چهارشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۳۷
گفت وگو با مهندس مسعود شرفي، كسي كه خانه اش را با روش هاي بازسازي خودش به فرهنگ شرقي نزديك كرده است 
نيلوفر آبي تنها
نيلوفر آبي گلي است كه تنها در مرداب مي رويد ولي وقتي چند تا كنار هم گل مي دهند مي توانيم گلخانه اي كوچك در داخل مرداب داشته باشيم!
اگر فرد فرد و اجزاي بافت شهري كه مي شود همين خانه ها و مغازه ها و بناهاي عمومي و اداري و ...، زيبا طراحي شوند، وقتي كنار هم قرار مي گيرند يك «پازل» را كامل مي كنند
بهرام هوشيار يوسفي 
011427.jpg
يادگاري از دكتر خبير در باغ صبا.

باغ صبا را قديمي هاي تهران مي شناسند، باغي كه جاده شميران از وسط آن مي گذشت و بقاياي آن هنوز در اطراف خيابان ملك و تقاطع آن با شريعتي موجود است. دكتر خبير يكي از مالكان قديمي در باغ صبا حدود ۶۰-۵۰ سال پيش قسمت هايي از باغ خود را براي خود و خواهر و برادرهايش ساخت و ساز كرد و هم اكنون كوچه اي با همين نام (خبير) به همراه چند خانه كه هنوز رنگ و بوي گذشته را مي دهند، يادگاري او در باغ صبا است.
مسعود شرفي ۳۳ سال دارد و فارغ التحصيل كارشناسي ارشد معماري از دانشگاه شهيد بهشتي در سال ۱۳۷۸ است؛ آنچه شرفي را ويژه مي كند، نه فعاليت هاي معمارانه او در بازار داغ ساخت وساز تهران و نه موفقيت هاي دهان پركن در دنياي نظري معماري است، شرفي توانسته خانه خودش را با روش خودش و البته با هزينه بسيار كم به نحوي بازسازي كند كه باور اينكه فقط يكي دو سال از اين عمليات گذشته، كمي مشكل است.
در اين خانه زيبا با او به گفت وگو نشستيم...
راجع به محل قرارگيري خانه تان و شكل گيري كوچه خبيري بفرماييد:
آن طور كه من از اهالي محل و قبلي ها شنيده ام در داخل اين كوچه ۴ خانه قرار داشته كه هر ۴ تا را دكتر خبير ساخته بودند و اين خانه قديمي ترين خانه اي است كه در اين محل ساخته شده و خانه اي است كه خود دكتر خبير در آن زندگي مي كرده. در حال حاضر خودشان فوت كرده اند ولي همسرشان در قيد حيات هستند و تا سال ۱۳۷۹ كه ما خانه آنها را خريديم، در اين خانه زندگي مي كردند. البته وضعيت خانه چندان مناسب نبود و در ۷۰-۶۰ سالي كه از عمر آن مي گذشت هيچ تغيير عمده اي در آن ايجاد نشده بود... به قول همسرم، روزي كه ما خانه را براي اولين بار ديديم بيشتر شبيه «خانه  هاويشام» بود!...
انگيزه برخورد مسوولانه شما با معماري اين خانه و بازسازي آن چه بود، در حالي كه آنچه هم اكنون در شهر مي بينيم بيشتر برخوردي غير از برخورد شماست...؟
يكي از استادان ما در دانشگاه كه دوران تحصيل خود را در ايتاليا طي كرده بود هميشه مي گفت تفاوتي كه بين دانشجويان ايراني و ايتاليايي در زمان تحصيلشان مشاهده مي كردند اين بود كه ما ايراني ها متاسفانه در فضاهايي خوب به لحاظ معماري زندگي نكرده ايم و اين باعث مي شود حتي معماري خوب را نتوانيم خوب بفهميم، در حالي كه در گذشته ايران، ما حرف هاي بسياري براي گفتن در زمينه معماري داشتيم ولي به مرور زمان متاسفانه همه اينها را از دست داده ايم و در حال حاضر نه معماري مطرحي از نظر معاصر داريم و نه اصولا معمار مطرحي در سطح جهان.
011430.jpg

من دوست داشتم خود و خانواده ام موضوع زندگي حساب شده و طراحي شده را داشته باشيم و در حقيقت چشم هايمان به خوب ديدن عادت كنند، فضاهايي كه من در   عكس ها و ژورنال هاي معماري مي ديدم فرزندان من در حال زندگي درآنها هستند!
شما به عنوان يك فرد در عين اينكه كار زيبايي ازنظر معماري انجام داده ايد فكر مي كنم خدمتي هم به فضاي شهري و منظر شهري انجام شده است، زمينه جمعي شدن اينگونه حركت هاي منفرد را چگونه مي بينيد؟
نظريه اي اروپايي ها دارند كه فكر مي كنم از همان ايده اسلام در زمينه شروع امر به معروف و نهي ازمنكر از خود فرد گرفته شده است، اروپايي ها مي گويند كه در رفتارهايتان مثل «نيلوفر آبي» نباشيد،  نيلوفر آبي به تنهايي و بدون نياز به هيچگونه رسيدگي در ميان مرداب رشد مي كند و گل مي دهد! ولي وقتي در جايي تعدادي از اين نيلوفرها كنار هم رشد كرده باشند و به گل نشسته باشند، به طرزي باورنكردني در ميان مرداب، گلستان را خواهيم داشت.
اگر فرد فرد و اجزاي بافت شهري كه مي شود همين خانه ها و مغازه ها و بناهاي عمومي و اداري و ... زيبا طراحي شوند، وقتي كنار هم قرار مي گيرند يك «پازل» را كامل مي كنند. تك تك اعضاي اين مجموعه وقتي خوب كار شده باشند، مجموعه نيز زيبا خواهد بود.
رويكرد نظريتان در زمينه بازسازي چه بوده است؟
به نحوي بوده كه خيلي ها فكر مي كنند نماي بيروني اين خانه به هيچ وجه دست نخورده است، در حالي كه نما كاملا تغيير كرده، به قول يكي از دوستان «آثار باستاني» ساخته ايم (شرفي لبخند مي زند).
فكر مي كنم هويت برايم بيشترين اهميت را داشته است يك هويت كه متعلق به بستري است كه بنا در آن قرار گرفته است، بالطبع اگر اين خانه در جاي ديگري حتي از تهران بود، شايد اين برخورد را نمي كردم. البته داخل بنا سعي كرده ام به حسب جديد شدن بعضي نيازها مدرن تر برخورد كنم و اسباب آسايش كامل را براي كاربران آن تامين كنم... .
در اصل شما روندبازسازي يك بنا را في نفسه يك نوع معماري مي دانيد؟
بلي، دقيقا يك نوع معماري است، مثل مرمت فرش است، هيچ وقت يك فرش خرسك را با نخ ابريشم رفو نمي كنند و بالعكس. از روزي كه جرقه بازسازي اين بنا در ذهنم زده شد دقيقا مثل يك طرح معماري، مراحل خودش را طي كرد. حتي اسكيس هايي خودم و همسرم تهيه كرديم كه نهايتا در بين آلترناتيوها طرح حاضر به اجرا درآمد.
از نظر هزينه ها چطور؟شايد بعضي فكر كنند كه اين كار خرج زيادي روي دست صاحب ساختمان مي گذارد و...
برعكس، نه تنها خرج زيادي ندارد، بلكه بسيار هم معقول است. شايد باور نكنيد كه كل هزينه نما كه شاخصه اصلي بازسازي اين بنا است، حدود يك ميليون و ۴۰۰ هزار تومان خرج برداشته كه حدود ۲۰ درصد هزينه مربوط به برخوردهاي متعارف در نماهاي مشابه است. به نظر من طراحي صحيح و انديشه معمارانه است كه در طراحي حال چه مرمت، چه ساختن كامل، اهميت دارد، نه بريزو بپاش هايي كه متاسفانه رايج شده است.
برايتان آرزوي موفقيت دارم.

آنچه از بمي ها ياد گرفتم...
آنهايي كه فكر مي كردند غيرممكن است بتوانند به زندگي معمولي برگردند، برگشته اند و كم كم بودن در كنار زنده ها را به مرثيه خواني ترجيح مي دهند. حسرت گذشته جاي خود را به اميد آينده مي دهد
011433.jpg
حكايت بم، حكايت دوگانه اي است. هر چه مي گويند، از خرابي ونابساماني و بهت و عزاست، اما اگر فرصتي براي ديدار از نزديك دست دهد و بتوان از شر كليشه هاي مرسوم خلاص شد، مي بيني كه آنطورها هم نيست. يك روي سكه، خود مردم اند و روي ديگرش، آنها كه بايد كمكشان كنند. من به دومي كاري ندارم، بامردمي كار دارم كه مي دانند بايد بمانند و زندگي كنند. آنجا كه بوديم، فكر مي كرديم بمي ها همه وحشت زده و سر در گم اند، منفعل و بهت زده اند و تسليم در برابر هر چه پيش آيد؛ غارت و آشوب جدي است و امنيت را سخت به خطر انداخته و هر كس فقط به منافع فردي و لحظه اي خود فكر مي كند، اما بم واقعي چيز ديگري بود.
با مردم كه حرف زديم فهميديم كه نمي خواهند جنبه هاي منفي گذشته را به ياد بياورند. وحشتزدگي و سر در گمي، گذرا و موقتي و در حد همان ساعت هاي اوليه فاجعه بوده، زنده ها، خيلي زود خود را جمع وجور كرده اند و شروع كرده اند به جست وجوي همسر و فرزندانشان، اقوام و دوستانشان، دستشان زخم مي شده، اشك بي اختيار پايين مي آمده، اما وحشت زده و سر در گم نبوده اند. مي دانسته اند چه شده و چه بايد بكنند. بيشترين فعاليت را در آن روزها شبكه هاي خانوادگي و فاميلي نشان داده اند و زخمي ها و زير آوار مانده ها را بيرون كشيده اند. بعد، از همان شب اول دنبال آن بوده اند كه جاي خوابي براي خود سر هم كنند، غذايي، آتش و گرمايي؛ البته باخرده ترسي كه مبادا زمين دوباره بلرزد.
جمعه كه نه، شنبه خيلي ها از همه جاي ايران و بعضي از جاهاي جهان در بم حاضر بودند. مردمي كه هر روز با قيافه هاي آشنا و نشانه هاي مانوس مواجه بودند، آن روز آوار بر آوار ديدند و غريبه هايي دوست داشتني كه آمدند تاكمكشان كنند. اثري از نهادهاي مستقر نبود، شبكه  هاي اداري، آموزشي، بهداشتي، انتظامي و ... از ميان رفته بودند. تعدادي از مردم مانده بودند و دنيايي كه بايد دوباره با اشك و ماتم ساخته شود.
اين، شوق انگيز نيست، هراس آور هم نيست، فقط ناگزير است. نمي شود از آن فرار كرد. بايد روي خاك نشست و خوابيد و فكري به حال زخمي ها كرد، دنبال دفن مرده ها بود، بچه ها را زير بال و پر گرفت،به فكر غذا بود كه كم كم به بزرگترين مشكل تبديل مي شد.
روزي كه بم را ديدم، ماه ها از زلزله گذشته بود. همه در چادرها مستقر بودند. برنج، روغن و كنسرو مرتب توزيع مي شد. وضعيت سرويس هاي بهداشتي - با فاصله زيادي از وضع مطلوب - سر و ساماني گرفته بود. در كمپ ها، مدرسه ها - اگرچه صوري و ظاهري - راه افتاده بودند، امكانات درماني كم بود؛ يكي بيمارستان صحرايي صليب سرخ و دومي، بيمارستان صحرايي ارتش هند. كنار خيابان ها، اطراف ميدان شهر و حتي در بعضي چادرها، مغازه ها و دكه هايي شروع به كار كرده بودند، بعد از مدت ها، خريد و فروش داشت به زندگي مردم پا مي گذاشت. اگرچه هنوز مردم به زحمت مي توانستند به خريد فكر كنند. حتي عصر پنج شنبه خيلي ها مي خواستند بروند بهشت زهرا سر خاك مرده هايشان، اما نتوانسته بودند، چون پول نداشتند. قرار بود اتوبوس بيايد و آنها را ببرد كه آن هم نيامده بود.
تركيب طبقاتي شهر كاملا عوض شده بود، هر كس دستش به دهانش مي رسيده و جاهاي ديگر، ملكي يا قوم و خويشي داشته، رفته، فقط آنهايي مانده اند كه مجبور بوده اند و اينها هميشه فقيرترين ها هستند و مقاوم ترين ها و مهم تر از بزرگترها، بچه ها بودند كه فاجعه را زود پشت سر گذاشته و فراموش كرده اند.
كودكان تهراني، به مردان آشنا مي گويند، عمو، بچه هاي بمي مي گويند دايي و دايي، شايد به خاطر پيوندش با مادر، هميشه براي بچه ها عزيزتر است و بچه ها هم براي او. بچه ها آنقدر «دايي دايي» و بلبل زباني مي كردند كه دل همه را مي بردند و چقدر بچه  دارد اين شهر كه لابد قبل از زلزله بيشتر هم بوده اند. در اولين روزها، بم را بچه ها زنده كردند. خنده روي لب بزرگترها نشاندند و مجبورشان كردند - اگر نه براي خود، لااقل براي فرزندانشان - دنبال آب، غذا و جاي خواب باشند. سرما هم بوده و بزرگترها، بچه ها را زير بال و پرشان گرفته و با نفسشان گرمشان كرده بودند. بعد پتوها رسيد و چادرها و بعدتر غذا و سرويس هاي بهداشتي سيار.
سازمان هاي غيردولتي - ايراني و خارجي - آمده بودند، جالب اينكه ايراني ها بيشتر به پشتيباني هاي رواني، آموزشي و حمايتي - به خصوص براي زنان و كودكان - توجه دارند و خارجي ها بيشتر به تاسيسات زيربنايي مثل آب و فاضلاب، بهداشت و درمان، سيستم برق رساني و ساخت واحدهاي مسكوني. بعضي از ايراني ها هم تمركز تاكيدشان را روي شبكه هاي اجتماعي، آسيب هايي كه خورده اند و راه هاي بازسازي شان گذاشته اند. شبكه هاي خويشاوندي و همسايگي به رغم آسيب زيادي كه ديده اند - هم نقش مهمي در بازگشت به زندگي داشته و هم توانايي زيادي براي بازسازي خود نشان داده اند.
دكتر سيامك زند رضوي - استاد دانشگاه كرمان - براي تقويت جايگاه شبكه هاي همسايگي - يا به قول خود اجتماعات محلي- تلاش مي كند. او كارش را از شهر كوچك بروات شروع كرده و تا به حال حدود ۴۰ شبكه همسايگي با اجتماع محلي را سامان داده است. بحث اجتماعات محلي از يك سوال ساده شروع شد. «زند رضوي» از آنهايي كه به نسبت سالم تر مانده بودند پرسيده بود كه در دقايق اول پس از زلزله سراغ چه كساني رفته اند تا نجاتشان دهند؟ كمتر كسي همسايه اش را دريافته بود و اغلب رفته بودند محله اي ديگر تا اقوامشان - نزديك تر يا دورتر- را نجات دهند. «زند رضوي» سوال دوم را طرح كرده بود: اگر همه به همسايه هايشان - كه نزديك تر بودند و بيشتر احتمال داشت بتوانند نجاتش دهند - رسيده بودند بهتر نبود؟ چيزي كه در آن لحظه كمتر به ذهن فاجعه ديدگان خطور كرده بود. بعد از زلزله تمامي ساختارها به هم ريخته بود. ديگر واحد همسايگي به معناي سابقش وجود نداشت. اسكان اضطراري، هر خانواده اي را به جايي پرتاب كرده بود. بعدتر - كه التهاب فاجعه، كم و بيش فرو نشسته بود- بعضي ها چادرهايشان را روي زمين هاي خود برپا كرده بودند، اما خيلي ها ترجيح داده بودند كه در اردوگاه ها باقي بمانند.
كار «زند رضوي» در بروات آسان تر بود. آنجا كمتر آسيب ديده و تلفات داده بود و به دليل كوچك بودن شهر، تا حد زيادي شبكه هاي خويشاوندي و محلي در هم تنيده بودند.اين عوامل، سازماندهي اجتماعات محلي را آسان تر مي كرد. اكنون ديگر جست وجوي زخمي ها و كشته شدگان، اولويت نداشت و اجتماع محلي بايد به نيازهاي ديگري مي پرداخت؛ آبرساني، برق رساني، خورد و خوراك، تمهيدات بهداشتي و درماني، سرويس هاي بهداشتي، تامين فضاهاي تا حد امكان خصوصي براي خانواده ها، رسيدگي به كودكان و توانايي روحي و رواني.
هنوز احساس ناتواني آنقدر بر مردم مسلط بود كه همه چشم به كمك ديگران داشتند. «زند رضوي» و همكارانش كوشيدند اين حس را از بين ببرند و به مردم بباورانند كه در وهله اول، خود بايد ياري رسان خود باشند. به اين ترتيب، اجتماعات محلي در بروات شكل گرفت و با استقبال خيره كننده زنان همراه شد.
كار در بم، سخت  تر بود، زيرا شبكه هاي خويشاوندي به شدت آسيب ديده و شبكه هاي همسايگي از هم پاشيده بودند. در اردوگاه ها، «زند رضوي» واحد اجتماع محلي را كل اردوگاه گرفت و مشكل اصلي اش، جمع شدن اتفاقي خانواده ها بود- اگر چه خيلي ها آمده بودند و كنار خويشاوندان يا همسايگان سابقشان ساكن شده بودند. به علاوه غيبت فضاها، نمادها و نشانه هاي آشنا ساكنان اردوگاه ها را بيشتر آزار مي داد.
عناصر فيزيكي كه فضا را مي ساختند، ناگهان نابود شده و تنها تلي از آوار آنها بر جاي مانده بود. به فاصله چند ثانيه چيزي از خيابان ها، كوچه ها، ديوارها، بازار و ميدان ها باقي نمانده بود و به جاي آنها فقط يك مكان به شدت خود را به رخ مي كشيد؛ بهشت زهرا. جاي تمامي نشانه هاي شهري را كه راهنماي ذهني ومظهر تعلق وهويت مردم شهر بودند گورهاي دسته جمعي گرفته بود؛ تكه هاي بزرگ سيمان و نام دو، سه يا چهار خانواده روي آن. رفتن به بهشت زهرا و گريه كردن بر رفتگان، كار هر روزه خيلي ها و كار پنج شنبه هاي بيشتر مردم بود؛ جايي براي تسكين، دلداري و چنگ انداختن به گذشته آرام.
عادت هم كار خود را مي كند. آنهايي كه فكر مي كردند غيرممكن است بتوانند به زندگي معمولي برگردند، برگشته اند و كم كم بودن در كنار زنده ها را به مرثيه خواني در بهشت زهرا ترجيح مي دهند. حسرت گذشته جاي خود را به اميد آينده مي دهد.
حال كه بيش از پنج ماه از زلزله بم گذشته، بار ديگر درگوشه اي ديگر از كشورمان زمين در بلده و الموت لرزيد، خواب تهراني ها پريشان شد و خيلي ها مرگ را نزديك تر از رگ گردن حس كردند، اما هيچ كس خود را براي مرگ آماده نمي كند. نمي دانم موقع زلزله چه مي كنم، فقط مي دانم كه خيمه خواهم زد روي سر بچه ام كه ديوار رويش آوار نشود. نمي دانم بعد از زلزله چه خواهم كرد؟ فقط مي دانم بايد خود را جمع و جور كنم، زخمي ها را بيرون بكشم و دنبال جاي خواب و خوراك باشم براي بچه اي كه اين روزها شيرين شروع كرده به گفتن «بابا» و مي دانم كه همه اينها را از بمي ها ياد گرفته ام.

جايزه معماري RIBA
انستيتوي سلطنتي معماران بريتانيا(RIBA) ، طي مراسمي، اسامي ۶۳ ساختمان برگزيده از سراسر انگلستان و اروپا را جهت دريافت جوايزRIBA در سال ۲۰۰۴ اعلام كرد. جوايزRIBA كه همه ساله برگزار مي شود، به ساختمان هاي برخوردار از استانداردهاي پيشرفته معماري كه در ارتقاي كيفيت محيط محليشان سهيم و موثر بوده اند، تعلق مي گيرد.پروژه هايي از فاستر و همكاران، فرانك گري و استوديوي دانيل ليبسكيند از جمله برندگان جايزه سال ۲۰۰۴ هستند. پروژه هاي انتخاب شده براي جايزه امسال، ضمن برخورداري از كيفيت بالا و برتري هاي فوق العاده در طراحي، از نظر مقياس و كاربرد، طيف متنوعي را در بر مي گيرند.

آغازي براي قطار شهري شيراز
قرار است شيراز هم صاحب قطار شهري شود، اما فعلا مقدمات آن در حال فراهم شدن است. عمليات حفاري آزمايشي ويژه پروژه قطار شهري شيراز با استفاده از دستگاه مخصوص آغاز شد.
به گفته مدير عامل شركت قطار شهري شيراز، عمليات مونتا ژ دستگاه ويژه حفاري اوايل سال جاري آ غاز شد و عمليات حفاري به صورت رسمي از شهريور ماه امسال آغاز مي شود.
اين پروژه كه حدود۱۰۰ ميليارد تومان هزينه داشته است، قرار است مشكلات ترافيكي و زيست محيطي شيراز را حل كند.

مسابقه طراحي
شهرداري بم مسابقه اي را براي طراحي ساختمان هاي شهرداري و شوراي شهر تالار شهر بم برگزار مي كند؛ اين رقابت براي زيربنايي به وسعت ۳هزا رمتر مربع در زميني به مساحت تقريبي ۱۵۰۰۰ مترمربع برنامه ريزي شده است.
چهره هايي همچون محمد بهشتي، بيژن شافعي، محمد رضا جودت و ايرج كلانتري در بين هيات داوران حضور خواهند داشت. رتبه اول برنده قرارداد طراحي فازهاي مختلف مجموعه و رتبه هاي دوم و سوم برنده جوايز نقدي خواهند بود. كاشي سمنان حامي مالي اين مسابقه خواهد بود

زيبـاشـهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |