پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۴
به مناسبت روز دماوند، دوم مرداد
بر فراز دماوند
وضعيت بد جان پناه كوه دماوند كه كم و بيش محل تردد خارجي هاست واقعا باعث شرمندگي است. شايد باور نكنيد ولي خيلي از جهانگردان به خصوص طبيعت گردان تنها براي ديدن دماوند به ايران مي آيند
011805.jpg
در يك جان پناهي كه حداكثر براي ۱۰ تا ۱۵ نفر گنجايش دارد، اگر ۵ برابر اين تعداد آدم جمع شود شما تصور كنيد كه چه اوضاعي پيش مي آيد
قله اي با آتشفشاني خاموش كه بالاي آن يخ و برف است و در دل آن به قدري حرارت وجود دارد كه آب را به جوش مي آورد
براي صعود از قله دماوند كوهنوردان لازم است چندين روز و شب را در ارتفاعات مختلف توقف كنند تا بدن آنها به تدريج با شرايط متفاوت جوي تطابق پيدا كند
محمد توكلي 
با شعر معروف ملك الشعراي بهار شروع مي كنم چون تا جايي كه من اطلاع دارم كس ديگري در اين مورد شعر نگفته مگر فردوسي حماسه سرا.
اي ديو سپيد پاي در بند....اي گنبد گيتي اي دماوند!
دماوند بلندترين قله ايران و خاورميانه و غرب آسيا است حتي اگر هيچ يك از اينها هم نبود آنقدر زيبايي و ويژگي منحصر به فرد دارد كه بارها و بارها به قله آن صعود كنيم يا در مورد آن حرف بزنيم. اين هم يكي ديگر از هزاران موهبت الهي است كه نصيب ما شده است اگر قدر آن را بدانيم!
حول و حوش ساعت ۵ صبح به اتفاق دوستان به طرف رينه حركت كرديم. در سر راهمان در سمت چپ جاده، پارك ملي لار قرار دارد كه ديدار از آنجا نياز به مجوز دارد. در پاي كوه پياده شديم تا ايستگاه دوم (گوسفندسرا) پياده رفتيم و بعد از يك استراحت كوتاه به طرف جان پناه اصلي حركت كرديم كه حدود ۴ ساعت كوه پيمايي نسبتا سخت داشت.
قله دماوند چندين مسير براي صعود دارد كه مسير جنوبي آن سرراست ترين و راحت ترين آنهاست. فقط به دو چيز نياز دارد: انرژي زياد و آمادگي جسماني؛ چه چيز هاي كمي!
متاسفانه در بين راه يكي از افراد گروه حالش به هم خورد و نتوانست بالا بيايد كه او را برگرداندند و مقداري هم وقت بقيه افراد را گرفت.
بسياري از افرادي كه در بين راه با آنها همراه شدم يا آنها را در جان پناه ديدم براي اولين بار بود كه به دماوند صعود مي كردند و در مورد چگونگي رفتن به قله سوالاتي داشتند كه برايشان توضيح دادم. به جان پناه رسيديم. آب به قدري سرد بود كه تا مدتي دست هايم بي حس شده و امكانات جان پناه هم نسبت به دفعه قبل كمتر بود.
روز بعد، صبح بسيار زود از خواب بيدار شديم ولي چون باد خيلي شديدي مي وزيد كمي ديرتر و حدود ۷ صبح به طرف قله حركت كرديم. اين بار هم با تمام تلاشي كه كردم تا آهسته تر حركت كنم و زمان استراحت هاي بين راه را بيشتر كنم ولي بازهم دوستان ما عقب ماندند و من مسير را به همراه افراد ديگر و مقدار زيادي از آن را هم به تنهايي طي كردم. حالت تهوع يكي از پديده هاي شايع در كوهستان است و اين پديده تشديد مي شود اگر قبل از رفتن به ارتفاعات از غذاهاي پروتئين دار و دير هضم هم استفاده شود.
كاهش فشار اكسيژن و رقيق شدن هوا تمام اعضا و جوارح بدن از قلب و كليه و كبد گرفته تا ميزان گلبول سازي در مغز استخوان را تحت تاثير قرار مي دهد كه پرداختن به آن نياز به بحث هاي مفصل و جداگانه دارد. نوعي به هم ريختگي در تمام بدن كه لازم است تمهيدات خاصي براي آن در نظر گرفته شود (مثل خوردن مواد قندي و زود هضم، نوشيدن مايعات و اقامت در جان پناه براي تطابق بدن با شرايط موجود و...)
بهترين مسير براي صعود از روي يالهاست كه اگرچه حالت صخره اي دارد و كمي طولاني تر ولي در مجموع مطمئن تراست. اين نكته اي است كه بعضي دوستان ما رعايت نمي كنند و از مسير هايي بالا مي آيند كه در اصل مسير هاي فرود آمدن هستند! و سر سره ناميده مي شوند.
راستي همان جوان هاي پر انرژي كه براي اولين بار به قله صعود مي كردند از كنار ما گذشتند و خيلي زودتر از ما به قله رسيدند و بر گشتند. اين هم از مزاياي جوان بودن و تمرين داشتن است. (چون خودشان گفتند كه مرتب به كوه مي روند.)
لااقل در مورد قله دماوند يك ساعت مانده به قله سخت ترين قسمت آن است. به خاطر كاهش فشار هوا ، وزش شديد باد و سرماي زياد. در اينجا حتي در هنگام ظهر درجه حرارت چندين درجه زير صفر است.
رسيدن به قله هر كوهي باعث ايجاد يك احساس خوشايند حاكي از رضايت مي شود كه فقط بايد تجربه و احساس كرد و توصيف آن براي من خيلي مشكل است و قله دماوند با ويژگيهاي خاصي كه دارد چيز ديگري است. دهانه قله شبيه يك جام بزرگ است و اين بار نيمي از سطح آن با برف و قنديل هاي يخي زيبا پوشيده شده بود.اين بار به داخل اين دهانه رفتم كه وزش باد هاي سرد در آن كمتر است.
به خاطر شرايط نامناسبي كه از نظر دما و اكسيژن در قله كوه وجود دارد، اقامت به مدت طولاني در آنجا نه ميسر و نه كار درستي است. بنابر اين بعد از اينكه تابلو هاي كوچكي را كه نام اعضاي گروه را روي آن نوشته بودم در قله نصب كردم حركت به طرف پايين شروع شد. اين بار هم بقيه افراد گروه ما با تاخير بالا آمدند و من به هنگام پايين رفتن آنها را ديدم!
راستي هنگام بالا رفتن با يكي از بچه هاي گرگان آشنا شدم كه تا نزديكي قله آمده بود ولي به گفته خودش چون آمادگي لازم براي ادامه مسير را نداشت از رفتن به قله منصرف شد. گفت اين بار هم نشد! واقع بيني او برايم بسيار جالب بود. موارد اينگونه در زندگي فراوان است .نبايد زياد سخت گرفت همين كه ما تلاش خود را انجام دهيم كار ارزشمندي است.
آدم در آن بالا احساس مي كند كه در سرزمين ديگري است. واقعا براي من شگفت انگيز است كه تنها با سه چهار هزار متر تغيير ارتفاع اين همه شرايط محيط تغيير مي كند و اينكه چقدر انسان موجود آسيب پذيري است.
گازهاي گوگردي كه از اطراف قله متصاعد مي شوند حدود يك ونيم ساعت مانده به قله باعث مي شوند كه صعود به قله مشكل شود، چون هم باعث سوزش چشم ها مي شود و هم تنفس را مشكل مي كند و اين عوارض به علاوه كاهش فشار هوا كه اكسيژن گيري گلبول هاي قرمز را كم مي كند به اضافه خستگي مضاعف ناشي از بالا رفتن از كوه و صرف انرژي زياد در مدت كوتاه باعث مي شود تا بسياري موفق نشوند به آساني از كوه بالا روند و اگر هم اين كار را انجام دهند مقدار زيادي وزن كم مي كنند كما اينكه دفعه اول كه من به دماوند صعود كردم بيش از ۷ كيلو وزن كم كردم! با خودم فكر كردم كه اين آدم هاي راحت طلب براي كاهش وزن چه پول هاي بي حساب و كتابي خرج مي كنند و چه روش هاي عجيب و غريبي را اجرا مي كنند. در صورتي كه همين كوه نوردي هاي مستمر مي تواند بسياري از اين مشكلات را حل كند.
ناگفته نماند كه براي صعود به كوه به خصوص قله اي مثل دماوند حتما لازم است كه شخص از آمادگي بدني لازم برخوردار باشد. مثلا مرتب برنامه دويدن داشته باشد يا يك روز در ميان به استخر برود كه شرايط بسياري خوبي براي كوهنوردي فراهم مي آورد ضمن اينكه به غضروف ها هم آسيب وارد نمي كند. چون كوهنوردي به خصوص پايين آمدن از كوه فشار خيلي زيادي روي غضروف هاي زانو وارد مي كند و اين هم از معدود معايب كوهنوردي است.
شياري در ميان كوه است و به آن سر سره مي گويند و پر از سنگ هاي ريز و درشت است كه اگر در مسير اين سنگ ها قرار بگيريم مي توان به راحتي روي آنها سر خورد و پايين آمد. شايد اين بهترين روش پايين آمدن از كوه باشد چون پايين آمدن اگرچه به انرژي زيادي نياز ندارد ولي چندان هم راحت نيست.
هنگام پايين آمدن حسابي خسته و خواب آلود بودم و به همين جهت چندين بار نشستم و استراحت كردم يك بار هم خوابم برد و فكر مي كنم نيم ساعتي در خواب غفلت بودم! خوبي اش اين است كه در كوه آدم واقعا آزاد است حتي از دست قضاوت ديگران و هر طور كه مي خواهد مي تواند كوهنوردي كند.
وقتي به جان پناه رسيدم ديدم كه مملو از جمعيت است و تعداد بسيار زيادي چادرهم در محوطه اطراف زده اند، جاي ما را هم گرفته بودند.نكته جالبي كه داخل جان پناه ديدم يك جمع چهار، پنج نفره بود كه چند زن ميانسال هم در بين آنها بود و شخص جاافتاده اي كه از صحبت هايش معلوم بود تجربياتي در كوهنوردي دارد داشت مطالب علمي در مورد شيوه صعود به كوه و غذا هايي كه بايد خورد و از اين قبيل مطالب براي خانم ها تعريف مي كرد و من كه كاملا خسته بودم اندك جايي براي دراز كشيدن پيدا كردم و فقط شنونده اين حرف ها بودم.......
حداقل زماني كه بايد براي صعود به دماوند اختصاص دهيم ۳ روز است :
يك روز براي رفتن از دامنه كوه تا جان پناه اصلي 
يك روز كامل براي صعود به قله و برگشتن به جان پناه 
ويك روز هم براي پايين آمدن و برگشتن به دامنه كوه 
و دراين ميان لازم است كه دو شب كامل در كوه اقامت داشته باشيم. محل اقامت همان بالاترين جان پناه است.
يك شب قبل از صعود و يك شب هم بعد از صعود، اين حداقل زمان ممكن است. كمتر از اين مدت نه عملي است و نه صحيح است.
عملي نيست چون فشار و خستگي شديدي به بدن وارد مي كند صحيح هم نيست چون لازم است بدن به تدريج به ارتفاع و كاهش فشار اكسيژن عادت كند تا به بدن شوك وارد نشود. اين موضوع به خصوص براي آنهايي كه به محيط كوهستان عادت ندارند و مثل ما از مناطق جنوبي كشور آمده اند كه هم سطح درياست و براي كساني كه ناراحتي هاي قلبي يا چشمي و نظاير آن دارند و يا از همه بدتر دچار كوه گرفتگي مي شوند رعايت اين نكات بسيار اهميت دارد.
اين مساله به قدري حايز اهميت است كه حتي بعضي ها توصيه مي كنند كه كوهنوردان لازم است چندين روز و شب را در ارتفاعات مختلف توقف كنند تا بدن آنها به تدريج با شرايط متفاوت جوي تطابق پيدا كند و من هم خودم اگرچه بنا به عادت سريع بودن معمولا مقداري سريع تر بالا مي روم، ولي معتقدم كه بايد به گفته سعدي در اين مورد عمل كرد كه مي فرمايد :
اي كه مشتاق منزلي مشتاب!......پند من كار بند و صبرآموز
اسب تازي دو تك رود به شتاب...واشتر آهسته مي رود شب و روز
شب قبل را در شرايطي بسيار ناراحت كننده و دشوار گذرانديم. از شدت تنگي، جاي نفس كشيدن نبود. در يك جان پناهي كه حداكثر براي ۱۰ تا ۱۵ نفر گنجايش دارد، اگر ۵ برابر اين تعداد آدم جمع شود شما تصور كنيد كه چه اوضاعي پيش مي آيد.
تازه بسياري از مشتاقان كوه هم با وجود سرما و وزش باد شديد در بيرون جان پناه و در محوطه اطراف، چادر زده بودند.
همانگونه كه بارها گفته ام اين جان پناه و به طور كلي تمام امكاناتي كه براي صعود به دماوند وجود دارد فوق العاده ناچيز و ناكافي است و مطلقا در خور طبيعت ارزشمند و بي نظير دماوند نيست.
به خصوص اين وضعيت براي جايي كه كم و بيش محل تردد خارجي ها است واقعا باعث شرمندگي است. شايد باور نكنيد ولي خيلي از جهانگردان به خصوص طبيعت گردان تنها براي ديدن دماوند به ايران مي آيند. اين را گفتم تا كساني كه مسوول اين نابساماني هستند بدانند كه خيلي كوتاهي كرده اند و سزاوار سرزنش فراوان هستند. واقعا ساختن يك سرپناه مناسب و بزرگ با امكانات لازم و كل تجهيزاتي كه براي رفتن به دماوند لازم است از جاده گرفته تاژنراتور يا حتي توربين بادي چقدر خرج بر مي دارد؟ ياچقدر كار لازم دارد؟ آيا ارزش ندارد كه اين هزينه را متحمل شويم؟
همانطوري كه گفتم مجبور بوديم كه شب را در همين بيقوله اي كه نام جان پناه دارد بيتوته كنيم. چون خستگي به حدي است كه مجال پايين رفتن نمي دهد. مضاف بر اينكه تاريكي هم مزيد بر علت است و اصلا فرود آمدن در چنين شرايطي خطرناك هم هست.
صبح روز بعد وقتي از خواب! بيدار شدم منظره طلوع خورشيد و به خصوص انعكاس نور آن در درياچه سد لار كه مشرف به جان پناه است بسيار ديدني بود و با وجود سردي هوا و وزش باد شديد، هندي كم را آوردم و اين صحنه هاي زيبا را با دوربين فيلمبرداري ثبت كردم چند عكس هم گرفتم.
... و در ميان چادر هاي متعدد و رنگارنگي كه تمامي اطراف پناهگاه را پوشانده بود و نفرات فراواني كه درجنب و جوش بالا رفتن يا پايين آمدن از كوه بودند به سمت پايين حركت كرديم.
پايين رفتن انرژي چنداني نمي خواهد. فقط بايد به آهستگي و بدون شتاب صورت گيرد تا باعث صدمه به غضروف ها و مفاصل زانو و پاشنه پا نشود. ضمن اينكه ضربات ناشي از پايين آمدن حالت ناخوشايندي دارد.ضمن پايين آمدن هم هر جا منظره و چشم انداز جالبي بود توقف كرديم و عكس و فيلم گرفتيم.
به ويژه حالت ابرها كه تمام فضاي روي دره اي كه رينه و آبگرم را در خود جا داده است پوشانده بودند مانند سايباني پنبه اي كه در زير نور خورشيد مي درخشيد.
از محل گوسفند سرا تا پايين كوه را با يك ميني بوس كه آماده حركت بود پايين آمديم هرچند هنگام بالا آمدن اين مسير را هم پياده آمده بوديم و دفعه قبل هم كه به دماوند آمده بوديم كل مسير حتي جاده آسفالت منتهي به رينه را هم پياده رفتيم! اين هم از طرز تفكر هاي يكي از استادان است كه كوهنورد بايد همه مسير را پياده طي كند! و ما بارها طعم تلخ اين شيوه نگرش را با تمام وجود چشيده ايم. آخرين بار آن هم در زردكوه بود كه بعد از رسيدن به كوهرنگ ، از فرط خستگي نقش بر زمين شدم!
يك احساس: راستي يادم رفت كه از يك احساس بسيار خوشايند ذهني كه به آدم هنگام پايين آمدن از كوه دست مي دهد هم كمي حرف بزنم.
تصور كنيد كه بعد از فتح دماوند شما داريد از كوه پايين مي آييد بعد عده زيادي زن، مرد، پير و جوان را مي  بينيد كه بر خلاف جهت شما رو به بالا در حركت هستند و تازه مي  روند كه به جان پناه و قله برسند و با چه تلاشي اين ميسر را طي مي كنند. با وجودي كه هيچكدام را نمي شناسي حال و احوال گرمي با آنها مي كني و متقابلا براي هم آرزوي موفقيت مي كنيد و بعضي كه كنجكاو تر هستند و يا براي اولين بار است كه به دماوند مي آيند از شما در مورد صعود، سوالاتي مي كنند يا از وضع هوا در آن بالا مي پرسند و شما هم خيلي عالمانه! و همين طور كه حركت مي كنيد جواب آنها را مي دهيد.احساس خيلي خوبي است. بيان كردن ساده نيست، بايد تجربه كرد.
من هيچگاه نمي  توانم شگفتي خودم را از اين طبيعت زيبا و متنوع ايران و از جمله همين دماوند و زيبايي هايش ابراز نكنم.
قله دماوند كه آن همه سرد است و درغالب اوقات سال مملو از برف است. وقتي كمي به پايين تر از آن ميآيي، با اختلاف فاصله هوايي كه شايد چند كيلومتر بيشتر نيست. اينجا درآبگرم، آبي به غايت جوش از دل همين كوه بيرون مي  آيد، به طوري كه مشكل من هميشه اين است كه چطور اين گرماي شديد آب را تحمل كنم؟
اين تضاد و دوگانگي كه در اينجا آن هم با اين فاصله كم به چشم مي خورد قابل تعمق و تحسين فراوان است.
قله اي با آتشفشاني خاموش كه بالاي آن يخ و برف است و در دل آن به قدري حرارت وجود دارد كه آب را به جوش مي آورد.

دماوند
عكس:گلناز بهشتي 
011808.jpg
دماوند؛ شكوه طبيعت ايران كه هر ساله هزاران نفر به شوق ديدنش روانه ايران مي شوند، اما خود ما ...
011811.jpg
قله پر شكوه دماوند از تمام جهات عظمتش را به رخ مي كشد حتي از پنجره هواپيما.
011814.jpg
خورشيد در دماوند آرام غروب مي كند تا تلا لو خود را بر دامان گسترده آن نظاره كند.

ماجراهاي طبيعت
حيوانات شگفت انگيز زندگي من
011817.jpg
نوشته: دكتر ريموندريتمارس 
قسمت پنجاه و يكم 

اگر در مقام قياس برآييم، ميمون در برابر موجوداتي كه نام برديم - صرف نظر از سرگرم كنندگي يا شباهتي كه ظاهرا با انسان دارد - جانوري بي ارزش، شلخته و سرگردان به نظر مي رسد. حتي در جنگل هم، ميمون در مقايسه با ديگرحيوانات رنج مي  كشد. او مطلقا چيزي را كامل نمي  كند و كاري را به انجام نمي  رساند، هرگز پناهگاه نمي  سازد و هيچ به فكر ذخيره كردن غذا نيست. در حالي كه عنكبوت مي  بافد و مورچه ساده و بي  تكلف مشغول پر كردن گنجه غذا براي بچه هايش است، ميمون در ميان شاخه هاي درختان نشسته ، جيغ مي  كشد و وقت تلف مي  كند.
فكر مي  كنم همين تناقض  و بي  ثباتي در روان شناسي ميمون است كه موقعيت او را به عنوان جد بلامنازع نوع بشر به شدت متزلزل مي  سازد! يك اورانگوتان يا شامپانزه مي  تواند انجام كارهاي جالب و گاه شگفت انگيزي را با يك چوب دستي ياد بگيرد، مع هذا تا به حال پيش نيامده كه از آن به عنوان اسلحه استفاده كند. با وجود آن كه در جنگل چوب هاي خشك فراوان است و انواع مختلف آن، از كوچك تا بزرگ، در دسترس قرار دارد هرگز نمي  بينيد و نمي  شنويد كه يك اورانگوتان كارهايي را كه به سرعت و سادگي در باغ وحش فرامي گيرد، در جنگل انجام دهد.
يك شامپانزه وقتي خشمگين است كارهايي مي  كند كه نشان دهنده آن است، مثلا يك ماهي تابه يا يك صندلي را روي سر مي  آورد و به شدت پرت مي  كند تا با ايجاد سرو صدا ناراحتي خود را بروز دهد، اما اين موضوع در رابطه با بابون كه در ميان ميمون ها از هوش بسيار پايين تري برخوردار است، عملا به پرتاب شيئي از سرخشم با هدف گيري و به منظور زدن حريف منتهي مي  شود. من بارها ديده ام كه اين حيوانات سنگ را با سرعت و دقت زياد و به صورت حرفه اي پرتاب مي  كنند و قدرت آن چنان است كه يك مردبالغ را از فاصله ۲۵ متري مصدوم كند.
تكرار مي  كنم، اين مساله كه پس از نسل هاي بي  شمار تكامل، هنوز هيچ ميمون وحشي درك كافي براي برداشتن چوبدست و استفاده از آن به عنوان وسيله اي كارآمد (براي زدن يا انداختن ميوه از درخت و امثال آن) پيدا نكرده است، مرا به شگفتي وامي دارد.
از طرف ديگر، در همان حال كه تيره ميمون ها را نكوهش مي  كنم، حوادث و رويدادهايي كه طي آن افراد اين قبيله هوش و ذكاوتي همچون انسان از خود نشان داده اند، به مغزم هجوم مي  برد و به ترديدم وامي دارد.
يك بار داشتم از يك اورانگوتان در پس زمينه اي پردار و درخت كه محيط طبيعي زندگي اين ميمون راتداعي مي  كرد، فيلمبرداري مي  كردم،روز بسيار گرمي بود و اورانگوتان من بايد درفضاي باز زير آفتاب كار مي  كرد. اواسط كار، ناگهان دست از كار كشيد، به سراغ بوته اي پرشاخ وبرگ رفت و يك شاخه انبوه را كند و مثل چتر روي سر خود قرارداد. بعيد مي  دانم حتي يك بچه ۱۳-۱۲ ساله هم بتواند در آن موقعيت به سادگي او به چنين راه حلي دست يابد.
ترجمه: حميد ذاكري 

حيات وحش ايران
۵۸-ول معمولي
011820.jpg
گونهMicrotus arvalis :
زيرخانواده: ول هاMICROTINAE
خانواده: موش هاMURIDAE
راسته: جوندگانRODEMTIA
رده: پستاندارانMAMMALIA
دم حدود يك سوم طول سروتنه است، گوش ها كوچك ولي قابل تشخيص اند، رنگ دندان هاي پيشين زرد متمايل به نارنجي است.
طول سروتنه ۹ تا ۱۲ سانتي متر است و بيشتر در علفزارهاي مناطق كوهستاني، مناطق جنگلي و اراضي كشاورزي زندگي مي كند.
در ايران از شمال خراسان تا دماوند، چالوس و آذربايجان پراكندگي دارند.
اغلب به صورت اجتماعي زندگي مي كنند. لانه آنها در زيرزمين است. راهروهاي كوتاه متعددي كه داراي چندين سوراخ است در زيرزمين ايجاد مي كنند وگاهي به محصولات كشاورزي خساراتي مي رسانند. از ساير خصوصيات آنها اطلاع دقيقي در دست نيست.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |