دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۵۴
حوادث
Front Page

يكي دو ساعت در مجتمع قضايي خانواده
پسرك در انتظار بوسه هاي مادر
چهار، پنج سال بيشتر نداشت. شلوارك آبي پوشيده بود و تي شرت سفيدو يك كفش قهوه اي سوراخ دار. موهايش آشفته بود و اشك صورتش را خيس كرده بود
012396.jpg
محمد جباري 
شنبه ساعت ۱۰ صبح، ميدان ونك، مجتمع قضايي خانواده: «مامانم را مي خوام.» گريه اش فضا را پر كرده و صدايش همه جاي ساختمان به گوش مي رسد. «مامانم را مي خوام، مامانم را مي خوام». چهره هاي بي تفاوت زن و مرد نشسته روي صندلي ها را نگاه مي كني و به دنبال منبع صدا مي گردي. پشت ديوارهاي سفيد، پسرك را پيدا مي كني. در بغل مادرش دارد گريه مي كند. مادرش او را مي بوسد و پسرك آرام مي شود. پدرش دست او را مي گيرد و از پله ها پايين مي روند. مادر را مي بيني كه خم شده و سرش را روي ميله هاي كنار پله گذاشته و با پسرش باي باي مي كند. مادر از باي باي كردن دست مي كشد و روي پله ها مي نشيند و سرش را روي پاهايش مي گذارد.
در راهروها جاي نشستن نيست. زن ها و مردها صندلي ها را پر كرده اند و ديوارها هم جايي براي ايستادن ندارند. تنها از روي چهره ها مي توان حدس زد اينجا چه خبر است. كمتر كسي را پيدا مي كنيد كه در چشمانش غم نباشد. ولي در اين ميان،  پسرك قصه ما جاي ديگري دارد. گريه اش بدجور روي ما تاثير گذاشته. نگرانش هستيم و منتظر. مادرش روي پله است و حتما برمي گردد. حتما دوباره قضيه تكراري و هزار بار گفته شده طلاق است؛ به پسرك فكر مي كنيم.
چهار، پنج سال بيشتر نداشت. شلوارك آبي پوشيده بود و تي شرت سفيدو يك كفش قهوه اي سوراخ دار. موهايش آشفته بود و اشك صورتش را خيس كرده بود. ولي لحظه اي كه با پدر پايين مي رفتند، لبخند را دوباره روي صورتش ديديم. چقدر صورت معصومش زيبا شده بود.
بوسه هاي مادر
حواسمان به جاي ديگر است كه دوباره صداي آشناي پسرك به گوشمان مي خورد. به راهرو نگاه مي كنيم و او را كنار مادر پيدا مي كنيم. با مادرش دارد حرف مي زند و گريه مي كند. مادر جواني كه مانتو و مقنعه آبي برتن دارد و شلوار لي هم برپا. پسرش را مي بوسد و پسرك دوباره آرام مي شود. در بوسه هاي مادر معلوم نيست چه چيزي هست كه پسر را سريع آرام مي كند. پسرك به سراغ شيطنت هايش مي آيد. در وسط راهرو راه مي رود و شكلك درمي آورد و يك لحظه هم خنده از چهره اش محو نمي شود. پدر كجاست؟ در اتاقي آن طرف راهرو نشسته است. مادر كجاست؟ روي صندلي كنار اتاق دادگاه در راهرو. فاصله اي ۱۰ متري بين آنهاست، فاصله اي كه پسرك مرتب آن را طي مي كند. به پيش پدر مي رود و كمي با او بازي مي كند و دوباره به سمت مادر برمي گردد. لحظاتي را هم در بين آنها مي گذراند.
«دادگاه رسمي است. بدون هماهنگي وارد نشويد.» اين جمله روي كاغذ سفيدي روي در اتاق دادگاه به چشم مي خورد. همان اتاقي كه مادر نزديك آن نشسته است: «مامان، يه دقيقه مي يايي؟» مادر جواب منفي مي دهد ولي پسرك آويزان مادر مي شود و بالاخره او را بلند مي كند. «دكمه آسانسور را بزن» مادر با بي حوصلگي: «دكمه را بزنم كه چي بشود؟» ولي سرانجام دكمه را مي زند. دكمه روشن مي شود و پسر آرام.
پسرك مي خندد
«اين اذيتم مي كند.» پسرك به شلوارك اشاره مي كند و هي با آن ور مي رود. همزمان پدر از اتاق بيرون مي آيد و به سمت اتاق دادگاه مي رود. پسرك هم دنبال او. «مامان، اين اذيتم مي كند.» تا به مامان مي رسد، دوباره اين حرف را تكرار مي كند. مادر روي پا مي نشيند و شلوارك را مرتب مي كند، درست كنار در دادگاه. درست كنار جايي كه پدر معلوم نيست دارد در آن چه مي كند. مادر دوباره روي همان صندلي مي نشيند. پسرك دوباره وسط راهرو در حال بازيگوشي است. «مامان اينو در آوردمش» پايش را از كفش كوچولويش درآورده و به مادر نشان مي دهد. خانمي از اتاق دادگاه بيرون مي آيد:  «ساعت ۳۰:۱۰، شماره ۲۶۸». پسرك با كوله پشتي مادرش بازي مي كند، يك كوله پشتي سياه. مادر يك پازل از درون كوله پشتي در مي آورد تا به او بدهد. ولي دوباره معلوم نيست چرا دارد گريه مي كند. مادر روي پاهايش مي نشيند، او را بغل مي كند و دوباره از همان بوسه هاي آرامش بخش. پسرك آرام مي شود.
پدر يا مادر
«مامان من آب مي خوام، آب اينجا نه، بريم طبقه پايين» مادر توجهي نمي كند. معلوم نيست در چهره اش غم هست يا بي تفاوتي. پسرك به سمت پدر مي رود. «بابا من آب مي خوام» پدر هم توجهي نمي كند. از اتاق بيرون مي آيد و دوباره به سمت آسانسور مي رود و با در آسانسور بازي مي كند. ناگهان پدر را مي بينيم كه خندان خارج مي شود. خنده در اينجا؟ خنده براي چي؟ همراه پدر، خانمي هم از اتاق بيرون مي آيد.«خانم تان كو؟» پدر نزديك مادر است ولي بدون اينكه نگاه كند، با دست او را نشان مي دهد:  «بيا تا ابلاغ كنم.» چه چيزي را ابلاغ كند؟
پدر و مادر به داخل اتاق مي روند. از بيرون معلوم نيست چه حرف هايي مي زنند. از ميان آن همه كلمات تنها «حضانت» را مي شنويم. پدر و مادر كنار هم ايستاده اند. اين شايد آخرين باري باشد كه آنها را كنار هم مي بينيم. پسرك معلوم نيست كجاست.
و تنهايي 
خنده هاي پدر بدجور آدم را اذيت مي كند. از آن موقع تا حالا خنده از لبانش محو نشده. با خوشحالي از اين اتاق به آن اتاق مي رود و كارهاي لازم را انجام مي دهد. مادر اما بي تفاوت است. بي تفاوتي او هم آدم را اذيت مي كند. انگار نه انگار يك موجود كوچولوي نازنين نزديك آنهاست كه براي سرنوشت او دارند تصميم مي گيرند. فرقي ندارد پسرك بخندد يا گريه كند. آنها بريده تر از اين حرف ها به نظر مي رسند. باز خنده پدر را مي بينيم و اعصابمان به هم مي ريزد. چرا يك لحظه به چهره  بچه شان نگاه نمي كنند؟ شايد با ديدن آن همه معصوميت از تصميم شان منصرف شوند. شايد نخواستند زندگي او را تباه كنند. ولي پدر همچنان مي خندد و مادر همچنان بي تفاوت است.
كارهاي لازم تمام مي شود و با هم به سمت پله ها مي روند. پسرك دست پدر را گرفته و مادر جدا راه مي رود. يكي يكي پله ها را پشت سر مي گذارند. چند پله ديگر هم كه طي مي شود، پسرك دستش را از دست پدر جدا مي كند و تنهايي از پله ها پايين مي آيد. او ديگر بايد به تنهايي عادت كند. وارد طبقه ديگري مي شوند و به سمت آب سردكن مي روند. پسرك مي خواهد آب بخورد. مادر ليوان كوچك زرد او را در مي آورد و به او مي گويد با ليوان آب بخورد. ولي پسرك گريه مي كند و مي گويد مي خواهد همين جوري آب بخورد و گريه مي كند و گريه مي كند. ولي باز همان ماجراي بوسه  هاي مادرانه و آرامش.
پله ها تمام و از ساختمان خارج مي شوند. پدر و مادر دارند حرف مي زنند و معلوم نيست چه مي گويند. پسرك اما عين خيالش نيست. شاد و شنگول است و به بازيگوشي هايش ادامه مي دهد. از ميان جمعيت شلوغ جلوي مجتمع قضايي رد مي شوند و به پياده روي ميدان ونك مي رسند. چند قدمي راه مي روند تا به خط عابر پياده برسند. همانجا مي ايستند. مادر مي نشيند و پسرك را بغل مي كند و مي بوسد. پدر دست پسرك را مي گيرد و مي خواهد از خيابان رد شود. مادر باي باي مي كند ولي پسرك شروع به گريه مي كند و مامان را مي خواهد. مادر به سمت پسرك مي رود و به پدر نگاه مي كند. پدر و مادر دست پسرك را مي گيرند و با هم از خيابان رد مي شوند. پسرك در ميان و پدر و مادر در دو طرف. پسرك شادترين لحظات زندگي خودش را سپري مي كند. دستانش گرمي دستان پدر و مادرش را حس مي كند و آنها را در كنار خود دارد. خنده و شيطنت و بازيگوشي ادامه دارد. از خيابان رد مي شوند و به آن طرف خيابان مي رسند. چند قدم ديگر هم مي روند تا به سر خيابان ونك برسند. دوباره مي ايستند. دوباره همان ماجراي قبلي. مادر آبي پوش روي پا مي نشيند و پسرك را بغل مي كند و مي  بوسد. مادر باي باي مي كند و پسرك هم باي باي مي كند. مادر در خيابان ايستاده است و پدر دست پسرك را مي گيرد و در خيابان راه خود را پيش مي گيرند. مادر هنوز ايستاده است و دست تكان مي دهد و پسرك هم در حال راه رفتن سرش را برمي گرداند و براي مادر دست تكان مي دهد. مادر راه مي افتد و به سمت ديگر خيابان ونك مي رود. پسرك سرش را برمي گرداند و مادر را مي بيند كه دارد مي رود. پسرك...
واقعا پر كردن اين نقطه ها با كلمه سخت است. بايد بوديد و مي ديديد واكنش پسرك را. جيغ كشيدن پسرك را. مامان گفتن پسرك را. گريه كردن پسرك را. فقط بايد بوديد و مي ديديد. مادر به سمت پسرك  آمد و او را بغل كرد و بوسيد و پسرك دوباره آرام گرفت. چند دقيقه با هم ايستادند، دوباره باي باي و رفتن. اين بار مادر آنقدر ايستاد تا پسرك دور شد. پدر و پسرك خيابان ونك را در پيش گرفتند و مادر خيابان ديگر را . معلوم نيست چند وقت ديگر پسرك دوباره طعم بوسه هاي مادر را بچشد.
ساعت ۳۰:۱۱ است. در همين يكي دو ساعت يك حادثه تكراري، كودكي را تنهاتر از هميشه كرد.

حادثه off-line
مترو مرگ آور: جواني كه ميان در مترويي در مونيخ گير كرده بود پس از حركت مترو به آيينه اي در كنار خط برخورد كرد و كشته شد.
بازي با مرگ: بازي كودكي با گلوله ضد هوايي ۲۳ ميليمتري در بجنورد، باعث مرگ اين كودك ۱۰ ساله و زخمي شدن چهار عضو خانواده او شد.
انفجار: بر اثر انفجار خط لوله گاز نزديك يك منطقه صنعتي در جنوب بلژيك حداقل ۱۴ نفر كشته و۲۰۰ نفر زخمي شدند. شدت انفجار به حدي بود كه ارتفاع شعله هاي آتش به ده ها متر مي رسيد و جسد افرادي كه در اين انفجار كشته شده اند تا صدها متر آن طرفتر پرتاب شد.
دفترچه قلابي: جاعلان دفترچه هاي تامين اجتماعي كه به تهيه داروهاي گرانقيمت به قيمت دولتي و فروش در بازار آزاد مبادرت مي كردند،دستگير شدند. اين گروه داروها را از شهرهاي اراك، اصفهان و... خريداري و در تهران به صورت آزاد و با قيمت بالا به فروش مي رساندند.
تصادف: در اثر برخورد دو اتاقك يك تله كابين در آلمان ۱۷نفر زخمي شدند. در تركيه هم تصادف يك اتوبوس با كاميون باعث مرگ ۲۵ نفرو زخمي شدن۳۰ نفر شد.
- جعل: يك گروه چهارنفره باجعل عنوان مامور نيروي انتظامي اقدام به زورگيري ۱۸ ميليون توماني از يك شهروند كردند.
آتش: ۲۶ هزار و ۵۰۰ هكتار از جنگل ها و مراتع اسپانيا را آتش فرا گرفته است. پيش از اين آتش جنگل هاي پرتغال را هم فرا گرفته بود و خسارات زيادي به بار آورده بود.
سيل: بارش باران به مدت سه روز باعث جاري شدن سيل در روماني و كشته شدن ۸ نفر و ناپديد شدن ۲ نفر شده است.

نگاه يك
كودك آزاري
هفته پيش در همين صفحه خبر درگذشت محمد كودك ۷ ساله را بر اثر كتك هاي ناپدري اش خوانديد.
يك عضو هيات علمي دانشگاه تهران با تاكيد بر ضرورت بازنگري در ماده ۲۲۰ قانون مجازات كه پدر را در صورت فرزندكشي از قصاص معاف مي كند، اظهار داشت: اين ماده قانوني بايد به گونه اي اصلاح شود كه پديده كودك آزاري جنبه عمومي پيدا كرده و از حالت خصوصي خارج شود.
دكتر عليرضا آذربايجاني، حقوقدان،به خبرنگار حقوقي ايسنا گفت: اضطراب و عدم آرامش مردم كه در اكثر موارد ناشي از فشارهاي اقتصادي است، يكي از دلايل بروز انواع درگيري ها در سطح جامعه و خانواده ها به ويژه بين والدين و فرزندان است.
وي با اشاره به نقش مهم فقر اقتصادي و ازدواج هاي مجدد در بروز مساله كودك آزاري خاطرنشان كرد: واقعيت تلخي كه در بروز اين مساله نقش مهم و موثري دارد عدم قصاص پدري است كه فرزندش را به نحوي مورد ضرب و شتم قرار داده كه منجر به قتل او شده است؛ اگر آن صدمات صرفا منجر به صدمه جسماني كودك شود بر اساس نظام قضائي فعلي ايران، ضارب نهايتا به پرداخت ديه محكوم مي  شود.
آذربايجاني با اشاره به اينكه در اينگونه پرونده ها به دليل ارتباطات خانوادگي و فقدان پشتوانه هاي حمايتي آشكار از كودكان، معمولا موارد مختلف كودك آزاري، شاكي به آن مفهوم حضور واقعي و خارجي ندارد، اظهار داشت: البته دولت در مقام كلي و دادستان در مقام خاص مكلف است در اينگونه موارد كه ولي دم خود در مظان اتهام است به عنوان قيم كودك وارد عمل شود.
اين مدرس دانشگاه تاكيد كرد: اگر اين اصل را بپذيريم كه مجازات مي تواند تا حدي مانع از تكرار جرم شود، براي جلوگيري از بروز بيش از پيش كودك آزاري اعم از اينكه منجر به صدمه جسماني بدون فوت يا باعث صدمه روحي شود، بايد حكم خاص كيفري يعني نوعي مجازات بازدارنده اجتماعي و سخت قرار داد. اين حقوقدان گفت : ما در حال حاضر در وضعيتي قرار داريم كه بحران و نگراني را در خصوص پديده كودك آزاري احساس مي كنيم و به طور قطع با توجه به افزايش تعداد موارد كودك آزاري و فشارهاي بين المللي از طريق كنوانسيون هاي بين المللي حقوق كودك، اين امكان وجود دارد كه قانون را در اين رابطه تعديل كرد.

عكس روز
كورا، يك بچه ببر دو ماهه را مي بينيد كه با مادر خوانده اش يك سگ ۴ساله در شمال فرانسه بازي مي كند.
012399.jpg

شهر فرنگ
خوك هاي فراري 
حدود ۲۰۰ خوك پس ازواژگون شدن كاميوني كه آنها را حمل مي كرد در بزرگراهي شلوغ در اتريش رها شدند. راننده كاميون كنترل وسيله نقليه خود را در باران شديد از دست مي دهد و پس از انحراف از مسير واژگون مي شود.
بسياري از حيوانات نيز فرصت را براي فرار غنيمت شمرده و در جهت عكس بزرگراه شروع به دويدن كردند. ماموران آتش نشاني موفق شدند بسياري از اين خوك ها را جمع آوري كنند، اما هنوز تعداد زيادي از آنها متواري هستند. در اين حادثه راننده بهت زده به مدت دو ساعت به ترافيك حاصل از اين اتفاق خيره شده بود.
شكلات ممنوع 
زني به جرم خوردن شكلات در يكي از ايستگاه هاي متروي شهر واشنگتن دستگير شد. استفاني ويلت ۴۵ ساله با آسانسور به سمت ايستگاه در حركت بود كه افسر پليسي به خاطر خوردن شكلات به او اخطار داد. چون خوردن و آشاميدن در محوطه مترو ممنوع است. افسر پليس به خانم ويلت تذكر مي دهد كه تا قبل از ورود به ايستگاه مترو به خوردن خود خاتمه دهد. اين خانم هم پس از شوخي كردن با پليس آخرين قطعه شكلات را در دهان مي گذارد و از آسانسور خارج مي شود، ولي همين عمل او كافي بود تا پليس او را بازداشت كند. بالاخره اين زن پس از ساعت ها بازداشت با پرداخت ۱۰ دلار از زندان آزاد شد.
مشعل المپيك فروشي 
راننده تاكسي  اهل صربستان مي خواهد مشعل المپيك زمستاني سال ۱۹۸۴ خود را به فروش برساند. او گفت اين مشعل را سال ۱۹۹۱ در جنگ بالكان هنگامي كه يوگسلاوي در درگيري هاي خونين گرفتار شده بود در خرابه هاي خانه اي يافته است. وي اين مشعل را در وسط خرابه ها يافته بود و مي خواست كه آن را نگه دارد. اين مشعل كه اصل است از آتن به آنجا رسيده بود و روي آن آرم بازي هاي المپيك و علامت سارايوو ۸۴ نقش بسته است. اين راننده علت فروش اين مشعل را چنين اعلام كرد: ارزش مشعل المپيك بسيار بيشتر از خاك خوردن در اتاق است. هر كسي از هر كشوري در هر كجاي دنيا مي تواند براي خريد اين مشعل پيشنهاد خود را اعلام كند.
عاقبت گفت وگوي دوستانه با پليس در آمريكا
يك مرد اهل لوئيزيانا در حال گفت وگو با پليس دستگير شد. آقاي برايان از فرط بيكاري وارد پاسگاه پليس شده و با افسر نگهبان پاسگاه مشغول به صحبت شد. آن مرد درباره جنايات احمقانه اي كه در شهرشان اتفاق مي افتاد صحبت مي كرد كه افسر پليس متوجه يك بسته ماري جوانا در جيب وي شد. اين مرد به جرم حمل مواد مخدر در دادگاه محاكمه مي شود. افسر پليسي كه آقاي برايان را دستگير كرد، گفت: «ما با آدم هاي احمق زيادي سر و كار داريم، اما معمولا هيچ يك از آنها به ما كمكي نمي كنند ولي آقاي برايان برخلاف باور خود نادان تر از ديگر خلافكاران است كه البته به ما كمك بسياري هم كرد.»

نگاه دو
شك
در پي دستگيري فردي به نام«خانعلي. ت» به اتهام قتل«احمد. الف» با ضربات چاقو در منطقه فرحزاد، وي به قتل همسرش در ساعاتي قبل از همان روز -- ۲۱ تير ماه -- اعتراف  كرد و ماموران كلانتري در خانه وي، جنازه زني ۵۲ ساله  را كه با ضربات چاقو به قتل رسيده بود،  يافتند.
«آرزو» دختر اين مرد به خبرنگار «حوادث» ايسنا، گفت: پدرم مردي بسيار شكاك و بدبين است. به طوري كه بارها اعضاي خانواده و به خصوص مادرم را به خاطر بدبيني و شك،  مورد آزار و اذيت قرار  داده بود.
آرزو اضافه كرد: پيش از قتل، دعواي شديدي بين پدر و برادرم صورت گرفت كه پس از آن برادرم ديگر بازنگشت. در اين فرصت، مادر ۵۲ ساله ام را متهم به روابط نامشروع با يكي از دوستان خود كرد. در شب حادثه سر مادرم را بريده و دوستش را در مكاني ديگر به قتل رساند و در حين انتقال جسد دوستش به خانه براي متهم كردن مادرم، نيروي انتظامي او را دستگير كرد. خصوصيات رواني يكصد قاتل معاينه شده در بخش روانپزشكي سازمان پزشكي قانوني كشور از ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۶، نشان مي دهد  «انگيزه قتل» به ترتيب شامل قتل خانوادگي (زن - شوهر - فرزند - والدين) ،  قتل ناشي از نزاع و انتقام (قتل ناشي از دعوا و انتقام - قتل ناشي از تسويه حساب)و قتل توام با جرايم ديگر ( قتل توام با سرقت - قتل توام با هتك ناموس) بوده است.
دكتر انصاري، روانپزشك و كارشناس پزشكي قانوني در آسيب شناسي قتل هاي خانوادگي معتقد است: كاهش روابط عاطفي درون خانواده يكي از اين عوامل خشونت هاي خانوادگي است.
او مي گويد: زندگي ماشيني، همبستگي و ارتباط عاطفي خانواده ها را كم و رقيق تر كرده و باعث فاصله هاي احساسي و عاطفي توام با شكاف نسل والد و فرزند شده است. در كنار آن، افزايش توجه به ماديات و ارزش هاي غيرمعنوي، سبب شده كه احساسات و عواطف جاي خودش را با خشونت و تهديد و پرخاشگري عوض كند.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  زيبـاشـهر  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |