حق محوري جوهره سياست اسلامي و ملاك مشروعيت قدرت و حكومت در اسلام به شمار مي رود .حضرت علي(ع) نجات و رستگاري را در عمل به حق مي داند و موفقيت واقعي را در مجاهده براي اقامه حق جستجو مي كند
محمود قاسمي
اشاره:علي(ع)، نمونه انسان كامل بر زمين و اسوه همه شرافت ها و فضيلت ها، هيچ گاه زيستن براي خدا را فراموش نكرد و در سخت ترين لحظه ها، ارزش ها و آرمان هاي توحيدي را به هيچ بهايي معامله و مبادله نكرد. معادله اي كه حكومت علي در يك سوي آن قرار داشت، چند مجهولي نبود، فقط يك مجهول داشت.
علي (ع) در اين معادله به آساني و تنها با يك آري مي توانست حل مشكل كند. حل اين معادله به آن بود كه حضرت علي(ع) از ارزش هاي اسلامي دست بشويد و اجازه دهد گروه خاصي راه خود را بروند و افراد عادي جامعه، زندگاني خويش را بگذرانند. به هر حال همان كساني كه پيشوايي او را خواستار شدند و به هيچ وجه از عرصه بيرون نرفتند، همان افراد علي را تحمل نكردند. و اين به خاطر آن بود كه علي مرد خدا بود و مرد عدالت.باري علي بيعت مردم را پذيرفت تا كژي هاي بعد از حضرت محمد(ص) را اصلاح كند و در برابر بدعت ها و تحريف ها بايستد تا آيندگان بدانند كه اسلام پيامبر گرامي چه بود و چه شد
پس از اينكه مردم در مسجد مدينه با علي(ع) بيعت كردند حضرت خطوط كلي حكومت خود را براي مردم تشريح نمود و وعده داد كه فضيلت پيشگان جايگاه حقيقي خويش را در جامعه پيدا خواهند كرد و مردم را به تقواي الهي سفارش نمود.
در فرداي آن روز علي(ع) به مسجد آمد و خطبه بسيار مهمي ايراد نمود. وي در اين خطبه به صورت مفصل روش كار، برنامه سياسي و حكومتي خويش را كه بر عدالت اجتماعي استوار بود براي همه مردم ترسيم نمود و همين خطبه بود كه باعث شد دنياپرستان و شهوت خواهان از وي كناره گرفتند و براي حضرت مشكلات فراواني ايجاد كردند كه در اينجا به جهت اهميت خاص اين خطبه، قسمتي از آن در ذيل آورده مي شود:
«بدانيد كساني كه دنيا آنها را در خود فرو برده است و زمين هايي را تصاحب كرده اند و نهرهايي را ايجاد نموده اند و بر اسب هاي نيكو سوار گشته اند از آنچه در آن غرق گشته اند جلوگيري مي نمايم و به حقوق خودشان كه مي دانند چيست بازمي گردانم».
انديشه سياسي حضرت علي(ع)، حكومت را در چارچوب مكتب، تعريف و طراحي كرده است. برخي از خط مشي هاي سياسي امام علي(ع) عبارت است از:
۱- محوريت حق
حق محوري جوهره سياست اسلامي و ملاك مشروعيت قدرت و حكومت در اسلام به شمار مي رود .حضرت علي(ع) نجات و رستگاري را در عمل به حق مي داند و موفقيت واقعي را در مجاهده براي اقامه حق جستجو مي كند.
حضرت علي(ع) برترين مردم را نزد خدا كسي مي داند كه عمل به حق نزد او محبوب تر از باطل باشد اگرچه به منافع او لطمه زده و مشكلاتي براي او ايجاد كند و عمل به باطل فوايدي براي او در پي داشته باشد. بنابراين مشي سياسي امام علي همان است كه فرمود: بدانيد كه با دو كس مي ستيزم آنكه چيزي خواهد كه مستحق آن نيست و آن كه حقي را كه برگردن اوست برنتابد و به وظيفه خويش عمل نكند.
۲- عمل به عدالت
مهم ترين هدف حكومت در انديشه سياسي اسلام اجراي عدالت است. خداوند تعالي واجب فرموده است كه در بين مردم به عدالت رفتار شود و افرادي را كه عدالت مي ورزند جزء رستگاران به حساب آورده است. حضرت علي(ع) عدل را درستكاري و كرامت، برترين فضايل، بهترين خصلت و بالاترين موهبت الهي مي دانند.
از نظر وي ملاك حكمراني عدل است و عدالت اساس محكمي است كه نظام اجتماعي بر آن بنا مي شود و عمل براساس قسط و عدالت، فرمان حق تعالي است و چون و چرا و توجيه و تفسيري براي فرار حاكمان از عدالت باقي نمي گذارد.
بنابراين اگر حكومتي اسلامي و شيعي باشد براي اطاعت از قرآن، سنت و سيره چهارده معصوم(ص) و هم بنابه ايجاب عقل و ضرورت اجتماعي بايد همه دغدغه اش اقامه عدالت در جامعه باشد.
۳- اقامه ارزش ها و حدود الهي
در انديشه سياسي اسلام احياي ارزش هاي الهي و انساني و اقامه حدود الهي در جامعه يكي از اهداف مهم حكومت بوده و حضرت علي نيز يكي از وظايف مهم امام را اقامه حدود الهي در جامعه مي دانند كه به دستور خداوند موظف به اجراي آن است. حضرت علي(ع) شرايط بسيار سخت سياسي - اجتماعي را فقط به منظور اجراي دقيق حدود الهي متحمل شدند و ضررها و پيامدهاي منفي آن مثل تضعيف حكومت و گرايش مردم به معاويه را نيز پذيرفتند در حالي كه با اندكي تساهل نسبت به حدود الهي و حقوق مردم مي توانستند هم از رنج ها، مشكلات و بحران هاي حكومت خود بكاهند و هم حمايت بزرگان و روساي قبايل را جلب كنند، اما در اين صورت اگرچه اين كار موجب تقويت ظاهري حكومت امام و زيادشدن طرفداران او مي گرديد ولي تكليف ارزش ها و حدود الهي چه مي شد؟
در انديشه سياسي شيعه، انگيزه هاي قومي و قبيله اي، حزبي و گروهي و .. براي به دست گرفتن قدرت و حكومت مطرود است. از ديدگاه اسلام قدرت و حكومت صرفا ابزار و وسيله اي براي تكميل و تجلي مكارم اخلاقي، اجراي عدالت و اقامه حدود و ارزش هاي الهي به شمار مي رود. اگر شرايطي ايجاد شود كه امكان پيگيري اين اهداف از طريق قدرت و حكومت امكان پذير نباشد حكومت فاقد ارزش خواهد بود.
مشكلات بازدارنده حضرت علي(ع)
با اعلام برنامه هاي سياسي از طرف امام مخالفت هاي نهان و آشكار با وي آغاز شد و عوامل بازدارنده در جلوي ايشان قد علم كردند. يكي از اين عوامل استقرار تبعيض هايي بود كه به انحاء مختلف از خلفاي پيشين به ارث گذاشته شده بود و اعاده آن به دوران رسول اكرم بسي سخت بود. اشراف و ثروتمندان عرب به سركردگي بني اميه تصور مي كردند كه حكومت علي(ع) چون حكومت سلف اوست كه به خاطر بيعت امتياز بدهد در حاليكه علي(ع) جهت سياسي حكومت خويش را به گونه اي ديگر طراحي نموده بود و آن حذف تمام امتيازات غيرشرعي يا به عبارت ديگر اجراي عدالت بود. مشكل ديگر حضرت وجود اختلاف بين نژادهاي مختلف در جامعه بود بدين صورت كه نژادهاي غيرعرب در مجموع به سبب سياستهاي غلط خليفه دوم و سوم در محروميت قرار گرفته بودند.
عامل ديگري كه سد راه علي(ع) بود آشفتگي اوضاع داخلي بود چرا كه خلفاي پيشين در فكر توسعه حكومت و گسترش اقليمي آن بودند و از اصلاح وضع داخلي عقب مانده بودند و اين وضعيت نيز نتيجه شرايطي بود كه به تدريج بر جامعه اسلامي حاكم شده و با بدعت هاي گوناگون روند اسلام زدايي را تشديد كرده بودو هر يك از اين مشكلات خود كانوني براي زايش مشكلات ديگر بود و بعدها نيز چنين شد و بحران هايي بوجود آمد كه آتش آن تمام دوران حكومت علي(ع) را در بر گرفت و وي را درگير جنگ داخلي با مخالفاني كرد كه در حقيقت نوعي تقاضاي مشاركت سياسي در حكومت را داشتند و به صورت جناح هاي مخالف از ابتدا چون خاري در سر راه حضرت قرار گرفتند.
امام علي(ع) و مخالفان
بي ترديد حكومتي را نمي توان يافت كه مخالف نداشته باشد بدون استثنا همه حكومت ها مخالف دارند بايد دريابيم كه شيوه درست برخورد با مخالفان حكومت چيست و با كساني كه مباني نظام را قبول ندارند چگونه بايد رفتار كرد.
اقسام مخالفان
مخالفان حكومت بر دو قسم اند:
۱- منتقداني كه در چارچوب پذيرفته شده نظام انتقاد مي كنند و به سلاح متوسل نمي شوند و به اصطلاح با شيوه دمكراسي به مبارزات خود ادامه مي دهند.
۲- معارضان، يعني آنان كه در برابر نظام اسلامي شورش مسلحانه مي كنند و واضح است كه نحوه رفتار با اين دو گروه متفاوت است.
شيوه اي كه حضرت محمد(ص) و امام علي(ع) در برخورد با گروه اول داشتند اجازه اظهار نظر دادن به مخالفان و سپس روشنگري آنان بود.
ولي حضرت علي(ع) با گروه معارضان دو گونه برخورد داشتند:
۱- برخورد با سران انحراف و گمراهي كه با علم و آگاهي جمعي را به وادي ضلالت كشانده بودند.
۲- برخورد با زيرمجموعه يا بدنه معارضان كه نوعاً افرادي ناآگاه و غيرمغرض بودند.
برخورد مولا با گروه اول، ابتدا نصيحت و ارشاد و سپس برخورد قاطع بود ولي برخورد او با گروه دوم ماهيتاً با گروه اول متفاوت بود و تمام تلاش حضرت در سه نبردي كه داشت اين بود كه بدنه اصلي مخالفان خويش را از سر آن جدا كند و بر اين اساس بود كه:
۱- بر آگاه كردن آنها از عمق توطئه تلاش فوق العاده داشت و شاهد آن خطبه هاي فراواني است كه حضرت پيش از جنگ جمل و صفين و نهروان ايراد كرده و به دوستان خويش نيز دستور مي دادند كه خطبه هاي آگاهي بخش ايراد كنند.
۲- بر نصيحت و ارشاد آنها نيز تاكيد داشت.
۳- در اين مسير گاه حضرت مدتي جنگ را به تاخير مي انداخت تا زمينه فكر و انديشه در مخالفان پديد آمده و از طريق انحراف به صراط مستقيم هدايت شوند.