دوشنبه ۲۹ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۲
انديشه
Front Page

نظريه هاي معرفت و مسايل آن - واپسين بخش
عقل و تجربه
در بخش پيشين تعريفي اجمالي از معرفت شناسي مطرح و مسائل مهم معرفت شناسي بر طبق ديدگاه دو معرفت شناس معاصر، جاناتان دنسي و رودريك چيزوم بيان شد. در اين بخش، مسائل معرفت شناسي در سه بخش دامنه معرفت، منابع معرفت و ماهيت معرفت انسان معرفي و ديدگاههاي اصلي در خصوص هر بحث مطرح مي گردد. در پايان ضمن اشاره به اختلافات موجود معرفت شناسان در بحث از ماهيت معرفت، مباني معرفت شناسي فردي و جمعي بيان مي شود. با هم  مي خوانيم:
011178.jpg

نتايج به دست آمده از تحليل ها نشان مي دهد كه تقريباً همه معرفت شناسان معاصر اتفاق نظر دارند براي دستيابي به معرفت، داشتن باور صادق ضروري است، اما آن را كافي نمي دانند و معتقدند كه معرفت همانا چيزي بيش از باور صادق است
مسايل گوناگون معرفت شناسي را طبق يكي از طبقه بندي هاي رايج مي توانيم در سه مقوله دامنه معرفت، منابع معرفت و ماهيت معرفت انسان جاي دهيم. پيتر كاروترز در كتاب ماهيت انسان مدعي است كه تفاوت نظريه هاي معرفت را در همين سه مقوله مي توانيم به خوبي مشاهده كنيم. چنانكه در خصوص دامنه معرفت، طيف وسيعي از آراي فلسفي وجود دارند كه برخي از آنها كاملاً در نقطه مقابل همديگر مي ايستند. در يك سوي طيف، شكاكيت قرار دارد كه مي گويد معرفت ما به جهان خارج بسيار ناچيزتر از آن است كه معمولاً مي پنداريم. برخي شكاكان افراطي مدعي اند كه معرفت ما از حد امور وجداني و انديشه هاي شخصي جاري فراتر نمي رود و ما به چيزي فراسوي آنها علم نداريم.
در سوي ديگر اين طيف، انواع واقع گرايي وجود دارند كه مدعي امكان حصول معرفت به حقايق و واقعيات جهان خارجند. پاره اي از آرا و نظريه ها نيز در ميانه طيف قرار دارند. پديدارشناسي يكي از همين نظريه هاي ميانگين است كه مدعي است باورهاي معمولي ما درباره امور فيزيكي با جهاني يكسره مستقل از اذهان و انديشه هاي ما سروكار ندارند، بلكه برعكس، فقط با نمونه هاي تكرارپذير در تجربه ما ارتباط مي يابند. از ديدگاه پديدار شناسانه، وقتي من درباره صندلي اي كه روي آن نشسته ام سخن مي گويم، به واقع فقط به مجموعه اي از تجربه هاي شخصي اشاره مي كنم كه در خور آنند كه در جريان زمانمند خود آگاهي من تكرار شوند. بنابر اين، هنگامي كه مدعي مي شوم به وجود صندلي علم دارم و مي گويم: «مي دانم كه صندلي وجود دارد»، منظورم اين نيست كه اين معرفت و آگاهي واقعاً به چيزي بيرون از ذهن من، يعني به وراي تجربه و انديشه كنوني و جاري من تعلق مي گيرد.
آراي فلسفي درباره منابع ممكن معرفت بشري نيز طيف گسترده اي را پديد آورده اند. در يك سوي آن، تجربه گرايان كلاسيك همچون لاك و هيوم قرار دارند كه مدعي اند تجربه، تنها منبع اساسي معرفت و آگاهي به خود و جهان خارج است. البته تجربه در اصطلاح ايشان مفهوم وسيعي دارد و شامل حافظه و درون نگري هم مي شود.
در سوي ديگر، ديدگاه افلاطون به چشم مي خورد كه برخلاف تجربه گرايان معتقد است با تجربه نمي توانيم معرفت اصيل به دست آوريم؛ زيرا تجربه با حالات و اموري سروكار دارد كه پيوسته در حال دگرگوني و تغييرند. او مدعي است عقل، تنها منبع معرفت حقيقي است كه مي تواند ما را از جهان دگرگون ناپذير صور يا كليات (مثل) آگاه سازد.
در ميانه عقل گرايي و تجربه گرايي افراطي، موضع معتدلتري به نام عقل گرايي كلاسيك قرار دارد كه فيلسوفاني همچون دكارت و لايب نيتز از حاميان سرسخت آنند. عقل گرايان كلاسيك بر اين باورند كه معرفت، هم از طريق تجربه و هم از راه عقل محض حاصل مي شود.
ماهيت معرفت نيز از جمله محورهاي عمده در معرفت شناسي است كه از ديرباز صحنه پيكار آراي گوناگون بوده است. اين مسأله به ويژه در دهه هاي اخير توجه فيلسوفان را به خود جلب كرده و آنان را واداشته است تا به تحليل معرفت و تبيين آن بپردازند و مؤلفه هاي اساسي معرفت را بيابند. نتايج به دست آمده از اين تحليل ها نشان مي دهد كه تقريباً همه معرفت شناسان معاصر اتفاق نظر دارند براي دستيابي به معرفت، داشتن باور صادق ضروري است، اما آن را كافي نمي دانند و معتقدند كه معرفت همانا چيزي بيش از باور صادق است. بنابر اين، بايد مؤلفه سومي افزون بر مؤلفه هاي باور و صدق بيابيم تا باور صادق را به معرفت مبدل سازد.
اختلاف آراي موجود در مقوله ماهيت معرفت عمدتاً به همين مؤلفه سوم بازمي گردد. برخي مؤلفه سوم را «توجيه» مي دانند و مي گويند باور صادق در صورت موجه بودن همپايه و همسنگ معرفت مي شود. گروهي ديگر بر مؤلفه عليت تأكيد مي ورزند و معرفت را نه باور صادق موجه، بلكه باور صادق معلل مي پندارند. البته هيچ باوري بدون علت نيست، اما ايشان تفسيرهاي خاصي از باور صادق معلل ارائه مي دهند كه طبق يكي از آنها، باور صادق در صورتي معرفت اصيل و معتبر خواهد بود كه محصول به كارگيري روش ها و فرايندهاي قابل اعتماد باشد.
مسايل معرفت شناسي و نظريات مربوط به آنها در سه محور ياد شده پيوندي تنگاتنگ و سخت در هم تنيده دارند. روبرت ميرز در كتاب احتمال قوي معرفت، طبقه بندي ديگري براي معرفت پيشنهاد مي كندكه تقريباً با تقسيم بندي كاروترز يكسان است. او ضمن دسته بندي اين مسايل در سه محور ماهيت معرفت، اعتبار منابع معرفت و امكان معرفت، در خصوص ارتباط آنها با يكديگر مي گويد: مباحث مربوط به امكان علم و معرفت به جهان خارج و اذهان ديگران همواره به بحث از منابع و سرچشمه هاي معرفت مي انجامد و بحث هاي پيرامون مسايل مربوط به منابع معرفت نيز به سبب دستيابي به پاسخ ها و راه حل هايي براي مسايل مربوط به ماهيت معرفت مي شود. او همچنين يادآوري مي كند كه توان اين مسايل در ايجاد انگيزه ها و جلب توجه فيلسوفان و پژوهشگران معرفت يكسان نيست و به نظر مي آيد مشكلات و مسايل مربوط به شكاكيت سريع تر از مسايل ديگر ايشان را به انديشه و چاره جويي وا مي دارد.
011175.jpg

وانگهي، اهميت اين مسايل سه گانه از جنبه نظري و عملي نيز فرق مي كند. مسايل مربوط به ماهيت معرفت، بيشتر نظري اند و مسايل مربوط به منابع معرفت، كاربردي ترند؛ زيرا اگر اين منابع را همچون روش هايي براي دستيابي به باورهاي موجه بدانيم، بحث هاي انتقادي درباره آنها احتمالاً سبب اصلاح و بهبود برخي عادت هاي باوري خواهد شد و در نتيجه بر توانمندي ها و شايستگي هاي معرفت جويان خواهد افزود.
گويي مسايل سه گانه يادشده عمدتاً به معرفت شناسي فردي (فردگرايانه) تعلق دارند، نه معرفت شناسي جمعي. معرفت شناسي فردي به ويژه در دوره فلسفه جديد و از دوران دكارت به بعد برآن است تا نسبت باورهاي ذهني فاعل شناسا و كوشش هاي عقلي او را براي دستيابي به معرفتي يقيني و موجه درباره جهان عيني تحليل كند. در معرفت شناسي فردي، علم هويتي شخصي و عالم شخصيتي منفرد و مجزا دارد كه مي تواند يكه و تنها و بدون ياري و مشاركت ديگران به حقيقت دست يابد؛ اما در معرفت شناسي جمعي، ابعاد گروهي معرفت و حقيقت بر بعد فردي و شخصي آن تفوق دارد و اصولاً علم هويتي جمعي و بين الاذهاني و ميان فردي دارد و حاصل تلاش هاي عقل جمعي و اقدامات و اشتغالات و مشاركت هاي گروهي است. از اين رو، منظور معرفت شناسان اجتماعي از علم معمولاً علوم و دانش هاي روشمند و متشكل از مجموعه گزاره ها ،مسايل، پيش فرضها، نظريه ها و فرضيه هاي منجسم و درهم تنيده اي است كه به روش هاي خاصي گردآوري و يادآوري مي شوند.
اين معرفت شناسان مطالعات خود را بيشتر به بررسي مباني معرفتي علوم روشمند و سيستميك اعم از تجربي و غيرتجربي اختصاص مي دهند و از بحث هاي رايج درباره مسايل كلاسيك معرفت دوري مي جويند و به جاي پرداختن به باورها و حالات ذهني و توجيه آنها و نيز به جاي تأكيد بر نقش ذهن فردي شناسنده در فرايند شناخت، به بررسي چگونگي رشد و تحول معرفت علمي و مبناي منطقي و عقلانيت آن مي پردازند. گروهي از اين معرفت شناسان و فيلسوفان علم حتي اصرار دارند كه نظريه ها و فرضيه هاي علمي به واقع محتواي علمي باورها و انديشه ها و افكارند و به همين سبب مستقل و جداي از فاعل هاي شناسا و اذهان عالمان وجود دارند و رشد مي كنند. معرفت شناسي به اين معنا بيشتر نظريه اي درباره معرفت علمي و رشد آن است و نتايج آن به معرفت شناسي هاي ديگر تعميم داده مي شود.

رويداد انديشه

كلاس هاي فلسفي و عرفاني كانون انديشه جوان
011172.jpg

كانون انديشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در ايام تابستان كلاس هايي در گستره فلسفه و عرفان برگزار مي كند.
اين كلاسها تحت عنوان «سنت گرايي و تجدد خواهي»، «معرفت زنانه» و «شنود و شهود» برگزار مي شود.
در كلاس «سنت  گرايي و تجدد خواهي» شهريار زرشناس مباحثي مانند سنت و تكنولوژي، تكامل يا تبديل؛ انسان شرقي، انسان غربي؛ و ماشينيزم در هزاره جديد را مطرح مي كند. در بخش ديگري از اين كلاس، دكتر عليرضا قائمي نيا به مسائلي نظير حكمت خالده، سنت گرايان و نقد عقل مدرن مي پردازد.
در كلاس «معرفت زنانه» نيز دكتر محمد كرمي و طبيبه اسكندري مباحثي همچون مباني معرفتي فمنيسم؛ فمنيسم فلسفي، حقوقي و اجتماعي؛ فرا رخسارهاي فمنيسم در ايران؛ و سيماي زن در سينماي فمنيسم را مطرح مي كنند.
«شنود و شهود» يكي ديگر از كلاسهاي تابستاني كانون انديشه جوان است كه طي آن دكتر فاضلي مسائلي همچون: عرفان آسماني، عرفان زميني؛ عرفان،  روش يا هدف؛ عيارسنجي معرفت قلبي را مورد بحث قرار مي دهد.
فلسفه ملاصدرا در دانشگاه هاي سودان
براي اولين بار فلسفه فيلسوف عاليقدر ايراني ملاصدراي شيرازي براي دانشجويان رشته كارشناسي در بخش فلسفه دانشگاه نيلين در سودان تدريس مي شود.
011181.jpg

به گزارش روابط عمومي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، تدريس اين ماده درسي را پروفسور مصطفي عبده محمد خير استاد فلسفه دانشگاه نيلين كه در همايش جهاني ملاصدرا در تهران نيز شركت كرده بود، برعهده دارد. تدريس فلسفه ملاصدرا شيرازي با همت و پيگيري رايزني فرهنگي ايران در خارطوم و موافقت بخش فلسفه اين دانشگاه صورت مي گيرد.
گفتني است پروفسور مصطفي عبده پس از بازگشت به كشورش از همايش جهاني ملاصدرا در تهران در مقاله اي در روزنامه الحيات، ايران را كشور انديشه متعالي و حكمت و زيبايي ها معرفي مي كند و از ملت ايران به عنوان ملتي انديشمند و متمدن و داراي تاريخي كهن ياد مي كند.

تازه هاي انديشه

دو كتاب در حوزه دين پژوهي
تا اول مرداد ماه، كتاب «تبعيديان غريب» در حوزه دين پژوهي به وسيله نشر افكار راهي بازار كتاب مي شود. «تبعيديان غريب» نوشته مهرداد
011184.jpg
عربستاني، كتابي است كه به تاريخچه قوم مندايي يا صابئين در ايران مي پردازد. صابئين مندايي، پيروان حضرت «يحيي» تعميد دهنده هستند كه پيش از اشكانيان از سواحل رود ارس به جنوب سرزمين ايران مهاجرت كردند. «مندا» به معني «آگاهي، معرفت و دانش» است. آيين مندايي يكي از آيين هاي عرفاني جنوب عراق و خوزستان ايران است. منداييان در سده دوم يا سوم مسيحي از اردن به مرز تركيه و سوريه كوچ كردند و سرانجام در عراق و ايران سكني گزيدند. زبان مندايي نيز به زبان غرب سوريه همانند است.
آيين مندايي در واقع  گونه اي ثنويت و دوگانه پرستي است و پيروان آن به دو اصل متضاد، همچون روح و ماده، نيكي و بدي يا نور و ظلمت باور دارند. به نظر منداييان، بين جهان زميني و جهان آسماني، ماتارانه يا برزخ قرار دارد كه جايگاه آزمون و پالودگي ارواح است. ديوها هم نگهبان برزخ اند. كتاب مقدس مندايي، «گينزا» يا «گنج» نام دارد كه به دو بخش گينزاي راست و گينزاي چپ تقسيم مي شود، گينزاي راست درباره مطالب اين جهان و گينزاي چپ درباره جهان روشني و روح است. منداييان در روزهاي يكشنبه آيين ويژه تعميد و نيايش دارند. آنها جامه اي سپيد و بلند مي پوشند و بيشتر در كنار رودخانه ها زندگي و در آب رودخانه غسل و تطهير مي كنند. آب در نظر آنها پاك كننده آلودگي ها و نماد جهان روشني است.
فلسفه دين
كتاب «فلسفه دين» نوشته علي اكبر رشاد، توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي منتشر شد. اين كتاب به همت گروه كلام و دين پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي در ۲۸۰ صفحه و هشت گفتار منتشر شده است.
ديباچه اي بر منطق فهم دين، نهادهاي راهنماي فهم قرآن، آب حيوان به ظلمت بردن (پيامدهاي فلسفي نظريه تكثرگرايي ديني) و نسبت دين و ايدئولوژي چهار گفتار نخست اين كتاب را تشكيل مي دهند.در ساير بخش هاي اين كتاب به پلوراليسم ديني و چالش معيار (مباحثه با پروفسور جان هيك)، فلسفه فرج، فلسفه جهان برتر و فرجام قدسي تاريخ پرداخته شده است.مولف در پيشگفتار خود آورده است: «به رغم آنكه از نظر نويسنده، فلسفه دين را به «پژوهش عقلاني فرامتني در باره دين و گزاره ها و آموزه هاي بنيادين آن» يا «كاوش فلسفي در دين و درباره دين» اطلاق مي كنم، بر اين باورم كه عمده مباحث فلسفه دين از متون ديني به ويژه اسلامي قابل استنباط است و علاوه بر آن (و بلكه) يكي از راه هاي سنجش صحت و سقم مدعيات اصلي فلسفه دين، عرضه و قياس آنها به مباني و معارف ديني هموند با آن مدعيات است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |