سينا قنبرپور
بالاخره حكايت آن ضرب المثل كه مي گفت «چراغي كه كه به خانه رواست به مسجد حرام است» عملي شد و قرار است سه تا چهار ميليارد ريال در سيستان و بلوچستان سرمايه گذاري شود.
اين سرمايه گذاري به جهت احداث شكارگاه و پرورشگاه گونه هاي جانوري است تا به اين ترتيب مناطق «تفتان» و درياچه «سردريا» بتوانند به امكانات اكوتوريستي مجهز شوند.
سيستان و بلوچستان كه همواره نامش با مواد مخدر و قاچاق و اشرار خو گرفته بود پتانسيل هاي بسياري در زمينه اكوتوريسم دارد. وجود تمساح پوزه كوتاه ايراني در اين خطه مي تواند يكي از پتانسيل هاي جذب توريست و تهيه فيلم و پژوهش هاي زيست محيطي باشد.
اما يادآوري يك نكته اندكي اين دورنما را مخدوش مي كند. وقوع دو تصادف در سيستان و بلوچستان بيش از هر چيز بر خطر به كمين نشسته در اين استان تاكيد مي كند. يك تصادف جهنمي در جاده بم ـ زاهدان و يك تصادف ديگر در يكي از محورهاي زابل دو خبري بود كه در كنار اين خبر سرمايه گذاري منتشر شدند.
نكته اين جاست كه ما الفباي توسعه را فراموش كرده ايم.در سيستان و بلوچستان عمده مشكلي كه بر سر راه توسعه همه جانبه اين استان وجود دارد فقدان راههاي مناسب است.
حال آن كه اگر مي خواهيم با سرمايه گذاري در منطقه تفتان و درياچه آب شيرين سه دريا امكان شكار پرندگاني نظير «هوبره»، «قرقاول»، «باز» و جانوراني مثل «بزكوهي» را به وجود آوريم بايد شرايط ديگري نظير راههاي امن و مناسب را هم مهيا كنيم.
بديهي است كه دوستداران چنين كاري كه ساكن كشورهاي حوزه خليج فارس و درياي عمان هستند حوصله خستگي و كارهاي طاقت فرسا ندارند كه سر به منطقه اي بگذارند كه راه مناسب ندارد.
به هرحال همين اندازه كه به فكر افتاديم چون پاكستان و كويت از طريق برگزاري تورهاي شكار مبالغ هنگفت عايد كشور كنيم پسنديده است اما بدنيست نيم نگاهي هم به شرايط ديگر اين منطقه بيندازيم تا جاذبه هاي لازم علاوه بر وجود شكارگاه را هم فراهم كنيم. مثلاً در سيستان و بلوچستان چند محل اقامتي مناسب وجود دارد كه در مسير اين توريست هاي محيط زيستي محلي براي توقف كوتاه مدت باشد؟
من آن هشت جسد را تحويل دادم
زبان باز كرد بگويد نيازي نيست تا «سردار راشد» در فيلم «موج مرده» دهها كيلومتر غواصي كند و خود را به آن ناوجنگي برساند و بر پيكر آن غول مشت بكوبد و خاطره ۱۲ تير ۱۳۶۷ را زنده كند.
زبان باز كرده بود بگويد آن روز صبح ساعت ۱۰ و ۴۷ دقيقه شاهد چه ماجرايي بوده و چه تجربه تلخي را پشت سر گذاشته است. براي او كه همواره اجساد بسياري را به زمين پس داده بود اما اين بار كار سنگيني بود كه اجساد هشت بچه شيرخواره را به ساحل بندرعباس برساند.
با هر موج خود شرجي اشكالش را روانه ساحل بندرعباس كرد تا بگويد شرم دارد آن لحظه را واگويد.
فقط ۵۷ كودك نبودند كه قرباني اين حمله شده بودند. ۷۳ زن و ۱۶ نفر خدمه پروازي هم جزو ۲۹۰ قرباني آن لحظه مرگبار خليج فارس بودند. اين بار اين خليج ايراني هميشه فارس بود كه لب به زبان آورده بود. او كه سال هاست شناورهاي مختلفي را تجربه كرده است و اول بار نظاميان «شاپور ذوالكتاف» را به آن سوي خود برده بود به خوبي مي دانست كه حتي يك قايق جنگي هم با يك قايق مسافربري فرق مي كند.
او مي دانست كه آن غول متجاوزي كه نامحرمانه پا به حريمش گذاشته چه دستگاه هاي پيشرفته اي دارد كه مي تواند ريزترين خصوصيات اشياي متحرك دور خود را تشخيص دهد.
اين بار زبان باز كرده بود تا يادآور شود آن كشوري كه اينك سردمدار تكنولوژي است به دروغ گفت كه يك هواپيماي اف ـ۱۴ ايراني به سويش حمله ور شده است زيرا نه هواپيماي اف ـ۱۴ يك هواپيماي حمله هوا به زمين است و نه سرعت اين جنگنده رهگير به اندازه يك هواپيماي مسافربري ناچيز است.
زبان باز كرد تا بگويد او مادام كه هر هواپيمايي بر آسمانش بگذرد اشك مي ريزد و هر دم كه بر ناوگان دريايي نامحرمان در حريمش افزوده شود به غليان مي افتد اما دندان به جگر گذاشته تا مبادا دستش به خون آنها آلوده شود.
او بهتر از ما به قانون پايبند است و مي داند قانوني كه او از آن پيروي مي كند نقص ندارد. شايد قانون ما انسان ها نواقصي داشته باشد اما قانون او يعني طبيعت. مو لاي درزش نمي رود.
حالا دوباره تابستان آغاز شده است. همين كه
۱۲ روز از اين شروع مي گذرد رنگ او هم دگرگون مي شود سرخ مي شود و به خود فشار مي آورد مبادا كاري كند كه به انتقامگيري تعبيرش كنند. دندان به جگر مي گذارد و به همين اكتفا مي كند كه همواره براي هر مسافري كه از محدوده اش مي گذرد داستان تحويل اجساد آن هشت كودك شيرخواره، ۵۱ كودك و ۷۳ زن را با بقيه مسافران پرواز ۶۵۵ ايرباس ايراني بازگويد. او همه چيز را ديده است.