پنجشنبه ۲۵ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۳۸
سهم ناشنوا از رسانه ملي
011073.jpg
حق نداريم لب خواني را از ناشنوا بگيريم و او را مجبور كنيم فقط از اشاره استفاده كند چون در اين صورت او در ارتباط با جامعه دچار مشكل مي شود. ناشنوا به ارتباط كلي نياز دارد نه فقط اشاره، هم بايد سمعك داشته باشد
تا از ذره صوت استفاده كند و هم بايد از لب خواني استفاده كند. براساس اين اعتقاد ماهنوز خواهان زيرنويس براي فيلم ها هستيم
زبان پل ارتباطي افراد جامعه است. سازمان ملل ناشنوايان را به عنوان اقليت زباني دنيا مي شناسد كه زبان ويژه خود را دارند يعني زبان اشاره.
كودك ناشنوايي كه به دنيا مي آيد قبل از آموزش زبان شفاهي و حتي بعد از آن منظور خود را با اشاره هاي دست خود مي فهماند. اين اشاره هاي طبيعي در خانواده هاي مختلف تفاوت دارند. در خانه اي اشاره عينك نشانه پدري عينكي است و در خانه ديگر پدر با اشاره كلاه، ريش يا سبيل مشخص مي شود. به اين ترتيب در مدارس مختلف ناشنوايان نيز اشاره هاي طبيعي شكل مي گيرند تا جايي كه اين اشاره ها از مدرسه اي تا مدرسه ديگر متفاوت هستند.
نوع ديگر، اشاره هاي الفبايي هستند كه براساس شكل نوشتاري حروف مورد نظر نشان داده مي شوند مثلاً در اشاره هاي جديدي كه درست مي شوند مانند اشاره كلاس با استفاده از الفباي فارسي حرف و به دنبال آن اشاره يك فضا نمايش داده مي شود. در بعضي كشورها نيز همه حروف كلمه با اشاره الفبايي نشان داده مي شوند. اين نوع از اشاره ويژه افراد با سواد است.
نوع ديگر، اشاره الفباي گوياست كه مرحوم باغچه بان آن را ابداع كرده است. در الفباي گويا شكل گفتاري حرف مورد نظر است. به عبارتي صداي حروف. ناشنواياني كه سواد ندارند نيز مي توانند از آن استفاده كنند و آخرين نوع اشاره، اشاره هاي قراردادي است. گروهي از ناشنوايان در كميته پژوهشي زبان اشاره دانشگاه علوم بهزيستي فعاليت مي كنند و اشاره هاي قراردادي را تدوين مي كنند.
فاطمه آقا محمد كارشناس بهزيستي به عنوان مشاور با اين گروه همكاري مي كند. او مي گويد: جلد چهارم كتاب اشاره در حال تدوين است. اساس اين كار بر اشاره هاي طبيعي است. كميته زبان اشاره در سراسر كشور بررسي مي كند تا ببيند كلمه هاي مختلف به ويژه كلمه هاي جديدي كه وارد زبان مي شود در بين ناشنوايان اشاره اي دارند يا خير. اگر اشاره مناسبي وجود داشته باشد كه با اشاره هاي ديگر همخواني داشته باشد، زيبا باشد و مفهوم را به خوبي برساند آن را انتخاب مي كنند تا همه ناشنوايان از اشاره هاي واحدي استفاده كنند، البته عجيب نيست اگر ناشنوايي اشاره اي را نپسندد. در زبان نيز اين اتفاق مي افتد يك روز مي گويند هليكوپتر و روز ديگر چرخ بال يا بالگرد. اين خاصيت زبان است نه نقص آن. مدتي طول مي كشد تا كلمه جديد با فرهنگ جامعه هماهنگ شود.
ارتباط با جامعه
حال اين سؤال مطرح مي شود كه ناشنوايان چگونه مي توانند با جامعه ارتباط برقرار كنند؟
امروزه در مدارس ناشنوايان تمركز اصلي بر لب خواني است. در لب خواني فرد ناشنوا با ديدن حركت لب متوجه كلام گوينده مي شود. همچنين از دوران كودكي با گفتار درماني حرف زدن را به كودك مي آموزند. به اين ترتيب آنها مي توانند با زبان شفاهي با ديگران ارتباط برقرار كنند. اما زبان اشاره در بين ناشنوايان جايگاه ويژه اي دارد. سيد مهدي عطري روانشناس كودك استثنايي در اين باره مي گويد: «در مدرسه هدف آماده كردن فرد براي ارتباط با جامعه است ،پس تا حد امكان نبايد از اشاره استفاده شود. به كارگيري اشاره فرد را از جامعه منزوي مي كند ولي وقتي ناشنوايان مي خواهند با يكديگر راحت تر باشند از اشاره استفاده مي كنند مانند ترك زبان ها كه وقتي به هم مي رسند چون راحت ترند تركي صحبت مي كنند. اگر ناشنوايان مي خواهند از اشاره استفاده كنند بهتر است اشاره هاي بين المللي را به كار گيرند، مگر كلماتي كه براي آن اشاره نداريم مانند آداب و رسوم خودمان. من با به كارگيري زبان اشاره مخالف نيستم اما به تجربه ديده ام كساني كه از اشاره بيشتر استفاده مي كنند گفتارشان تحليل مي رود.»
او در باره شرايطي كه اشاره تنها راه ارتباط است مي گويد: «در مجامع عمومي ناشنوايان كه امكان استفاده از زبان شفاهي و لب خواني وجود ندارد زبان اشاره براي انتقال مفاهيم به كار مي رود و در همه سمينارها رابط ناشنوايان حضور دارد.»
خانم آقا محمد نيز به اين نكته اشاره مي كند كه لب خواني تا فاصله مشخصي ممكن است. گوينده بايد روبه روي فرد ناشنوا باشد، نور بايد بر صورت گوينده بتابد نه در چشم بيننده، همچنين محيط ارتباط بايد فاقد حركت هاي اضافي باشد چون لب خواني نياز به تمركز دارد اما از اشاره در فاصله هاي بيشتر هم مي توان استفاده كرد مانند جمع هاي چند نفره. در سمينارهاي جهاني رابطين در فاصله هاي مشخص، مستند و با هم مطالب سمينار را اشاره مي كنند.
رابط ناشنوايان در تلويزيون
روز جهاني ناشنوايان سال ۷۷، آغاز حركتي در راستاي استيفاي حقوق شهروندي ناشنوايان بود يعني استفاده از رابط ناشنوايان در سيما. گرچه اين كار دير و ناكامل آغاز شد اما نويدي بود براي استفاده ناشنوايان از رسانه ملي. خانم آقامحمد در اين باره توضيح مي دهد: «به دنبال درخواست ناشنوايان و بررسي كارشناسان سيما اين كار آغاز شد. در شبكه هاي جهاني از رابط ناشنوايان استفاده مي شد و بعضي كشورها زيرنويس ويژه ناشنوايان هم دارند، ما در سازمان بهزيستي از همان ابتدا خواستار استفاده هر دو امكان بوديم اما مسئولان سيما مي گفتند استفاده از زيرنويس، هزينه بالايي دارد و در حال حاضر فقط مي توانيم از رابط استفاده كنيم.»
در اين سال ها خانم آقا محمد و همكارانش با عشق و علاقه از اين حداقل امكان استفاده كرده اند. علاوه بر اشاره كردن با حركت لب جملات را بازگو كرده اند. همچنين از حالات چهره و بدن نيز براي انتقال مفهوم بهره گرفته اند. اما خوب است بعد از ۶ سال بر گرديم و دوباره جوياي نظر ناشنوايان در اين رابطه شويم.
علي صفاري ناشنوايي است كه در مدارس عادي تحصيل كرده است. او از لب خواني و زبان شفاهي براي ارتباط با ديگران بهره مي گيرد و با زبان اشاره آشنايي ندارد. او درباره ديدن برنامه هاي تلويزيوني مي گويد:«بيشتر فيلم هاي خارجي را مي بينم چون ساختار آن خوب است و با نگاه كردن متوجه موضوع آن مي شوم. فيلم هاي ايراني و هندي بيشتر متكي بر حرف زدن هستند و نمي توان متوجه داستان آن شد. يك بار سعي كردم با لب خواني از رابط تلويزيوني استفاده كنم اما اگر زياد به لب توجه كنم تصوير اصلي را نمي بينم. و در ادامه به اين سؤال پاسخ مي دهد كه چرا اشاره ياد نگرفته اي؟ من بايد در روز با آدم هاي زيادي صحبت كنم. اگر حرف زدن را تمرين نكنم و فقط مبتني بر اشاره باشم نمي توانم با كسي ارتباط برقرار كنم.»
مهشيد پهلوان نيز در فاصله نزديك مي تواند با لب خواني از كلام گوينده و بازيگران استفاده كند. مادر او مي گويد: «اوايل مي گفت با ديدن رابط حواسم پرت مي شود و نمي توانم فيلم را ببينم، روي تصوير رابط كاغذ چسباند اما حالا به حضور او در گوشه تصوير عادت كرده و او را نمي بيند. يكي از معلمان ناشنوا مي گويد: «اگر بخواهم متوجه داستان فيلم شوم بايد تمام توجهم را به اشاره هاي رابط بدهم و ديگر نمي توانم خود فيلم را ببينم يعني بايد بين لذت ديدن فيلم و فهميدن داستان آن يكي را انتخاب كنم. از آن گذشته رابط فيلم را خلاصه مي كند تا بتواند قسمت هاي ضروري آن را اشاره كند به همين دليل وقتي با خانواده فيلمي را مي بينم گاه آنها مي خندند و من متوجه علت آن نمي شوم.
اما خانم آقا محمد معتقد است مي توان فيلم و اشاره ها را با هم دنبال كرد او درباره نحوه كار خود مي گويد: «كار من به صورت زنده است اكثر فيلم ها دوبار پخش مي شوند. من سعي مي كنم بار اول فيلم را ببينم تا در جريان داستان آن قرار گيرم و در بخش مجدد آن كه بايد رابط با اشاره براي ناشنوايان فيلم را بازگو كند به دوربين نگاه مي كنم و با شنيدن صداي فيلم، داستان را تعقيب و صداها را اشاره مي كنم، همزمان، با حركات لب جملات را بيان مي كنم البته با خلاصه و كوتاه كردن داستان فيلم، سعي مي كنم موضوع اصلي آن حفظ شود و تا حد امكان داستان عيناً بازگو شود. جاهايي كه نياز به خنده دارد مي خندم و گاه غمگين مي شوم و حتي در آهنگ صدا وقتي گوينده مريض است اشاره هايم ضعيف و آرام مي شود. وقتي فرد نظامي است حالت دستوري را در اشاره به خود مي گيرم.»
برخي ديگر از ناشنوايان مي گويند اشاره هاي جديدي كه رابط استفاده مي كند را نمي فهميم معلم ناشنواي ديگري نيز مي گويد:«اگر بخواهم متوجه موضوع فيلمي شوم دو بار آن را مي بينم بار اول فقط تصوير را مي بينم و بار دوم اشاره هاي رابط را، اما باز هم نياز دارم كسي به سؤالات جواب دهد.» ديگري مي گويد:  «در زبان اشاره، كلمات زيادي داريم كه اشاره يكساني دارند مانند دعوا و جنگ يا زيبا و قشنگ با جذاب و همچنين شدت ناراحتي و عصبانيت كه در اشاره مشخص نمي شود.»
خانم آقا محمد پاسخ مي دهد: «در اشاره دعوا دو انگشت با هم برخورد مي كند اما در اشاره جنگ چون جنگ بين دو گروه است تمام انگشتان دو دست با هم برخورد مي كنند. شدت عصبانيت نيز در چهره رابط مشخص است اشاره زيبا و قشنگ هم متفاوت است. اين دوستان هنوز اشاره هاي جديد را ياد نگرفته اند. من در كار خود از اشاره هاي تأييد شده كميته زبان اشاره نيز استفاده مي كنم و كلماتي چون اسامي خاص و نام ميدان ها را نيز با الفباي گويا نشان مي دهم.»
از او مي پرسم به اين ترتيب يك ناشنوا براي فهميدن تمام اشاره هايي كه شما در فيلم به كار مي بريد بايد با همه اين اشاره ها آشنايي داشته باشد؟
- «براي ناشنوا زبان اشاره مانند زبان گفتاري افراد شنواست هر گاه اشاره كلمات جديد را ببيند آن را مي آموزد.»
- آيا كلاسي براي آموزش كلمات جديد وجود دارد؟
- البته كتاب اشاره را داريم اما كتاب از نظر تصويري محدوديت دارد و نمي تواند حركات دست را به خوبي نشان دهد. آقاي رضا محمودي نيز روزهاي يكشنبه در فرهنگسراي سرو زبان اشاره را به صورت رايگان آموزش مي دهد. من هم در شبكه پنج كار آموزش زبان اشاره را شروع كرده ام.
اما چه راهي براي استفاده تعداد بيشتري از تلويزيون وجود دارد؟
علي صفاري مي گويد: «اگر برنامه اي زيرنويس داشته باشد من هم مي توانم از آن استفاده كنم. مدتي پيش شبكه ۴، برنامه  مستندي داشت درباره طبيعت كه با زيرنويس پخش مي شد كه براي من نيز قابل استفاده بود اگر برنامه اي زيرنويس داشته باشد مي توان آن را تند خواند و بعد تصوير را ديد مانند فيلم هاي كلوپ ها. هر چند ترجمه فارسي آن اشكال دارد اما به هر حال از اشاره بهتر است.»
ديگر ناشنوايان نيز با او هم عقيده هستند و مي گويند: وقتي فيلمي زير نويس دارد هر جاي فيلم را كه متوجه نشويم نوشته پايين آن را مي خوانيم و اگر معناي كلمه اي را هم نفهميم تنها به پرسيدن معناي يك كلمه نياز پيدا مي كنيم نه همه موضوع را. آنها اخبار را از شبكه ۶ پيگيري مي كنند هر چند اغلب موضوع زيرنويس و تصويري كه پخش مي شود با هم ارتباط ندارند. اخبار ناشنوايان نيز براي آنها جالب است چون خبرها خلاصه و تصوير گوينده اي كه اشاره مي كند بزرگ است. از طرفي اخبار صنفي ناشنوايان در آن گفته مي شود. به عقيده آنها تبليغات نياز چنداني به داشتن رابط ندارد. چون قابليت تصويري بالاي تبليغ آن را كاملاً مشخص مي كند به علاوه زمان كوتاه تبليغ رابط را مجبور مي كند كه سريع اشاره كند كه باعث گيج شدن ناشنوا مي شود.
فاطمه انصاري، كارشناس ناشنوايان مي گويد: «در كشورهاي ديگر فيلم ها زيرنويس خاص ناشنوايان دارند كه در آن جملات ساده و خلاصه  شده اند و همچنين صداهايي كه در فيلم شنيده مي شود نوشته مي شود مانند صداي همهمه يا اين كه همه خنديدند يا صداي گريه مي آيد.»
مهدي عطري در اين باره مي گويد: «در اخبار ناشنوايان، خبرها خلاصه و ساده مي شود يعني در سطح متوسط درك ناشنوا. اما در فيلم ها گاه كلمات غامض و پيچيده اي به كار مي رود كه براي ما نيز قابل فهم نيست. اگر فيلمي زيرنويس خاص ناشنوايان را داشته باشد آنها نيز مي توانند آن را به خوبي تعقيب كنند .در ديدن اشاره هاي رابط توجه چشم بايد دقيق باشد چون هر حركتي معنايي دارد اما جمله زيرنويس را با يك نگاه كلي مي توان خلاصه كرده و خواند البته بايد در نظر داشت زيرنويس براي افرادي كه سواد دارند مناسب است.»
به عقيده خانم آقا محمد زيرنويس اخبار بعد از چندين بار تكرار به صورت كامل خوانده مي شود به علاوه در شرايط كنوني كه از زيرنويس استفاده نمي شود نمي توان قضاوت صحيحي در مورد آن داشت. بنابراين بايد امكان استفاده از هر دو روش زيرنويس و رابط در اختيار ناشنوا قرار گيرد تا او بنا به شرايط خود بهترين را برگزيند.
او در مورد مزاياي هر روش مي گويد: «يكي از محاسن زبان اشاره اين است كه ناشنوا با زبان محاوره آشنا مي شود. ما در محاوره لغات را مي شكنيم نان را، نون مي گوييم اگر بچه ناشنوا را در زبان قوي نكنيم چگونه با لب به او مي گوييم نون و بعد بگوييم بنويس نان. با اشاره مي توان به راحتي كلمات متضاد و مترادف را نشان داد. كلماتي كه مشابه نوشته مي شوند اما معاني متفاوتي دارند مانند كلمه (نظام) كه معاني زيادي دارد ناشنوا با ديدن اين كلمه اولين برداشتش نظامي است اما حكومت نيز نظام است. لغات انتزاعي با اشاره به راحتي قابل انتقال است وقتي مي گوييم - چشمم افتاد - به اين معنا نيست كه چشمم از حدقه بيرون افتاد براي درك معناي اين عبارت، من با لب مي گويم چشمم افتاد و با دست اشاره مي كنم - ديدم - در اشاره حالاتي كه در كلام است در چهره و حركات دست و بدن رابط ديده مي شود مانند غم، شادي، عصبانيت، به همين دليل فرد با فيلم ارتباط بيشتري برقرار مي كند. در لب خواني حركت لب براي بعضي كلمات مشابه است مانند روزنامه و نوشابه اما در اشاره اين كلمات از هم مشخص مي شوند زبان اشاره بر مبناي محاوره است اما زيرنويس براساس قانون نوشتاري .در زيرنويس بايد جملات ساده و كوتاه شود حتي معنا شود.
به همين دليل تبديل محاوره به نوشتار يك كار تخصصي است و زمان زيادي مي طلبد.»
چه بايد كرد؟
راه حل اين مسئله را از كارشناسان جويا مي شويم. خانم آقامحمد مي گويد: «سازمان ملل متحد زبان اشاره را حق ناشنوا مي داند و مي گويد ناشنوايان حق دارند از زبان اشاره بومي خود استفاده كنند چون زبان مبتني بر فرهنگ است. از طرفي ما حق نداريم لب خواني را از ناشنوا بگيريم و او را مجبور كنيم فقط از اشاره استفاده كند چون در اين صورت او در ارتباط با جامعه دچار مشكل مي شود. ناشنوا به ارتباط كلي نياز دارد نه فقط اشاره .هم بايد سمعك داشته باشد تا از ذره صوت استفاده كند و هم بايد از لب خواني، استفاده كند. براساس اين اعتقاد، ما هنوز خواهان زيرنويس براي فيلم ها هستيم.»
كارشناسان ديگر نيز ضمن تأكيد بر اين كه بايد قدر حضور رابط ناشنوايان در سيما را دانست اظهار مي كنند در همه دنيا از تركيب دو روش،( اشاره و زيرنويس) استفاده مي شود و پيشنهاد مي كنند حال كه هر فيلم دوبار پخش مي شود يك بار با زيرنويس باشد و بار ديگر با استفاده از رابط.
در توانبخشي افراد معلول آنچه مورد نظر است فراهم كردن شرايط و لوازمي است كه فرد با آنها بتواند هر چه بيشتر به استقلال برسد. در اين مقوله نيز ناشنوا با توجه به درصد شنوايي، موقعيتي كه در آن قرار مي گيرد و نيازهاي ارتباطي اش بايد بهترين روش را انتخاب كند. چالش هاي زيادي بر سر راه استفاده از زبان اشاره در بين ناشنوايان و كارشناسان وجود دارد و در اين بين ضرورت آموزش يكسان نيز احساس مي شود .رابط تلويزيون در حال حاضر اين نقش را هم برعهده دارد از طرفي عده زيادي از ناشنوايان خواستار استفاده از زيرنويس در برنامه هاي تلويزيوني هستند. خواسته اي كه همواره جواب منفي را به همراه داشته است اما اين بر كسي پوشيده نيست كه ناشنوا هم به عنوان يك شهروند حق استفاده مطلوب از مهمترين رسانه ارتباطي را دارد و هيچ بهانه اي در اين بين پذيرفته نيست. به نظر مي رسد خود ناشنوايان، تشكل هاي آنان و علاقه مندان به امور ناشنوايان بايد در اين رابطه آستين همت بالا بزنند و فاصله ارتباطي موجود را پركنند.
شايد اين نويد روشني باشد كه از زبان خانم آقا محمد شنيديم كه مؤسسه اي (جوانه پويا) حركتي نو را در اين راستا آغاز كرده است. در اين مؤسسه با همكاري يك تيم تخصصي فيلم هاي خانوادگي ايراني و خارجي انتخاب و براي آنها زيرنويس ويژه ناشنوا تهيه مي شود .فرد ناشنوا با استفاده از دستگاه dvd مي تواند فيلم را به صورت عادي ببيند يا با رابط، يا زيرنويس فارسي. همچنين مي توان از هر دو امكان توأم استفاده كرد .زيرنويس به انگليسي هم ترجمه و قابل استفاده است.
امكان خريد دستگاه dvd نيز در همان مؤسسه و به صورت اقساط فراهم شده است.

نگاه
باز هم اتفاقي براي محبوبي ديگر
«معلول» كيست و «معلوليت» چيست. اينها واژه هايي است كه قبل از دوستي با محبوبه برايمان غريب بود و مفهوم ناتواني را برايمان تداعي مي كرد. ولي از زماني كه با محبوبه در يك محيط قرار گرفتيم مفاهيمي چون توانايي، محبت، شهامت، متانت، بيشتر و بيشتر برايمان جان گرفت. محبوبه از همان دوران طفوليت مبتلا به بيماري فلج اطفال شد و با درمانها و جراحي هاي متعدد توانسته بود بعد از سالها با كمك عصا بدون كمك، راه برود. عصايي كه چون دوستي هميشه او را همراهي مي كرد.
دوره تحصيلي ابتدايي و متوسطه را در گرما و سرما، در زمستان و تابستان به اتمام رساند. بارها به زمين مي خورد و هر بار استوارتر از قبل با كمك بازوان پرتوانش برمي خاست و چشمان نگران ديگران را با گرمي نگاهش آرامشي دوباره مي بخشيد.
شوخ طبع بود و با طراوت. محبت از وجودش لبريز به افرادي كه از زمانه گله و شكايت داشتند درس صبر و بردباري مي آموخت. با اتمام دوران تحصيل دانشگاهي اش با احراز شغل مناسبي در كتابخانه يكي ازدانشگاهها مشغول به كار شد.
مهرباني براي مادر، دلسوزي براي پدر و سرمشق استقامت و تلاش براي خواهران و برادرانش بود. وقتي دستهايش را مي ديدي فشار زندگي را روي انگشتانش حس مي كردي، با دلي شاد و مملو از عشق و علاقه با گامهاي مصمم، هر روز چون گلي در محل كارش حاضر مي شد و انرژي وجودش تمام خستگي و غمها را از دلهاي همكاران به دور مي كرد.
يك روز زمستاني، محبوبه همچون روزهاي قبل آماده شد تا به محل كار خود برود. نگاه دلواپس و نگران مادر را كه هميشه بدرقه راهش بود با گرمي وداع كرد. پس از گذشت چند كوچه به خيابان اصلي رسيد و در حالي كه مي خواست از خط عابر پياده در خيابان دماوند به طرف ديگر برود، يكي از آن انسانهاي خطاكار و بي احتياط با موتورش كه غرش مهيب آن نشان از تندخو  بودنش داشت به او برخورد كرد و سپس متواري شد. ضربه مغزي كه بر اثر اصابت سر محبوبه با آسفالت خيابان روي داد، آغازين صبحدم او را هم براي خود و هم براي ديگران تيره و تار كرد. وجودش به آسمان پر كشيد و روحش آزاد از هر دغدغه اي. ديگر مي توانست كران تا كران هستي را سير كند، ديگر آنجا شلوغي دود و ترافيك و نگاه ديگران، آزارش نمي دهد. حالا ديگر تنها دو عصايي كه هميشه در بدترين و بهترين شرايط زندگي همراه محبوبه بودند به يادگار مانده. اگر به آنها نگاه كنيم به ما خواهند گفت كه چقدر تنها و خسته شده اند. به ما خواهند گفت كه آنها نبودند كه محبوبه را حمل مي كردند بلكه او بود كه به عصاها جان مي بخشيد و حركت مي داد. او ديگر در كنار ما نيست تا گرمي دستهايش، شيريني خنده هايش، همت و استواري اش را نظاره گر باشيم. اما هميشه خاطراتش در ذهن و قلبمان زنده خواهد ماند.
به طور متناوب خبر تصادفاتي كه در سطح جاده و خيابانها رخ مي دهد و منجر به فوت افراد جامعه مي گردد، مي شنويم. حال آيا واقعاً وقت آن نرسيده كه مقررات محكم و قاطعانه اي در برابر خودروها و موتورسواران خاطي و بي ملاحظه كه با سرعت و شتاب زياد خود باعث هراس و حوادث هولناك براي شهروندان مي شود، اتخاذ گردد؟...؟!
اميد به زماني كه قوانين محكم و نافذي براي جلوگيري از اين خاطيان اتخاذ گردد. ان شاءالله.
عبدي- مهدي فر
دوستان محبوبه

معلولان
تكلم بدون حنجره
دكترعبدالحميد حسين نيا
متخصص  گوش،گلو، بيني  و حنجره
حنجره عضو تكلم يا اندام گفتار است. گاه در سرطان حنجره براي رهايي تمام بدن و مآلاً حيات بيمار از تهديد اين بيماري اندام فوق را برمي دارند بدين عمل لارنژكتومي مي گويند. تا سال ۱۹۵۵ بر طبق برآورد انجمن سرطان شناسي آمريكا، ۲۵۰۰۰ نفر بدون حنجره در ايالات متحده آمريكا بسر مي برده اند و در حال حاضر در سراسر دنيا روزانه ۲۰۰۰ لارنژكتومي انجام مي گيرد. افراد بدون حنجره مانند آنهايي كه اندام حياتي و ضروري خود را به گونه اي از دست مي دهند به خيل معلولين مي پيوندند. در بيماري كه حنجره او برداشته شده است لب ها حركت مي كند ولي هيچ صدايي از دهان خارج نمي شود.
توانبخشي معلولين بدون حنجره
پس از لارنژكتومي دو راه پيش پاي بيمار گذاشته مي شود: پروتز يا اندام مصنوعي حنجره و گفتار مروي. شايد بهترين انتخاب، توأم كردن راه هاي گفتار مروي همراه با استفاده از حنجره مصنوعي باشد.
حنجره مصنوعي
پروتز حنجره بر دو نوع است:۱) پنوماتيك كه در اثر هواي تنفسي تراكئوستومي فعال مي شود. ۲) الكتريكي كه توسط باطري فعال مي شود.
پروتز پنوماتيك چند امتياز دارد نخست آن كه مي توان آن را روز پس از عمل به كار برد و مي توان آن را به كانول تراشه ربط داد. با انتخاب دقيق جنس پروتز، غشاء مرتعش شونده در فركانس مناسب و كيفيت مطلوب صدا انتخاب مي شود زيرا كه فركانس با فشار تنفس تغيير مي نمايد و به زودي مي توان فركانس يا تون طبيعي را به دست آورد. ديگر اين كه اين پروتز نياز به باطري ندارد و از اين جهت مقرون به صرفه است.
برخي از بيماران كه از لوله فلزي يا پلي اتيلن براي انتقال صوت از دهانه عمل (تراكئوستومي) يا از طريق دهان خوششان نمي آيد اين وسيله را نمي پسندند. پروتز فرآورده هاي Tokto Memcon Dsp8 از اين قبيلند.
پروتز الكتريكي از دستگاه هاي مرتعش شونده يا ويبراتور الكتريكي تشكيل شده است كه غالباً تنظيم كننده فركانس و شدت دارد. گذاشتن دستگاه روي گردن همراه با تنفس و حركات لب و دهان شكل قابل دركي از گفتار را ارائه مي دهد.
اين پروتز معايبي دارد از جمله آن كه يك دست را اشغال مي كند (براي نگهداري آن بايد يك دست را بكار گرفت.) انواع مدل هاي جديدي از اين دستگاه با تكامل پيشرفته تر هرسال وارد بازار مي شود دستگاه Servox نمونه اين پروتزهاست.
گفتار مروي
جراحاني كه در آغاز قرن بيستم عمل لارنژكتومي را انجام مي دادند از اين كه معدودي از بيماران آنها به شرط آن كه فيستول خارجي حلق نداشته باشند دير يا زود گفتار قابل فهمي ارائه مي دادند در شگفت مي ماندند. افرادي كه دچار تنگي حنجره مي باشند آموخته اند كه با ارتعاش قوس حلقي به شكلي از گفتار دهاني كه به تكلم قورباغه اي موسوم است دست يابند.
اصراري نيست كه معلولين بدون حنجره را بدين نوع گفتار ترغيب نمود. راه درست آن است كه اين معلولين هوا را به داخل مري برانند و سپس با بازگشت هوا آن را به دهان فرستاده و الفاظ شبيه صدا دار را در حفرات حلق و دهان شكل ببخشند. به مرور زمان مي توان به اين افراد آموخت كه كف دهان را به حركت درآورده و حروف بيصدا و صداهاي پرفشار را به شكل قابل درك بيرون دهند. در گفتار مروي مكانيزم زير رخ مي دهد:
۱) هوا به داخل مري با استنشاق كشيده مي شود. مدخل مري بايد در هر دم باز باشد.
۲) هوا از طريق تزريق (Injection) به مري پمپ مي شود زبان و كف دهان هوا را مي فشارند در حالي كه مدخل مري شل شده است.در حقيقت بيمار با كشيدن هوا از طريق آروغ مي تواند ظرفيت بالقوه اي براي گفتار به وجود آورد.
كاشت پروتز در هنگام عمل لارنژكتومي
عيب صداي مروي آن است كه ذخيره اندكي از هوا براي توليد صوت در اختيار دارد در نتيجه جريان و تداوم سخن گفتن گسيخته مي شود. ميزان موفقيت گفتار مروي از ۲۰ درصد و حداكثر تا ۶۰ درصد متغير است. تكنيك كاشت پروتز نسبتاً آسان است و آن را مي توان در هنگام عمل لارنژكتومي يا بعداً به عنوان عمل ثانويه انجام داد. به كار بردن پروتز فوق نسبت به گفتار مروي كه حداكثر ۶۰ درصد موفقيت آميز است ميزان موفقيتي از ۸۰ تا ۹۰ درصد دارد. اين روش در آنهايي كه گفتار مروي ناموفق بوده است پيشنهاد مي شود.
پيوند حنجره در انسان
از همايش هزاره سوم كه توسط بنياد آموزش و پژوهش آوا شناسي حنجره در شهر نيويورك برگزار گرديد گزارش مي شود كه پزشكان آمريكايي با گذشت دو سال از نخستين پيوند حنجره در جهان معتقدند كه او تقريباً به طور كامل توانايي صوتي خود را بازيافته است. دكتر مارشال استروم رئيس و استاد كلينيك گوش و حلق و بيني كليولند در اوهايو كه دست به اين جراحي خارق العاده و محيرالعقول زده است اظهار مي دارد: «بيمار داراي فركانس تكلم است و كاملاً با آواي طبيعي سخن مي گويد. بايد صداي او را بشنويد ولي جاي تعجب است كه براي من صداي او مثل صداي غاز است!»
بيمار پيوندي از ناحيه حنجره كه به مثابه صندوق صوتي است در يك سانحه تصادف با موتورسيكلت دچار صدمه شده بود. شدت جراحات وارده بر حنجره به حدي بود كه فقط مي توانست به كمك دستگاه لرزاننده الكتريكي كه روي گلوي خود مي گذاشت تكلم نمايد. استروم با يك عمل جراحي تهور آميز و قهرمانانه ۷۰ درصد حنجره بيمار را با بافت دهنده تعويض كرد. در اين همايش استروم يك نوار ويديويي هشت دقيقه اي به نمايش گذاشت كه پيشرفت توان يابي را در يك دوره ۱۸ ماهه پس از جراحي نشان مي داد. توانايي تكلم بدون وسيله كمكي هرچند ناچيز چه در شفافيت صدا و چه در فركانس تكلم بهبود چشمگيري يافته بود. در بررسي مروري اين عمل استروم ابرازداشت كه آرمان خواهي افسار گسيخته در مورد آينده چنين بيماراني دستيابي به نتايج واقعي را مشكل مي كند. او مي گويد: من توقع داشتم كه وي صحبت كند ولي كيفيت صدايش از حدود انتظارات من بيرون بود. واقعاً چگونه مي توانيد پي ببريد كه جراح توانسته باشد خواسته هاي بيمار را برآورده كند؟
استروم اظهار مي دارد كه طي ۵ تا ده سال آينده منتظر عمل هاي بيشتري در اين حيطه است و همواره بايد منافعي كه حاصل معلولين مي شود با مضرات و خطرهايش سنجيد، آمار نشان مي دهد كه حدود ۱۰۰۰۰ نفر هر ساله تنها در ايالات متحده آمريكا به عنوان سرطان حنجره شناسايي مي شوند كه رقم بسيار بالايي است. استروم مي گويد: پيوند بعدي در نزد بيماري انجام خواهد گرفت كه مدت ۵ تا ده سال از برداشتن حنجره او گذشته باشد ولي حد وسطي از انتظارات او برآورده خواهد شد و تأكيد مي كند: موانع عمده اي در برابر عمل فوق پيش روي بيماراني كه بدان نياز پيدا مي كنند وجود دارد. عمل جراحي ۱۱۰۰۰۰ دلار هزينه دارد و بيمه آن را هنوز زير پوشش قرار نمي دهد و متذكر مي شود: اين عمل هم بيمارستان و هم بيمار را درگير خرج هاي سنگيني مي كند.
ما جمعيت زيادي را كه به اين عمل نياز دارند در سراسر دنيا داريم در حالي كه امكانات مالي بسيار محدود است.

گفت و گو با پيمان صادق نژاد، قهرمان شناي معلولان جهان
كسي به استقبال قهرمان جهان نيامد
011046.jpg
رضا بهار
اين تنها «پيمان صادقي نژاد» نيست كه من در وجود اين پسر مي بينم. آن چه كه درچهره اين جوان، در سربلندي اش، در اعتماد به نفسش و در استواري كلامش مي بينم، دستان خانواده اي گرم، حمايتگر و آگاه است كه خوب كودك خود را پرورانده اند، با او راه آمده اند، دستش را گرفته اند و امروز همه، چه خود پيمان و چه خانواده اش سرشار از اين مايه افتخارند و همه اميدوار و دلگرم به آينده اي نويدبخش مي نگرند.
امروز پيمان، گرچه از موهبت ديدن چندان بهره  نمي برد و اندكي سنگين و سخت راه پرپيچ و خم زندگي را در مي نوردد، ولي در او هيچ ردپايي از ناتواني نمي يابي. حتي شايد انگشت حيرت هم به دهان بگزي و از غليان اين همه شور و توانمندي به عجب آيي.
لختي پاي صحبتش مي نشينم. زندگي اش را اين طور تعريف مي كند:
«به خاطر آب مرواريد مادرزادي دچار نقص در بينايي شدم. جراحي هاي گوناگوني در زمان كودكي روي چشمانم انجام دادند. ولي در نهايت آنچه ماند در چشم راست بينايي غيرقابل سنجش بود و در چشم چپ يك دهم بينايي. پدرم كارشناس توانبخشي نابينايان بود و در سازمان آموزش و پرورش استثنايي كار مي كرد و در دانشگاهها هم در رشته توانبخشي نابينايان تدريس مي كرد. خدا را شكر در چنين خانواده اي زندگي مي كردم كه توانستند در سالهاي پيش از مدرسه توانبخشي خوبي در مورد من انجام بدهند.» «به سن مدرسه كه رسيدم، بنا را بر اين گذاشتند كه من را به مدرسه عادي بفرستند. چرا كه پدرم از عادي سازي و يك پارچه سازي كودكان استثنايي و فرستادن آنها به مدارس عادي اطلاع داشت. يعني مي دانست كه اگر در مدرسه اي عادي با استفاده از امكانات حمايتي ويژه درس بخوانم، امكان موفقيت من دو چندان مي شود. اين بود كه چه دوران ابتدايي و چه راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه هاي عادي گذراندم. اين كار خالي از سختي نبود و چه از لحاظ امكاناتي مثل كتابهاي درشت خط و چه مشكلات بسيار ويژه كه مربوط به بينايي من مي شد، دچار رنج بودم.»
* مشكلات شما در دوران تحصيل چه بودند و چه طور با آنها كنار آمدي؟
- متأسفانه، چون آموزش فراگير در جامعه ما نظام جا افتاده اي ندارد و هنوز جايگاه واقعي خودش را چه در كشور و چه در آموزش و پرورش استثنايي كه متولي اجراي اين برنامه است، پيدا نكرده است، به همين خاطر يك دانش آموز استثنايي كه در مدرس اي عادي درس مي خواند با مشكلات زيادي روبه رو است. تا آنجا كه مسئولان مدرسه اطلاعات درستي از برخورد با مثلاً يك دانش آموز كم بينا در مدرسه ندارند. به خاطر همين لازم بود تا با آنها ارتباط خوبي داشته باشم و به اين صورت ويژگي هاي خاص خودم را براي آنها توجيه كنم. پدر و مادرم اين كار را مي كردند، يعني آگاهي هاي لازم را چه در دوران ابتدايي و چه راهنمايي در اختيار آنها قرار مي دادند.
* اين كار نتيجه اي هم داشت؟
- بله، تا حدودي مشكل من را حل مي كرد. به علت اين كه يك معلم كه تا به حال سر كلاس يك دانش آموز كم بينا را نديده بود، شايد دو، سه جلسه خودش را با نيازهاي ويژه من سازگار مي كرد و از جلسه چهارم، باز روند معمول تدريس خود را در پيش مي گرفت. مثلاً  يك مشكل بزرگ من درس دادن و نوشتن روي تخته بود كه من از ابتدا با آن روبه رو بودم.
خوب، در دوره دبستان كتابهاي درشت خط مي توانست به من كمك كند چون تعداد درسها محدود بود و كتابهاي درشت خط هم موجود بود. اما از سال چهارم ابتدايي به بعد، ما ديگر كتابهاي درشت نداشتيم. سعي مي كردم بيشتر از نوار استفاده كنم. تا دوره راهنمايي از نوار استفاده مي كردم.
* نوارها را چه طور تهيه مي كرديد؟
- مادرم مي خواند و ضبط مي كرد، مجبور بودم تلاش بيشتري كنم و درحقيقت با تلاش بيشتر كمبودها را جبران مي كردم. حتي مسئولان مدرسه اطلاع نداشتند كه من با استفاده از نوار درسهايم را حاضر مي كنم. چون آن زمان نمي خواستم، ويژگي هاي خاص من براي مدرسه از يك حدي بيشتر معلوم بشود.
* براي امتحان چه مي كردي؟
- براي امتحان معمولاً خودم مي نوشتم ولي خطم بد بود. هيچ وقت هم معلمها نفهميدند اين دست خط بد به خاطر ويژگي هاي خاص من است و حتي هميشه سرزنشم مي كردند. ولي به هر حال دوران ابتدايي را به عنوان شاگرد ممتاز و درجه شاگرد اولي كل مدرسه در كلاس پنجم، به پايان رساندم. حتي در همان سال در المپياد رياضي هم در سطح منطقه اول شدم. ولي به خاطر درشت نويسي و مشكل اعداد ديگر آن را ادامه ندادم.
در دوره راهنمايي مشكل چند برابر شد. چون هم درسها زيادتر شده بود و هم كتابهاي درشت خط واقعاً  نبود. خوشبختانه در آن سالها توانستم لنزهايي تهيه كنم كه به صورت كليپ لنز روي عينك قرار مي گرفت.با استفاده از اين لنزها مي توانستم كتاب هاي ريز خط را بخوانم. البته بايد آنها را در فاصله بسيار نزديكي از چشمانم قرار مي دادم. وضعيت تحصيلي ام نيز بهتر شد. هر چند، استفاده از اين لنزها چندان آسان هم نبود. چرا كه زمان مطالعه را دو برابر مي كرد. ولي، به هرحال دوره راهنمايي را هم به عنوان يك دانش آموز ممتاز پشت سر گذاشتم.
البته ناگفته نماند كه من از شش، هفت سالگي ورزش شنا را شروع كردم و از كلاس اول راهنمايي هم با موسيقي آشنا شدم كه همپاي با تحصيل و با وجود اين كه هميشه وقت كم داشتم به شنا و موسيقي هم مي رسيدم. در كلاس دوم راهنمايي توانستم در رشته شنا در ميان آموزشگاه هاي كشور مدال بياورم.
*در دبيرستان چه رشته اي را انتخاب كردي؟
- كم بيناها و نابيناها در دبيرستان بايد رشته انساني را انتخاب كنند. اين هم نه به خاطر آن است كه كم بيناها و نابيناها نمي خواهند يا نمي توانند، بلكه به اين علت است كه نظام آموزش و پرورش ما امكانات لازم براي حضور آنها در اين رشته ها را فراهم نكرده است. ولي من وسوسه شده بودم رشته ديگري را انتخاب كنم. انتخاب برايم هر روز سخت تر مي شد.
* از چه زماني به رشته هاي توانبخشي علاقه مند شدي؟
- در همان سالهاي دبيرستان. با كساني آشنا شدم كه دوستان پدرم بودند و سالها بعد استاد خودم شدند.كار درماني و فيزيوتراپي مي خواندند.توجهم به اين رشته ها و ساير رشته هاي توانبخشي جلب شد و علاقه ام نسبت به رشته تجربي هم دو چندان. مي ديدم رشته هاي توانبخشي من را در ارتباط با كساني مثل خودم قرار مي دهد. به هرحال، سالهاي دبيرستان گذشت و رسيدم به دوره پيش دانشگاهي. در تمام اين سالهاي سخت هم تنها امكان توانبخشي من همان لنزهايي بود كه گفتم و حالا در دوره پيش دانشگاهي و كنكور بايد با دانش آموزان ديگر هم رقابت مي كردم.
جالب اينجاست كه سال سوم دبيرستان من در كنكور رياضي دانشگاه آزاد شركت كردم و در رشته مهندسي پزشكي قبول شدم. آن سال درس رياضي را ۶۶ درصد زدم كه معلم هايم تعجب كرده بودند. بايد بدانيد كه استفاده از منشي، به خصوص در درس رياضي، چقدر سخت مي تواند باشد. گذشته ازاين كه منشي هاي ما هم چندان آموزش ديده نيستند. بله، قبول شدم ولي نرفتم تا سال ديگر دوباره در كنكور شركت كنم.
*در همه اين سالها با درس رياضي چه مي كردي؟
- در سه سال دبيرستان هيچ وقت نتوانستم درس رياضي را از پاي تخته بخوانم. عادت كرده بودم رياضي را با گوش دادن ياد بگيرم. ولي به خانه كه مي آمدم با استفاده از لنز كتاب را مي خواندم و با يادآوري شنيده ها، دوباره به خودم درس مي دادم.
* كسي كمكت نمي كرد؟
چرا بودند كساني كه كمك كنند و كمكم هم كردند. ولي كسي نبود كه در اين مورد به طور خاص برايم وقت بگذارد.
* بعد از دوره پيش دانشگاهي باز هم سراغ رشته هاي رياضي رفتي؟
- خيلي علاقه مند بودم؛ بيشتر از همه به رشته معماري. شايد اگر مشكلات مربوط به بينايي و تحصيل نبود حتماً ادامه مي دادم. به همين خاطر در تجربي امتحان دادم و همان سال توانستم با رتبه ۲۴۰۰ در رشته كار درماني پذيرفته بشوم. الان هم تنها دانشجوي نيمه بيناي علوم پزشكي كشور هستم.
* با مشكلات تحصيلي دوران دانشگاه چگونه كنار آمدي؟
- در دانشگاه چند مشكل داشتم. اول اين كه رشته من توانبخشي بود و اگر قرار بود مشكل و معلوليت من مخاطب باشد، بايد انتظار آينده شغلي و اجتماعي خاصي را مي كشيدم. به همين خاطر اصلاً خودم را به عنوان يك فرد كم بينا معرفي نكردم. چرا كه فكر مي كردم معرفي شدنم به عنوان يك معلول برايم مخاطراتي را در پي دارد و نه همكاري. سه سال به اين صورت درس خواندم و در سال سوم كم كم ديگران پي بردند كه انگار يك دانشجوي كم بينا هم در آن دانشگاه درس مي خواند. تا آن موقع نه من گفته بودم كه مشكل بينايي  دارم و نه ديگران در اين باره به من چيزي گفته بودند. سر كلاس هاي دانشگاه مشكلات تخته چند برابر شده بود و نياز به ديدن اورهدو اوپك هم به آن اضافه شده بود. ولي ياد گرفته بودم تا با گوش دادن ياد بگيرم.
* براي ديدن تصويرها چه مي كردي؟
- بله از همان سال اول درس هايي مثل استخوان شناسي داشتيم كه به تدريج درس هاي ديگري مثل آناتومي، نوروآناتومي، كالبد شناسي و... هم به آن اضافه شد. كتاب ها خيلي ريز بود و ديگر لنزهاي من كارايي چنداني نداشت. از ترم دوم هم سالن تشريح ما شروع شد و كالبد شكافي. اينجا ديگر كتاب ها كافي نبودند و بايد براي ديدن كالبد شكافي و تشريح تمهيدي مي انديشيدم. به همين خاطر ضبط صوت كوچكي داشتم كه درس استاد را ضبط مي كردم. بعد از آن كه بچه ها از سالن مي رفتند، با هماهنگي متصدي سالن آنجا مي ماندم. درس را درباره از روي نوار گوش مي دادم. ماسك ويژه اي براي خودم درست كرده بودم كه بوي فرمالين جسد زياد آزارم ندهد و با فاصله چهار، پنج سانتي متري از جسد به آن نگاه مي كردم و سعي مي كردم درس آناتومي را خوب بفهمم. نمراتم هم در حد متوسط و گاه حتي بهتر از ديگران مي شد.
* كنار درس ورزش شنا را هم ادامه دادي؟
بله. تا دانشگاه در كنار تحصيل شنا و موسيقي را هم ادامه دادم. سال اول دانشگاه درمسابقات علوم پزشكي در رشته شنا شركت كردم. سال دوم دانشگاه هم از سوي فدراسيون ورزش نابينايان اعلام شد كه براي انتخاب اعضاي تيم ملي مسابقاتي را برگزار مي كنند. در اين مسابقات شركت كردم و توانستم ركورد لازم براي ورود به تيم ملي نابينايان و كم بينايان را به دست بياورم. در اين راه از تجربه و آگاهي مربي خوبم آقاي سيدعبدالله عزيزي استفاده كردم. او به من گفت كه مي توانم در شناي استقامت موفق بشوم. بگذريم كه در دوران تمرين و آموزش شنا هم مشكلات خاص خودم را داشتم كه به بيناييم مربوط مي شد. اما با راهنمايي هاي مربي ام آقاي عزيزي و تمريناتي كه برايم در نظر گرفت، روز به روز ركوردم بهتر مي شد. سال سوم دانشگاه، اردوهاي تمريني سخت و پيچيده اي را پشت سر گذاشتم. جا دارد از مساعدت هاي دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي هم تشكر كنم كه كمكم كردند. مرداد ماه سال ۱۳۸۳ در مسابقات كم بينايان و نابينايان ۲۰۰۳ كانادا شركت كردم و توانستم در رشته ۸۰۰ متر يك مدال نقره بياورم.
* آيا ديگران هم مدال آوردند؟
- اين مدال نقره، اولين مدال جهاني تاريخ شناي كشور ماست. يعني تا آن روز ما چه در بين افراد سالم و چه نابينا و كم بينا در رشته شنا مدال جهاني نداشتيم. اين مدال را هم با ركورد بسيار خوبي كه از خودم به جا گذاشتم به دست آوردم. فكر مي كنم بايد از فدراسيون شنا درباره اين ركورد پرسش بشود. يا اصلاً اين ركورد را به شور بگذارند كه با ركورد ملي ما چه اختلافي دارد.
* در مورد ركوردي كه كسب كرده اي توضيح بده و بگو در چه ماده و كلاسي شنا مي كني؟
- نابينايان و كم بينايان در شنا به سه كلاس B_۱ ، B_۲ ، B_۳ تقسيم مي شوند. B_۱ شناگران فاقد بينايي اند، B_۲ كساني اند كه درجه اي از بينايي در حد رنگ بيني و نوربيني دارند و B_۳ هم افراد كم بينا هستند. من در كلاس B_۳ و در رشته ۱۵۰۰ متر استقامت شنا مي كنم. با همين رشته هم در مسابقات جهاني شركت كرده بودم. ولي گفتند كه آخرين رشته در آن مسابقات ۸۰۰ متر است. من هم در اين رشته در مسابقات جهاني شركت كردم و توانستم مدال بياورم. اما در اين ماده ركوردم ده دقيقه و شانزده ثانيه بود، كه ركورد فوق العاده قابل قبولي حتي در حد تيم ملي عادي بزرگسالان كشورمان محسوب مي شد.
* متولي ورزش معلولان در ايران چه كسي است؟
- ما براي ورزش معلولان در كشورمان، دو نهاد اصلي در سطح فدراسيون داريم. يعني يك فدراسيون جانبازان و معلولان داريم كه تا چند سال پيش نابينايان، كم بينايان هم زير مجموعه اي از اين فدراسيون بودند، ولي حالا چند سال است كه فدراسيون نابينايان و كم بينايان مستقل شده است. فدراسيون جانبازان و معلولان، افراد با معلوليت هاي جسمي را تحت پوشش قرار مي دهد، اما فدراسيون نابينايان و كم بينايان تنها نابينايان و كم بينايان را. همه اينها در سطح استان ها، هيأت هايي را دارند و زير نظر سازمان تربيت بدني هستند.
* پاراالمپيك چطور؟
- فدراسيون ها براي مسابقات جهاني اند. براي مسابقه هاي المپيك هم دو نهاد در كشور وجود دارد. يكي كميته ملي المپيك ايران است و ديگري كميته ملي پاراالمپيك يا ام پي سي ايران.
* ورزشكاران معلول چطور به پاراالمپيك معرفي مي شوند؟
- آنها بعد از اين كه در مسابقه هاي جهاني مدال آوردند. براي شركت در رقابت هاي پاراالمپيك به اين كميته معرفي مي شوند.
جالب اينجاست كه من هم معرفي شدم. يعني پس از بازگشت از مسابقات جهاني كانادا، مسئولان ورزش معلولان به من گفتند كه براي ايران در ماده ۸۰۰ متر كلاس B_۳ براي شركت در رقابت هاي پاراالمپيك آتن سهميه آورده ام. اما پس از پيگيري هاي من اعلام كردند كه در فهرست رده بندي جهاني قرار نمي گيرم. به همين خاطر با فدراسيون جهاني نابينايان و كم بينايان و همچنين كميته برگزار كننده مسابقات پاراالمپيك آتن شخصاً مكاتبه كردم. آنها گفتند كه مسابقات شنا در ماده ۸۰۰ متر در پاراالمپيك آتن برگزار نمي شود، جداي از اين كه، اصلاً فهرست رده بندي در مورد اين ماده وجود ندارد.
* وقتي در رقابت هاي جهاني كانادا مدال آوردي، فكر مي كردي چه استقبالي از تو به عمل بيايد؟
- وقتي در كانادا مدال آوردم رؤياي من بود كه در ايران چه تقديري از ما مي شود. اما جالب است كه در فرودگاه مهرآباد تهران حتي يك مارش براي ما نزدند و كسي به استقبالمان نيامد. همان طور كه هنگام رفتن به كانادا كسي ما را بدرقه نكرد و براي روحيه دادن به ما موسيقي سرود ملي را ننواخت. در بازگشت ما دو نفر بوديم، يكي از بچه هاي دووميداني و من به عنوان برنده اولين مدال تاريخ شنايمان. در فرودگاه هم با ازدحام معمولي آنجا روبرو شدم و آن حلقه گلي را هم كه به گردنم انداختند، خانواده و دوستانم تهيه كرده بودند.
بعد از آن هم هيچ حمايتي از من نكردند و هيچ امكاني برايم فراهم نشد. هر چند زحمات فدراسيون نابينايان و كم بينايان قابل تقدير است. چون انصافاً خوب كار مي كنند. ولي شايد تنها تقديري كه از من كردند؛ انتخاب شدنم به عنوان قهرمان قهرمانان به همراه ده نفر ديگر در استان تهران بود.
* اداره تربيت بدني سازمان بهزيستي چه كرد؟
- اين هم داستان جالبي دارد. خوب، من رشته ام همين است. توانبخشي است. بهزيستي را هم خوب مي شناسم. اما شايد براي آن كه بهتر شرايط را درك كنم، به عنوان مددجو و از طريق مددكارم اقدام كردم. حال بماند كه چقدر از اينجا به آنجا رفتم. چقدر از اين اداره به آن اداره رفتم تا اين كه من را به مسئول تربيت بدني معرفي كردند. هر جا كه مي رفتم به به! بود و احسنت! و آفرين! ولي وقتي موقع عمل مي رسيد نه بخشنامه اي بود و نه دستور و قانوني. مسئول تربيت بدني بهزيستي هم با كلي سلام و صلوات، تحويلم گرفت. ولي گفت كه چون ما تا به حال در تاريخ ورزش شناي سازمان بهزيستي اصلاً قهرماني يك معلول كم بينا در سطح جهان را نداشتيم و فكر هم نمي كرديم روزي اين اتفاق بيفتد، به خاطر همين هيچ بخشنامه اي در اين باره نداريم. اما مي توانيم حكم قهرماني جهاني ات را كنار بگذاريم و به حكم قهرماني كشوري تو جايزه بدهيم. بعد هم آمد براي چهار حكم قهرماني كشوري ام، پنجاه هزار تومان جايزه نوشت! براي چهار مدال طلا در دو سال پنجاه هزار تومان!
و اين جاي خجالت داشت. چون بهزيستي كه متولي توانبخشي معلولان در سطح كشور است، از من مي خواست توانايي سطح بالاتر را زير پا بگذارم و توانايي سطح پايين تر را براي تقدير ارائه دهم و به آن توانايي بسنده كنم!
* به نظر مي رسد آن طور كه انتظار داشته اي نتوانسته اي خودت را به جامعه، به مردم و به ديگر معلولان معرفي كني و از توانمندي ها و موفقيت هايت بگويي. خودت براي اين منظور كاري كرده اي؟
خيلي جالب است. در حقيقت درخواست و هم گله من الان اين است. چند ماه، يعني از شهريورماه تا اسفند ماه سال گذشته سعي كردم به ملاقات دكتر راه چمني، رئيس سازمان بهزيستي كشور، بروم. يعني الان اگر به دفتر ثبت قرار ملاقات هاي منشي ايشان مراجعه كنيد، شايد دوازده بار درخواست ملاقات من در اين دفتر ثبت شده باشد ولي هنوز به اين ملاقات نايل نشده ام. تنها هدفم از انجام اين ملاقات هم معرفي خودم به سازمان بهزيستي بوده كه به آنها بگويم من هستم؛ با اين توانمندي ها. بياييد از من و تجربه من براي ارتقاي سطح توانبخشي جامعه استفاده كنيد.
به هر حال، اگر تا امروز مي گفتم كم بينا نيستم، چون مي خواستم به اين موفقيت ها برسم، حالا كه رسيده ام، مي خواهم بگويم: «من كم بينا هستم.» به اين علت كه مي خواهم به توانبخشي كشورم بگويم: «ما مي توانيم.» به مردم بگويم كه ما مي توانيم، اما در دوره اي بايد پنهان باشيم و آنگاه آشكار شويم. به هر تقدير، چون در ايران نتوانسته ام به چنين بازتابي برسم، با راهنمايي استادم، مي خواهم خودم را به عنوان يك معلول موفق و به عنوان كسي كه در ورزش، در هنر و در تحصيل موفق بوده و ناتوانايي هاي خود را كنار زده و خوب توانمند شده، به يونسكو معرفي كنم.
* درباره آينده شغلي و كاري خودت چطور فكر مي كني؟
- من سعي كرده ام زندگي ام را روي سه ستون بنا كنم. خانواده و بخصوص پدرم در اين راه خيلي مشوق من بوده اند. اول ستون ورزش بود. اميدم اين بود كه حتي تنها روي همين ستون يك زندگي مستقل بنا كنم. مثل افراد سالم كه اين كار را مي كنند. ورزش را امروز به بالاترين سطح خودش رسانده ام، ولي امروز آن را تهي مي بينم، گرچه شايد از شش سالگي روي آن حساب مي كردم.
از طرف ديگر، ستون ديگري را ايجاد كرده ام به نام هنر. الان هم به عنوان نوازنده سازهاي كوبه اي (ضرب و دف) با گروه هاي موسيقي از جمله گروه «سمان» همكاري مي كنم. تا به حال هم چند كنسرت اجرا كرده ايم و خدا را شكر، امسال با كاري كه به جشنواره بين المللي موسيقي وين كه بزرگترين جشنواره موسيقي جهاني در سال است فرستاده ايم. در اين جشنواره در بخش موسيقي ملل پذيرفته شده ايم و در دي ماه سال جاري با گروه سمان به اين جشنواره مي رويم. در حوزه هنر هم من هيچ وقت، خودم را به عنوان نابينا يا كم بينا معرفي نكردم گرچه مشكلات زيادي را از سر گذراندم؛ از خواندن نت ها تا همنوازي در گروه كه هر كدام به نوعي به ديدن نياز دارد. اما نمي دانم اگر در اين جشنواره هم مقامي بياورم چه خواهد شد. شايد موسيقي هم سرنوشت ورزش را پيدا كند.
پايه ديگر، تحصيلاتم است. بعد از گذراندن سال هاي مدرسه و نواختن يك ملودي جديد و رفتن به رشته تجربي و آنگاه رفتن به رشته كار درماني و شناخته شدن به عنوان تنها دانشجوي پزشكي، حالا مي توانم بگويم هدفم توانبخشي و عشقم توانبخشي است و دوست دارم كار حرفه اي خود را در آينده رشته كار درماني قرار دهم. به اميد خدا در كنكور كارشناسي ارشد هم شركت كرده ام و اميدهاي بسيار زيادي براي قبولي دارم. در واقع، در آينده شغلي و حرفه اي، بزرگترين هدفم اين است كه در راه توانبخشي بتوانم موفق شوم و آرزو دارم نظام توانبخشي ما هم بتواند همپاي رشد علم توانبخشي، رشد كند و با علم كشور همگام شود.
اميدوارم روزي هم فرا برسد كه من مددجو بتوانم به سادگي مسئولان توانبخشي كشورم را ملاقات كنم.

گفت وگو با معاون امور اشتغال سازمان بهزيستي
۳۰ هزار شغل براي معلولان
011070.jpg

راضيه كباري
اگر صحبت از حق معلول در برخورداري از شغلي آبرومند به ميان مي آيد، كسي نمي خواهد- چنان كه شايد برخي به غلط مي پندارند- براي اين قشر آسيب ديده چيزي بيشتر از همان حق انساني شان طلب كند. چه، اگر جامعه اي به آن رشد و پختگي و به آن اعتلا رسيده باشد كه قشرهاي آسيب ديده اش را در سايه حمايت و توجه خويش بگيرد، شكي نيست كه سعادتمندي به روي همه افراد آن جامعه لبخند مي زند. بنا به همين ضرورت اداره  اي در سازمان بهزيستي عهده دار امر اشتغال جامعه هدف بهزيستي كه معلولان هم جزو آنند، شده است. طي گفت و گويي با دكتر مسعود حيدرنژاد معاون هماهنگي امور اشتغال سازمان بهزيستي كشور و مشاور هماهنگي امور ايثارگران سازمان بهزيستي درباره ضرورت تأسيس اين اداره و زمان شروع فعاليت آن،به بحث نشستيم . وي معتقد است:
«بعد از جنگ تحميلي دولتمردان با مشكل بيكاري در سطح جامعه روبه رو شدند. سازمان بهزيستي هم از اين رويكرد جدا نبود. در سالهاي ۷۷-۱۳۷۶ مسئولان سازمان بهزيستي در پي سياستهاي دولت براي كاهش بيكاري، تصميماتي را براي جامعه هدف خود گرفتند. از سال ۱۳۸۱ ميزان بيكاري در جامعه هدف بهزيستي بسيار بالا رفت، تا جايي كه اگر ميزان بيكاري را در سطح جامعه ۱۷-۱۳ درصد در نظر بگيريم، اين آمار در جامعه هدف بهزيستي ۴۰ تا ۵۰ درصد است.»
*آيا ما آمار رسمي و دقيقي از تعداد معلولان بيكار داريم؟
- خير. طي ۲۵ سالي كه از پيروزي انقلاب اسلامي مي گذرد، تنها يك بار و آن هم در سرشماري عمومي سال ۱۳۶۵، از معلولان آمارگيري به عمل آمده است. در آن آمارگيري معلوم شد كه از ۱۵/۱ ميليون نفر كارمند دولت تنها شش هزار نفر معلولند. به عبارتي سه صدم درصد از معلولان در مؤسسات دولتي به كار اشتغال داشته اند. در حالي كه قانون سه درصد استخدام معلولان مطرح بود، بي آن كه چه در سازمانهاي دولتي و چه غيردولتي ضمانت اجرايي داشته باشد. اما به تازگي، مصوبه اي در ارتباط با اشتغال معلولان در مجلس تصويب شده كه در آن به طور جدي به راهكارها و ضمانت اجرايي قوانين فكر كرده اند.
اما در سطح جهاني، برآورد ميزان معلولين در جوامع را ده درصد كل جامعه مي دانند كه از اين ميزان ۴-۳ درصد را معلولان بارز تشكيل مي دهند. گرچه اين آمار را در ايران تا ۷/۴ درصد هم ذكر كرده اند.
يك درصد از معلولان بارز توانايي انجام كارهاي روزانه را دارند كه يك سوم از آنها در سنين ۴۰-۱۵ سال، يعني سن كار مفيد، قرار مي گيرند.
گذشته از اين، در جامعه به طور متوسط ۴-۳ نفر با يك نفر معلول سروكار دارند، به عبارتي، جمعيتي معادل ۱۵-۱۲ درصد كل جامعه. حال، اگر همين آمارها را در جمعيت ۷۰ ميليون نفري كشورمان در نظر بگيريم، درمي يابيم كه با حدود هفت ميليون نفر معلول سروكار داريم كه تنها بين ۵/۲ تا ۳ ميليون نفر آنها معلول بارز مي باشند. از طرف ديگر حدود ۷۰۰ هزار نفر معلول داريم كه توانايي انجام كار روزانه را دارند و ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر آنها بين سنين ۱۵ تا ۴۰ سال هستند و دغدغه اشتغال دارند.
اما با درنظر گرفتن آمار جهاني حدود يكصد هزار نفر معلول بيكار در كشور وجود دارد كه بايد براي آنها برنامه ريزي كنيم. هرچند، آخرين آمارها مربوط به سال ۱۳۶۵ مي باشد و در سال ۱۳۷۵ به دليل بار مالي در سرشماري به آمار معلولان توجه نكرده اند. با اين وجود آمار جمعيت معلول نيازمند كار در ايران بين ۲۵۰ تا ۳۵۰ هزار نفر برآورد شده است.
* فكر مي كنيد چند سال طول بكشد كه به اين تعداد كار بدهيد؟
- در سال ۱۳۷۹، برنامه مبارزه با فقر توسط هيأت دولت به تصويب رسيد. در اين برنامه سهميه اشتغالزايي معلولان را سالانه دو هزار نفر در نظر گرفته اند. اگر نگاهي به آمار اشتغال كميته امداد كه سالانه ۲۴ هزار نفر است، بيندازيم و يادمان باشد كه بهزيستي علاوه بر معلولان، بايد مددجويان را هم تحت پوشش قرار دهد، اين ميزان بسيار ناچيز است و نزديك ۵۰ سال طول خواهد كشيد كه به همين تعداد يكصد هزار نفر آمار غيردقيق كار بدهيم.
* چرا براي استخدام سهميه سه درصد را در نظر گرفته ايد؟
- در راستاي تصويب ماده واحده قانون تشكيل سازمان بهزيستي در سال ۱۳۵۹ و مفاد تبصره ۱۰ اين قانون، مقرر مي شود همه مؤسسات دولتي و غيردولتي كه بيش از ۵۰ نفر در آنها مشغول به كارند، مكلفند بين ۲ تا ۵ درصد از كاركنان خود را از ميان معلولان توانبخشي شده كه قادر به انجام كار هستند، انتخاب كنند. در سال ۱۳۶۵ دولت طي مصوبه اي اين اندازه را ۳ درصد تعيين كرد.
* فكر نمي كنيد بسياري از كارهاي اداري را معلولان و به ويژه معلولان تحصيلكرده مي توانند انجام بدهند؟
- بله، ولي من حتي به فراتر از اين اعتقاد دارم، گرچه در كشور ما دراين باره تحقيقات درستي انجام نگرفته است. چرا كه براي نمونه، در سال ۱۹۹۸ در كشور ايرلند در اين رابطه تحقيقي انجام داده اند و گفته اند كه اگر در سال براي معلول يك ليره خرج كرده اند، آخر سال، دو ليره برداشت كرده اند. در كشور مصر نيز براساس پژوهشهاي انجام شده آماري وجود دارد كه حاكي است گرچه ميزان حوادث براي معلولان نسبت به افراد عادي ۷/۱ درصد بيشتر است، اما غيبت آنها ۱۷ درصد كمتر و كارايي شان ۱۴ درصد بيشتر از افراد عادي است. اين خود گوياي توانايي معلولان است. حتي كارفرماها در برخي كارها نظير كار در محيط هاي پر سر و صدا، دنبال كارگر ناشنوا مي آيند. يك چنين كارگري در اين موارد بسيار ايده آل است، گذشته از اين كه وقت كمتري را صرف صحبت با همكارانش مي كند، كمتر اعتراض مي كند و سر به زير است.
* گاه مي بينيم اداره يا سازماني سه درصد از سهميه استخدام خود را به معلولان اختصاص مي دهد، حتي در مراحل اوليه آنها را مي پذيرد ولي بعد معلوليت حكم «مهر باطل شد» را پيدا مي كند و معلول باز مي ماند؟
- پيشنهاد ما به هيأت دولت اين بود كه سازمان مديريت و برنامه ريزي اين سهميه سه درصد را از سهميه استخدامي ارگانها جدا كند و به سازمان بهزيستي محول كند. اين گونه، سازمان بهزيستي معلولان را گزينش كرده، براي استخدام معرفي مي كند. اگر چنين شود، مشكل استخدام و استفاده از سهميه سه درصد قانوني حل مي شود. ديگر هيچ ارگاني هم قادر نخواهد بود آن را رعايت نكند و قانون مذكور ضمانت اجرايي پيدا خواهد كرد. اما، بدون بهره مندي از چنين امكاني، اگر سازمان بهزيستي از ارگاني ايراد هم بگيرد مي گويند، به شما مربوط نيست.اگر هم بگويند متصدي اشتغال معلولان ما هستيم، مي گويند، اين كجا نوشته شده، حتي مي گويند چه كسي اين وظيفه را به شما محول كرده است. به واسطه همين مشكلات ، طرح تأسيس وزارت رفاه اجتماعي مطرح شد، چون حقوق معلولان و ديگر قشرهاي آسيب پذير در جامعه ناديده گرفته مي شود. در حال حاضر، براي نمونه، در برخي استانها آمار بيكاري معلولان تا ۷۰ درصد هم رسيده است.
* يعني تا پيش از اين هيچ تمهيدي انديشيده نشد تا از تضييع قانون جلوگيري شود؟
011067.jpg

- چرا. سال ۱۳۷۱بهزيستي پيشنهاد كرد كه هر ارگاني كه قانون سهميه سه درصد استخدام معلولان را رعايت نكرد، به عنوان خسارت، دست كم حقوق معلولاني را كه بايد استخدام مي كرده، به بهزيستي بپردازد. اما كميسيون اجتماعي دولت با اين پيشنهاد مخالفت كرد. اما حاصل پيگيري هاي سازمان بهزيستي،  طرح و تصويب قانون حقوق معلولان در مجلس بود. گذشته از اين، همان طور كه گفتم، به دليل اهميت معضل بيكاري و به پيروي از سياست دولت در بهزيستي هم سال ۱۳۸۱ ستاد هماهنگي اشتغال كشوري تشكيل شد كه در هر استان نيز ستاد اشتغال وجود دارد تا در همه كشور كارها منسجم و به صورت يكسان انجام شود. تا به حال هم دستور العمل جامع اشتغال را براي جامعه هدف سازمان (معلولان و مددجويان) در كل كشور تصويب كرده ايم. براساس اين دستور العمل، در سطح ستاد چهار كميته داريم، به عبارتي كميته طرح و برنامه براي ارائه برنامه هاي اشتغال زايي، كميته پشتيباني براي پيگيري اعتبارات، كميته آموزش و ديگري، كميته هماهنگي استانها كه به استانها مي روند و مشكلات را بررسي و در منطقه رفع مي كنند.
* به نظر مي رسد يكي از راه هاي اشتغال معلولان، پرداخت وام خود اشتغالي است. در اين باره چه نظري داريد؟
- وام دادن به تنهايي مهم نيست، بلكه مهم پيگيري كردن براي رسيدن فرد به اشتغال است. تلاش اين معاونت، در گام نخست اين است كه ببينيم كسي كه براي اشتغال معرفي شده مهارت دارد يا نه. اگر آموزش نديده، براي او دوره آموزشي مي گذاريم، آنگاه او را به كارفرما معرفي مي كنيم و وام را به كارفرما مي دهيم. اگر هم برنامه اشتغال، خود اشتغالي است، او را راهنمايي مي كنيم كاري را شروع كند كه درآمدزا باشد. اين گونه او را به سوي اشتغال پايدار راهنمايي مي كنيم. بعد هم نظارت مي كنيم فرد كار مي كند يا نه و در صورت نياز از او حمايت مي كنيم.
*چه كرده ايد اين پولي كه قرار است براي افراد آسيب ديده اجتماع صرف شود، دوباره به جيب كارفرمايان صاحب سرمايه سرازير نشود؟
- كارفرما تا معلول را به كار مشغول نكند، پولي دريافت نمي كند. سياست اين نيست كه مثلاً پول را به كسي بدهيم كه قرار است بعدها كارخانه اش راه بيفتد، بلكه وام خوداشتغالي را به كارفرمايي مي دهيم كه مي خواهد از آن به صورت بودجه جاري استفاده كند.
* با شرايط فعلي جامعه و معضل تورم به نظر مي رسد اگر چند برابر اين وام هم به طور بلا عوض داده شود، باز نمي توان به سادگي كارآفريني و ايجاد اشتغال كرد؟
- بله. كافي نيست. الان براي ايجاد اشتغال پايدار دست كم ۱۰۰ ميليون ريال نياز است. به همين خاطر، قرار است امسال ميزان وام از ۳۰ ميليون ريال به ۵۰ ميليون ريال افزايش يابد.
* چقدر از كل بودجه بهزيستي صرف اشتغالزايي معلولان مي شود؟
- ما با هماهنگي سازمان مديريت و برنامه ريزي از محل وجوه اداره شده، مي توانيم مبلغي تا ده درصد را براي آموزش و اشتغال به كار بگيريم. در سال ۱۳۸۳، از محل اين وجوه، ۱۹۰ ميليارد ريال اعتبارات اشتغال داريم كه ده درصد آن صرف آموزش مي شود. در سال ۱۳۸۲ اعتبارمان ۱۰۰ ميليارد ريال بوده است. كه با اين اعتبار اميد مي رود بتوانيم در سال ۱۳۸۳ آمار اشتغال را به ۳۰ هزار نفر برسانيم.
* براي آموزش كارفرما ها چه كرده ايد و چه تشويق هايي براي آنها در نظر گرفته ايد؟
- در برخي از استانها، كارفرماها براي گرفتن دوباره وام معلول را اخراج مي كردند و معلول ديگري را به كار مي گرفتند. آنها را توجيه كرده ايم كه بايد حق و حقوق فرد را بدهند و به آنها يادآوري كرده ايم اخراج كارگري كه در كار خود ماهر شده و استخدام فرد ديگري به جاي او، باعث ضرر به آنهاست. اكثراً اين منطق را مي پذيرند. در مواردي هم كارفرمايي مشكل مالي هم داشته به او كمك كرده ايم.
اما در مورد تشويق و مثلاً معافيت هاي مالياتي هنوز كاري نكرده ايم، مگر اين كه در قانون جديد مواردي پيش بيني شده باشد. با اين وجود تا سال ۱۳۸۲ براي به كارگيري معلولان اعتبار دو ميليارد ريال جهت پرداخت سهم بيمه كارفرما در نظر گرفته ايم. امسال اين مبلغ به ۱۳ ميليارد ريال افزايش يافته است و به اين ترتيب سهم بيمه كارفرما را افزايش داده ايم، يعني حق بيمه هر فرد از ۲۰ به ۲۵ هزار تومان افزايش يافته است.
* چقدر از تشكيل تعاوني هاي معلولان استقبال مي كنيد؟
- طرحي كه امسال دنبال آن هستيم تشويق معلولان و مددجويان به تشكيل تعاوني هاست. با معاونت اشتغال وزارت تعاون هم صحبت كرده ايم تا اساسنامه اي ويژه معلولان و مددجويان تهيه كنند و در سطح معاونت اشتغال استانها، معلولان و مددجويان را شناسايي كرده و به سمت تشكيل تعاوني هاي خاص هدايت كنند. وزارت تعاون مي تواند براي اين معلولان كلاس هاي آموزشي برپا كند، از آنها امتحان بگيرد و به آنها مجوز بدهد در اين صورت اعتبار ۳۰ ميليون ريالي را در اختيار خود اين معلولان مي گذاريم. اداره تعاون هم مبلغي به عنوان وام به آنها مي دهد و به اين صورت معلولان خود كارفرما مي شوند.

نگاه امروز
معلولان از حاشيه نشيني تا شهروندي
۱۰ درصد يا نزديك به ۷ ميليون نفر از جمعيت كشور را كساني تشكيل مي دهند كه از آنها به عنوان «معلول» نام برده مي شود و از اين ميان ۳ در صد جامعه داراي معلوليت بارز هستند. معلولان گروهي از انسانهاي آسيب ديده اند كه نقص عضوي از اعضاي بدن، بيماري، ناتواني و مشكلات ذهني و روحي سبب شده است به نوعي از صحنه فعال جامعه به حاشيه رانده شوند. حاشيه نشيني، محروميت از حقوق انساني، فقدان منزلت و قدرت اجتماعي و به دنبال آن فقر را بر اين گروه تحميل كرده است؛ تا آنجا كه عده اي براساس پنداشتي نادرست معلول را نه انساني چون ديگر مردمان بلكه فردي نيازمند و محتاج   ترحم  به شمار مي آورند.
نقطه مقابل اين تلقي ديدگاهي است كه آسيب مندي و معلوليت را مشكلي اجتماعي مي انگارد و افراد معلول را قربانيان مجموعه اي از نابسامانيهاي بهداشتي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي مي داند. در اين ديدگاه معلول نه فردي ضعيف، فقير و محتاج شفقت و ترحم بلكه «شهروندي» سزاوار برخورداري از حقوق مدني است.
در پرتو اين نگرش انساني به معلول و آسيب مندان است كه قوانين حمايت از حقوق معلولان شكل مي گيرد، ساختارهاو سازوكارهاي ساماندهي امور معلولان ايجاد مي شود، بسته به توان و استعداد حق اشتغال، كار و امرار معاش مي يابند، حق تجديد نسل، ازدواج و تشكيل خانواده پيدا مي كنند و در يك كلام «حق زندگي» با سربلندي براي آنان محترم شمرده مي شود.
خوشبختانه جامعه ما از مدتها قبل حركت در اين مسير را آغاز كرده و بسياري از حقوق معلولان را به رسميت شناخته است. اخيراً با تصويب قانون جامع حمايت از حقوق معلولان و به دنبال آن تشكيل وزارت رفاه و تامين اجتماعي، سازوكارهاي لازم جهت شتاب بخشيدن به تامين حقوق معلولان فراهم شده است. اگر چه نارسايي، مشكلات، كمبودها و نيز پيشداوريهاي نابجاي فرهنگي در مورد معلولان هنوز هم كم وبيش در جامعه وجود دارد اما اميد است با سياستها و برنامه هاي هماهنگ و پيگيري كه انتظار مي رود از سوي وزارت رفاه دنبال شود اين مسائل نيز به مرور مرتفع گردد. ويژه نامه  معلولان همشهري(صفحات ۵ ۷، ، ۸ و ۹) همزمان با روز بهزيستي و تامين اجتماعي و هفته معلولان ضمن ارج نهادن به تلاشهاي خدمتگزاران اين عرصه برخي مسائل و مشكلات جامعه معلولان كشور را با هدف دستيابي به راهكارهاي مناسب اجرايي به بررسي كشيده است. بدان اميد كه مقبول و موثر واقع شود.

زندگي
اقتصاد
ايران
سياست
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |