آنها اطلاع دادم، عنوان نامه اين بود: «نوروز امسال عزاي ماست» از اين نامه نگاري ها هيچ توفيقي حاصل نشد و من به همين دليل حدود يك ماه مانده به كنكور سال ۱۳۵۱ مجبور شدم درس هاي زيادي مانند طبيعي، جانوري و چند درس ديگر كه تا آن موقع نخوانده بودم را مطالعه كنم، هر چند همان سال در چند رشته مانند حقوق اداري و قضايي قم، اقتصاد بابلسر، كشاورزي كرج، زمين شناسي تهران و يكي دو رشته ديگر قبول شدم اما شش ماه صبر كردم و درس خواندم و در كنكور اختصاصي حقوق و علوم سياسي دانشگاه ملي سابق (دانشگاه شهيد بهشتي فعلي) پذيرفته شدم اما به دانشكده حقوق و علوم سياسي كه احتمالاً تحت پوشش وزارت امورخارجه وقت بود منتقل شدم و مدرك كارشناسي خود را در آن جا دريافت كردم و تمام واحدهاي دوره كارشناسي ارشد خود را گذراندم ولي به علت مصادف شدن با انقلاب فرهنگي نتوانستم مدرك كارشناسي ارشد خود را دريافت كنم.
شروع كار حرفه اي شما هم از سال ۱۳۵۰ بوده اين موضوع در روند درس خواندن و كنكور دادن شما تاثير نگذاشت؟ در واقع كار و درس لطمه اي به هم وارد نمي كردند؟
هر كسي با برنامه اي درست مي تواند همه كارهايش را به خوبي انجام دهد، اتفاقاً من در همان بحبوحه كنكور و دانشگاه يكي دو نمايشنامه اجرا كردم به عنوان نمونه نمايش آرش كمانگير و ويلن ساز كره مونا را در همان اوج دوران كنكور در مدارس اهواز اجرا كرديم.
دوران كنكور براي شما فشار عصبي و اضطراب به همراه نداشت؟
من دوره سختي را پشت سر گذاشتم نگراني براي ورود به دانشگاه، به خصوص با آن مشكلي كه در مورد دانشگاه جندي  شاپور پيش آمد استرس زيادي براي من ايجاد كرد.
حتي يكي از همكلاس هاي من در آن زمان با وجود آن كه از لحاظ درسي كاملاً آماده بود به  علت اضطراب و دلهره شديد نتوانست، سر جلسه كنكور حاضر شود. اين سيستم گزينش دانشجو داراي مشكلات عديده اي است ما بايد از كشورهاي ديگري كه در زمينه تحصيلات دانشگاهي تجربه بيشتري دارند الگوبرداري كنيم منظور من همان سيستم قيف است كه ورود به دانشگاه آسان تر از اينها باشد ولي فارغ التحصيل  شدن و گرفتن مدرك به اين راحتي نباشد تحت آن شرايط جوانان مي توانند با يك رقابت سالم و آرامش خاطر به تحصيل و بروز توانايي هاي خود بپردازند.
در حال حاضر كنكور يك رقابت ناموزون و ناعادلانه است كه شرايط آن براي همه يكسان نيست، به نظر من از بچه هايي كه در مناطق محروم و شهرستان هاي دورافتاده درس مي خوانند و در كنكور قبول مي شوند بايد تقدير كرد چون آنها در يك جدال نابرابر پيروز شده اند، آنها هرگز شرايط رفاهي و امكانات شهرهاي بزرگ را ندارند.
چرا شما از تحصيلات دانشگاهي خود در زندگي و كار استفاده نكرديد؟
اين قضيه فقط براي من اتفاق نيفتاد بيشتر بچه هاي همدوره ام نيز دچار اين سرنوشت شدند به عقيده من اين نقطه ضعف سيستم آموزشي ماست كه ناهماهنگ است، در واقع برنامه هاي آموزشي ما توجهي به نيازهاي ملي ما ندارد.
يعني شالوده كنكور از زمان شما تا كنون تغيير نكرده است؟
با اين كه اذهان مديران آموزشي، استادان و دانشجويان دگرگون شده ولي متاسفانه نفس كنكور تغيير نكرده است.
به  عنوان كسي كه سال ها تجربه تحصيل و تدريس دانشگاهي دارد پيشنهاد يا نكته خاصي براي دانش آموزان نداريد؟
درس خواندن صرف نمي تواند باعث موفقيت در كنكور شود، همه چيز بايد سرجاي خودش باشد و آنها بايد مانند گذشته همه كارهاي ديگر خود را در كنار درس خواندن انجام دهند و سعي نكنند هيچ چيزي را حفظ كنند بلكه همه درس ها را بفهمند.

توصيه هاي دوستانه
زندگي كنيد
ش .عزيز منش
توصيه كردن، ساده  ترين كاري است كه مي توان براي جوانان دم كنكوري انجام داد. چرا كه نه خرجي دارد و نه عواقبي. راه فرار هم زياد دارد. كسي هم پيگير نخواهد بود كه توصيه دهنده تا چه ميزان در دادن توصيه ها موفق بوده است و از طرف ديگر كنكور توصيه خور ملسي دارد. كرو ر كرور جوان بي تجربه براي اولين بار روي صندلي داغ كنكور مي نشينند تا شاخ غول را بشكنند و وارد عرصه جديدي از زندگي بشوند. پس در هول و ولاي تست و درس و رتبه به هر كسي كه به آنها بگويد اين كار را بكن تا موفق تر بشوي گوش مي دهند و در به در و خراب توصيه هستند. اگر كنكور به شكل فعلي نبود و اين همه جوان پشت درهاي آن نبودند حتماً ماجراي توصيه هاي كنكوري شكل و شمايل ديگري پيدا مي كرد. حالا كه همه چيز و همه نكات ما را وامي دارد كه وارد ميدان توصيه دادن به جوانان كنكوري شويم پس ما هم عقب نشيني نمي كنيم. به مقدار متنابهي توصيه داريم كه بدون هيچ چشمداشتي تقديم كنكوري هاي عزيز مي كنيم. پيشاپيش گفته باشيم كه اجراي اين توصيه ها به هيچ وجه به منزله قبولي صددرصد با رتبه دو رقمي در رشته هاي نان و آبدار رايج نيست فقط براي خالي نبودن عريضه و تسكين دردهاي كساني كه فكر مي كنند توصيه دادن كار غيرممكني است اين كار را مي كنيم. پس كنكوري هاي عزيز، داوطلبان محترم، نفس ها را در سينه حبس كنيد و بخوانيد، اين شما و اين هم توصيه هاي ما براي شما پيش و پس و هنگام كنكور بي شك به اميد موفقيت شما.
توصيه هاي روان شناسانه
كنكور را جدي نگيريد. آنقدر جدي نگيريد كه او هم براي شما تاقچه بالا بگذارد. يادي از برنامه «جدي نگيريد» در شبكه سه بكنيد كه در آن خام  خان و سق سياه هيچ چيزي را جدي نمي گرفتند. شما هم همين كار را بكنيد. به اين موضوع فكر كنيد كه اين ورو آن ور كنكور آب از آب تكان نمي خورد. دانشگاه جايي است در خيابان انقلاب كه شعبي در خيابان هاي آزادي ،كارگر و اوين دارد. در اين جاي دم دست هر روز آدم هايي مثل شما در رفت و آمد هستند.  آنها نه شاخ دارند و نه فره ايزدي. نه از شما خوشبخت ترند و نه خيلي پولدارتر. كنكور هم يك پديده اي است مثل همه پديده هاي عمومي ديگر كه با جدي گرفتنش فقط ابهت كاذبي پيدا مي  كند. هر چند ميليون  نفر هم در اين بازي حاضر باشند شما هم مثل آنهاييد و به  راحتي (باور كنيد) به راحتي مثل قورت دادن يك قلپ شربت سكنجبين مي توانيد در اين بازي اول شويد. اين يك بازي است و بازي هم اشكنك دارد مثل همه بازي  ها پس سرتان را بالا بگيريد و دست هايتان را در جيب پنهان نكنيد. به آن روزي فكر كنيد كه به امروز چون خاطره اي خنده دار فكر مي كنيد و آن را براي بچه هايتان تعريف مي كنيد. بگذاريد از شجاعت و جسارت چيزي در چنته داشته باشيد كه براي بچه هايتان تعريف كنيد. آنقدر درگير جزييات نشويد كه اي دل غافل فيزيك نخواندم، شيمي نمي دانم يا با زبان چه كنم. هر چه خوانده ايد بس است. كنكور در برابر شماست. با يك شيرجه بپريد وسط آن. دوست عزيز گفتم شيرجه نگفتم سقوط.
توصيه هاي رفاقتي
همه ما در ميان دوستان و آشنايانمان دوستان و افرادي داريم كه به مثبت بودن آنها شك نداريم. آنها همين جوري مثبت هستند و از خود انرژي مثبت ساطع مي كنند. اميدوارند و اميد مي دهند. سرحالند و آدم را سرحال مي آورند. هميشه چند تا جوك دست  اول در آستين دارند. سر و وضع مرتبي دارند. ورزش مي كنند و توصيه هاي پزشكي را جدي مي گيرند. دفتر تلفن را برداريد و يك روز قبل از كنكور به اين دوست و آشناي مثبت زنگ بزنيد. اگر پا داد با او قرار بگذاريد. اجازه دهيد او محل قرار را تعيين كند. صددرصد جايي كه او به شما پيشنهاد خواهد كرد بهترين جاست. به او اجازه دهيد كه برايتان از تجارب موفق زندگيش بگويد. بگذاريد آنقدر از اميد و آرزو و پيروزي و موفقيت برايتان حرف بزند كه هيچ نقطه سياهي در ذهنتان باقي نماند. بگذاريد او شما را سرشار كند. بي هيچ شك و شبهه اي نبايد از كنكور حرف بزنيد. اصلاً نگذاريد حرف كنكور به ميان آيد. بعد از او خداحافظي كنيد و بگذاريد حرف هايش در شما رسوب كند. آن وقت در آينه خود را تماشا كنيد كه چگونه شكوفه هاي اميد و جوانه هاي آرزو دارد از سر و كولتان مي شكفد. دوست عزيز آن شاخ وسط كله ات چكار مي كند؟
توصيه هاي غذايي
تقويت، تقويت، تقويت. شما بايد خودتان را براي چهار ساعت نشستن روي صندلي نه چندان راحت و دست پنجه نرم كردن با كوهي از تست ها آماده كنيد. پس بايد به اندازه كافي و به ميزان لازم انرژي در خود ذخيره كنيد. اصولاً هنگام بحث درباره تقويت، اذهان منحرف به سمت دوپينگ كشيده مي شوند به نظر مي رسد در زمينه كنكور دوپينگ هيچ مشكلي ندارد. من كه يادم نمي آيد آزمايشاتي روي قبولي هاي كنكور براي پيداكردن داروهاي نيروزا انجام شده باشد. پس با خيال راحت دوپينگ كنيد. من آشنايان زيادي را مي شناسم كه براي تقويت خود و به دست آوردن فسفر (اين ماده حياتي در كنكور) و مقاديري كلسيم و پتاسيم راهي علي بابا، تك و پاچينگ شوند و چپ و راست معجون و شيرموز، شير نارگيل مي زنند. سپس راهي نايب و رفتاري و جوان  و هاني و عدالت و كرامت و البرز مي شوند و چپ و راست كوبيده و جوجه و قيمه و قورمه سفارش مي دهند و شب قبل از كنكور مثل يك  انبار موادغذايي غيرقابل مصرف در رختخواب مي افتند. طبق كليه نظرات پزشكي اين دوستان هنگام كنكور وقت ذي قيمت كنكور را در دستشويي ها مي گذرانند و نتيجه دوپينگ آنها جز لعن و نفرين مراقبان نخواهد بود. كارشناسان تغذيه مي گويند در اين موارد فقط غذاي سبك بخوريد. غذاي سبك اصولاً همان چيزهايي است كه در كوه و هنگام كوهنوردي ميل مي كنيد. قليان و ديزي سنگي را كه فراموش كنيد حساب كار دستتان مي آيد. خرما، گردو، بادام و ديگر خوردني هايي كه حجم كمي دارند، اصولاً در كنكور حجم اهميت زيادي دارد. حجم كم راحتي خيال. راستي برخي آدم هاي بي سليقه كيك و بيسكويت هنگام كنكور را نمي خورند. اين چكاري است دوستان ميل بفرماييد. فقط فراموش نكنيد كه يكي از دوستان من هنگام كنكور آنچنان كيك را سريع بلعيد كه تكه كيك به جاي معده راهي ريه شد، دوست عزيز خدا رحمتت كند.
توصيه هاي سينمايي
يك فيلم كمدي تماشا كنيد. روز قبل از كنكور ديدن يك فيلم كمدي بسيار توصيه مي شود. اما در انتخاب آن دقت كنيد. به حرف منتقدان وقعي نگذاريد. آنچه پسندتان مي كشد تماشا كنيد. اگر به حرف من است، دور چارلي  چاپلين، هري  لنگدون، باستر كيتن، چيحو و فرانكو، وودي آلن را خط بكشيد. پيشنهادهاي من عبارتند از: فيلم هاي لورل هاردي (احمق ها در اكسفورد)، هارولد لويد (بوي بارون مياد)، برادران ماركس (شبي در اپرا)، جري لوئيس (بوينگ، بوينگ يا پرفسور ديوانه)، اكبر عبدي (آقاي شانس)، عليرضا خمسه (من زمين را دوست دارم) و سريال پاورچين (قسمت آمدن سامان از آلمان)، خنده بر هر درد بي درمان دواست. دوست عزيز نيش ات را ببند كنكور جنبه هم مي خواهد.
توصيه هاي روز كنكور
نقشه تهران را بخريد سپس حوزه برگزاري كنكور را پيدا كنيد. اگر با ماشين شخصي مي رويد يا با تاكسي يا با اتوبوس يا با مترو اين كار را قبلاً انجام دهيد تا روز كنكور بدانيد از خانه تا حوزه چقدر در راهيد. اين اصل بديهي را معمولاً دوستان پشت كنكوري فراموش مي كنند. قيافه آنهايي را كه پشت نرده ها دارند غصه مي خورند را به خاطر بسپاريد تا اين توصيه را جدي بگيريد.
مداد نرم، تراش تيز، پاك كن تميز به تعداد كافي بخريد. برخي دوستان را ديده ام كه با خودنويس پاركر به حوزه مي روند. اين عزيزان بايد بدانند كه كسي از يك جوان ۱۸ ساله پشت كنكور امضا نمي خواهد. اگر آن يك نفر برادپيت هم باشد اين اتفاق برايش نمي افتد.
از بلندگوهاي حوزه كنكور مقادير متنابهي پيام صادر مي شود. اول و آخرش را فراموش كنيد دل وسطش ر ا حسابي بچسبيد. هميشه ما همه حواسمان را روي اول جمله ها مي گذاريم كه عمدتاً عبارت تكراري «داوطلبان عزيز» است. وسط اين پيام ها مهم است بقيه را مي  توانيد بعداً بپرسيد.
خيلي توصيه مهملي است ولي بايد آن را گفت چون كه اغلب فراموش مي شود. دوستان عزيز، دواطلبان محترم، هموطنان گرامي، جوانان رشيد، برادران غيور، خواهران نجيب خواهش مي كنم استدعا مي كنم سؤا ل هاي كنكور را دقيق بخوانيد. منظورم از دقيق آن است كه سياه كردن خانه خالي يك عمل فيزيكي است ولي خواندن سؤال يك عمل تفهيمي است و بايد فهميد تا پاسخ داد. اغلب كساني كه پشت كنكور مانده اند آنهايي هستند كه لقمه سؤال ها را نجويده فرو مي دهند و ناچار مي شوند تا كنكور بعدي با سوء تفاهم  روبه رو شوند.
اين ديگر توصيه من نيست، حرف خداست. خدا گفته من با صابرانم. صبر و تحمل براي پاسخگويي علاوه بر كاهش ميزان مصرف پاك كن و مداد و اصطكاك اعصاب و ريزش انرژي باعث مي شود كه از آخرين ميزان فسفرتان به درستي استفاده كنيد.
آخرين توصيه 
زندگي پديده بزرگي است و كنكور بخش كوچك زندگي است به خاطر يك مدرك ناقابل زندگيتان را تباه نكنيد. دوست عزيز پررو نشو درست را بخوان.

نكته
كنكور سراسري سال ۸۳ در ۱۴ كشور انگلستان (شهر لندن)، آلمان (هامبورگ)، روسيه (مسكو)، عربستان (جده)، آذربايجان (باكو)، قزاقستان (آلماتي)، هندوستان (بمبئي)، امارات متحده عربي (دبي)، قطر (دوحه)، كويت، سوريه (دمشق)، لبنان (بيروت)، تركيه (استانبول) و پاكستان (اسلام آباد و كويته) به صورت همزمان با جمهوري اسلامي ايران برگزار خواهد شد.
بنا به گفته دكتر توكلي، معاون اجرايي سازمان سنجش كل كشور، در كنكور امسال يك ميليون و ۴۳۶ هزار و ۴۹۴ داوطلب فرم تقاضانامه ثبت نام خود را به اين سازمان ارسال كردند و با لحاظ كردن شركت برخي از داوطلبان در گروه آزمايشي هنر يا زبان خارجي، سازمان سنجش براي يك ميليون و ۹۲۷ هزار و ۷۹۷ نفر كارت صادر كرده است.
تعداد شركت كنندگان در كنكور امسال ۱۳ هزار نفر نسبت به زمان مشابه سال قبل كاهش داشته است.
سازمان سنجش در آزمون سال جاري جزييات و اطلاعات كامل مربوط به نحوه انتخاب رشته را در اختيار داوطلبان قرار مي دهد تا اين افراد بدون نياز به مراكز و موسسات مشاوره انتخاب رشته بتوانند رشته دانشگاهي خود را انتخاب كنند.
كارت هاي ورود به جلسه كنكور امسال در پنج رنگ سبز، آبي، قرمز، نارنجي و صورتي براي گروه هاي رياضي، علوم تجربي، علوم انساني، هنر و زبان هاي خارجي تهيه و توزيع شده است.
جوان ترين داوطلب كنكور سال ۸۳ فقط ۱۱ سال سن داشته است.
آموزش و پرورش تهران نيز براي انتخاب رشته داوطلبان، نرم افزار انتخاب رشته را در اختيار ۴۰ مركز مورد تاييد اين وزارتخانه در مناطق نوزده گانه قرار داده است.
گروه آزمون علوم تجربي در كنكور امسال دو پاسخنامه دريافت كردند.
در كنكور ۸۳ سؤالات دروس عربي و زبان انگليسي از مجموعه دروس عمومي براي كليه گروه هاي آزمايشي، درس زبان تخصصي انگليسي در گروه زبان هاي خارجي و درس زبان و ادبيات فارسي تخصصي براي گروه علوم انساني و برخي از سؤالات گروه هنر براي داوطلبان نابينا به خط بريل طراحي و توزيع شده است.
سازمان سنجش باز هم هشدار داد كه هيچ نوع امكاني براي تاثيرگذاري بر نتايج كنكور سراسري به نفع هيچ كس وجود ندارد. لذا از خانواده ها خواست كه به موسسات و افراد سودجو اعتماد نكنند.
طبق اعلام سازمان سنجش، سؤالات آزمون هر گروه آزمايشي چند ساعت پس از برگزاري آن در سايت رسمي اين سازمان در آدرس www.Sanjesh.org منتشر مي شود.
***
در كنكور امسال گروه آزمايشي علوم انساني با ۵۳۹ هزار و ۷۲ نفر بيشترين تعداد شركت كننده را به خود اختصاص داده است و گروه هاي علوم تجربي با ۴۲۹ هزار و ۵۷۰ نفر، علوم رياضي با ۳۹۸ هزار و ۹۴۵ نفر، زبان هاي خارجي با ۳۸۳ هزار و ۱۸۵ نفر و هنر با ۱۷۷ هزار و ۲۵ نفر در رتبه هاي بعدي ايستاده اند.
سازمان سنجش آموزش كشور بيش از يك دهه از عمر خود را پشت سرگذاشته و در اين مدت تولي گري برگزاري آزمون ها و كنكورهاي ورودي دانشگاه هاي دولتي در مقاطع مختلف تحصيلي بر عهده اين سازمان بوده است.
اين سازمان هم اكنون براي اطلاع رساني اخبار و اطلاعيه هاي خود از طريق دو تريبون رسمي سازمان يعني   نشريه هفتگي با نام «پيك سنجش» و سايت رسمي «www.sanjesh.org» استفاده مي كند كه به طبع اولي از قدمت بيشتري برخوردار است.
پيك سنجش نشريه رسمي سازمان است كه به طور منظم هفتگي و در صورت نياز به شكل ويژه نامه هاي مجزا منتشر مي شود. زماني تنها راه ارتباطي داوطلبان و علاقه مندان اخبار مربوط به كنكور و حتي اعلام اسامي قبول شدگان نهايي، نشريه اين سازمان بود كه روزهاي دوشنبه از طريق دكه هاي روزنامه فروشي قابل تهيه به نظر مي رسيد اما تيراژ محدود و همچنين توزيع نامناسب آن، باعث مي شد تا در روزهاي حساس همچون زمان گرفتن كارت ورود به جلسه و يا كارنامه، اعلاميه سرفصل هاي دروس آزمون و روزهاي نزديك به كنكور به ناياب ترين نشريه تبديل شود.
پس از مدتي با فراگيرتر شدن رسانه اي به نام اينترنت، سايت رسمي اين سازمان راه اندازي شد تا بتواند در اطلاع رساني سريع تر و با دسترسي راحت تر به مخاطبان سرويس بدهد اما اين سايت نيز رويه نشريه چاپي سازمان را پيش گرفت. در حالي كه اين سايت در واپسين روزهاي پيش از كنكور سراسري بايد حجم بالايي از خبرها را در قالب نكات، ياد آوري ها، تغييرات و ... در اختيار داوطلبان قرار دهد، آخرين تاريخ به روز رساني آن به ۱۰ روز قبل باز مي گردد و در روزهاي اعلام نتايج كه اوج ترافيك مراجعان به سايت است، تقريباً مي توان آن را از كار افتاده تلقي كرد چرا كه به علت بار ترافيكي سنگين مراجعه كنندگان، اين سايت توانايي پاسخ گويي خود را از دست داده است.
از سوي ديگر از نگاه كارشناسان گرافيك و طراحي وب، ظاهر سايت سازمان سنجش از نظر گرافيكي چندان جالب طراحي نشده است به طوري كه نه مي توان از زيبايي بصري آن لذت برد و نه مي توان از امكانات ساده دسترسي به قسمت هاي مختلف سايت بهره مند شد.
در صفحات داخلي آن نيز بسياري از لينك ها فعال نيستند و كاربر به هيچ وجه نمي تواند از آنها استفاده كند.

|  ايران  |   هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |
|  پرونده  |   سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ماشين   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |