پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۳۸
آواي مرغ سحر
011079.jpg
شنوايي شركت كنندگان در كلاس هاي موسيقي بسيار تحريك شده است تا آنجا كه شنوايي آنها نسبت به اصوات ۳۰-۱۰ درصد حساس تر شده است. حتي كساني هستند كه بعد از موسيقي درماني توانسته اند با استفاده از تلفن با آشنايان خود صحبت كنند.
فاطمه پائيزي
مرغ سحر آرام آرام پر مي كشد، ناله سر مي دهد و داغ دل حاضران را تازه مي كند. آه شرر بار اين خوانندگان اما، قفسي را كه ما بر گردشان تنيده ايم مي شكند و زير و زبر مي كند.
چگونه مي شود نشنوي و خود را اين گونه هماهنگ با همراهان  سازي و همقدم و همراه، همنوازي كني.چه طور مي شود حرف نزني و اين قدر آماده همپاي ديگران بخواني.
باور كرده ايم نشنيدن يعني شنوا نبودن بي آن كه بدانيم مي توان خود همه شنيدن شد و با ذره ذره وجود شنيد. باور كرده ايم نگفتن يعني گفتار نداشتن حال آن كه مي توان خود همه گفتن شد بسان بلبلي نغمه خوان كه از آزاد شدن از قفس مي گويد و اين بلبلان امروز ثابت كرده اند از قفس پريده اند و در فضاي آزادي كه خود و خانواده هايشان فراهم ساخته اند پروازي عاشقانه را آغاز كرده اند و خانواده ها و مربيانشان امروز با چشم هايي ژاله وار و دل هايي آكنده از غرور پروازشان را در كنسرت موسيقي «مؤسسه حمايت از افراد با افت شنوايي» به نظاره نشسته اند.
مؤسسه حمايت از افراد با افت شنوايي را كه يك تشكل مردمي (NGO) است، نزديك ۷ سال پيش والدين كودكان ناشنوا و جمعي از متخصصان شنوايي تشكيل داده اند. به گفته دكتر محمد صادق آخوندي، رئيس هيأت مديره اين مؤسسه، آنها كار را با چند كلاس آموزشي از جمله كلاس آموزش خانواده آغاز كردند و در اين كلاس ها از كمك كارشناسان تربيت شنوايي، گفتار درماني و روانشناسي بهره گرفتند. كلاس هاي نمايش درماني از ۶ سال پيش آغاز شده است. در اين كلاس هاي سعي مي شود بچه ها براي قرار گرفتن در محيط هاي عادي و ارتباط با ديگران آزموده تر شوند. كلاس هاي موسيقي درماني هم از ۳ سال پيش آغاز به كار كرده اند. بچه ها در اين كلاس ها سه تار، ارگ و متالوفن ياد مي گيرند. با بررسي هاي صورت گرفته مشخص شده است شنوايي شركت كنندگان در اين كلاس ها بسيار تحريك شده است تا آنجا كه شنوايي آنها نسبت به اصوات ۳۰-۱۰ درصد حساس تر شده است. حتي كساني هستند كه بعد از موسيقي درماني توانسته اند با استفاده از تلفن با آشنايان خود صحبت كنند. آموزش آواز نيز در زمره كارهايي است كه به گفته آخوندي نقشي مهم در پرورش قواي گفتاري بچه ها داشته است و كيفيت گفتار آنها بهتر شده است. او مي گويد: «موسيقي درماني كه در اين مؤسسه ارائه مي شود در خاورميانه سابقه ندارد حتي در سطح بين الملل نيز كار همنوازي و همخواني به اين صورت انجام نمي شود.» از جمله كارهاي ديگري كه اين مؤسسه انجام داده است، انجام طرح هاي پژوهشي مشترك با دانشگاه ها و همكاري با آموزش و پرورش استثنايي در راستاي عادي سازي آموزش كودكان ناشنوا و كم شنوا با ساير كودكان است كه از جمله مي توان به آموزش نحوه برقراري ارتباط بين معلم و دانش آموز كم شنوا اشاره كرد.
آخوندي در اين باره مي گويد: «درست است كه اگر فرد كم شنوا در محيط عادي قرار گيرد، شايد در ابتدا نتواند از آن استفاده لازم را ببرد اما توجيه اولياي مدرسه، معلمين و فراگيري نحوه ارتباط بين معلم و دانش آموزان با دانش آموزان كم شنوا مشكلات را كاهش مي دهد.»
هيأت مديره مؤسسه تلاش مي كند تا انجام اديوگرام در بدو تولد در همه نوزادان اجباري شود. اين كار به شناخت به موقع نوزاد كم شنوا، كمك مي كند. همچنين تقويت باقي مانده شنوايي و رشد گفتار كودك را به همراه دارد. شروع آموزش هاي لازم به والدين، تأمين امكانات توان بخشي مانند سمعك و باطري نيز در نظر گرفته مي شود. از طرفي مواردي كه كانديد استفاده از كاشت حلزون مي شوند نيز مشخص مي شوند.
در حال حاضر همه ۲۵۰ عضو اين مؤسسه در مدارس عادي سرگرم تحصيل هستند و اين مؤسسه توانسته به آرمان خود كه شعار يونسكو هم هست جامه عمل پوشد يعني «كودك معلول بايد به مدرسه اي برود كه اگر معلول نبود، مي رفت.»
خانه فرهنگ ابوسعيد
«بعدازظهر پنج شنبه ها اين جا مال ماست، بچه ها هر هفته به اينجا مي آيند، دور هم جمع مي شوند مشكلاتي را كه در طول هفته با آن مواجه بوده اند براي چند ساعت كنار مي گذارند مي گويند، مي خندند، بازي مي كنند سر كلاس هايشان حاضر مي شوند بعضي تنها و بعضي با خانواده هايشان، اينجا بهشت بچه هاي ماست.»
صداي همهمه و فريادهاي شادي كه مي شنوم، بچه هايي كه از اين سو به آن سو مي دوند خنده هايي كه بلند است خود همه گوياي صادقي است براي حرف هاي اين مرد.
اصغر صادق، مدير عامل مؤسسه، پرشور و هيجان زده شادمان و صميمي از بچه ها و از مؤسسه مي گويد، پسر خودش هم در ميان بچه هاست. مي گويد: «تا نبينيد باورتان نمي شود كسي كه تا ديروز حتي از يك سلام و عليك معمولي شرم داشت حالا چه طور روي صحنه در حضور آن همه آدم  نمايش اجرا مي كند، آواز مي خواند و ساز مي زند. اصلاً باورتان مي شود اين بچه ها كه اين طور شادي مي كنند مشكل شنوايي داشته باشند؟»
حق با اوست اصلاً چنين حسي ندارم شايد آدم به اشتباه فكر كند آنچه اينجا بيشتر با آن مواجه خواهد شد سكوت است ولي اينجا هر چه هست صداست و صدا. آواز است و ترانه، موسيقي است و فريادهاي شادمانه. فكر كردم اگر اينجا كسي به دنبال چيزي غير عادي مي گردد خود او غير عادي و نابهنجار است و الا محيط پيرامون من همه ترانه اي منظوم و گوش نواز است.
* مي پرسم نحوه عضو گيري تان چگونه است؟
- «در حال حاضر ظرفيت كلاس هاي ما تكميل است ولي از دانش آموزان و كودكان پيش از دبستان ثبت نام مي كنيم تا اين طور خانواده ها در مؤسسه حضور پيدا كنند مشكلاتشان را طرح كنند و از مشاوره رايگان كارشناسان ما بهره مند شوند.
علاقه مندان، از طريق پست الكترونيكي Info@Isihi.org نيز مي توانند با مؤسسه ارتباط بگيرند. سايت اينترنتي موسسه نيز با آدرس www.Isihi.org به زودي در دسترس قرار مي گيرد.
* هزينه ها را چگونه تأمين مي كنيد؟
- هزينه اي كه بر دوش ماست پرداخت حداقل حق الزحمه مربيان است كه آن را از خانواده ها دريافت مي كنيم و سهم خانواده هايي را هم كه قادر به پرداخت اين هزينه ها نيستند هيأت مديره مي پردازد. ديگر افرادي كه با ما همكاري مي كنند از جمله اعضاي هيأت مديره، افراد كادر اجرايي، مشاورين و متخصصان، حقوقي دريافت نمي كنند.
در اين فكر هستيم كه مكان مناسب تري پيدا كنيم تا بتوانيم فعاليت هايمان را توسعه دهيم. ما هر بعد از ظهر پنج شنبه كه اينجا در اختيارمان است به ۸۰-۸۵ كودك ناشنوا و كم شنوا خدمات آموزشي، درماني و توانبخشي ارائه مي كنيم. فكر مي كنم اگر مي توانستيم همه روزهاي هفته از چنين فضايي استفاده كنيم امكان داشت تا همه بچه هاي طرح آموزش تلفيقي را زير پوشش قرار دهيم.
* به عنوان كسي كه در يك تشكل غير دولتي فعاليت دارد، فكر مي كنيد شهرداريها و نهادهاي دولتي چه قدر بايد به اين NGOها كمك كنند؟
- سازمان فرهنگي و هنري شهرداري مأموريتش اين است كه خدمات فرهنگي و هنري را در اختيار شهروندان قرار دهد. ۱۰ درصد افراد جامعه را هم افراد داراي نيازهاي ويژه و معلول تشكيل مي دهند لازم است اين ۱۰ درصد جايي به حساب آيند ولي مي بينيم تشكل هايي كه براي معلولان كار مي كنند جز تصويب يك اساسنامه آرمان گرايانه كار ديگري نمي توانند انجام دهند اگر به اين تشكل هاي مردمي كمك كنند، بار سنگيني از دوش خانواده ها و دولت برداشته مي شود.
* نقش خيرين را در اين باره چگونه مي بينيد؟
- شايد افراد نيكوكار بخواهند به ما كمك كنند. تهران نزديك به ۳ هزار دانش آموز كم شنوا دارد كاش امكانات و فضاي كافي داشتيم تا به همه اين افراد خدمت كنيم ولي نگراني من اين است كه روزي همين جا را هم از ما بگيرند.
كلاس هاي آموزشي
از كلاس موسيقي صداي متالوفن به گوش مي رسد. سه كودك با اشارات مربي خود قطعه اي را مي نوازد اين بچه ها دو ترم است كه كار آموزش را آغاز كرده اند.
مربي آنها مي گويد: «مشكل ضرب آهنگ و ريتم افراد كم شنوا در كلاس موسيقي برطرف مي شود. در ترم اول، با استفاده از موسيقي روي تربيت شنوايي آنها كار مي شود، بعد از رسيدن به تمايز شنوايي، كار بر روي شناختن نتها، سكوتها، ضربها را آغاز مي كنيم، سپس با قطعات آسان كار را ادامه مي دهيم و به آن شعر مي افزاييم. معمولاً بعد از ۴ ترم بچه ها اين آمادگي را پيدا مي كنند تا كار را بر روي ساز تخصصي خود آغاز كنند «همه كودكان كم شنوا مي توانند از اين كلاس استفاده كنند مگر آنهايي كه كم شنوايي خيلي عميق داشته باشند و نتوانند از سمعك استفاده كنند.
در كلاس آواز پدر و مادرها هم حضور دارند. مادري مي گويد فرزندش روي آهنگ صداها و برنامه هاي تلويزيون حساس تر شده است، حرف هايش آهنگين شده و كيفيت گفتارش هم بهتر شده است.
سري به آن كلاس مي زنيم. مربي با حركات بدن و لب خود تلاش مي كند تا بچه ها طنين صداها را بفهمند. معلم آواز، مي گويد: «چون بچه ها از نظر شنيدن مشكل دارند سطح صوت آنها پايين است و شفافيت لازم را ندارد، براي همين از اندام هاي تشديد كننده صوت مثل قفسه سينه، دهان، فضاي سر، بيني و حتي از كف پا كمك مي گيرم كاري كه اينجا انجام مي شود، منبعي براي مطالعه ندارد من براي آموزش و القاي اصوات زير و بم از يك سري خطوط استفاده مي كنم تا بچه ها بتوانند فاصله ها را احساس كنند و سپس به خطوط حامل مي رسيم الان هم از حركات دست به لحاظ ذهنيتي كه از قبل داريم، استفاده مي كنيم به تدريج حضور من كمتر مي شود و به عبارتي تمركز شنيداري صورت مي گيرد.
بي شك مدتي ديگر حجم، ريتم و زير و بم بودن صدا تأثير خود را در گفتار معمولي بچه ها نشان مي دهد.
گنجينه لغات افراد كم شنوا محدود است، درك آنها از كلمات و مفاهيم انتزاعي، اشعار و حكايات كمتر از ديگران است. هر هفته جوانان مؤسسه در جلسه بحث و گفت وگو دور هم جمع مي شوند. مربي كلاس هر بار با پيش كشيدن موضوعي آنها را به بحث دعوت مي كند و آنها حرف زدن را تمرين مي كنند تا اعتماد به نفس بيشتري پيدا كنند و بتوانند بيرون از كلاس با ديگران ارتباط برقرار كنند. در كلاس همه روبه روي هم مي نشينند با لب خواني متوجه حرف هاي يكديگر مي شوند و با گفتار شفاهي صحبت مي كنند.
مربي كلاس مي گويد: «گروه درماني نقش مهمي در توانبخشي كم شنوايان دارد تا زماني كه اين افراد نپذيرند مشكلي دارند و اين مشكل تنها براي آنها نيست راه حل آن هم نمي پذيرند. كار گروه ما با همراهي افراد شنوا است ما نظر بچه هاي شنوا را مي پرسيم براي بالا بردن اعتماد به نفس بچه ها و اين كه ببينند مانند ديگران فكر مي كنند. مهرداد يكي از بچه هاست كه پيش از اين اگر به او نگاه مي كردي از خجالت رنگش تغيير مي كرد اما الان در بين بچه ها نظر خود را مي گويد.حالا اگر در صف اتوبوس كسي بدون در نظر گرفتن بخواهد پيش از او سوار شود مي تواند به او تذكر دهد و ديگر مانند يك آدم سرخورده كنار نمي رود.»
نشريه داخلي اميد كه هر ماه منتشر مي شود كار همين بچه هاست. او در اين باره مي گويد: «بچه ها از لحاظ ساختار نوشتاري مشكل دارند مطالب از نوشته هاي خود آنها تهيه مي شود و ضمن اصلاح آن مشكلات آنها در نوشتن كمتر مي شود. همچنين از لطيفه در نشريه استفاده مي كنيم چون فهم لطيفه و خنديدن به آن نتيجه داشتن گنجينه لغت و حافظه اي طولاني مدت است. در ماهنامه از آموزش ضرب المثل و تجربه هاي شخصي بچه ها هم استفاده مي شود.»
بازي زندگي
نور كم كم از آسمان مي رود تعداد بچه ها كمتر شده است عده اي دور حوض جمع شده اند. چند مرغابي در آب شنا مي كنند. معلم تئاتر بچه ها مرغابي ها را از خانه آورده است تا بچه ها از نزديك آنها را ببينند و صدايشان را بفهمند حتي آن را تقليد كنند و به قول معلم شان، «ديدن، شنيدن، حس كردن را خوب تجربه كنند» .مي گويد: «اين بچه ها شايد به خاطر حمايت پدر و مادرها از زندگي كنار كشيده اند تئاتر به آنها جرأت جسارت و اعتماد به نفس مي دهد ما لحظه هاي مختلف زندگي را از قبل بازي مي كنيم سعي مي كنيم ترس ها، ضعف ها و اشكالات خود را بفهميم آن را به صورت بازي درآوريم و نمايش دهيم تا ديگران ببينند و ما را نقد كنند. اين طوري هم توجه بچه ها زيادتر مي شود هم سعي مي كنند بيشتر با هم و با محيط ارتباط برقرار كنند و نقد پذيرتر شوند.»
هوا گرگ و ميش است در كوچه  مي روم طنين گام هايم را در خود حس مي كنم و ياد كلاس آواز مي افتم كه معلم عاشقش چگونه فنون اپرا را با حركت موزون و هماهنگ اندام هاي بدن مثل پا، سر و دست به هم آميخته بود و كاري مي كرد كه آن بچه ها در طنين نشنيده آوازهاي خود غرق شوند و همه وجودشان ترانه شود.
كلاغي گذشت صدايش را شنيدم نمي توانم آن را ببينم ولي آن را حس مي كنم قار قار كلاغ در من همان اثر را بر جاي مي گذارد كه طنين موسيقي بر پوست و ذره ذره وجود بچه هاي ناتوان از شنيدن اينها صدا را با همه وجود درك مي كنند شايد بهتر از من و تو.
به ياد حرف آقاي صادق مي افتم كه مي گفت: «مي ترسم همين جا را هم از ما بگيرند» به راستي اين دنيا با وجود آدم هاي گاه بزرگ چه قدر حقير و كوچك است.

خاطره
ورود از درب خروج
011082.jpg

*هما بدر
ورود از درب خروج سال ۱۳۷۸ يك روز زمستاني بود. صبح زود پدرم مرا به مدرسه ام رساند. من معلم كم بينايي مدرسه توانخواهان پنج بودم. اين مدرسه خاص دانش آموزان جسمي حركتي است. قرار بود كه آن روز دانش آموزان را براي تماشاي فيلم رنگ خدا به سينما ببريم. بسيار خوشحال بودم كه دانش آموزان از نزديك با روحيات يك نابينا آشنا مي شوند. همه براي حركت به سوي سينما آماده شديم. با خود فكر مي كردم كه قطعاً  شاگردانم در تردد، مشكلات زيادي خواهند داشت. همين طور هم شد. با كمك راننده ها تك تك دانش آموزان سوار ميني بوس شدند سپس ويلچرها را در ماشين جاسازي كرديم.
بچه ها خيلي خوشحال بودند زيرا كمتر پيش مي آمد كه والدينشان آنها را به سينما ببرند. به سوي فرهنگسراي بهمن حركت كرديم. در فرهنگسرا نيز بچه ها با كمك راننده ها پياده شده، سوار ويلچرهايشان شدند. من در محوطه فرهنگسرا به اين موضوع فكر مي كردم كه حالا چطور بچه ها را از پله هاي ورودي سينما بالا ببريم؟ از همكارم اين سؤال را پرسيدم (گفت: صبر كن مي بيني.) لحظاتي بعد خود را جلوي درب خروجي سينما يافتم. بله به ناچار دانش آموزان را از درب خروجي وارد سالن كرديم. ويلچريها جلوي سكو مستقر شدند و آنها كه مي توانستند، در رديفهاي اول نشستند. شاگردانم كه رابطه صميمانه اي با من داشتند هميشه از اين وضع كه بايد متفاوت از ديگران عمل كنند حتي در ورود به سينما شاكي بودند. به راستي چه كسي پاسخگو است؟ چرا نبايد عزيزان جسمي حركتي از امكانات لازم براي تردد برخوردار باشند؟ امكاناتي نظير اتوبوسهاي مخصوص كه بتوانند با ويلچر وارد آن شوند و از زحمتي كه به ديگران مي دهند شرمسار نشوند. مسئول كيست؟ شما بگوييد.
داستان مترو
آن روز دل را به دريا زدم و تصميم گرفتم به تنهايي سوار مترو شوم. پيش از آن چند باري با پدرم سوار مترو شده بودم، به همين علت ايستگاه نزديك منزلمان را تقريباً مي شناختم. پدرم مرا به ايستگاه رساند و براي اطمينان بيشتر همراه من كه عصايم را باز كرده بودم تا باجه بليت فروشي آمد. من بليت خريدم. مأموري نشسته بود و بليت مي گرفت. پدرم به آقايي كه همزمان با ما بليت مي داد سفارش مرا كرد چون مأموري نبود كه مرا تا كنار ريل راهنمايي كند. مأمور دريافت بليت، لطفي كرد و به پدرم اجازه داد مرا تا كنار ريل همراهي كند. از پدرم خداحافظي كردم و ده دقيقه اي منتظر ماندم.
قطار با سر و صدا آمد. من كه كمي بينايي دارم قطار را ديدم اما درب هاي آن را درست تشخيص نمي دادم. از آن جايي كه عصايم باز بود اطرافيان، متوجه ضعف بينايي من بودند و مرا راهنمايي كردند. صندلي خالي در قطار نبود. من ايستاده بودم و به مقصدم يعني ايستگاه شهيد مفتح فكر مي كردم كه تا به حال گذرم به آن نيفتاده بود. در ميدان امام خميني عده زيادي پياده شدند و آقاي مسني مرا صدا زد تا روي صندلي خالي كنارش بنشينم. سمت راست من خانمي نشسته بود. با صحبت كوتاهي فهميديم هم مسير هستيم. ما با هم پياده شديم. من بازوي آن خانم را گرفتم و به راه افتاديم. دو رديف پله، چند راهروي پيچ در پيچ و دوباره دو رديف پله. نمي دانم اگر آن خانم نبود من چطور راه خروج را پيدا مي كردم. آخر يكي نيست به دست اندركاران مترو بگويد يك بار چشمهايتان را ببنديد و امتحان كنيد چقدر جرأت داريد در پله ها و راهروهاي مترو حركت كنيد؟ پس وقتي نابينايي را مي بينيد وظيفه انساني خود را انجام دهيد نه وظيفه شغلي.
در جوي آب
011085.jpg

دوباره جوي آب، باز ميدان انقلاب و باز اتوبوس هاي ترمينال جنوب. همين چند وقت پيش بود كه با تاكسي از نمايشگاه بين المللي به ميدان انقلاب رفتم. راننده مرد مهرباني بود و از عصاي سفيد متوجه ضعف بينايي من شده بود. از من سؤال كرد كه كدام طرف ميدان مي روم؟ گفتم: «ابتداي خيابان كارگر جنوبي، مي خواهم سوار اتوبوس هاي ترمينال جنوب شوم.» راننده مهربان مرا تا ايستگاه رساند و جلوي اتوبوس توقف كرد. مسافران مشغول سوارشدن بودند. از ماشين پياده شدم، عصايم را باز كردم و به سمت جوي آب به راه افتادم. نزديك جوي آب با احتياط عصايم را به محوطه داخلي جوي كشيدم. متوجه شدم كه پل هست و درست ديده ام. روي پل رفتم. ديدم كه درب مخصوص خانم ها عقب تر است. نمي  توانستم از كنار جوي بروم چون اتوبوس كاملاً كنار جوي نگه داشته بود. از همان روي پل در طول جوي شروع به حركت كردم كه ناگهان صداي آقايي را شنيدم كه مي گفت: خانم مواظب باش!  در اين لحظه زير پايم خالي شد و من خود را در جوي آب يافتم. تازه فهميدم كه منظور آن آقا خودم بودم. در يك چشم به هم زدن خود را جمع و جور كردم و از جوي آب بيرون آمدم. صورتم از ناراحتي و خشم داغ شده بود. شما بگوييد آيا نبايد كنار عرض پلها ميله هاي حفاظ نصب شود؟ اين مدل در جوي آب افتادن واقعاً نوبر بود.
* خانم هما بدر،نويسنده اين خاطره ها،كه عكس وي را نيز مشاهده مي كنيد، نابيناست.

هنر درماني؛ حمايت دروني از معلول
011076.jpg
معلولان بايد به دنبال حمايت بيروني باشند و حق خود را بگيرند ولي حمايت بيروني مشكل آنها را حل نمي كند. معلول بايد در عين ناتواني احساس كند كنترل قابليت دروني خود را در اختيار دارد. اين يعني اعتماد به نفس.
زندگي در نظم شگفت انگيز خويش بسان نغمه اي خوش آهنگ است كه ضرب آهنگ آن درون انسانها را نيز به هماهنگي و هم آوا شدن با خود برمي انگيزد. زندگي خود بسان يك موسيقي دلنواز است نغمه اي كه بي نظمي را برنمي تابد و سر به سوي نظم دارد. اينگونه هر نقصي، هر آسيب و صدمه اي تو گويي اين نغمه دل انگيز را پريشان مي كند و ميان انسان و طبيعت ناهماهنگي مي افكند. اين ناهماهنگي چيزي نيست مگر بيماري، معلوليت و درد. اما همين موسيقي كه ريشه در جان جهان دارد به سبب خاستگاه هنري اش درمانگراست يعني توان آن را دارد كه به ما ياري رساند تا ميان خود و طبيعت و حتي جامعه  مان آن هماهنگي كه چشم داريم ايجاد كنيم.
نقص و معلوليت ما را از تعامل طبيعي با طبيعت و جامعه بازمي دارد ولي موسيقي با سر انگشتان اعجاز گر خويش مي تواند كاري كند تا هر آنچه از توان جسمي و ذهني و روحي در ما مانده به توانمندترين شكلش شكوفا شود و اين چنين تعامل هماهنگ تر ميان ما و طبيعت در ما آن نيرو و توان را ايجاد كند تا سازگارتر و مطلوب تر به رفتن ادامه دهيم.
دكتر علي زاده محمدي روانشناس باليني است و مي گويد: نزديك به ۱۵ سال است كه تجربيات روانشناسي باليني خود را با دانش موسيقي درآميخته و ميان درمان و تأثير موسيقي در روانشناسي و به ويژه روانپزشكي ارتباط ايجاد كرده است. چيزي كه راهي را گشوده تا سرانجام بتوان از موسيقي در توانبخشي كودكان داراي نيازهاي ويژه يا استثنايي (معلولان جسمي و ذهني، بيماران اسكيزوفرني و كساني كه از اختلالات نوروتيك رنج مي برند) بهره برد. ثمره تجربه چند ساله بهره گيري از توان درمانگر هنر موسيقي، سه جلد كتاب است با او درباره موسيقي درماني به گفت وگو مي نشينيم.
* با توجه به تنوع معلوليت ها، از موسيقي درماني بيشتر براي درمان كدام معلوليت ها بهره برده ايد؟
- بيشتر كودكان كم توان ذهني. بايد گفت هر كدام از معلوليت ها نيازهايي ايجاد مي كنند كه موسيقي درماني متناسب با آنها مجموعه اي از تكنيك ها، روشها و فعاليت ها را طراحي مي كند. براي مثال در معلولان ذهني مهمترين مسئله نارسايي هاي هوشي و شناختي كودك است كه در سازگاري، تمركز و هماهنگ بودنش مشكل ايجاد مي كند. موسيقي ابزاري است كه مي توان با كمك آن مهارتهاي بسياري ايجاد كرد. مهارتهايي كه مي تواند به يادگيري كودك كمك كند،از جمله يادگيري هاي تحصيلي تا يادگيري هاي مربوط به خود ياري كودك كم توان. در اينجا با استفاده از بستري كه موسيقي براي ما فراهم مي كند فعاليتهايي را در قالب شعر، ترانه و موسيقي ترتيب مي دهيم اين امر به افزايش توان هوشي و يادگيري كودك كمك مي كند اما هدف از فعاليتهاي موسيقايي تنها تقويت ذهني و افزايش تمركز، نيست چرا كه ماهيچه هاي كودك هم هماهنگي بيشتري را تجربه مي كنند. از لحاظ سازگاري هم كودك از ارتباط اجتماعي بهتري با محيط برخوردار مي شود و گوشه گيري، افسردگي و ناتواني هاي ناشي از عقب ماندگي ذهني كه دارد نيز در او بهبود چشمگيري مي يابد .هر چه كودك كم توان ذهني تربيت پذير تر مي شود موسيقي درماني به او در خود ياري در حد اداره شخصي كمك مي كند كه مثلاً با موسيقي بتواند مسواك بزند، غذا بخورد و كارهايي از اين دست.درمان در اينجا به معناي موسيقايي كردن توالي حركت هاست.
* منظورتان شرطي كردن درمانجو است يا مطلوب كردن فضاي يادگيري؟
- نه او را شرطي نمي كنيم. بلكه كليه فعاليتهاي حسي و حركتي را با موسيقي هماهنگ و متعادل مي كنيم. مثلاً در مورد عقب مانده هاي شديد و به ويژه كودكي كه از زندگي نباتي برخوردارند يا چند معلوليتي اند و هم معلوليت جسمي دارند و هم ذهني. از موسيقي طوري استفاده مي كنيم كه با حركات ناقص يا با آواگري هاي آنها هماهنگ شود و با ريتميك كردن برخي فعاليتها به آنها خود ياري شخصي را مي آموزيم. با استفاده از ترانه به او ياد مي دهيم كه مثلاً بفهمد از مسواك چگونه استفاده كند ،بند كفشش را چگونه ببندد يا چگونه سلام كند و با ديگران ارتباط داشته باشد. در مورد عقب ماندگان بسيار شديد هم باقيمانده فعاليتهاي حسي و حركتي آنها را با موسيقي امتداد مي دهيم مثلاً آنقدر آواگري مي كنيم تا كلامشان تقويت شود.
* درباره معلولان جسمي و حركتي، موسيقي درماني چقدر مؤثر است؟
- كساني كه معلوليتهاي جسمي و ارتوپدي دارند به صورت فوق العاده اي مي توانند از موسيقي بهره  ببرند. مثلاً كسي كه مي تواند انگشتان دستش را حركت دهد يا كسي كه روي ويلچر است كسي كه فقط يك دست دارد يا حتي شديدتر يعني كساني كه فلج مغزي اند كسي كه دچار فلج مغزي است مشكل هوشي ندارد بلكه مشكل او جسمي و حركتي است ما ابزارهايي به دست او مي دهيم و او مجبور است آنها را با ضرب آهنگ خاصي بنوازد و ناچار به هماهنگي فعاليتهايش مي شود يا فعاليتهايي را انجام مي دهد كه نوعي ورزش موزيكال است يا اينكه با خواندن ،كلامش را تقويت مي كند.
*در مورد معلولاني كه مشكل گويايي دارند چه طور از موسيقي درماني استفاده مي كنيد؟
به او يك ساز بادي مي دهيم تا بنوازد مثلاً يك فلوت ريكوردر. در اين افراد فعاليت هاي درماني را طوري ترتيب مي دهيم تا عضلاتي را كه توليد كلام مي كنند و در تنفس نقش دارند تقويت كنيم. مثل گلو، حنجره و عضلاتي كه در گونه ها وجود دارند. خواندن ترانه و نواختن سازهاي بادي در تقويت اين عضلات بسيار مهم است. كساني كه دچار لكنت هستند ترانه هايي را مي خوانند كه در آن كلمات تازه اي وجود دارد تا با خواندن، ادا كردن اين واژه ها را بياموزند يا در ترانه ها با ايجاد واژگان ريتميك به درمانجو كمك مي كنيم تا آنها را با تكرار فرا گيرد.
* براي معلوليت هايي مثل نابينايي و ناشنوايي چه طور؟
- براي كساني كه مشكل شنيدن دارند ما بيشتر، شنيدن را معيار قرار مي دهيم. با موسيقي اصوات را در اشكال مختلف در فضا منتشر مي كنيم .به عبارتي اصوات كوتاه، بلند، تند و آهسته. با لب خواني و زبان اشاره، نيز زير و بمي اصوات را به او مي آموزيم. به اين وسيله ادراك دروني شنوايي يا حس او از موسيقي تقويت مي شود. ديگر اينكه با حركتهايي مثل پا زدن و دست زدن ضرب آهنگ و نوع موسيقي را به ناشنوا منتقل مي كنيم. در مورد كودكان كم شنوا هم كاري مي كنيم ياد بگيرند اصوات را با چه شدتي بزنند و چگونه با هم، همنوازي كنند و ترانه بخوانند. اما بايد گفت موسيقي در نابينايان هم تأثير بسزايي بر جاي مي گذارد. در نابينايان و به ويژه كودكان نابينا، حركت و جابه جايي يك نياز اساسي است به همين خاطر بايد مجموعه اي از فعاليتهاي موسيقايي طراحي كنيم كه كودك را در محيط به حركت وادارد. با ايجاد حركتهاي ريتميك مي توانيم كندي حركتي را كه درمانجو در محيط زندگي به آن دچار است برطرف كنيم. در كم بيناها مي توان سازها را علامت گذاري كرد مثلاً روي ارگ، پيانو يا زيلوفون، تا مهارت پيدا كنند و بتوانند بنوازند. اگر نابينا بزرگسال باشد نواختن يك ساز، همخواني و هم نوازي و مهمتر از همه شنيدن موسيقي و بحث و گفت وگو پيرامون آن مي تواند كمك كند تا فرد به جامعه بازگردد و اين امر به كاهش افسردگي و گوشه گيري در او بينجامد. به همين خاطر به نابينايان توصيه مي كنم يك ساز ياد بگيرند مثلاً ساز فلوت ريكوردر اصلاً به ديدن نياز ندارد. علاوه بر اين آموختن موسيقي، كمك مي كند، شنوايي نابينايان قوي تر شود، مهارت به دست آورند و اعتماد به نفس در آنها تقويت شود.
* به چند ساز خاص موسيقي درماني اشاره كرديد. آيا اين سازها با سازهاي معمولي فرق دارند؟
- سازهاي موسيقي درماني شامل سازهايي هستند كه در خانواده سازهاي عرف تعريف شده اند از آن جمله مي توان به زيلوفون، متالوفن ها و فلوت ريكوردر اشاره كرد از آن گذشته سازهاي ريتميك زيادي هم داريم مثل چوبهاي ساده، دقك، مثلث، قاشقك،  خاشخاشك، دايره هاي زنگي متنوع و طبل هاي مختلف. به كودك نمي توان گفت سه تار بزند بايد به او سازهايي را داد كه هم نواختنش راحت باشد هم كودك بتواند با آن ارتباط خوبي برقرار كند .علاوه بر اين بايد سازي باشد كه از نظر درماني بتوان مجموعه اي از فعاليتهاي حسي و حركتي مورد نظر درمانگر را با كمك آنها ايجاد كرد. براي همين سازهاي موسيقي درماني صرفاً  سازهاي كلاسيك نيستند گرچه ما در موسيقي درماني مي توانيم از سازهايي مثل تار، پيانو، ارگ، ضرب و سنتور هم استفاده كنيم ولي در مواردي يك درمانجوي بزرگسال مي آيد و پشت سنتور احساس ناتواني مي كند اما با يك زيلوفون يا سازهاي كوبه اي مشكلي ندارد و مي توان با استفاده از آنها فضاي موسيقايي موزون و ريتميك ايجاد كرد تا كار درمان آسان شود.
* به غير از انتخاب ساز براي درمانجو چه ويژگي هاي ديگري را بايد در او بسنجيم؟
-وقتي يك معلول به ما رجوع مي كند بايد همه قابليتهاي او را بشناسيم .هنر درماني و موسيقي درماني به اين معناست كه بدانيم ظرفيتهاي فرد چيست چه توان و ناتواني هايي دارد. بايد ديد كودك معلول در چه شرايط تحصيلي است. ذهن رياضي دارد يا ادبي، ارتباطش با خانواده اش چگونه است، چون با يك معلول به عنوان يك فرد سر و كار نداريم بلكه با او و خانواده اش به عنوان يك سامانه سر و كار داريم .يعني علاوه بر قابليت هاي او بايد ديد اين قابليتها در خانواده چه اثري گذاشته است .آنگاه بايد اولويت ها را در آموزش و درمان او تعيين كنيم. مثلاً  اگر مي خواهيم رياضياتش بهتر شود ناچاريم شعر و موسيقي را در قالب رياضي بياوريم و مفاهيم تحصيلي را موسيقايي كنيم يا گاه فرد مي تواند ترانه سرايي كند و شعر بگويد بايد شعرهاي او را محور درمان قرار دهيم .اگر شرايطي كه ايجاد مي كنيم هماهنگ با قابليتهاي فرد باشد لذت واقعي نصيب درمانجو مي شود چون احساس مي كند چيزهايي در او شناخته شده است و باور مي كند قابليتهايي دارد. پس مهمترين چيز در هنر درماني اين است كه اول نيازها و قابليتهاي فرد را تعريف كنيم و از اين قابليتها براي برطرف كردن نيازها بهره  ببريم.
* شما يك روانشناس هستيد كه از هنر موسيقي در درمان بيماران استفاده مي كنيد به نظر شما رابطه هنر درمانگر با درمانجو چه تفاوتي با رابطه روانپزشك و بيمار دارد؟
- ما در هنر درماني ارتباط سيالي با تصورات و خيال ورزي هاي مثبت بيمار پيدا مي كنيم در حقيقت هنر بستري است كه اين ارتباط را ايجاد مي كند هنر درمانگر ابزارهايي دارد كه پزشك ندارد در هنر درماني شعر است. موسيقي هست، بازي، شوخي، حركت و رقص است .اين ابزارها به بهترين وجهي صور خيالي انديشه و خلاقيت درمانجو را به كار مي گيرد و علاوه بر ايجاد انگيزش امكاناتي را در ذهن درمانجو ايجاد مي كنند كه مي توان براي توانبخشي خودش از آنها استفاده كرد. پزشك اين ابزارها را ندارد. در پزشكي دارو داريم .دارو با فرد خيا ل ورزي نمي كند شايد يك روانپزشك بتواند روي انگاره ها و پنداشت هاي ذهن فرد اثر بگذارد ولي با آنها كار نمي كند، دست ورزي نمي كند، فرد را سرگرم نمي كند تا در پنداشت هاي خود تأثير بگذارد يا انگاره هاي تازه ايجاد كند و به نوسازي آنها بپردازد پس در هنر درماني ابزارهايي هست كه در درونش سياليت، خلاقيت و اصالت وجود دارد. يك روانپزشك از اين ابزارها بي بهره است.
* در حال حاضر موسيقي درماني در چه مراكزي انجام مي شود؟
- در آموزش و پرورش استثنايي و در يكي دو مركز روانپزشكي ولي من در انستيتو روانپزشكي تهران به آموزش مشغولم.
* به عنوان كسي كه موسيقي درماني را آموزش مي دهد چه مشكلاتي را بر سر راه مي بينيد؟
- مشكل ما اين است كه محيط اجتماعي مناسبي براي تمرين درمانجو و ايجاد انگيزه در او براي رفتن به سوي هنر وجود ندارد. يعني به اندازه كافي كلاس آموزش نقاشي، شعر خواني، موسيقي و ... براي معلولان وجود ندارد تا انگيزه و رغبتي در آنها به وجود آيد.دوم اين كه معلولان نمي دانند اين ابزار تا چه اندازه در درمان و ايجاد روحيه در آنها مؤثر است. براي ايجاد اعتماد به نفس كشيدن يك تصوير ساده به مراتب مؤثر تر از ديدن چند فيلم سينمايي است چون در اينجا فعالي اما در آنجا منفعل. نشاط واقعي در اين است كه فرد كاري انجام دهد چرا كه احساس استفاده از خود و ايجاد به كارگيري خود منشأ اعتماد به نفس است يعني من هستم. اعتماد به نفس تلقيني نيست اعتماد به نفسي كه در اثر تلقين است جايگاه ندارد بايد كاري از دست فرد برآيد حتي به شكل خواندن يك خط شعر در اوج ناتواني و مشكلي كه در تكلم دارد. اين يعني كار، چون ما از انسانها براساس ظرفيت خودشان توقع داريم كار يعني فرد يك حركت ريتميك انجام دهد در حالي كه نابيناست يا زيلوفون را بنوازد وقتي كه ناشنواست اين كه ما به سمتي برويم كه همواره معلول را از بيرون حمايت كنيم كمكي به ايجاد نشاط واقعي در او نكرده ايم، ارزش هنر درماني به معلولان اينجاست كه هويدا مي شود چون آنها را به كار مي گيرد و حمايت دروني ايجاد مي كند نه حمايت بيروني. معلولان بايد به دنبال حمايت بيروني باشند و حق خود را بگيرند ولي حمايت بيروني مشكل آنها را حل نمي كند.معلول بايد در عين ناتواني احساس كند كنترل قابليت دروني خود را در اختيار دارد اين يعني اعتماد به نفس.
* نقش مراكز آموزشي NGO ها را در اين باره چگونه ارزيابي مي كنيد؟
-اين مراكز بايد متخصص باشند، تخصص هم يعني دسترسي به اطلاعات و دانش روز. بايد اطلاعات علمي و تجربي ما متناسب با نيازهاي جامعه و تجربياتي كه در جهان شكل مي گيرد مرتب روز آمد شود ما هم در مراكز علمي و NGO ها و هم دانشگاهها نياز به آموزش داريم متأسفانه در ايران، در زمينه هنر درماني از نظر كلاسيك بسيار عقب هستيم هر چند از نظر تجربيات سنتي خيلي پيشرفته ايم ما با حافظ زندگي مي كنيم از شعرش استفاده درماني مي بريم ما با موسيقي اصيل صباها، وزيري ها، درويش خان ها و عارف ها زندگي مي كنيم و از دستگاه و نغمه هاي موسيقي ايراني بهره مي بريم. آثار بزرگي كه در فرهنگ ما وجود دارند از زمينه هاي درماني خوبي برخوردارند منتها مراكزي براي آموزش هنر درماني نداريم. آموزش در اين باره بايد نخست شكل دانشگاهي خود را بيابد تا انجمن ها هم بتوانند در اين زمينه فعاليت علمي بپردازند در كشورهاي پيشرفته، رشته موسيقي درماني تا دوره دكترا وجود دارد ولي در اينجا در تهران دو، سه انجمن موسيقي درماني داريم كه دوره هاي آموزشي برپا مي كنند و كار موسيقي درماني از يك روند نظام مند و پيشرفته برخوردار نيست جامعه ما در هنر نمايي استعداد فوق العاده اي دارد و توان آن را دارد تا در جهان امتياز و قابليت ادبي، ذهني و هنري خود را عرضه كند.

ايران
اقتصاد
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |