پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۳
گفت وگو با كيوان ساكت نوازنده و آهنگساز
به محتوا مي انديشم
001836.jpg
عليرضا پوراميد
نمي دانم سهراب سپهري تا چه ميزان تحت تأثير آثار پل الوار شاعر شهير فرانسوي، به ويژه كتاب «پايتخت اندوه» او قرار گرفته بود كه نام يكي از هشت جزء تشكيل دهنده اثر معروفش (هشت كتاب) را شرق اندوه گذارده است، اما از ميزان شيفتگي ودلبستگي كيوان ساكت به شعرها و آثار پراحساس سهراب مخصوصاً «شرق اندوه» خبر دارم.
با او قبل از نوروز به گفتگو نشستم و امروز كه اين گفتگو را مي خوانيد CD شرق اندوه به بازار صدا و آوا، عرضه شده است كه غنيمتي است در اين غوغاي نوآوريهاي بي محتوا و ولنگاريهاي مثلاً هنري و ساده انگاريهاي بدون عمق و انديشه و نيز رواج تركيب در سطح و شكل به جاي تلفيق در عمق و محتوا و به در و ديوار زدنها به نام راه و روش نو و... كه رونقي ناروا دارد و حتي برخي از آنان و مجريان اين گونه آثار، ما را به ياد درويش جاويدان مي اندازد (در ظاهر و محتوا). همو كه به واقع صادق تر و با احساس تر از اين نوآوران جديد، مي خواند: دلي مونده چش برات / دست علي به همرات...
آثاري سست و غيرهنري كه با استفاده از سفره آماده آثار بزرگان هنر موسيقي به نام بازآفريني و بازسازي و يا تركيبهاي ناهمگون و نامتجانس تحت عنوان تلفيق و... ضمن بهره گيري ناصحيح از اشعار حكيمان حوزه ادبيات تن آن بزرگان را هم در گور مي لرزانند.
و اين البته در سطح جهان نيز سيطره و سلطه دارد و درد انسان امروز و عامل سرگرداني و حيراني جوان هنردوست هم روزگار ماست كه با بزرگنمايي و اغراق در يكي از اجزاي هنر مثلاً از نقاشي رنگهاي تند را و از شعر، تركيب و تشبيه را و از سينما، بي پروايي و خشونت را واز تأتر، كلام و دكور و از موسيقي سرعت و ريتم را و... از دوچرخه سواري فقط زنگ زدن را برمي گزينند و از ابعاد ديگر هنر، مغفول مانده و در نتيجه سطح ذوق و شعور مخاطب را پايين نگاه داشته و تك بعدي تربيت مي كنند. و اينست كه مي بينيم انسان هنر دوست امروز، از تمام جزئيات زندگي هنرپيشگان، مثلاً زنان او و زمان تولدش يا ازدواج و طلاق و ترك و تب و تبخال او كاملاً باخبر است و حتي به خوبي عوامل غيرلازم يك اثر هنري را مي شناسد اما به كلي از جوهره و ذات مثلاً سينما يا تأتر بي خبر و به اصطلاح پرتست و با تأسف شاهديم كه هر فيلم هنري اگر بي ستاره باشد او را خسته مي سازد و كتابهاي غيرسرگرمي و محتوادار او را از مطالعه فراري مي دهد و...
آشفته بازاري كه به نام ابداع و ابتكار هرچه ريشه دار و عميق را با انگ سنتي و متحجر و هر چه اصيل را با انگ پوسيده و فسيل، مردود و مطرود مي داند و به جنگ بر مي خيزد و مفتون فتنه هوراها و كف زدنها و غش و ضعف و كف كردن و هلهله و جيغ تشويق، به بيراهه مي رود و اگر اميد كمرنگي هم به حصول و وصول يا رسيدن و رستن، وجود داشت در تأييد نااهلان و تبليغ ناصالحان، آن اميد هم نزديك به يأس شده است: برد نقش پاي ره گم كردگان دل راز راه / ور نه ما را تا مقام دوست، جز گامي نبود. آري، درين بحران هنري و بي معياري و كم عياري و ناموزوني ميزان صدور مجوز كالاي فرهنگي و... «شرق اندوه» به عنوان كاري معتبرو نويد بخش، دلگرم كننده و مايه اميدواريهاست كه هنوز جوهره موسيقي منجمد نگشته و همواره جريان و سيلان دارد و شأن و اعتبار عنصر انديشه و تفكر و تحقيق و نيز ارزشمندي مقوله مطالعه و تدقيق را در نوجوئيها و نوآوريها، يادآوري و تأكيد مي نمايد.
ساكت در اين گفتگو با استدلال و ادبيات مخصوص به خود و استغنايي درخور اعتنا به پرسشهايم پاسخ داد؛ استغنايي كه باعث گشته واژه «من» در لابه لاي گفتارش نمود و جلوه اي مشخص داشته باشد كه البته استفاده او از اين واژه (كه مي توانست اين گونه نباشد) نه از منظر تكبر و تمنمن بلكه از موضع خودباوري و اعتماد به نفس است چرا كه با تلاش و كوششي فراتر از انتظار به رغم تمام بي مهريها و بي اعتنايي ها كه در ابتداي كار هنري اش، به نوعي و سپس موضع گيريها و كم انصافيها در مقابل موقعيت امروزي اش، به نوعي ديگر، آزارش مي داد، دلزده و دلسرد نگشته و خستگي ناپذير به تكاپو و جستجو و پرسش ادامه مي دهد. بررسي منصفانه آثارساكت كه مستقلاً از ابتداي دهه ۷۰ آغاز شده، سير صعودي اش را هرچند بطئي و آهسته اما منطقي، شهادت مي دهد.
* اين چند سال اخير در تمامي كنسرتهاي شما اجراي قطعات مشهور جهاني كه به وسيله اركسترهاي سمفونيك شنيده شده است، ارائه مي شود آيا اين انتخاب به دليل اثبات موضوع و مسئله خاصي است يا صرفاً مي خواهيد توانائيهاي ساز تار را به نمايش بگذاريد واساساً هدفتان چيست؟
- هدف اوليه اين بود كه بدانم آيا سازهاي ما قابليت اجراي قطعاتي را كه مشكل مي نمايد دارند يا نه كه تا حدودي هم بدين مهم دست يافتم و اين قطعات نيز هميشه در موسيقي غرب با اركستر بزرگ نواخته نشده اند، برخي با يك ساز يا دو ساز نواخته شده مثلاً پاگاني ني كاپرسيهايش را براي ويولون نوشته يا آستورياس فقط براي پيانو و بعد گيتار تنظيم شده و يا زنبور عسل براي پيانو بوده كه بعد براي اركستر بزرگ تبديل شده است. به هرحال علاقه شخصي من بود كه هرچه را سازم و امكاناتش اجازه دهد من اجرا مي كنم و بايد بگوييم خيلي هم براي شنونده غيرايراني جالب است براي اينكه با قطعات كاملاً آشنا هستند و وقتي با صداي جديدي كه همان صداي تار است مي شنوند ،خيلي جلب مي شوند و لحن و لهجه و گويش تار برايشان جالب است به حدي كه برخي از كنسرواتورها بعضي از قطعات مرا خواسته اند و قرار است در آينده كارهايي را انجام دهيم.
* علت برخي مخالفتها يا عدم حمايت و همراهي بعضي از اهل موسيقي در چيست و اساساً تا چه ميزان و تا چند سال اين كار را بايد ادامه داد؟
- در كشور ما متأسفانه هميشه با هر كار نو و جديد مخالفت مي شود. شما در مورد شعر نو و برخورد با مرحوم نيما و يا در مواردي چون نقاشيهاي موج جديد و... يادتان هست كه چگونه عمل كردند و هميشه اين جبهه گيري ها هست و كم كم جاي خود را به علاقه و نوعي سمپاتي خواهد داد.
* البته هر كار نويي را شامل نمي شود كاري كه مايه و ريشه داشته باشد پشتوانه داشته باشد و...
- بله منظور من نيز كارهايي است كه محتوا و عمق داشته باشد و پشتوانه ژرف و پاي در گذشته با نگاه به آينده باشد ضمن اينكه چون جوانان اين گونه كارها را دوست دارند چرا كه در آن يك ديناميك خوبي هست كه پويايي خوبي هست پس چرا اجرا نكنيم. مگر ما كتابها را ترجمه نمي كنيم يا شعر را ترجمه نمي كنيم با اينكه از حس و حال شعر كاسته مي شود و مقدار زيادي تغيير در عبارات و واژه ها پيدا مي كند اما موسيقي اين طوري نيست موسيقي كه عوض نمي شود، موسيقي كه ترجمه نمي خواهد فقط رنگ صدا و ساز عوض مي شود و البته هر هنرمندي كار خودش را مي كند. من نيز كار خودم را مي كنم و نمي شود به هنرمند گفت كه تو چرا اين كار را مي كني حداكثر مي توانند به كار آنكه نمي پسندند گوش نكنند يا كتابش را نخوانند يا فيلمش و تأترش را نروند. اما نمي توانند بگويند ننويس.
* آيا قصد داريد كارهاي معروف ايراني مثل اي ايران- حالا چرا- بندباز- الهه ناز و يا خزان عشق را اجرا كنيد.
- حتماً .من به دليل اينكه از طرف خانواده مرحوم وزيري وارث فرهنگي ايشان گشته ام .مي خواهم همه كارهاي ايشان را به شكل كتاب و نوار ارائه كنم .اما خوب تا به حال وقت و مجال مقتضي حاصل نشده است و قصد اينست كه اساساً كارها را چه به لحاظ قالب و چه محتوا كلاً بررسي و تحليل و معرفي و مخصوصاً اجرا كنم. ولي اين فرصت را كه اكنون ايجاد شده و همان جوشش ذوق و قريحه آهنگسازيست نمي خواهم از دست بدهم .اما به مجرد اينكه اين موج جاي خود را به يك موج آرامتري و يك آرامشي بدهد حتماً آن كارها را اجرا خواهم كرد و ديگر اينكه اينك به لحاظ مالي و اقتصادي در مضيقه هستيم و حمايت يك قدرت مالي و ارگان و نهاد ارگانيك را لازم داريم كه بتوان اين كارها را به شكل شايسته انجام دهيم و در دسترس مردم قرار بدهيم.
* در بزرگداشت سال ۱۳۷۸ مرحوم تختي و به دعوت برداران خادم، شما به اتفاق آقاي شهرام ناظري به اجراي موسيقي پرداختيد و با فرصت كمي كه داشتيد اما كار موفقي از آب درآمد آيا در پي ادامه و تكرار اين برنامه ها و همكاري با آقاي ناظري نيستيد؟
- من احترام زيادي براي آقاي ناظري قايل هستم و ايشان را به عنوان خواننده اي صاحب انديشه كه خيلي مورد احترام من هست دوست دارم اما فعلاً چون روي موسيقي آوازي ما خيلي كار شده است، يعني موسيقي با كلام، بنابراين جاي موسيقي بي كلام ما خيلي خالي است. برعكس غرب كه روي موسيقي بي كلام در كنار موسيقي با كلام خيلي كار شده در حاليكه ما موسيقي بي كلام جدي نداريم .
* فكر نمي كنيد رسيدن به چنين نقطه نظري نتيجه رفتار برخي از خوانندگان باشد؟
- اصولاً من با كسي كاري ندارم. موسيقي بي كلام خوب بايد توليد كنيم تا مردم نيازهاي روحي خود را بتوانند با آن برطرف كنند تا موقعي كه بناشد مردم دنبال چيزي مي روند كه بتواند از لحاظ روحي و احساسي ارضايشان كند و اگر ما بتوانيم چيزي خلق كنيم مي آيند به سمت ما وگرنه مي روند به سوي ديگر و نكته ديگر ارتقاء ذوق شنيداري مردم است بايد با گوش دادن آثار موجه و خوب سليقه مردم را بالا ببريم كه البته برعهده صدا و سيماست و اين گونه رسانه ها كه شبانه روز به شكل مختلف مردم را از نظر موسيقي تغذيه مي كنند و متأسفانه بايد بگويم موسيقي اي كه مردم مي شنوند موسيقي زير متوسط و خيلي نگران كننده است.
* صحبت صدا و سيما شد، سال ۱۳۷۸ بود كه برنامه هايي را به سفارش واحد موسيقي با نام نغمه هاي جاويدان ساختيد چرا ادامه پيدا نكرد؟
- من آن موقع خيلي اميدوار بودم كه ادامه پيدا كند ولي نمي دانم شايد نظم و انسجام كافي در آنجا واقع نبود كه بتواند اين كارها ادامه پيدا كند و مصالح فرهنگي مردم را خوب تشخيص بدهد (نه اينكه كارهاي من ملاك باشد) . به هر صورت به نظر من بايد عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو آدمي، يعني بايد يك خانه تكاني هنري در آنجا انجام بشود و اين حرف ها كه مي زنم نه با كسي غرضي دارم و نه كينه اي، من فقط عاشق فرهنگ ايران هستم و آنچه كه به نظرم مي آيد اين است كه آنچه در بخش موسيقي صدا و سيما مي گذرد فعلاً به نفع موسيقي و فرهنگ ايران نيست، حالا اگر اشتباه مي كنم يا نه، آن امريست جدا. اما اغلب نوازندگان و موزيسين ها قريب به اتفاق حتي آنها كه داخل آنجا هستند مي گويند اين حرف درست است و آن سياستي كه واحد موسيقي صدا و سيما در پيش گرفته به صلاح موسيقي معاصر نيست و در اين سالها عدم استقبال جوانها از موسيقي ايراني و گرايش آنها به موسيقي پاپ (از نوع ناموجهش نه پاپ موجه و خوب) علل گرايش جوانها به اين موسيقي و... نشانگر و تصديق حرف من است.
* آيا دليلي داري كه كارهاي شما در واحد موسيقي حمايت و يا استقبال نمي شد، يا اين كه فقط به لحاظ احساسي مي گوييد؟
- البته استقبال مردمي در تأييد برنامه نيستان راديو فرهنگ و نامه ها و تلفن هاي مردم به من و برنامه مؤيد موفقيت اين برنامه ها بود.
* من استقبال مردم را نمي گويم، حمايت و استقبال تصميم گيرندگان در جهت ادامه و استمرار توليد نغمه هاي جاويدان را مي گويم؟
- به نظر من گذشت زمان بسياري را روشن خواهد كرد و هنوز براي خود من پاره اي ابهامات هم وجود دارد. در بعضي از موارد به اين نتيجه رسيدم كه تنها توليد كار خوب صرفاً دليل اين نيست كه آدم مورد تأييد متوليان كار قرار بگيرد بلكه بايستي خيلي به قول حافظ كه البته مصداق عكس دارد.
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسي
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
و شايد خيلي مطالب ديگر بايد رعايت مي شد كه من آن ويژگي ها را نداشتم كه رعايت كنم، فقط مي دانم كه كارم را با دقت و وجدان و احساس مسئوليت بايد انجام بدهم كه مي دادم و كوتاهي اگر در من بوده نمي دانم چيست و به من هم آخر نگفتند تا آن را برطرف كنم.
* شما با گروه عارف كارتان را شروع كرديد، از آن روزها بگوييد؟
- من اولين كارهاي جدي ام را با گروه عارف و آقاي پرويز مشكاتيان شروع كردم كه برادران كامكار نيز اكثراً و اغلب در آن گروه بودند و در حقيقت به جز نوازندگان تار گروه كه من بودم و دو نفر از دوستانم بقيه گروه برادران كامكار بودند كه براي من جزو بهترين روزها و خوشترين ايام محسوب مي شود و همواره براي آنان آرزوي سلامتي و طول عمر توام با موفقيت دارم.
* با وجودي كه اين گروه گروه موفقي بود و آثار بسياري را نيز اجرا و خلق كرد و انسجام آن زبانزد بود چه شد كه ادامه نيافت؟
- والا... (با مكث طولاني) در راه زندگي و جاده هنر بالاخره من يا هر كس ديگر، به يك شكلي از زندگي رسيدم كه احساس كردم كه بايد دنبال كار خودم بروم و شكل ديگري از اجرا را تجربه كنم و كلاً اگر گروه (هر گروهي) بودجه و حمايت دولتي نداشته باشد سر نوشتش همين خواهد بود. حتماً بايد كه گروه ها يك بودجه دولتي داشته باشند تا بتوانند در يك دوره طولاني و ممتد دوام و بقاي خود را حفظ كنند.
* يعني شما عدم استمرار و ادامه كار گروهي را نبود حامي و پشتوانه  مادي مي بينيد؟
- خيلي مهم است و اصلاً اگر نباشد همواره در مقابل افراد گروه يك علامت سؤال است كه موارد اين علامت سؤال بزرگتر مي شود تا جايي كه باعث ايجاد شكاف و رخنه در بين افراد گروه مي شود.
* آيا اين يك مقوله اجتماعي- فرهنگي- تاريخي نيست كه حتي در حوزه هاي اقتصادي نيز ما گروه يا شركت هايي را نداريم كه تاريخ تأسيس طولاني و استمرار بيش از چند دهه داشته باشند و اصولاً كار گروهي و مشاركتي در كشور ما، ناپايدار و كم دوامست و...
- بله همين طور است. ما كشتي مان هميشه اول بوده و فوتبال مان آخر شده و ديگر موارد نيز همين طورست.
* نظرتان نسبت به سنجش نظري و بعد تئوريك موسيقي ايراني در حال حاضر چيست، آيا در اين زمينه كار مي شود؟
- موسيقي ايراني موسيقي اي است كه در بعد نظري اصلاً كار نشده يا در حد بسيار كم شده، به دليل اين كه به لحاظ فرهنگي در هيچ دوره اي تكليفش خيلي مشخص نبوده است فقط يكي دو نفر مثل استاد وزيري يا استاد خالقي به شكل جدي از لحاظ نظري روي آن كار كرده اند و يك عده اي هم فقط حرف هايي در حاشيه آن زده اند يا چيزهايي گفتند كه بيشتر به حدس و گمان نزديك است تا واقعيت علمي و نه اين كه منظور من اين باشد كه هرچه اساتيد وزيري و خالقي گفته اند درست است و جاي رد و انكار ندارد .نه، تنها كساني كه علمي روي آن كار كرده اند فقط اين دو نفر بوده اند و جاي كار بسيار دارد، بافت شناسي موسيقي- ساختار شناسي اش و به اصطلاح سازشناسي- اركستراسيون- نوع هارمونيزه كردن آن- تامپره كردن برخي از فواصل احياناً و يا تعديل كردن و به روز در آوردن رديف موسيقي و... خلاصه خيلي جاي كار دارد.
* چقدر قابليت دارد براي مطرح شدن در دنيا و يا جهاني شدن و...؟
- نبايد به اين فكر كرد هر موسيقي خوب را مي توان در دنيا مطرح و اجرا كرد. اصلاً نبايد به اين فكر كرد. ببينيد موسيقي غرب جهاني شده براي اين كه زبان انگليسي و فرانسه زبان اول و دوم مردم جهان است و اگر موسيقي غرب را هم همه جهان مي شنوند و استقبال مي كنند خيلي غيرقابل انتظار نبايد باشد والا مثلاً اگر زبان فارسي زبان دوم همه مردم جهان باشد موسيقي ايراني نيز موسيقي اول يا دوم جهان مي شود.
* شما براي آماده بودن و تسلط مورد نظر خود، چقدر در روز تمرين مي كنيد؟
- به هر صورت هر نوازنده يك تمرين هاي تكنيكي و نوازندگي براي خودش دارد كه فشرده است و من معمولاً زماني كه به غير از تدريس در دانشگاه و آموزشگاه برايم باقي مي ماند حداقل ۳ تا ۵ ساعت را هر روز حداقل تمرين مي كنم.
* براي ساخت ملودي ها و آهنگسازي چقدر وقت مي گذاريد؟
- يك وقت مي بينيد مثلاً سه روز تمام را براي اين كار مي گذارم و يك وقت هم در طول يك هفته هيچ اتفاقي نمي افتد و در نتيجه نمي توان براي خلق اثر برنامه ريزي كرد .چون جوششي است.
* اجراهاي كنسرت در شهرستان ها چطور؟ چون باخبر شدم كه هر هفته در يك شهرستان اجرا داريد؟
- اين اجراها براي معرفي موسيقي به مردم دور از مركز خيلي لازم است و براي آنها نيز جالب مي باشد و اين چند وقته هم خيلي اجرا داشتم اما هميشه اين گونه نيست.
* در طول هفته چقدر به تدريس اختصاص مي دهيد؟
- دو روز در تهران در هر هفته و ماهي يكبار در شيراز و تبريز كه تدريس در تبريز را تازگي به دليل مشغله زياد، تعطيل كرده ام.
* براي آماده بودن چقدر به ورزش در جهت آمادگي بدني مي پردازيد؟
- ورزش به شكل بدن سازي دويدن و نيز كوهنوردي را مستمر انجام مي دهم، براي آماده بودن بسيار ضروري و واجب است.
* از طرح اين چند سؤال اين هدف را دنبال مي كردم كه تقسيم كردن نيرو و توان شما به چند شاخه و قسمت (تمرين- تدريس- كنسرت- آهنگسازي و...) آيا باعث افت كيفي و برآيند متوسط نمي گردد تا مثلاً تمركز روي يك شاخه و يك بخش؟
- بله كاملاً درست است، اما دست خودم نيست. وقتي آهنگ مي آيد نمي شود كاريش كرد و وقتي كه نوازندگي مي كني كه چون حرفه من است پس قابل حذف كردن نيست و زندگي ما آميخته شده با اين موارد كه در روزهايي يك بخش بيشتر و بخش هايي كمتر، در روزهايي برعكس و به اصطلاح بالانس مي شود. در هر صورت من توصيه ام به تمام نسل معاصر و كساني كه به موسيقي علاقه مندند اين است كه خودشان را جوري تربيت كنند كه با موسيقي عالي و فاخر و با شكوه روحيه شان ارضا گردد ، نه با موسيقي نحيف و ضعيف و اين خود گام بزرگي است براي درك و فهميدن موسيقي و حتي قدم برداشتن براي اعتلاي موسيقي و براي تمام كساني كه در حيطه موسيقي فعاليت دارند سه تا پيشنهاد دارم و آن هم كار و كار و كار است.
* صحبت هايي كه راجع به كار شماست اين كه شما در كار خود به عنصر تكنيك بيشتر بها مي دهيد تا حس، توضيح دهيد كه از نظر شما وجه غالب تكنيك است يا حس يا تلفيق اين دو در موسيقي؟
- تكنيك يعني ابزار و مجموعه قابليت هاي فكري و فيزيكي يك نوازنده، پس تكنيك كه ابزاري است براي بيان احساس، بسيار لازم و ضروريست منتها در ايران مردم عادت كرده اند به يك شكل خاصي از نوازندگي و شايد به نوع ديگري چندان عادت نكرده اند و خيلي انحصاري نبايد به اين موضوع نگاه كرد و جامعه خود برمي گزيند، هدف من هم دستيابي و استفاده از يك تكنيك خيلي توانمند براي بيان كردن يك احساس عميق و زيبا و دوست داشتني است و تا جا افتادن آن زمان مي برد و به هر صورت در ايران مسأله تكنيك خيلي مفهوم نيست، براي اين كه كار علمي خيلي مفهوم ندارد و خيلي ها فكر مي كنند با پوشيدن رداي سپيد رنگ و بلند كردن مو و ريش و چرخاندن تسبيح مي شوند يك موزيسين، در حالي كه در تاريخ موسيقي ايران به جرات مي توان گفت (به اعتبار اسناد و عكس هاي تاريخي) هيچكدام از موسيقيدانان موسيقي سنتي ما نه به لباسي اين چنيني و نه با هيبت اينگونه نبودند كه با روشن كردن شمعي و گشودن فال حافظي و بداهتاً و بدون تمرين سازي را بزنند و اين  مربوط به نگاه اشتباه امروزيست و سابقه اي در تاريخ موسيقي اصيل ما ندارد و به خاطر همين است كه موسيقي ما بدين روز افتاده و مردم با موسيقي خويش اينقدر بيگانه اند و وقتي كه شما تكنيك را جدي نگرفتيد در همه هنرها همينگونه است. در شعر هم اگر شما تكنيكتان ضعيف بود آن شعر هم سست و نحيف مي شود، در موسيقي نيز همينگونه است و بايد با استفاده از تكنيك قوي تر، حس شنيداري مردم را بالا برد تا به شنيدن موسيقي با شكوه و با عظمت عادت نمايند و لذت ببرند از موسيقي قوي و توانا.
* ابتكارات استاد قنبري مهر بر روي سازها به دليل شخصيت والا و عظمت هنري ايشان شايد به شكل تابو درآمده و كمتر وارد حوزه نقد و تحليل مي شود اما ممكن است راه را براي برخي گشوده باشد كه بدون صلاحيت دست به تغييرات بزنند، نظر شما راجع به تغييرات و آنچه كه به عنوان ابداع و نوآوري امروزي روي سازها انجام مي شود چيست؟
- خيلي خوبست؛ مثلاً سه تار شورانگيز ايشان خيلي صداي لطيفي دارد و در مورد ديگر سازها و يا سازندگان سازها بايد بگويم كه به هر صورت تمام اينها بايد بشود. تمام اين ابداعات بايد انجام گردد ولو اين كه يك يا تمام موزيسين ها با آن مخالف باشند. ابداعات باعث مي شود كه راه رشد براي موسيقي بازشود و آنچه كه در جهت زيبايي شناسي و كمال باشد به خودي خود در تاريخ خواهد ماند و آنچه كه نباشد كم كم محو مي شود و از بين مي رود، بنابر اين هركسي كه گامي ولو كوچك و اندك در راه اعتلاي موسيقي، ترويج موسيقي و اشاعه موسيقي و در راه تكامل سازها برمي دارد از نظر من قابل احترام و قابل تحسين است و خود جامعه وقتي نياز باشد با موافقت يا مخالفت من يا ديگري، منصرف نخواهد شد و خواهد پذيرفت.
* در اين بحث چقدر براي اصالت ها و اصول اعتبار قائليد، مثلاً اگر روي ني كليدگذاري شود تبديل به فلوت خواهد شد و...؟
- وقتي پذيرفته شد خوب شده است و من خودم را اسير شكل ظاهري سازها نمي كنم. من به محتوي مي انديشم، براي من در مورد سازها به خصوص، شكل ظاهري مهم نيست و بيان و محتواي ساز بسيار مهم است، اين با فرم شناسي و قالب مثلاً غزل يا قصيده يا آهنگسازي فرق مي كند و من به بيان بيشتر مي انديشم.
* و نيز جوهره و روح موسيقايي؟
- بله دقيقاً.

گزارش و تحليلي از اجراي گروه دستان در كاخ نياوران (۲۲ ، ۲۳ و ۲۴ مرداد)
همسخني سازها
001839.jpg
سيد ابوالحسن مختاباد
گروه پنج نفره دستان پس از هفت سال دوري از ايران،در روزهاي ۲۲ ۲۳،و ۲۴ مرداد در كاخ نياوران به اجراي برنامه پرداختند .اجراي اين گروه در سه بخش صورت گرفت .بخش اول به اجراي قطعاتي از حميد متبسم و بخشهاي ديگر به اجراي قطعاتي از سعيد فرجپوري و بهروزي نيا اختصاص داشت. گروه دستان را خواننده اي حرفه اي همراهي نمي كرد.اگرچه گروه برخي تصانيف را با همخواني و چند تصنيف را با صداي بم و پخته سعيد فرجپوري (نوازنده كمانچه وآهنگساز )اجرا كردند ، اما نبود خواننده اي حرفه اي در صحنه حس مي شده ، به خصوص كه اجراهاي گذشته گروه دستان در ايران با خوانندگان نام آوري چون شهرام ناظري و زنده ياد ايرج بسطامي همراه بود.
همكاري چندين و چند ساله نوازندگان با يكديگر سبب شده بود تادر اجراي كاخ نياوران هماهنگي و همقراني كم نظيري در گروه نوازي موسيقي ايراني بروز و ظهور يابد . چنين هماهنگي در اين سطح را تنها مي توان در سايه تمرينات مستمر و نيز زندگي در زيست بومي موسيقايي (آن هم زيست بوم موسيقي سنتي ، كه به دليل تكيه بر بداهه نوازي و رديف نوازي بسيار سخت و دير به دست مي آيد)و آشنايي به خلق و خوي و سلوك يكديگر شاهد بود. به همين جهت اجراي اين گروه را مي توان هم ارز اجراي گروههاي كامكارها و نيز گروه شجريان ، عليزاده ، كلهر وهمايون شجريان دانست.گروه دستان اما در مقايسه با همين دو گروه شاخص ياد شده، ويژگي منحصر به فردي دارد كه همانا به سونوريته خاص موجود در سازهاي كوبه اي و به ويژه تنبك نوازي پژمان حدادي باز مي گردد. حدادي كه در اين اجرا ساز كوبه اي تركيبي اي به نام پنداريك را براي نخستين بار به علاقه مندان موسيقي معرفي مي كرد ، پيش از اين تواناييها و تكنيك كم نظير خود و قابليتهاي كشف نشده ساز تنبك را در كاست سه نواز ي نشان داده بود. وي در اين اجرا هم توانست تركيبي دلپذير از اين سازها را به نمايش بگذارد.تركيبي كه گاه حسي ملوديك را از سازي كوبه اي در ذهن شنونده تداعي مي كند، حسي كه تابه امروز عليرغم تلاش نوازندگان صاحب نام اين ساز كمتر مجال بروز و ظهور يافته بود.همنوازي تنبك حدادي با دف بهنام ساماني درقطعه چابك و اواسط اجراي قطعه شوريده و استفاده از دف به عنوان آكورد ي براي تنبك از جمله نمونه هاي شاخص اجراي سازهاي كوبه اي بود.جالب توجه اينكه حميد متبسم در گفت و گويي براين نكته تاكيد ورزيده بود كه ، نوازندگي حدادي به گونه اي است كه در ذهن همنوازان گروه تاثير كرده و آنها را از مسير ملوديكي كه خود نوازنده مي خواهد خارج كرده و به مسيري مي كشاند كه نوازنده تنبك مي خواهد.اين درحالي است كه ساز تنبك در اركستراسيون موسيقي ايراني (چه در قالب گروه نوازي يا دونوازي )سازي تابع است و وظيفه اصلي آن نگهداري ريتم است و نه سازي خط دهنده و جهت ساز .
سرعت بالا وريتميك بودن قطعات و تنوع ريتميك و ملوديك و استفاده از ريتمهاي لنگ ،از جمله ويژگيهاي اين اجرابود،قطعات شوريده ، آفتاب نيمه شب ، حكايت ، چابك و...گفت و گويي كه سازهاي كمانچه ( فرجپوري ) بربط ( بهروزي نيا ) تار وسه تار ( حميد متبسم ) دف ( بهنام ساماني )و تنبك و پند اريك (پژمان حدادي ) با يكديگر صورت مي دادند،تركيبي دلنشين و گوشنواز از همسخني سازها پديد آورده بود. قطعه حكايت سعيد فرجپوري نيز عليرغم شروع آرام و روان ، به دليل انسجام ملوديكي مبتكرانه و متناسب با روح موسيقي ايراني گوشنواز و شنيدني بود و از جمله قطعات شنيدني اجراي گروه دستان به شمار مي رفت. تسلط نوازندگان بر ساز و تكنيك بالاي آنها در اجراي قطعات پيچيده ، علاوه بر گروه نوازي در تكنوازي نيز خود را نشان داد و سبب شد تا جمعيتي كه براي تماشاي اجراآمده بودند ، پس از سالها اجرايي منسجم ، هماهنگ ، سرزنده و نشاط آور را از يك گروه موسيقي سنتي شاهد باشند.اجرايي در كلاس بالاي موسيقي سنتي كه در چند سال اخير كمتر توفيق ديدن آن به دست آمده بود. نقطه ضعف اصلي گروه نبود خواننده اي حرفه اي بود و اگرچه صداي فرجپوري (به خصوص كردي خواني وي ) به دل مي نشست ، اما نمي توانست جاي خالي خوانندگاني چون زنده ياد بسطامي و شهرام ناظري را با آن صداي حماسي پركند.
از نكات حاشيه اي كنسرت، بايد به حضور چهره هاي نامي موسيقي ، همانند پرويز مشكاتيان ، حسين عليزاده ، هوشنگ ظريف ، هوشنگ كامكار ، صديق تعريف ،هادي منتظري و... اشاره كرد و نيز انجمن موسيقي دانان نياوران كه در يكي دو سال فعاليت خود نشان دادند كه در انتخاب گروهها و اجراي آنها ، چه در موسيقي جهاني و چه در موسيقي ايراني جدي و فعال هستند و از حركتهاي باري به هر جهت اجتناب مي ورزند.

هنر
اقتصاد
انديشه
روانشناسي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  روانشناسي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |