نگاهي تاريخي تحليلي به روند تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي
ميراث ملي
|
|
محسن حيدري
روزهاي پاياني مردادماه يادآور آغاز به كار «مجلس خبرگان؛ بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي» در سال ۱۳۵۸ است. امروز كه پس از تمامي جهد و جهادهايي كه بر سر تدوين اين قانون رخ داد، قانون اساسي به عنوان يك سند برتر سياسي مورد استفاده همه گروههاي سياسي است. نگاهي دوباره به روند تدوين قانون اساسي مي تواند مردم و همه گروههاي سياسي را در پاسداري از اين «ميراث ملي انقلاب» يا «ميثاق ملي» مصمم تر كند.
قانون اساسي، اراده عمومي براي زندگي جديد
كمتر از ده ماه پس از پيروزي انقلاب، مجلس بررسي نهايي قانون اساسي آغاز به كار نمود و منتخبان مردم يك بررسي فشرده سه ماهه را شروع كردند. پس از تجربه قانون اساسي مشروطه، اين دومين بار بود كه ايرانيان فرصت يافته بودند تا به تعيين نظام سياسي مطلوب خود بپردازند. همان قدر كه قانون اساسي مشروطه حاوي مضامين و نهادهاي جديد برخاسته از نهضت «كونستيتوسيون» بود، نتيجه كار مجلس خبرگان سال ۵۸ نيز نشانه هايي از مؤلفه هاي يك فرهنگ سياسي جديد برخاسته از يك نهضت «اسلامي» در خود داشت.
همان گونه كه مضامين و نهادهاي نظام «مشروطه» در روندي چندساله در ذهن و دل ايرانيان پرورده شده بود، مؤلفه هاي جديدي كه وارد قانون اساسي «جمهوري اسلامي» شد نيز برآمده از يك نهضت لااقل ۱۵ ساله بود كه تقريباً در تمام عرصه هاي حيات فردي و اجتماعي ايرانيان نفوذ كرده بود و تأثير نهاده بود و البته از واقعيت هاي فردي و اجتماعي ايرانيان و مسلمانان دهه ۴۰ و ۵۰ تأثيرپذيرفته بود.
«قانون اساسي» را نتيجه كار يك گروه چند ده نفره دانستن، فرو كاهيدن واقعيتي است كه اصرار دارد خود را به ما بنمايد. «قانون اساسي» تثبيت يك ميل عمومي براي نوع جديدي از زندگي اجتماعي و حكايت گر يك اراده عمومي بسيار قوي براي تغيير و پيشرفت است كه البته توسط نمايندگان يا خبرگان منتخب ملت، طي جلسات كاري متعدد، ظهور مي يابد تا پس از رسميت يافتن، «اساس قانوني» همه روابط اجتماعي- انساني ممكن باشد.
نديدن اين واقعيت، سبب ساز اشتباهات بسياري در تحليل تاريخ معاصر ايران شده است. چنان كه دكتر مهدي حايري يزدي چندين سال پس از تصويب قانون اساسي، در آمريكا به حبيب لاجوردي گفت كه جهت گيري هاي كلان قانون اساسي به ويژه تصويب اصول مربوط به ولايت فقيه شديداً تحت تأثير جهت گيري ها، برنامه ريزي ها و سخنان دكتر بهشتي بوده است و قبلاً در ايران شاهد اين گرايش ها نبودم!
اگر چه او بخشي از حقيقت را يعني تأثير مثبت شهيد بهشتي در روند بررسي نهايي قانون اساسي، به خوبي بيان كرده، اما غفلت از «واقعيت هاي اجتماعي» پشتيباني كننده اين تغييرات اصولي، موجب شده تا تحليل نادرستي به خوانندگان ارائه شود. گويي نائب رئيس مجلس توانسته است تاريخ را به تنهايي بسازد!
بستر تاريخي تغييرات، به سوي «جمهوري اسلامي»
اما تاريخ را جوامع و ملت ها مي سازند و اين همه بر بستري گسترده از زمان صورت مي گيرد. قانون اساسي مشروطه عليرغم همه تحليل هاي پيراموني، با برخورداري از چنين بستري بود كه توانست خود را بر نظام سياسي غيرمشاركت جو و سلطنتي قاجار تحميل كند.
هر چند استبدادي كه از در بيرون رفته بود از پنجره بازگشت و قانون اساسي مشروطيت را دستمايه توجيه قانوني همان استبداد ساخت. اما قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز در برخورداري از پشتيباني احساسات و اراده عمومي شبيه قانون اساسي مشروطه بود. اگر چه در محتوا قرابت چنداني بين اين دو نمي توان يافت. يكي در فضاي روشنفكري ناسيوناليستي غرب گراي اوايل قرن ۲۰ ايران نفس مي كشد و ديگري در فضاي روشنفكري ديني اسلامي دهه هاي ۴۰ و ۵۰ ايران، كه رفته رفته جاي پارادايم سابق روشنفكري را مي گرفت.
وارد آوردن نقد جدي و همه جانبه بر روشنفكري ناسيوناليستي غرب گراي عصر مشروطه كه به عنوان متحد استراتژيك «سلطنت» در لايه هاي تئوريك فعاليت مي كرد، موجب تزلزل آن شد. در اين نقد تمامي گروههاي مذهبي اسلامي، گروههاي چپ و متفكران متمايل به انديشه هاي مدرنيستي سهيم بودند. اما نقدي كه عموميت يافت و رابطه تنگاتنگي با مردم برقرار كرد نقدي بود كه از منظر رابطه سنجي انسان و دين؛ خواهان حضور بيشتر دين در عرصه حيات اجتماعي بود و مرزي براي گستره فعاليت هاي سياسي يك فعال مذهبي قائل نبود. چهره هاي برجسته روشنفكري ناسيوناليستي عصر مشروطه همچون تقي زاده با قرار گرفتن در كنار دولت مستبد پهلوي كه توسعه آمرانه و كاهش نفوذ سنتي دين را در دستور كار خود داشت، روشنفكري وطني را در معرض اتهام جدي قرار دادند؛ آن هم در فضايي كه روشنفكري وطني مشغول همكاري گرم با دولت انحصار طلب و اقتدارگراي پهلوي بود.
فعالان جريان نوانديشان ديني مركب از روحانيان، اديبان و استادان دانشگاه گامي جلوتر نهادند و به تبيين ارزش هاي سياسي اجتماعي برگرفته از دين به عنوان بديل ارزش هاي سلطنتي پرداختند و تا اندازه زيادي موفق به تغيير نگاه ها شدند. اين ارزش هاي سياسي اجتماعي جديد برگرفته از تفكر ديني هنگامي به صورت تنها رقيب قدرتمند «سلطنت پهلوي» ظاهر شد كه در سال ۴۸ توسط امام خميني(ره) در قالب نظريه «حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه» تكميل و تدوين شد و با اقدامات بعدي روشنفكران و روحانيان ايران به قدرتمند ترين «ايدئولوژي آلترناتيو» براي «دولت رانتير نفتي اقتدارگراي سلطنت پهلوي» تبديل شد.
در اين فضاي جديد به خلاف گفته سناتور تقي زاده كه «براي پيشرفت بايد از كف پا تا فرق سر فرنگي شويم»، غرب گرايي يا «غرب زدگي» به عنوان مانعي بر سر راه پيشرفت واقعي ملت ايران ارزيابي مي شد و اين نشان مي داد كه ايران و ايراني وارد عرصه جديدي از زندگي اجتماعي تاريخي خود شده است و براي ساماندهي اين «نوع جديد از زندگي» كه برگزيده است، نظامي جديد با يك قانون اساسي ديگرگون مي خواهد كه در آن تأكيد بر اصالت بومي و اسلامي نهادهاي حقوق اساسي و دوري از معيارهاي شرقي و غربي اهميت بسيار دارد و اين همه، البته به طريقي مسالمت جويانه و با شيوه هاي دموكراتيك در قالب رفراندوم و انتخابات از سوي توده هاي مردم ابراز مي شود.
بررسي روند برگزاري انتخابات مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي و تحليل نتايج اين انتخابات، مي تواند نمايانگر واقعيت هاي اجتماعي پشتيباني كننده آن تغييرات اصولي كه در قانون اساسي ظهور يافت، باشد.
قانون اساسي و مخالفت هاي زود هنگام
رهبر انقلاب در فرمان تشكيل شوراي انقلاب بر ضرورت تشكيل مجلسي از نخبگان كشور براي تدوين قانون اساسي تأكيد كرد و پس از آن، در حكمي كه براي نخست وزيري مهندس بازرگان صادر شد نيز تلويحاً، تمهيد مقامات تشكيل اين مجلس از وظايف دولت موقت اعلام گرديد و اندكي بعد در صدر مسايل سياسي كشور قرار گرفت. شرايط سياسي خاص كشور در سال ۵۸، آرايش موضع گيري گروه هاي سياسي را در دو جبهه مخالف و موافق سامان مي داد. برخي افراد و جريان ها، تسريع در تدوين قانون اساسي را كه لازمه برگزاري نخستين انتخابات رياست جمهوري و گذار از دولت موقت مهندس بازرگان بود، به منزله اقدامي انقلابي مي دانستند كه با جايگزيني يك دولت انقلابي، به عملكرد ضعيف دولت موقت كه يكپارچگي كشور را با تهديدات جدي روبه رو ساخته بود، پايان مي داد چرا كه به اين ترتيب قبل از آن كه فعاليت گسترده احزاب و گروه ها موجب صدمه ديدن حضور مستقيم و گسترده مردم در عرصه فعاليت هاي سياسي شود و پيش از آن كه نگراني ها پيرامون بيماري قلبي رهبر انقلاب جدي تر شود، مقدمات آن فراهم مي شد تا نظام نوپاي انقلابي با حمايت مردمي و توان رهبري انقلاب به سوي هدف يعني «جمهوري اسلامي» راهبري شود.
در مقابل، ائتلافي از نيروهاي چپ گراي راديكال مسلح و گروه هاي تندرو حامي اقليت هاي قومي و مذهبي در برخي استان هاي مرزي مثل سيستان و بلوچستان، كردستان شكل گرفت كه از ابتداي طرح اين پيشنهاد، با آن مخالفت كرد. اظهار نظرهايي پيرامون «نبود شرايط دموكراتيك در رقابت انتخاباتي» و امكان برنامه ريزي براي «تضييع حقوق اقليت هاي قومي و مذهبي» از مهم ترين محورهاي انتقادي مطرح شده بود.
اين فضاي تب آلود سرانجام با سخنان انتقادي آيت الله شريعتمداري ملتهب تر شد و با تحريك نيروهاي حزب جمهوري خلق مسلمان و جمعي ديگر از گروه هاي تندرو چپ، فضاي خشني را به مدت دو هفته در تبريز به وجود آورد كه مشابه آن در قم و اروميه نيز مشاهده شد.
اين موضع گيري آيت الله شريعتمداري بعدها در پي كشف همكاري عاملان كودتاي نوژه (در پايگاه هوايي شهيد نوژه) با بيت وي، خشم حاميان انقلاب را تكميل كرد و رساله هاي عمليه او بر در خانه اش آتش زده شد تا نشان دهد كه هر مقامي كه بخواهد در هر زمان در برابر واقعيت هاي جديد و انقلابي جامعه ايران بايستد، عاقبت خوبي نخواهد يافت.
انتخابات، ورشكستگي چپ، ناكامي ليبرال ها
به استثناي چند گروه راديكال، گروه ها و احزاب اصلي منتقد يعني حزب توده، نهضت آزادي و ائتلاف گروه هاي پنج گانه مجاهدين خلق (منافقين)، جاما، جنبش مسلمانان مبارز و دو گروه ديگر با ارائه ليست كانديداهاي خود در انتخابات شركت كردند تا شانس خود را براي جلب آراء و اعتماد عمومي امتحان كنند.
نتايج انتخابات دوازدهم مرداد ۵۸ يك ورشكستگي براي چپ و يك ناكامي بزرگ براي ليبرال ها بود. نتايج شمارش آراء نشان مي داد كه هر ده كانديداي حزب جمهوري اسلامي در تهران به مجلس راه يافته اند و نفر آخر ليست حزب جمهوري اسلامي با اختلافي حدود يك ميليون رأي از نفر يازدهم كانديداي نخست نهضت آزادي پيش افتاده است.
اين انتخابات نشان داد كه گروه هاي رقيب حزب جمهوري اسلامي بدون شناخت دقيق از وزن سياسي و پايگاه اجتماعي خود در شرايط متحول جامعه، اقدام به فعاليت سياسي كرده اند و درك صحيحي از نيازها و واقعيت هاي اجتماعي كه در دو دهه اخير پرورده شده، ندارند زيرا ائتلاف احزاب چپ به رغم تمام تحليل هاي تئوريك و رويكردهاي پراتيك سازماني! با يك شكست سنگين فقط توانست شش درصد از كل آرا را به خود اختصاص دهد.
ليبرال ها و چپ ها، به سرعت با موضعي انتقادي مقام مسئول برگزاري انتخابات يعني هاشمي رفسنجاني عضو ارشد حزب جمهوري اسلامي را به تقلب در انتخابات متهم كردند ولي چند ماه بعد وقتي كه همين نتيجه در شرايطي مشابه و فضايي رقابتي در انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي نيز تكرار شد، وزن واقعي حزب جمهوري اسلامي از يكسو و رقبايش از سوي ديگر آشكار شد.
حزب جمهوري اسلامي، برتري در فضاي جديد
پس از آن كه مجلس خبرگان در روز ۲۸ مرداد ۵۸ با قرائت پيام رهبر انقلاب توسط هاشمي رفسنجاني، كار خود را آغاز كرد، هاشمي رفسنجاني در يك گفتگوي خبري درباره تهديد برخي گروه هاي ورشكسته چپ مبني بر تحريم رفراندوم قانون اساسي گفت: «تحريم شركت در رفراندوم عمل صحيحي نيست ... و اصولاً وقتي اكثريت قريب به اتفاق مردم در اين امر شركت مي كنند، عدم شركت يك يا چند گروه سياسي، تأثيري نمي تواند داشته باشد.»
و اين سخن كه گوياي يك واقعيت هميشگي در عرصه فعاليت هاي سياسي بود، به يادگار ماند. مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي پس از نود روز كار فشرده در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به كار خود پايان داد و نتيجه تصميمات خبرگان در روز ۱۱ و ۱۲ آذرماه همان سال به رأي عمومي نهاده شد، تا بنياد حقوقي نظام سياسي ايران بر پايه يك قانون اساسي جديد كه عناصري از فرهنگ سياسي «اسلامي - ايراني» را در خود داشت، شكل گيرد.
بار اصلي اين تغييرات بر دوش نمايندگان حزب جمهوري اسلامي و گروه هاي هم پيمان اين حزب قرار داشت كه با برخورداري از چهره هاي شناخته شده و برجسته روحاني، مطالبات طيف هاي گسترده «نيروهاي مسلمان انقلابي» را نمايندگي مي كردند.
به اين ترتيب آخرين نماينده منتخب تهران يعني علي محمدعرب كانديداي نه چندان شناخته شده حزب توانسته بود با اختلافي بيش از يك ميليون رأي از كانديداي برجسته و جنجال برانگيز رقيب يعني علي اصغر حاج سيدجوادي - وزير كشور دولت موقت - پيشي بگيرد.
اين نشان دهنده رأي اعتماد اكثريت رأي دهندگان به «ايدئولوژي» و «برنامه هاي» حزب بود كه «امتداد جريان انقلابي دو دهه اخير» و نزديك ترين جريان به خط امام ارزيابي مي شد.
|