پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۳
ميزگردي به مناسبت سالگرد صدور فرمان مشروطيت( واپسين بخش)
مشي مشروطه
ياسر هدايتي
001029.jpg

دكتر نامدار: تاريخ نگاري مشروطه يك جريان خطي است. در يك طرف تنها اثبات داريم و در سويي ديگر نفي مطلق است. اين امري بديهي است كه وقتي جرياني در جايي غلبه پيدا مي كند آن جريان خود نيز تاريخ نويس رسمي مي شود
001032.jpg

حقاني: پيش فرض علماي نجف و شيخ فضل الله كه مورد تأكيد دو طرف نيز بود، بنا كردن مشروطه و مجلس ايران بر شريعت اسلامي است. اعلاميه هايي كه مرحوم آخوند خراساني در بعد از شهادت شيخ فضل الله صادر مي كند مشروعه خواه تر از شيخ فضل الله است
001035.jpg

تقوي : علماي نجف اصولاً  مشروطه را به عنوان نظام سياسي تكامل يافته مبتني بر عدالتخانه و به عنوان مشروط و محدود كردن نظام استبداد سنتي مورد نظر قرار مي دادند. اين كار نيز جز با سازوكار ديني و در چارچوب منابع فقه سياسي شيعه
001098.jpg

مورد توجه نبود

اشاره: در بخش نخست اين ميزگرد كه با حضور آقايان دكتر نامدار ، موسي فقيه حقاني و سيد مصطفي تقوي برگزار شد به جنبه هاي مختلف نظري و معرفتي جنبش مشروطه پرداخته شد. اين كه مشروطه يك انقلاب به حساب مي آيد يا يك نهضت، چيستي رهيافتهاي نظري و عملي مشروطه ، تفاوت استبداد در ايران و اروپا و... از جمله مسائلي بودند كه در قسمت اول ميزگرد، پبرامون آن بحث شد.
در واپسين بخش اين ميزگرد، به تحليل جايگاه روحانيت شيعه در حركت مشروطه، تبيين روند تأسيس نظام مطلوب در مرحله دوم جنبش مشروطه خواهي، مشي شيخ فضل الله نوري و جريان تاريخ نگاري مشروطه پرداخته مي شود.
* با توجه به نظر خاص شما كه استبداد در ايران با استبداد در اروپا متفاوت است، در تبيين نفي نظام موجود و تحليل نهضت مشروطه چه روندي را مي توانيم بازشناسي كنيم؟
موسي حقاني- من در توضيح تفاوت استبداد ايران با استبداد اروپا بايد بگويم كه اين امر بيشتر به خاطر موانعي است كه بر سر راه تحقق استبداد مطلق در ايران وجود داشته است، موانعي مانند اعتقاد ديني مردم و برخي نهادهاي مدني كه از دل تشيع و اسلام به وجود آمده بود.
در نفي نظام موجود، نفي شكل حكومت جامعه مطرح بود و به نوعي همه در آن مؤثر بودند. شكل حكومتي قاجاريه در مقطعي كه ما با اروپا دچار يك چالش و رويارويي گسترده شده ايم، ناتوان از جواب بود و در نهاد آن آفت هايي وجود داشت كه به ناكارآمدي حكومت دامن مي زد. رشد يك طبقه جديد با عنوان (بورژوازي كمپرادور) از دوره محمد شاه در ايران كه به نوعي حيات خود را در نابودي اقتصاد داخلي ما و ورود كمپاني هاي خارجي مي داند، بر ناكارآمدي هاي اين نظام مي افزايد. در حالي كه اقتصاد ما تا قبل از آن تاريخ يك اقتصاد خودكفا است. اما بعد از فعال شدن اين بورژوازي كمپراتور يا بورژوازي واسطه عملاً ما در خيلي از موارد روزمره خود نيز محتاج مي شويم. در واقع ما نبايد قاجاريه را منحصر به شاه قاجار كنيم. كساني بودند كه در بدنه دستگاه قاجار نفوذ كرده و به دنبال وابسته كردن اقتصاد ايران بودند. اين كه شاه را براي ديدار از خارج مي بردند؛ خود گامي است براي ايجاد يك سري از تحولاتي كه با بستر فرهنگي و اجتماعي كشور ما تفاوت داشت.
از فتنه افغان تا نادرشاه و حتي در طول حكومت نادرشاه علي رغم فتوحات بين المللي نادر نيز جامعه ما از نظر اقتصادي و دروني جامعه اي راكد است.
دكتر نامدار- ناگفته نماند اين بورژوازي كمپرادور اصلاً  در خود قاجاريه شكل گرفته است و اينها همان كساني هستند كه شاه را مي  برند تا آن شركتها را بياورند. عجيب اين كه جنبش عدالتخانه در مقابل اهداف اينها قرار مي گيرد.
حقاني- مردم وقتي به نفي نظام و آن شرايط موجود رسيدند كه آن عقبه را به لحاظ تاريخي طي كردند.
و خوب شما در اين استبداد امين السلطان را در كنار ملكم خان و قبل از آن ميرزاحسين خان سپهسالار داريد و مي بينيد كه اينها داعيه روشنفكري و اصلاح دارند.
در اين مقطع اتفاقاً مردم جلوي آنها مي ايستند و اين باعث نارضايتي آنها شده است.
ما در اعلاميه هاي متعدد كه مراجع نجف و علماي تهران صادر مي كنند، دغدغه هايشان را مي بينيم. يك كشور شيعي اسلامي كه تهديدات مختلفي اعم از امپراطوري روسيه، امپراطوري عثماني، انگلستان و ... مرزهاي آن را تهديد مي كند. بنابراين علما به اين نتيجه مي رسند كه مي بايستي اين زمينه هايي كه منجر به ضعف آن روز ايران شده برطرف شود و بحثهاي مختلفي را مطرح مي كنند مثل بحث تقويت قشون كه البته در سطح عوام به صورت يك مانيفست انقلابي در نمي آيد. بحث عقب ماندگي اقتصادي ايران، بحث ظلم حكام و بعضاً  شخص شاه به مردم نيز از همين دست است كه جامعه را دچار تلاطم كرده بود.
* آقاي حقاني به تأثير عظيم روحانيت شيعه در فرهنگ مردم اشاره كردند با توجه به تحليل دكتر نامدار از نفي عوام و نفي خواص، نفي روحانيت شيعه در كدام دسته مي گنجد؟
دكتر نامدار- در هر دو دسته نفي عوام و نفي خواص مي گنجد.
* آخر از طرفي ما روحانيت را به عنوان محرك و موتور اصلي حركت عوام مي دانيم و از سويي ديگر روحانيت جزء قشر نخبه و متفكر ما محسوب مي شود. آيا بر اين اساس تنها يك همنوايي را از جانب روحانيت با عوام يا خواص مي توانيم برشماريم؟
دكتر نامدار- اگر يك روشنفكر - كه البته من روحانيت را نيز روشنفكر مي دانم- اين هنر را نداشته باشد كه بتواند بين مردم و خودش يك همسازي را برقرار كند؛ مطمئناً نمي تواند رهبري يك جنبش اجتماعي را در دست بگيرد. معمولاً  ما مدعي هستيم براي اين كه بخواهيم يك جنبش اجتماعي را تحت عنوان نامي در بياوريم و تحليل كنيم، علائم خاصي هست كه بايد آنها را بررسي كرد و اين علائم خاص را متخصص مي تواند ساماندهي كند و تحت يك نام در بياورد. وظيفه متفكرين يك جامعه همين است. علائم عام در جامعه خودش را بروز مي دهد. اين علائم عام را يك متفكر شناسايي مي كند و به همراه يك سلسله علائم خاص كه تنها خودش مي بيند، ساماندهي مي كند، به صورت تئوري در مي آورد، از آن يك ساختار اجتماعي، سياسي خاص در مي آورد و در جامعه القا مي كند. پس كار متفكر خارج از زمينه هاي اجتماعيش نيست.
* اگر چه از روند كلي بحثمان دور مي شويم اما حالا كه بحث به اينجا رسيد اجازه بدهيد به تبيين نقش علماي نجف در جنبش مشروطه بپردازيم.
تقوي- تبيين مباني معرفتي علما در تأسيس و بسيج مردم براي تحقق مشروطه و هم در تحليل و تبيين مردم از مشروطه به عنوان يك نظام سياسي جاي تأمل و
مو شكافي هاي معرفت شناسانه جدي دارد.
اما به اجمال بايد بگويم، در اين فرض مسلم تاريخي كه اصولاً  علماي ديني چه در ايران و چه در نجف، تنها گروه مرجع توده هاي مردم براي حضورشان در صحنه نهضت  مشروطه بودند، ترديدي وجود ندارد.
طبيعي است كه اين علما اشتراكات بالايي در تلقي شان از شرايط سياسي و اجتماعي موجود داشته اند. اصولاً  در اين كليت مشروطه را به عنوان يك ساختار سياسي براي محدود كردن قدرت مطلقه  شاهان و قانونمند كردن تصميم گيري هاي سياسي كشور براي پيمودن فرآيند توسعه و مهار مداخله خارجي در كشور است مشكل و افتراقي وجود نداشت. همانطور كه بارها شيخ فضل الله نوري اعلام مي كند كه من همان مشروطه اي را كه آخوند خراساني قبول دارد، مي خواهم و آخوند خراساني نيز پيشنهادهاي شيخ را به گونه جالبي در تدوين قانون اساسي مي پذيرد. اما آن نكته اي كه از مشهورات تاريخي است و جاي تحقيق زياد دارد اين است كه تاريخ نگاري رايج مشروطه سكولار، به گونه اي وانمود مي كند كه علماي نجف به عنوان هواداران و تأييد كنندگان مشروطه تأييدكننده همان مشروطه سكولاري هستند كه مورد نظر آنهاست. حال اين كه اين باز خود از همان تاريخ نگاري هاي دروغ مشروطه است. علماي نجف اصولاً  مشروطه را به عنوان نظام سياسي تكامل يافته مبتني بر عدالتخانه و به عنوان مشروط و محدود كردن نظام استبداد سنتي مورد نظر قرار مي دادند. اين كار نيز جز با سازوكار ديني و در چارچوب منابع فقه سياسي شيعه مورد توجه نبود. آنچه در تاريخ نگاري مشروطه مطرح مي شود، ايجاد يك نوع تعارض جدي ميان مرحوم آخوند خراساني و علمايي چون شيخ فضل الله نوري است و اينچنين وانمود مي شود كه علماي نجف طرفدار مشروطه تعريف شده از جانب منورالفكران سكولار هستند و مرحوم فضل الله نوري ضد مشروطه طرفدار استبداد بوده است. حال آنكه هر دو جريان فكري روحانيت اگر چه در درك و دريافتشان در گستره حضور فقه و فقها در تأسيس نظام سياسي و ساختار اجرايي كشور اختلاف سليقه دارند، اما در مشروطه به معناي محدود كردن استبداد و مبتني بودن آن بر مكتب اسلام به عنوان جامع وحيد مملكت، اختلاف نظري ندارند.
حقاني- در تاريخ نگاري رايج مشروطه معمولاً كارنامه شيخ فضل الله نوري را از آخر مطالعه مي كنند و خيلي به ابتداي كارنامه حركتي ايشان توجه ندارند. مرحوم شيخ فضل الله در آخر دوره حياتشان به اين مي رسند كه مشروطه حرام است و مجلس نبايد باشد و البته اين در فضايي است كه افراط جريانهاي نفوذي به اوج خودش رسيده است و مشروطه اي كه حرام مي شود مشروطه سكولار و غربي است. در قرائت كارنامه علماي نجف اين مسئله برعكس مطالعه مي شود. يعني تنها به ابتداي كارنامه تفكر و حركت ايشان، آن هم با تحريف اشاره مي شود. پيش فرض علماي نجف و شيخ فضل الله كه مورد تأكيد دو طرف نيزبود، بنا كردن مشروطه و مجلس ايران بر شريعت اسلامي است. اعلاميه هايي كه مرحوم آخوند خراساني در بعد از شهادت شيخ فضل الله يعني سال ۱۳۲۷. ق صادر مي كند، مشروعه خواه تر از شيخ فضل الله است. اما، مرحوم شيخ فضل الله از نزديك دستي بر آتش دارد. ايشان مطبوعات روز را دنبال مي كرد و روزمره با آنها درگير بود. ايشان مطبوعاتي را در مقابل سيد عبدالله بهبهاني و سيدمحمد طباطبايي مي گذارد كه در آن صراحتاً به شعائر اسلامي اهانت شده است و به قدري سيد محمدطباطبايي از اين مسئله متأثر مي شود كه مي گويند در تحصن حضرت عبدالعظيم از اين مصيبت با صداي بلند گريه مي كند. ولي متأسفانه در اين مقطع ما مي بينيم كه بعضي از اين صداها به نجف نمي رسد. و عامل اين مسئله نيز انجمن مخفي است كه توسط سيداسدالله خرقاني در نجف تأسيس مي شود. وظيفه انجمن مخفي اين بوده كه رابطه شيخ فضل الله و علماي نجف را تيره كند. اين نكته را ملاعبدالله مازندراني يكي از مراجع ثلاثه نجف كه در تأييد مشروطه تلاش دارد بعد از شهادت شيخ مي گويد. گفته مي شود كه اين انجمن مخفي بعدها كميته اي براي ترور آخوند خراساني و ملاعبدالله مازندراني نيز تشكيل مي دهد.
* اگر برگرديم به روند اصلي بحث در مرحله دوم، تأسيس نظام مطلوب مطرح مي شود. راجع  به اين مرحله صحبت كنيم.
حقاني- علماء با توجه به وضعيت بسيار بد ايران در آن روز در بسياري از مواقع تلاش مي كردند تا دفع افسد به فاسد كنند. مانند حضور عين الدوله به جاي امين السلطان.
البته عين الدوله اي كه در سال ۱۳۲۰ سر كار مي آيد با عين الدوله اي كه در سال ۱۳۲۳ مردم بر ضدش قيام مي كنند، فرق بسياري دارد. عين الدوله اي كه در سال ۱۳۲۰ سر كار آمد به هيچ وجه زير چتر حمايت روس و انگليس نمي رفت و اين را تمام منابع روس و انگليس تأييد مي كنند. (هاردينگ) در نامه اي كه به وزير امور خارجه مي نويسد درباره او مي گويد كه (نه زير بار روس مي رود و نه انگليس). اين شاهكار شيخ فضل الله است كه عين الدوله را بر سر كار مي آورد و كنترلش مي كند. همه معتقد هستند در دوره عين الدوله بعد از مدتها طراز اقتصادي ايران مثبت مي شود.
اين تعامل مي توانست بسياري از مشكلات را حل كند. البته با توجه به دفع افسد به فاسد كردن ايشان يا استفاده از (خيرالموجودين) است كه اين سياست از جانب علما پيش گرفته مي شود. در آنجا نيز ما اعتقادي به براندازي نداريم و بحث بر سر اين است كه چه كسي مي تواند اين دو خطر استبداد داخلي و استعمار را كنترل كند. زيرا وضعيت ايران در آن هنگام بسيار اسفبار بود. تا جايي كه ناصرالدين شاه مي گويد؛ «مرده شور مملكتي را ببرند كه شاهش مي خواهد به شمال برود بايد از روس اجازه بگيرد؛ بخواهد جنوب برود بايد از انگليس اجازه بگيرد.» اين فشار استعمار خارجي با همكاري برخي از كانونهاي غرب گراي داخلي، كشور را به افلاس و نابودي كشانده بود. در اينجا علما سعي داشتند با دفع افسد به فاسد و استفاده (از خيرالموجودين) وضع را كنترل كنند.
* پس آن ماجراي گراني قند و چوب زدن بازرگانان از جانب علاءالدوله حاكم تهران چه بود؟
حقاني- ماجراي گراني قند و چوب زدن تجار در واقع خيمه شب بازي بود كه انجمن هاي مخفي در كشور ما راه انداختند. در تحريك علاءالدوله بر چوب زدن تجار، ميرزاحسن رشديه كه جزو انجمن هاي مخفي است، نقش دارد.
پس، از ابتدا در بين توده مردم و علما هيچ حركتي براي براندازي يا براي ايجاد مشروطه به معنايي كه بعد در كشور ما مسلط شد نديديم. حتي سيد محمد طباطبايي يك بار بر منبر بحث مشروطه را مطرح و بلافاصله تصحيح مي كند، كه ما مي خواهيم مملكت
مشروعه شود.
دكتر نامدار- البته در طرف روشنفكري سكولار نيز در آن مقطع طرحي وجود ندارد.
حقاني- من فكر مي كنم، در آن طرف، طرح براندازي وجود دارد. با توجه به توافق نامه اي كه در باغ ميرزا سليمان خان ميكده قرارداد شد.
دكتر نامدار- شما اگر در آن هفده ماده توافق نامه توجه كنيد تمام هجمه به طرف عين الدوله است. اين كاري بود كه بورژوازي كمپرادور مي خواست در ايران انجام شود.
* آقاي دكتر نامدار با توجه به نظرها و استدلالهاي مختلفي كه شد شما رويكردهاي احياناً گوناگوني را كه افراد با توجه به رهيافتهاي مختلف خود از مشروطه داشتند چگونه ارزيابي مي كنيد؟
دكتر نامدار- به عقيده من سرنوشت تاريخ معاصر ايران تا دوره معاصر حتي تا انقلاب اسلامي در همين نهضت مشروطه رقم مي خورد. در تأسيس نظام مشروطه سه جريان مشخص شكل مي گيرد. يكي جرياني است كه من از آن با عنوان تجدد طلبي مقلدانه نام مي برم. جرياني كه از بعد جنگ هاي ايران و روس نشأت گرفته است. اين جريان از همان ابتدا به تعطيلي عقل فتوا داد.
ميرزا ملكم خان از همان آغاز تا مرحله تأسيس مشروطه به تعطيلي عقل قائل است. اينها به مشروطه نگاهي تاريخي دارند. به اين معني كه مشروطه امتحان تاريخي خود را به خوبي پس داده و ما با عقل ايراني نبايد در آن چون و چرا كنيم. آنها ساختار حكومت قاجاريه را در اين دوران تشكيل مي دادند و تمام آن سياست هايي كه منجر به نارضايتي مردم شد در حقيقت سياست گذاري آنها بود و نهايتاً به قراردادهاي وحشتناك آن دوران منجر شد.
جريان دوم، جريان علمايي است كه مشروطه را به عنوان امري عرفي، امري مقدس و شرعي كردند. اينها مشروطه را به ماهو مشروطه نگاه مي كردند، يعني مشروطه را غير تاريخي مي ديدند. مشروطه اي كه مفهوم لغوي آن اجراي قانون است و اين اجراي قانون مقدس است و ديگر آن چهره تاريخي و نمودش را در غرب مورد توجه قرار نمي دادند. تبعاً هيچ كس هم ديگر جرأت مخالفت با اين تقدس را پيدا نكرد.
جريان سوم، جريان نقاد مشروطه بود كه با عقلش مي خواست مشروطه را نقد كند.
001026.jpg

سردمدار اين جريان شيخ فضل الله نوري بود. در اينجا من به درستي و نادرستي نقد شيخ كاري ندارم. همين كه او به اعتقاد من مشروطه را با عقل شرعي و عقل عرفي نقد كرده است مورد توجه است.
* به نظر مي رسد با توجه به گام برداشتن شيخ در نقد دو نقطه استعلا و استيلاي مشروطه، با مارك استبداد زدن به ايشان خيلي زيركانه شيخ را از دور خارج مي كنند و نهايتاً با به شهادت رساندن ايشان مانع اصلي حركت مشروطه سكولار برطرف مي شود.
دكتر نامدار - بله، زيرا زمينه هاي اجتماعي آن هم فراوان بود.
*پايگاه مردمي جريان سوم چقدر است؟ چون به نظر مي رسد اين مارك استبداد زدن بر شيخ به راحتي مي نشيند و چگونگي آن هم به اين دليل است كه آن دو پايگاه مردمي محكمي دارند. جريان اول قشر خواص را دارد و جريان دوم، قشر عوام را همراه خود دارد و ديگر جايي براي هواداري مردم از جريان نقادي شيخ فضل الله نيست.
حقاني- اين هم از همان مشهورات تاريخي اشتباه است.
* پس چگونه در بعضي از اسناد آمده كه آخوند خراساني حكم اعدام شيخ فضل الله را تأييد نموده و مردم نيز نسبت به اعدام مرجع خود بي تفاوت هستند؟
حقاني - اين باز مي گردد به شرايط روز اعدام و شرايط اجتماع. بعد از فتح تهران كشتارها و درگيري هاي فراوان قواي مهاجمين مشروطه خواه رعب و هراس زيادي در دل مردم ايجاد كرده بود. همچنين اينكه يكي، دو روز قبل از سيزده رجب مرحوم شيخ را پنهاني به شهرباني مي برند و محاكمه مي كنند و در روز ۱۳ رجب در شرايطي ايشان را به دار مي آويزند كه مردم تهران اصلاً فكر نمي كردند چنين اتفاقي بيفتد. بعدها در اسنادي نيز ثابت شده كه اصلاً دستخط اجازه از آخوند خراساني نيز صادر نشده و حتي ايشان از شنيدن خبر بسيار دچار تألم مي شوند.
*گاهي در بين سخنان شما اساتيد بزرگوار با عنواني به نام مشهورات تاريخي و جريان رايج تاريخ نگاري مشروطه روبه رو شديم به عنوان سؤال آخر، كلاً تاريخ نگاري مشروطه چه جرياني را طي كرده است.
تقوي- زماني اينگونه مطرح شد كه اصولاً، مشروطه سكولار جزء مطالبات عموم مردم است. تاريخ نگاري رايج آن هم بر اين اساس شكل گرفت.
تاريخ نگاري رسمي مشروطه كه مخصوصاً در دوره پهلوي نيز به دلايل گوناگون تشويق و ترغيب مي شود، در ترويج اين ديدگاه است كه آن گروهي كه عملاً مديريت اجرايي را به عهده گرفته اند، رهبران اصلي جامعه اند و مطالبات آنها همان مطالبات عمومي و ملي جامعه است.
دكتر نامدار- تاريخ نگاري مشروطه يك جريان خطي است. در يك طرف تنها اثبات داريم و در سويي ديگر نفي مطلق است. ما در نظام مشروطه و نه در انقلاب مشروطه، غلبه يك جريان را داريم. آن جريان، جريان تجدد طلبي مقلدانه بود. اين امري بديهي است كه وقتي جرياني در جايي غلبه پيدا مي كند آن جريان خود نيز تاريخ نويس رسمي مي شود. با توجه به اينكه حكومت پهلوي كه به اعتقاد من ظهور تام مشروطه و استبداد آن است خود ميراث  دار اصيل مشروطه به حساب مي آيد و به دنبال آن جنبش، اين تاريخ نويسي رسمي و سفارشي ادامه پيدا مي كند و پنج تاريخ نوشته مي شود و مابقي همه تحت تأثير اين پنج تاريخ هستند. اين پنج تاريخ؛ ملك زاده، ناظم الاسلام، كسروي آدميت و دولت آبادي است.
حقاني- وقايع الاتفاقيه هم هست.
دكتر نامدار- وقايع الاتفاقيه، تاريخ نگاري نيست؛ وقايع نگاري است.
حقاني- اما معتبرتر از كسروي است.
دكتر نامدار- غلبه تاريخ نگاري مشروطه با اين ۵ كتاب است و همه اينها سرسپرده آن تاريخ دولتي و رسمي هستند.
* متأسفانه حتي در بعد از انقلاب اسلامي نيز علي رغم گرايش هايي كه در تاريخ سره نويسي بود باز ما مي بينيم كه اين مشهورات حتي به كتب دبيرستاني نيز راه پيدا كرده است.
دكتر نامدار- بله، متأسفانه، در اين تاريخ نگاري ساختارشكني اتفاق نيفتاد.
* چرا اتفاق نيفتاد؟
دكتر نامدار- زيرا نسلي هم كه تربيت شدند تا تاريخ امروز را بنويسند، پرورده همان نسل تاريخ نگار گذشته خود بوده اند.
حقاني- البته قلم هم در دست پيرايشگران نبوده است.
نامدار- اكنون، شايد نزديك به ده سال است كه اين تاريخ نگاري مشروطه مورد سؤال قرار مي گيرد و نقدهايي مي شود. چون جرأت هم مي خواهد تا مشهورات تاريخي را البته با استناد به منابع و مراجع معتبر نقد كنيم.
به نظر من اين نقد جديد نيز هنوز آنتي تز است و سنتز آن به وجود نيامده است.
حقاني- نكته اي جالب اينكه كسروي وقتي از منابع خود ياد مي كند از تاريخ بيداري ايرانيان ناظم الاسلام، چند كتاب ادوارد براون و بعضي از نشرياتي كه بعدها به دستش رسيده ياد مي كند. اتفاقاً در جايي ديگر خود كسروي مي گويد به ناظم الاسلام چندان نمي شود اعتماد كرد. زيرا او بعضي را بسيار بزرگ و بعضي را بسيار حقير كرده است. همچنين درباره ادوارد براون مي گويد بعضي از افراد- كه تلويحاً منظورش تقي زاده است- دروغ هايي به ادوارد براون گفته اند كه متأسفانه براون هم در تاريخش وارد كرده است. حالا شما اين منابع را به همراه تحريفات آشكاري كه خود كسروي انجام داده در كنار هم بگذاريد و وضعيت تاريخ نگاري او را ترسيم كنيد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
ايران
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |