چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۳۷
نمايشگاه خياباني خودرو
فروش ماشين در بزرگراه خلوت
حضور زن ها و بچه ها هم در اين نمايشگاه جالب است. اينكه يك خانواده براي خريد ماشين با هم به اينجا آمده باشند، جاي تعجب ندارد، ولي وقتي مي بيني اعضاي يك خانواده، همگي براي فروش ماشين در اين بزرگراه داغ حضور دارند، تعجب مي كنيد
در اين دنياي ماشين زده، گاهي همين ماشين ها بهانه اي مي شوند براي ارتباط بيشتر آدم ها. شما هم اگر ماشين   فروشي داريد و يا مي خواهيد ماشين بخريد، يك بار به اينجا سري بزنيد
011460.jpg
پناه بردن به اين سايه بان و خوردن يك خاكشير خنك تنها راه فرار از داغي اين نمايشگاه خياباني است.
محمد جباري
بزرگراه خلوت است و پرنده پر نمي زند. آفتاب داغ تنها موجود حاضر در بزرگراه است، ولي كم كم سر و كله ماشين ها پيدا مي شود. ماشين هايي كه براي ايستادن آمده اند، نه رفتن. از سرعت زياد داخل بزرگراه ها خبري نيست . آنها آرام مي آيند و آرام هم در كناري جاي مي گيرند و ديگر هيچ. همينطور به تعداد اين ماشين ها و صاحبان آنها اضافه مي شود. ماشين ها و آدم هايي كه معلوم نيست در اين وقت روز، در زير اين آفتاب داغ در اين بزرگراه هميشه خلوت چه مي كنند. صف ماشين هاو آدم هاست و داغي روز. بيشتر شبيه يك كابوس است
ولي اين قضيه اصلا به كابوس و رويا و خواب و اين حرف ها ارتباطي ندارد. خيال بافي هم نيست و واقعيت دارد و هر هفته هم اتفاق مي افتد. آدم هايي كه به اينجا مي آيند هم آدم هاي بيكاري نيستند. شكل و قيافه شان را ببينيد متوجه مي شويد، خيلي هم كار و زندگي دارند و الكي به اينجا نيامده اند. «اينجا» كجاست؟ مثلا فرض كنيد انتهاي بزرگراه شهيد ستاري. يعني همان قسمت بالايي اين بزرگراه كه به شهيد آبشناسان مي رسد و از قسمت پايين آن هم جداست. چون حد فاصل اين دو قسمت هنوز به طور كامل احداث نشده. خلاصه جايي است كه به علت قطع ارتباط از قسمت پايين بزرگراه، به جز ماشين هاي محلي، ماشين هاي ديگر، زياد در آن رفت و آمد نمي كنند. يك بزرگراه خلوت كه در اين تهران پر از بزرگراه هاي شلوغ غنيمتي است. اگر الان هم از دست ما عصباني شده ايد كه چرا اينقدر معطل مي كنيد و نمي گوييد در اين گوشه خلوت تهران چه خبر است، تا چند كلمه ديگر به شما مي گوييم: ماشين فروشي!
پنج شنبه بعدازظهر، كم كم ماشين ها از نقاط مختلف سر مي رسند و جايي در طرف چپ يا راست بزرگراه، پارك مي كنند. صاحبان آنها از ماشين پياده مي شوند و كاپوت ها را بالا مي زنند و خودشان هم جايي براي نشستن پيدا مي كنند. مثلا درخود ماشين يا داخل بزرگراه. مي نشينند و انتظار مي كشند تا مشتري از راه برسد. اين قضيه تا تاريك شدن هوا ادامه دارد و بعد كم كم ماشين ها مي روند. مثل همين قضيه، صبح جمعه هم تكرار مي شود و تا جمعه شب ادامه دارد.
فكر هم نكنيد سازمان خاصي اين كار را راه انداخته است. اينجا يك نمايشگاه ماشين كاملا مردمي است.هيچ چيز رسمي و اداري هم در آن وجود ندارد. از صف دراز ماشين هاي رنگارنگ ديدن مي كنيد و از هر كدام خوشتان آمد با صاحبش حرف مي زنيد و هر چه دلتان مي خواهد مي پرسيد. از مدل و سال ساخت بگيريد تا جزئيات ديگر و بعد اگر به توافق رسيديد يك قولنامه مي نويسيد و تمام. همه اين كارها بدون حضور بنگاه دارها و واسطه هاي ديگر انجام مي شود. يك معامله مستقيم و رو در رو.
در اين نمايشگاه همه جور ماشيني هم پيدا مي شود. از بنز و پاترول بگيريد تا پيكان و رنو و پرايد، آن هم در مدل ها و رنگ هاي مختلف. رفتار بازديدكنندگان اين نمايشگاه هم جالب است.
معمولا سوار بر ماشين يا موتور آرام از كنار ماشين هاي فروشي رد مي شوند و در كنار هر كدام كه چشمشان را گرفت مي ايستند و با صاحبش در مورد آن ماشين حرف مي زنند. يك نمايشگاه ماشين با بازديدكنندگان سوار بر ماشين. ماشين هايي كه برخلاف عادتشان، در اين بزرگراه با سرعت بالاي ۱۲۰ نمي روند. انگار داريد تصاوير يك بزرگراه را با حركت آهسته مي بينيد.
گوشه و كنار اين نمايشگاه هم چيزهاي جالبي پيدا مي كنيد. مثلا آدم هايي كه به سايه كوچك بوته كنار بزرگراه پناه برده اند تا از داغي آفتاب سوزان در امان باشند. چون در اين اطراف هيچ ساختمان بلندي نيست و سايه ديگري نمي توانيد پيدا كنيد. بعضي از صاحبان ماشين ها هم در ساعات خلوت نمايشگاه روي زيراندازي در كنار بزرگراه استراحت مي كنند وحتي مي خوابند.
حضور زن ها و بچه ها هم در اين نمايشگاه جالب است. اينكه يك خانواده براي خريد ماشين با هم به اينجا آمده باشند، جاي تعجب ندارد، ولي وقتي مي بيني اعضاي يك خانواده، همگي براي فروش ماشين در اين بزرگراه داغ حضور دارند، تعجب مي كنيد. حتي بعضي خانواده ها بند و بساط گردش و تفريح هم با خود مي آورند و در حالي كه پدر خانواده با مشتري چانه مي زند، در گوشه اي از بزرگراه مشغول خوردن ناهار و ميوه و خلاصه خوش گذراندن هستند. البته همه اين خوشي ها زير آفتاب داغ!
يكي از خوشمزه ترين و خنك ترين بخش هاي اين نمايشگاه هم، حضور دستفروش هاست.
دستفروش هايي كه بيشتر خوردني مي فروشند. در هر چند متر يك چهارچرخه يا ميز يا حتي ماشيني پيدا مي كنيد با كلي خوراكي هاي جورواجور از نوشابه و آب زرشك و سانديس و دوغ و خاكشير بگيريد تا ساندويچ.
حتي بعضي از آنها خيلي باكلاس هستند و با لباس سفيد آشپزي براي فروش ناهار به اينجا آمده اند و احتمالا از رستوران هاي نزديك اينجا. عموحسن را هم كه گزارشش را چند روز پيش خوانديد، يكي از معروفترين خوراكي فروشي هاي اين نمايشگاه است كه با ماشين آبي اش هر هفته اينجا حضور دارد. البته غير از خوراكي، چيزهاي ديگري هم براي خريد پيدا مي كنيد. مثلا وسايل ماشين و حتي برگ قولنامه! اين نوع خريد و فروش بيشتر از هر چيز آدم را ياد گذشته و بازارهاي قديمي مي اندازد. آن زماني كه همه چيز رو در رو و مستقيم به دور از پيچيدگي هاي امروزي بود. به دور و بر اين نمايشگاه كه نگاه مي كنيد فارغ از خريد و فروش و معامله، آدم هايي را مي بينيد كه چند ساعتي را در كنار هم سپري مي كنند. با هم حرف مي زنند وحتي رفيق مي شوند. رفاقتي كه شايد دليل آمدن آنها هر هفته به اينجا باشد و ماشين ها همه بهانه باشند. در اين دنياي ماشيني و ماشين زده، گاهي وقت ها همين ماشين ها بهانه اي مي شوند براي ارتباط بيشتر آدم ها. شما هم اگر ماشين  فروشي داريد و يا مي خواهيد ماشين بخريد، يك بار به اينجا سري بزنيد. ماشين ها وآدم ها در كنار هم در خدمت شما هستند!

امروز
لطفا سيگار نكشيد
011463.jpg
رطب خورده كي منع رطب كند؟ راستش يك هفته اي مي شود كه قصد داريم اين مطلب را بنويسيم، اما نمي نويسيم. در اين يك هفته هر بار كه تلويزيون را روشن كرديم، هر بار كه سراغ روزنامه اي رفتيم، به ضدتبليغي در مورد سيگار برخورديم. دلمان مي خواست يك روز پيشنهاد روز را به ترك سيگار اختصاص دهيم اما ياد ضرب المثل «رطب خورده» افتاديم و منصرف شديم.
حالا وقت نوشتن است. دهانمان بوي سيگار نمي دهد و مي شود با اين دهان به ديگران توصيه كرد كه حداقل امروز را سيگار نكشند. از اينكه ستون «امروز» براي مخاطبانش هيچ خرجي ندارد به خودمان مي باليم و با افتخار مي گوييم كه پيشنهاد امروز ما نه تنها خرجي ندارد كه مبلغي هم به موجودي داخل جيب شما اضافه مي كند.
با يك حساب سرانگشتي متوجه مي شويد كه يك روز نخريدن سيگار، يعني كاستن از هزينه يك روز زندگي در اين شهر پرخرج. اين البته حداقل و شايد كم اهميت ترين منفعت عمل به پيشنهاد امروز ما باشد.
آنقدر گفته اند كه حتما مي دانيد كشيدن سيگار چقدر برايتان ضرر دارد، با اين حال ما هوس كرده ايم كه عليه سيگار قيام كنيم و ناگزير همان حرف هاي تكراري را برايتان تكرار مي كنيم. اما نه، يك لحظه صبر كنيد. ما نه به اندازه كارشناسان اجتماعي دقيق هستيم، نه به اندازه متخصصان علوم پزشكي باسواد، نه به اندازه خانم هاي خانه دار حساس و نه حتي به اندازه پدري اصول گرا، سختگير. بنابراين خيلي ساده و خودماني برايتان اصل مطلب را مي نويسيم: «لطفا امروز سيگار نكشيد.»

هوا
تحول
عجب تغييرات جالبي اين چند روزه اتفاق افتاده، از اول هفته كه نگاه مي  كنيم اصلا انگار نه انگار كه آقا تيرماهه و هوا بايد ۳۸، ۳۹ يا حتي ۴۰ به بالا باشد. هوا اين چند روزه هواي بهاري بود. باد مي  آمد، رعد و برق مي  زد، باران مي  باريد و بعد آفتاب از پشت ابرها سركي مي  كشيد و يك خودنمايي مي  كرد. آنقدر نوشتيم كه اين هوا قرار نيست خنك شود، روز به روز در حال گرم شدن است، هيچ اميدي به آمدن باران وجود ندارد و... كه هوا حالمان را گرفت، البته اگر درست فكر كنيم خيلي هم حال داد. توي وقتي كه بايد از گرما عرق مي ريختيم و هنگامي كه پايمان را روي كف آسفالت مي  گذاشتيم فرو مي  رفت. هوا بسيار، بسيار خنك شده بود و شما هر چقدر هم كه منتظر اتوبوس و تاكسي در خيابان مي  ايستاديد اصلا احساس ناراحتي نمي  كرديد.
به هر صورت دوباره هوا دارد رو به گرما مي  رود هر چه باشد ناسلامتي تابستونه آقا. امروز هوا ۳۵ درجه در گرمترين ساعات روز خواهد بود و اختلافش با خنك ترين ساعت كه احتمالا نيمه هاي شب است ۱۰ درجه است يعني ۲۵.

پرده
فيلم هاي تابستاني
روزهاي تابستان است و تعطيلي و گردش. در اين روزها يكي از برنامه هايي كه حتما براي پر كردن اوقات تعطيلي خود در نظر گرفته ايد، رفتن به سينماست. بنابراين بهتر است برنامه هاي سينماهاي تهران را در اين هفته بدانيد تا بتوانيد انتخاب بهتر و راحت تري داشته باشيد. در اين هفته فيلم طنز معادله به كارگرداني ابراهيم وحيدزاده كه به تازگي هم اكران شده است، در ۱۸ سالن از جمله فلسطين ۱، بلوار، فرهنگ ۲، گلريز ۱ و... به نمايش درمي آيد. فيلم شهرزيبا كاري از اصغر فرهادي كه حدودا يك ماه از اكران آن مي  گذرد را در ۸ سالن عصر جديد، فرهنگ ۱، سروش، ميلاد و... مي  توانيد ببنيد و نكته جالب اينكه فيلم كما هم كه از نوروز امسال به نمايش گذاشته شده، همزمان با اكرانش در اروپا و آمريكا، ۸ سالن را به خودش اختصاص داده است، زهر عسل هم بعد از آنكه سينماهاي خود را در اختيار فيلم معادله گذاشته فعلا در سه سالن استقلال، جي و سعدي اكران مي  شود و هم نفس مهدي فخيم زاده تا زماني كه سربازهاي جمعه كيميايي جايگزين آن شود در ۶ سالن به اكران خود ادامه مي  دهد. تنها فيلم اكران شده كودك و نوجوان يعني «جوجه اردك من» هم در ۶ سالن در حال اكران است. فيلم هاي باج خور، ملاقات با طوطي، دختر ايروني و تب هم هنوز بر روي پرده هاي سينماها قرار دارند.

فرهنگ
آواز، داستان نويسي يا ايستگاه هاي علمي
اگر به آواز و آواز خواندن علاقه داريد و فكر مي  كنيد هيچ وقت زمينه اي براي شكوفايي استعدادهاي هنريتان فراهم نشده ، بهتر است اين خبر را بخوانيد. فرهنگسراي شهر براي علاقه مندان به سرود و آواز و با هدف ترويج سرودها و آهنگ هاي انقلابي يكسري كلاس هاي آموزشي برگزار كرده است. البته تنها علاقه منداني كه در گروه سني ۱۶ تا ۳۵ سال قرار داشته باشند مي  توانند براي شركت در اين كلاس ها كه به صورت رايگان و در روزهاي فرد برگزار مي  شود، به فرهنگسراي شهر (خيابان بهشت- داخل پارك شهر، ضلع جنوب پارك) مراجعه و ثبت نام كنند. ضمنا اگر دوست داريد يك داستان نويس و يا يك ويراستار خوب بشويد مي  توانيد در دوره داستان نويسي يك ساله و يا دوره شش ماهه ويراستاري كه در حوزه هنري برگزار شده ثبت نام كنيد. البته اين دوره ها براي افراد بالاتر از ۱۷ سال و به صورت مكاتبه اي برگزار مي  شود و براي ثبت نام در اين دوره بايد درخواست كتبي خود را تا پايان مردادماه به آدرس: تقاطع خيابان هاي حافظ و سميه- صندوق پستي ۱۶۷۷/۱۵۸۱۵ - مركز آفرينش هاي ادبي- دفتر پيك داستان نويسي ارسال كنيد.

پايتخت
پاريس
اين روزها در پايتخت فرانسه و مشخصا در مقابل سينماهاي اين كشور، تجمع عظيمي از فيلم دوستان است. تعداد بسيار زيادي از علاقه مندان فيلم براي ديدن فيلم اسپايدرمن۲ در مقابل سينماهاي اين كشور گرد  آمده اند. روز يكشنبه اين فيلم در شهر پاريس نمايش خود را آغاز كرد و در همان روز اول با استقبال كم نظير تماشاگران مواجه شد.
اين فيلم در هفته اول نمايش در آمريكا توانسته ۱۸۰ ميليون دلار فروش كند كه يك ركورد بي سابقه است.
اسپايدرمن ۲ نسبت به قسمت اول خودش بسيار متعادل تر و جذاب تر است.
استكهلم
سي و يكمين نمايشگاه سالانه هنر از روز شنبه دراستكهلم سوئد آغاز به كار خواهد كرد. در اين نمايشگاه بيش از يكصد نفر از هنرمندان آثار خود را به معرض نمايش و فروش خواهند رساند.
در اين نمايشگاه علاوه بر آثار نقاشي و طراحي نمونه هايي از كارهاي چوبي، استفاده از فلز در هنر معاصر، كارهايي تهيه شده از تار و... نيز به معرض تماشاي علاقه مندان قرار خواهد گرفت. اين نمايشگاه كه ۳۰ سال سابقه دارد تقريبا چيزي شبيه به نمايشگاه هنرهاي معاصري است كه چندي قبل در تهران برگزار شد.
ولينگتون 
در ولينگتون سيتي پايتخت نيوزلند، بهاي پارك كردن درخيابان افزايش پيدا كرده است. از روز دوشنبه گذشته در اين شهر تدابيري انديشيده شده است كه همه ۳هزار و۵۰۰ پاركينگ خياباني كه در اين شهر قرار دارند با اين افزايش قيمت روبه رو شوند.
اين افزايش قيمت بدين صورت است كه براي پارك كردن در هر ساعت در اين شهر بسته به محل آن خيابان، قيمت پاركينگ يك يا دو دلار افزايش يافته است.
يكي از مسوولان شهري در خصوص اين افزايش قيمت مي گويد: «اين افزايش قيمت باعث ايجاد سودي برابر ۲ ميليون دلار در سال مي شود كه قرار است در موارد زيربنايي شهر استفاده شود همچنين اين امر باعث مي شود تا افراد مدت زيادتري در پاركينگ پارك نكنند كه اين خود موجبات فراهم آمدن فضاي بيشتري براي پارك خودروهاي ديگر را فراهم مي كند. »

صحنه
نمايش هاي غيرمتعارف
اگر به هنرهاي نمايشي و تئاتر علاقه داريد و طرفدار كارهاي عجيب و غريب و به اصطلاح نامتعارف هم هستيد، اين خبر را بخوانيد. قرار است در مردادماه، نمايشي باعنوان «با دهان بند سكوت» در تالار نو تئاتر شهر اجرا شود. در اين نمايش كه اثري از رضا حداد است، پانته آ بهرام و رزيتا فضايي به همراه گوسفندي (!) حضور دارند.
نامتعارف بودن اين نمايش تنها به دليل حضور يك گوسفند در آن نيست، بلكه گويا پانته آ بهرام قرار است در اين نمايش در يك محفظه آب به ايفاي نقش بپردازد و به همين دليل هم فصل تابستان براي اجراي آن انتخاب شده است. ضمنا بد نيست بدانيد كه حداد قصد دارد براي جشنواره فجر نمايش جديدي با عنوان «من با خدا حرف مي زنم، تو با چه كسي» را كه آن هم نوشته محمد چرم شير است، آماده كند و مثل اينكه اين نمايش از كارهاي قبلي او غيرمتعارف تر است. همچنين قرار است نمايشنامه ديگري از چرمشير و به كارگرداني حداد در ۲۵ و ۲۶ شهريورماه روخواني شود كه هنوز اسمي ندارد.

جعبه
بچه هاي خيابان تمام شد
باز هم مي توانيد شمارش معكوس را براي آغاز مسابقات فوتبال آغاز كنيد. جام ملت هاي آسيا از جمعه صبح آغاز خواهد شد و اين مژده را به شما مي دهيم كه جناب عادل خان فردوسي پور به همراه تيم ملي عازم چين خواهد شد تا مسابقات ايران را به طور زنده و مستقيم از آنجا گزارش كند.
اما از شمارش معكوس و اين حرف ها كه بگذريم، امروز برنامه هاي مختلفي از تلويزيون پخش مي شود، تكرار سريال پرستاران را ساعت ۱۵ مي توانيد از شبكه يك ببينيد.مجموعه هفت حامي را هم مي توانيد ساعت ۱۹ از شبكه تهران تماشا كنيد.اگر ماجراي ماه تابان، بهادرميرزا و ساير بازيگران سريال خانه اي در تاريكي راهم دنبال مي فرماييد ساعت ۲۱ قسمت ديگري از اين سريال پخش مي شود.سريال بچه هاي خيابان را دنبال مي فرماييد؟ اين سريال جمعه شب به پايان رسيد ولي اگر مي خواهيد تكرارش را مشاهده بفرماييد امشب ساعت ۲۳ از شبكه تهران پخش مي شود.
فيلم سينمايي گلستان هم قرار است كه امشب در جشنواره تابستاني فيلم هاي سينمايي شبكه ۲ پخش شود زمان پخشش ساعت ۲۴ است.

كتابخانه
خاطرات خواندني
خاطرات هميشه جذاب و خواندني هستند، چندان هم فرق نمي  كند كه اين خاطرات مربوط چه زماني بوده و يا راجع به چه موضوعي هستند. در هر حال همه آنها در پشت همه جذابيت هايشان گوشه هايي از زندگي را نشان مي  دهند كه شايد هر كدام از ما آنها را تجربه نكرده باشد. مجموعه يادگاران هم مجموعه اي است از خاطرات با يك موضوع يا شخص خاص كه انتشارات روايت فتح به تازگي سه كتاب جديد از اين مجموعه را منتشر كرده است. كتاب هاي خرازي- زين الدين و غواصان هر كدام به تعداد ۳هزار و ۳۰۰ نسخه و با قيمت ۷۰۰ تومان به چاپ رسيده اند. كتاب خرازي داستان زندگي حسين خرازي است كه بعد از انقلاب همراه با دوستانش مشغول ساماندهي اوضاع  آشفته آن روزها شدند: اصفهان، كردستان و بالاخره جنگ. كتاب زين الدين هم نتيجه نگاه به زندگي مهدي زين الدين است كه در واقع در تمام لحظات سعي مي  كند بهترين كار را بكند و بهترين تصميم را بگيرد و بالاخره يادگاران غواصان، ماجراي دوبار عبور از رودخانه اروند در بهمن ماه ۶۴ و دي ماه ۶۵ و عمليات والفجر ۸ است كه يكي از عمليات پيروز سال هاي جنگ بود.

ورود
چهارشنبه
چهارشنبه روز عجيبي است. تا جايي كه به خاطر داريم ، هميشه اين روز برايمان طولاني تراز ديگر روزها بوده. ما هميشه به آخر هفته و تعطيلات فكر مي كرديم. با چهارشنبه ياد روزهاي بي روح مدرسه مي افتيم. البته شما به بچه هايتان بگوييد اين توصيف از حال و هواي مدرسه را نخوانند، اما ما كه با خودمان تعارف نداريم، هر روز صبح از خواب بلند شدن و سرصف كتك خوردن هم مكافاتي بود. خلاصه اينكه آن روزها ما وقتي به چهارشنبه مي رسيديم دلمان براي رسيدن به تعطيلات بي تابي مي كرد. حاصل اين هيجان البته چيزي جز تنبلي بيشتر و كتك خوردن و يك پا ايستادن گوشه كلاس نبود. خلاصه اينكه وقتي به آخر هفته مي رسيديم ديگر تواني براي خوش بودن در تعطيلات نداشتيم.
حالا بزرگ شده ايم و دلمان خوش است كه از كاركردن لذت مي بريم. اگر بپرسند به فكر تعطيلات نيستيد؟ مي گوييم، نه، كاش مي شد هميشه كاركرد. با اين حال از حرف زبان كه بگذريم، حرف دل چيز ديگريست. هنوز هم مثل سابق از فكر كردن به تعطيلات هيجان زده مي شويم و نتيجه اش همان مي شود كه دوران مدرسه بود.
اين هم نوشتيم تا بنويسيم، چهارشنبه را فقط به عنوان چهارشنبه دوست داشته باشيد، نه روزي كه قرار است بگذرد و ما را به آخر هفته برساند. با اين نگاه هم از چهارشنبه لذت مي بريم و هم از تعطيلات آخر هفته. امروز چهارشنبه است!

ستون شما
ذهن زيبا
يكي از خوانندگان خوش ذوق ايرانشهر روز يكشنبه تماس گرفتند و پرسيدند كه چرا ستون ذهن زيبا حذف شده؟
- در پاسخ به اين خواننده بايد بگوييم كه حجم آگهي هاي صفحه و تعدد مطالب باعث مي شود كه يكي يا بعضي اوقات بعضي ستون ها از تهرانشهر حذف شود و علت اينكه در اين شماره ذهن زيبا حذف شد هم همين بود. ولي سعي مي كنيم در هر شرايطي اين ستون را به صورت ثابت نگه داريم.
چقدر آگهي 
باز هم تماس در خصوص حجم آگهي هاي صفحات همشهري. اين بار، يك جوان كه به گفته خودش تمامي ضميمه ايرانشهر را از ابتدا آرشيو كرده، تماس گرفتند و ايراد گرفتند كه بعضي روزها حجم آگهي هاي ضميمه از كيفيت و زيبايي صفحات كم مي  كند. « لطف كنيد كمي كمتر آگهي چاپ كنيد.»
- اين توضيح را ما يكبار ديگر هم داده ايم كه حجم آگهي هاي صفحات همشهري دست ما نيست و اينطور تصور نفرماييد كه ما چون مطلب كم مي آوريم، چند عدد آگهي داخل صفحات مي گذاريم.
گوسفند عزيز
خانمي سراسيمه بادفتر روزنامه تماس گرفت: «آقا لطفا اين مطلب را بنويسيد تا همسايه پشت خانه ما بخواند.»
ماجرا كمي سوررئال است اما ارزش نوشتن دارد. «همسايه ما چند وقتي مي شود كه يك گوسفند آورده.» خب، مشخص شد كه اين خانم مي خواهد طبق معمول از زير پا گذاشته شدن قوانين شهري گلايه كند، اما نه ما اشتباه كرديم. ادامه مطلب را بخوانيد.
«من هرروز اين گوسفند را مي بينم و به آن وابستگي پيدا كرده ام. ما با هم دوست شده ايم. مي خواستم از طرف من بنويسيد كه لطفا گوسفند را نكشند.»
- همسايه عزيز ، لطفا اين گوسفند را نكشيد!
گراني 
گوشي را كه برمي داريم آقايي با عصبانيت فراوان مي  گويد: «آقا اين چه وضعي است؟ چرا همه چيز اينقدر گران است؟ مگر مي  شود هر چيزي را هر كسي به هر قيمتي كه دلش مي  خواهد بفروشد؟ چرا كسي به داد ما نمي  رسد؟ اين گراني تا كي ادامه خواهد داشت؟ چقدر قرار است ما با حسرت به ميوه ها و مواد غذايي نگاه كنيم؟و...»
- اين آقا كاملا حرف هايشان تمام نشده بودكه خودشان تلفن را قطع كردند و حتي صبر هم نكردند كه ما يك كلمه حرف بزنيم. الان كه دارم فكر مي  كنم مي  بينم كه خيلي خوب شد اين همشهري تهراني، تلفن را قطع كرد. ما كه جوابي نداشتيم به ايشان بدهيم.

ذهن زيبا
حقيقت مي تواند از افسانه عجيب تر باشد و افسانه مي تواند از واقعيت حقيقي تر باشد.
رافائل فردريك
تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي.
گابريل گارسياماركز
سخاوت در زياد دادن نيست، در به موقع دادن است.
ژان دولابروير
هرگز نمي توان با آدم هاي حقير، كارهاي بزرگ انجام داد.
سيدرون 

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |