سه شنبه ۳ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۷۶
محمد را در روستاي ...
عكس ها: منصور نصيري
014082.jpg

محمد را در روستاي زيبايي در نزديكي بردسير، در كنار جاده بردسير- سيرجان پيدا كرديم.
محمد ديوانه است، مي گويند وقتي به او گفته اند كه بايد به سربازي برود، ديوانه شده. شايد پاي عشقي در ميان بوده. كسي چه مي داند؟ اهالي بيش از اين نگفتند. خنداندن او بسيار دشوار بود. او حرفي نمي زد اما به خوبي مي  توانست آنچه را كه مي شنيد، بنويسد. «آزمودم عقل دورانديش را، بعد از اين ديوانه سازم خويش را.» داشتم از دوستم مي پرسيدم مصرع اول اين بيت چه بود كه شاعر مي گويد: «رفته و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم؟» كه محمد سريع شروع كرد به نوشتن:
014085.jpg
014088.jpg

سياه و سفيد ، تاكسي عتيقه تهران
014091.jpg
خبگزاري يراث - روزي كه به دستور خانم فخرالدوله، نوه امير كبير، در سال ۱۳۲۶، ۵۰ دستگاه تاكسي معروف به «تاكسي ب.ب» وارد تهران شد و روي خيابان سنگفرش سپه با سرعت ۴۰كيلومتر در ساعت ويراژ داد، هيچ كس فكر نمي كرد كه ۵۰ سال بعد قرار است، به خاطر دودي كه از لوله هاي اگزوز ۴۰ هزار تاكسي و بي نهايت مسافركش شخصي، بيرون مي آيد، تهران يكي از آلوده ترين و پرترافيك ترين شهرهاي جهان بشود.
نخستين تاكسي هاي تهران كه از انگلستان وارد شده بود، سياه و سفيد رنگ بودند و مدل « فورد ب. ب» و چون خانم فخرالدوله آنها را وارد كرده بود، در تهران به «تاكسي فخرالدوله» معروف شده بود. خانم فخرالدوله، نوه امير كبير، دختر مظفرالدين شاه، زن ميرزا محسن خان امين الدوله (وزير مظفرالدين شاه) و مادر علي اميني بود.
اما درباره ۵۰ دستگاه تاكسي كه در سال ۱۳۲۶ وارد تهران شد، اطلاعاتي در دست نيست و متاسفانه ظاهرا هيچ كدام از اين ۵۰ دستگاه تاكسي تا به امروز باقي نمانده اند، نه اداره تاكسيراني از آنها خبر دارد و نه موزه، اما جعفر شهري درباره ويژگي فني نخستين اتومبيل هايي كه در حدود همان سال ها وارد تهران شد، نوشته است: «اولين اتومبيل هايي كه وارد ايران شدند سواري هاي فورد كروكي كلاچي لاستيك توپر بودند كه سرعتشان ساعتي ۴۰ كيلومتر بود و چون گيربكس و جعبه دنده اي براي كم و زياد كردن زور موتور نداشتند مانند همان گاري هاي قديم كه جانشينشان شده بودند، درسربالايي ها وا مي ماندند و بايد با هول جلوشان مي بردند و چون ترمزشان هم اهرمي بود (ترمز شيش)، در سرازيري ها، مسافران پياده مي شدند تا راحت تر قابل كنترل شود.»
علي داوود آبادي يكي از قديمي ترين راننده تاكسي هاي تهران است. او را به طور اتفاقي در سازمان تاكسيراني ديديم. با آنكه متولد ۱۳۱۸ است و مي گويد كه از سال ۱۳۲۹ راننده تاكسي بود، سرحال و شاداب است،شبيه بيشتر پيرمردهاي آن دوره و زمانه كه به قول خودشان روغن حيواني مي خوردند. او مي گويد كه در سال ۱۳۲۹ تعداد تاكسي هاي سراسر تهران به ۱۰۰ تا ۱۵۰ دستگاه مي رسيد: «تهران، آن موقع تهران بود. خلوت و خوش آب و هوا. آن موقع تاكسي هايي كه در تهران بود مدل آستين، هيلمن، رنو و زيس بود. تاكسي آن موقع ها، كرايه اي بود. يعني اگر كسي تاكسي را كرايه مي كرد، ديگر راننده اجازه نداشت كه شخص ديگري را هم سوار كند. تازه ما آن موقع ها، مي گشتيم تا يك مسافر به پستمان بخورد؛ آنقدر تهران خلوت بود. آن موقع ها سازماني به نام سازمان تاكسيراني وجود نداشت. هر كسي كه پول داشت و اتومبيلي مي خريد به اداره راهنمايي و رانندگي مراجعه مي كرد و مي گفت كه مي خواهم اتومبيلم را تاكسي كنم. آنها هم مجوز مي دادند و رنگ ماشينش را سياه و سفيد مي كردند. به همين سادگي. من از سال ۱۳۲۹ راننده تاكسي بودم اما خودم توانستم در سال ۱۳۴۲ تاكسي بخرم. از سال هاي ۱۳۴۸ يواش يواش تهران شروع شد به شلوغ شدن. من ماشينم را ۳۰۰۰ تومان خريدم. در روز ۶۰ تومان درآمد داشتم. قيمت مسير ميدان فوزيه تا سرسبيل ۱۵ زار بود. اگر به مسافري كه توي ماشين بود مي گفتيم كه اجازه داريم يك مسافر ديگر سوار كنيم يا نه؟ عصباني مي شد و مي گفت: نه؟مثل حالا نبود كه پنج نفر چفت هم بنشينند. وقتي ديگر تهران شلوغ شد من ماشينم را فروختم سال ۱۳۴۸.»
علي داوود آبادي با آنكه خيلي چاق است و ۷۵ سال از سنش مي گذرد، اما به راحتي و چابكي، سوار قديمي ترين تاكسي موجود در تهران مي شود تا ما از او عكس بگيريم. اين تاكسي از همان تاكسي هاي سياه و سفيد است. مدل «فورد ب. ب» و هنوز كسي دقيقا نمي داند كه متعلق به چه سالي است. بعضي از كارمندهاي سازمان تاكسيراني مي گويند، مدل سال ۱۳۳۰ است و بعضي هم مي گويند ۱۳۳۶. اين ماشين، فورد جمع و جور و خوشگلي است. آن را در پاركينگ سرپوشيده سازمان تاكسيراني نگه مي دارند و سالي يك بار، دستي به سر و رويش مي كشند و در هفته نيروي انتظامي آن را به نمايشگاه بين المللي يا جايي ديگر مي برند و به نمايش مي گذارند.
خليلي، كارمند قسمت روابط عمومي سازمان تاكسيراني مي گويد كه سال گذشته، خودش پشت ماشين نشست و آن را تا اتوبان مدرس، محل برگزاري نمايشگاه برد.
علي داوود آبادي درباره وسايل نقليه مردم تهران، قبل از ورود تاكسي مي گويد: «قبل از تاكسي همه جا كالسكه و درشكه بود. در هر خيابان، ۴۰-۳۰ درشكه تلق تلق كنان، روي سنگفرش ها راه مي رفتند. آن موقع فقط خيابان هاي اميريه، سپه، ميدان سپه و باغ شاه تا خيابان كاخ سنگفرش بود و بقيه جاها خاكي بود. اوايل كه تاكسي آمده بود، مردم سوار نمي شدند. انگار مي ترسيدند يا بدشان مي آمد. ترجيح مي دادند با همان كالسكه و درشكه رفت و آمد كنند. يواش يواش مردم ترسشان از تاكسي ريخت. البته هر كسي هم سوار نمي شد. بيشتر، آدم هاي با كلاس سوار مي شدند.»
حالا از زماني كه تهران خلوت بود و خيابان هايش سنگفرش و آدم هايش آرام و تاكسي هايش ۵۰ تا بود، ۵۷ سال مي گذرد. حالا ديگر تهران خلوت نيست و خيابان هايش هم سنگفرش و آدم هايش آرام و تاكسي هايش ۵۰ تا نيست. حالا تعداد تاكسي هاي نارنجي و ارغواني و آبي ۴۰ هزار تا است و تاكسيدارها دعا نمي كنند تا فقط يك مسافر پيدا كنند. در هر تاكسي پنج نفر بيخ تا بيخ مي نشينند و در ترافيك و دود عرق مي ريزند.
وقتي از علي داوود آبادي جدا مي شدم، مرا دوباره صدا كرد. وقتي دوباره به او نزديك شدم، صورت چروكيده اما سرحالش را نزديك گوشم آورد و گفت: «تهران آن موقع ها با صفا بود. من آرزو مي كردم كه در همان سال ها باقي مي ماندم. وقتي كه تاكسي ها سياه و سفيد بود و خيابان ها خلوت و آدم ها مهربان، من اين تهران را دوست ندارم.»

نگاهي به برخي قوانين تصويب شده در آمريكا
سيگار دادن به سگ و گربه ممنوع است!
مصوبه اي براي شهروندان ويرجينياي غربي: «هيچ كودكي اگر دهانش بوي پياز وحشي بدهد حق حضور در مدرسه را ندارد»
014094.jpg
قوانين آمريكا در سه سطح خرد (محلي و شهري) ،مياني (ايالتي) و كلان (فدرال) تنظيم و تصويب شده است و تمامي اين مقررات توسط دستگاه مجريه و قوه قضائي اين كشور به اجرا درمي آيد. وسعت دامنه اين قوانين به قدري زياد است كه امروزه براي اجراي آن، ده ها سازمان انتظامي و امنيتي فعاليت مي كنند و كار ده ها هزار نفر شبانه روز اين است كه حافظ امنيت و قانون باشند. شايد بسياري از اين مصوبات بسيار با دقت تنظيم شده باشند تا پاسخگوي نياز صدها ميليون نفر شهروند آمريكايي باشد، اما در اين ميان مقرراتي به چشم مي خورد كه هر خواننده اي را از ته دل به خنده مي اندازد. نگاهي به بخشي از اين قوانين كه در مجموعه مصوبات ايالتي به چشم مي خورد, خالي از لطف نيست و مطلب اول امروز، طنز نيست.
در قوانين ايالت كاليفرنيا عبارت فوق بسيار جالب است: «قوه حاكمه قانوني تصويب كرده است كه براساس آن هركس تلاش كند بازي كودكي را كه در چاله آبي گل بازي مي كند متوقف كند خلافكار است.» در كتاب ايالت كنتيكات چنين آمده است: «افراد پليس اجاره دارند به دوچرخه سواري كه با سرعتي بيش از ۹۰ كيلومتر در ساعت! دوچرخه سواري مي كند دستور ايست دهند.»
۲ قانون هم از ايالت فلوريدا: «۱- زنان مجرد حق چتربازي در روز يكشنبه را ندارند. در صورت تخلف، دولت مجاز است فرد خاطي را دستگير، جريمه و زنداني كند.
۲- اگر فيلي به پاركومتري بسته شود و در همان محل رها شود بايد هزينه پاركومتر توسط صاحب آن همانند يك خودرو پرداخت شود.» اين هم از ايلينويز: «دادن سيگار روشن به سگ، گربه و ديگر حيوانات اهلي غيرمجاز است.»
كتاب قانون ايالت اينديانا هم خواندني است: «شهروندان اگر كمتر از ۴ ساعت از خوردن سير توسط آنها گذشته باشد، مجاز نيستند سوار وسايل حمل و نقل عمومي شوند يا به سينما و تئاتر بروند.»
قانوني از كنتاكي: «حمل بستني در جيب لباس غيرقانوني است.»
البته مقررات مسخره به همين چند ايالت ختم نمي شود. باور نداريد؟ در قوانين لوئيزيانا آمده است: «دستبرد زدن به بانك و شليك كردن به صندوقدار آنجا با تفنگ آب پاش، خلاف است» يكي ديگر هم از ماساچوست: «خرناس كشيدن در تمامي اتاق هاي خواب ممنوع است مگر آنكه تمام پنجره ها بسته و قفل شده باشد.»
در قانون نيومكزيكو هم با جمله مقابل مواجه مي شويد: «افراد مونث حق حضور در معابر عمومي را با صورتي اصلاح شده ندارند.»
هنوز تمام نشده است. در قوانين مصوب اوكلاهاما هم چنين عبارتي وجود دارد: «افرادي كه براي سگ ها چهره هاي ترسناك در مي آورند، جريمه شده و زنداني مي شوند.»
پنسيلوانيا از اين نهضت عقب نيفتاده است: «پنهان كردن آشغال و گرد و خاك زير قالي توسط زن خانه دار ممنوع است.»
قانوني هم از بلاد گاوبازها، تگزاس: «قانونگذار چنين تصويب كرده است كه هيچ فردي قبل از اخذ مجوز ۵ دلاري حق پياده روي با پاهاي برهنه در خيابان را ندارد.»
ورمونت هم قانون عجيب ديگري دارد: «حمام كردن حداقل هفته اي يكبار در شب هاي يكشنبه اجباري است.»
و اين هم مصوبه اي براي شهروندان ويرجينياي غربي: «هيچ كودكي اگر دهانش بوي پياز وحشي بدهد حق حضور در مدرسه را ندارد.» و ۲ قانون آخر هم از واشنگتن: «۱- خوردن آب نبات چوبي در ملاء عام ممنوع است. ۲- هر راننده اي با سابقه جنايي بايد در هنگام ورود قبل از محدوده شهر توقف كرده و با تلفن ورود خود را به رئيس پليس آنجا اعلام كند.» برقراري امنيت شرطي اساسي براي تداوم توسعه پايدار است كه نيازمند حمايت همه جانبه به وسيله قانون هاي دقيق و كامل است. اما به نظر مي رسد مجموعه مقررات آمريكا بسيار جامع تر و كامل تر از آن چيزي است كه براي اداره يك كشور لازم است.

بند ساعتي ازجنس كت چرم
014097.jpg
يكي از مشكلاتي كه بسياري از شهرهاي توريستي دنيا با آن مواجه اند، نبود آثار باستاني و پرنبودن گنجينه هاي تاريخي است كه البته ما در اين زمينه هيچ مشكلي نداريم. منتها شهر توريستي هم نداريم! بعضي از كشورها بناهاي تازه اي مثل برج العرب را مي سازند كه جاي خالي آثار باستاني را به نحوي پر كند و بعضي ها هم لابد آثار باستاني مي سازند و عده ديگري، دل به چيزهاي ديگري مي بندند.
در مورد اشياي عتيقه و منحصر به فرد و كلكسيون پسند هم اوضاع به همين منوال است. تعداد مشخص و محدود اين اشياء باعث مي شود كه مشتاقان اين جنس ها كه نامحدودند به سراغ اين محدود ها بروند و آنها را بخرند. بعضي اوقات اين اتفاق چندان فرخنده نيست و قيمت جنسي كه توليد هنرمند مرده است باعث غفلت از قهرمانان زنده مي شود و بسياري از هنرمندها در بي پولي مجبور به تغيير جهت زندگي شان مي شوند و بعضي وقت ها هم (مثل قضيه گولدكوئست) موضوع براي شركت و براي خريدارها - هر دو - فرخنده مي شود و بعضي اوقات، استفاده از اين گرايش عمومي فقط به خريدار و به شركت محدود مي شود. مثلا بعضي از دوستداران ادب و هنر ،كار پيمان هوشمندزاده را در سال گذشته به ياد مي آورند كه دستنويس مجموعه اي از متون خود را - كه رايگان و در اينترنت در دسترس همگان است - در ۱۰۰ نسخه شماره دار مشخص و با قيمتي غيرطبيعي به فروش رساند تا اعتراض خود را به اين نوع كلكسيون داري در عين بي توجهي به ادب و هنر، به نمايش بگذارد. اما اتفاق مهم اين خبر از آن جنس نيست و مثالي از كاركردي كردن يك ميل عمومي در جهت خواست هاي عمومي است.
شركت نيكسون كه در زمينه ساخت وسايل تزئيني فعاليت مي كند اقدام به هديه گرفتن لباس هاي چرمي هنرمندان، ورزشكاران، هنرپيشه ها و چهره هاي مشهور و بندهاي گيتارهاي نوازندگان مشهور آمريكا كرده است تا با آنها بند ساعت بسازد. در بيانيه اين شركت آمده است كه تكه هاي مرغوب اين چرم ها براي ساخت بند ساعت به كار برده خواهد شد (كه از يك كاپشن چرم بزرگ، حداكثر ۸ عدد بند ساعت درست خواهد شد) اين بندها به ساعت هاي ساخت اين شركت وصل مي شود و با شناسنامه، به عنوان جنس كلكسيوني فقط در ۱۰ فروشگاه به علاقه مندان عرضه خواهد شد. در بيانيه مطبوعاتي نيكسون آمده است: «ما اين چرم ها را از دوستان خود هديه گرفتيم و كل عايدي حاصل از فروش توليدات ما به حساب انجمن حمايت از موسيقيدان هاي از كار افتاده ايالات متحده واريز مي شود. از دوستان خود مي توانيم جيمز هتفيلد (متاليكا) و اعضاي گروه هاي ردهات چيلي پپرز و اسكيت بازهاي مشهور (در آمريكا) را نام ببريم.»

زندان توريسم
يك شركت آلماني فرصتي را در اختيار مشتريانش گذاشته تا با سفر به بزرگترين زندان زنان آلمان شرقي سابق ، مثل زنداني ها غذايي بد بخورند و در سلول هاي انفرادي يك وجبي بخوابند. هزينه ماندن در اين زندان شبي ۱۰۰ يورو است. زناني كه دراين زندان زنداني بودند، به اين كار توريستي اعتراض كرده اند. اما اين شركت كار خودش را انجام مي دهد. شما دوست داريد به اين سفر تفريحي (!) و عبرت آموز برويد؟

آواي اسم و جذابيت
مسلما اگر شما ببينيد اسم يك روزنامه مثلا ايران يا همشهري است بيشتر جذب آن مي  شويد تا اينكه «خالص»، «رضوان»، «پيغام ريخته گران» يا «صداي گاز» يا «جستار شهروندي و ساختمان». خب! البته شوخي كرديم و مستحضريد نارسيسيسم يا نرگس وشي يا خودشيفتگي هيچ جايي در هيچ كدام از نشريات ندارد. شايد به نظرتان بيايد كه معني اسم ها باعث مي  شود فردي به سمت آنها يا غير آنها گرايش پيدا كند اما يك تحقيق جديد نشان مي  دهد كه ربط معني داري بين آواي اسامي به هنگام تلفظ آنها و زيبايي شناسي وجود دارد.
يك زبان شناس به اسم امي پرفورز از انستيتوي تكنولوژي ماساچوست عكس هاي مردها و زن هاي يكساني را كه داراي اسامي متفاوتي بودند روي يك سايت پرمخاطب آمريكايي گذاشت و از تماشاگران خواست كه بنا به جذابيت آن افراد، آنها را رتبه بندي كنند. او با تحليل اطلاعاتي كه از اين داده ها به دست آورده بود به اين نتيجه رسيد كه افراد بنا به حروف صداداري كه در ابتداي نامشان قرار مي  گيرد جذاب يا بي مزه به نظر مي  آيند. به گزارش مجله نيوساينتيست مرداني كه در اول نامشان حروف صدادار جاي گرفته جذاب تر از مرداني به نظر مي  آيند كه اسمشان با حروف بي  صدا شروع شده است.

مولن روژ
فرهاد فرجاد
014100.jpg

دهمين دوره جشنواره فيلم سارايوو
جشنواره فيلم سارايوو آخر اين هفته با گراميداشت دهمين سالگرد گشايش، آغاز به كار خواهد كرد. اين رويداد هنري، ۱۰ سال پيش با هدف ترميم آلام مردم و سوق دادن آنها به سمت فراموشي دردهاي ناشي از جنگ پاگرفت.
انتظار مي رود امسال ۱۰۰ هزار نفر براي تماشاي ۱۸۰ فيلم از ۴۴ كشور در جشنواره شركت كنند. در ميان ميهمانان نيز نام هاي پرآوازه اي چون جان مالكويچ و ژرارد دپارديو به چشم مي خورد. در نخستين دور از اين رويداد در سال ۹۵ تنها ۱۵ هزار نفر راهي جشنواره شدند. آن سال فيلم قصه هاي عامه پسند اثر كوئنتن تارانتينو در جشنواره سارايوو به نمايش درآمد.
014103.jpg

جولاندهي سياستمداران با سينما
اين روزها سر شبكه هاي تلويزيوني آمريكا حسابي شلوغ است. سياستمداران آمريكا، هركدام يك شبكه را قرق كرده اند و با فيلم هاي مشهور تاريخ سينما جولاندهي مي كنند. به تازگي جان ادواردز سياستمدار دموكرات و كانديداي پيشين رياست جمهوري از شبكه «فيلم هاي كلاسيك ترنر» خواسته است تا فيلم دكتر استرنج لاو اثر استنلي كوبريك رادر فهرست نمايش ماه اكتبر بگنجاند. اين درخواست بلافاصله با پاسخ جبهه مقابل مواجه شده است. جان كين جمهوريخواه از همين شبكه خواست تا يك هفته پس از نمايش دكتر استرنج لاو، اثر ديگر كوبريك به نام «راه هاي افتخار» (با حضور كرك داگلاس) را پخش كند. به دنبال آن «ارين هچ» يك جمهوريخواه ديگر درخواست «كشتن مرغ مقلد» را داد و جو بيدن دموكرات، خواست تا «انجمن شاعران مرده» نمايش داده شود. گفتني است اقتصاد تلويزيون هاي كابلي آمريكا از راه اسپانسر مالي و تقاضاهاي پخش برنامه (به ازاي دريافت وجه) توجيه مي شود.
014106.jpg

همنشيني نيكوتين و كامپيوتر
نيكوتين، جديدترين اثر هوگو رودريگوئز است كه از شنبه در سينماهاي لس آنجلس و نيويورك به نمايش درآمده و به زودي اكران جهاني خود را هم آغاز خواهد كرد.
ديه گو لونا، جيسس آچوا، دنيل گيمنز كاچو و رزا ماريا بيانچي در اين فيلم جنايي حضور دارند. داستان، فضايي معماگونه و وهم آور دارد و در طول فيلم، در يك كلوپ تفريحي مي گذرد. عده اي از مردم با كامپيوتر فال مي گيرند. تعدادي دزد آماتور ميان جمعيت پرسه مي زنند و يك هكر مشغول سروكله زدن با كامپيوتر مركزي است. ناگهان يك معادله هكر غلط از آب در مي آيد و انفجاري صورت مي گيرد. پس از محو شدن دود و غبار، دوربين آهسته در صحنه مي چرخد: كامپيوترها هك شده اند و انسان ها جاني ندارند.
014109.jpg

داستين هافمن و كمدي جديد
«من عاشق  هاكابي ها هستم» عنوان يك كمدي جذاب و خوش ساخت به كارگرداني ديويد راسل است كه از اول اكتبر (اواخر شهريور) به اكران گذاشته خواهد شد.
داستين هافمن، نائومي واتس، جود لاو، مارك والبرگ، ليلي تاملين و جيسون شوارتزمن در فيلم حضور دارند. داستان روي يك زوج كارآگاه (هافمن و تاملين) متمركز است كه به موكلان خود كمك مي كنند تا بحران هاي زندگي را پشت سر بگذارند. در فهرست مشتريان جديد اين دو، نام كاركنان فروشگاه هاي زنجيره اي «هاكابي» (جود لاو، شوارتزمن و نائومي واتس) به چشم مي خورد...

خبرسازان
ايرانشهر
محيط زيست
تهرانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  محيط زيست  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |