پنجشنبه ۱۸ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۳۱
رويداد انديشه
بينز وانگر
010518.jpg
مسعود يزدي
از نظر «بينز وانگر» ديدگاه اگزيستانسيل (ديدگاه هايدگر) بر نظريات فرويد ترجيح دارد. در نظريه اگزيستانسيل كل هستي فرد مورد مطالعه قرار مي گيرد. حال آن كه در ديد گاه فرويد فقط من و من برتر و جنبه هاي غريزي مورد توجه است. بينز وانگر تلاش مي كند كه به يك «كليت» در روان پزشكي و در تحليل خود برسد. اصولاً ديدگاه معمول در روانكاوي نظرگاه محدودي است كه براساس جهان شي قرار دارد. روانپزشك، بيمار را از ديدگاه يك «شي» مي نگرد و كل وجودي را ناديده مي گيرد. بيماري يا روان نژندي ها در نظر بينز وانگر نمونه اي از وضعيت خاص بودن در جهان بيمار است. به عبارت ديگر بيماري در جهت شي كردن بيمار گام برمي دارد و اين روانپزشكي هستي گرا (اگزيستانسيل) است كه بايد بيمار را از اين وضعيت شي گونه نجات دهد. در بيماري «بنيادهاي آزادي گرايي» بيمار دچار اختلال مي شود و خود بيمار نيز ميل دارد كه تبديل به شي شده و در يك الگوي قالبي باقي بماند. ليكن هستي با تمام نيروي خود به بيمار مي گويد كه تو شي نيستي. نتيجه اين بحران همان بيماري است. فرد تلاش مي كند كه در قالب بيماري پنهان شود.
كلاً مي توان گفت كه هستي با تمام نيرويش سعي برآن دارد كه خود بيماري يا روان نژندي را در هم شكند. اين روان نژندي به يك معنا پوششي براي بيمار مهيا مي سازد تا خود را در آن پنهان كند. اگر فرد نمي تواند خوب عمل كند، به خاطر بيماري او است. در بيماري (موقتي بودن) و زماني بودن هستي فراموش مي شود. يكي از پايه هاي دازاين (هايدگر) موقتي بودن است كه در روان نژندي ها از بين مي رود. بيماري كلا همراه با از دست دادن بعد «شوق انگيز» هستي است و اين نيز به نوبه خود سبب از ميان رفتن بعد «موقتي بودن» است. در دازاين بعد زمان بسيار اهميت دارد و روان نژندي اولين امري را كه مورد حمله قرار مي دهد، زمان است. از نظر هايدگر دازاين در چهارچوب زماني بودن عمل مي كند، در حالي كه روان نژندي نيز تلاش مي كند كه فرمي يك دست براي انسان به وجود آورد.
در اينجا بايد گفت كه روان نژندي بعد «صداقت در هستي» را مورد دست اندازي قرار مي دهد و از انسان موجودي مي سازد كه در آن «صداقت در هستي» وجود ندارد. «صداقت در هستي» براي فرد دردناك است و فرد تمام تلاش خود را انجام مي دهد كه در پس نسخه هاي نوشته براي وجود پنهان شود.
لذا كوشش روانپزشك اگزيستانسيال در اين است كه اشكال اقتباس را از بيمار دور كند. «عدم صداقت در هستي» داراي بعد آرام بخش نيز است و بدين سبب بيماري داراي ظاهري فريب دهنده است و در اوايل بيماري مي تواند نوعي «امنيت كاذب» براي بيمار به وجود آورد. در اينجا بايد دانست كه دازاين به طور طبيعي داراي ديناميسم مخصوص خود است.
در «عدم صداقت در هستي» بيمار درصدد دستيابي به اين امنيت كاذب است و لذا با روانپزشك دچار اختلاف و احتمالاً (تنش) مي شود، چرا كه روانپزشك كوشش دارد او را مجدداً در متن جريان هستي بگذارد. در روان نژندي، فرد با ديگران نيز دچار اشكال مي شود چرا كه او سعي در آن دارد كه ديگران را به صورت آلت دست در آورد و موقعيت صداقت در هستي را از آنان بگيرد. از اين نظر است كه بينزوانگر اشاره مي كند، كه بيمار فاقد ظرفيت عشق است، اصولاً فرد در اينجا داراي بعد بحراني «در بودن با ديگران» است. لذا در پي آن در مي آيد كه ديگران را به صورت موضوع تسلط خويش در آورد.
در اينجا «بودن با ديگري» به صورت «صرف بودن با»
درمي آيد و لذا شخص در اينجا مطرح نيست. ديگري مي تواند هركسي باشد. يكي از خصلت هاي روان نژندي در اين است كه فرد و جنبه هاي آن را تبديل به يك پديده غيرفردي مي كند. غير فردي بدين معني كه ديگري جاي خود را به هر كسي داده است. در «صرف بودن با» فرد ديگران را به صورت جنبه هاي عملكردي در نظر مي گيرد لذا بعد «ديگري» در اينجا به تدريج از ميان مي رود اما در يك رابطه اگزيستانسيل بعد دروني فرد كشف شده و در جهان باز قرار مي گيرد. به عبارت ديگر هر دو تلاش مي كنند كه به يك جهان باز دست يابند، ولي در روان نژندي اين رابطه باز براي فرد نامطلوب است و او سعي دارد كه به نوعي از آن بگريزد. اصولاً فرد در رابطه مي كوشد تا رابطه را تبديل به يك جهان از پيش تعيين شده كند، چرا كه هر نوع رابطه باز براي فرد غيرقابل تحمل است، لذا مي توان مشاهده كرد كه چگونه فرد از «جهان باز» مي گريزد و سعي برآن دارد كه تسليم روان نژندي شود، چرا كه از اين راه است كه او به امنيت خواهد رسيد. نكته حائز اهميت در اينجا اين است كه وجود (Dasein) در «جهان- طرح» خود را گم مي كند. بدين معني كه نمي تواند «جهان- طرح» خود را مطرح كند و ارتباطي ميان فاعل و موضوع برقرار سازد. بينز وانگر اشاره مي كند كه چگونه اراده معطوف به قدرت سراسر وجود را تسخير مي كند و او را از داشتن يك رابطه انساني با پيرامون خود محروم مي سازد. در طرح جديد «جهان- طرح» وجود (Dasein) صرفاً به فكر سلطه و اعمال قدرت بر جهان است. هر قدر او از بعد زندگي معمولي محروم تر شود بيشتر به «جهان- طرح» توجه خواهد كرد.
«جهان- طرح» مبالغه آميز شده يكي از اشكال بيماري وجود يا (Dasein) است و در اينجا است كه رابطه ميان سوژه و ابژه دستخوش دگرگوني مي گردد. بايد توجه كرد كه بينزوانگر زماني اين نظريه را مطرح مي كند كه آلمان از تجربه دردناك ناسيونال سوسياليسم (نازيسم) تازه فارغ شده و لذا وجود گرايش به عظمت و قدرت يكي از بارزترين روان نژندي هايي است كه در آلمان قابل مشاهده است. اهميت بينز وانگر در اين است كه بيان مي كند چگونه عظمت طلبي و افزون خواهي سبب وجود بيماري هاي شديد عصبي در ميان مردم مي گردد مسأله جهان- طرح در دوران بعد در بينز وانگر به صورت «ميل به مبالغه» عنوان مي شود. در اينجا نيز فرد به دليل وجود فاصله عظيم ميان تخيلات و واقعيات دچار بيماري مي گردد. پديده «جهان- طرح» تنها مختص آلمان نازي نبوده و بسياري از سيستم هاي سياسي دچار همين بعد «جهان- طرح» بوده اند. در جنبه فردي «جهان- طرح» به صورت خود بزرگ بيني ظهور مي كند و بينزوانگر مدعي است كه به درك اين پديده نائل شده است.

نگاه انديشه
قلم و قرآن
حسين علوي مهر
010527.jpg

عضو هيأت علمي دانشنامه قرآن شناسي
سخن از بزرگترين ابزار تمدن بشري است، يعني آن چه دانش و فرهنگ، انديشه و تمدن بشري را ايجاد و به وراثت مي گذارد.  در ارزش والاي آن همين بس كه مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته است [«ن والقلم و ما يسطرون»].
در اين آيه سوگند ياد كننده، خداوند و آن چه به آن سوگند خورده شده (مقسم به)  قلم و مسطور آن است. اين سوگند به بزرگترين نعمتهاي الهي است، چنان كه در بسياري از موارد خداوند به نعمت و رحمت خود (مانند خورشيد ، آسمان و زمين و ...) سوگند مي خورد.
قلم ابزار نگارش و ماندگاري علم است و خداوند بدين جهت بدان سوگند ياد كرده كه منافع آفرينش در آن نهفته است، چه قلم يكي از دو زبان انسان است كه خواسته هاي دروني انسان را آشكار، دورها را نزديك، پنهان ها را آشكار، اسرار را هويدا مي سازد و انسان به بركت آن مي تواند هدايت شود.
واژه قلم دوبار در قرآن به كار رفته است (سوره قلم/ ۱وعلق/۴) و سوره اي را به نام خود اختصاص داده است.
قرآن كريم قلم را ابزار علم معرفي مي كند «اقرأ و ربك الاكرام، الذي علم بالقلم» بخوان به نام پروردگار گراميت، پروردگاري كه با قلم به ديگران دانش آموخت.
خداوند به بركت اين دو آيه بر انسان منت گذاشته است كه هدايت و تعليم (تمام دانش هاي) بشر با اين دو (علم و قلم) تحقق مي يابد.
از ويژگي هاي ديگر قلم،  حفظ دين و پايداري امور جهان است كه گويند دو بيان در عالم وجود دارد: يكي زبان و ديگري قلم، كه قلم علوم را جاودانه مي كند و نيز مي گويند: پايه دين و دنيا دو چيز است، قلم و شمشير اما قلم بر شمشير سيطره دارد.
قلم و متافيزيك
قلم ابزار است، اما ابزار محض نيست، چه در ذات و نهان آن رابطه اي ناگسستني و تكويني با آفريننده خود دارد. به همين جهت ارزش هاي والايي در آن نهفته است، چرا كه خالق او ارزش ها و صفات پسنديده داشته و از ناپاكي ها به دور است. بر همين اساس است كه يكي از مهمترين آگاهي ها و شرط لازم قلم پردازي ارتباط دادن قلم با خالق قلم است. در قرآن كريم هر جا سخن از علم و قلم رفته است، اين پيوند معنوي تبيين شده است.
در تعبير «الذي علم بالقلم، علم الانسان مالم يعلم» رابطه قلم، علم و خدا به روشني هويدا مي گردد. هر كجا سخن از علم و معلم است، خداوند در آن جا حضور دارد. «الرحمن علم القرآن، خلق الانسان، علمه البيان» (الرحمن/ ۱ تا۴) خداند رحمان، معلم قرآن، آفريننده انسان و معلم بيان است. مبدأ و خالق علوم و نخستين معلم بشر است.
با اين شرط و ارتباط معنوي، قلم پرداز متعهد و مسئول است و راه انحراف نخواهد رفت، و تنها راه علاج بزرگ ترين بحران معاصر يعني كذب نويسي و كج روي قلم پردازان، التزام به همين شرط است. هر قلمي كه سطور را آفريد، اگر در آن نور باشد، فكر و جان هر انساني را سيراب و نوراني ، جان مرده اي را زنده و تاريك دلي را روشن مي كند. قلم پرداز بايد متوجه باشد كه قلم از مبدأ نور و از درختي جاودانه پديد آمده است و همه علوم را جاودانگي مي بخشد. امام صادق (ع) در روايتي فرمود: خداوند قلم را از درختي در بهشت آفريد كه نام آن «خلد» و ابدي است. نيز از همان امام نقل است: نخستين آفرينش الهي (كه همه چيز را جاودانه مي كند) قلم است.
در هر حال غفلت از اين ويژگي مهم تباهي انسان را به همراه خواهد داشت و جامعه انساني را مسموم و تمدن، فرهنگ و علوم را بي پايه مي كند و در نتيجه زنده دل را پژمرده و نور الهي را در وجود انسان هايي كه در راهند و به مقصد نرسيده اند، تاريك نما مي كند.
010524.jpg

در آيه شريفه «الله ولي الذين آمنو يخرجهم من الظلمات الي النور و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات»، اگر چه خداوند مؤمنان را از تاريكي ها به نور هدايت مي كند اما از آنجا كه با اسباب و ابزار اين كار را انجام مي دهد، يكي از مهم ترين ابزارهاي آن قلم است. قلمي كه از منبع نور برمي خيزد، در مقابل طاغوت كه هر موجود گمراه كننده اي است و يكي از مصاديق آن قلم منحرف است.
رسول خدا(ص) در پيامي به صاحب قلم فرمود: روز قيامت قلم پرداز را در تابوتي از آتش كه برآن قفل هايي آتشين زده شده مي آورند، سپس مي نگرند كه قلمش را در چه راهي به كار برده است. اگر در راه اطاعت و خشنودي خدا به كار انداخته باشد، تابوتش گشوده مي شود(و رهايي مي يابد) و اگر در راه معصيت خدا به كار گرفته باشد، تابوت در هفتاد خريف (پرتگاه بسيار عميق) سقوط مي كند.
آري قلم ابزار است اما نيازمند راهبر است، راهبري كه وي را در راه صحيح قرار دهد، اگر فراموش كند كه قلم آفريننده اي دارد، خيانتي به اصل آن و مايه جدايي ميان آفريده و آفريننده كه رابطه اي تكويني با هم دارند، است.
در هر صورت قلم را با متافيزيك بايد در هم آميخت تا قداست آن همچنان حفظ شود، همانطور كه علوم را بايد با متافيزيك در هم آميخت و همچنان كه علم امروز نيازمند برقراري ارتباط كامل ميان علوم تجربي و علوم آسماني است تا قداست آن حفظ شود.
با اين فرض است كه قلم در يك ارزش گذاري با خون شهيد مقايسه مي شود، اما همچنان قلم دانشمند برتر از خون شهيد است: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»
نيز امام علي (ع) فرمود: خردهاي دانشمندان در نوك قلم هاي ايشان است و قلمت گوياترين سخنگوي تو است.
منابع:
۱- علامه طباطبايي، الميزان، ج ۱۹/۳۸۴
۲- طبرسي، مجمع البيان، ج۹-۱۰/۴۲۰
۳- قرآن مجيد
۴ - نورالثقلين ، ج ۳۸۸‎/۵
۵- شبر، سيدعبدالله، تفسير القرآن الكريم، (تك جلدي، ابوخير)، ص ۵۶۲
۶- كالدين(Caldin) قدرت و حدود علم، ص ۱۱۷
۷- نصر، سيدحسين، انسان و طبيعت(بحران معنوي انسان متجدد) ترجمه عبدالرحيم گواهي، ص ۳
۸- عزرالحكمي، ۶۳۳۹، ۵۴۳۷

بررسي انواع كنش و تعامل در جوامع انساني
نظريه بازي ها
ترجمه : آزاده مومني
اشاره؛
010521.jpg

مقاله حاضر به بيان نظريه  هابز در حوزه روابط بين الملل مي پردازد. در اين مقاله تئوري هابز در باب «وضعيت طبيعي»، با استفاده از نظريه بازي ها بررسي مي شود. در وضعيت طبيعي، افراد در وهله نخست خواستار صيانت ذات خويش هستند و در مرحله بعد خواستار عزت نفس خويشند.
هابز بيان مي كند كه افراد در تلاش براي ارضاي خواسته عزت نفس، به گونه اي اجتناب ناپذير، با يكديگر تضاد پيدا مي كنند، بنابر اين «وضعيت طبيعي»، به «وضعيت جنگ» منجر مي شود. با هم مقاله زير را مي خوانيم.
قبل از پرداختن به موضوع، ذكر دو مطلب لازم است:
نظريه بازيها شامل دو دسته بازي است:
الف) بازي هاي با حاصل جمع صفرzero-sum-game: در اين بازي ها، حاصل جمع  جبري امتيازات بازيگران صفر است. به هر ميزان كه بازيگر A امتياز از دست مي دهد به همان ميزان بازيگر B امتياز كسب مي كند. به عبارت ديگر برد A به معناي باخت B و باخت A به معناي برد B است.
ب) بازي هاي با حاصل جمع غير صفرnon-zero-game: در اين بازي ها، جمع  جبري بردها و باخت ها ضرورتاً صفر نيست. به عبارت ديگر برد A لزوماً به باخت B و باخت A لزوماً به برد B منجر نمي شود.
يكي از بازي هاي با حاصل جمع غير صفر، بازي «معماي زنداني» است كه به طور خلاصه در زير آمده است:
در بازي معماي زنداني دو نفر به اتهام جنايت، زنداني شده اند و به طور جداگانه بازپرسي مي شوند، بنابر اين هيچ يك از گفته ديگري آگاهي نخواهد يافت، هريك از اين دو نفر مي دانند كه، چنانچه هر دو سكوت اختيار كنند، يا ادعاي پليس را انكار كنند، بدترين حالتي كه رخ مي دهد، ۶۰ روز توقيف در زندان شهر است. اگر يكي، شواهدي عليه شريك خود ارايه دهد و ديگري سكوت كند، به اولي مجازات يكسال حبس تعلق مي گيرد و به دومي ده سال. اگر هر دو با هم اعتراف كنند هر يك ۵ تا ۸ سال حبس را تجربه خواهند كرد. بهترين استراتژي توافق مخفي براي سكوت اختيار كردن است. ولي در شرايط عدم وجود ارتباط، هيچ يك نمي تواند به ديگري اعتماد كند و ارزيابي هريك به صورت زير خواهد بود:
«اگر سكوت كنم، بسته به اين كه شريك من اعتراف كند يا نه، يا مجازات ۱۰ سال حبس را خواهم كشيد يا ۶۰ روز را، چنانچه اعتراف كنم بسته به اين كه شريكم نيز اعتراف كند يا نه، مجازاتي معادل ۵ تا ۸ سال زندان در انتظارم خواهد بود. در هر حالت مي توانم با اعتراف كردن مجازات سبك تري را براي خود انتخاب كنم، بنابر اين احمقانه است كه ساكت بمانم و روي شانس اندك ساكت ماندن وي حساب كنم.» از آنجايي كه نفر دوم نيز به همين نتيجه گيري خواهد رسيد، وي نيز اعتراف مي كند. بدين ترتيب هريك از دوزنداني با انتخاب شيوه اي كه بهتر و مطلوب تر به نظر مي رسد، به بروز نتيجه اي سرعت مي بخشند كه براي هر دو زيانبار است يعني مجازات ۵ سال حبس به جاي ۶۰ روز.
010617.jpg
010614.jpg

نظريه بازي ها به تعامل بشر در شيوه هايي گوناگون مي پردازد كه نمايانگر وابستگي متقابل كنش هاي آنان است و نيز بيانگر روش هايي است كه كنش هاي عقلاني از طريق آنها مي تواند پيامدهاي كاملاً متفاوتي نسبت به آن دسته روش هايي داشته باشد كه در ذهن بازيگران مي باشد.
هابز استدلال مي كند كه ميزان آزادي افراد در «وضعيت طبيعي» بالاست، اما اين آزادي انحصاري نيست. افراد در وهله نخست خواستار صيانت ذات   خويش هستند و در مرحله بعد خواستار عزت نفس خويشند.
هابز بيان مي كند كه افراد در تلاش براي ارضاي خواسته عزت نفس به گونه اي اجتناب ناپذير با يكديگر تضاد پيدا مي كنند كه به كشمكش ختم مي شود. بنابر اين «وضعيت طبيعي» به «وضعيت جنگ» منجر مي شود. هابز در كتاب لوياتان اين گونه بيان مي كند:
«در وضعيت طبيعي علل اصلي نزاع عبارتند از: ۱- رقابت ۲- اعتماد ۳- افتخار يا عزت نفس- عامل اول، به دليل كسب سود و منفعت، عامل دوم در راستاي كسب امنيت و مورد سوم به جهت كسب شهرت، انسان ها را تجاوزكار مي سازد.»
حال ممكن است خوانندگان، تصور كنند كه هابز نسبت به گرايش افراد به درگيري در جنگ بدبين است و اين پرسش ها را مطرح سازند كه آيا افراد از زيان جنگ و سودمندي صلح آگاه نيستند؟ و آيا نمي توانند با فرايند مذاكره، نتيجه جنگ را به ترك مخاصمه بدل سازند و همكاري را- هر چند محدود- جايگزين كاربرد آشكار خشونت سازند؟
براي درك بهتر اينكه هابز تأكيد مي كند در وضعيت طبيعي، ترك مخاصمه امكان پذير نيست و اين كه چون در اين وضعيت جنگ، غيرقابل اجتناب است، به بررسي موضوع در چارچوب بازي معماي زنداني مي پردازيم. وضعيت معماي زنداني از دهه ۱۹۵۰ در علوم اجتماعي و روانشناسي بسيار مورد بحث و بررسي قرار گرفته است كه به طور خلاصه در ابتداي مقاله به آن اشاره شد.
نمودار (۱) حالاتي را نشان مي دهد كه در وضعيت طبيعي ميان دو كنشگر A و B يك قرارداد ترك مخاصمه آتش بس منعقد شده است. اما هريك از كنشگران تعهد يا عدم تعهد نسبت به اين پيمان را مورد بررسي قرار مي دهند.
A فرض مي كند كه اگر B تصميم به حمله نداشته باشد، وي نيز به B حمله نمي كند. كه اين موقعيت بيشترين مطلوبيت را براي A به همراه خواهد داشت. اما اگر A فرض كند كه B تصميم به حمله دارد،و مي تواند از حمله به B اجتناب ورزد كه اين وضعيت براي A داراي كمترين مطلوبيت است (۴ امتياز براي B و ۱ امتياز براي A) و اگر A نيز به B حمله كند وضعيت بهتري خواهد داشت (۳ امتياز براي A و ۳ امتياز براي B). بدين ترتيب اگر B تصميم بگيرد به A حمله كند پس براي A بهتر است كه به قرارداد متعهد نباشد و به B حمله كند و از آنجايي كه اولويت B نيز متقارن است وي نيز چنين تصميمي اتخاذ مي كند.
در وضعيت معماي زنداني، حتي اگر نتيجه همكاري براي هر دو طرف بيشترين مطلوبيت را داشته باشد اما گزينه عقلاني براي هريك عدم همكاري با ديگري است.
اين بازي، در پي ارايه دلايلي است كه چرا طرفداران هابز در وضعيت طبيعي، سرسختانه با همكاري مقابله مي كنند و به تدريج عليه ديگري مي تازند.
البته در كتاب «لوياتان» گزاره هايي به چشم مي خورند كه به گونه اي انطباق كامل معماي زنداني و وضعيت طبيعي هابز در آنها يافت نمي شود. براي مثال فرض كنيد با فرد ديگري در موقعيت معماي زنداني قرار داريد.در همسايگي مزرعه شما، مزرعه وي قراردارد و شما در زمان برداشت محصول به كمك آن فرد نياز داريد. بازي معماي زنداني از زماني آغاز مي شود كه شما براي انعقاد توافقنامه اي با همسايه خود به منظور ياري به يكديگر مي انديشيد، كه چه تصميمي اتخاذ كنيد، عدم انتقاد چنين توافقنامه اي به اين معناست كه هيچ يك نمي تواند در مورد كمك ديگري در زمان برداشت محصول در آينده نزديك اطمينان خاطر داشته باشد. چون كه هيچ يك از شما بدون همكاري ديگري، به صورت يك جانبه، همكاري نخواهد كرد. بنابر اين در موقعيت معماي زنداني، در اوايل همكاري امكانپذير است، نه به دليل سودمندي ناشي از همكاري، بلكه به دليل منفعت ناشي از تعاملات هميارانه در موقعيت هاي بعدي، به عبارت ديگر، همكاري در اوايل بازي باعث مي شود كه يك اطمينان خاطر نسبي كه بين بازيگران حاصل شد، در نتيجه روند بازي ادامه خواهد يافت. در حالي كه عدم همكاري فرصت كسب سودمندي در آينده را از ميان مي برد. چنانچه سودمندي آينده، عامل تعيين كننده در معاهدات شما باشد، پيرامون آنچه كه در حال حاضر انجام مي دهيد، همكاري به يك گزينه عقلاني بدل خواهد شد.
نمودار شماره ۲ نمايانگر اولين مرحله از بازي معماي زنداني است. در اين وضعيت نتيجه مطلوب مورد نظر هر بازيگر، با همكاري تأمين مي شود. زيرا سودمندي ناشي از همكاري هم در حال حاضر و هم در آينده حاصل است. در وضعيتي كه يك بازيگر همكاري نمي كند، اما خواهان همكاري ديگري است، نتيجه مطلوب حاصل نمي شود. چرا كه هر يك از بازيگران آگاهند كه اگر در حال حاضر پيمان شكني كنند، هرگز به همكاري بازيگر ديگر در آينده دست نخواهد يافت. نمودار ۲ نشانگر حالات ممكن است و استدلال بازيگران.

نمودار ۲
اگر شريك من همكاري كند، همكاري كردن من نيز عقلاني است. اما اگر شريكم همكاري نكند، همكاري كردن من گزينه اي عقلاني نيست. بنابراين اگر دليل قانع كننده اي داشته باشم كه شريكم همكاري نخواهد كرد، بايستي همكاري نكنيم.»
با توجه به نمودار ۲ هابز بيان مي كند كه بازيگران در وضعيت طبيعي، در موقعيت تكرار بازي معماي زنداني هستند و مادامي كه يك بازيگر اطمينان خاطر پيدا كند كه شريك وي به عهد خويش پابرجاست. متعهد بودن وي نيز عقلاني است، زيرا چنين رفتارهاي هميارانه، هم پيمانان را اطمينان خاطر مجدد مي بخشد كه در صورتي كه مورد حمله قرار گيرند، انتظار دريافت ياري شان محقق شود.
استدلال بالا، دليل قانع كننده اي است براي درك اين مطلب كه همكاري در مراحل اوليه بازي معماي زنداني منجر به كسب سودمندي ناشي از همكاري هاي بعدي مي كند.
اما در نظر داشته باشيد آن سودمندي كه انتظار مي رود از تكرار اين بازي حاصل آيد، تنها زماني محقق مي شود كه يكي از طرفين استدلال منطقي براي همكاري شريك خود داشته باشند، اگر چنين اطميناني وجود نداشته باشد، گزينه عقلاني، عدم همكاري است. بنابراين حتي اگر بازيگران بپذيرند كه در موقعيت تكراري بازي هستند ، اما اطمينان خاطر حاصل نشده باشد، وضعيت طبيعي مي تواند به وضعيت جنگ بدل شود و البته به نظر مي رسد كه چنين اطميناني به سختي حاصل شود.
در وضعيت طبيعي هابز، افراد با يكديگر در ارتباط نيستند، بنابر اين اطلاعات موثقي درباره اين كه شريك شان منطقي عمل خواهد كرد يا نه، ندارند. براي مثال موقعيتي را فرض كنيد كه شريك شما كوته بين و سطحي نگر است و از روي احساسات تصميم مي گيرد، بدين ترتيب شما نگران خواهيد شد از اين كه وي قادر به درك عقلاني منوط به همكاري هست يا خير؟ در چنين حالتي منطقي به نظر نمي رسد با فردي همكاري كنيد كه عملكرد وي براي بهروزي آينده شما مخاطره آميز باشد.
010530.jpg

بنابر اين «عدم اعتقادي» كه هابز اشاره مي كند مستلزم نگرش دفاعي و غير هميارانه است. در موردي كه حتي شما فرض كنيد بازيگر ديگر، شريكي عقلاني است، ممكن است وي نگران باشد از اين كه شما يك شريك غيرعقلاني باشد، بدين ترتيب، وي نيز نگرش دفاعي خواهد داشت و از همكاري امتناع مي ورزد، در اين صورت براي شما هم همكاري نكردن گزينه اي عقلاني است.
در ادامه بحث مي توان از نظريه «تصميم گيري» به منظور مشخص نمودن سرشت فرآيند برهان سازي در وضعيت طبيعي بهره  برد. در اين فرآيند، اگر استدلال كننده از همكاري شريكش مطمئن باشد، او نيز همكاري مي كند، در نتيجه دستاوردهاي اين همكاري دوجانبه قابل ملاحظه است، اما در صورتي كه استدلال كننده همكاري كند اما شريكش همكاري نكند، اين باخت چندان جدي نيست. اما اگر تعداد باخت ها افزايش يابد دو بازيگر درمي يابند كه همكاري بيشتر منفعت آنها را تأمين مي كند، تا عدم همكاري.
هابز معتقد است كه «قوانين طبيعي» به ايجاد وضعيت جنگ شتاب مي دهد. هابز اين قوانين را «قرارداد» مي خواند كه حالات تدافعي و محافظه كاري را تشديد مي كند. وي مي گويد، همكاري نيازمند جوي توأم با اعتماد و صلح است كه در مرحله نخست صيانت ذات و در مرحله بعدي تبادل خدمات و منفعتي كه براي يك زندگي مرفه و آسوده، ضروري است ممكن مي سازد اما علي رغم اشاعه اين قوانين، هابز معتقد نيست كه افراد براي ارائه راه حل منازعات از يكديگر پيشي بگيرند. زيرا كنش هاي هميارانه توصيه شده در اين قوانين تنها در حالتي كه ديگر بازيگران نيز خواهان انجام آنها باشند، عملكردي عقلاني است.
فردي كه ميانه رو و منعطف است، ممكن است به وظايف خويش صحيح عمل كند اما نبايد انتظار داشته باشد كه ديگران نيز همانند او رفتار كنند(در وضعيت طبيعي)، چنين فردي طعمه ديگران مي شود. چرا كه اين عملكرد برخلاف قوانين، منوط به صيانت ذات خويش مي باشند. بنابر اين حتي قوانين نيز تا زماني رعايت مي شوند كه يك بازيگر از همكاري بازيگران ديگر اطمينان خاطر داشته باشد.
از سوي ديگر اين قوانين تعيين كننده رفتارهاي هميارانه اي هستند كه در شرايط خاص صيانت بازيگران را تأمين مي كند، بنابر اين هر يك از بازيگران خواهان قرار گرفتن در وضعيتي است كه كنش هاي هميارانه، عقلاني باشد. نكته حائز اهميت اين كه در وضعيت طبيعي رفتار هميارانه به امنيت بازيگري كه چنين كنشي را داشته باشد صدمه وارد مي كند. پس باز هم بازيگران در وضعيت طبيعي از قوانين تبعيت نمي كنند.
اما راه حل چيست؟ هابز در پاسخ مي گويد، براي برقراري صلح به يك داور قدرت مند نياز است كه به كشمكش ها سامان دهد. اين داور از نظر هابز «حاكمي» است كه رهبر سياسي محسوب مي شود و داراي اقتدار لازم براي حل نزاع ها را براي راه حل هاست.
هابز معتقد است كه «حاكم» مي تواند فرد يا گروهي از افراد باشد. اگر حاكم يك نفر باشد، (حكومت، مونارشي) ناميده مي شود و اگر عده اي از افراد باشند حكومت آريستوكراسي خوانده مي شود و اگر همه افراد حكومت كننده آن را دموكراسي لقب داده است.
هابز معتقد است كه مونارشي بدترين و مناسب ترين شكل براي اجراي قوانين است. حاكم چگونه انتخاب مي شود؟
منظور هابز از انتخاب حاكم اين نيست كه مردم اقتدار خويش را از طريق قرارداد به حاكم اعطا نمايند و حتي تأكيد مي كند كه نبايد چنين قراردادي منعقد شود، چرا كه احتمال بروز نزاع ميان مردم و حاكم در اين رابطه كه آيا حاكم در چار چوب قرارداد عمل كرده است يا خير تشديد مي شود و از آنجايي كه نمي توان داور بي طرف يافت كه به حل اين نزاع همت گمارد، چنين وضعيتي به احتمال زياد به جنگ و زوال جامعه سياسي منجر مي شود.
اگر حاكم به عنوان داور برگزيده شود، هرگز نمي پذيرد كه توافقنامه را نقض كرده است پس چنين انتخابي بي فايده است. اگر مردم به عنوان داور انتخاب شوند، بر سر اين كه آيا حاكم در چارچوب قرارداد عمل كرده است يا خير، اتفاق نظر نخواهند داشت در هر حالت اين عدم توافق به نزاع و زوال سعادت جامعه منجر مي شود.
بنابر اين هابز استدلال مي كند كه حاكم بايد از طريق فرآيندي انتخاب شود، كه افراد در مورد آن توافق نظر داشته باشند. بدين ترتيب «رضايت عمومي» هابز در مورد اقتدار سياسي به اين معنا نيست كه معامله اي ميان حاكم و افرادي كه بر آنان حكومت مي شود وجود دارد.
هابز مي گويد از آنجا كه انتخاب حاكم به نفع افراد است، آنان در مورد اين كه اقتدار خود را به حاكم تنفيذ نمايند، به توافق خواهند رسيد، اما اين اعطاي اقتدار به صورت مستقل صورت مي پذيرد نه از طريق قرارداد.
همان گونه كه اشاره شد، هابز استدلال مي كند كه اطاعت از حاكمي كه بر اساس قرارداد حكومت مي كند، بيشتر موجبات نزاع را فراهم مي آورد تا صلح.
در پايان هابز مي گويد، صلح زماني برقرار مي شود كه افراد در وضعيت طبيعي نياز به وجود حاكمي را بپذيرند كه كاملاً حكمراني خود را اعمال نمايد.
نظريه اقتدار هابز كه بر پايه رضايت عمومي است، با نظريه سياست ارسطو متفاوت است. در وضعيت طبيعي هابز، افراد ذاتاً برده يا حكمران نيستند و زنان و مردان از ديد حقوقي تفاوت اساسي با يكديگر ندارند. برابري از نظر هابز به اين معناست كه ما از ميان خويش فرد يا گروهي را انتخاب نماييم و به صورت نمادين و با اقتدار لازم، وي يا آن گروه را حكمفرما سازيم.
منابع در روزنامه موجود است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
ايران
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |